در روز 24 اسفند هزار و سیصد و بیست و چهار هجرى شمسى دیده به جهان گشود. نخستین صدایى كه در این عالم شنید آواى ملكوتى اذان بود كه از زبان روحالله در گوش او طنین افكند. نامش را احمد برگزیدند.
دو سال قبل از تولد احمد اثر بزرگ سیاسى حضرت امام «كشف الاسرار» تألیف و منتشر شد و در آن آشكارا از تشكیل حكومت اسلامى سخن گفت. روحالله در زمان ولادت احمد نامى پر آوازه در حوز علمیه قم بود. مجتهد برجستهاى كه مجلس درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان او محفل انس فرهیختگانى چون شهید مطهرى بود. سالهاست كه شخصیت علمى «حاج آقا روح الله» و اندیشههاى تابناك او بر این دسته از دنیاخواهان و مقدسمأبان و آنان كه در حوزه علمیه با حكومت سر و سرّى دارند گران آمده و بر او خرده مىگیرند كه شعر عرفانى مىسراید یا از سیاست و قیام سخن مىراند.
بدین ترتیب دوران طفولیت احمد در محیطى مىگذرد كه محفل روحانى خانواده خمینى كبیر را بحث از چگونگى انجام تكلیف الهى گرما و نشاط مىبخشد. پدر شهریه نمىستاند و از صرف وجوهات شرعى براى گذران زندگى خود حتى در سختترین شرایط پرهیز مىكند. احمد دوران كودكى و نوجوانى را در محیطى رشد مىكند كه مقدورات محدود مالى و عایدى بسیار اندك ملك موروثى پدر در خمین به عنوان تنها ممرّ گذران زندگى آنان براى تأمین احتیاجات اولیه زندگى بشمار می رود.
..در محیط خانوادگى كه احمد در آن رشد كرده است برخلاف فرهنگ حاكم بر اغلب خانوادههاى مذهبى در آن دوران از فرمانروایى مقتدرانه پدر و تحمیل ها و اجبارهاى والدین در امور شخصى فرزندان اثرى نیست. چارچوب برخوردهاى تربیتى امام همان شرع انور است كه در آن به شخصیت فرزند و آزادى عمل او در محدود شرع، بهاى لازم داده مىشود. محیط خانوادگى آنان به نقل از افراد مختلف، آكنده از محبت، سادگى و مسئولیتپذیرى و آزادى عمل بوده است. واضح است كه سایه بلند هدایت پدرى همچون امام و صلابت نفوذ كلام او و پرتو نورانى و پرجاذبه مربى او خمینى بزرگ چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ دارد كه كسى را توان تخطى نیست. احمد بعد از دور ابتدایى، ادامه تحصیل در علوم جدید را برگزید. سال سوم دبیرستان به ورزش فوتبال روى آورد و همزمان با تحصیل، عضو تیم فوتبال قم شد و مدتى نیز كاپیتان این تیم بود. او در رشته طبیعى از دبیرستان حكیم نظامى قم دیپلم گرفت.
15 خرداد سرآغاز تحولى بزرگ در زندگى احمد بود. قیام تاریخى 15 خرداد 42 در پى دستگیرى امام خمینى، اتفاق افتاد و سرآغاز هجرت و تحول بزرگى در زندگانى احمد قهرمان فصلهاى آیند نهضت امامخمینى بود.
در غیاب پدر بزرگوار كه دوران حبس و حصر را در تهران مىگذرانید، حاج آقا مصطفى فرزند دیگر امام خمینى كه در آن زمان خود از چهرههاى فرهیخته وادى علم و جهاد در حوزه علمیه بود، ساماندهى امور بیت و دفتر امام در قم را برعهده داشت. و این موقعیت در آن ایام، خود فرصتى پدید آورد تا احمد در حساسترین مرحل زندگى به خویشتن خویش بپردازد. كارگزاران رژیم شاه غرق در خیالبافى بر این تصور بودند كه كشتار 15 خرداد و به زندان و تبعید فرستادن یاران خمینى و سركوبى همه جانبه قیام، كار نهضت را یكسره خواهد كرد. اما نطق كوبنده امام و اعلامیه تاریخى ایشان علیه احیاى كاپیتولاسیون ضربهاى مهلك بود و تنها تبعید امام به خارج از مرزهاى وطن و قطع تمامى ارتباطهاى او با ایران و حوزههاى علمیه بود كه مىتوانست تداوم سلطنت خیانتپیشه شاه را ممكن سازد.
آغاز رسالت تاریخى احمد در غیاب پدر
احمد در سحرگاه، سیزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوى صدها كماندوى اعزامى از مركز و دستگیرى رهبر قیام، در حال مناجات و نماز شب بود. حضرت امام در آن لحظه به اهل بیت خود سفارش مىكنند كه در برابر آنچه مقدر الهى است شكیبا باشند. روح خدا را سراسیمه به تهران انتقال داده و از آنجا یكسره به تركیه مىبرند.
دیرى نمىپاید كه فرزند برومند امام، آیتالله حاج آقا مصطفى نیز دستگیر و پس از چندى نزد پدر به تبعیدگاه تركیه و سپس به عراق روانه مىشود. این ایام آغاز ارتباط هاى گسترده احمد با چهرههاى برجست روحانیت و عناصر مبارز و قشرهاى دیگر جامعه است. حضور یادگار امام بعد از تبعید پدر و برادر در منزلى كه كانون قیام لقب دارد و حضور تنى چند از محدود یاران وفادارى كه هنوز ساواك به شناسایى و بازداشت آنان موفق نشده است، سبب گردید تا مشعل قیام در این جایگاه شریف خاموش نگردد. از آن پس احمد در پى آن بود تا در اولین فرصت به محضر پدر بشتابد و تكلیف اداى وظیفه را از او بجوید. در اواخر سال 1344 خطر كرده و به همراه یكى از دوستانش به نام كاظم، به طور مخفیانه و از طریق آبادان، پس از مدتى سرگردانى، رهسپار عراق و شهر نجف اشرف گردید. و این در حالى است كه ساواك كه جسته گریخته و از سفر احتمالى احمد خبردار شده از سپهبد نصیرى در مورد احمد بطور محرمانه پرس و جو مىكند.
چندین فقره بخشنامه و دستور العمل مشابه از رئیس كل ساواك، اداره سوم و اداره نهم و ساواك شهر قم در همین رابطه در پرونده مبارزاتى حضرت حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینى به چشم مىخورد كه سردرگمى سازمان عریض و طویل امنیتى شاه را در برابر بىباكى و فراست فرزند برومند خمینى نشان مىدهد. هنگامى ساواك مركز از سفر احمد خبردار مىشود كه تلفنگرام فورى از ساواك همدان به مركز مىرسد.
حدود 5 ماه بعد به دستور امام، كانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ایران ترك گفته و مخفیانه راهى وطن مىشود. در مسیر بازگشت در مرز خسروى بازداشت و به سازمان امنیت آنجا منتقل مىشود. اما در بازجوییها زیركانه ماموران را فریب داده و از آنجا كه هویتش در مركز در این رابطه شناخته نشده، پس از آزادى از طریق كرمانشاه و همدان راهى قم مىشود. او پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگىناپذیر خود را در تحصیل علم و دیدار از خانوادههاى زندانیان و تبعیدان و انتقال پیامها و سفارشهاى امام به مبارزین و نمایندگان شرعى امام در ایران ادامه مىدهد. و در پایان سال 45 دوباره به عراق عزیمت مىكنند. و این بار مخفیانه از راه خرمشهر به آن سوى مرز مىرود و خود را مجدداً به نجف مىرساند.
در همین سفر او رسماً به لباس روحانیت در مىآید و «عمامه» را كه نشانى است از مسئولیت پذیرى به دست مبارك امام خمینى بر سر مىنهد. او در این سفر فرصت پیدا مىكند تا از محضر درس امام خمینى و اساتید دیگر حوزه نجف بهره گیرد. وی پس از چندى مجدداً با توشهاى گرانبها از پیامهاى مبارزاتى امام رهسپار ایران مىشود. این بار نیز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تیر 1346 مجدداً دستگیر مىشود. این بار در سازمان امنیت قصر شیرین شناسایى شده و سپس او را به تهران منتقل كرده و در زندان مخوف قزلقلعه محبوس مىنمایند.احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجویى از گفتن هرگونه مطلبى كه ساواك را در مورد اقامت وى در ایران حساس نماید خوددارى كرده و پاسخ هاى او در همان حدى است كه مسئله را كاملًا عادى جلوه دهد.
از طرف دیگر رژیم شاه بعد از تبعید امام خمینى و واقعه ترور حسنعلى منصور به دست هیأت هاى مؤتلفه و دستگیرى عاملین آن، در تبلیغات خارجى و داخلى سعى داشت وضعیت رژیم را باثبات جلوه داده و اعلام دارد كه هیچگونه صداى اعتراض و مخالفتى وجود ندارد. از اینرو بازداشت فرزند برومند امام را چندان مصلحت ندانسته و ضمن آن ساواك به وى متذكر مىشود كه مىتواند تقاضاى گذرنامه نموده و براى همیشه بىسر و صدا از ایران خارج شود و در نجف اقامت گزیند. منزل امام در قم همچنان كانون ارتباط مبارزین و مركز تجمع عاشقان خمینى بود. دیوارهاى گلى و اتاقهاى ساده و فضاى مردمى این منزل همچنان تداعىكنند تحقق دین و سیاست و وحدت بخشیدن به مرجعیت و رهبرى بود. در سالهاى پس از تبعید امام به گواهى صدها سندى كه از پروندههاى ساواك بدست آمده رژیم شاه بیشترین تلاش خود را به كار گرفت تا یاد و نشان این كانون قیام و صاحب آن را از دلها بزداید. اما به شهادت همین اسناد، این بیت شریف، به همت معدودى از پیمانبستگان با خمینى كبیر مركزیت تجمع پیروان امام و محل ارتباط مبارزان معتقد به امام و سازماندهى و تنظیم امور شهریه امام در حوزههاى علمیه قم بود. شجاعت و فراست «احمد» یادگار عزیز امام در برابر ترفندهاى ساواك، ذهن كارگزاران امنیتى دوایر و ادارات تودرتوى ساواك را از كار انداخته بود.
..هجرت آیتالله پسندیده از خمین به قم و استقرار ایشان در منزل حضرت امام و ایفاى نقش بعنوان وكیل امام خمینى و تلاش هاى بىوقفه «احمد» در خنثى كردن توطئههاى ساواك و مقابله با ایادى نفوذى رژیم در حوزهها و فداكاری هاى دیگر یاران امام سبب شد تا علیرغم دورى امام از وطن، ارتباط هاى گستردهاى بین مقلدین امام و آن حضرت برقرار گردد. رژیم شاه كه از تضییقات و اخطارهاى قبلى خود نتیجهاى نگرفته بود در آبان ماه 1346 به منزل امام یورش برده و كلیه كتابها و اسناد و وسایل موجود را ضبط و فرزند برومند ایشان و دو تن از نمایندگان ایشان، حضرات آقایان على اكبر اسلامى و حاج شیخ حسن صانعى را بازداشت نمودند.
سال بعد گزارشات ساواك حاكى از آن بود كه نه تنها شهریه امام تعطیل نشده بلكه افزوده نیز گردیده است. بدین ترتیب نه دستگاه هاى امنیتى و پلیسى شاه و نه تبلیغات و رسانههاى رژیم و نه تبلیغات خارجى و حمایتهاى بىدریغ امریكا از شاه نتوانست چراغ افروخته قیام خمینى را در كانون آن خاموش سازند.
سومین سفر یادگار امام در سال 1352 بود به سوى سه مقصد مهم، زیارت خانه خدا و كسب ره توشههاى معنوى، زیارت مشاهده شریفه در عراق و عقده گشودن دل در جوار تربت سالار آزادگان و یاران با وفایش و دیدار با مرجع و امام و پدر بزرگوارش. احمد چنانكه از خدا خواسته بود این سفر پر موفقیت را نیز همچو گذشته به انجام رسانید. او در این سفر از امام خویش كسب فیض و تكلیف نمود و در لبنان نیز با امام موسى صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان را به ارزیابى نشست و در تماس با شهید چمران، پیگیرى اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشته و مدتى نیز در پایگاه نظامى شهید چمران آموزش نظامى دید و در اواخر سال 52 به ایران بازگشت.
از ویژگی هاى دیگر یادگار امام آن بود كه تلاش براى تحقق هدف هایش را از نزدیك و در میدان عمل مىآزمود. در پروندههاى ساواك سندهاى فراوانى وجود دارد كه از رفت و آمدهاى مكرر وى به منزل سایر مبارزان و شركت در جلسات منزل آیتالله شهید سعیدى، شركت در جلسات مجتمع وعاظ انقلابى تهران .... خبر مىدهد. او در این تماس ها با آقاى هاشمى، موسوى خوئینىها، هادى، محمد منتظرى، واحدى، آقاى خامنهاى در مشهد، آقاى خاتمى، آقا شیخ عباس اندرزگو ... در ارتباط بود
سال 1356 سالى تعیین كننده در نهضت امام خمینى است. در این سال وقایعى به وقوع مىپیوندد كه هر یك در اوج بخشیدن به انقلاب اسلامى نقش به سزایى دارد. احمد در این سال نیز رسالت خویش را به خوبى ایفا نمود. 14 سال است كه این وقفهناپذیر در دو جنبه مقدس جهاد و اجتهاد گام بر مىدارد. اینك در سال 1356 كه ایران را ترك مىكند رابطه رهبرى انقلاب با حوزه هاى علمیه و مبارزان داخل كشور به گسترده ترین و مطلوب ترین وجه رسیده است. كانون ارتباط با نجف برقرار و شبكه ارتباط با روحانیت در سطح كشور به همت یاران امام و فرزند مجاهدش تنظیم شده است. از سوى دیگر فرزند خمینى كبیر كه چندین سال است درس خارج فقه و اصول را از محضر بزرگان حوز قم فرا گرفته، اینك براى تكمیل نیازهاى علمى خویش و پاسخ یافتن براى پرسشهاى علمىاش فرزانهاى چون امام را مىطلبد.
تقدیر الهى احمد را بار دیگر به نجف مىكشاند تا نقشى تازه در نهضت امام خمینى را برعهده گیرد. در آبان ماه 1356 داغ جگر سوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربانش، شهید ایتالله حاج آقا مصطفى امتحان و ابتلایى بزرگ براى احمد بود. امتحانى كه پدر آن را لطف خفیه الهى نامید و دیدیم كه همین شهادت آغازگر قیام 19 دى ماه قم و سپس چهلم هاى پیاپى و پدید آن صحنه هاى نبرد پیروان امام با دژخیمان شاه در میدانى به وسعت سراسر ایران بود.
به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت بعد از شهادت حاج آقا مصطفى، بیت و دفتر امام در نجف اشرف با وجود شخصى چون احمد كه تجربهاى طولانى در مبارزه و مدیریت بیت امام در قم را داشت، به سرعت خلاء وجود با بركت شهید مصطفى خمینى در كنار امام پر شد.
هجرت سرنوشت ساز امام خمینى از نجف به پاریس، آغاز فصل فروپاشى اركان رژیم سلطنتى در ایران بود. در این ماجراى شگفتانگیز نیز «احمد» مشاور و همراه پدر بود. و این نقش تا بدان حد آشكار و مؤثر بوده است كه حضرت امام، حتى در وصیتنامه جاودانى خویش از آن یاد كرده و مىفرمایند، تنها مشاور آن حركت تاریخى و تاریخساز «احمد» بوده است.
یادگار عزیز امام با كوله بارى افتخارانگیز از سالها تجربه و رویارویى با رژیم پهلوى در ایران و با پشتوانه اندوختههاى معنوى و علمى كه سالها در حوز علمیه قم فرا گرفته بود، همراه با مهاجر بزرگ انقلاب رهایى بخش اسلام در مهر ماه 1357 بغداد را به قصد پاریس ترك گفت تا در بزرگترین تحول فرهنگى و سیاسى جهان اسلام، رهبر انقلاب را یاورى و همراهى كند. او با شناختى كه از روشها و شعارها و ماهیت گروههاى سیاسى داخلى و وضعیت جریانات پشت پرده داشت، كانون هدایت انقلاب را در نوفل لوشاتو چونان بازویى توانا و مشاورى امین همراهى مىكرد. در چنین شرایطى، رساندن بموقع پیامهاى رهبرى و برقرارى تماس و ارتباط مستمر بین پاریس و تهران و انتقال رهنمودهاى امام به مردم ایران اساسىترین كارى بود كه هرگز وقفه و اختلالى در آن ایجاد نشد.
... مسئولیت خطیر دیگرى كه وى برعهده داشت، حفاظت از جان امام در طول این مدت بود. سرانجام در روز 12 بهمن ماه 1357 خورشید انقلاب اسلامى از مغرب طلوع كرد و پر شكوهترین مراسم استقبال تاریخ شكل گرفت.
نقش كارساز و بعضاً حیرتآور فرزند برومند امام مرحوم حاج سید احمد آقا را در هر فراز از انقلاب اسلامى بخوبى مىتوان ترسیمكرد... بخصوص در آغاز انقلاب كه جریانهاى مختلف به تبع از پیروزى انقلاب و فضاى حاصل آمده شكل مىگرفت، نقش حساس حاج آقا احمد محسوستر بود كه با ذكاوت و كیاست خاص خود امكان نفوذ و بهره ورى نامناسب را از دفتر امام سلب مىكرد و با حساسیت سرشار مواظب بود كه مبادرا در راستاى اهداف و منویات آنها حكم و خطى بگیرند و بعدها از آن بهرهبردارى سیاسى نمایند.
فراز حساس دیگر را ایفاء نقش یادگار امام در جریان تسخیر لان جاسوسى یا انقلاب دوم باید دانست. عكسالعمل دولت موقت در رابطه با تسخیر لان جاسوسى با نقل به مضمون از زبان یادگار امام چنین آمده است:
«خبر دادند كه آقاى بازرگان در اعتراض به حركت دانشجویان استعفاى خود و كابین دولت موقت را نوشته- و ظاهراً- عازم قم مىباشد. ساعتى به پخش اخبار سراسرى بعد از ظهر از رادیو نمانده بود. این اولین بار نبود كه رئیس دولت موقت استعفاى اعلام نشده مىداد. با شناختى كه از برخوردهاى ایشان و دولت موقت داشتم، مطمئن بودم كه این اقدام یك حركت تاكتیكى براى گرفتن امتیاز و تحت فشار قرار دادن دانشجویان است. هنوز در شوراى انقلاب و بسیارى از اركان مدیریت كشور عناصر سازشكار و غیر متعهد به راه انقلابى امام وجود داشتند و مىدانستم كه اگر فرصت بیابند با توجه به فضاى سیاسى آنروزها، جوّ سازى را آغاز كرده و زمینه را براى اعمال فشار فراهم خواهند نمود. با هر وسیلهاى مسئول رادیوتلویزیون را- كه در محل كارش نبود- پیدا كردم و تلفنى به او گفتم كه باید مردم را در جریان بگذارید و خبر استعفا را در اخبار سراسرى پخش كنید. بالاخره با وجود مخالفتهاى مسئولین دولت موقت، خبر پخش شد.» «1»
در مرور زندگى یادگار امام، موضعگیریهاى ایشان را پیراموى جریانهاى مختلف به نقل از كتاب «احمد، مهاجر قبیله ایمان» بازگو مىكنیم:
«... من بارها و بارها تكرار كردهام كه به هیچ حزب و دسته و جبهه و گروه و سازمان و جمعیتى مربوط نیستم، عضو هیچ یك از آنها نمىباشم و با هیچ یك از آنها نه مستقیم و نه غیر مستقیم ارتباط ندارم و اگر حزب یا دستهاى به دروغ بخواهند مرا به خودشان نسبت دهند كارى غیر اسلامى كردهاند؛ ولى ممكن است كه حزب و گروه و دستهاى از حرفهاى من طرفدارى كنند.»
وى در مصاحبهاى نظر خود را دربار تشكل و لزوم تشكیلات در جامعه چنین بیان مىكند: «بارها و بارها گفته ام و دیگران هم گفتهاند كه بدون یك تشكیلات مذهبى قوى نمىشود مملكت را اداره كرد. تنها تفكر تشكیلاتى است كه بارور مىگردد و الّا نیروهاى خوب بدون تشكیلات هدر مىروند. اگر ما قبل از انقلاب تشكیلات داشتیم آیا جریاناتى كه بعد از انقلاب پیش آمد هرگز پیش مىآمد؟ آیا این همه افراد خوب كشته مىشدند؟ هرگز، اگر ما تشكیلات داشتیم بعد از پیروزى انقلاب بلافاصله مىدانستیم كه چه افرادى در كجا مشغول كار شوند، چه كسى مسئول تشكیل دولت شود و چه كسى تبلیغات را به دست گیرد، چه باید بكنیم و چگونه باید آغاز كنیم، از چه روشهایى باید استفاده كنیم.»
در ادامه، نظر حضرت امام (ره) پیرامون احمد آقا را مىآوریم. حضرت امام خمینى در تاریخ 23/8/1361 دربار مواضع گذشته و حال «احمد» كه خود را از یكسو سند افتخارى براى ایشان و از سوى دیگر بیانگر دشواریهاى مسیر انقلاب و رنجهاى این خانواد مطهر است، چنین مىنویسند: «.... اینجانب در پیشگاه مقدس حق شهادت مىدهم كه [احمد] از اول انقلاب تاكنون و از پیش از انقلاب در زمانى كه وارد این نحو مسائل سیاسى شده است از او رفتار یا گفتارى كه بر خلاف مسیر انقلاب اسلامى ایران باشد ندیدهام و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانى نموده و در مرحله پیروزى شكوهمند انقلاب معین و كمك كار من بوده و هست و كارى بر خلاف نظر من انجام نمىدهد و در امور مربوطه چه در اعلامیهها یا ارشادها بدون مراجعه به من تصرف و دخالتى نمىكند. حتى در الفاظ اعلامیهها بدون مراجعه دخالت نمىكند و اگر در امرى نظرى دارد تذكر میدهد كه تذكراتش نیز صادقانه و بر خلاف مسیر انقلاب و مصلحت نیست و من اگر تذكراتش را نپذیرفتم تخلف از قول من نمىكند و من نیز اگر حرفش را صحیح دیدم قبول مىكنم و امیدوارم حرف صحیح را از همه كس قبول كنم ....
... در امور سیاسى مدتى تهمت ها زده شد كه احمد طرفدار منافقین است و من در طول مدت انقلاب مخالفت هایى از او مىدیدم كه دیگران بر آن شدّت و قاطعیت نبودند ... یا مسئله طرفدارى از بنىصدر، او مادامى كه من از بنىصدر بواسط بعض مصالح جانبدارى مىكردم، او هم گاهى طرفدارى مىكرد و آنگاه كه من پرده را بالا زده و او را بر كنار كردم، حتى یك مرتبه از او طرفدارى نكرد و مخالفت شدید مىكرد، یا مسئله خط سوم كه مدتى نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهایى ناروا مىزدند و من او را امر به سكوت كردم و او هیچگاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر به واسط انتقامجویى از من پس از من گروه هائى به مخالفت برخاستند، من دِین خود را به او بعنوان یك مسلمان و یك رحم ادا كردم و خداوند تبارك و تعالى حاضر و ناظر است و من امیدوارم كه احمد به خداى تبارك و تعالى اتكال نماید و از غیر او از هیچ كس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق به واسط تهمت ها و مخالفت ها به خود تزلزل راه ندهد و در خدمت ها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و براى بدست آوردن هیچ مقامى قدم برندارد و چون او را شخصى مفید براى انقلاب مىدانم امیدوارم در كنار وفاداران به انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هر چه بیشتر قیام كند و با برادران انقلابى و ایمانى در خط انقلاب و اسلام كوشش كند و از هیچ خدمتى مضایقه ننماید و پاداش از هیچ مخلوقى نخواهد و خدمت را در راه كشور اسلامى و اهداف الهى خالصانه و براى رضاى خالق جل و علا ادامه دهد. به مستمندان و مستضعفان كه حق تعالى سفارش آنان را فرموده بیش از دیگران خدمت كند و را به خدمتگزارى دعوت كند و هرچه مشكل در راه خدمت به اسلام عزیز است پیش آید و هرچه كارشكنى شود از كوشش براى خدا دست برندارد و براى هر خدمتى كه او را دعوت كردند و تشخیص داد مفید است اجابت كند و رضاى خدا را با خدمت به خلق جلب نماید.
و اما در موضوع روحانیت كه گاهى احمد مورد تهمت واقع مىشود من او را موافق جدى با روحانیت مىدانم. اساس روحانیت چیزى نیست كه یك نفر مسلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بىقید و شرط كه هر كس با هر عمل و اخلاق و ایده مورد تأیید او باشد و لباس روحانیت به قامت هر كس، اگر چه بر خلاف مشى اسلامى انسانى رفتار كند سزاوار و موجب لزوم غمض عین باشد از او و هیچ روحانى متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهاى اسلامى متوقع نیست و نباید باشد و اینجانب كراراً گفتهام كه روحانى نماى غیر مهذب و در غیر خط اسلام، از ساواكى براى اسلام و جمهورى اسلامى خطرناكتر است. در هر صورت احمد در این باره از خط اسلام و خط روحانیت متعهد پیروى مىكند و امید است انشاءالله تعالى در این خط مستقیم كه صراط الله است پایدار باشد.»
نقش یادگار امام در جریان جنگ تحمیلى گویاى دور خاصى از زندگى آن عزیز سفر كرده است كه چگونه در رابطه مستقیم با فرماندهان لشكرى در رفع مسائل و مشكلات جنگ یارى مىكردند و حضرت امام را در جریان امور مىگذاشتند. در این باره حجةالاسلام و المسلمین هاشمى رفسنجانى، می گوید: «در دوران جنگ گاهى نیمه شب، صبح زود، پیش از طلوع فجر و وقت هاى خیلى ویژه اتفاقات مهمى را از طریق تلفن یا رفتن به آنجا با آمدن حاج احمد آقا به منزل ما (چون منزل ما مجاور منزل امام بود) مسائل مهمى را حل مىكردیم؛ چه من در مجلس بودم، چه در وزارت كشور بودم و چه در فرماندهى جنگ.»
فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آقاى محسن رضایى دربار نقش و ارتباط یادگار امام با مسائل نظامى و امور جبهههاى جنگ چنین مىگوید: «از عملیات بیتالمقدس (آزادى خرمشهر) به این طرف، ارتباط ما در امر جنگ و عملیات، آن قدر با حاج احمد آقا نزدیك شده بود كه ما قبل از عملیات یك نقشهاى از منطقه عملیات ترسیم و به ایشان مىدادیم. احمد آقا هم براى خودشان یك تشكیلات نظامى در بیت درست كرده بودند كه آقاى انصارى مسئول آن شده بود. ما یك نقشه نظامى دست حاج احمد آقا و آقاى انصارى داده بودیم كه روى این نقشه با كد و رمز مناطق نقاط مختلفى ثبت شده بود. ما از آن طرف در اهواز، یا مثلًا در جبه میانى یا حتى جبهه غرب با بیت تماس مىگرفتیم. مثلًا ما مىگفتیم 315 آن آقایان خودشان طبق نقشه 315 را پیدا مىكردند و كاملًا در جریان مسائل جنگ قرار مىگرفتند.»
حضرت آیت الله خامنهاى رهبر معظم انقلاب اسلامى نیز خطاب به ایشان مىنویسند: «آن بزرگوار (امام راحل) جنابعالى را با اعتمادى كمنظیر از همگان ممتاز ساخته بود.» و در موردى دیگر مىنویسند: «اینجانب جنابعالى را فردى با اطمینان و اعتماد كامل به دانش و بصیرت و هوشمندى همراه با امانت، صداقت و كارآیى مىدانم.»
مهندس میرحسین موسوی در وصف امانتدارى فرزند برومند خمینى نیز چنین گفتهاست: «در طول هشت سال خدمت اینجانب یك ارتباط دائمى بین اینجانب و مرحوم حاج احمد آقا وجود داشت. در اغلب ملاقات هایى كه با حضرت امام داشتم ایشان نیز حضور داشتند و كاملًا محسوس بود كه مورد اعتماد و وثوق حضرت امام قرار دارند. ایشان یك مشاور امین و وفادار براى حضرت امام بودند و فراتر از نكته مهم بالا، گوناگونى فراوان وظایف دفتر رهبرى و جنبههاى متنوع سیاسى و فرهنگى این وظایف، شرایط استثنایى كشور به هنگام اوایل انقلاب و نیز در طول جنگ، كاملًا نشان دهنده نقش استثنایى مرحوم حاج سید احمد آقا در طول انقلاب است. ایشان مىبایست در كوران بحرانها و مشكلات و در میان گرایشهاى مختلف سیاسى بین گروهها و فراوانى اطلاعاتى كه به سوى دفتر رهبر كبیر انقلاب روان بود شرایط مناسبى را براى تصمیم گیریهاى رهبر به وجود آورد و این همه، ایجاب مىكرد كه فردى بسیار جسور، خلّاق و مورد اعتماد در كنار حضرت امام حضور داشته باشد.»
مىدانیم كه امام راحل (ره) به خصوص در سالهاى آخر عمر از بیمارى رنج مىبرد، حساسیت سلامت امام تا بدان حد بود كه لازم بود افرادى دائماً به این مهم گمارده شوند و یك لحظه از امام غفلت نورزند. با توجه به نقش مهم و اساسى امام، مسئولیت خطیرتر و سنگینتر بود. علاقه و عشق حاج احمد آقا به امام موجب شده بود كه ایشان به عنوان یك پرستار دلسوز و مطیع در جریان مداوا و سلامت امام نقش آفرینى خارقالعاده و استثنایى از خود نشان دهد. گویاترین كلام و معتبرترین سخن را در ایثار و احسان به والدین از جانب احمد آقا را باید از زبان رهبر فرزانه انقلاب حضرت آیةالله خامنهاى شنید آنجا كه مىفرمایند: «بى شك سلامت و توان جسمى و قدرت كارى آن قائد عظیم الشأن در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود كهولت سن و بیمارى قلبى، در میان عوامل و اسباب عادى از همه بیشتر به ابتكار و مراقبت و پیگیرى دلسوزانه این فرزند مهربان وابسته بود. ملت ایران از این بابت بسى مدیون این عزیز فقید است.»
بى تردید مهلكترین ضربهاى كه بر حاج احمد آقا وارد شد در ساعت ده شب بعد از ظهر 13 خرداد 1368 بود. نزدیكترین یار امام پس از پیوستن روح بزرگ پیشوا به ملكوت اعلى، روزهاى هجران و سوگ نشینى را شروع كرد. اگر چه روح امت و جان ملت از میان رفت، اما در سالهاى پس از امام یادگار عزیزش كه بوى خمینى مىداد خود تسكینى بود بر قلب این امت شهیدپرور. احمد آقا ماند و جهانى اندوه و حیرت عروج آن پیر و مراد و رهیار هدایتگر. احمد آقا ماند و عمرى خاطره، احمد آقا ماند و دلى پر درد با گنجینهاى از اسرار انقلاب، احمد آقا ماند و تموّج میلیونى مسلمانان جهان كه پس از آن سفر كرده مىبایست با شمیم جانبخش روحالله آنان كه كام جان را عنبر آگین كنند.
امتى سرفراز و عاشق امام و بیت بر كتزاى ایشان، احمد آقا ماند و ادامه راه مردى نستوه كه در سترگى هیچ هماوردى نمىشناخت. به راستى كه دیدار احمد آقا آتش هجران و فراق امام را اندكى خاموش مىكرد. تقدیر و مشیت الهى چنان رقم خورده بود كه یادگار امام در پى بیمارى سرانجام نداى حق را در شامگاه 25 اسفند 1373 لبیك و به آرزویى كه پس از رحلت امام براى آن لحظه شمارى مىكرد- یعنى ملاقات با پدر در پیشگاه حضرت حق- رسید و جهانى از مؤمنترین بندگان خدا را در سوگ خویش عزادار ساخت.
منبع: مجله حضور، شماره 18