در
بازدید : 397951      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم : «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» . (1) الحمد لله و سبحانك اللهم صل علی محمد و آله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذی تجلی فیه الاحدیة بجمیع اسمائك حتی المستأثر منها الذی لا یعلمه غیرك و اللعن علی ظالمیهم اصل الشجرة الخبیثه. (2) و بعد اینجانب مناسب می دانم كه شمه كوتاه و قاصر در باب ثقلین تذكر دهم، نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی كه قلم مثل منی عاجز است از جسارت در مرتبه ای كه عرفان آن بر تمام دائره وجود از ملك تا ملكوت اعلی و از آنجا تا لاهوت و آنچه در فهم من و تو ناید سنگین و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگویم ممتنع است.و نه از آنچه بر بشریت گذشته است از مهجور بودن از حقایق مقام والای ثقل اكبر و ثقل كبیر كه از هر چیز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است و نه از آنچه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر كه شمارش آن برای مثل منی میسر نیست با قصور اطلاع و وقت محدود، بلكه مناسب دیدم اشاره ای كوتاه از آنچه بر این دو ثقل گذشته است بنمایم.

 

شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علی الحوض اشاره باشد بر اینكه بعد از وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم هر چه بر یكی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یك، مهجوریت دیگری است تا آنگاه كه این دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند.و آیا این حوض مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دریا است یا چیز دیگر كه به عقل و عرفان بشر راهی ندارد؟ و باید گفت آن ستمی كه از طاغوتیان بر این دو ودیعه رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم گذشته بر امت مسلمان بلكه بر بشریت گذشته است كه قلم از آن عاجز است.

 

و ذكر این نكته لازم است كه حدیث ثقلین متواتر (3) بین جمیع مسلمین است و كتب اهل سنت از صحاح ششگانه تا كتب دیگر آنان با الفاظ مختلفه و موارد مكرره از پیغمبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بطور متواتر نقل شده است و این حدیث شریف حجت قاطع است بر جمیع بشر به ویژه مسلمانان مذاهب مختلف و باید همه مسلمانان كه حجت بر آنان تمام است جوابگوی آن باشند و اگر عذری برای جاهلان بی خبر باشد برای علماء مذاهب نیست.اكنون ببینیم چه گذشته است بر كتاب خدا این ودیعه الهی و ما ترك پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مسائل اسف انگیزی كه باید برای آن خون گریه كرد پس از شهادت حضرت علی (ع) شروع شد.خود خواهان و طاغوتیان قرآن كریم را وسیله ای كردند برای حكومت های ضد قرآنی و مفسران حقیقی قرآن و آشنایان به حقایق را كه سراسر قرآن را از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم دریافت كرده بودند و ندای انی تارك فیكم الثقلان در گوششان بود با بهانه های مختلف و توطئه های از پیش تهیه شده آنان را عقب زده و با قرآن، در حقیقت قرآن را كه برای بشریت تا ورود به حوض بزرگترین دستور زندگانی مادی و معنوی بود و هست از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهی كه یكی از آرمان های این كتاب مقدس بوده و هست خط بطلان كشیدند و انحراف از دین خدا و كتاب و سنت الهی را پایه گذاری كردند تا كار بجائی رسید كه قلم از شرح آن شرمسار است.

 

و هر چه این بنیان كج به جلو آمد كجی ها و انحراف ها افزون شد تا آنجا كه قرآن كریم را كه برای رشد جهانیان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشری از مقام شامخ احدیت به كشف تام محمدی (ص) تنزل كرد كه بشریت را به آنچه باید برسند، برساند و این ولیده علم الاسماء را از شر شیاطین و طاغوت ها رها سازد و جهان را به قسط و عدل رساند و حكومت را به دست اولیاء الله، معصومین علیهم صلوات الاولین و الاخرین بسپارد تا آنان به هر كه صلاح بشریت است بسپارند، چنان از صحنه خارج نمودند كه گوئی نقشی برای هدایت ندارد و كار بجائی رسید كه نقش قرآن بدست حكومت های جائر و آخوندهای خبیث بدتر از طاغوتیان وسیله ای برای اقامه جور و فساد و توجیه ستمگران و معاندان حق تعالی شد و مع الاسف بدست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل، قرآن این كتاب سرنوشت ساز، نقشی جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آنكه باید وسیله جمع مسلمانان و بشریت و كتاب زندگی آنان باشد، وسیله تفرقه و اختلاف گردید و یابه كلی از صحنه خارج شد، كه دیدیم اگر كسی دم از حكومت اسلامی بر می آورد و از سیاست كه نقش بزرگ اسلام و رسول بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم و قرآن و سنت مشحون آن است سخنی می گفت گوئی بزرگترین معصیت را مرتكب شده و كلمه آخوند سیاسی موازن با آخوند بی دین شده بود و اكنون نیز هست.

 

و اخیرا قدرتهای شیطانی بزرگ بوسیله حكومت های منحرف خارج از تعلیمات اسلامی كه خود را به دروغ به اسلام بسته اند برای محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانی ابر قدرت ها قرآن را با خط زیبا طبع می كنند و به اطراف می فرستند و با این حیله شیطانی قرآن را از صحنه خارج می كنند.ما همه دیدیم قرآنی را كه محمد رضاخان پهلوی طبع كرد و عده ای را اغفال كرد و بعض آخوندهای بی خبر از مقاصد اسلامی هم مداح او بودند و می بینیم كه ملك فهد هر سال مقدار زیادی از ثروت های بی پایان مردم را صرف طبع قرآن كریم و محال تبلیغات مذهب ضد قرآنی می كند و وهابیت این مذهب سراپا بی اساس و خرافاتی را ترویج می كند و مردم و ملت های غافل را سوق بسوی ابر قدرت ها می دهد و از اسلام عزیز و قرآن كریم برای هدم اسلام و قرآن بهره برداری می كند.

 

ما مفتخریم و ملت عزیز سر تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پیرو مذهبی است كه می خواهد حقایق قرآنی كه سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلكه بشریت دم می زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و بعنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودی كه بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را بسوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می كشاند، نجات دهد. (4) بدان عزیز كه عظمت هر كلام و كتابی یا به عظمت متكلم و كاتب آن است، و یا به عظمت مطالب و مقاصد آن است، و یا به عظمت نتایج و ثمرات آن است، و یا به عظمت رسول و واسطه آن است، و یا به عظمت مرسل الیه و حامل آن است، و یا به عظمت حافظ و نگاهبان آن است، و یا به عظمت شارح و مبین آن است، و یا به عظمت وقت ارسال و كیفیت آن است.و بعض از این امور ذاتا و جوهرا در عظمت دخیل است، و بعضی عرضا و بالواسطه، و بعضی كاشف از عظمت است.و جمیع این امور كه ذكر شد، در این صحیفه نورانیه به وجه اعلی و اوفی موجود بلكه از مختصات آن است، كه كتاب دیگری را در آن یا اصلا شركت نیست و یا به جمیع مراتب نیست.

 

اما عظمت متكلم آن و منشی و صاحب آن: پس آن، عظیم مطلق است كه جمیع عظمت های متصوره در ملك و ملكوت و تمام قدرتهای نازل در غیب و شهادت رشحه ای از تجلیات عظمت فعل آن ذات مقدس است.و حق تعالی با تجلی به عظمت برای احدی ممكن نیست تجلی كند، و از پس هزاران حجب و سرادقات تجلی كند، چنانچه در حدیث است: «ان لله سبعین الف حجاب [من نور و ظلمة .لو كشفت، لا حرقت سبحات وجهه دونه ]» . (5) و پیش اهل معرفت این كتاب شریف از حق تعالی به مبدئیت جمیع شئون ذاتیه و صفاتیه و فعلیه و به جمیع تجلیات جمالیه و جلالیه صادر شده، و دیگر كتب سماویه را این مرتبت و منزلت نیست.

 

و اما عظمت آن به واسطه محتویات و مقاصد و مطالب آن: پس آن، عقد فصلی علی حده بلكه فصول و ابوابی و رساله و كتابی جداگانه لازم دارد تا شمه ای از آن در رشته بیان و تحریر در آید.و ما به طریق اجمال در فصلی مستقل به كلیات آن اشاره می كنیم، و در آن فصل ان شاء الله اشاره به عظمت آن از حیث نتایج و ثمرات می نمائیم.

 

و اما عظمت رسول وحی و واسطه ایصال: پس آن، جبرئیل امین و روح اعظم است كه پس از خروج رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم از جلباب بشریت و توجه دادن شطر قلب را به حضرت جبروت، متصل به آن روح اعظم شود.و آن یكی از اركان اربعه دار تحقق، بلكه اعظم اركان و اشرف انواع آن است، چه كه آن ذات شریف نورانی ملك موكل علم و حكمت و صاحب ارزاق معنویه و اطعمه روحانیه است.و از كتاب خدا و احادیث شریفه تعظیم جبرئیل و تقدم او بر دیگر ملائكه استفاده شود. (6) و اما عظمت مرسل الیه و متحمل آن: پس آن، قلب تقی نقی احمدی احدی جمعی محمدی است كه حق تعالی به جمیع شئون ذاتیه و صفاتیه و اسمائیه و افعالیه بر آن تجلی نموده، و دارای ختم نبوت و ولایت مطلقه است، و اكرم بریه و اعظم خلیقه و خلاصه كون و جوهره وجود و عصاره دار تحقق و لبنه اخیره و صاحب برزخیت كبری و خلافت عظمی است.

 

و اما حافظ و نگاهبان آن، ذات مقدس حق جل جلاله است، چنانچه فرماید در كریمیه مباركه : انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون. (7) و اما شارح و مبین آن، ذوات مطهره معصومین از رسول خدا تا حجت عصر عجل الله فرجه، كه مفاتیح وجود و مخازن كبریا و معادن حكمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلند.

 

و اما وقت وحی، لیلة القدر است، كه اعظم لیالی و «خیر من الف شهر» و نورانی ترین ازمنه و فی الحقیقه وقت وصول ولی مطلق و رسول ختمی صلی الله علیه و آله است. (8) بدان كه این كتاب شریف، چنانچه خود بدان تصریح فرموده، كتاب هدایت و راهنمای سلوك انسانیت و مربی نفوس و شفای امراض قلبیه و نور بخش سیر الی الله است.بالجمله، خدای تبارك و تعالی به واسطه سعه رحمت بر بندگان، این كتاب شریف را از مقام قرب و قدس خود نازل فرموده و به حسب تناسب عوالم تنزل داده تا به این عالم ظلمانی و سجن طبیعت رسیده و به كسوه الفاظ و صورت حروف در آمده برای استخلاص مسجونین در این زندان تاریك دنیا و رهایی مغلولین در زنجیرهای آمال و امانی، و رساندن آنها را از حضیض نقص و ضعف و حیوانیت به اوج كمال و قوت و انسانیت، و از مجاورت شیطان به مرافقت ملكوتیین بلكه به وصول به مقام قرب و حصول مرتبه لقاء الله كه اعظم مقاصد و مطالب اهل الله است.و از این جهت، این كتاب كتاب دعوت به حق و سعادت است و بیان كیفیت وصول بدین مقام است، و مندرجات آن اجمالا آن چیزی است كه در این سیر و سلوك الهی مدخلیت دارد و یا اعانت می كند سالك و مسافر الی الله را.و به طور كلی یكی از مقاصد مهمه آن، دعوت به معرفت الله و بیان معارف الهیه است از شئون ذاتیه و اسمائیه و صفاتیه و افعالیه، و از همه بیشتر در این مقصود، توحید ذات و اسماء و افعال است كه بعضی از آن به صراحت و بعضی به اشارت مستقصی مذكور است.

 

و باید دانست كه در این كتاب جامع الهی به طوری این معارف، از معرفة الذات تا معرفة الافعال، مذكور است كه هر طبقه به قدر استعداد خود از آن ادراك می كنند، چنانچه آیات شریفه توحید، و خصوصا توحید افعال، را علماء ظاهر و محدثین و فقها رضوان الله علیهم طوری بیان و تفسیر می كنند كه بكلی مخالف و مباین است با آنچه اهل معرفت و علماء باطن تفسیر می كنند، و نویسنده هر دو را در محل خود درست می داند، زیرا كه قرآن شفای دردهای درونی است و هر مریض را به طوری علاج می كند.چنانچه كریمه هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. (9) و كریمه الله نور السموات و الارض. (10) و كریمه هو الذی فی السماء اله و فی الارض اله. (11) وكریمه هو معكم. (12) و كریمه اینما تولوا فثم وجه الله. (13) الی غیر ذلك در توحید ذات، و آیات كریمه آخر سوره «حشر» و غیر آنها در توحید صفات، و كریمه و ما رمیت اذ رمیت و لكن الله رمی. (14) و كریمه الحمد لله رب العالمین. و كریمه یسبح لله ما فی السموات و ما فی الارض. (15) در توحید افعال، كه بعضی به وجه دقیق و بعضی به وجه ادق عرفانی دلالت دارد، برای هر یك از طبقات علماء ظاهر و باطن طوری شفای امراض است.و در عین حال كه بعضی آیات شریفه، مثل آیات اول «حدید» و سوره مباركه «توحید» ، به حسب حدیث شریف كافی (16) برای متعمقان از آخر الزمان وارد شده، اهل ظاهر را نیز از آن بهره كافی است.و این از معجزات این كتاب شریف و از جامعیت آن است.

 

و دیگر از مقاصد و مطالب آن، دعوت به تهذیب نفوس و تطهیر بواطن از ارجاس طبیعت و تحصیل سعادت، و بالجمله، كیفیت سیر و سلوك الی الله [است ] .و این مطلب شریف به دو شعبه مهمه منقسم است: یكی تقوا به جمیع مراتب آن، كه مندرج در آن است تقوی از غیر حق و اعراض مطلق از ما سوی الله.و دیگر، ایمان به تمام مراتب و شئون، كه در آن مندرج است اقبال به حق و رجوع و انابه به آن ذات مقدس.و این از مقاصد مهمه این كتاب شریف است كه اكثر مطالب آن بلاواسطه یا مع الواسطه به این مقصد رجوع كند.

 

و دیگر از مطالب این صحیفه الهیه، قصص انبیاء و اولیاء و حكماء است، و كیفیت تربیت حق آنها را، و تربیت آنها خلق را، كه در این قصص فوائد بی شمار و تعلیمات بسیار است.و در آن قصص به قدری معارف الهیه و تعلیمات و تربیتهای ربوبیه مذكور و مرموز است كه عقل را متحیر كند.سبحان الله و له الحمد و المنة.در همین قصه خلق آدم علیه السلام و امر به سجود ملائكه و تعلیمات اسماء و قضایای ابلیس و آدم (ع) كه در كتاب خدا مكرر ذكر شده، به قدری تعلیم و تربیت و معارف و معالم است برای كسی كه له قلب او القی السمع و هو شهید . (17) كه انسان را حیران كند.و اینكه قصص قرآنیه، مثل قصه آدم و موسی و ابراهیم و دیگر انبیاء علیهم السلام، مكرر ذكر شده، برای همین نكته است كه این كتاب، كتاب قصه و تاریخ نیست، بلكه كتاب سیر و سلوك الی الله و كتاب توحید و معارف و مواعظ و حكم است.و در این امور، مطلوب تكرار است تا در نفوس قاسیه تأثیری كند و قلوب از آن موعظت گیرد.و به عبارت دیگر، كسی كه بخواهد تربیت و تعلیم و انذار و تبشیر كند، باید مقصد خود را با عبارات مختلفه و بیانات متشتته گاهی در ضمن قصه و حكایت و گاهی در ضمن تاریخ و نقل و گاهی به صراحت لهجه و گاهی به كنایت و امثال و رموز تزریق كند تا نفوس مختلفه و قلوب متشتته هر یك بتوانند از آن استفادت كنند.

 

و چون این كتاب شریف برای سعادت جمیع طبقات و قاطبه سلسله بشر است، و این نوع انسانی در حالات قلوب و عادات و اخلاق و ازمنه و امكنه مختلف هستند، همه را نتوان به یك طور دعوت كرد، ای بسا نفوسی كه برای اخذ تعالیم به صراحت لهجه و القاء اصل مطلب به طور ساده حاضر نباشند و از آن متأثر نگردند، اینها را باید به طور ساختمان دماغ آنها دعوت كرد و مقصد را به آنها فهمانید.و بسا نفوسی كه با قصص و حكایات و تواریخ سر و كار ندارند و علاقمند به لب مطالب و لباب مقاصدند، اینها را نتوان با دسته اول در یك ترازو گذاشت .ای بسا قلوب كه با تخویف و انذار متناسبند، و قلوبی كه با وعده و تبشیر سر و كار دارند .از این جهت است كه این كتاب شریف به اقسام مختلفه و فنون متعدده و طرق متشتته مردم را دعوت فرموده، و چنین كتابی را تكرار حتم و لازم است.دعوت و موعظه بی تكرار و تفنن، از حد بلاغت خارج، و آنچه متوقع از آن است، كه تأثیر در نفوس باشد، بی تكرار از آن حاصل نشود.

 

مع الوصف، در این كتاب شریف قضایا به طوری شیرین اتفاق افتاده كه تكرار آن انسان را كسل نكند، بلكه در هر دفعه كه اصل مطلب را تكرار كند، خصوصیات و لواحقی در آن مذكور است كه در دیگران نیست، بلكه در هر دفعه یك نكته مهمه عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ می دهد.و بیان این مطلب استقصای كامل از قصص قرآنیه لازم دارد كه در این مختصرات نگنجد.و در آرزوی این ضعیف بی مایه ثبت است كه با توفیق الهی كتابی در خصوص قصص قرآنیه و حل رموز و كیفیت تعلیم و تربیت آنها فراهم آورم به قدر میسور.گرچه قیام به این امر از مثل نویسنده آرزویی است بسی خام و خیالی است بس باطل .

 

بالجمله، ذكر قصص انبیاء علیهم السلام، و كیفیت سیر و سلوك آنها، و چگونگی تربیت آنها از بندگان خدا، و حكم و مواعظ و مجادلات حسنه آنها از بزرگترین ابواب معارف و حكم و بالاترین درهای سعادت و تعالیم است كه حق تعالی جل مجده به روی بندگان خود مفتوح فرموده .و چنانچه ارباب معرفت و اصحاب سلوك و ریاضت را از آنها حظی وافر و بهره كافی است، كسان دیگر را نیز نصیبی وافی و قسمتی بی پایان است، چنانچه از كریمه شریفه فلما جن علیه اللیل رءا كوكبا... (18) الخ، مثلا، اهل معرفت كیفیت سلوك و سیر معنوی حضرت ابراهیم علیه السلام را ادراك می كنند، و راه سلوك الی الله و سیر الی جنابه را تعلم می نمایند، و حقیقت سیر انفسی و سلوك معنوی را از منتهای ظلمت طبیعت، كه به جن علیه اللیل در آن مسلك تعبیر شده، تا القاء مطلق إنیت و انانیت و ترك خودی و خودپرستی و وصول به مقام قدس و دخول در محفل انس، كه در این مسلك اشارت به آن است وجهت وجهی للذی فطرالسموات... (19) الخ، از آن دریابند.و دیگران از آن، سیر آفاقی و كیفیت تربیت و تعلیم جناب خلیل الرحمن امت خود را، ادراك كنند.و بدین منوال، سایر قصص و حكایات، مثل قصه آدم و ابراهیم و موسی و یوسف و عیسی و ملاقات موسی و خضر، كه استفادات اهل معارف و ریاضیات و مجاهدات و دیگران هر یك با دیگری فرق دارد.و در این قسمت داخل است، یا مقصدی مستقل است، حكم و مواعظ ذات مقدس حق، كه هر جا مناسب شده خود به لسان قدرت بندگان را دعوت فرموده، یا به معارف الهیه و توحید و تنزیه، چون سوره مباركه «توحید» و اواخر سوره «حشر» و اوائل «حدید» و دیگر موارد كتاب شریف الهی.و اصحاب قلوب و سوابق حسنی را از این قسمت حظوظی است بی شمار.مثلا، اصحاب معارف از كریمه مقدسه و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدركه الموت فقد وقع اجره علی الله. (20) قرب نافله و فریضه را استفادت كنند، در عین حال كه دیگران خروج به بدن و هجرت، مثلا به مكه یا مدینه، را می فهمند.و یا دعوت فرموده به تهذیب نفوس و ریاضات باطنیه چون كریمه شریفه قد افلح من زكیها و قد خاب من دسیها. (21) الی غیر ذلك.و یا دعوت به عمل صالح است؛ چنانچه معلوم است.و یا تحذیر از مقابلات هر یك از اینها است.و در این قسمت نیز داخل است حكم لقمانی و دیگر بزرگان و مؤمنین كه در موارد مختلفه این صحیفه الهیه مذكور است، چون قضایای اصحاب كهف.

 

و دیگر از مطالب این صحیفه نورانیه، بیان احوال كفار و جاحدین و مخالفان با حق و حقیقت و معاندین با انبیاء و اولیاء علیهم السلام، و بیان كیفیت عواقب امور آنها و چگونگی بوار و هلاك آنها، چون قضایای فرعون و قارون و نمرود و شداد و اصحاب فیل، و دیگر از كفره و فجره، كه در هر یك از آنها موعظتها و حكم بلكه معارفی است برای اهلش.و در این قسمت داخل است قضایای ابلیس ملعون.و در این قسمت نیز داخل است یا قسمتی مستقل است قضایای غزوات رسول خدا صلی الله علیه و آله، كه در آنها نیز مطالب شریفه مذكور است، كه یكی از آنها كیفیت مجاهدات اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است برای بیدار كردن مسلمین از خواب غفلت و بر انگیختن آنها است برای مجاهدت فی سبیل الله و تنفیذ كلمه حق و اماته باطل.

 

و یكی دیگر از مطالب قرآن شریف، بیان قوانین ظاهر شریعت و آداب و سنن الهیه است، كه در این كتاب نورانی كلیات و مهمات آن ذكر شده.و عمده در این قسم دعوت به اصول مطالب و ضوابط آن است، مثل باب صلاة، و زكات، و خمس، و حج، و صوم، و جهاد، و نكاح، و ارث، و قصاص، و حدود، و تجارت، و امثال آن.و چون این قسم، كه علم ظاهر شریعت است، عام المنفعه و برای جمیع طبقات از حیث تعمیر دنیا و آخرت مجعول است و تمام طبقات مردم از آن به مقدار خود استفادت كنند، از این جهت در كتاب خدا دعوت به آن بسیار است و در احادیث و اخبار نیز خصوصیات و تفاصیل آنها به حد وافر است و تصانیف علماء شریعت در این قسمت بیشتر و بالاتر از سایر قسمتها است.

 

و یكی دیگر از مطالب قرآن شریف، احوال معاد و براهین بر اثبات آن، و كیفیت عذاب و عقاب و جزا و ثواب آن، و تفاصیل جنت و نار و تهذیب و تنعیم.و در این قسمت حالات اهل سعادت و درجات آنها از اهل معرفت و مقربین و از اهل ریاضت و سالكین و از اهل عبادت و ناسكین، و همین طور حالات و درجات اهل شقاوت از كفار و محجوبین و منافقین و جاحدین و اهل معصیت و فاسقین مذكور است.ولی آنچه به حال عموم بیشتر فایده داشته بیشتر مذكور و با صراحت لهجه است، و آنچه برای یك طبقه خاصه مفید است، به طریق رمز و اشاره مذكور است، مثل و رضوان من الله اكبر (22) و آیات لقاء الله برای آن دسته.و مثل كلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون. (23) برای دسته دیگر.و در این قسمت، یعنی در قسم تفصیل معاد و رجوع الی الله، معارفی بی شمار و اسراری بس دشوار مذكور است كه اطلاع بر كیفیت آنها جز به سلوك برهانی یا نور عرفانی نتوان پیدا كرد.

 

و یكی دیگر از مطالب این صحیفه الهیه كیفیت احتجاجات و براهینی است كه ذات مقدس حق تعالی یا خود اقامه فرموده بر اثبات مطالب حقه و معارف الهیه، مثل احتجاج بر اثبات حق و توحید و تنزیه و علم و قدرت و دیگر اوصاف كمالیه، كه در این قسمت گاهی براهین دقیقه ای پیدا شود كه اهل معرفت از آن استفاده كامل نمایند، مثل شهد الله انه لا اله الا هو. (24) و گاهی براهینی است كه حكماء و دانشمندان طوری از آن استفاده كنند، و اهل ظاهر و عامه مردم از آن طوری بهره بردارند، مثل كریمه لو كان فیهما آلهة الا الله لفسدتا. (25) و مثل كریمه اذا لذهب كل اله بما خلق. (26) و مثل آیات اول سوره «حدید» و سوره مباركه «توحید» ، و غیر آن.و مثل احتجاج بر اثبات معاد و رجوع ارواح و انشاء نشئه اخری، و احتجاج بر اثبات ملائكة الله و انبیاء عظام، كه در موارد مختلفه این كتاب شریف موجود است.این حال احتجاجات خود ذات مقدس.و یا آن كه حق تعالی نقل براهین انبیاء و دانشمندان را فرموده بر اثبات معارف، مثل احتجاجات جناب خلیل الرحمن سلام الله علیه و غیر آن.

 

اینها مهمات مطالب این كتاب است، و الا دیگر مطالب متفرقه نیز موجود است كه احصاء آن وقتی كافی لازم دارد. (27) و چون ذات مقدس حق جل و علا به حسب كل یوم هو فی شأن، (28) در كسوه اسماء و صفات تجلی به قلوب انبیاء و اولیاء كند، و به حسب اختلاف قلوب آنها تجلیات مختلف شود، و كتب سماویه كه به نعت ایحاء به توسط ملك وحی، جناب جبرئیل، بر قلوب آنها نازل شده به حسب اختلاف این تجلیات و اختلاف اسمائی كه مبدئیت برای آن دارد مختلف شود چنانچه اختلاف انبیاء و شرایع آنها نیز به اختلاف دول اسمائیه است پس، هر اسمی كه محیط تر و جامعتر است، دولت او محیطتر و نبوت تابعه او محیط تر و كتاب نازل از او محیط تر و جامعتر است، و شریعت تابعه او محیط تر و با دوام تر است.و چون نبوت ختمیه و قرآن شریف و شریعت آن سرور از مظاهر و مجالی، یا از تجلیات و ظهورات، مقام جامع احدی و حضرت اسم الله الاعظم است، از این جهت محیط ترین نبوات و كتب و شرایع و جامعترین آنها است، و اكمل و اشرف از آنها تصور نشود، و دیگر از عالم غیب به بسیط طبیعت علمی بالاتر یا شبیه به آن تنزل نخواهد نمود، یعنی، آخرین ظهور كمال علمی كه مربوط به شرایع است همین، و بالاتر از این امكان نزول در عالم ملك ندارد، پس، خود رسول ختمی صلی الله علیه و آله اشرف موجودات و مظهر تام اسم اعظم است، و نبوت او نیز اتم نبوات ممكنه و صورت دولت اسم اعظم است كه ازلی و ابدی است.و كتاب نازل به او نیز از مرتبه غیب به تجلی اسم اعظم نازل شده، و از این جهت، از برای این كتاب شریف احدیت جمع و تفصیل است و از «جوامع كلم» است، چنانچه كلام خود آن سرور نیز از جوامع كلم بوده.و مراد از «جوامع الكلم» بودن قرآن، یا كلام آن سرور، آن نیست كه كلیات و ضوابط جامعه بیان فرمودند گرچه به آن معنی نیز احادیث آن بزرگوار از جوامع و ضوابط است، چنانچه در علم فقه معلوم است بلكه جامعیت آن عبارت از آن است كه چون برای جمیع طبقات انسان در تمام ادوار عمر بشری نازل شده و رافع تمام احتیاجات این نوع است، و حقیقت این نوع چون حقیقت جامعه است و واجد تمام منازل است از منزل اسفل ملكی تا اعلی مراتب روحانیت و ملكوت و جبروت، و از این جهت افراد این نوع در این عالم اسفل ملكی اختلافات تامه دارد و آن قدر تفاوت و اختلافی كه در افراد این نوع است در هیچ یك از افراد موجودات نیست این نوع است كه شقی در كمال شقاوت و سعید در كمال سعادت دارد، این نوع است كه بعضی از افراد آن از جمیع انواع حیوانات پست تر و بعضی افراد آن از جمیع ملائكه مقربین اشرف است بالجمله، چون افراد این نوع در مدارك و معارف مختلف و متفاوتند، قرآن به طوری نازل شده كه هر كس به حسب كمال و ضعف ادراك و معارف و به حسب درجه ای كه از علم دارد از آن استفاده می كند. (29) [اگر] تزكیه نباشد تعلیم كتاب حكمت میسور نیست.باید تزكیه بشود نفوس از همه آلودگی ها كه بزرگترین آلودگی عبارت است از آلودگی نفس انسان و هواهای نفسانیه كه دارد.مادامی كه انسان در حجاب خود هست نمی تواند این قرآن را كه نور است و به حسب فرمایش خود قرآن نور است، (30) نور را كسانی كه در حجاب هستند و پشت حجاب های زیاد هستند نمی توانند ادراك كنند، گمان می كنند كه می توانند، لكن نمی توانند.تا انسان از حجاب بسیار ظلمانی خود خارج نشود، تا گرفتار هواهای نفسانی است، تا گرفتار خود بینی هاست، تا گرفتار چیزهائی است كه در باطن نفس خود ایجاد كرده است از ظلماتی كه بعضی ها فوق بعض است، (31) انسان لیاقت پیدا نمی كند، كه این نور الهی در قلب او منعكس بشود.كسانی كه بخواهند قرآن را بفهمند و محتوای قرآن را، نه صورت نازل كوچكش را، محتوای قرآن را بفهمند و طوری باشد كه هر چه قرائت كنند بالا بروند (32) و هر چه قرائت كنند به مبدأ نور و مبدأ اعلی نزدیك شوند این نمی شود الا اینكه حجاب ها برداشته بشود و «تو خود حجاب خودی» (33) باید از میان برداری این حجاب را تا بتوانی این نور را به آنطور كه هست و انسان لایق است برای ادراك او، ادراك كند.پس یكی از انگیزه ها این است كه تعلیم بشود كتاب بعد از تزكیه و تعلیم بشود حكمت بعد از تزكیه. (34) قرآن آیات الهی است و انگیزه بعثت، آوردن این كتاب بزرگ است و تلاوت كردن این كتاب بزرگ و آیه عظیم الهی است.گرچه همه عالم آیات حق تعالی هستند لكن قرآن كریم فشرده [ای است ] از تمام خلقت و تمام چیزهائی كه در بعثت باید انجام بگیرد، قرآن كریم یك سفره ای است كه خدای تبارك و تعالی به وسیله پیغمبر اكرم در بین بشر گسترده است كه تمام بشر از آن هر یك به مقدار استعداد خودش استفاده كند.

 

این كتاب و این سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحی تا قیامت كتابی است كه تمام بشر، عامی، عالم، فیلسوف، عارف، فقیه، همه از او استفاده می كنند یعنی كتابی است كه در عین حال كه نازل شده است از مرحله غیب به مرحله شهود و گسترده شده است پیش ما جمعیتی كه در عالم طبیعت هستیم، در عین حالی كه متنزل شده است از آن مقام و رسیده است به جائی كه ما بتوانیم از آن استفاده بكنیم در عین حال كه مسائلی در آن هست كه همه مردم عامی و عارف و عالم و غیر عالم از آن استفاده می كنند، مسائلی در آن هست كه مختص به علمای بزرگ است، فلاسفه بزرگ است، عرفای بزرگ است و انبیا و اولیاء است.بعض مسائل آن را غیر از اولیاء خدای تبارك و تعالی كسی نمی تواند ادراك كند مگر با تفسیری كه از آنان وارد می شود، به مقدار استعدادی كه در بشر هست مورد استفاده قرار می گیرد و مسائلی هست كه عرفای بزرگ اسلام از آنها استفاده می كنند و مسائلی هست كه فلاسفه و حكمای اسلام از آن استفاده می كنند و مسائلی هست كه فقهای بزرگ از آن استفاده می كنند.و این سفره همگانی است برای همه و همین طور كه این طوائف از آن استفاده می كنند، مسائل سیاسی، مسائل اجتماعی، مسائل فرهنگی و مسائل ارتشی و غیر ارتشی همه در این كتاب مقدس هست.

 

انگیزه نزول این كتاب مقدس و انگیزه بعثت نبی اكرم برای این است كه این كتاب در دسترس همه قرار بگیرد و همه از او به اندازه سعه وجودی و فكری خودشان استفاده كنند.مع الاسف نتوانستیم ما و نتوانسته است بشر و نتوانسته اند علمای اسلام آنطوری كه باید استفاده از این كتاب مقدس بشود استفاده كنند.باید همگان افكار خودشان را به راه بیندازند و مغزهای خودشان را متوجه كنند به این كتاب بزرگ تا اینكه این كتاب بزرگ را به طوری كه هست و به طوری كه ما می توانیم از او استفاده كنیم، همه استفاده كنند.

 

قرآن آمده است برای استفاده همه طبقات، هر كس به مقدار استعداد خود، البته بعض آیات است كه غیر از رسول اكرم و آن كه متعلم به تعلیم اوست نمی تواند بفهمد و به وسیله آنهاست كه ما باید بفهمیم و بسیاری از آیات است كه در دسترس همگان است كه همه فكرهای خودشان را به راه بیندازند و مغزهای خودشان را متوجه كنند و مسائل زندگی را، زندگی این دنیا و زندگی آن عالم را از این كتاب مقدس استفاده كنند.پس یك انگیزه از بعثت این است كه قرآن كه در غیب بوده است و به صورت های غیبی بوده است، در علم خدای تعالی بوده است و در غیب الغیوب بوده است.به وسیله این موجود عظیمی كه به واسطه مجاهدات بسیار و به واسطه بودن او بر فطرت حقیقی و فطرت توحیدی و همه مسائلی كه هست او رابطه دارد با غیب و به واسطه رابطه ای كه با غیب دارد این كتاب مقدس را ازمرتبه غیب متنزل كرده است و بلكه تنزلاتی به اصل شده است تا رسیده است به مرتبه شهادت كه به صورت الفاظ در آمده است و این الفاظ را ما و شما و همه می توانیم بفهمیم و معانی آن را تا اندازه ای كه می توانیم ما استفاده از آن می كنیم و انگیزه بعثت بسط این سفره در بین بشر از زمان نزول تا آخر .این یكی از انگیزه های كتاب است و انگیزه بعثت است. «بعثه علیكم» رسولی را كه تلاوت می كند بر شما قرآن را، آیات الهی را و «یزكیهم و یعلمهم الكتاب و الحكمه» . (35) این شاید غایت این تلاوت باشد، تلاوت می كند برای تزكیه و برای تعلیم و برای تعلیم همگانی، تعلیم همین كتاب و تعلیم حكمت كه آن هم از همین كتاب است.پس انگیزه بعثت نزول وحی است و نزول قرآن است و انگیزه تلاوت قرآن بر بشر این است كه تزكیه پیدا بكنند و نفوس مصفا بشوند از این ظلماتی كه در آنها موجود است تا اینكه بعد از اینكه مصفا شدند ارواح و اذهان آنها قابل این بشود كه كتاب و حكمت را بفهمند.انگیزه، تزكیه است برای فهم كتاب و حكمت.هر كس نمی تواند این نوری را كه از غیب متجلی شده است و متنزل شده است و به شهادت رسیده است، هر نفسی نمی تواند آن را ادراك كند. (36) تفسیر قرآن یك مسئله ای نیست كه امثال ما بتوانند از عهده آن برآیند، بلكه، علمای طراز اول هم در طول تاریخ اسلام چه از عامه و چه از خاصه در این باب كتابهای زیاد نوشته اند، و البته مساعی آنان مشكور است، و لیكن هر كدام روی آن تخصصی كه داشته و وقتی كه داشته است، یك پرده ای از پرده های قرآن كریم را تفسیر كرده است، آنهم بطور كامل معلوم نیست [باشد]، مثلا عرفائی كه در طول این چندین قرن آمدند و تفسیر كردند نظیر محی الدین در بعضی ازكتابهایش (37) ، عبد الرزاق كاشانی (38) در تأویلات، ملا سلطانعلی (39) در تفسیر، اینهائی كه طریقه شان طریقه معارف بوده است، اینها تفسیرهائی نوشتند، بعضی هایشان هم در آن فنی كه داشته اند خوب نوشته اند لكن قرآن عبارت از آن نیست كه آنها نوشته اند، آن ها بعضی از اوراق قرآن و پرده های قرآن است، یا مثلا «طنطاوی» (40) و امثال او و همینطور «قطب» (41) اینها هم، به یك ترتیب دیگری تفسیر كرده اند كه باز آن غیر تفسیر قرآن به همه معانی است، اینهم باز یك پرده است، و بسیاری از مفسرین كه از این دو طایفه نبودند اینها تفاسیری دارند مثل «مجمع البیان» (42) كه تفسیر خوبی است و جامع بین أقوال عامه و خاصه هست، و سایر تفسیرهائی كه نوشته شده است اینها هم همینطور، قرآن یك كتابی نیست كه بتوانیم ما یا كسی دیگر یك تفسیر جامعی از علوم قرآن آن طور كه هست بنویسند، یك علوم دیگری است ماورای آنكه ماها می فهمیم.ماها یك صورتی یك پرده ای از پرده های كتاب خدا را می فهمیم و باقیش محتاج به تفسیر اهل عصمت است كه معلم به تعلیمات رسول الله بودند.

 

و در این اواخر هم اشخاصی پیدا شده اند كه اینها اصلا اهل تفسیر نیستند، اینها خواستند مقاصدی كه خودشان دارند به قرآن و به سنت نسبت بدهند.حتی یك طایفه ای از چپیها و كمونیستها هم به قرآن باز تمسك می كنند، برای همان مقصدی كه دارند، اینها اصلا به تفسیر كار ندارند به قرآن هم كار ندارند، اینها مقصد خودشان را می خواهند بخورد جوانهای ما بدهند به اسم اینكه این اسلام است.

 

نباید اشخاصی كه رشد علمی زیاد پیدا نكرده اند، جوانهائی كه وارد در این مسائل و در مسائل اسلامی نیستند كسانی كه اطلاع از اسلام ندارند نباید اینها در تفسیر قرآن وارد بشوند و اگر روی مقاصدی، آنها وارد شدند، نباید جوانهای ما به آن تفاسیر اعتنا كنند و از چیزهائی كه در اسلام ممنوع است «تفسیر به رأی» است كه هر كس آراء خودش را بخواهد تطبیق كند بر قرآن، یك كسی مادیست آرای خودش را تطبیق كند بر آیاتی از قرآن و قرآن را به آن رأی خودش تفسیر و تأویل كند.و یك كسی مثلا اهل معانی روحیه است اینهم هر چه از قرآن دستش می آید باز تأویل كند و برگرداند به آن چیزی كه خودش رأیش است، ما باید از هر دو از همه این جهات احتراز كنیم. (43) همین آیاتی كه در روایات ما وارد شده است كه برای متعمقین آخر الزمان وارد شده است مثل سوره توحید و شش آیه از آیه سوره حدید، گمان ندارم كه واقعیتش برای بشر تا الان و تا بعدها آنطوری كه باید باشد، كشف بشود.البته مسائل در این باب خیلی گفته شده است، تحقیقات بسیار ارزنده هم بسیار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از این مسائل است.همین آیه شریفه «هو الاول و الاخر والظاهر و الباطن» (44) انسان خیال می كند كه «اول» خلق الله است و «آخر» هم همان است و «ظاهر» هم به حسب آثارش است و «باطن» هم به حسب اسمائش.لكن اصلا مسأله این نیست كه ما می فهمیم و فهمیده اند، مسائل بیش از این مسائل است. «هو الظاهر» اصل ظهور را به غیر خودش می خواهد نفی كند از غیر خودش، مال اوست.واقع مطلب همین است، منتها فهم این معنا كه ظهور، ظهور اوست و عالم و تمام هستی ظهور اوست، فهم این مشكل است.و «هو معكم» كه در همین آیات وارد شده است، «معكم» یعنی همراه ماست، او اینجاست و ما اینجا.این معیت، مثلا فلاسفه «معیت قیومیه» می گویند، ولی مسأله را حل می كند؟ مثل معیت علت و معلول است؟ مثل معیت جلوه و ذی جلوه است؟ مسائل این نیست، متعمقین آخر الزمان هم به اندازه عمق ادراكشان بهتر از دیگران فهمیده اند و الا حد قرآن آن است كه «انما یعرف القرآن من خوطب به» این «یعرف القرآن من خوطب به» این نحو آیات است و الا بعضی آیاتی كه مربوط به احكام ظاهریه است و مربوط به نصایح است كه همه می فهمند، آنی كه «لا یعرفه الا من خوطب به» یعنی خود رسول اكرم، یعنی واسطه هم نمی تواند بفهمد، جبرئیل هم نتوانسته است.جبرئیل امین هم یك واسطه ای بوده است كه خوانده است بر حضرت، این آیاتی كه از غیب بر او وارد شده است و مأمور شده است كه برساند، اما آن هم «من خوطب به» نیست. «من خوطب به» فقط خود رسول اكرم است و دیگران هم كه به واسطه آن نوری كه از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و آن تعلیم نورانی ای كه از قلب او به قلب خواص او بوده است به واسطه او فهمیده اند و اما دست امثال ما و بشر عادی كوتاه است از اینكه واقعا بداند كه «هو معكم» یعنی چه، چه معیتی است این؟ و هو النور السموات و الارض «الله نور السموات و الارض» این چیست؟ «نور السموات» چیست؟ چطور «نور سموات» است؟ و لهذا «منور السموات» گفته اند و هیچ ربطی به آیه ندارد.تحول معنوی و تحول عرفانی كه به واسطه قرآن پیدا شده است فوق همه مسائل است.و بشر، هر كس از یك بعد به قرآن نگاه كرده است: بعضی بعد ظاهرش را، بعد مسائل اجتماعی را، بعد مسائل سیاسی را، بعد مسائل فلسفی، بعد مسائل عرفانی، لكن آن بعد حقیقی كه بین عاشق و معشوق است، آن سری كه بین خدا و پیغمبر اكرم است، آن یك مطلبی نیست كه ماها بتوانیم بفهمیم چی است این سر.اینكه از حضرت باقر سلام الله علیه نقل شده است كه فرموده است كه من از «صمد» تمام احكام و شرایع را، تمام حقایق را از «صمد» می توانم نشر كنم.این [سر و] مسأله هست.البته ما هم از «صمد» می توانیم اصول معارف را بفهمیم لكن [حضرت ] زائد بر این مسائل می گوید.

 

تأسف است برای انسان ها كه نمی خواهند بدانند، در راه دانستن نیفتاده اند، در راه معرفت كتاب خدا قدم بر نداشته اند، ارتباط با مبدأ وحی برقرار نكردند كه از مبدأ وحی تفسیر بشود بر ایشان.

 

این ارتباط فقط بین رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بین خواصی كه بوده اند. (45) یك مدتی كه از اسلام گذشت دستجات مختلفه ای از مردم اهل علم، اینها توجهشان به معنویات اسلام بود و نظرشان به آن آیاتی و روایاتی كه مربوط به معنویات و تهذیب نفس و ماوراء الطبیعة داشت... در قرآن كریم آیات زیاد راجع به امور معنوی است، یعنی آن وجه انسانی كه از عالم غیب است تا مدت ها وضع اینطور بود كه به آن احكام اجتماعی و سیاسی و اینها كه در اسلام بود، توجه كم بود یا نبود، كم كم دستجاتی پیدا شدند كه مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی و مسائل روز را عنوان كردند و اینها از این طرف افتادند یعنی توجهشان به صرف همین اجتماعیات و احكام سیاسی و احكام حكومتی بود و به این جهات نگاه كردند.آنها تا مدت های قبل به آن طرف ورق نگاه می كردند مثل فلاسفه و عرفا و صوفیه و اینها، آن طرف ورق را نگاه می كردند و در حرف هایشان بیان همین معنویات بود و مردم را دعوت می كردند به همان جهات معنویه اسلامی، حتی روایات یا آیاتی كه وارد شده بود راجع به امور طبیعی و راجع به امور اجتماعی و سیاسی، بعضی شان كوشش می كردند كه اینها را برگردانند به همان امور معنوی و همه را به آن ورق حساب كنند، جهت باطنی اسلام و قرآن را ملاحظه كنند.. .فقط صرف معنویات را نظر می كردند و از اجتماعیاتی كه در قرآن هست، از آیات و اخباری كه وارد شده است راجع به حكومت اسلام، راجع به سیاست اسلام، راجع به امور اجتماعی، راجع به تعمیر این عالم، این غفلت كردن، غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به یك ورق شناخته بودند.ورق دیگرش را، عالم طبیعتش را توجه نداشتند كه اسلام توجه به عالم طبیعت هم دارد، توجه به تمام اموری كه احتیاج دارد انسان، دارد و لهذا یك ابتلاء اسلام این بود كه این اشخاصی كه از قبیل متكلمین و بیشتر فلاسفه و بیشتر عرفا و صوفیه و اینها، همه آیاتی كه در قرآن كریم بود، می خواستند و نظر داشتند كه برگردانند به همان امور معنوی...باطن را ملاحظه می كردند و از ظاهر غافل بودند.حالا ابتلاء اسلام اینطور شده است كه جوان های ما، جوان ها و روشنفكرها و اشخاصی كه دانشمندان بالا هستند و علوم طبیعی را یاد گرفته اند آنها كوشش دارند به اینكه تمام آیات قرآنی و روایات را برگردانند به همان امور طبیعی، از معنویات غافل بشوند، حتی آیاتی كه راجع به امور معنوی است آن را برگردانند به یك امور طبیعی و عادی.اینها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند یعنی یك ورقش را خوانده اند، یك ورقش را از آن غافل هستند و این دو طایفه اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چیست.اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات است، هر دو را دارد، یعنی اسلام و قرآن كریم آمده اند كه انسان را به همه ابعادی كه انسان دارد بسازند او را، تربیت كنند او را. (46) اكنون كه مقاصد و مطالب این صحیفه الهیه را دانستی، یك مطلب مهمی را باید در نظر بگیری كه با توجه به آن راه استفاده از كتاب شریف بر تو باز شود و ابواب معارف و حكم بر قلبت مفتوح گردد.و آن، آن است كه به كتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را كتاب تعلیم و افاده بدانی، و خود را موظف به تعلم و استفاده بدانی: و مقصود ما از تعلیم و تعلم و افاده و استفاده آن نیست كه جهات ادبیت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا حیث فصاحت و بلاغت و نكات بیانیه و بدیعیه از آن فراگیری، یا در قصص و حكایات آن به نظر تاریخی و اطلاع بر امم سالفه بنگری، هیچ یك از اینها داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی كتاب الهی به مراحلی دور است.

 

و این كه استفاده ما از این كتاب بزرگ بسیار كم است، برای همین است كه یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم چنانچه غالبا این طوریم فقط قرائت قرآن می كنیم برای ثواب و اجر، و لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی نداریم.می خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم كه ثواب به ما عنایت شود، و در همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می كنیم، و لهذا چهل سال قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر و ثواب قرائت.و یا اگر نظر تعلیم و تعلم داشته باشیم، با نكات بدیعیه و بیانیه و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و اوقات نزول، و مكی و مدنی بودن آیات و سور و اختلاف قرائات و اختلاف مفسرین از عامه و خاصه، و دیگر امور عرضیه خارج از مقصد كه خود آنها موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذكر الهی است، سر و كار داریم.بلكه مفسرین بزرگ ما نیز عمده هم خود را صرف در یكی از این جهات یا بیشتر كرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نكرده اند.

 

به عقیده نویسنده تاكنون تفسیر برای كتاب خدا نوشته نشده.به طور كلی معنی «تفسیر» كتاب آن است كه شرح مقاصد آن كتاب را بنماید، و نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب كتاب باشد .این كتاب شریف، كه به شهادت خدای تعالی كتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوك انسانیت است، باید مفسر در هر قصه از قصص آن، بلكه هر آیه از آیات آن، جهت اهتداء به عالم غیب و حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوك طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند.مفسر وقتی «مقصد» از نزول را به ما فهماند مفسر است، نه «سبب» نزول به آن طور كه در تفاسیر وارد است.در همین قصه آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اول خلقت آنها تا ورود آنها در ارض، كه حق تعالی مكرر در كتاب خود ذكر فرموده، چقدر معارف و مواعظ مذكور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و كمالات آن و معارف آدمی آشنا می كند و ما از آن غافل هستیم.

 

بالجمله، كتاب خدا كتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و كمال است، كتاب تفسیر نیز باید كتاب عرفانی اخلاقی و مبین جهات عرفانی و اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد .مفسری كه از این جهت غفلت كرده یا صرف نظر نموده یا اهمیت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور اصلی انزال كتب و ارسال رسل غفلت ورزیده.و این یك خطائی است كه قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را به روی مردم مسدود كرده .ما باید مقصود از تنزیل این كتاب را قطع نظر از جهات عقلی برهانی، كه خود به ما مقصد را می فهماند، از خود كتاب خدا اخذ كنیم.مصنف كتاب مقصد خود را بهتر می داند.اكنون به فرموده های این مصنف راجع به شئون قرآن نظر كنیم، می بینیم خود می فرماید: ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین. (47) این كتاب را كتاب هدایت خوانده می بینیم در یك سوره كوچك چندین مرتبه می فرماید: و لقد یسرنا القرآن للذكر فهل من مذكر. (48) می بینیم می فرماید: و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون . (49) می فرماید: كتاب انزلناه الیك مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر أولوالالباب. (50) الی غیر ذلك از آیات شریفه كه ذكرش به طول انجامد.

 

بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه كه هر یك از مفسرین زحمتهای فراوان كشیده و رنجهای بی پایان برده تا كتابی شریف فراهم آورده فلله درهم و علی الله اجرهم، بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از این كتاب شریف را، كه تنها كتاب سلوك الی الله و یكتا كتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه است و بزرگتر وسیله رابطه بین خالق و خلق و عروة الوثقی و حبل المتین تمسك به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود.علماء و مفسرین تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان كیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار الغرور به دار السرور و الخلود باشد، به طوری كه در این كتاب شریف به ودیعت گذاشته شده.صاحب این كتاب سكاكی و شیخ نیست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد، سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد، مسعودی و ابن خلكان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث كند، این كتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دم عیسی كه احیاء اموات می كرد نیست كه فقط برای اعجاز و دلالت بر صدق نبی اكرم آمده باشد، بلكه این صحیفه الهیه كتاب احیاء قلوب به حیوة ابدی علم و معارف الهیه است، این كتاب خدا است و به شئون الهیه جل و علا دعوت می كند.مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم كند، و مردم باید برای تعلم شئون الهیه به آن رجوع كنند تا استفادت از آن حاصل شود و ننزل من القرآن ما هوشفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا. (51) چه خسارتی بالاتر از این كه سی چهل سال كتاب الهی را قرائت كنیم و به تفاسیر رجوع كنیم و از مقاصد آن باز مانیم. ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفر لنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرین. (52)(53) اكنون كه عظمت كتاب خدا از جمیع جهات مقتضیه عظمت معلوم شد و راه استفادت مطالب آن مفتوح گردید، بر متعلم و مستفید از كتاب خدا لازم است كه یكی دیگر از آداب مهمه را به كار بندد تا استفاده حاصل شود، و آن رفع موانع استفاده است كه ما از آنها تعبیر كنیم به حجب بین مستفید و قرآن.و این حجابها بسیار است كه ما به بعض از آن اشاره نمائیم:

 

یكی از حجابهای بزرگ حجاب خود بینی است كه شخص متعلم خود را به واسطه این حجاب مستغنی بیند و نیازمند به استفاده نداند.و این از شاهكارهای مهم شیطان است كه همیشه كمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضی و قانع كند و ماوراء آنچه پیش اوست هر چیز را از چشم او ساقط كند.مثلا، اهل تجوید را به همان علم جزئی قانع كند و آن را در نظر آنها جلوه های فراوان دهد و دیگر علوم را از نظر آنها بیفكند.و حمله قرآن را پیش آنها به خود آنها تطبیق كند و آنها را از فهم كتاب نوارنی الهی و استفاده از آن محروم نماید.و اصحاب ادبیت را به همان صورت بی مغز راضی كند و تمام شئون قرآن را در همان كه پیش آنها است نمایش دهد.و اهل تفاسیر به طور معمول را سرگرم كند به وجوه قرائات و آراء مختلفه ارباب لغت و وقت نزول و شأن نزول و مدنی و مكی بودن و تعداد آیات و حروف و امثال این امور.و اهل علوم را نیز قانع كند فقط به دانستن فنون دلالات و وجوه احتجاجات و امثال آن.حتی فیلسوف و حكیم و عارف اصطلاحی را محبوس كند در حجاب غلیظ اصطلاحات و مفاهیم و امثال آن.شخص مستفید باید تمام این حجب را خرق كند و از ماوراء این حجب به قرآن نظر كند و در هیچ یك این حجابها توقف نكند كه از قافله سالكان الی الله باز ماند و از دعوتهای شیرین الهی محروم می شود.از خود قرآن شریف دستور عدم وقوف و قانع نشدن به یك حد معین استفاده شود.در قصص قرآنیه اشارت به این معنی بسیار است.حضرت موسی كلیم با مقام بزرگ نبوت قناعت به آن مقام نكرد و به مقام شامخ علم خود وقوف نفرمود، به مجرد آن كه شخص كاملی را مثل خضر ملاقات كرد با آن تواضع و خضوع گفت: هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا. (54) و ملازم خدمت او شد تا علومی كه باید استفاده كند فرا گرفت.حضرت ابراهیم علیه السلام به مقام بزرگ ایمان و علم خاص به انبیاء علیهم السلام قناعت نكرد، عرض كرد: رب ارنی كیف تحیی الموتی. (55) از ایمان قلبی خواست ترقی كند به مقام اطمینان شهودی.بالاتر آن كه خدای تبارك و تعالی به جناب ختمی مرتبت اعرف خلق الله علی الاطلاق دستور می دهد به كریمه شریفه و قل رب زدنی علما (56).این دستورات كتاب الهی، این نقل قصه های انبیاء برای آن است كه ما از آنها تنبه حاصل كنیم و از خواب غفلت بر انگیخته شویم.

 

یكی دیگر از حجب، حجاب آراء فاسده و مسالك و مذاهب باطله است، كه این گاهی از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعیت و تقلید پیدا شود.و این از حجبی است كه مخصوصا از معارف قرآن ما را محجوب نموده.مثلا، اگر اعتقاد فاسدی به مجرد استماع از پدر و مادر یا بعض از جهله از اهل منبر در دل ما راسخ شده باشد، این عقیده حاجب شود ما بین ما و آیات شریفه الهیه، و اگر هزاران آیه و روایت وارد شود كه مخالف آن باشد، یا از ظاهرش مصروف كنیم و یا به آن به نظر فهم نظر نكنیم.راجع به عقاید ومعارف مثل بسیار است ولی من از تعداد آن خودداری می كنم، زیرا كه می دانم این حجاب با گفته مثل منی خرق نشود، ولی از باب نمونه به یكی از آنها اشاره می كنم كه فی الجملة سهل المأخذتر است.این همه آیاتی كه راجع به لقاء الله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات كه در این موضوع است و این همه اشارات و كنایات و صراحات كه در ادعیه و مناجاتهای ائمه علیهم السلام موجود است، به مجرد این عقیده، كه از اشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، كه راه معرفة الله بكلی مسدود است، و باب معرفة الله و مشاهده جمال را به باب تفكر در ذات، به آن وجه ممنوع بلكه ممتنع قیاس نموده اند، تأویل و توجیه كنند، و یا اصلا در این میدان وارد نشوند و خود را با معارف كه قرة العین انبیاء و اولیاء است آشنا نكنند.خیلی مایه تأسف است برای اهل الله كه یك باب از معرفت را كه می توان گفت غایت بعثت انبیاء و منتهای مطلوب اولیاء است، به طوری به روی مردم مسدود كرده اند كه دم زدن از آن كفر محض و زندقه صرف است.اینها معارف انبیاء و اولیاء را با معارف عوام و زنها در خصوص ذات و اسماء و صفات حق مساوی می دانند، بلكه گاهی از آنها بالاتر نیز بروز كند: می گویند: فلان، یك عقاید عامیانه خوبی دارد، ای كاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم.این مطلب درست است زیرا كه این بیچاره كه به این كلام متفوه می شود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را، كه معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد.این آرزو درست مثل آرزوی كفار است كه در كریمه الهیه نقل از آنها شده: و یقول الكافر یا لیتنی كنت ترابا. (57) ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاء الله را به تفصیل ذكر كنیم تا رسوایی این عقیده فاسده كه از جهل و غرور شیطانی پیدا شده واضح شود، كتابی جداگانه لازم دارد، فضلا اگر بخواهیم معارفی را كه به واسطه این حجاب غلیظ شیطانی در پس پرده نسیان مانده، تا معلوم شود كه یكی از مراتب مهجوریت از قرآن و مهجور گذاشتن قرآن، كه از همه شاید تأسفش بیشتر است، این است.چنانچه در كریمه شریفه فرماید: و قال الرسول یا رب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا. (58) مهجور گذاردن قرآن مراتب بسیار و منازل بی شمار دارد كه به عمده آن شاید ما متصف باشیم .آیا اگر ما این صحیفه الهیه را مثلا جلدی پاكیزه و قیمتی نمودیم و در وقت قرائت یا استخاره بوسیدیم و به دیده نهادیم، آن را مهجور نگذاشتیم؟ آیا اگر غالب عمر خود را صرف در تجوید و جهات لغویه و بیانیه و بدیعیه آن كردیم، این كتاب شریف را از مهجوریت بیرون آوردیم؟ آیا اگر قرائات مختلفه و امثال آن را فرا گرفتیم، از ننگ هجران از قرآن خلاصی پیدا كردیم؟ آیا اگر وجوه اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعلم كردیم، از شكایت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مستخلص شدیم؟ هیهات! كه هیچ یك از این امور مورد نظر قرآن و منزل عظیم الشأن آن نیست.قرآن كتاب الهی است و در آن شئون الهیت است، قرآن حبل متصل بین خالق و مخلوق است و به وسیله تعلیمات آن باید رابطه معنویه و ارتباط غیبی بین بندگان خدا و مربی آنها پیدا شود، از قرآن باید علوم الهیه و معارف لدنیه حاصل شود.رسول خدا صلی الله علیه و آله به حسب روایت كافی شریف فرموده: انما العلم ثلاثة: آیة محكمة، و فریضة عادلة، و سنة قائمة. (59) قرآن شریف حامل این علوم است، اگر ما از قرآن این علوم را فرا گرفتیم، آن را مهجور نگذاشتیم .اگر دعوت های قرآن را پذیرفتیم و از قصه های انبیاء علیهم السلام كه مشحون از مواعظ و معارف و حكم است تعلیمات گرفتیم، اگر ما از مواعظ خدای تعالی و مواعظ انبیاء و حكماء كه در قرآن مذكور است موعظت گرفتیم، قرآن را مهجور نگذاشتیم، و الا غور در صورت ظاهر قرآن نیز اخلاد الی الارض است، و از وساوس شیطان است كه باید به خداوند از آن پناه برد .یكی دیگر از حجب كه مانع از استفاده از این صحیفه نورانیه است اعتقاد به آن است كه جز آن كه مفسرین نوشته یا فهمیده اند كسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست.و تفكر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی، كه ممنوع است، اشتباه نموده اند، و به واسطه این رأی فاسد و عقیده باطله قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را بكلی مهجور نموده اند، در صورتی كه استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد.مثلا، اگر كسی از كیفیت مذاكرات حضرت موسی با خضر و كیفیت معاشرت آنها و شد رحال حضرت موسی، با آن عظمت مقام نبوت، برای به دست آوردن علمی كه پیش او نبوده، و كیفیت عرض حاجت خود به حضرت خضر به طوری كه در كریمه شریفه هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا. مذكور است و كیفیت جواب خضر، و عذر خواهی های حضرت موسی، بزرگی مقام علم، و آداب سلوك متعلم با معلم را كه شاید بیست ادب در آن هست، استفاده كند، این چه ربط به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد.و بسیاری از استفادات قرآن از این قبیل است.و در معارف، مثلا، اگر كسی از قول خدای تعالی: الحمد لله رب العالمین كه حصر جمیع محامد و اختصاص تمام اثنیه است به حق تعالی، استفاده توحید افعالی كند و بگوید از آیه شریفه استفاده شود كه هر كمال و جمال و هر عزت و جلالی كه در عالم است و چشم احول و قلب محجوب به موجودات نسبت می دهد از حق تعالی است و هیچ موجودی را از خود چیزی نیست، و لهذا محمدت و ثنا خاص به حق است و كسی را در آن شركت نیست، این چه مربوط به تفسیر است تا اسمش تفسیر به رأی باشد یا نباشد.

 

الی غیر ذلك از اموری كه از لوازم كلام استفاده شود كه مربوط به تفسیر به هیچ وجه نیست .علاوه بر آن كه در تفسیر به رأی نیز كلامی است، كه شاید آن غیر مربوط به آیات معارف و علوم عقلیه كه موافق موازین برهانیه است و آیات اخلاقیه كه عقل را در آن مدخلیت است باشد، زیرا كه این تفاسیر مطابق با برهان متین عقلی یا اعتبارات واضحه عقلیه است، كه اگر ظاهری بر خلاف آنها باشد لازم است آن را از آن ظاهر مصروف نمود.مثلا، در كریمه شریفه و جاء ربك (60) و الرحمن علی العرش استوی (61) كه فهم عرفی مخالف با برهان است، رد این ظاهر و تفسیر مطابق با برهان تفسیر به رأی نیست و به هیچ وجه ممنوع نخواهد بود.

 

پس، محتمل است، بلكه مظنون است، كه تفسیر به رأی راجع به آیات احكام باشد كه دست آراء و عقول از آن كوتاه است، و به صرف تعبد و انقیاد از خزان وحی و مهابط ملائكة الله باید اخذ كرد، چنانچه اكثر روایات شریفه در این باب در مقابل فقهاء عامه كه دین خدا را با عقول خود و مقایسات می خواستند بفهمند وارد شده است.و این كه در بعضی روایات شریفه است كه لیس شی ء ابعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن. (62) و هم چنین روایت شریفه كه می فرماید: دین الله لا یصاب بالعقول، (63) شهادت دهد بر اینكه مقصود از «دین الله» احكام تعبدیه دین است، و الا باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلكه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است.و اگر در كلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است كه در اثبات توحید اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرائب امور بلكه از مصیباتی است كه باید به خدای تعالی از آن پناه برد، و این كلام محتاج به تهجین و توهین نیست.و الی الله المشتكی.

 

یكی دیگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شریف و استفاده از معارف و مواعظ این كتاب آسمانی است، حجاب معاصی و كدورات حاصله از طغیان و سركشی نسبت به ساحت قدس پرودگار عالمیان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقایق.و باید دانست كه از برای هر یك از اعمال صالحه یا سیئه چنانچه در عالم ملكوت صورتی است مناسب با آن، در ملكوت نفس نیز صورتی است كه به واسطه آن در باطن ملكوت نفس یا نورانیت حاصل شود و قلب مطهر و منور گردد، و در این صورت نفس چون آئینه صقیل صافی گردد كه لایق تجلیات غیبیه و ظهور حقایق و معارف در آن شود، و یا ملكوت نفس ظلمانی و پلید شود، و در این صورت قلب چون آئینه زنگار زده و چركین گردد كه حصول معارف الهیه و حقایق غیبیه در آن عكس نیفكند.و چون قلب در این صورت كم كم در تحت سلطه شیطان واقع شود و متصرف مملكت روح ابلیس گردد، سمع و بصر و سایر قوا نیز به تصرف آن پلید در آید، و سمع از معارف و مواعظ الهی بكلی بسته شود، و چشم آیات باهره الهیه را نبیند و از حق و آثار و آیات او كور گردد، و دل تفقه در دین نكند و از تفكر در آیات و بینات و تذكر حق و اسماء و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالی فرمود لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل. (64) نظر آنها به عالم چون نظر انعام و حیوانات گردد كه از اعتبار و تدبر خالی است، و قلوب آنها چون قلوب حیوانات شود كه از تفكر و تذكر بی بهره است، بلكه از نظر در آیات و شنیدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استكبار آنان روز افزون شود، پس، از حیوان پست تر و گمراه ترند .

 

یكی دیگر از حجب غلیظه، كه پرده ضخیم است بین ما و معارف و مواعظ قرآن، حجاب حب دنیا است كه به واسطه آن قلب تمام هم خود را صرف آن كند و وجهه قلب یكسره دنیاوی شود، و قلب به واسطه این محبت از ذكر خدا غافل شود و از ذكر و مذكور اعراض كند.و هر چه علاقمندی به دنیا و اوضاع آن زیادت شود، پرده و حجاب قلب ضخیمتر گردد.و گاه شود كه این علاقه به طوری برقلب غلبه كند و سلطان حب جاه و شرف به قلب تسلط پیدا كند كه نور فطرت الله بكلی خاموش شود و درهای سعادت به روی انسان بسته شود.و شاید قفلهای قلب كه در آیه شریفه است كه می فرماید: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها، (65) همین قفل و بندهای علایق دنیوی باشد.و كسی بخواهد از معارف قرآن استفاده كند و از مواعظ الهیه بهره بردارد، باید قلب را از این ارجاس تطهیر كند و لوث معاصی قلبیه را، كه اشتغال به غیر است، از دل براندازد، زیرا كه غیر مطهر محرم این اسرار نیست.قال تعالی: انه لقرآن كریم فی كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون. (66) چنانچه از ظاهر این كتاب و مس آن در عالم ظاهره غیر مطهر ظاهری ممنوع است تشریعا و تكلیفا، از معارف و مواعظ آن و باطن و سر آن ممنوع است كسی كه قلبش متلوث به ارجاس تعلقات دنیویه است.و قال تعالی: ذلك الكتاب لا ریب فیه هدی للمتقین... الخ.غیر متقی و غیر مؤمن به حسب تقوی و ایمان عامه، از انوار صوریه مواعظ و عقاید حقه آن محروم است، و غیر متقی و مؤمن به حسب مراتب دیگر تقوا، كه تقوای خاص و خاص الخاص و اخص الخواص است، از دیگر مراتب آن محروم است.و تفصیل در اطراف آن و ذكر آیات دیگر كه دلالت بر مقصود دارد موجب تطویل است ولی ما این فصل را ختم كنیم به ذكر یك آیه شریفه الهیه كه برای اهل یقظه كفایت كند به شرط تدبر در آن.قال تبارك و تعالی: قد جائكم من الله نور و كتاب مبین یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام.و یخرجهم من الظلمات الی النور و یهدیهم الی صراط مستقیم . (67) خصوصیات آیه شریفه بسیار است، و بیان در اطراف نكات آن رساله علی حده لازم دارد كه اكنون مجال آن نیست. (68) یكی از آداب قرائت قرآن حضور قلب است.

 

و دیگر از آداب مهمه آن، تفكر است.و مقصود از تفكر آن است كه از آیات شریفه جستجوی مقصد و مقصود كند.و چون مقصد قرآن، چنانچه خود آن صحیفه نورانیه فرماید، هدایت به سبل سلامت است و اخراج از همه مراتب ظلمات است به عالم نور و هدایت به طریق مستقیم است، باید انسان به تفكر در آیات شریفه مراتب سلامت را از مرتبه دانیه آن، كه راجع به قوای ملكیه است، تا منتهی النهایه آن، كه حقیقت قلب سلیم است به تفسیری كه از اهل بیت وارد شده كه ملاقات كند حق را در صورتی كه غیر حق در آن نباشد (69) به دست آورد.و سلامت قوای ملكیه و ملكوتیه گم شده قاری قرآن باشد، كه در این كتاب آسمانی این گم شده موجود است و باید با تفكر استخراج آن كند.و چون قوای انسانیه سالم از تصرف شیطانی شد و طریق سلامت را به دست آورد و بكار بست، در هر مرتبه سلامت كه حاصل شد از ظلمتی نجات یابد و قهرا نور ساطع الهی در آن تجلی كند، تا آن كه اگر از جمیع انواع ظلمات كه اول آن ظلمات عالم طبیعت است به جمیع شئون آن و آخر آن ظلمت توجه به كثرت است به تمام شئون آن خالص شد، نور مطلق در قلبش تجلی كند و به طریق مستقیم انسانیت، كه در این مقام طریق رب است، انسان را هدایت كند: ان ربی علی صراط مستقیم. (70) و در قرآن شریف دعوت به تفكر و تعریف و تحسین از آن بسیار شده قال تعالی: و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون. (71) در این كریمه مدح بزرگی است از تفكر، زیرا كه غایت انزال كتاب بزرگ آسمانی و صحیفه عظیمه نورانی را احتمال تفكر قرار داده، و این از شدت اعتناء به آن است كه بس احتمال آن موجب یك همچو كرامتی عظیم شده.و در آیه دیگر فرماید: فاقصص القصص لعلهم یتفكرون. (72) و از این قبیل یا قریب به آن، آیات بسیار است و روایات درباره تفكر نیز بسیار است.از حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله منقول است كه چون این آیه شریفه نازل شد كه می فرماید : ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات... الخ (73) فرمود: ویل لمن قرأها و لم یتفكر فیها. (74) عمده در این باب آن است كه انسان بفهمد تفكر ممدوح كدام است، و الا در این كه تفكر در قرآن و حدیث ممدوح است شك نیست.بهترین تعبیرها از برای آن، آن است كه خواجه عبد الله انصاری قدس سره می كند، قال: اعلم، ان التفكر تلمس البصیرة لاستدراك البغیة (75) یعنی تفكر جستجو نمودن «بصیرت» است كه چشم قلب است برای رسیدن به مقصود و نتیجه، كه غایت كمال آن است.و معلوم است مقصد و مقصود سعادت مطلقه است كه به كمال علمی و عملی حاصل آید.

 

پس، انسان در آیات شریفه كتاب الهی و در قصص و حكایات آن باید مقصود و نتیجه انسانیه، كه سعادت است، به دست آورد.و چون سعادت رسیدن به سلامت مطلقه و عالم نور و طریق مستقیم است، انسان باید از قرآن شریف سبل سلامت و معدن نور مطلق و طریق مستقیم را طلب كند، چنانچه در آیه شریفه سابقه اشاره به آن شد.و چون شخص قاری مقصد را یافت، در تحصیل آن بینا شود و راه استفاده از قرآن شریف بر او گشوده و ابواب رحمت حق بر او مفتوح گردد، و عمر كوتاه عزیز خود و سرمایه تحصیل سعادت خویش را صرف در اموری كه مقصود به رسالت نیست نكند و از فضول بحث و كلام در چنین امر مهمی خود داری كند.و چون مدتی چشم دل را به این مقصود افكند و از دیگر امور صرف نظر كرد، چشم دل بینا گردد و حدید شود، و تفكر در قرآن برای نفس عادی شود و طرق استفاده باز گردد، و ابوابی بر او مفتوح شود كه تا كنون نبوده و مطالب و معارفی از قرآن استفاده كند كه تا كنون به هیچ وجه نمی كرده، آن وقت شفا بودن قرآن را برای امراض قلبیه می فهمد، و مفاد آیه شریفه و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین و لا یزید الظالمین الا خسارا. و معنی قول امیر المؤمنین صلوات الله علیه را كه می فرماید: و تعلموا القرآن، فانه ربیع القلوب.و استشفوا بنوره، فانه شفاء الصدور ادراك می كند.و از قرآن شریف فقط شفاء امراض جسمانیه را طلب نمی كند، بلكه عمده مقصد را شفاء امراض روحانیه كه مقصد قرآن است قرار می دهد.قرآن برای شفاء امراض جسمیه نازل نشده، گرچه شفاء امراض جسمیه به او حاصل شود، چنانچه انبیاء علیهم السلام نیز برای شفاء جسمانی نیامده بودند گرچه شفاء دادند، آنها اطباء نفوس و شفا دهندگان قلوب و ارواحند. (76)

 

منابع مقاله:

آیین انقلاب اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام (ره) ؛

 

پی نوشت ها:

 

1 پیغمبر خدا، درود و سلام خدا بر او باد، فرمود: «به راستی من در میان شما دو چیز گرانبها قرار می دهم: كتاب خدا و دودمانم (اهل بیتم)، این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا در حوض بر من وارد شوند.»

 

2 سپاس و ستایش مخصوص خداست و پاك و منزهی تو، خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست كه مظاهر جمال و جلال تو و گنجینه های اسرار كتاب تو هستند كه احدیت با تمام اسماء تو حتی اسم مستأثر كه جز تو كسی نمی داند در آن تجلی كرده است و لعن و نفرین بر ستمكاران بر آنها كه ریشه درخت ناپاك هستند.

 

3 مسند امام حنبل، ج 3، ص 14 و 17 و 26 و 59 و ج 4 ص 367 و 371.سنن دارمی، ج 2، ص 524، «كتاب فضایل القرآن» ، حدیث 3316.برای اطلاع به تواتر حدیث به «عبقات الانوار» تألیف میر حامد حسین هندی كه در این زمینه تألیف یافته است رجوع كنید.

 

4 وصیت نامه الهی سیاسی حضرت امام (س) صحیفه نور جلد 21 ص 171 169 تاریخ قرائت توسط آیت الله خامنه ای: 15/3/ 68

 

5 «همانا خدا را هفتاد هزار حجاب است از نور و ظلمت، اگر آن حجابها كنار روند سبحات روی او ما سوی را خواهد سوخت» بحار الانوار، ج 55، ص .45

 

6 شعراء 193، نجم 9 5، تكویر 24 19، و بحار الانوار ج 56، ص 258، كتاب السماء و العالم، ابواب الملائكه، باب آخر وصف الملائكة المقربین، حدیث 23 و .24

 

7 «همانا ما ذكر (قرآن) را فرو فرستادیم و هر آینه ما آن را محفوظ نگاه می داریم» (حجر 9) .

 

8 آداب الصلوة ص 191 184 چاپ مؤسسه

 

9 «او آغاز و انجام و پیدا و ناپیداست» حدید/ .3

 

10 «خداوند نور آسمانها و زمین است» نور/ .35

 

11 «او كسی است كه در آسمان خداست و در زمین خداست» زخرف/ .84

 

12 «او با شماست...» حدید/ .4

 

13 «بهر سو رو كنید آنجا روی خداست» بقره/ .115

 

14 «هنگامی كه تیر انداختی تو نینداختی بلكه خدا انداخت» انفال/ .17

 

15 «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است او را تسبیح می كنند» جمعه/1، تغابن/ .1

 

16 اصول كافی، ج 1، ص .123 (كتاب التوحید، باب النسبة، حدیث 3) .

 

17 «...برای كسی كه دلی (آگاه) داشته باشد یا با توجه كامل گوش (به كلام حق) بسپارد .ق/73» .

 

18 «چون شب بر او تاریك گردید ستاره ای دید...» انعام .76

 

19 «رو به سوی كسی كردم كه آسمانها و زمین را آفرید...» انعام .79

 

20 «كسی كه از خانه اش بیرون شود در حالی كه هجرت كننده به سوی خدا و رسول اوست، آنگاه مرگ او را در یابد پاداش او بر خدا واقع (لازم) شده» نساء/ .100

 

21 «هر آینه رستگار شد.كسی كه نفس را تزكیه كرد و زیان دید كسی كه آن را تباه ساخت» (شمس/9) .

 

22 «رضایت خدا بزرگتر است» توبه/ .72

 

23 «بتحقیق، آنان در آن روز از پروردگارشان محجوبند.» (مطففین/15) .

 

24 «خدا شهادت داد كه خدایی جز او نیست.» (آل عمران/18) .

 

25 «اگر جز خدا خدایانی در آسمان و زمین بود زمین و آسمان تباه می شدند.» (انبیاء/22) .

 

26 «...در این هنگام هر خدایی به آنچه (خود) آفریده می پرداخت.» (مؤمنون/91) .

 

27 آداب الصلوة ص 191 184 چاپ مؤسسه

 

28 «او هر روز در شأنی است.» (الرحمن/29) .

 

29 آداب الصلوة ص 191 184 چاپ مؤسسه

 

30 قد جاءكم من الله نور و كتاب مبین. «به تحقیق برای شما از سوی خدا نور و كتاب مبینی آمد.» (مائده/15) و (نساء/174) .

 

31 اقتباس از آیه 40 سوره نور «ظلمات بعضها فوق بعض» .

 

32 اشاره است به حدیث رسول اكرم (ص) كه می فرماید: ثم یقال له: اقرأ و ارق. «سپس به او (در قیامت) گفته می شود: قرآن بخوان و بالا برو.» اصول كافی، ج 2، ص 604، «كتاب فضل القرآن» ، «باب فضل حامل القرآن» ، حدیث 4، بحار الانوار، ج 7، ص 293، تفسیر صافی ج 1، ص 68، مقدمه دهم.

 

33 شعر حافظ است:

 

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

 

34 بیانات امام خمینی در دیدار با مردم تبریز به مناسبت عید سعید مبعث صحیفه نور جلد 14 ص 253 252 تاریخ: 11/3/ 60

 

35 «آنان را پاك سازد و كتاب و حكمت بیاموزد» جمعه/ .2

 

36 بیانات امام خمینی در دیدار با مردم تبریز صحیفه نور جلد 14 ص 252 251 تاریخ : 11/3/ 60

 

37 محمد علی بن محمد بن عربی (560 634 یا 7 یا 8) بزرگترین عارف قرن هفتم و از عارفان بزرگ قرون اسلامی است.وی به «ابن عربی» ، «محی الدین» ، «شیخ اكبر» شهرت دارد.مطالب تفسیری وی را در كتاب «تفسیر قرآن» او و «فتوحات مكیه» و...می توان پیدا كرد.

 

38 ملا عبد الرزاق بن جمال (جلال) الدین اسحق كاشانی سمرقندی ملقب به «كمال الدین» از مشاهیر عارفان قرن هشتم و از شارحان بزرگ فصوص می باشد.مطالب تفسیری وی در اثر او به نام «تأویل الآیات یا تأویلات القرآن» را می توان یافت.

 

39 سلطان محمد بن حیدر الجنابذی الخراسانی مشهور به سلطان علیشاه از عارفان و صوفیان قرن 14 هجری است، تفسیر وی بنام «بیان السعادة فی مقامات العبادة» پر از مطالب رمزی همراه مباحث فلسفی می باشد.این اثر وی در 4 مجلد در سال 1344 ه ش در چاپخانه دانشگاه تهران بچاپ رسیده است.

 

40 طنطاوی بن جوهری مصری (1287 1358 ه ق) از دانشمندان مصری و اساتید دارالعلوم قاهره بوده است.تفسیر وی بنام «الجواهر فی تفسیر القرآن الكریم» می باشد، وی در تفسیرش به بیان احكام مورد نیاز مسلمانان و اخلاق پرداخته است ولی مهمترین ویژگی این تفسیر مباحث علمی آن است كه حدود 750 آیه از قرآن را با مطالب علوم طبیعی تطبیق كرده است.

 

41 سید بن قطب بن ابراهیم، متفكر اسلامی مصری در قرن 14 هجری، نویسنده و مدرس عربی در مصر می باشد وی عضو گروه «اخوان المسلمین» بوده و ریاست روزنامه آنان را به عهده داشته است، وی توسط حكومت جمال عبد الناصر دستگیر و زندانی و اعدام می گردد.آثار متعددی در زمینه قرآن دارد مانند «التصویر الفنی فی القرآن» ، «مشاهد القیامة فی القرآن» و تفسیر «فی ظلال القرآن» كه در آن به مباحث اجتماعی توجه خاصی كرده است.

 

42 «مجمع البیان فی تفسیر القرآن» تألیف ابو علی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (472 552 یا 548) مفسر و فقیه بزرگ قرن ششم هجری است.وی در تفسیر گرانقدر خود به بحثهای ادبی و قرائات و نقل اقوال مفسرین و روشن كردن مراد آیات قرآن پرداخته است.

 

43 تفسیر سوره حمد، ص 19 18 44 17 «او آغاز و انجام و پیدا و ناپیداست» حدید/ .3

 

45 بیانات امام خمینی در دیدار با مسئولین مملكتی به مناسبت تولد حضرت رسول (ص) صحیفه نور جلد 18 ص 191 190 تاریخ: 1/10/ 62

 

46 بیانات امام خمینی در جمع ایرانیان (نوفل لوشاتو پاریس) صحیفه نور جلد 2 ص 225 224 تاریخ: 6/8/ 57

 

47 «هیچ شكی در این كتاب نیست و آن هدایت برای پرهیزگاران است» بقره/ .2

 

48 «ما قرآن را برای متذكر شدن آسان ساختیم، آیا متذكر شونده ای هست؟» قمر/ .17

 

49 «ما قرآن را به سوی تو نازل كردیم تا آنچه را كه بر مردم فرستاده شده است برای آنها بیان كنی شاید آنها بیندیشند» نحل/ .44

 

50 «كتاب مباركی كه به سوی تو نازل كردیم تا در آیات آن تدبر كنند و صاحبان خرد متذكر شوند» ص/ .29

 

51 «ما از قرآن آنچه را كه برای مؤمنان شفا و رحمت است نازل می كنیم و آن ستمكاران را جز زیان نمی افزاید» .اسراء/ .82

 

52 «پروردگارا ما بر خود ستم كردیم و اگر ما را نیامرزی و بر ما رحمت ننمائی محققا از زیانكاران خواهیم بود» اعراف/ .23

 

53 آداب الصلوة، ص 205 191

 

54 آیا پیروی (همراهی) تو نمائیم تا آنچه را آموخته ای از بصیرت و رشاد به من بیاموزی؟» كهف/ .66

 

55 «پروردگارا نشانم بده چگونه مردگان را زنده می كنی» بقره/ .260

 

56 «و بگو: پروردگارا بر دانش من بیفزا» طه/ .114

 

57 «و كافر گوید كاش من خاك بودم» نباء/ .40

 

58 «و پیامبر گوید: پروردگار من قوم من این قرآن را متروك ساختند» فرقان/ .30

 

59 «همانا دانش سه گونه است: آیتی محكم، فریضه ای عادله، سنتی استوار» اصول كافی كتاب «فضل العلم» باب صفة العلم و فضله، حدیث .1

 

60 «و آمد پروردگارت...» (فجر/22) .

 

61 «(خدای) رحمن بر عرش استیلا یافت» . (طه/5)

 

62 «عقل دورترین چیز از تفسیر قرآن است.» بحار الانوار، ج 89، ص 95، «كتاب القرآن» ، باب 8، حدیث 48.از تفسیر عیانی.

 

63 «دین خدا را با عقل ها نتوان یافت» بحار الانوار، ج 2، ص 303، كتاب العلم، حدیث 41 از كمال الدین.

 

64 «آنان را دلهایی است كه با آن نمی فهمند، و چشمهایی كه بدان نمی بینند، و گوشهایی كه با آن نمی شنوند، اینان چون چارپایان اند بلكه گمراهتر.» (اعراف/179) .

 

65 «آیا در قرآن تدبر نمی كنند، یا بر دلهایشان قفل است.» (محمد/24) .

 

66 «همانا قرآن كریمی است در كتابی محفوظ و مستور كه جز پاكان آن را مس نمی كنند.» (واقعه/77 79) .

 

67 «از جانب خداوند نوری و كتاب مبینی برای شما آمده است كه خداوند بدان وسیله هر كس را كه رضای او را بخواهد به راههای سلامت هدایت می كند و از تاریكیها به روشنایی می برد و آنان را به راه راست راهنمایی می كند.» (مائده/15) .

 

68 آداب الصلوة، ص 205 191

 

69 «عن ابی عبد الله علیه السلام، قال: القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه احد سواه. «قلب سلیم آن است كه ملاقات كند حق تعالی را در صورتی كه در آن غیر حق نباشد.» اصول كافی، «كتاب الایمان و الكفر» ، «باب الاخلاص» ، حدیث .5

 

70 «بدرستی كه پروردگار من بر راه راست است.» (هود/56) .

 

71 نحل/ .44

 

72 «پس داستانها را حكایت كن باشد كه بیندیشند.» (اعراف/76) .

 

73 «همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در آمد و شد شب و روز نشانه هایی است...» (آل عمران/190) .

 

74 «وای بر آن كسی كه آن را بخواند و در آن نیندیشد.» نور الثقلین، ج 1، ص 350 (با اندكی اختلاف لفظی) .

 

75 منازل السائرین، «قسم البدایات» ، «باب التفكر» .

 

76 آداب الصلوة، ص 205 191

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است