در
بازدید : 393894      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

آیت الله العظمی شیخ عبدالكریم حائری یزدی در سال 1276 ق در قریه مهرجردِ میبد از توابع اردكان یزد، واقع در دوازده فرسخی یزد دیده به جهان گشود.1

پدرش، محمدجعفر، كشاورزی پرهیزكار و با تقوا بود. مادرش اهل اردكان یزد بود كه پس از ازدواج با محمدجعفر به روستای مهرجرد در دو فرسخی اردكان رفت.2

تحصیلات 

در آن دوران روستای مهرجرد فاقد مكتب خانه و محلی برای تحصیل بود، شیخ عبدالكریم نیز شش سالگی را پشت سر گذاشته بود. دست تقدیر، شیخ میرجعفر، از روحانیون و بستگان آیت الله حائری را از اردكان به مهرجرد برای دیدار اقوام كشاند. میرجعفر با دیدن عبدالكریم از پدر و مادرش خواست كه برای تحصیل، ایشان را با خود به اردكان ببرد. بعد از جلب رضایت والدین، ایشان را با خود به اردكان برد و در منزلش سكنی داد و به مكتب میرزا علی اصغر مُجددالعلمای اردكانی صاحب هدایه المهدویه فرستاد

شیخ عبدالكریم در اردكان مشغول تحصیل نزد علمای شهر بود كه پدرش را از دست داد و به روستای مهرجرد بازگشت. بعد از مدتی دوری از درس و بحث، برای ادامه تحصیل به یزد رفت. در آن زمان، یزد، پنج مدرسه علمیه پررونق داشت. مهمترین آنها مدرسه محمدتقی خان بود. شیخ عبدالكریم مهرجردی در همین مدرسه حجره گرفت و نزد میرزا سیدحسن وامق، سیدیحیی كبیر مجتهد یزدی، میرزا سیدعلی مدرس یزدی و سلطان العلما تلمذ نمود. 3

تحصیلات در عتبات 

شیخ عبدالكریم (در سال 1294) جوانی 18 ساله بود كه با مادرش برای زیارت، همراه كاروان زیارتی به عتبات عالیات مشرف شد. بعد از زیارت قبور ائمه اطهار (علیهم السلام) برای ادامه تحصیل در كربلا ماندگار شد و از محضر ملامحمدحسین فاضل اردكانی معروف به آخوند اردكانی (1235 ـ 1302 ق) استفاده می نمود. بعد از چند سال، با راهنمایی استاد، قصد حوزه علمیه سامرا نمود؛ آیت الله اردكانی نامه ای به ایشان سپرد تا به آیت الله مجدد، میرزا محمدحسن شیرازی صاحب فتوای تحریم تنباكو برساند.

آیت الله شیرازی بزرگ، وقتی نامه فاضل اردكانی را خواند، فرمود: «من به شما اخلاص پیدا كردم»؛ و این جوان پرتلاش یزدی را در منزلش سكنی داد. شیخ عبدالكریم از خاطرات شیرین آن دوران چنین یاد می كند: سرداب منزل آیت الله مجدد محل مطالعه و استراحتم بود و در ماه مبارك رمضان در همانجا سحری می خوردم و افطار را برای كاهش شدت گرمای طاقت فرسای سامرا به كنار شط فرات می رفتم تا شنایی كرده باشم. 4

شیخ عبدالكریم یزدی در سامرا از محضر میرزا ابراهیم محلاتی، آیت الله محمدتقی شیرازی (شیرازی دوم) صاحب حكم جهاد علیه انگلیس (ثورالعشرین) و شهید شیخ فضل الله نوری سطوح عالی را به اتمام رساند و در درس خارج اصول آیت الله سیدمحمد طباطبایی فشاركی اصفهانی و خارج فقه آیت الله شیرازی بزرگ شركت نمود تا به اجتهاد نائل آمد. 5

بعد از ارتحال آیت الله مجدد (چهارشنبه 24 شعبان 1312 ق) 6 آیت الله شیخ عبدالكریم، همراه با استادش آیت الله فشاركی به نجف اشرف مهاجرت نمود، تا علاوه بر محضر آیت الله فشاركی، فقه را از محضر آیت الله سیدمحمدكاظم طباطبایی یزدی صاحب عروه الوثقی و اصول را از محضر آیت الله محمدكاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی صاحب كفایه الاصول استفاده نماید؛ و نیز علم الحدیث را از محضر میرزا حسن نوری صاحب مستدرك الوسایل فراگرفت و از ایشان اجازه روایی دریافت نمود.

آیت الله شیخ عبدالكریم بر علوم آنچنان مسلط بود كه در میان همه شاگردان مورد توجه آیت الله سیدمحمدكاظم یزدی صاحب عروه الوثقی و آیت الله شیرازی دوم واقع گردید كه آیت الله محمدتقی شیرازی در احتیاطات، مقلدانش را به ایشان ارجاع می داد.7

شیخ عبدالكریم در یكی از سفرهای زیارتی به كربلا، متوجه حوزه علمیه كربلا شد كه بعد از ارتحال آیت الله فاضل اردكانی رو به سردی نهاده و بی رونق شده بود. لذا برای رونق این حوزه از نجف اشرف مهاجرت كرد و در كربلا ساكن شد، به همین جهت ملقب به حائری گردید، و در مدت كمی حوزه علمیه كربلا را رونق داد. 8

سفر زیارتی به مشهد مقدس 

آیت الله حائری در 1316 ق، قصد زیارت امام رضا(ع) را نمود و چون وسیله یكسره برای مشهد مقدس نیافت، با كاروانی كه تا نصف راه را می پیمود، حركت كرد. در سلطان آباد (اراك) منتظر وسیله ای برای مشهد مقدس بوده علمای شهر از ایشان تقاضا نمودند مدتی كه منتظر وسیله هستند، برایشان تدریسی داشته باشند. ایشان در همان منزلی كه ساكن بودند، تدریس را شروع نمودند. علمای اطراف با شنیدن خبر تدریس آیت الله حائری در اراك، برای بهره مند شدن به اراك مهاجرت كردند، جمعیت كلاس زیاد شد و منزل گنجایش جمعیت را نداشت، لذا به مدرسه علمیه رفتند. در آنجا جمعیت زیادتر شد، به حدی كه آیت الله حائری بر منبر رفته و تدریس می نمود.

آیت الله پس از آمادگی شرایط سفر برای زیارت به مشهد مقدس مشرف شد. در بازگشت، حاج محسن اراكی، كه از علمای بزرگ اراك بودند و دیگر علمای مجتمع در اراك از ایشان برای اقامت در اراك دعوت نمودند. ایشان این دعوت را پذیرفته و در اراك اقامت نمود9 و به تدریس طلاب علوم دینی و تدوین كتاب دررالاصول مشغول شد.

بازگشت به كربلا 

در سال 1324 ق همراه با همسر نابینا و دو دختر صغیرش، در خفا به كربلا مراجعت نمود و علت نرفتن به نجف اشرف كه مركز حوزه علمیه جهان تشیع بود را چنین بیان نمود كه در حوزه نجف بین آیت الله سیدمحمدكاظم طباطبایی یزدی و آیت الله محمدكاظم خراسانی (آخوند خراسانی) گفتگوهایی بود كه طلاب حوزه را به دو دسته یزدی و خراسانی تقسیم كرده بود. آیت الله حائری در مدرسه حسن خان، در كربلا به تدریس خارج فقه و خارج اصول پرداخت تا كتاب هر دو استادش را تدریس كند و بیطرف باقی بماند. در كنار تدریس جلد دوم دررالاصول را تدوین نمود.10

دعوت به حوزه علمیه اراك 

آیت الله حائری در 1331 ق از طرف حاج سیداسماعیل عراقی فرزند حاج محسن عراقی و دیگر علمای شهر اراك به حوزه علمیه اراك دعوت شد.11 ایشان در جواب دعوت نامه، برای شیخ محمد قاضی نوشت: در صورتی به اراك خواهم آمد كه، زندگی روحانیون به هیچ وجه بستگی به آقازاده های حاج آقا محسن عراقی نداشته باشد، حوزه قبلی اراك مورد رضایتم نبود.

با رسیدن جواب آیت الله حائری به حوزه علمیه اراك، سیداسماعیل عراقی از طرف حوزه علمیه اراك به عتبات رفته، با اعلام قبولی شرط آیت الله از ایشان حضوراً دعوت به اراك نمود و خود در كربلا ماند تا آیت الله حائری را در سال 1332 به اراك آورد.12

با ورود آیت الله حائری به اراك، علما از شهرهای مختلف به اراك روی آوردند؛ و سه مدرسه، آقا ضیاء، سپهدار و حاج ابراهیم، اراك پررونق گردید. آیت الله حائری در مدرسه آقا ضیاء، خارج فقه و اصول را شروع نمودند و در همانجا نماز جماعت اقامه می نمودند. هنگامی كه طلاب درسش زیاد شدند و كلاس گنجایش جمعیت را نداشت، محل درس را به مدرسه سپهدار انتقال دادند. 13

مدتی بعد به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدند. در ایاب و ذهاب، چند روزی در قم توقف نمودند. ضمن زیارت حضرت معصومه(س)، مدرسه فیضیه و دارالشفا را از نزدیك دیدند كه آن مدرسه پرشور و رونق علمای سلف، تبدیل به مخروبه و محل اسكان گدایان و دیوانگان و انبار مغازه داران شده بود. بعد از آن مكرر به اطرافیان می فرمودند: چه می شد اگر حوزه علمیه قم سر و سامانی می گرفت.

 

در این اقامت كوتاه، علمای قم از وجودش بهره مند شدند و متوجه لزوم مجتهد قوی بنیان در كنارشان گردیدند.14

بعد از بازگشت از سفر مشهد، نامه آیت الله سیدمحمدتقی شیرازی (شیرازی دوم) كه حاكی از ضرورت وجود آیت الله حائری در عتبات بود را دریافت نمود. در جواب نوشتند: شما به ایران بیایید تا با تشكیل حوزه در سیر سریع ایران به سوی تباهی وقفه ای ایجاد كنیم ولی میرزا شیرازی با عذر كهولت سن نپذیرفتند.15 حوزه علمیه اراك رونق خوبی گرفته بود. علمای بزرگی چون آیت الله شیخ محمد سلطان العلما، آیت الله آقا نورالدین عراقی، آیت الله میرزا علیخان، آیت الله حاج آقا مصطفی فرید محسنی و... در این حوزه كرسی تدریس داشتند.16

امام خمینی در سال 1339 ق 1300 ش تصمیم داشتند برای ادامه تحصیل به حوزه اصفهان بروند كه آوازه حوزه اراك ایشان را به سوی این حوزه كشاند و یك سال در این حوزه به تحصیل اشتغال داشتند.17

دعوت به قم

حوزه علمیه قم كه بعد از ارتحال میرزای قمی (م 1231 ق) صاحب قوانین الاصول رو به سردی گراییده بود تا جایی كه مدرسه فیضیه و دارالشفا محل اسكان گدایان و دیوانگان، انبار مغازه داران و محل عبور و مرور مردم گردید.18 علمای آن زمان، زمزمه این داشتند كه چرا كسی اقدام نمی كند كه حوزه علمیه قم مركز علم شود و حدیث امام صادق(ع)، افول علم از كوفه و طلوع آن در قم تحقق یابد.19

آیت الله بافقی به همین امید از عتبات به قم آمده بود و به علمای بزرگ قم اصرار داشت كه اقدامی بكنند كه علما در جواب می گفتند؛ مردم حامی ما نیستند، اگر فرد استخوان داری باشد كمكش خواهیم كرد. آیت الله بافقی گفتند: در نزدیكی قم (اراك) آیت الله حائری هستند كه در حد آیت الله نائینی و آیت الله ابوالحسن اصفهانی هستند و مورد توجه و وثوق آیت الله سیدمحمدكاظم یزدی و آیت الله سیدمحمدتقی شیرازی می باشند.20 علمای قم كه آیت الله حائری را عالمی بزرگ و مملو از عقل و كیاست و علم و فضل یافتند و متوجه شدند كه می تواند حوزه علمیه قم را تأسیس كند، برای آوردن ایشان به قم تدارك دیدند. بالاخره ایشان برای زیارت ایام عید سال 1301، همراه با آیت الله محمدتقی خوانساری (م 1371 ق)، آیت الله میرزامهدی بروجردی (م 1388 ق)، شیخ احمد مهرجردی یزدی و فرزند شش ساله اش آقا مرتضی در 22 رجب 1340 از اراك عازم قم شدند.21

با شنیدن این خبر، علمای قم، میرزا محمد ارباب، شیخ ابوالقاسم كبیر قمی، میرزا مهدی پائین شهری، آیت الله بافقی و... كه در قم كرسی تدریس و مسجد و منبر وعظ داشتند،22 مردم را برای استقبال آیت الله حائری تشویق می كردند، در 24 رجب 1340، علما و مردم متدین قم، تا امام زاده جمال(س) (4 كیلومتری قم)، به استقبال رفتند. آیت الله حائری بعد از دو روز طی طریق به قم رسید و ساعتی در میان خیرمقدم گویان، استراحت نمودند. در همانجا زمزمه اقامت آقا در بین مستقبلین شروع شد. آیت الله حائری در میان مستقبلین، با احترام وارد قم شد و به منزل آیت الله میرزا مهدی پائین شهری كه از دوستان دوران تحصیل در عتبات بودند وارد شدند.23

علمای شهر از آیت الله حائری خواستند كه در حرم حضرت معصومه(س) در صحن نو، نماز مغرب و عشا را اقامه نمایند. بعد از نماز، شیخ محمد سلطان الواعظین، از وعاظ بزرگ تهران، به توصیه علما به منبر رفت و مردم را تهییج كرد كه از شیخ بخواهند در قم اقامت نمایند.24 بعضی می گفتند: مردم قم، دعبل خزائی با جُبّه امام رضا(ع) وارد شهرتان شد، شما نگذاشتید جبّه را از شهر ببرد. ایشان (آیت الله حائری) با علم امام رضا(ع) وارد شهرتان شد، نگذارید برود.25 همچنین مردم متدین و علمای شهرهای اطراف كه برای زیارت حضرت معصومه(س) می آمدند، علمای قم، آنها را تشویق می كردند كه به زیارت آیت الله حائری بروند و از ایشان بخواهند كه در قم بمانند.26 در این بین آیت الله بافقی تلاش وسیعتری داشتند.

آیت الله بافقی فرمودند: در یكی از نشست ها، به آیت الله حائری گفتم: اخباری كه می فرماید در آخرالزمان علم از قم به عالم افاضه می شود را قبول دارید یا شبهه می كنید؟

آیت الله حائری: قبول دارم

آیت الله بافقی: آیا نمی خواهید كه بدست شما محقق شود تا سالیان متمادی ثوابش برای شما باشد؟

آیت الله حائری: چرا!!

آیت الله بافقی: پس چرا در اقامت قم تأمل دارید؟!

آیت الله حائری: بودجه لازم است.

آیت الله بافقی: هیچ جنبنده ای نیست مگر خداوند روزیش را می دهد.

آیت الله حائری: خداوند روزی را از طریق اسبابش می دهد.

آیت الله بافقی: خداوند وسیله ساز است، بنده اش اراده خیر بكند خداوند اسباب را فراهم می كند.

آیت الله حائری: عده ای از علما در اراك مجتمع و مشغولند.

آیت الله بافقی: آوردن آنها آسان است.27

آیت الله حائری كمی تأمل كردند و بعد اقامتشان را موكول به استخاره نمودند، با وجود اینكه كمتر به استخاره متوسل می شدند.

صبح روز بعد آیت الله حائری به حرم مشرف شدند، بعد از زیارت، با قرآن استخاره نمود، آیه 29 سوره یوسف(ع) آمد: «و أُتونی باهلكم اجمعین» آیت الله حائری با دیدن این آیه شریف با عزم راسخ و قلبی مطمئن، بنا را بر اقامت در قم گذاشت. علما و مردم متدین در منزل حاج سید علی مصطفوی (یكی از تجار قم) جمع بودند و منتظر جواب آقا. آقا به آنجا رفته و خبر اقامتش را دادند. مردم شاد و مسرور گردیدند. آیت الله حائری نامه ای برای حوزه اراك نوشت كه ما در اینجا ماندگار شدیم، اگر می خواهید به قم بیایید.28

اوضاع ایران در آن زمان

ایران در آن ایام كشوری آرام و دارای حكومت قدرتمندی نبود كه كشور آمادگی ایجاد حوزه ای با آن گستردگی را داشته باشد. از طرفی كشورهای استعماری حاكم نمی خواستند حوزه نجف در ایران پایگاهی قوی داشته باشد تا چه رسد بر اینكه خودش در حد حوزه نجف تأسیس گردد. ایران در آن ایام بسیار آشفته بود، در سال 1286 ش. (1907 م) به موجب قرارداد سن پطرزبورگ، شمال ایران حوزه نفوذ روسیه و جنوب ایران تحت نفوذ بریتانیا و مركز ایران، منطقه بی طرف و تحت عنوان تشكیلات حكومت تهران، كه باید پاسخگوی فشارها و نیازهای هر دو قدرت باشد تقسیم شد،29 این نیروهای بیگانه آنچنان بر اوضاع ایران مسلط شدند كه ورود و خروج از شهرها باید با صلاح دید آنها انجام می گرفت.

در 1296 قیام جنگل به رهبری میرزا كوچك خان در گیلان برپا شد، در 1299 ش قزاقهای روسی بار دیگر ابتكار عمل را در گیلان بدست گرفتند و میرزا با اكراه آن را پذیرفت،30 و در 1300 سردار سپه قیام كوچك خان را شكست داد؛31 و همچنین در 1299 شیخ محمد خیابانی كنترل تبریز و قسمت اعظم آذربایجان را بدست گرفت و آن را آزادستان نامید ولی بعد از شش ماه توسط قزاق شكست خورد.32

از سوی دیگر در اسفند 1299 رضاخان با چهار هزار قزاق به رهبری سیدضیاء طباطبایی از قزوین حركت و با یك كودتای بدون مقاومت تهران را فتح كرد. شاه، مجبور شد كه سیدضیاء را به نخست وزیری منصوب كند و سرهنگ رضاخان نیز به سردار سپهی ارتقاء یافت.33

سردار سپه به سرعت نشان داد كه چهره اصلی در كودتای 1299 خود اوست؛34 در 1300 به وزارت جنگ رسید و در 1302 با رأی مجلس35 و تنفیذ احمد شاه با حفظ سمت وزارت جنگ به نخست وزیری منصوب شد.36

و امّا اوضاع جنوب ایران، جنوب بهتر از شمال و مركز نبود. در 1295 طی پیمانی فرماندهی و تعلیمات نظامی نیروهای مسلح جنوب به بریتانیا واگذار شد كه مركز آن كرمان بود. این امر موجب قیامهایی گردید.37

خلاصه اینكه در سراسر ایران قیامهای پراكنده ای بود كه توسط قزاق با خشونت سركوب می شد. مانند قیام 1301 استانهای آذربایجان و فارس، 1302 كرمانشاه، 1303 استانهای بلوچستان و لرستان، 1304 استانهای مازندران و خراسان، 1303 خوزستان (شیخ خزعل رهبر محمّره (خرمشهر).38

همه این قیامها اسماً یا رسماً به روس یا بریتانیا ختم می شد. در این شرایط احمد شاه در 1302 (بعد از انتخاب رضاخان به نخست وزیری و رأی گرفتن در مجلس) به اروپا رفت و كشور را به رضاخان تقدیم كرد.39

از سوی دیگر احزاب و گروههای مختلفی در ایران فعالیت می كردند: سوسیالیستها، حزب تجدد، فراماسونری، كمونیستها، جنبش اتحاد جهانی اسرائیل كه در تهران، همدان و شهرهای دیگر مدارس برای یهودیان احداث می كرد، مسیحیان دست به تبلیغ وسیع زده بودند، زرتشتیان با كمك همكیشان هنری خود، به احداث بنیاد بهسازی وضع زرتشتیان اقدام كردند و به موفقیتهای دست یافتند و...40

تأسیس حوزه علمیه قم

در این شرایط كه ایران كاملاً به سوی تباهی می رفت، علما به فكر ایجاد حوزه ای در قم افتادند كه علمش به عالم افاضه شود، و این مهم محتاج به عالم قدرتمندی كه بتواند زعامت آن را بر عهده بگیرد، و بودجه ای كه آن را اداره كند، و مهمتر از همه به صبر و بردباری و زیركی محتاج بود. علمای بزرگ ایران، این همه را در آیت الله حائری می دیدند، و ایشان در بهار 1301 ش حوزه علمیه قم را رسماً تأسیس كرد. علما و مردم متدین از شهرهای مختلف برای عرض تبریك به حضور می رسیدند. حتی رجال سیاسی نیز به استقبال شتافتند. احمد شاه نیز به قم آمد و به آیت الله تبریك گفت.41 یحیی دولت آبادی از سیاستمداران و نزدیكان دربار پهلوی اول در این خصوص می نویسد؛ مدتی است شهر قم به واسطه وجود شیخ عبدالكریم عراقی سلطان آبادی كه در تغییرات اوضاع مملكتی از اراك به قم رفته و در آنجا حوزه علمیه مفصلی بر پا نمود، طلاب دینی را دور خود جمع كرده، طرف توجه دولت و ملت شد، سیاست وقت با او موافقت دارد، او هم با سیاست مخالفتی ندارد، البته در سكوت و آرام نگه داشتن و یا هرگونه هیجانی كه از طرف توده ملت بر ضد اوضاع مملكت باشد، خصوصاً در جلوگیری از نشر افكار كمونیستی در جامعه ایرانی می تواند كارآیی داشته باشد، از این رو تشكیل حوزه روحانی با این هیاهو در مركز ایران با اوضاع سیاسی ما بی ارتباط نمی باشد.42

آیت الله حائری كه با تأسیس حوزه علمیه قم به آیت الله مؤسس ملقب شد، درس خارج فقه را صبح ها در مسجد بالاسر كه الآن مقبره ایشان در آنجاست شروع كردند تا اینكه در سال 1314 بعد از بهبودی از بیماری شدید قلبی، درس فقه را به مسجد عشقعلی انتقال دادند؛ و خارج اصول را عصرها در مدرسه فیضیه می گفتند. علمای مقیم قم در این درسها شركت می كردند. علمای اراك و شهرهای دیگر به قم مهاجرت نموده و در این درسها شركت می كردند.43 حوزه علمیه قم رونق گرفت. از سراسر ایران، طلاب به قصد تحصیل علوم حوزوی به قم می آمدند. امام خمینی كه از طلاب اراك بودند، در 1301 ش (1340 ق) به قم آمدند و در مدرسه دارالشفاء سكونت یافت و تا سال 1306 ش (1345 ق) موفق شد سطوح عالی را به اتمام رسانده به درس خارج فقه و اصول آیت الله حائری راه یابد و پایه های علمی و مبانی فقهی و اصولی خود را تحكیم بخشد و به اجتهاد نائل آید.44

آیت الله مؤسس برای حوزه و روحانیون قواعد و قوانین ابتكاریی قرار داد، مانند: هر كس قصد تحصیل علوم حوزوی را داشت امتحان می گرفت، اگر كسی را برای روحانی شدن مناسب نمی دید، به كار دیگری می گمارد.

ایشان از طلاب برای امر تبلیغ امتحان می گرفت، هر كس را اجازه تبلیغ نمی داد، هر روحانی را مناسب و فراخور خودش به كار می گرفت؛ و همچنین به اخلاق طلاب توجه خاصی داشت. به همین منظور میرزا علی آقا اصفهانی را برای یك دهه به قم دعوت كرد كه در مدرسه فیضیه برای طلاب منبر می رفت، در این هنگام به امر آیت الله مؤسس چند نفر، مقابل در فیضیه می ایستادند و از ورود غیرطلاب جلوگیری می كردند.45

حوادث مهم 1301 تا 1315 و مواضع آیت الله حائری

1ـ علمای عتبات عالیات به واگذاری امتیاز دجله و فرات به دولت بریتانیا اعتراض كردند و در كربلا تظاهرات وسیعی صورت دادند. پادشاه عراق، ملك فیصل (كه توسط انگلیس بعد از انقلاب عراق به حكومت رسیده بود) علمای معترض را به حجاز و ایران تبعید كرد؛ آیت الله ابوالحسن اصفهانی، آیت الله نائینی، آیت الله شهرستانی، همراه با علما و فضلای زیادی از مرز قصرشیرین به ایران وارد شدند و مورد استقبال مردم قرار گرفتند؛ در قم آیت الله حائری و دیگر علما، همراه با مردم متدین شهر، چندین كیلومتر به استقبالشان رفتند و آنها را با گوی به شهر قم آوردند. احمد شاه روز بعد، به قم آمده و با آقایان ملاقات نمود و خیرمقدم گفت. در همین تبعید

آیت الله حائری در بهار 1301 شمسی حوزه علمیه قم را رسماً تأسیس كرد

آیت الله حائری به دعوت رضا شاه برای تاجگذاری، پاسخ دادند كه وجود من لازم نیست

آیت الله محمدمهدی خالصی، آیت الله حسین قمی، همراه با علمای دیگر به حجاز تبعید شدند كه مورد استقبال پادشاه حجاز، شریف حسین و مردم قرار گرفتند؛ آیت الله حسین قمی به ایران دعوت شد، از راه بوشهر در میان استقبال گرم مردم وارد ایران شد و در قم نیز مورد استقبال آیت الله حائری و علما و مردم قم قرار گرفت بعداً از قم به مشهد رفته و در آنجا اقامت نمود. در این زمان كه در علمای عتبات در قم بودند آیت الله حائری به احترام مهمانان درسش را تعطیل نموده و به شاگردانش امر كردند كه در درس علمای عتبات شركت كنند.46 در طی هشت ماهی كه علمای نجف در قم بودند احمد شاه برای بار دوم، بعد از نصب رضا شاه به نخست وزیری و قبل از سفر به اروپا برای تأیید خودش در ربیع الاول 1342 ق (1302 ش) همراه با رضاخان به قم آمد و با علمای مهاجر و آیت الله مؤسس در دارالحكومه دیدار كرده در این دیدار رضاخان بالاسر احمد شاه ایستاده بود.47 بعد از این دیدار آیت الله مؤسس به اطرافیان می فرمودند: خداوند مملكت را از تعرض آن قزاق (رضاخان) حفظ كند.48

2ـ با رفتن احمد شاه، رضاخان فعالیت خود را برای برپایی جمهوری به سبك تركیه آغاز كرد، برای تحقق اهدافش احتیاج به همراهی گروههای مختلف، مخصوصاً علما داشت، لذا به قم آمد، طی نشستی كه با علمای مهاجر و آیت الله مؤسس داشت به این نتیجه رسیدند كه طبق قانون، احمد شاه قدرت مطلق ندارد و لذا زیانی ندارد، بر همین اساس آیات عظام اصفهانی و نائینی در ششم فروردین و آیت الله مؤسس در 12 فروردین 1303 طی تلگرافی به تهران خواستار توقف جمهوری خواهی شدند؛49 از این به بعد رضاخان تغییر رویه داد و خود را مسلمان تمام عیار نشان داد و طی اعلامیه ای خلاف شرع را قدغن اعلام كرد و دستور پیگیری با متخلفان را صادر نمود. در بازگشت علمای عتبات دستور داد كه قزاقها آنها را تا قصر شیرین بدرقه كردند.50 خودش با قزاقها در تمام تكایا و مجلس سیدالشهدا شركت می كرد. برای قزاقها مجلس مجزا تشكیل داد و دسته سینه زنی قزاقها به داخل شهر آمدند و... تا اینكه در 1304 ش موفق شد با رأی مجلس، قاجار را خلع كند و خود رسماً پادشاه ایران شد. علمای نجف برایش تبریك فرستادند؛ امّا آیت الله مؤسس به ایشان تبریك نگفت و به دعوت رضا شاه برای تاجگذاری، پاسخ دادند كه من بِهِ الكفایه موجود است و وجود من لازم نیست.51

3ـ رضا شاه در اوائل سلطنت به قم آمد و در حرم با آیت الله مؤسس ملاقات نمود و به او گفت: من مقلد شما هستم و شما را دوست دارم، آیت الله فرمود: من هم شما را دوست دارم. رضا شاه در ادامه این روش، به سلطان العلماء زنجانی كه قصد سفر به قم را داشت گفت: حاج شیخ مرد خوبی است، سلام مرا به ایشان برسانید. سلطان العلما در دیدارش با آیت الله سلام رضا شاه را رساند و منتظر جواب بود، تا آخر جلسه آیت الله جوابی نداد. سلطان العلما در موقع مراجعت گفت: جواب سلام را برسانم؟ آیت الله با لبخندی فرمود: من طلبه ساده هستم، ما كجا و شاه كجا، با اصرار سلطان العلما، آیت الله فرمود: اختیار با شماست اگر مصلحت هست جواب را بدهید و اگر مصلحت نیست جواب ندهید.52

4ـ در 1345 ق. آیت الله نورالله اصفهانی، همراه با علمای شهر اصفهان و علمای شهرهای دیگر در اعتراض به بعضی از قانونهای مصوب مجلس، برای تحصن به قم آمدند. آیت الله مؤسس شاگردانش را برای استقبال فرستاد. علما در میان استقبال كنندگان، با احترام وارد شهر شدند، آیت الله حائری برایشان وسائل رفاهی تهیه دیدند و به حكومت چند بار نامه نوشته و مذاكراتی نمودند. این عده دو ماه در قم بودند، تفرقه افكنان بین آنها ایجاد تفرقه نمودند. آیت الله نورالله اصفهانی مریض شد. پزشكی از تهران آمد، دوایی تجویز كرد، آیت الله نورالله، شب دوا را خورد، صبح خبر شهادتش را به مردم دادند. جمعیت متحصن رفته رفته متفرق شدند.53

در این حادثه آیت الله مؤسس با همه احترامی كه برای آقایان مخصوصاً آیت الله نورالله اصفهانی قائل بود، جانب احتیاط را از دست نداد و مسائل فرهنگی را بر مسائل دیگر ترجیح داد تا جایی كه مخبر السلطنه، رئیس الوزراء وقت می نویسد: در این نهضت آماده بودیم كه قم را به توپ ببندیم كه موقعیت حاصل نشد.54

5ـ رضا شاه، توسط ناظم تهرانی برای بر چیدن حوزه علمیه طرحهای را به اجرا در می آورد از جمله آن طرحها، امتحان وزارت معارف اسلامی از طلاب بود كه با شعار شناسایی افراد صالح از ناصالح بود، تا آنهایی كه شأنیت روحانی شدن را دارند ملبس به لباس روحانیت شوند. خیلی از بزرگان باور كردند كه برای اصلاح حوزه امتحان را گذاشتند ولی امام خمینی می فرمودند آنها می خواهند صالح را از ناصالح جدا كنند كه صالح ها را بردارند. در موارد امتحانی، وزارت معارف، درسهای تاریخ، جغرافیا، ریاضیات و انگلیسی كه از مواد درسی طلاب نبود را گنجاندند و برای تمبر روی برگه امتحانی از هر طلبه پنج تومان می گرفتند. این مقدار پول برای طلابی كه ماهی سه تومان شهریه می گرفتند خیلی زیاد بود. آیت الله مؤسس اعتراض كردند و فرمودند امتحان گرفتن شما مثل فرمانده تعیین كردن من برای سربازان می ماند. از طرف دیگر عده ای از جمله امام خمینی را به جلسه امتحان می فرستاد تا كمكهای لازم را به طلاب بكنند. وزارت معارف خواست امتحان را در تهران برگزار كند، آیت الله حائری نگذاشت و فرمود: این مملكت روحانی می خواهد یا نه؟ اگر می خواهد باید با برنامه من باشد.55 در این حادثه آیت الله مؤسس به صورت كج دار مریز رفتار می كرد و می فرمود: آنها می خواهند حوزه را بردارند، پذیرش امتحان آنها در حال حاضر به مصلحت است.56

6ـ نوروز 1307 ش خاندان پهلوی (همسر و دختران رضا شاه) بدون حجاب به حرم حضرت معصومه(س) وارد شدند. آیت الله محمدتقی بافقی و چند نفر دیگر اعتراض كردند. آنها از حرم بیرون رفتند و به تهران اطلاع دادند. رضا شاه با وزیرش تیمور تاش و سرباز و توپ و مسلسل به قم آمد، با چكمه وارد حرم شد. تیمور تاش با كفش وارد مسجد بالا سر حرم شد و آیت الله بافقی را كه در حال نماز بود كشان كشان به كنار ضریح حرم برد. و در جلوی رضا شاه افكند. رضا شاه با لگد و عصا به آیت الله بافقی می زد و فحش می داد. آخرالامر آیت الله بافقی و چند نفر دیگر را دستگیر كرده و به تهران برد و زندانی كرد.

آیت الله حائری از طلابی كه حاضر و ناظر صحنه بودند درباره عكس العمل مردم پرسید، وقتی كه فهمید مردم با تأسف خوردن و بدون عكس العمل، به تدریج پراكنده شدند آن حكم شرعی زیركانه «صحبت و مذاكره در اطراف قضیه اتفاقیه مربوط به شیخ محمدتقی (بافقی) برخلاف شرع انور و مطلقاً حرام است» را صادر نمود و نقشه حمله رضا شاه به قم و حوزه علمیه را خنثی نمود.57

آیت الله مؤسس در اعتراض مردم، كه چرا قیام نمی كنید؟ فرمود: كسی كه می خواهد قیام كند باید طرفدار داشته باشد، باید همه قیام كنند و از خودگذشتگی داشته باشند، من با وكیل و وزیری كه حاضر نیست از ماهی دویست تومان، پانصد تومان بگذرد و یا تاجری كه حاضر نیست از منافع خود دست بكشد، چه كار می توانم بكنم.58

8ـ رضا شاه در شش دی 1307 ش. قانون متحدالشكل شدن لباس را از تصویب مجلس گذراند و در دستور كار قرار داد. به موجب این قانون در سراسر كشور مردم باید یك نوع لباس و كلاه استفاده می كردند و روحانیون برای ملبس شدن به لباس روحانیت باید از شهربانی اجازه نامه می گرفتند كه آن هم منوط به قبولی در امتحان وزارت معارف بود كه برای اجازه ندادن هرگونه فشار و بهانه گیری را انجام می دادند. مردم و علمای قم به آیت الله حائری اصرار می كردند كه در قضیه مداخله كند و تلگرافی به تهران بفرستد، ولی حاج شیخ نمی پذیرفت. فشار و اصرار هر روز بیشتر می شد، تا جایی كه آیت الله میرزا مهدی بروجردی گفت: اگر چیزی به شاه ننویسی، خودمان به اسم شما می نویسیم. آیت الله حائری عمامه اش را به زمین زد و فرمود: والله تكذیب می كنم؛59 آیت الله سیدمحمدتقی خوانساری گفت: می دانید كه پهلوی می خواهد ایران را نصرانی كند؟! آیت الله مؤسس فرمود: می دانم، ولی شما می خواهید كه من كاری كنم كه او زودتر چنین بكند.60

رضا شاه به قم آمد و به منزل آیت الله حائری رفت و گفت: رفتارتان را عوض كنید وگرنه حوزه قم را با خاك یكسان می كنم

با این همه مردم دست از اصرار و فشار برنمی داشتند تا جایی كه كار را به ضرب و شتم آیت الله مؤسس كشاندند. میرزا محمدتقی اشراقی می گوید: قبل از ظهر روز یازده تیر 1314 به منزل آقا شیخ رفتم، دیدم كه آقا شیخ روی زمین نشسته و تكیه بر دیوار داده، عمامه اش روی زمین افتاده و وضع بدی بود. از یكی پرسیدم چه شد؟ گفت: عده ای آمدند به حاج شیخ حمله كردند، اهانتهای بدی كردند و... كه چرا برای رضا شاه تلگراف نمی فرستد، رفتم كنار حاج شیخ نشستم، دلداریش دادم، كمی بهتر شد. از ایشان برای خلاصی از آن محیط و احتمال ایجاد مزاحمت عده دیگر و... دعوت به منزلم نمودم. ایشان پذیرفت. با هم به منزلم رفتیم. بعد از نماز و استراحت كه حالش بهتر شد گفتم: آقا شما عالم هستید، آیت الله و مرجع تقلید مسلمین هستید، وضع طوری است كه باید تلگراف كنید و الّا حیثیت شما آلوده به تهمت می شود. آقا شیخ فرمود: تلگراف برای این كار مثل این است كه كسی خود را در چاه بیندازد، می دانم كه ضرر دارد؛ گفتم: با این حال تلگراف كنید، آقا شیخ چند دقیقه ای ساكت شد و تأملی نمود و بعد فرمود: خیلی خوب كاغذ و قلم بیاورید؛ آوردم، فرمود بنویسید: «حضور مبارك اعلیحضرت شاهنشاهی خلد الله ملكه، بعد از تقدیم ادعیه خالصانه مشهود خاطر همایونی بود كه احقر همیشه تعالی و ترقی دولت علّیه را منظور داشته و اهم مقاصد می دانسته، فعلاً هم به همین نظر عرضه می دارد؛ اوضاع حاضره كه برخلاف قوانین شرع مقدس اسلام و مذهب جعفری علیه السلام است موجب نگرانی داعی و عمومی مسلمین است؛ البته بر ذات ملوكانه كه امروزه حامی و عهده دار نوامیس اسلامیه هستید حتم و لازم است كه جلوگیری فرمایید، عموم اهالی ایران بلكه مسلمین دنیا را قرین تشكر فرموده امید است رفع اضطراب این ضعیف و عموم ملت شیعه بشود»؛ در آخر آقا شیخ مطلب را خواند و امضاء نمود و فرمود: تلگراف را به تهران بفرستید.

شهر قم متوجه ارسال تلگراف شد، مردم غروب در منزل آقا شیخ جمع شدند تا جواب را دریافت كنند، ولی جوابی نیامد؛ شاه جواب تلگراف را نداد. از نخست وزیری جواب تلگراف، عصر دوازده تیر 1314، كه سراسر تهدید و تحقیر بود رسید.

به آقا شیخ عبدالكریم، به قم مخابره شود:

 

تلگراف حضرت مستطاب عالی به حضور مقدس اعلیحضرت همایون شاهنشاهی اروحنا فداه مشعر بر اینكه اوضاع حاضره خلاف قوانین شرع مطهر و مذهب جعفری است، با وجود سوابق معلومه فوق العاده باعث تعجب و تغییر خاطر مهر ظاهر گردید و كسانی كه در این قسم افتراها می زنند، امر صادر فرمودند، قانوناً تعقیب درآورید، اگر نظر حضرت مستطاب عالی به اراجیف و اكاذیب شایعه است (كشف حجاب) عجب است كه بدون تحقیق ترتیب اثر داده، عنواناتی كه به هیچوجه شایسته مقام مقدس ملوكانه نیست فرموده اید، و اگر راجع به لباس و كلاه است، باز از آراء صائبه كه در وجود محترم سراغ داشتند، مایه تعجب است كه این قبیل امور موافقت و مخالفت به احكام شرع مقدس را عنوان می فرمایید. بنده در عالم ارادت كیش خالصانه معتقدم كه شیوه مرضیه را كه موجب حسن عقیده بندگان اعلیحضرت همایونی نسبت به وجود محترم بوده از دست نداده، در مطالبی كه عوام و مردمان بی اطلاع یا مغرض به عرض عالی می رسانند تحقیق و تأمل كرده قسمی نفرمایید كه مساعی جمیله كه ذات خسروانه برای ترقی و تعالی دولت و ملت كه یگانه وسیله اعلای كلمه حقه است و جلوه نموده، سبب آزردگی و تغییر خاطر مقدس شاهانه گردد، در خاتمه باز خاطر محترم را مستحضر می سازد، به این نكته كه كسانی كه این عنوانات را تعقیب و اذهان عامه را با مفتریات و جعلیات مشوب داشته و مشتبه می سازند دچار عقوبت خواهند شد.61

بعد از این تلگراف رضا شاه به قم آمد و به منزل آیت الله حائری رفت، بدون سلام و جواب، با غضب و عصبانیت گفت: رفتارتان را عوض كنید وگرنه حوزه قم را با خاك یكسان می كنم.

آیت الله حائری فرمود: هرگز سنگر را رها نكنید. ظلم خواهد رفت و شما باقی خواهید ماند. امروز سرپرست ما امام زمان(عج) است. رابطه تان را با او محكم كنید

كشور مجاور ما، تركیه، كشف حجاب كرده و به اروپا وصل شد و ما باید این كار را بكنیم، هرگز تغییر نمی كند، و بدون تأمل برای شنیدن جواب با غضب بیرون رفت و دستور داد چند تن از علما، از جمله حاج علی اصغر سلامت، شیخ مهدی مازندرانی و حاج میرزا محمدحسین فاضل اصفهانی را دستگیر و تبعید كردند؛62 نماینده مردم قم در مجلس می گفت: رضا شاه گفت: اگر شیخ عبدالكریم یك كلمه می گفت فوراً ماشین در خانه اش حاضر می كردم و می فرستادمش آنجا كه عرب نی انداخت.63

بعد از این اقدام، امر متحدالشكل به سرعت در قم اجرا شد، آیت الله حائری می فرمود: دیدید كه اگر تلگراف نمی كردم، یك عده گرفتار نمی شدند و هم اینقدر تسریع در متحد الشكل شدن قم نمی شد.64

كمتر از ده روز بعد از این تلگراف در 21 تیر 1314 مسجد گوهرشاد به گلوله بسته شد و بعد از 6 ماه كشف حجاب اجباری و وسعت دستگیری طلاب بیشتر شد.65 فشار دولت به حدی بود كه امام خمینی فرمود: نمی توانیم تلخی آن روزها را برای شما تشریح كنیم،66 [طلبه ها] قبل از آفتاب حركت می كردند تو باغات، باغهای شهر و اواخر شب می آمدند. برای اینكه كارآگاهها، پاسبانها و اینها می آمدند اینها را می بردند كه لباسشان را تغییر بدهند.67 و... كار به جایی رسید كه حجاب، عمامه گذاری، روضه خوانی و عزاداری ممنوع شد. در شب و روز تاسوعا و عاشورا مردم را مجبور به جشن و پایكوبی برای تولد رضا شاه می كردند.68

در این بین آیت الله مؤسس بیماری قلبی شدیدی گرفت، برای استراحت او را به باغ سالاریه بردند. از طرف دیگر دستگیری دسته جمعی طلاب شروع شد و هر روز فشار بر طلاب بیشتر و شدیدتر می شد تا جایی كه آیت الله محمدتقی خوانساری در جلسه ای به طلاب گفت: همه متحدالشكل می شویم، اول خودم لباسها را در می آورم، البته قبل از این با آقا شیخ مشورت می كنیم، برای كسب تكلیف، آیت الله عبدالحسین غروی تبریزی و آیت الله محمود طالقانی را نزد آیت الله مؤسس فرستاد. آنها به باغ سالاریه رفتند. آیت الله صدر آنجا بود. قضیه را به ایشان گفتند، قرار گذاشتند كه آیت الله صدر مطالب را برای آیت الله مؤسس بیان كنند. وقتی وارد شدند بعد از احوال پرسی آیت الله طالقانی گفت: خودتان به اینجا آمدید و ما را در چنگال دژخیمان گذاشتید!، آیت الله غروی گفت: آقا یا اجازه بدهید طلاب به اینجا بیایند و یا به شهر و روستای خود برگردند. آیت الله حائری فرمود: هرگز سنگر را رها نكنید، ظلم خواهد رفت و شما باقی خواهید ماند، امروز سرپرست ما امام زمان(عج) است، رابطه تان را با او محكم كنید. آیت الله صدر وضعیت طلاب را گزارش داد، تا اینكه گفت: طلاب را دسته جمعی برای تغییر لباس به شهربانی می برند. آقای شیخ حالش خراب شد و به حال غش افتاد. او را ماساژ دادند و قطره به ایشان خوراندند تا حالش بهتر شد. فرمود: امروز تكلیف را روشن می كنم. وقتی رئیس شهربانی و فرماندار به دیدن ایشان به باغ سالاریه رفتند، ایشان قضیه طلاب را فرمود، آنها انكار كردند، آیت الله مؤسس فرمود: نمی خواهم خونی ریخته شود و الّا به شما می فهماندم كه قدرت دست كیست؟! از آن به بعد تعقیب دسته جمعی موقوف شد.69

از طرف دیگر آیت الله مؤسس دستور دادند كه طلاب به صورت سه یا چهار نفری به خیابان و مجالس و تشییع جنازه و... نروند. در جایی تجمع نداشته باشند تا كمتر به چشم بیایند. روزی كه طلاب را نصیحت می كرد، آه سردی كشید و فرمود: آقایان اسلام رفت، ما باید اسلام را حفظ كنیم، اصحاب امام حسین(ع) می دانستند در روز عاشورا كشته خواهند شد، امّا می گفتند، باید بجنگیم و لشكر كوفه را سرگرم كنیم تا عمر حجت خدا یك ساعت زیاد شود. ما هم وظیفه مان همین است. آقایان اسلام رفت، ما باید با درس خواندنمان كاری كنیم كه اسلام دیرتر برود.70

آیت الله مؤسس برای حفظ حوزه علمیه قم آنقدر صبر و حوصله به خرج داد كه رضا شاه می گفت: تمام علما را از بین بردم جز این یك نفر (حائری) این را هم اگر برمی داشتم، اسلام را برمی داشتم.71

آیت الله آقا بزرگ تهرانی فرمود: آیت الله حائری مطمئن بود كه مقصود رژیم در تمام سختگیری ها خود اوست و اقدامات رژیم ایشان را مورد هدف قرار داده است و از گوشه و كنار نیز بر ایشان فشار می آوردند كه كاری بكند تا بهانه به دست رژیم بدهد، اما او هوشیار بود و از این مطالب غافل نبود، اوضاع زمانش را می شناخت و به این نتیجه رسیده بود كه تا زمانی حكومت او را به حال خود واگذاشته، صبر و سكوت و بردباری برای آن هدفی كه داشت و خود را وقف آن كرده بود، مفیدتر است؛ و نیز آیت الله گلپایگانی فرمود: آیت الله حائری می فرمودند: برای حفظ حوزه نو پای قم باید مماشات كرد. اگر بخواهیم الآن علم مبارزه را بلند كنیم، آنها حوزه را نابود خواهند كرد؛72 و می فرمودند: من مجتهدم و معتقد شدم كه باید حوزه ای بوجود بیاوریم كه در آن عده ای تحصیل كنند و مجتهد و فقیه بشوند، به نظرم وظیفه ام این است هر چیزی كه سر راه این وظیفه ام قرار گیرد جلویش را می گیرم. ایشان چنان كیاست و فراست سیاسی داشت كه حوزه را در مقابل امواج متلاطم سیاسی و افكار جدید غرب گرایی و تمسك به ایدئولوژی غرب مصون و محفوظ نگاه داشت. دوری ایشان از سیاست، در آن زمان، كمترین نفعش برطرف ساختن سیاست كودتاچیان از قم و جلب اعتماد آنها بود،73 در آن اوضاع سیاسی و هجوم رضا شاه، با صبر و بردباری، حوزه ای تأسیس كرد كه نهضت فرهنگی ـ اجتماعی وسیعی در ایران و جهان پدیدار ساخت و تحولات بسیاری در تكامل اندیشه مذهبی مردم بوجود آورد كه می توان بقای دین و روحانیت در ایران را مرهون استقامت و بردباری او در برابر جسارتهای رضاشاه در جهت از بین بردن روحانیت و دین، با تغییر لباس، كشف حجاب، منع مجالس عزاداری و غیره دانست. 74

عشق به اهل البیت علیهم السلام

آیت الله حائری علاقه شدیدی به ائمه اطهار علیهم السلام به خصوص امام حسین(ع) داشتند و به شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی فرمودند: هر روز قبل از درس فقه چند دقیقه ای ذكر مصیبتی بكنند. از علت عشقش پرسیدند، فرمود: در كربلا بودم، شب چهارشنبه ای بود كه خواب دیدم سه روز دیگر می میرم، وقتی بیدار شدم با خود گفتم، خواب بود، اهمیت ندادم، روز چهارشنبه به درس و بحث و روز پنج شنبه به كارهای درس مشغول بودم، روز جمعه با دوستان به باغ اطراف شهر رفتیم، بعد از نهار، تب كردم، هر لحظه حالم بدتر می شد، به یاد خواب افتادم، به دوستان گفتم مرا به منزل ببرند، در منزل دیدم دو ملك برای قبض روح آمدند، با تمام قلبم متوجه امام حسین(ع) شدم، عرض كردم، مولای من، از مرگ نمی ترسم، ولی از اینكه دستم خالی است می ترسم، شما را به حق مادرت شفاعت كنید كه خداوند مرگم را تأخیر بیندازد، ملك سومی آمد و به آنها گفت، امام حسین(ع) شفاعت كرد، خداوند پذیرفت، مرگش تأخیر افتاد، آنها رفتند، حالم بهتر شد. گریه و ناله خانواده را شنیدم. دستم را تكان دادم، یكی گفت: ساكت باشید حركت كرد، اشاره كردم، چشمم را باز كردند، پایم را باز كردند، پنبه از دهانم برداشتند، آبی خواستم و... بعد از آن تا پانزده روز ضعف مفرط وكسالت داشتم؛ من هر چه دارم از امام حسین است.75

آیت الله حائری در سامرا كه بودند، علما در ایام تاسوعا و عاشورا برای دسته سینه زنی كه در شهر راه می افتاد، نوحه خوانی و مرثیه سرایی می كرد،76 و در اراك كه بود، دهه محرم، در مدرسه آقا ضیاء روضه می گرفتند و طلاب و مردم شهر شركت می كردند. در تاسوعا و عاشورا، دسته سینه زنی راه می انداختند، خودشان پابرهنه و تحت الحنك انداخته بر پیشانی گل می مالید، همراه با دسته، سینه زنی می كردند و به مدرسه سپهدار می رفتند. در راه برای دسته نوحه خوانی ومرثیه سرایی می كردند. در قم كه بودند، در ایام محرم به مجلس روضه آیت الله پائین شهری در مدرسه رضویه شركت می كردند و در تاسوعا و عاشورا در مدرسه فیضیه از طرف حوزه علمیه مراسم می گرفت و دسته سینه زنی راه می انداخت. خودشان با پای برهنه و تحت الحنك انداخته و بر پیشانی گل مالیده، همراه دسته از طریق دارالشفاء به خیابان آمده و به حرم مشرف می شدند.77

زهد و تقوی و ساده زیستی و روحیات

آیت الله مؤسس در مقام مرجعیت اعلای شیعه و بزرگترین شخصیت روحانی ایران، در نهایت زهد و سادگی زندگی می كرد. در مخارج زندگی بشدت احتیاط می كرد كه بعد از رحتلش مقداری مقروض بود.78 ایشان در حادثه سیل خرداد 1313 از سراسر ایران كمك خواست. در آن سال از مسافرت تابستانی هر ساله خود، صرف نظر نمود و تمام وقت خود را صرف سرپرستی و رسیدگی به احوال آسیب دیدگان كرد و می فرمود، وقتی خیالم راحت و فكرم آسوده می شود كه ببینم این مردم بیچاره دارای خانه و منزل شدند.79 ایشان به طلاب علاقه شدید داشت و نسبت به وضع مالی آنها حساس بود. با وجود امكانات كم به زغال زمستان، پرداخت قرض، تأمین مخارج معالجه و تشكیل خانواده آنها توجه داشت، به یتیمان و بی سرپرستها و فقیران نیز توجه داشتند، به فقیران شهریه می دادند. در زمانی كه نان گران شده بود، دارالاطعام ایجاد نمود و فقیران را جمع كرده اطعام می نمود،80 و می فرمود در دو موقع از شدت ناراحتی خوابم نمی برد، یكی، وقتی كه طلبه ای نیازمند باشد و من پول برای رفع حاجت او نداشته باشم و دیگری، موقعی كه پول در دست داشته باشم و نتوانسته باشم به مورد مصرفش برسانم؛ فرزندش آیت الله مرتضی حائری می فرمود: قبل از ارتحال، وضعیت تمام موجودی را مشخص كردند، به طوری كه بعد از ایشان در همان شب رحلت ما مشكل داشتیم كه از سید ابوالفضل زنجانی قرض كردیم تا اینكه خداوند گشایشی فرمودند. امام خمینی درباره این گوهر كم نظیر كه در زهد و تقوا از نوادر بود می نویسد: جناب استاد معظم و فقیه مكرم جناب حاج شیخ عبدالكریم حائری یزدی، كه از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج ریاست تامه و مرجعیت كامله قطر شیعه را داشت. همه دیدیم كه چه سیره ای داشت، با نوكر و خادم خود هم سفره و غذا بود، روی زمین می نشست، با اصاغر طلاب مزاحهای عجیب و غریب می فرمود، اخیراً كه كسالت داشت بعد از مغرب بدون ردا، یك رشته مختصری دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا كرده در كوچه قدم می زد، وقعش در قلوب بیشتر می شد و به مقام او از این كارها لطمه ای وارد نمی آمد. ... خود بضاعت خود را از بازار می خرید، برای منزل خود، آب، از آب انبارها می آورد، اشتغال به كار منزل پیدا می كرد، مقدم و مؤخر و صدر و ذیل پیش نظر پاك آنها یكسان بود، تواضعشان به طوری بود كه مایه تعجب انسان می شد.81

آثار فرهنگی اجتماعی

تأسیس حوزه علمیه قم

تعمیر مدرسه فیضیه و دارالشفاء و بناء طبقه دوم آنها

كتابخانه مدرسه فیضیه

مریضخانه برای فقرا و آوردن سیدالاطباء كمكی برای درمان فقیران

دارالاطعام برای فقیران

بیمارستان سهامی به كمك آقای سهامی

بیمارستان فاطمی با كمك آقای فاطمی

سد رودخانه قم رود

منزل برای سیل زدگان خرداد 1313

احداث قبرستان قم نو و غسالخانه آن.82

آثار علمی

تقریرات درس آیت الله سید محمد طباطبائی فشاركی اصفهانی

دُررالفوائد در دو جلد

كتاب الرضاع

كتاب الصلوه

كتاب المواریث

كتاب النكاح

حاشیه بر عروه الوثقی

كتاب مناسك حج

منتخب الرسائل

حاشیه انیس التجار و كتاب ذخیره المعاد.83

شاگردان

امام خمینی

آیت الله محمدرضا گلپایگانی

آیت الله شهاب الدین مرعشی

آیت الله میرزا هاشم آملی

آیت الله سیدمحمدكاظم شریعتمداری

آیت الله سیدصدرالدین صدر

آیت الله سیدمحمد حجت

آیت الله سیدمحمد تقی خوانساری

آیت الله میرزامهدی بروجردی

آیت الله محمد ثقفی

آیت الله محمدعلی اراكی

آیت الله محمود طالقانی

آیت الله سیدمحمد محقق داماد یزدی

آیت الله سیدمهدی انگجی

آیت الله روح الله كمالوند

آیت الله سیدعلی یثربی

آیت الله سیداحمد لواسانی

آیت الله ابوالحسن رفیعی قزوینی و...84

فرزندان

از آیت الله حائری دو پسر و سه دختر به یادگار ماند.

آیت الله مرتضی حائری

حجت الاسلام دكتر مهدی حائری

همسر حجت الاسلام شیخ محمد تویسركانی

همسر حجت الاسلام شیخ احمد همدانی

همسر آیت الله سیدمحمد محقق داماد یزدی.85

رحلت

آیت الله مؤسس در 9 بهمن 1315 (17 ذی القعده 1355) نزدیك غروب دیده از جهان فروبست. پاسبانها از شهربانی به منزل آیت الله حائری آمدند و اصرار داشتند كه همان شب دفن شود. علما و مراجع وقت با مهارت خاص مانع شدند، فردای آن روز (10 بهمن) صبح زود مأمورین نظمیه به منزل آقا آمدند كه هرچه زودتر جنازه را دفن كنند، امّا علما به بهانه های مختلف مانند نبودن كفن، غیبت فلان آقا و... تشییع را تا نزدیك ظهر به تعویق انداختند، كل شهر قم با خبر شدند، از روستاهای اطراف نیز آمدند، حتی زنان عزلت نشین كه از ترس كشف حجاب نمی توانستند بیرون بیایند با حجاب كامل همراه سایر اقشار مردم در تشییع و عزاداری شركت كردند. جنازه در میان ناله و سر و سینه زدن مردان و زنان، در زمانی كه هرگونه عزاداری ممنوع بود تشییع گردید و در مسجد بالاسر كه محل تدریس و نمازش بود دفن شد.86

ملت ایران عزادار بود ولی دشمنان دین و روحانیت خوشحال بودند و به همدیگر تبریك می گفتند. مأمورین دولت به علما می گفتند بزرگتان مُرد، متحدالشكل شوید و به دیارتان بروید، بزرگان حوزه می گفتند: ما انتظار داشتیم كه مثل شوروی یا تركیه با ما برخورد كنند، شبانه ما را جمع كنند و به دریا بریزند و یا در بیابان رها كنند.87 عصر همان روز در مسجد امام حسن عسگری(ع) مراسم گرفته شد. نخست وزیر (محمود جم) طی اطلاعیه ای اعلام كرد كه در هر شهری یك مراسم بیشتر گرفته نشود. لذا بعد از نماز خواستیم در مسجد عشقعلی كه محل تدریسشان بود مراسم بگیریم نگذاشتند.88

 

منبع: hawzah.net  نویسنده: قدرت الله عفتی

 

پی نوشتها:

1. شریف رازی، محمد، آثارالحجه یا تاریخ دائره المعارف حوزه علمیه قم جلد 1، قم، كتابفروشی برقعی، اول، 1332، ص 22.

2. حرّزاده، محمدمهدی و...، ستارگان حرم جلد 2، قم، زائر، اول 1377، ص 195.

ـ جمعی از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار جلد 2، قم، معروف، 1379، ص 553 و...

ـ صدر حاج سیدجوادی و... دائره المعارف تشیع جلد 6، تهران، نشر شهید سعید محبی، اول، 1376، ص 44.

3. گلشن ابرار ص 554 و...

ـ مرسلوند، حسن، زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، جلد 3، تهران، الهام، اول، 1373، ص 59

ـ دائرهالمعارف تشیع، جلد 6، ص 44

ـ مرعشی نجفی، سیدمحمود، المسلسلات فی الاجازات، جلد 2، قم، كتابخانه آیت الله مرعشی، اول، 1416ق، ص 150

ـ منظور الاجداد، محمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، شیرازه، اول، 1379، ص 316

4. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان جلد 1، تهران، كتابفروشی اسلامی، 1352، ص 284

ـ رمضانپور، حسن، نقش روحانیت در دوره پهلوی، 1377 ش، ص 125 و 124

5.  مهری، سیدجواد، پاسدار اسلام، شماره 28، فروردین 1363، ص 55

6.  آثار الحجه، جلد 1، ص 23 و 22 و...

ـ مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست ص 316

ـ نقش روحانیت در دوره پهلوی، ص 125 و 124

ـ گنجینه دانشمندان، جلد 1، ص 284

ـ واعظ خیابانی، حاج میرزا علی، علمای معاصر، قم، نوید اسلام، اول، 1383، ص 289

7. گلشن ابرار، جلد 2، ص 555 و...

ـ آثار الحجه، جلد 1، ص 23 و 22

ـ شاهرودی نورالدین، المرجعیه الدینیه و مراجع الامیه، تهران، اول، 1417ق، ص 123

8.  مجله یاد، شماره 4، پاییز 1365، ص 24

ـ مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست ص 319

ـ بصیرت منش، حمید، علما و رژیم شاه، تهران، عروج، دوم، 1378، ص 235

ـ بامداد، مهدی، شرح حال رجال ایران، تهران، زوّار، اول، 1357، ص 275

9.  مجله یاد شماره 4، ص 26

ـ ناصرالشریعه، محمدحسین، تاریخ قم، بی جا، بی تا، ص 275 و 274

10.  زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج 3، ص 59.

ـ حاج سیدجوادی، سیدكمال، اثرآفرینان، ج 2، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، اول، 1377، ص 259

11.  مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 319

ـ آثار الحجه، ج 1، ص 23

12. معتمدی، سیدحسین، عزاداری سنتی شیعیان ج 2، قم، مؤلف، اول، 1379، ص 17

ـ آثار الحجه، ج 1، ص 59

13. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 319

ـ گلشن ابرار، ج 2، ص 557

ـ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 287

14. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 319

15. گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 284.

16. روحانی، حمید، نهضت امام خمینی، دفتر اول، تهران، عروج، شانزدهم، 1381، ص 39

ـ خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج 19، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، دوم، 1379، ص 426

17. موحد ابطحی، سیدحجت، آشنایی با حوزه های علمیه شیعه در طول تاریخ، ج 1، اصفهان،اول، 1365، ص 313 و 312

18. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد 57، باب36، ص 213

19. آثار الحجه، ج 1، ص 14

20. ستارگان حرم، ج 2، ص 197

ـ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 484

21. حسینیان، روح الله،تاریخ تأسیس شیعه یا تأسیس حوزه علمیه قم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1380، ص 449

22. گنجینه دانشمندان، جلد 1، ص 286 ـ 284

ـ عزاداری سنتی شیعیان، ج 2، ص 98

ـ آشنایی با حوزه علمیه شیعه در طول تاریخ، ج 1، ص 315

ـ مجله یاد، شماره 4، ص 24 و 20

23. آثارالحجه، ج 1، ص 24 و 20

24.  تاریخ تأسیس شیعه یا تأسیس حوزه علمیه قم، ص 449

ـ مجله یاد، شماره 4، ص 24 و 20

25.  گنجینه دانشمندان، جلد 1، ص 284

26. آثار الحجه، جلد 1، ص 22 و 21

27. گنجینه دانشمندان، جلد 1، ص 288 و 287

 

28. ترجمه مخبر عباس، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، تهران، طرح نو، اول، 1371، ص 160

29. همان، ص 10

30. همان، ص 276

31. و 32 و 33. همان، صص 17 و 12 و 10

34. همان، ص 165

35 و 36و 37 و 38. همان، صص 20 و 19 و 15و 20

39. همان، ص 236

40. علما و رژیم شاه، ص 236

41. بهشتی سرشت، محسن، نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار) تهران، پژوهشكده امام خمینی و انقلاب اسلامی، اول، 1378، ص 349 و 348

42. تاریخ قم، ص 275

ـ حسین بدلا، هفتاد سال خاطره، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1378

43. نهضت امام خمینی، دفتر اول، ص 40

ـ صحیفه امام، ج 19، ص 427

44. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 333

45.  آثارالحجه، ج 1، ص 26 تا 24

ـ صحیفه امام، ج 3، ص 243

46. علما و رژیم رضا شاه، ص 238

47. نهضت روحانیون، ج 2، ص 560

48. علما و رژیم رضا شاه، ص 240 و 239

زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ص 62 و 61

49. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ص 279

50 و 51. علما و رژیم رضا شاه، ص 241 و 240

52 . آثارالحجه، جلد 1، ص 31 ـ 28

53 . علما و رژیم رضا شاه، ص 243

ـ مجله یاد، شماره 4، ص 25

54 . همان، ص 46 و 25

55 . یزدی، محمد، خاطرات آیت الله محمد یزدی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1380، ص 84

56 . علما و رژیم رضا شاه، ص 244

ـ آثارالحجه، ج 1، ص 36 ـ 31

ـ مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 326

57 . مجله یاد، شماره 4، ص 47

ـ نقش روحانیت در دوره پهلوی، ص 127

58 . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 328 و 327

59 . احمدی، محمدرضا، خاطرات آیت الله گرامی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1381، ص 99

60 . فلسفی، محمدتقی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1376، ص 84 ـ 81

61 . علما و رژیم رضا شاه، ص 259 و 258

ـ مجله یاد، شماره 4، ص 28

ـ تاریخ تأسیس شیعه یا تأسیس حوزه علمیه قم، ص 453

62 . مجله یاد، شماره 4، ص 28 و 27

63 . خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، ص 84

64 . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 329 و 328  

65 . صحیفه امام، ج 3، ص 299

66 . صحیفه امام، ج 10، ص 2

67 . تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 610

68 . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 331 ـ 329

69 . مجله یاد، شماره 4، ص 42

ـ تاریخ تأسیس شیعه یا تأسیس حوزه علمیه قم، ص 453

70 . آثارالحجه، ج 1، ص 53

71 . علما و رژیم رضا شاه، ص 247 و 248

72 . نقش علما در سیاست (از مشروطه تا انقراض قاجار)، ص 353

73 . دائرهالمعارف تشیع، ج 6، ص 45

74 . همان، ص 45

ـ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 304 ـ 302

75 . آثارالحجه، ج 1، ص 60

76 . عزاداری سنتی شیعیان، ص 104 ـ 99

77 . دائره المعارف تشیع، ج 6، ص 45

78 . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 335

79 . علما و رژیم رضا شاه، ص 255

80 . مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 334

81 . خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، بیست و سوم، 1380، ص 97

82 . آثارالحجه، ج 1، ص 61

ـ المسلسلات فی الاجازات، ج 2، ص 153

83 . آثار الحجه، ج 1، ص 72

ـ اثرآفرینانف ج 2، ص 259

ـ دائره المعارف تشیع، ج 6، ص 45

الطرانی، آغابزرگ، الذریعه علی تصانیف شیعه، تهران، بی تا، ج 4، ص 378 و ج 6، ص 149 و ج 8، ص 118 و ج 15، ص 57

84 . آثار الحجه، ج 1، ص 88 ـ 86

ـ اثرآفرینان، ج 2، ص 259

ـ دائره المعارف تشیع، ج 6، ص 304

85 . گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 304

86 . گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 199

ـ هفتاد سال خاطره، ص 84 و 83

87 . آثارالحجه، ج 1، ص 70

88 . هفتاد سال خاطره، ص 84

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است