در
بازدید : 397948      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

 

سؤالی كه همیشه برای ما مطرح بوده، این است كه امام چه تفاوتی با سایر فقهای شیعه داشته اند كه توانسته اند این تحول عظیم را در جامعه ما ایجاد كنند؟

 

آیت الله احمدی فقیه: سئوالی كه فرمودید، جهات مختلف و ابعاد گوناگون دارد. بهتراست ابتدا مقداری به كار فقها اشاره كنم. فقه بخشهای متعددی دارد: یكی بخش عبادات و دیگری بخش معاملات و دیگری هم بخش سیاسیات و یا احكام نه به معنای اخص و در حقیقت فقه اسلام، در این چند بخش می باشد. عبادات، نوعا ابعاد فردی را شامل می شود; اما شاخصه آن این است: عملی كه مشروط به تقرب باشد. عبادت، قصد قربت می خواهد، مثل: نماز، روزه و حج. یك بخش دیگر از فقه، معاملات است كه در حقیقت، كارهای روزمره در ابعاد اقتصادی و غیره را شامل می شود. بسیاری از معاملات، جنبه اقتصادی دارد و به برخی دیگر هم معامله گفته می شود; هر چند بعد خاص اقتصادی ندارد. حتی از این معنا وسیعتر را نیز شامل می شود كه در اینجا می گویند: «معامله به معنای اعم »، بهر حال، معاملات به آن اعمالی گفته می شود كه مشروط به قصد قربت نیست. آن وقت معاملات به معنای خاص را تقسیم می كنند به معامله ای كه نیاز به دو طرف دارد; طرف انشا ایجاب و طرف قبول، مثل: خرید و فروش; ولی در مساله طلاق، وجود یك طرف كافی است. به این دلیل، می گوییم معاملات در دو بخش عقود و ایقاعات است.

 

قسم چهارم را بعضی، با عنوان «احكام به معنای اخص »; یعنی احكام به معنای ویژه ذكر كرده اند; از باب اینكه احتیاج و نیازی به انشا ندارد. جالب این است كه اینجا یك قسم اساسی به نام سیاسیات وجود دارد. بعضی، احكام به معنای اخص را دو قسم كرده اند; یك قسم عادیات; یعنی احكام مربوط به زندگی عادی; مثل: همان لقطه ، غصب و مانند آنها. یك بخش دیگر هم سیاسیات است. این تقسیم را باید این طوری ذكر كرد. بعضی از فقها، اساسا سیاسیات را یك قسم مستقلی ذكر كرده اند; ولی تعریف خاصی برای آن ذكر نكرده اند. تعریفی كه ما برای سیاسیات داریم، نیاز به ملاك دارد. به این تعبیر، ملاك در سیاسی بودن چیست؟ یعنی چه ملاكی است كه یك امری می شود فقه سیاسی. حالا اینجا، از جاهایی است كه حضرت امام بیشتر از سایر فقها تعقیب كرده اند. چه بسا فقهای دیگر چون می دیدند فایده عملی چندانی ندارد، خیلی تعقیب نكرده اند و چون مسایل مختلف فقهی را می نوشتند و یا بحث فقهی می كردند، آن را كه بیشتر جنبه عملی بالفعل داشته است، مورد بحث و كنكاش و بررسی دقیق قرار داده اند، و آنچه را كه فكر می كردند جنبه عملی ندارد، چندان در اطرافش تحقیق نكرده اند. فرض كنید مرحوم میرزای نائینی، بحث معاملات را خیلی جالب دنبال كرده كه معاملات چند شكل است. بعد خود عقود را به عقود اذنیه و تعهدیه تقسیم نمود، و تقسیمات خیلی جالبی كرده است; ولی ایشان وقتی به سیاسیات رسیده، شاید اشاره ای كرده باشند، ولی آنجا را تعقیب نكرده و در مقام تعریف برنیامده اند.

مرحوم صاحب جواهر فقط اجمالی در بحث عقود در ابتدای كتاب تجارت دارد. و حتی در اول كتاب «الطهارة » هم تعقیب نكرده اند. فقط شهید اول از میان فقها،خیلی خوب این تقسیم را ذكر كرده اند; هر چند برای سیاسیات نیز تعریف خاصی بیان نكرده است. ما برای سیاسیات ملاك داریم و بر اساس آن ملاك، می توان تعریف كرد كه امر سیاسی چیزی است كه تدبیر نظام متوقف بر آن است. قهرا مساله ولایت قضا و حتی مسائلی در نحوه مالیات گیری از اجتماع هم مطرح می شود، دولت و مسائلی كه مربوط به ولایت و ولایت فقیه است، مسائلی كه مربوط به كیفیت اداره نظام می شود، مسائلی كه برای جلوگیری از هرج و مرج لازم می شود، مثل: اجرای حدود، اجرای دیات همه اینها از مصادیق علوم سیاسی است. حضرت امام هم در بسیاری از جاها تاكید دارند كه آقایان علما بروند در حدود و دیات كار كنند. هم در نجف بر این مساله خیلی تاكید داشتند و هم بعد از تشكیل حكومت اسلامی و بر همین اساس، می بینیم امام در كتاب «تحریرالوسیله » خود كه همان «وسیله النجاة » مرحوم سید ابو الحسن اصفهانی بوده است، روی این مساله كار كرده اند. با این تفاوت كه مرحوم سید، تنها مقداری از مباحث ارث را نوشتند و باقی را عمرشان وفا نكرده است; ولی حضرت امام اینها را تكمیل كرده: یعنی قضا و شهادات و حدود و دیات را آوردند. نماز جمعه و مسائل دیگری كه بعد سیاسی دارد، همه اینها را در «تحریرالوسیله » نوشته اند، یعنی عملا مسائل سیاسی اسلام را تعقیب كردند.

 

اگر بگوییم تدبیر نظام مربوط به عقلا می شود، بحث ولایت فقیه چه جایگاهی پیدا می كند و آیا نقش فقه صرفا در حد نظارت باقی نمی ماند؟

 

آیت الله احمدی فقیه: سیاسیات جزء عمل مكلف است و چیزی نیست كه جدا از سایر قسمتهای فقه باشد. به نظر بنده این طور كه ما ذكر كردیم، از بحث نظارت فقها دقیقتر می شود; برای اینكه تدبیر و اداره نظام بدون ولایت فقیه ممكن نیست. حالا ممكن است آنچه را كه در سئوال، حضرت عالی اشاره كردید، به تدبیر مسائل اقتصادی و تدبیر امور اداری بر گردد كه اینها مربوط به عقلاست، ولی مسائلی كه حقوقی است; مثل: حقوق ایتام و حقوق كسانی كه غائب هستند، اینجا به نظر همه فقها، فقیه باید نظر بدهد و از همین جاست كه من می خواهم این مطالب را بگویم كه بحث ولایت فقیه جزء امور سیاسی می باشد; یعنی به عكس اینكه این بحث را برخی در قسمت معاملات ذكر می كنند، از جمله حضرت امام و سایر علما; چرا كه آنها در حقیقت بحث شیخ انصاری در كتاب «مكاسب » را دنبال كرده اند.

 

این بحث ولایت فقیه در بین فقهای گذشته هم بوده است، منتها در ضمن هر بخشی، به تناسب موضوع مطرح می شده است. می گفتند اینجا مربوط به حاكم شرع است; اما اگر بخواهیم بحثهای فنی اش را مطرح كنیم; یعنی از نظر علمی، جایگاهش را در فقه مشخص كنیم، در باب فقه سیاسی می آید; هر چند بعضی از معاصرین می گویند كه ولایت فقیه یك اصل عقیدتی است، یعنی جزو عقائد است. همان طور كه نبوت و امامت را در كلام مطرح می كنند، به دنباله امامت، بحث ولایت فقیه را می آورند. بعضی از معاصرین می خواستند بگویند ولایت فقیه یك بحث كلامی است. البته ایشان بحث را از یك بعدش دیده اند و الا اگر از ابعاد اجرایی و نظارتی ولایتی اش حساب كنیم، یكی از مباحث اساسی بخش سیاسی فقه، بحث ولایت فقیه است; زیرا ولایت فقیه برای تدبیر نظام لازم است. گفتاری كه در آن، در جهت تدبیر نظام، جلوگیری از هرج و مرج مطرح می شود; طبعا بحث اجرای قانون هم مطرح می شود، چون ما معتقدیم كه وقتی حاكم می خواهد تدبیر نظام كند (تدبیر نظام اجرایی منظوراست، نه آن نظام تكلیفی عبادی كه مربوط به عبادت انسان نسبت به پروردگار است.) اداره اجتماع، والی و حاكم می خواهد و والی آن، باید كسی باشد كه هم قانون شرع را بداند; یعنی فقیه و هم اینكه عادل باشد. حضرت امام روی این دو قسمت پا فشاری دارند و خوب هم بحث كرده اند و فرموده اند: ولی فقیه باید عادل متخصص، فقیه و قانون شناس باشد تا بتواند قوانین اسلام را به نحو صحیح اجرا كند، سپس بحثهای دیگری كنارش مطرح كردند كه اصلا سابقه نداشته است. البته نمی توانیم بگوییم كه فقهای دیگر این مساله به ذهنشان نرسیده است. شاید فقهای دیگر مورد ابتلایشان نبوده است. حضرت امام قبل از اینكه در مرحله اجرا بیایند، پایه های بحث را تكمیل كردند. ایشان با مقدمه ای وارد بحث شده و فرموده اند; دین اسلام دینی است كه در تمام شؤونات، حكم دارد، برنامه دارد. نظام اسلامی نظامی نیست كه بر اساس استبداد و رای فرد باشد، مشروطه ای هم نیست; بلكه نظام اسلامی. مبتنی بر قانون است. ولایت فقیه; یعنی ولایت قانون. ایشان همچنین فرموده اند كه اگر فقیه دست به كار یك موردی شد، فقیه دیگر هر چند كه فقیه است; ولی چون این فقیه قصد انجام آن را دارد و حكومت را به فعلیت می رساند، فقیه دیگر برای او نباید مزاحمت فراهم كند. بر این اساس; مشخص می شود مبحث ولایت فقیه، و شعاع اجرایی ولایت فقیه، جزء سیاسیات اسلام است كه مراحل امر به معروف و نهی هم از منكر را تعیین می كند.

 

در اجرای حدود، اگر هر كس بخواهد در اجتماع اجرای حد كند، هرج و مرج پیش می آید، ممكن است كسی كه حد شرعی می خورد، به مبارزه بپردازد. خیلی مشكلات پیش می آید; اما وقتی حاكم سركار بود و فقیهی بود كه نیرو و قدرت نظام را داشت، توانایی انجام آن را دارد. اینها می شود از ابعاد ولایت فقیه.

 

در باب شهادت، شهودی كه می خواهند در مساله ای كه تنش زا است شهادت بدهند، احیانا چه بسا بعضی بیایند و بگویند چرا شما علیه ما شهادت دادید، لذا باید اینها تابع یك نظام و یك تدبیری باشد كه شهادت صحیح پیاده شود.

 

این نظریه حضرت امام، باعث چنین تحول عظیمی شد، نقش الزامات زمان مثل ظلم حكومت پهلوی در این تحولات چه اندازه بوده است؟

 

آیت الله احمدی فقیه: من یك مساله اساسی را ذكر كنم. البته اشاره شد كه الزامات زمان ایشان را به این برنامه ها كشانده است; ولی نمی توانیم بگوییم كه الزامات زمان یكی از منابع فكری ایشان بوده است; هر چند جهت انجام تكلیف و عمل به وظیفه الهی نوعی از مبانی انگیزه ای ایشان شده است. همان گونه كه در قضیه تحریم تنباكو توسط میرزای شیرازی قدس سره، اصلی كه داریم «اصل عدم سلطه بیگانه » است كه از منابع فقهی و صریح آیه قرآن اتخاذ شده است. این، یك منبع فقهی و علمی داشته است. مرحوم میرزا از اول اتخاذ مبنا كرده كه در آن زمان تحریم تنباكو به مصلحت اسلام است. این مبنای ایشان شده است. همچنین وقتی مبنای امام را می بینیم كه اسلام در شؤون سیاسی، در شئون مختلف اسلام، حكم دارد; و بعد نظرشان بر این قرار می گیرد كه نمی توانیم تبعیض قائل شویم. ایشان هیچ تغییر مبنا ندادند. ولایت فقیه را در نجف بحث كردند. همین مطالب اجتهاد و تقلید را كه در ایران فرموده بودند و چاپ هم شده بود، همین را به شكل گسترده تری به تناسب در ولایت فقیه ذكر كردند و بر همین مبنا تاكید كرده و فرموده اند كه حكومت اسلام، همان حكومت قانون است; یعنی حتی ولی فقیه نمی تواند مستبدانه رفتار كند. ولایت ولی فقیه بر اساس قانون اسلام است; لكن گاهی قانون اولی و گاهی، قانون ثانوی است; ولی به هر حال او اجرای قانون می كند; البته ظلم پهلوی انگیزه ای شد كه امام بفرمایند وقت پیگیری این كار حالا است.

 

همچنین در قضیه حاج آقا مصطفی و قضیه 15 خرداد كه این دو را فرصت قرار دادند، یعنی انگیزه كار و زمینه انقلاب بوده است. منتها در 15 خرداد، هنوز جامعه پخته نشده بود كه انقلاب به نتایج نهایی برسد. ایشان فعالیت خود را انجام دادند، باز بعد از 15 خرداد، در قضیه حاج آقا مصطفی كرارا فرمودند كه الان در ایران وقت انقلاب است، و در خارج از كشور پیگیری بیشتری كردند كه انقلاب را به نتیجه برسانند.

 

مواردی كه ذكر شد، انگیزه هایی بوده است كه این مبنا را به فعلیت برساند .بنابر این حضرتعالی تصریح دارید كه حضرت امام مبانی را تغییر ندادند؟

 

آیت الله احمدی فقیه: این را با بیان دیگر هم می توان گفت. در واقع ارتباط حكم و موضوع است. احكام ما همانی است كه منبعث از منابع است; ولی موضوعات تغییراتی دارد. گاهی موضوعات بازمان و مكان تغییر می كند و موضوعات جدید پیش می آید كه حكم جدید می طلبد; نه اینكه بگوییم آن حكم تغییر كرده است. آن حكم تا در ارتباط با آن موضوع قبلی بود، همان حكم را داشت. موضوع كه وجهه اش عوض شد، حالا بفرمایید با زمان و مكان عوض شده است، به هر حال موضوع كه عوض شد، حكم هم دیگر تغییر می كند.

امام فرمودند اجتهاد مصطلح كافی نیست. باید مجتهد شناس بود; یعنی بداند این مجتهدها هر كدام به درد چه كاری می خورند. این می شود ارتباط با موضوع اجتهاد یعنی در واقع همان اجتهاد بود كه از نظر مبانی علمی وقدرت علمی یك چیزی هم ضمیمه می شودبرای اینكه مصادیق را باید بشناسد. آن مصادیق می شود موضوعات. بنابر این، این طور نیست كه دست از آن اجتهاد اولی برداشته، اجتهاد را عوض كرده شد.

 

این موضوع شناس و حكم شناس باید یك نفر باشد یا باید جدا باشد؟

 

آیت الله احمدی فقیه: البته در صورت امكان با هم باشد بهتر است; ولی اگر میسر نشد، ممكن است جدا باشد و هیچ مانعی هم نیست كه دیگران، خصوصیاتی و موضوعاتی را كه دقیق است، بشناسند و به فقیه حكم شناس ارائه دهند.

 

موضوعاتی مثل جامعه مدنی، احزاب و گروههای سیاسی، آزادی و رابطه ولایت با مردم، از موضوعات پیچیده علوم سیاسی هستند كه به افرادی آگاه كه به جوانب مختلف آن احاطه داشته باشند، نیاز دارد. آیا باید فقهای ما به آن موضوعات هم مسلط باشند كه بتوانند احكام را جاری بكنند یا ما به متخصص نیاز داریم كه در این رشته های تخصصی علوم انسانی بیایند و در حوزه كاری خودشان، موضوعات را به مجتهدین ارائه كنند و بعد آنها این احكام را صادر بكنند؟ نظر امام در این مورد چیست؟

آیت الله احمدی فقیه: نظریه ای كه ایشان راجع به شطرنج دادند، دقیقا به موضوع شناسی مربوط بوده است و الا از نظر حكم، این همه روایات داریم كه شطرنج حرام است. من در یكی از حواشی بر «سراج العباد» مرحوم شیخ انصاری عرض كردم كه یكی از كارهای مهم فقیه، تفكیك دقیق بین موضوع و حكم است. یكی از خدمتهای بزرگی كه حضرت امام به حوزه ها كردند، همین مساله بود. ملاحظه بفرمایید، هر چه كه قمار باشد، حرام است; اگر با تسبیح هم قمار شود، حرام می شود; چون تسبیح، مصداق قمار می شود. چه بسا در بعضی جوامع، شطرنج مصداق قمار است و حرام باشد، ولی اگر چنانچه شطرنج یكی از وسائل ورزش فكری ریاضی شد، دیگر این شطرنج، مصداق آن حكم نیست. این موضوع از آن حكم تفكیك شده است و نمی توان به آن روایات استناد كرد.

حضرت امام در اینجا تفكیك بین موضوع و حكم داشتند. امروز موضوع شناسی یكی از وظایف مهم فقیه است. بعضی اشكال كرده اند كه پس فقیه، هفتاد سال زحمت می كشد تا احكام را بشناسد; دویست سال هم باید زحمت بكشد موضوعات را بشناسد پس عمر چه كسی وافی است؟ پاسخ این است كه این طبعیت مساله است. یا باید یك فقیه خوش استعداد باشد تا موضوعات را بفهمد، ولی اگر موضوع را نفهمید یا حكم به احتیاط می كند یا اینكه فتوای او بدون تشخیص موضوع صادر می شود.كه در این صورت به آن فتوا نمی توان عمل كرد. البته ممكن است فقیهی، موضوعات را با استفاده از اشخاص متخصص كارشناسی كند و از كسانی كه كارشناس هستند نظر بخواهد تا به آن موضوع آگاه شود و بعد فتوا دهد. و اگر چنین نشد، راه حل دیگری دارد و آن تبعیض در فتوا و مرجعیت است. ما باید مرجع سیاسی، مرجع معاملی و مرجع عبادی داشته باشیم. اگر گفته شود كه فقیه باید دویست سال عمر بكند، بله ناچار است، برای اینكه ما می گوییم حكم، بدون شناختن دقیق موضوع، امكان ندارد. اگر برای یك فقیه ممكن نشد، باید تقسیم كار كنند. فرض كنید در موضوعاتی كه شما در سؤالتان اشاره كردید، آن فقها نظر بدهند; مسائلی كه مربوط به طهارت و نجاست و اینهاست، فقهای دیگر نظر بدهند و دقیق بشوند. خیلی از نظریات فقهی كه الآن با احتیاط عنوان شده است باید فقهای متخصص حكمش را معین كنند.

 

منظور شما تجزی در اجتهاد است؟

 

آیت الله احمدی فقیه: من تجزی نمی گویم. ببینید، به نظر من اجتهاد، همان اجتهاد مطلق است. علم و اجتهاد تخصصی غیر از تجزی است. اجتهاد متجزی، یعنی محدود به درد نمی خورد. باید اجتهاد مطلق باشد. تنها در عین اینكه اجتهاد مطلق است و نسبت به همه ابعاد، فقیه صاحب نظر است; ولی مع ذالك، به خاطر این گونه مشكلات،اعلم تخصصی نیاز است. و در حقیقت باید اعلمیت تخصصی جای اعلمیت نسبی را بگیرد.

 

- در حاشیه منتخب المسایل،ج 1، ص 53 این بحث مطرح شده است.

در كتاب «عروة الوثقی » تصریح كرده اند; فقیهی كه در بعضی از مسائل اعلم است و فقیه دیگر در بعضی مسائل دیگر اعلم می باشد، مادامی كه اصطكاكی پیش نیاید، در این مسائل به دیگری مراجعه كند. یك سری از موضوعات است كه استنباط در آن لازم است و دخالت در آن، كار خود فقیه است. موضوعاتی; مثل: وطن، غنا، سفر، اینها خود فقیه باید برود دنبالش; ولی یك سری از موضوعات استنباطی مثل همین مسائل سیاسی و اقتصادی و پزشكی، اینها این طور نیست و فقیه از متخصصین كمك می گیرد.

 

سایر ویژگیهای اجتهاد امام را در چه می بینید؟

 

آیت الله احمدی فقیه: بسیار است و در این گفتار گنجایش ندارد ولی اشاره به بعضی از آن جهاتی كه در ارتباط با فقه سیاسی و مانند آن می باشد مناسب است مانند بحث تعبد و تحجر. تعبد غیر از تحجر است. تعبد آن است كه از نظر استنباط، آنچه برای انسان ثابت شد، انسان به آن متعبد باشد، ولی آنچه ثابت نشد، نمی توان به آن متعبد بود. حضرت امام در مورد شطرنج وقتی به نتیجه ای همانند بعضی از علما مبنی بر حرمت آن نرسیدند، فتوا به حرمت آن (در فرض آنكه وسیله قمار نباشد) ندادند.

 

ویژگی فقه سیاسی امام در مقایسه با سایر علما، شناخت دقیق موضوع و حكم شرعی آن بوده كه ایشان توانسته اند این تحول را به وجود آورند. یكی از كارهایی كه خیلی برای فقیه مهم است، این است كه موضوعات و موارد مورد ابتلا راخوب بشناسد و آنگاه حكم آن را بیان كند. به نظر بنده، یكی از علمایی كه این تحول را توانستند انجام بدهند و مشكل را چه از نظر موضوع و چه از نظر احكام، خوب تشخیص دادند و آنگاه در صدد حكمش بر آمدند، حضرت امام بوده اند.

 

حالا مثالی را عرض می كنم. شما ملاحظه بفرمایید، من می خواهم یك مثال از هماهنگی شناخت سیاسی با هماهنگی فقهی در كارهای حضرت امام عرض كنم كه اینها همه از خصوصیات حضرت امام است. ایشان ظلمهای پهلوی و پسرش را در ایران دیده بودند. در این مورد، مرحوم حضرت آیة الله بهاء الدینی، می فرمودند كه زمان رضاخان، پهلوی اول در فیضیه بعضی از اساتید و مراجع بودند كه خبر آوردند مامورین پهلوی می خواهند به فیضیه حمله كنند. آقایان متحیر شدند كه در این كار چه كنند و بعضیها در مانده شده بودند. حضرت امام فرمودند: اگر آمدند ما مقاومت می كنیم. و شاید این نوع برخورد از ویژگیهای خانوادگی حضرت امام باشد. برای مثال زمانی در خمین در دوره پهلوی اول، جلسه ای از طرف حكومت وقت برای كشف حجاب تشكیل شده بوده، كه سران منطقه را هم به آن جلسه دعوت می كنند. یكی از خویشان امام كه ظاهرا دایی حضرت امام بوده است، در آن جلسه می ایستد و شروع می كند حقایق دینی را گفتن كه جریان حضرت امام حسین و ائمه دیگر و جریان كربلا را نقل می كند و جهات شرعی و جهاتی كه مربوط به ائمه بوده و ظلمهایی كه بر ایشان رفته را با بیانی رسا شرح می دهد، می گویند; جلسه تبدیل به مجلس عزاداری امام حسین می شود و به جای كف زدنها و شادی، مجلس دگرگون می شود همه گریه می كنند. به هر حال، آیة الله بهاء الدینی می فرمودند كه حضرت امام نظرشان این بوده كه اگر مامورین به فیضیه آمدند، مقابله و مقاومت كنند. گویا در یك جریانی هم ظاهرا ایشان یك سیلی به یكی از مامورین زده بودند. البته به این معنا كه سایر علمایی كه آن زمان بودند، آنها هم رضایت قلبی نداشتند. صحبت این است كه ایشان یك شجاعت و صراحت در بیانی داشتند كه این حالت شاید در دیگران كمتر بوده است. همان طور كه یكی از مراجع سابق می گفت: فهم و شجاعت و توانی كه ایشان دارند ما نداریم، و اینها از خصوصیات فردی ایشان می شود و گر نه حكم شرعی را علما دیگر هم می دانستند; ولی چه بسا اگر درگیر می شدند، نمی توانستند مثل امام به دفاع بپردازند.

 

علمای خیلی بزرگ در مورد حضرت امام عین این تعبیر را گفته بودند و به نظر ایشان صحه می گذاشتند. وقتی قضیه 15 خرداد شده بود، یكی از آقایان این طور گفته بوده كه روز قیامت ظرف بزرگی از خون می آورند جلوی ما و می گویند تو در این خونها شریك هستی و ما وحشت داریم، اما حاج آقا روح الله خمینی در مسائل روشن است و مسائل را خوب می فهمد و لذا ما نمی توانیم مثل ایشان تصمیم بگیریم، بعضی از آقایان بعد از 15 خرداد می گفتند كه ما افتخار می كنیم كه كاری نكردیم كه دستمان به خون آلوده شود.

 

مثال دیگر، در موردی است كه حضرت امام پیغام داده بودند كه بروید به آقایان موضوع را بگویید و ایشان همیشه اصرار داشتند كه سایر علما را در مسیر خود بكشاند.

 

مورد دیگر، خدا رحمت كند مرحوم آیة الله گلپایگانی را، زمانی قبل از انقلاب كه البته در خدمت ایشان در درس و مذاكرات علمی بودم در آن زمان، كتابی نوشته شده بود به نام «23 ساله بعثت » كه گویا با قلم آقای علی دشتی نوشته شده بود. البته انشای مطالب كتاب از دیگری بود علی دشتی پیر مردی بود كه در آن زمان در مجلس و مانند آن بود تا این اواخر بعد از انقلاب هم زنده بود و بعد از انقلاب هم دستگیرش كرده بودند. علی دشتی خیلی خوش قلم بود. آیة الله حاج شیخ مرتضی حائری می فرمودند كه باید جلوی چاپ این كتاب گرفته شود. در این كتاب، نویسنده به تناقضات بین اندیشه های دینی و كشفیات جدید اشاره می كرد. گویا انشا كننده مباحث آن كتاب، مقاصد خاصی داشته است. برای مثال بعضی از متدینین می گفتند، قرمز شدن خورشید هنگام غروب آفتاب، نشانه خون امام حسین علیه السلام است در حالی كه این مطلب با استدلالهای علمی وفق نمی دهد، به هر حال، این كتاب به نام 23 ساله بعثت چاپ هم شده بود; منتها بعد، از انتشار آن جلوگیری كرده بودند ما این كتاب را در نسخه هایی تكثیر كردیم و نسخش را به قم آوردیم و به علما هم دادیم به آقای حائری كه یك نسخه دادم ایشان گفتند كه باید جلوی چاپش گرفته شود خدمت حضرت آیة الله گلپایگانی هم رفتم البته با ایشان علاوه بر اینكه استاد ما بودند عقد اخوت هم بسته بودیم. روز ماه رمضانی بود و ما رفتیم آنجا. ایشان مشغول قرائت قرآن با صوت بودند. عرض كردم چنین موضوعی است و كتاب را به ایشان برای مطالعه دادم. گفتند; خودتان بخوانید من حالش را ندارم، وقتش را هم ندارم برای من بخوان، من چند صفحه از جاهای حساسش را برای ایشان خواندم، ایشان فرمودند می خواهد بگوید نه پیغمبری، و نه خدایی، بوده این باید جوابش را بنویسند. بعد یك نكته بسیار جالبی فرمودند و آن اینكه دیگران بالاتر از این حرفها را هم گفتند ولی كسی كه خوب توانست از عهده جواب آنها بر آید و سر و صداها را بخواباند آقای خمینی بودند آقای خمینی كه كشف اسرار را نوشتند سر و صداها خوابید، این خاطره فهم و درك بالای امام را می رساند. بعد آیة الله گلپایگانی فرمودند نسخه ای از آن را به نجف خدمت ایشان بفرستیم.

 

یكی از اثراتی كه به تبع همین قضیه است این است كه حضرت امام وقتی از ایران به تركیه تبعید شدند، به تحریر مسائل قضا، دیات و حدود پرداختند. فكرشان این بود كه با سرنگونی طاغوت، همه این احكام مورد احتیاج ما می باشد. این بصیرت ایشان بوده كه بعدا وقتی انقلاب پیروز می شود و نهضت نتیجه می گیرد، همه این مسائل مورد احتیاج می شود.

 

یك مثال هم از ولایت فقیه بزنم. بسیاری این نظر را داشتند كه اگر روحانیون سركار بیایند خودشان با هم نمی سازند. این مساله را شما ببیند كه امام در ضمن ولایت فقیه بیان كردند اگر فقیهی تصمیم گرفت كارهایی را انجام بدهد مخالفت دیگران با او جایز نیست. و نیز این مبنایی كه حضرت امام داشتند در قضیه كاپیتولاسیون باعث شد كه ایشان در چهارم آبان بفرمایند كه اگر من به جای آنها بودم آنها را منع می كردم و می گفتم كه چادر سیاه بالا ببرند. كسانی كه می گویند باید خفه شد اینجا هم باید خفه شد (این اشاره به بعضی از افرادی است كه می گفتند ما موظف به سكوت هستیم)، نه الان تكلیف سكوت نیست «والله گناهكار است كسی كه داد» نزند برای اینكه اسلام در خطر است بعدش هم این تعبیر را دارند كه «رفت اسلام » و همه مردم گریه كردند.

 

با همین مبانی، ایشان تقیه مداراتی را تبیین كردند، البته نه به این معنا كه تغییر داده باشند. در منابع هم بوده است. استخراج و نامگذاری این مورد; یعنی تقیه مداراتی در مقابل اهل تسنن است كه ریشه قرآنی هم دارد. ایشان وقتی رساله ای در اصول به مناست مباحثی می نویسند، همچنین وقتی كه قاعده لاضرر را بحث می كنند، به دید حكومتی هم نگاه می كنند. همین طور در اجتهاد و تقلید، سبك ایشان با سبك مرحوم آخوند در كفایه فرق می كند. در كفایه، تنها تعریف اجتهاد و تقلید و دو تا مساله مهم یعنی بقا بر تقلید میت و تقلید اعلم مطرح شده است; اما حضرت امام وقتی كه بحث اجتهاد و تقلید را مطرح می كند قضیه شؤون و مناصب فقیه را نیز مطرح می نماید. یكی از مناصب فقیه، افتا است. حجیت فتوا برای خودش و افتا برای غیر، یكی دیگر از مناصب فقیه، مقام قاضی بودن فقیه است، به عبارت دقیقتر، نفوذ حكم او را مطرح كرده اند كه مربوط به بحث ولایت فقیه است و یك جهت جالبتر اینكه، تمام احكام اسلامی را در شعاعهای مختلف شؤون فردی - اجتماعی - سیاسی اقتصادی اشاره می كنند. البته دیگران هم اینها را دیده اند; ولی چه بسا می گفتند ما تكلیفمان احكام عبادی و معاملی است; چون عبادات و معاملات مورد ابتلا است و مردم از ما سؤال می كنند. شعاع دیدشان این بود. امام وقتی ولایت فقیه را مطرح كردند، همین مباحث را بحث كردند، همراه با یك بیان جدیدتری كه حكومت اسلامی از نوع حكومت قانون است، نه از نوع حكومت مشروطه; نه از نوع حكومت استبداد; بلكه حكومت قانون است. حكومت قانون، حكومت فقه است هر چند در همان «الرسائل » ایشان تعبیر به قانون كمتر دارند، ولی كل نظریات ایشان هماهنگ می باشد و یكی از آقایان در جایی می گفت: كه بین اینها نوعی تفاوت است; باید توجه داشت كه نه، این طور نیست. نظریات امام این جنبه را دارد; كه با این سبك بیان یعنی همان مبانی حكومت اسلامی است كه حاكم باید مجری قوانین اسلام باشد. البته روشن است كه باید همه مردم تابع قانون باشند. و امام اصول حكومت را بیان می كردند و لذا آن بحث درباره ولایت (در نجف) بیشتر راجع به تاسیس حكومت اسلامی است. ولی وقتی زمان اجرای حكومت رسید، می فرماید، مردم نقش پذیرش را دارند اما اساس را ولایت حكومت دارند و لذا در قضیه تغییر حكومت كه مربوط به 12 فروردین بود، ایشان اصرار دارند كه مردم در قضیه بیایند; چرا كه مردم نقش اساسی دارند. یعنی مبانی حكومت اسلامی را همان مبانی كه حكومت را تصویب می كند، تشكیل می دهد و پیاده شدنش جز با حضور مردم امكان ندارد. حتی به نظر بنده، این فرمایش ایشان كه فرمودند بدون حضور زنان انقلاب نمی شد، بعضی آقایان طرحشان این بود كه نسبت به زنها، ما مانع آنها بشویم; زنان نباید در مجامع رسمی حضور داشته باشند; ولی حضرت امام از این تفكر نهی كرده بودند و می گفتند; انقلاب ما مرهون زنهاست; چرا ما جلوی زنها را بگیریم. حالا ببیند كه از دیدگاه بعضی، زنان حق آمدن ندارند; ولی امام می گفتند در حكومت، زنها هم باید شركت داشته باشند. در آیه ای از قرآن، مؤمنین و مومنات، مسلمین و مسلمات در كنار یكدیگر ذكر شده است. امام می فرماید، همه مردم موظفند، چون امر به معروف و نهی از منكر و دفاع از دین، وظیفه همه است،بنابراین،پشتیبانی ازحكومت ونظام هم، وظیفه همه اهل ایمان است.

 

چه تفاوتی بین دیدگاه حضرت امام و مرحوم نائینی در این مورد وجود دارد؟

 

آیت الله احمدی فقیه: البته مرحوم نائینی كلامی دارند كه من ترجیح می دهم كه اینها را مخلوط نكنیم. ایشان حكومت مشروطه را دفع افسد به فاسد می دانند; لذا صد درصد مشروطه را امضا نكرده است; ولی صحبت حضرت امام این است كه ایشان با آوردن جمهوری اسلامی، می خواهند بفرمایند كه همه احكام دین را باید با جمهوری پیاده و عملی كرد، نگذارید احكام و مقررات در كتابها دفن شود. این خیلی مهم است كه ما مردم را به كار بگیریم و مردم هم خود را مؤظف بدانند كه این كار را انجام بدهند.

 

بعضی می گویند اگر فقیه رای مردم را امضا نكند، رای مشروعیت ندارد. نظر حضرت عالی درباره دیدگاه امام در این خصوص چیست؟

 

آیت الله احمدی فقیه: مشروعیت و نفوذ حكومتی غیر از مشروعیت و نفوذ فردی است. ممكن است نفوذ فردی جای خودش باشد; اما با آن بعد حكومتی كه تنفیذ حكم می كند، فرق داشته باشد، اساسا احكام حكومتی با احكام فردی با هم فرق دارند، اینكه حضرت امام فرمودند تا تنفیذ نشود، فایده ای ندارد; این، حكم حكومتی و مربوط به لوازم حكومت است.

 

یك مثالی از وكالت می زنم. از نظر شرعی، وكالت یك امر جایزی است. شما، بنده را مثلا برای خرید و فروش وكیل كردید. ساعت بعد اگر خواستید عزل كنید، مانعی ندارد; چون وكالت جایز است. وكالت در مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی هم از همین مقوله است; اما اگر كسی را وكیل می كنند، ما این را می دانیم كه با فوت مؤكل، وكالت باطل می شود. این همه مردم به وكلای مجلس رای دادند، خیلی از این مردم فوت می كنند، آیا وكالت نمایندگان باطل می شود؟ می گوییم خیر، زیرا این وكالت از حوزه فردی بیرون آمده است، همان وكالت هم هست; ولی چون با حكم حكومتی ولی فقیه آمده، این وكالت تنفیذ می شود. توجه فرمودید. ضمانت اجرایش، از بعد حكومتی است و از بعد حكومتی تنفیذ می شود، و لذا، اساسا چه كسی گفته كه رای مردم بی ارزش است. امام هیچ جا نفرمود كه رای مردم بی ارزش است. مشروعیت و عدم آن از همین باب است.

 

مبنای فقهی این ارزش دادن به رای مردم در حكومت چیست؟

 

آیت الله احمدی فقیه: رای مردم یا اصلا این انتخابها از باب وكالت است; چون خود وكالت یك امر معاملی است. همان طور كه به محضر می روند و وكالت یك نفر راجع به اموال تنفیذ می شود; همین طور، در انتخابات، به اشخاص و كالت می دهیم. آیا می شود وكالت یك نفر برای كارهای روزمره اقتصادی هیچ ارزشی نداشته باشد؟ این حرف از كجا در آمده است. ما در منابع شرعی داریم كه عمل انسان محترم است، مگر می شود كه عمل انسان در وكالت، در تجارت، در بیع محترم باشد، ولی در انتخاب ها محترم نباشد؟ یقینا روح امام از این حرف راضی نیست و تصمیم و اراده انسانها در حد خودشان حجیت دارد; ولی از بعد حكومتی، احتیاج به تنفیذ ولی فقیه دارد.

 

مساله دیگر رعایت مصلحت افراد است; همان طور كه ولایت پدر بر فرزند، با رعایت مصالح فرزند است. آیا پدر می تواند فرزندش را آتش بزند؟ اصلا معنای ولایت پدر بر فرزند یعنی مسائل او را حل كردن خداوند ولایت را به پدر داده برای مصالح او، ولایت پدر بر دختر نسبت به ازدواج برای چیست. برای اینكه مصالح او را رعایت كند. اصلا معنای ولایت; یعنی مصلحت كسی كه زیر مجموعه این ولایت است، حفظ شود. كسی كه حكومت امت را بر عهده می گیرد، جز مصلحت مت به چیزی توجه ندارد. لذا جمع این دو نظریه، به این است كه بگوییم حقوق فردی به جای خودش محفوظ است. مصلحتی كه ولی فقیه می بیند، شعاع ولایت فقیه; یعنی مصلحت امت می باشد. مصلحت نظام مربوط به ولایت فقیه است، تنفیذش هم مربوط به این حوزه است. و لذا حضرت امام می فرمایند «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملكت آسیبی نرسد»; یعنی موضوع ولایت فقیه مصلحت عامه مردم است.مطالب دیگری هم هست كه به فرصت مناسب و وقت وسیعتری موكول می شود خداوند متعال توفیق علم و عمل صالح بر اساس نیت صادق عنایت فرماید.

از اینكه وقت خودتان را در اختیار فصلنامه گذاشتید سپاسگزاریم.

 

منابع مقاله:فصلنامه علوم سیاسی، شماره 5

 

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است