در
بازدید : 397928      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

 

چكیده

 

رسیدن به بالاترین مقامات معرفت و كمال روحانی، پیوسته از اهداف بلند انسانهای عارف بوده است. در اندیشه این انسانها، محبت رمز رسیدن به این مرحله از تعالی و كمال روحانی است كه از آن در آثار خود به «حب»، «عشق»، «محبوب» و «معشوق» یاد كرده اند.

 

مقدمه

 

عارفان وارسته و سالكان طریقت و دریافتگان حقیقت و بزرگان معرفت، عشق را خمیر مایه جهان هستی دانسته و چرخش عالم را بر مدار حبّ تبیین می كنند. (فصوص الحكم: 203) و راز آفرینش و منشأ ظهور و تجلّی كاینات را عشق و حبّ الهی می دانند. از آنجا كه حق تعالی محبّ ذات خویش است، چنین حبّی مستلزم آن است كه آثار مربوط به ذات نیر محبوب باشد و در نتیجه، این عشق به ذات پیامدی زیبا و آمیخته به محبّت دارد كه همان تحقّق نظام هستی است. حدیثی است به نقل از حضرت داوود نبیّ علیه السلام كه چون از حضرت حق علت آفرینش و رمز و راز خلقت را جویا شد، خداوند متعال در پاسخ فرمود: «كُنْتُ كنزا مخفیا، فأَحْبَبْتُ اَن أعرف، فخلقتُ الخلقَ لِكَی أعرف». (مجلسی، 1403: 84/199، ح 6؛ ابن عربی، 1418: 318) مولوی نیز به این حدیث چنین اشاره كرده است:

 

گنج مخفی بد زپُری چاك كرد   خاك را روشن تر از افلاك كرد

 

در این حدیث شریف اشاره ای لطیف به راز خلقت شده و با مقدّم داشتن كلمه حبّ بر معرفت، عشق و حبّ را مفتاح عالم هستی معرفی كرده است. خداوند متعال پس از بیان «كنتُ كنزا مخفیا» كه به مقام غیب الغیوبی اشاره دارد، عبارت «أحْبَبْتُ» را بر موارد دیگر مقدّم می دارد و بزرگان معرفت چنین برداشت كرده اند كه حبّ و عشق عامل پیدایی و علة العلل ظهور آفرینش است. آنان محور عالم و مدار گردش هستی را عشق می دانند و بر این باورند كه: «لولا العشق ما تكون متكون». (دماوندی، 767) محیی الدین بن عربی، بنیان گذار عرفان نظری، به صراحت می گوید: «فلولا هذه المحبّه ما ظهر العالم فی عینه فحركته من العدم الی الوجود حركة حبّ الموجد لذلك»؛ یعنی اگر چنین محبّت و عشقی نبود، هرگز عالم و جهان هستی ظهور نمی یافت. امام خمینی رحمه الله نیز بر این باور است كه ظهور تمام حقایق در حضرات خارجیه، به مقدّرات آنها در حضرت علمی بستگی دارد و تقدیر در حضرت علمیّه، به حبّ ذاتی است و اگر این حبّ و محبّت نبود، هیچ موجودی از موجودات ظهور نمی یافت و احدی به كمال واصل نمی شد. (امام خمینی، 1373: 71) و همین حبّ ذاتی است كه مدیر و مدبر ملك و ملكوت است. (چهل حدیث، 76) بدین ترتیب، طبق عقیده امام رحمه الله هم ایجاد موجودات و هم إبقای آنها وابسته به حبّ ذاتی است و چنین حبّی هم علت موجده و هم علت مبقیه است. امام رحمه الله از این دو ساحت به ایجاد و ایصال موجودات به كمال، تعبیر كرده اند:

 

«ولولا ذلك الحبّ، لما یظهر موجود من الموجودات و لا یصل احد الی كمال من الكمالات؛ فانّ بالعشق قامت السموات؛ (امام خمینی، 1373:71)

 

اگر حبّ ذاتی حق تعالی نبود، هیچ موجودی از موجودات پا به عرصه هستی نمی گذاشت و هیچ پدیده ای به كمال مطلوبش نمی رسد، و همانا آسمان ها بر پایه عشق استوار است.

 

پس نظام آفرینش، از دیدگاه امام رحمه الله چه در ایجاد و چه در بقا در پرتو عشق است. امام رحمه الله با بیان زیبا و شاعرانه خویش این دو ساحت را چنین معرفی می كنند:

 

من چه گویم كه جهان نیست بجز پرتو عشق   ذوالجلالی است كه بر دهر و زمان حاكم اوست

 

(دیوان امام 62)

 

ساكنان در میخانه عشقیم مدام         از ازل مست از آن طرفه سبوئیم همه

 

(همان، 179)

 

امام رحمه الله در مصباح الهدایه، در بحث حضرات خمس، جهان هستی را مرهون فیض اقدس و تجلّی نخستین حق می دانند كه به واسطه حبّ ذاتی به وجود آمده و متذكر می شوند كه خدا ذات خود را در آیینه صفات شهود می كند و سپس به ظهور این عالم و عوالم دیگر می پردازد. (امام خمینی، 1373:)

 

اما باید دانست كه نقش آفرینی عشق به اینجا خاتمه نمی یابد، بلكه همچنان كه عشق عامل خلقت و راز آفرینش به شمار می آید و پیدایی جهان وامدار و مدیون عشق خدا به جمال و جلال خویشتن است، هم چنین عامل هدایت و استكمال موجودات به ویژه انسان به سوی خالق هستی است؛ یعنی همچنان كه عشق در قوس نزول كارساز است در قوس صعود نیز مهم ترین عامل و محرّك است. به عبارت دیگر، اگر قوص نزول را تعبیری از عرفان نظری و قوص صعود را تعبیری برای عرفان عملی بدانیم، برای تكمیل دایره وجود و تحقّق یافتن آیه شریفه «انا للّه و انا الیه راجعون»(بقره، 2/156) در سیر و سلوك عاشقانه، وجود محبّت امری حتمی است؛ و این عشق است كه سالك طریق الی اللّه را برمی انگیزد كه قوس صعود را بپیماید تا آغاز و انجام این حلقه به هم بپیوندد و نظام آفرینش به غایت خود برسد.

 

بر همین اساس، در بحث سیر و سلوك در همه آثار اهل معرفت به این نكته تصریح شده كه انگیزه چنین حركتی، از مبدأ تا مقصد، چیزی جز عشق و محبّت نیست زیرا انسان فطرتا عاشق كمال مطلق است و اگر خود را بشناسد درمی یابد عاشقی است كه در راه بی پایان عشق قدم نهاده و هر لحظه به محبوب خویش نزدیك تر می شود. از این رو، امام رحمه الله چنین سروده است:

 

عالم عشق است هر جا بنگری از پست و بالا   سایه عشقم كه خود پیدا و پنهانی ندارم

هرچه گوید عشق گوید، هرچه سازد عشق سازد       من چه گویم، من چه سازم، من كه فرمانی ندادم

 

(دیوان امام، 105)

 

بدین ترتیب، عشق مركب راهواری است كه او را به محبوب مطلق می رساند و با گذر از فهم نیست های هست نما، خود را از قید و بند ماسوی اللّه می رهاند و از هرگونه كثرت طلبی و شرك رها می سازد و به حقیقت توحید رهنمون می شود. و هنر انسان شدن در فهم این حقیقت است. عین القضاة همدانی معتقد است كه هركس عاشق نیست، خود بین، پركین و خود رأی است و آرزو می كند كه ای كاش همه جهانیان عاشق بودند تا همه زنده و با درد بودند. (تمهیدات، 9998 ؛ سخن عشق، 58-59) بنابراین، قوس نزول و صعود عرفانی با عشق همراه است.

 

هم تجلّیات الهی در قوس نزول زاییده عشق و محبت است و هم سالكان در قوس صعود، با عشق در سلوكند. و این قوس صعودی لازم و ضروری است زیرا هنگامی كه موجودات، به هنگام نزول، تعیّن یافتند، بی شك، در اثر حدّ و محدودیّت و ضعف و عدم، از جمال مطلق الهی محجوب ماندند و گرفتار حجاب های ظلمانی و نورانی شدند و برای رها شدن از این حجاب ها قوس صعود ضروری است تا به هدایت برسند و از إنیّات نورانی برهند و این امر با عشق میسر است. پس به جاست كه عشق را بهترین هادی و هدایت گر انسان و راهگشای سیر و سلوك و عرفان اصیل بدانیم و به معجزه عشق تا آن حد ایمان داشته باشیم كه:

 

خواست از فردوس بیرونم كند خوارم كند         عشق پیدا گشت و از مُلك و مَلك پرّان نمود

 

(دیوان امام، 115)

 

در پایان، همه جویندگان راه حقیقت را به پیمودن این راه لذّت بخش و دل نشین دعوت می كنم كه ارادتی بنمایند و سعادتی ببرند.(1) این نوشتار، رسالت تبیین دیدگاه امام راحل رحمه الله را در باب عشق بر عهده دارد. امید است برای خوانندگان، به ویژه نسل جوان مفید واقع شود.

 

تعریف ناپذیری عشق

 

دانشمندان و متفكران درباره عشق بسیار سخن گفته و كوشیده اند تا به سبك و سلیقه خویش آن را تبیین و توصیف كنند، لیكن اكثر آنان اعتراف كرده اند كه حقیقت عشق به شكل منطقی غیرقابل تعریف است و همه تعریف ها شرح الأسمی هستند. محیی الدین بن عربی معتقد است كه امور قابل فهم دوگونه اند: برخی تعریف شدنی اند و برخی تعریف نشدنی، و محبت از امور تعریف نشدنی است و كسی این حقیقت متعالی را می شناسد كه لذّت آن را چشیده باشد. (ابن عربی ع 1418:2/321) از این رو، ایشان بر این باورند كه عشق و حبّ ذوقی است و حقیقت آن قابل درك نیست و فقط می توان به توصیف آن پرداخت و بر مبنای ذوق و دریافت شخصی خود از آن سخن گفت.به همین دلیل، آن بزرگوار می فرماید:

 

«واختلف النّاس فی حدّه فما رأیت احدا حدّه بالحدّالذاتی بل لایتصوّر ذلك فما حدّه إلا بنتایجه و آثاره و لوازمه ولاسیما و قد اتّصف به الجناب العزیز و هواللّه؛ (همان، 320)

 

مردم در تعریف محبت اختلاف نظر دارند و من هیچ كس را ندیدم كه از محبت تعریفی ذاتی و حقیقی ارائه كند زیرا چنین تعریفی برای محبت متصور نیست، بلكه می توان از آثار و نتایج و لوازم آن سخن گفت، به ویژه این كه خداوند خود را به این صفت توصیف كرده است.

 

كلاباذی (متوفای، 380 ه .ق) معتقد است كه محبت قابل تعریف نیست و هركسی در این باره سخن گفته باشد به وصف و ویژگی ها یا تأثیرات آن یا افعال محبّان پرداخته است. (مستهلی نجار، 1363: 349)

 

حضرت امام رحمه الله نیز با سایر بزرگان اهل معرفت در این موضوع هم داستانند و معتقدند كه عشق و محبت خارج از حدّ تعریف است و برای آن تعریف كامل و جامع قابل تصور نیست. از این رو، چنین می سراید:

 

وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق    آدم و جن و ملك مانده به پیچ و خم عشق

عرشیان ناله و فریاد كنان در ره یار        قدسیان بر سر و بر سینه زنان از غم عشق

 

(دیوان امام، 134)

 

توصیف عشق

 

عشق یكی از مسائل اصلی و اساسی عرفان است. هیچ كتاب یا رساله عرفانی یافت نمی شود كه سطر یا شطری درباره عشق سخن نگفته باشد، لیكن گفت گو و سخن راندن درباره مقام عشق بسی سخت و دشوار است.

 

هرچه گویم عشق را شرح و بیان        چون به عشق آیم خجل گردم از آن

چون قلم اندر نوشتن می شتافت       چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت

چون سخن در وصف این حالت رسید    هم قلم بشكست و هم كاغذ درید

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت   شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت

 

(مثنوی معنوی، دفتر اول، 10)

 

عشق دریای بیكرانی است كه قطره های آن قابل شمارش نیست و در گفت و شنود نمی گنجد.

 

در نگنجد عشق در گفت و شنود         عشق دریاست قعرش ناپیداست

 

(مثنوی معنوی)

 

عشق موضوعی است كه نه قلم طاقت نوشتن آن را دارد و نه كاغذ توان ثبت آن را، و نه زبانی قدرت بیان آن را و همه به این مطلب اعتراف كرده اند. خواجه حافظ می گوید:

 

سخن عشق نه آن است كه آید به زبان         ساقیا می ده و كوتاه كن این گفت و شنود

 

و در جای دیگر می گوید:

 

قلم را آن زبان نبود كه سرّ عشق گوید باز        ورای حدّ تقریر است شرح آرزومندی

 

امام راحل رحمه الله نیز معتقد است كه قلم توانایی ترسیم عشق را ندارد و در ترسیم آن بر خود می شكافد. (صحیفه نور رحمه الله ، 21/147)

 

درست است كه تعریف و چیستی حقیقی عشق امكان پذیر نیست و شرح و بیان آن در غایت دشواری است، و در واقع، عشق چشیدنی است نه گفتنی، و جام عشق نوشیدنی است نه نوشتنی، در عین حال، پهلوانان نبرد عقل و عشق و عارفان دل باخته و در دیگ دریای عشق سوخته، از توصیف و تبیین عشق لب ندوخته و تشنگان وادی دیوانگی را بی نصیب نگذاشته اند، و در جای جای كتب و رسایل خویش از آثار و علائم نتایج و لوازم حب و عشق سخن گفته اند و گوشه ای از زوایای پنهان عشق را آشكار و در توصیف و تبیین آن از هیچ كوششی فروگذار نكرده اند. حضرت امام رحمه الله نیز همچون سایر بزرگان عرفان در لابه لای كتب اخلاقی و عرفانی، به ویژه در اولین و آخرین اثر عرفانی خویش، یعنی مصباح الهدایه و دیوان شعر، از عشق سخن به میان می آورد و ناب ترین و پخته ترین تجربه های عرفانی خویش را در اختیار مخاطبان قرار می دهد. حدود 167 بار واژه عشق در دیوان امام به كار رفته كه حاكی از اهمیّت و جایگاه عشق در عرفان است. در این قسمت از مقاله به چیستی و توصیف و تبیین عشق از منظر بزرگان عرفان و حضرت امام رحمه الله پرداخته می شود.

 

بسیاری از اهل معرفت عشق را به شوق مفرط و افراط در محبت تفسیر كرده اند.

 

خواجه نصیرالدین طوسی می فرماید:

 

«الحبّ اذا افرط سمّی عشقا؛ (الاشارات والتنبیهات، نمط 8، فصل 18)

 

علاقه وقتی به حد افراط برسد، عشق نامیده می شود.»

 

امیر سیدعلی همدانی می گوید: عشق و آن افراط محبت است. (همدانی، 1362: 46)

 

حضرت امام رحمه الله كه جهان بینی عارفانه او بر عشق و عاشقی استوار است، در جای جای آثار خویش به تبیین و توصیف عشق پرداخته است. پس از بررسی آثار امام رحمه الله به ویژه دیوان آن بزرگوار كه آخرین اثر منظوم ایشان می باشد، به این نتیجه می رسیم كه عشق و محبت یكی از مباحث محوری و اساسی و شاید بتوان گفت كه مبنای همه آثار ایشان است. امام رحمه الله در سراسر دیوان خویش از عشق سخن می گوید و خود را زاده عشق و پسرخوانده جام معرفی می كند. عشق را جوهره وجودی انسان می داند و حقیقت آن را اكسیر می نامد، از این رو، به چیستی و تعریف این اكسیر می پردازد.

 

عاشق نباید در شیوه عشق بازی مقدمات ترتیب دهد و نتیجه بگیرد. حقیقت عشق، آتشی است كه از قلب عاشق طلوع می كند و جزوه آن بر سرّ و علن و باطن و ظاهرش سرایت می كند و سراپای وجود او را فرا می گیرد. بدین دلیل، همه حركات و گفتار چنین انسانی عاشقانه است، زیرا از كوزه همان برون تراود كه در اوست. پس از چنین انسانی كه مجذوب مقام احدیّت و عاشق جمال احدیّت است، هرچه سر زند، از عشق به حضرت حق حكایت دارد. (سرّ الصلاة، 11)

 

از نظر امام رحمه الله محبت و عشق، براق سیر و رفرف عروج است. (امام خمینی، 1377: 76) عشق حقیقت جلالی و جمالی و تنزیهی و تشبیهی است كه هم غیر سوز است و هم كمال آفرین و هم به تنزیه و تخلیه می پردازد و هم تطهیر و تحلیه دارد، هم «لیذهب عنكم الرجس» است و «یطهر كم تطهیرا»، عاشقان خدا از همه رذایل پیراسته و به تمام فضایل آراسته اند. (سخن عشق، 75)

 

حضرت امام رحمه الله حبّ الهی را مانند سایر صفات كمالی، دارای مراتب می داند و بر این عقیده است كه حبّ فی اللّه از حیث شوب و خلوص، دارای مراتب فراوانی است كه مرتبه والای آن، نفی هرگونه كثرت است كه از آن به «حبّ تام» یاد می كنند. (چهل حدیث، 290)

 

از نظر امام رحمه الله عشق بی انتهاست. ایشان عشق را به دریای بیكران و صحرایی بی پایان همانند كرده و تصریح می كنند كه هیچ حدّ و مرزی را برای عشق نمی توان ترسیم كرد.

 

عشق روی تو در این بادیه افكند مرا     چه توان كرد كه این بادیه را ساحل نیست

 

وادی عشق از منظر امام رحمه الله وادی سرگشتگی و حیرت است كه ملكیان و ملكوتیان در پیچ و خم آن درمانده اند.

 

وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق    آدم و جن و ملك مانده به پیچ و خم عشق

عرشیان ناله و فریاد كنان در ره یار        قدسیان بر سر و بر سینه زنان از غم عشق

 

(دیوان امام، 134)

 

عشق منزلی بس خطرناك و راهی پر خوف و خطر است. گذشتن از فراز و نشیب های محبت، كار هركس نیست. در راهِ عشق باید از سر گذشت. اینجا امام رحمه الله با مولوی هم داستان می شود:

 

عشق از اول سركش و خونی بود       تاگریزد هر كه بیرونی بود

نی حدیث عشق پر خون می كند       قصه های عشق مجنون می كند

 

امام رحمه الله نیز می سراید:

 

گفته بودی كه ره عشق ره پرخطری است      عاشقم من كه ره پرخطری می جویم

 

(همان، 169)

 

عافیت حقیقی و سلامت باطنی، همه در عشق است.

 

چشم بیمار تو هركس را به بیماری كشاند       تا ابد این عاشق بیمار، بیماری ندارد

 

(همان، 169)

 

حضرت امام رحمه الله درد و غصه را از ابزار عشق و اشتیاق به محبوب دانسته، كسانی كه عشق را در راحتی تنعم جست جو می كنند، تحقیر كرده، می فرمایند:

 

درد خواهم دوا نمی خواهم     غصه خواهم نوا نمی خواهم

عاشقم، عاشقم مریض توام    زین مرض شفا نمی خواهم

من جفایت به جان خریدارم      از تو ترك جفا نمی خواهم

 

(همان، 169)

 

امام رحمه الله درد و رنجی را كه در راه عشقِ حق و از سوی معشوق بدان دچار شده باشد، دوست می دارند و آن را زیبا می بینند. لطف و رضایت یا قهر و جفای محبوب، در نزد عارف سالك یكسان است.

 

حضرت امام درباره پایداری در راه عشق و درد و رنج عاشقان می فرمایند:

 

مازاده عشقیم و فزاینده دردیم  با مدعی عاكف مسجد به نبردیم

در آتش عشق تو خلیلانه خزیدیم        در مسلخ عشّاق تو فرزانه و فردیم

 

(دیوان امام)

 

عاشق در راه عشقِ خود به سختی ها و دشواری ها توجّهی نمی كند، بلكه همانند حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام ، بدون هیچ ترس و تردیدی با آتش نمرود رو به رو می شود و همان طور كه آتش نمرودیان بر ابراهیم علیه السلام سرد و سلامت بود، رنج و سختی عشق نیز بر سالكان آسان و قابل تحمّل خواهد بود.

 

از منظر امام رحمه الله عشق دو سویه است. میان انسان و خدا رابطه محبت آمیز برقرار است، هم انسان عاشق، خدا را دوست دارد و هم خدا انسان را دوست دارد و از سوی او كششی است كه عاشق را مفتون خویش می سازد و هیچ وقت نظر رحمت او نسبت به انسان قطع نمی شود.

 

گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبود   سلطان عشق را به سوی ما نظر نبود

 

(همان)

 

گل از هجران بلبل، بلبل از دوری گل هر دم      به طَرفِ گلستان هر یك به عشق خویش مفتون شد

 

(همان)

 

حدیثی از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله نقل شده كه حاكی از دو سویه بودن عشق و محبت است.

 

اذا أحبّ اللّهُ عبدا عشقه و عشق علیه فیقول عبادی انت عاشقی و محبّی و انا عاشق لك و محبّ لك ان اردت اولم ترد؛

 

وقتی بنده ای خدا را دوست داشته باشد، خداوند او را عاشق خود می گرداند و خود نیز به او عشق می ورزد. سپس می گوید: بنده من: تو عاشق و دوستدار منی و من نیز عاشق و محب تو هستم. چه بخواهی و چه نخواهی.

 

دیلمی نقل می كند كه ابویزید محبت را چهار نوع می داند كه عبارت اند از: 1. محبّتی كه از خداوند است و آن منّت او بر بندگان است 2. محبّتی كه از طرف بنده است و آن اطاعت از خداوند است. 3. محبّتی كه برای خداوند است و آن یاد كردن بنده از خداست 4. محبّتی كه بین خدا و بنده است كه آن عشق است. (عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، ص 42)

 

شیخ نجم الدّین رازی می گوید: (رازی، 1352: 61) چون آتش عشق در غلباتِ وقت به خانه پردازیِ وجود صفاتِ بشریت برخاست، در پناه نور شرع به هر قدمی كه بر قانون متابعت كه صورت فناست می زند، نور كشش كه فنابخش حقیقی است از الطاف ربوبیت استقبال او می كند كه: «من تقرب الی بُشرا تقربت الیه ذراعا». در این مقام رونده جز به زمام كشیِ عشق و قدم ذكر و بدرقه متابعت نتواند رفت كه:«قل ان كنتم تحبّونَ اللّهَ فاتّبِعونی یُجبِبْكُمُ اللّه»؛ بگو (به مسلمانان): اگر خدا را دوست می دارند پیرویم كنید تا خدا نیز شما را دوست داشته باشد. از نظر امام رحمه الله عشق مرتبتی بالاتر از عرفان دارد و به عبارتی، غایتِ آن است:

 

چون به عشق آمدم از حوزه عرفان، دیدم        آن چه خواندیم و شنیدیم، همه باطل بود

 

ولیكن برخی از بزرگان مانند شیخ روزبهان بقلی فسایی شیرازی (522 606 ه .ق) در این مقام، مشربی دیگر دارد و عشق را مقدمه عرفان می داند. وی در فصل سی و دوم كتاب عبهر الشقین از «كمال عشق» سخن می گوید و سرانجام می نویسد:

 

«بهشت جای زاهدان است. كنشت خرابات عاشقان است، نارسیدگی در عشق نیست، ناتوانی در راه عشق نیست. آنچه گفتیم جز صفت عشق و عاشق نیست. نهایتِ عشق، بدایةِ معرفت است. در معرفت، عشق بر كمال است؛ اگر عاشق با معشوق هم رنگ بود، مقام توحید یافت؛ اگر در معرفت متحیر شود، مقام معرفت یافت. منتهای عشق تا بدین دو مقام است، چون عارف شده از صفات معرفتش صفات حق روید». (روزبهان، 1337: 145)

 

فطری بودن عشق

 

امام رحمه الله معتقدند كه انسان مفطور عشق است و در فطرت تمامی موجودات حب ذاتی و عشق جبلی ابداع شده است. (ر.ك: آداب الصلاة، 315؛ تفسیر سوره حمد، 73؛ شرح چهل حدیث، 91 و 576) به اعتقاد ایشان، همه سلسله موجودات و همه ذرات كاینات، از پایین ترین مرتبه تا بالاترین مرتبه، همه حق طلب و حق جویند و هركس در هر مطلوبی خدا را طلب می كند. (سرالصلاة، 91) ذرات وجود عاشق روی او هستند.

 

ذرات وجود، عاشق روی ویند    با فطرت خویشتن ثناگوی ویند

ناخواسته و خواسته دلها همگی        هرجا كه نظر كنند در سوی ویند

 

(دیوان امام، 212)

 

بنابراین، انسان هم كه گل سرسبد موجودات است، بالفطره عاشق حق است زیرا عشقِ محبوب ازلی از روز الست در عمق وجود او نهاده شده است.

 

عشق جانان، ریشه دارد در دل از روز الست     عشق را انجام نبود چون ورا آغاز نیست

 

(همان، 65)

 

جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما     عشق تو سرشته گشته اندر گل ما

 

(همان)

 

از نظر امام رحمه الله ، انسان معرفت حضوری و شهودی به حق دارد: «انسان بالفطره عاشق حق است، كه كمال مطلق است، گرچه خودش نداند به واسطه احتجاب نور فطرت. پس انسان غیر محتجب، كه كمال مطلق را حق بداند، و معرفت حضوری به مقام مقدّس كامل علی الاطلاق داشته باشد، آنچه از او ظهور پیدا كند، كامل بیند و جمال و كمال حق را در جمیع موجودات ظاهر بیند. و چنانچه ذات مقدّس را كامل مطلق بیند، صفات جمال و جلال را كامل بیند. و همین طور، افعال حق را در جمیل و كامل مشاهده كند، و این كه «از جمیل مطلق جز جمیل نباید» را به عین عیان و مشاهده حضوری دریابد». (امام خمینی، 1377: 164)

 

اما باید توجه داشت كه بر سر راه انسان موانعی وجود دارد كه انسان را از دست یابی به كمال محروم می سازد.

 

در عرفان از این گونه موانع غالبا به حجاب تعبیر می شود و امام از دو نوع حجاب نورانی و ظلمانی یاد می كنند و معتقدند: اگر این گونه حجب از رخسار شریف فطرت برداشته شود، عشق به كمال در انسان ظهور می كند و به فعلیت می رسد و در پی عشق به كمال، گرایش به همه خوبی ها حاصل می شود. (ر.ك: همان، 80) البته متعلّق عشق جبلی و فطری، محبوب مطلق است و غیر مطلق از آن جهت كه محدود است نمی تواند محبوب فطرت باشد: «تمام فطرت ها بلااستثنا، عشق به كمال مطلق است، عشق به خداست». (صحیفه نور، 14/209)

 

پوشیده نیست بر هر صاحب وجدانی كه انسان به حسب فطرت اصلی و جبلت ذاتی عاشق كمال تام مطلق است و شطر قلبش متوجه به جمیل علی الاطلاق و كامل من جمیع الوجوه است؛ و این از فطرت های الهیه است كه خداوند تبارك و تعالی مفطور كرده است بنی نوع انسان را بر آن». (امام خمینی، 1377: 127)

 

از نظر امام رحمه الله ، یكی از ادلّه استوار اثبات كمال مطلق همین عشق بشر به كمال مطلق است، زیرا عاشق فعلی بدون معشوق فعلی ممكن نیست و محال است. (صحیفه نور، 14/205)

 

امام رحمه الله معتقد است كه انسان دارای دو نوع فطرت اصلی و تبعی است . فطرت عشق به كمال را فطرت اصلی و استقلالی، و فطرت گریز از نقص را فطرت فرعی می نامند، و بر این باورند كه انسان با فطرت فرعی از غیر حق دور می شود و با فطرت اصلی به جمال جمیل واصل می شود و سایر فطریات كه در انسان موجود است، به این دو نوع فطرت بازگشت دارند. (ر.ك: شرح حدیث جنود عقل و جهل، 102 و 103) امام خمینی رحمه الله با استمداد از عشق فطری به اثبات مبدأ و معاد می پردازد. (ر.ك: همان، 182184و185)

 

سریان عشق

 

از نظر امام خمینی عشق الهی در اعماق وجود همه انسان ها اعم از صالح و طالح ساری و جاری است:

 

بالجمله، حال تمام سلسله بشر در هر طریقه و رشته ای كه داخل اند به هر مرتبه ای از آن كه رسند، اشتیاق آنها به كامل تر از آن متعلّق گردد و آتش شوق آنها فرو نشیند و روز افزون گردد. پس این نور فطرت ما را هدایت كرد به این كه تمام قلوب سلسله بشر، از قاره نشینان اقصی بلاد آفریقا تا اهل ممالك متمدنه عالم، و از طبیعیین و مادیین گرفته تا اهل ملل و نحل، بالفطره شطر قلوبشان متوجه به كمالی است كه نقصی ندارد و عاشق جمال و كمالی هستند كه عیب ندارد... . (شرح چهل حدیث، 183، 184)

 

هم چنین امام رحمه الله در جاهای مختلف دیوان عرفانی خویش این حقیقت را یادآور می شود:

 

عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نیست   كیست كاین آتش افروخته در جانش نیست

 

(دیوان امام)

 

ای دوست به عشق تو دچاریم همه    در یاد رخ تو داغداریم همه

(همان)

 

در هیچ دلی نیست بجز تو هوسی      ما را نبود بغیر تو دادرسی

كس نیست كه عشق تو ندارد در دل    باشد كه به فریادِ دل ما رسی

 

(همان)

 

علامه دهدار می گوید: كسی از عشق خالی نیست ولو این كه عشق را كسی حالی نیست. همه عشق دارند و ندارند. چون فطری است همه دارند، ولی چون با عظمت است هر كسی نمی تواند به آن احاطه داشته و آن را آن چنان كه هست، بشناسد.

 

می باید دانست كه مقصود كلی از ایجاد آدمی در دنیا ماده عشق و محبت است، و این عشق و محبت را هركس به نوعی یافته با خود قرار داده، و آنچه حقیقت این است نه در دست هركس و نه با هركس است و نه به اختیار هركس است كه با آن كه هیچ یك از این ماده خالی نیستند و به این نادانستگی كه حقیقت عشق و محبت چیست هیچ احدی نیست كه ازین وادی نلاند و بر خود این رقم نكشد و خود را صاحب عشق و محبت نداند. (هزار و یك نكته، نكته 894)

 

بزرگان معرفت معتقدند كه عشق اختصاص به انسان ندارد، بلكه همه موجودات به نحوی از آن برخوردار هستند. شیخ الرئیس ابوعلی سینا معتقد است كه:

 

هریك از موجودات شوق طبیعی و عشق غریزی دارند. ضرورتا عشق در این موجودات سبب و علت وجود آنهاست... پس روشن شد كه هیچ چیزی خالی از عشق نیست. (عرفان و عارف نمایان، 118120)

 

حكیم و عارف نامدار جهان اسلام صدرالمتألهین شیرازی رحمه الله در این خصوص می نویسد:

 

حكمای متأله قدس انوارهم گفته اند كه محبت خدا در همه موجوداتی، حتی جمادات و نباتات ساری است و هم چنین نظر داده اند كه مبدأ همه حركت ها و سكون ها در اجسام عالی و سافل، آسمانی و زمینی، همان عشق واحد أحد است، و شوق به معبود صمد... و هرچیزی خواه كامل یا ناقص با اراده یا بی اراده، دارای عشقی جبلی و شوقی غریزی و حركتی ذاتی به طلب حق است و آسمان ها و زمین بر این عشق در حركت و سكونند. و غایت و مقصد از این سیر و ثبات، جز آفریننده آسمان و زمین و به سوی او نزدیك گشتن نیست. (عرفان و عارف نمایان، 118120)

 

حضرت امام رحمه الله نیز معتقد است كه عشق موهبتی است الهی كه همه موجودات به مناسب مرتبه وجودی خویش از آن بهره مندند. (ر.ك: امام خمینی، 1374: در تفسیر اللهم اسئلك من مسائلك بأحبتها الیك) هم چنین حضرت امام رحمه الله در این باره می فرماید:

 

تمام موجودات و عایله بشری با زبان فصیح یك دل و یك جهت گویند: ما عاشق كمال مطلق هستیم. ما حبّ به جمال و جلال مطلق داریم. (شرح چهل حدیث، 184)

 

ذره ای نیست به عالم كه در آن عشقی نیست         همه بینند كه در غیب و عیان حاكم اوست

گر عیان گردد روزی رُخش از پرده غیب   ذوالجلالی است كه بر دهر و زمان حاكم اوست

 

(دیوان امام، 62)

 

عقل و عشق

 

یكی از نوآوری های قابل توجه امام خمینی شناخت درست جایگاه عقل و عشق در عرفان و چگونگی تعامل آن دو مقوله با یكدیگر است. ایشان از جمله عارفان نادری هستند كه به حوزه عقل ارج نهاده و به هم گرایی بین برهان و عرفان و شریعت پرداخته و در مصاف عقل و عشق گذر از عشق را مطرح كرده و مرز جدایی برهان و عرفان را با دقت لازم مشخص كردند و به بسیاری از اختلافات دیرین فلاسفه و عرفان و علمای ظاهر قلم بطلان كشیدند.

 

چون تكیه گاه شریعت و هدایت انبیا و اولیا بر عقل است، از این رو، امام به عقل با دیده احترام می نگرند و در آثار خود عقل را ملاك تكلیف و مسئولیت انسان ها می دانند: عقل محبوب ترین موجود در نزد خدا هست زیرا خداوند به عزّت و جلالش سوگند یاد كرده كه آفریده ای محبوب تر از عقل ندارد. عقل مظهر علم حضرت حق است كه در مرتبه هویت و حقیقتش عالم است و ظهور آن در موجودات به اندازه استعداد آنهاست كه از حضرت علمیه با واسطه حبّ ذاتی تقدیر شده است، حتی كه اگر وجود نداشت هیچ موجودی از موجودات پا به عرصه ظهور نمی گذاشت و هیچ كس به كمالی از كمالاتش نمی رسید. (امام خمینی، 1373:70)

 

در عرفان امام رحمه الله ، عقلانیت و برهان به اندازه ای نقش دارد كه ایشان حوزه معارف را حق طلق عقول بشری می داند:

 

باب اثبات صانع و توحید و تقدیس و اثبات معاد و نبوت، بلكه مطلق معارف، حق طلق عقول و از مختصات آن است. و اگر در كلام بعضی محدثین عالی مقام وارد شده است كه در اثبات توحید، اعتماد بر دلیل نقلی است، از غرایب امور، بلكه از مصیباتی است كه باید به خدای تعالی از آن پناه برد. (امام خمینی،1370: 200)

 

حضرت امام رحمه الله در هم گرایی عقل و عشق و برهان و شهود از هیچ تلاشی دریغ نكردند و بر این باورند كه برای شناخت اشیا، باید بین فلسفه مشاء و اشراق و عرفان جمع كرد؛ یعنی نه تنها فكر و عقل به تنهایی ره به جایی نمی برد، بلكه فكر با تصفیه نفس نیز كمال مطلوب نیست و باید فكر و تصفیه نفس را با عرفان و ظواهرش آمیخته كرد تا به شناخت حقیقت دست یافت. و از این جهت، بین كلمات فلاسفه و عرفا هیچ تهافت و مغایرتی وجود ندارد. ایشان در مصباح الهدایه در این خصوص چنین می نویسد:

 

فان طور العرفاء و ان كان وراء العقل، الا انه لایخالف العقل الصریح والبرهین الفصیح، حاشا المشاهدات الذوقیه ان تخاف البرهان؛ والبراهین العقلیه ان تقام علی خلاف شهود اصحاب العرفان؛ (امام خمینی، 1373: 65)

 

هر چند شیوه عرفا شیوه ای والاتر از عقل است، در عین حال، مخالفتی با عقل صریح و برهان فصیح ندارد. حاشا كه مشاهدات ذوقی مخالف با برهان باشد و براهین عقلی برخلاف شهود اصحاب عرفان اقامه شود.

 

بنابراین، ایشان كسب همه كمالات علمی و عملی را برای سالك الی اللّه لازم و ضروری می داند:

 

بر طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است [كه از] هیچ یك از كمالات علمی و عملی صرف نظر ننماید. گمان نكنند كه كفایت می كند او را تهذیب خلق یا تحكیم عقاید یا موافقت ظاهر شریعت، چنانچه هریك از این عقاید ثلاثه را بعضی از صاحبان علوم ثلاثه دارا هستند؛ مثلاً شیخ اشراق در اول حكمه الاشراق (شرح حكمة الاشراق، 2225) تقسیماتی می كنند راجع به كامل در علم و عمل، كامل در عمل، و كامل در علم؛ كه از آن استفاده می شود كه كمال علمی با نقص در عمل، و به عكس، ممكن التحقق است؛ و اهل كمال علمی را از اهل سعادت و متخلصین به عالم غیبت و تجرّد دانسته و مال آنها را انسلاك در سلك علیین و روحانیین پنداشته. و بعضی علمای اخلاق و تهذیب باطن منشأ تمام كمالات را تعدیل خلق و تهذیب قلب و اعمال قلبیه دانند، و دیگر حقایق عقلیه و احكام ظاهریه را به پشیزی محسوب ندارند، بلكه خار طریق سلوك شمارند. (جامع السعادات، 1/43) و بعضی از علمای ظاهر، علوم عقلیه و باطنیه و معارف الهیه را كفر و زندقه پندارند و با علما و محصلین آن عناد ورزند. و این سه طایفه كه دارای این عقاید باطله هستند، هر سه از مقامات روح و نشأت انسانیه محجوب هستند، و درست تدبّر در علوم انبیا و اولیا نكرده اند، و از این جهت، بین آنها همیشه منافراتی بوده و هریك به دیگری طعنها زند و او را بر باطل داند. (چهل حدیث، 388)

 

درست است كه امام رحمه الله برای عقل و عرفان نظری جایگاه خاص و ویژه قائل است، و یادگیری علوم حقّه و ریاضت های علمی را لازم و ضروری می دانند و در این خصوص می فرمایند:

 

بسیار بعید است كه بدون كاشتن بذر علوم حقّه و توجه به همه شرایط آن بتوان شجره طیّبه معرفت را در دل نشاند و آن را پرورش داد. انسان باید در ابتدای امر، ریاضت علمی را در متون مختلف، و با همه شرایط و ابزار آن، تجربه و از آن غافل نشود كه گفته اند: «علم، بذر سیر و سلوك است». (همان، 71)

 

و هم چنین امام رحمه الله بر این باورند كه هیچ گونه مغایرتی بین عقل و عشق و عرفان وجود ندارد و در صفحات قبلی به این موضوع اشاره شد. اما امام رحمه الله در كتب عرفانی و اخلاقی خویش و هم چنین در دیوان خود، تصریح می كنند كه در سیر و سلوك و برای رسیدن به حقیقت مطلق، عقل به تنهایی كافی نیست و الفاظ و علوم عقلی به تنهایی حجاب به شمار می آیند و باید از آن گذر كرد، از این رو، در این زمینه می نویسد:

 

تا عقل در عقال مفاهیم و كلیات است. از شهود و حضور خبری ندارد گرچه علوم بذر مشاهدات است، ولی وقوف در آنها عین حجاب است، و تا آن بذور از زمین قلب، فاسد و ناچیز نشود، مبدأ حصول مشاهدات نگردد، و تا آنها در انبار قلب مورد نظر استقلالی است، از آنها نتیجه حاصل نگردد. (امام خمینی، 1377: 59)

 

الفاظ و عبارات همه حجاب های حقایق و معانی هستند و عارف ربّانی را چاره ای نیست جز آن كه حجاب الفاظ و عبارات را پاره كرده و به دور افكند و با نور دل به حقایق غیبی بنگرد.

 

از این رو، امام رحمه الله می گوید كه اسفار و شفا مشكل ها را حل نكردند و باید راه دیگری را در پیش بگیریم.

 

جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما     عشق تو سرشته اند اندر گل ما

اسفار و شفای ابن سینا نگشود         با آن همه جر و بحثها، مشكل ما

با شیخ بگو كه راه من باطل خواند       بر حق تو لبخند زند باطل ما

 

(دیوان امام)

 

و در جای دیگر می فرماید: باید آینه فلسفه و عرفان نظری را شكست و به دیوانگی روی آورد؛ یعنی عشق

 

خرّم آن روز كه ما عاكف میخانه شویم  از كف عقل برون جسته و دیوانه شویم

شكنیم آینه فلسفه و عرفان را  از صنم خانه این قافله بیگانه شویم

 

(همان)

 

سیر و سلوك در راه حق و حقیقت، با محاسبات مادی و عقلی هماهنگی ندارد. بنابراین، عارفان اغلب به عقل مادی و منفعت طلب حمله و انتقاد كرده اند. امام رحمه الله در این خصوص می سراید:

 

آن كه دل خواهد درون كعبه و بتخانه نیست     آنچه جان جوید، بدست صوفی بیگانه نیست

گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ  در خور وصف جمال دلبر فرزانه نیست

هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن  آنچه گویند از زبان بیهش و مستانه نیست

 

(همان)

 

امام رحمه الله در پایان، عقل گرایان را خطاب قرار داده و از آنان می خواهند كه ساكت شوند و دفتر فكر را ببندند، زیرا گفته های آنان حاصل فكر و استدلال و سخن است ولی آنچه می تواند انسان را به حق و حقیقت رهنمون شود، واقعیت شفاف و زلالی است كه فراتر از فكر و گفتار قرار داد.

 

از دیدگاه امام رحمه الله ، روح باید از مرحله عقل هجرت كند و در ورای عشق و دیوانگی قدم بگذارد و در مصاف و جهاد عقل و عشق، عقل مقهور عشق قرار می گیرد و جهاد اكبر به معنای واقعی همین جهاد عقل و عشق است و جهاد اكبر به این معنا یكی از ابداعات حضرت امام رحمه الله است. از این رو، امام رحمه الله برخلاف دیگران جهاد و هجرت را به سه قسم تقسیم كرده است. (ر.ك: بنیان مرصوص امام خمینی رحمه الله ، 3740 و 67 و 68) بزرگان و سلف صالح «جهاد» و هجرت» را به دو دسته تقسیم كرده اند: «جهاد اصغر» آن است كه انسان با دشمن بیرون بجنگد و پیروز شود. «جهاد اكبر» آن است كه انسان با دشمن درون نبرد كرده، عادل و با تقوا شده و در صحنه نبرد با هوس درون پیروز شود. «هجرت صغرا» آن است كه انسان از محلی كه نتواند در آن شعایر دینی را احیا كند، كوچ كرده و به جایگاهی برود كه توان اقامه دین در آن جایگاه میسر باشد و «هجرت كبرا» آن است كه انسان از هرگونه پلیدی دوری و پرهیز كند: «والرجز فاهجر»، (مدثّر 74/5) یعنی از خواسته های باطل و عاطل نفس كوچ كرده و به حدّی برسد كه نفس طلب گناه از او نكند. اما امام خمینی رحمه الله به تبع برخی از بزرگان اهل معرفت، (مراتب جهاد، رساله شریعت، طریقت و حقیقت، 250244) آنچه را دیگران جهاد اكبر می نامند، جهاد اوسط می شمارد، و آنچه را دیگران هجرت كبرا می پندارند، «هجرت وسطا» نام گذاری می كند. دیگران مراحل بالاتر را ندیده اند، این مرحله را جهاد اكبر پنداشته اند، و چون جلوتر نرفته اند، این مرتبه را هجرت كبری دانسته اند.

 

«جهاد اكبر» این نیست كه انسان بكوشد خوب، عادل و با تقوا باشد، بلكه این مرحله، «جهاد اوسط» است، و «جهاد اكبر» آن است كه انسان به جایی برسد كه از شرّ «عقل» نجات پیدا كرده، از بند «استدلال» رهیده، از خطر «برهان» نجات یافته، و به وادی «عشق» پا بگذارد. كسی كه گرفتار محاسبات فكر و عقل است، او «عاقل» است نه «عارف» و «عاشق» و محبّ» دوست، زیرا گرچه توانسته است از گزند جهل رهایی یابد، اما هنوز نتوانسته عقل را رام كند. اگر كسی از خواسته های نفس هجرت كرد، به گونه ای كه نفس طلب گناه از او نكند، به هجرت وسطا موفق شده است، و هجرت كبرا آن است كه انسان از برهان به عرفان و از عقل به عشق هجرت كند. می توان گفت كه: فقط نبرد مفهوم و مشهود، و جدال حصول و حضور، و جنگ برهان و وجدان كه استحقاق نام گذاری به جهاد اكبر را داراست، و تنها انتقال از حكمت و عقل به عرفان ناب و عشق است كه در خور نام برداری به هجرت كبراست. حضرت امام رحمه الله توانست هم جهاد سه گانه را پشت سر بگذارد و هم هجرت سه گانه را طی كند و در سایه آن توانست دست به كارهای عظیم، و بزرگ و فوق العاده بزند. كارهای متعارف مردمی با ارزیابی عقل مصطلح صورت می پذیرد، ولی كارهای خارق عادت با محاسبه عشق و شوق تنظیم می شود، آنها همان عقل بالغ و كامل اند. بنابراین، در آثار تاریخی و نثارهای متحیرالعقول، تنها عقل متعارف اوساط مردم است كه متحیّر می شود و از فتوا باز می ماند و دستور ارتجاع یا سكوت یا تقیّه و مانند آن می دهد كه خصوصیت های نفسانی از قبیل جبان بودن و احساس وحشت كردن در نحوه ارزیابی و محاسبه نیز سهم به سزایی دارد، لیكن عقل بالغ به قلّه عشق و شوق در عین محاسبه دقیق و ارزیابی كامل، هرگز وهم و نیز عقل متعارف محدود و مدار بسته را به مشورت نمی گیرد، چه این كه خصوصیت های نفسانی انسانِ عاشقِ مشتاق، همانا شهامت و سلحشوری است نه هراس و تقیّه پروری و نه تهوّر و بی باكی. خلاصه این كه امام رحمه الله در مصاف عقل متعارف با عشق و شوق، جانبِ عقل برین را برگزیدند نه عقل متعارف را، و ندای بطلان تقیّه را طنین انداخت و از این رو، فرمود: واللّه تا حالا نترسیده ام؛ (صحیفه نور، 1/107) زیرا كه ترس و وحشت به دل های اولیای الهی راه نمی یابد: «الا ان اولیاءاللّه لاخوف علیهم ولاهم یحرنون». (یونس، 10/62)

 

علائم و آثار عشق انسان به خدا

 

در مقام بیان تعریف و چیستی عشق روشن شد كه موضوعات و مقولاتی همچون عشق و حبّ، غیرقابل تعریف بوده و سخن گفتن از حقیقت آن بسی مشكل است، چرا كه دركِ حقیقت آن ممكن و میسر نیست، و تنها می توان از آثار و نتایج لوازم آن سخن راند و از این طریق، به وجود عشق در افراد و اشخاص پی برد. بنابراین، بحث علائم و آثار عشق حایز اهمیت است، و پرداختن به آن ضروری به نظر می رسد. مدّعیان عشق و محبّت در جهان نفاق و تزویر فراوانند، لیكن هیچ ادعایی بدون دلیل مقبول نمی افتد و عشق و عاشقی هم از این قاعده مستثنا نیست و بدون دلیل ثابت نمی شود و دعوی محبت خدا نیاز به بنیه و علامت دارد. امام خمینی در این خصوص می فرمایند:

 

آخر دعوی محبت كسی [كه] بیّنه نداشته باشد پذیرفته نیست. ممكن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم، و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام كنم. درخت محبت و نتیجه اش عمل بر طبق آن است و اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست كه محبت نبوده، خیال محبت بوده. ... عاشق در جبله طبیعیه اوست، اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ایمان و محبت خدا و اولیای او. [اگر] عمل نكرد مؤمن نیست و محبت ندارد. (شرح چهل حدیث، 576)

 

بنابراین، باید آثار و علائم عشق و محبت را شناخت.

 

یادآوری این نكته لازم است كه در این مختصر نمی توان همه علائم و آثار را بررسی كرد، از این رو، ناچاریم به توصیف و توضیح برخی از آنها با توجه به دیدگاه امام رحمه الله بپردازیم.

 

1. مقدم داشتن و ترجیح محبوب بر همه كس و بر همه چیز

 

در نگاه امام رحمه الله ، وادی عشق، جایگاه مقدّسان و مخلصان است و شرط گام نهادن در این بادی، پاك و خالص شدن و دل كندن از محبوبهای مقید است. (امام خمینی، 1370: 52)

 

هم چنین امام خمینی رحمه الله معتقد است كه لازمه عشق، استغراق در جمال محبوب است كه نفی جمیع محبت ها را به دنبال دارد و انسان را هم از اظهار آن باز می دارد:

 

لا یخفی علی العارف انّ من كان فی مراتب السیر و اصلاً الی فناء الرّب فانیا فی ذاته و صفاته یكون خلّته خلّها اللّه تعالی فخلیل اللّه لا یأبی عن خلّته بخلاف من كان دون ذلك فانّ محبّه المحبوب نفی جمیع الاحبه؛ (تعلیقات علی شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، 111) بر انسان آگاه روشن است كه هركس در مراحل سیر و سلوك به فناء ذات و صفات رسیده باشد، او دوستدار و محبّ خداست و دوست خدا در دوستی از هیچ چیزی فروگذار نمی كند زیرا كه محبت محبوب، نفی جمیع محبت ها را به دنبال دارد.

 

و در جای دیگر می فرماید:

 

فانّ العشق المفرط یوجب ان یفدی ما هو احبّ عنده فی طریق محبوبه، فالاستغراق فی جمال المحبوب یمنعه عن ان یعبّر؛ (همان، 127)

 

عشق زیاده از حد باعث می شود كه انسان محبوب ترین چیز خویش را در راه معبود فدا كند و استغراق در جمال محبوب انسان را از اظهار آن باز می دارد.

 

از منظر امام رحمه الله دل مؤمن عرش و سریر سلطنت حق و منزلگاه آن ذات مقدّس است و توجه به غیر حق تعالی خیانت به حق است و حبّ غیرذات خدا و خاصان او در مشرب عرفان خیانت به شمار می آید. (شرح چهل حدیث، 480)

 

2. عشق رافع حجاب های ظلمانی و نورانی

 

اولین قدم در سیر و سلوك معنوی شناختن موانع و حجاب ها و راه خرق و عبور از آنهاست. در اسفار چهارگانه عقلی و عرفانی نیز شناخت حجاب های نورانی و ظلمانی، جایگاه رفیعی دارد؛ بلكه می توان ادعا كرد كه تمام اخلاق و عرفان، یا مقدمه برای رفع حجاب بین انسان و خداست، یا نتیجه و فرع آن است.

 

یكی از آثار و علائم عشق الهی رفع حجاب های ظلمانی و نورانی است. عاشقان خدا كسانی اند كه زنگار حجاب از آیینه دلشان زدوده اند و با دیده دل شكوه و جلال حضرت حق را شهود كرده اند. دارای بدنی دنیوی، روحی حجبی و عقولی آسمانی اند، با نور یقین تماشاگر حقایق عالمند و گشت و گزارشان در میان صفوف فرشتگان است. (لمعات، 85) شیخ فخرالدین عراقی (همان، 432) در این خصوص می نویسد:... محبوب هفتاد هزار حجاب از نور و ظلمت بهر آن بر روی فروگذاشت تا محبّ خوی فرا كند و او را پس پرده ببیند، تا چون دیده آشنا شود و عشق سلسله شوق بجنباند، به مدد عشق و قوت معشوق، پرده ها یكایكان فروگشاید؛ پرتو سبحات جلال، غیرت و همّ را بسوزاند و او به جای او بنشیند و همگی عاشق شود.

 

حضرت امام رحمه الله در این زمینه می نویسد: «اهل معرفت می گویند: حق تعالی برای محبوب خود رفع حجب می كند و خدا می داند در این رفع حجب چه كرامت هایی است، غایت آمال اولیا و نهایت مقصد آنها همین رفع حجب بوده».

 

هم چنین امام رحمه الله بر این باورند كه:

 

محبت با یكدیگر در راه خدا سبب حبّ خدا شود. و این حبّ نیز نتیجه اش رفع حجب می باشد، چنانچه عرفای شامخین فرمایند. معلوم است این محبوبیت نیز دارای مراتب است؛ چنانچه حب فی اللّه از حیث شوب و خلوص نیز دارای مراتب كثیره است. و خلوص تام آن است كه شوب بر كثرات اسمایی و صفاتی هم نداشته باشد و این موجب حبّ تام است، و محبوب مطلق، محجوب از وصال نخواهد شد در شریعت عشق، و بین او و محبوبش حجابی نخواهد ماند. (شرح چهل حدیث، 290)

 

امام رحمه الله در این خصوص چنین می سراید:

 

عارفان پرده بیفكنده به رخسار حبیب    من دیوانه، گشاینده رخسار توام

 

(دیوان امام)

 

از دیده عاشقان نهان كی بودی؟         فرزانه من! جدا زجان كی بودی؟

 

(همان)

 

بدین ترتیب، فقط با قدم عشق می توان از تعیّنات به در آمد و به رفع كدورات اسما و صفات پرداخت و به محضر محبوب باریافت: (امام خمینی،1370/122) زیرا

 

در جرگه عشاق روم بلكه بیایم  از گلشن دلدار، نسیمی ردپایی

این ما و منی جمله زعقل است و عقال است  در خلوت مستان نه منی هست و نه مایی

 

(دیوان امام، 187)

 

عشق، انسان سالك را به جای این كه به ماهیات و تعیّنات، كه دنیای كثرت است، مشغول كند، به مبدأ هستی و معیّت حق با همه موجودات فرا می خواند.

 

3. عاشق خواهان بی نامی است

 

حضرت امام رحمه الله در چهل حدیث می فرماید:

 

ای مدعی معرفت و جذب سلوك و محبت و فنا! [خداوند از لسان پیامبرش فرمود:] «اولیایی تحت قبایی لایعرفهم غیری»؛ تو اگر از اولیای حق و محبین و مجذوبینی، خداوند می داند. به مردم این قدر اظهار مقام و مرتبت مكن و این قدر قلوب ضعیفه بندگان خدا را از خالق خود به مخلوق متوجه مكن و خانه خدا را غضب مكن. (شرح چهل حدیث، 162)

 

4. عبادت عاشق

 

امام رحمه الله معتقدند كه وصال به محبوب مطلق غایت آمال اولیا و منتهای آرزوی اصحاب معرفت و ارباب قلوب، بلكه قرّة العین سید انبیاء صلی الله علیه و آله است. (امام خمینی، 1370: 43) و نماز را واسطه چنین اتصالی می دانند و طبیعی است قبله چنین عابدی ابروی محبوب باشد. (ر.ك: دیوان امام، 207) نماز برای عارف عاشق، معراج است و مقام انسان كامل را به او عطا می كند. نمازگزار عاشق، عبادت حق و مناجات محبوب مطلق و مكالمه با مالك الملوك را تكلّف و مشقّت نمی داند. از این رو، لذت مناجات حق و اشتیاق ملاقات محبوب را با ملك هستی معاوضه نمی كند و با حق و عبادت او عشق بازی می نماید. قلوب عشقیه شوق و جذبه بر عارفان دلباخته غالب می آید و با قدم حب و عشق قدم در محضر انس می گذارد و قلوب آنها بدان جذبه غیبیه، تا آخر نماز به عشق محضر و حاضر با ذكر و فكر حق معاشقه و معافقه می نماید. (امام خمینی، 1370: 122)

 

در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده كه:

 

افضل الناس من عشق العباده و عانقها و احبّها بقلبه و با شرها بجسده و تفرغ لها، فهو لایبالی علی ما اصبح من الدنیا علی عسرام علی یسر؛ (اصول كافی، 3/131؛ وسایل الشیعه، 1/61؛ كتاب الطهاره، «ابواب مقدّمه العبادات»، باب 19، حدیث 2)

 

برترین مردم كسی است كه به عبادت خدا عشق بورزد و برای آن آغوش باز كند و از جان و دل آن را دوست بدارد و با زبان خود بدان بپردازد و به چیز دیگر اشتغال نیابد. چنین كسی را اندیشه آن نخواهد بود كه دنیایش با آسایش و راحتی بگذرد یا با سختی و مشقت.

 

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:

 

العباده ثلاثه: قوم عبدوااللّهَ عزوجل خوفا؛ فتلك عبادة العبید و قوم عبدوااللّه تبارك و تعالی طلب الثواب؛ فتلك عبادة الاجراء؛ قوم عبدوااللّه عزّوجلّ حبّا له؛ فتلك عبادة الأَحرار و هی افضل العباده؛ (اصول كافی،3/131)

 

عبادت سه گونه است: گروهی خداوند را از ترس می پرستند پس این پرستش بردگان است. گروهی خداوند را برای رسیدن به پاداش می پرستند پس این پرستش مزدوران است و گروهی خداوند را از روی محبت می پرستند و این پرستش آزادگان است. و این از همه عبادت ها برتر است.

 

حضرت امام رحمه الله با توجه به فرمایش مولی الموحدین می فرماید:

 

ای عزیز، عبادت و اطاعت حق تعالی از بارزترین شجره عشق الهی است كه البته عبادت احرار، میوه كامل این درخت می باشد عبادتی كه برای حبّ حق تعالی و یافتن آن ذات مقدّس تحقّق می یابد و خوف از جهنم یا شوق بهشت، محرك آن نیست مانند عبادات ائمه اطهار علیهم السلام كه فرمودند: عبادت ما، عبادت احرار است. (ر.ك: شرح چهل حدیث، 57 و 326)

 

حضرت امام رحمه الله معتقدند كه: انسان به حسب فطرت خداداد و جبلت اصلی از فنا و ممات متنفر است و بقا و حیات را دوست دارد. این فطرت حب لقا، متعلّق به بقای مطلق و حیات دائمی سرمدی است؛ یعنی بقایی كه در آن فنا نباشد و حیاتی كه در آن زوال نباشد. و چون در فطرت انسان این حب و آن تنفر وجود دارد، از این رو، آنچه را كه تشخیص بقا در آن داد و آن عالمی را كه عالم حیات دانست، حب و عشق به آن پیدا می كند و از عالم مقابل آن متنفر می شود. پس باید دانست كه كراهت و خوف ما از مرگ به این دلیل است كه ما ایمان به عالم آخرت نداریم و قلوب ما مطمئن به حیات ازل و بقای سرمدی آن عالم نیست. و علاج قطعی منحصر آن وارد كردن ایمان است در قلب به فكر و ذكر نافع و علم و عمل صالح. اما كمّل و مؤمنین مطمئنین از مرگ كراهت ندارند، گرچه وحشت و خوف دارند زیرا خوف آنها از عظمت حق تعالی و جلالت آن ذات مقدّس است. واز این رو، حضرت امیرالمؤمنین، سلام اللّه علیه، در شب نوزدهم وحشت و دهشت عظیمی داشت، با آن كه می فرمود: «به خدا قسم كه پسر ابوطالب به مرگ مأنوس تر است از بچه به پستان مادرش». دل عاشق در وقت ملاقات می تپد و وحشتناك و خایف شود، ولی این خوف و وحشت غیر از خوف های معمولی است. (ر.ك: شرح چهل حدیث، 358و361)

 

از دیدگاه امام رحمه الله ، روز مرگ پایان هجران و روز وصل به محبوب است:

 

وعده دیدار نزدیك است، یاران مژده باد! روز وصلش می رسد، ایام هجرام می رود

 

(دیوان امام)

 

5. غوطه وری عاشق در دریای فنا

 

یكی از ویژگی های عاشق و یكی از عالی ترین بركات و ثمره عشق فنای محبّ در محبوب است. به جاست قبل از این كه دیدگاه حضرت امام رحمه الله در این خصوص بیان شود، توضیح مختصری درباره «فنای فی اللّه» و گذرگاه ها و منزلگاه های این مسیر با استفاده از سخنان عده ای از معروف ترین و معتمدترین شاگردان مكتب ابن عربی، به ویژه داوود قیصری صاحب شرح فصوص ذكر شود: عرفا معتقدند كه انسان در بدو تولد همچون باقی حیوانات چیزی جز خوردن و آشامیدن نمی شناسد. سپس به تدریج، باقی صفات برای او پدیدار می شود، مانند شهوت، غضب، حرص، حسد، بخل و غیر اینها از صفاتی كه ثمره احتجاب و دوری از معدن وجود و صفات كمالیه است. پس انسان در این مرحله، حیوانی است راست قامت، كه از او اعمال مختلف برحسب اراده های گوناگون صادر می شود. بعد از آن هنگامی كه از خواب غفلت و جهل بیدار شد و متوجه گردید ماورای این لذّات حیوانی، لذّات دیگری است، و بالاتر از این مراتب كمالی دیگر، از اشتغال به محرمات شرعی توبه می كند و به سوی خداوند متعال بازگشت می نماید. در نتیجه، شروع می كند به ترك زواید دنیایی جهت برای به كمالات اخروی. و عزم را جزم می كند تا از مقام جان خود به سوی خداوند هجرت كند، و چون نفس در این سفر در غربت از مكان مألوف واقع می شود، طبیعی است كه احتیاج به راهنما دارد كه پیر راه طریقت است.

 

سعی ناكرده در این راه بجایی نرسی   مزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر

 

سالك هرگاه در طریق وارد شد نسبت به هرچه مانع او باشد و او را از مقصود بازدارد، زهد می ورزد و از هر چیز كه در قلبش خطور كند و او را متمایل به غیر حق كند، پرهیز می كند، و آن را در هرچه امر می كند، متهم می نماید، حتی اگر او را امر به عبادت كند زیرا طبیعت نفس بر دوست داشتن شهوات و لذت هاست، پس سزاوار نیست ایمن از دخالت او باشد، چون كه نفس از مظاهر شیطانی است. سالك هرگاه از نفس خلاص شد و پاكیزه گردید و زندگی خوشی به واسطه لذّت بردن در راه محبوب به دست آورد، با طنش نورانی می شود و پرتوهای انوار غیب بر او ظاهر می گردد، و باب ملكوت بر او باز می شود و مكاشفاتی یكی پس از دیگری برای او رخ می دهد. در نتیجه، امور غیبی را در صورت های مثالی مشاهده می كند. وقتی چیزی از اینها را چشید، به گوشه گیری راغب می شود، تنهایی، ذكر، مواظبت بر طهارت كامل، وضو، عبادت، مراقبه، محاسبه، روی برمی گرداند از اشتغالات حسی، و قلب را از محبت حسیّات تهی می كند و به طور كلی، باطنش به سوی حق توجه می نماید. پس برای او وجد، سكر، وجدان، شوق و ذوق، محبت، هیجان و عشق پیدا می شود و او را هر چند گاهی از خود محو می كند، و از خود فانی می سازد. در این هنگام، معانی قلبی و حقایق پنهانی و انوار روحی را مشاهده می كند و به مرتبه معاینه و مكاشفه می رسد و گاه انواز حقیقی بر او پدیدار و گاه پنهان می شود. این مكاشفات گاه به گاه ادامه می یابد تا آن كه رسوخ یافته و سالك از تلوّن رهایی یابد، كه در این وقت بر او آرامش روحی و طمانینه الهی وارد می شود، و ورود این پرتوها و احوال برای او ملكه می گردد. پس داخل در عالم جبروت شده و موجودات مجرد و انوار برتر و مدبّرات كلی عالم را از فرشتگان مقرّب و بی تاب از عشق جمال الهی مشاهده می كند، و وجود او به نور آنان متحقق و ثابت می شود.

 

در اینجاست كه نور احدیت و پرتوهای عظمت و كبریای الهی بر او ظاهر شده، او را چون ذرات افشانده، غیرمرئی قرار می دهد و در اینجا كوه وجودش مضمحل می شود و برای خداوند چنان سجود و خضوعی می كند كه تعیّنش در تعیّن حقیقی متلاشی شده و وجودش در وجود الهی از بین می رود. این مقام فنا و محو است. (مقدمه شرح فصوص الحكم، فصل 11) شیخ اكبر محیی الدین ابن عربی می نویسد: یكی از ویژگی های عاشق الهی «غرام»(2) است و آن فنای دردمندانه و اندوهبار محبّ در محبوب است. از منظر شیخ برای محب صفتی والاتر از غرام نیست زیرا غرام در برگیرنده همه اوصافی است كه از محبت حاصل می شود. (ابن عربی، 1418: 2/334) شیخ نجم الدین رازی می نویسد:

 

چون [عشق] عاشق را به معشوق رسانید، لاله صفت بر در بماند. عاشق چون قدم در بارگاه وصال معشوق نهاد، پروانه صفت نقد هستی عاشق را نثار قدم شعله شمع جلال معشوقی كند، تا معشوق به نور جمال خویش، عاشق سوخته را میزبانی كند. (رازی، 1352: 62 )

 

امام رحمه الله نیز می سراید:

 

هجرت از خویش نموده سوی دلدار رویم          واله شمع رخش گشته و پروانه شویم

 

(دیوان امام)

 

در جای دیگر گوید: عشق، صفت آتش [دارد] و سیر او در عالم نیستی است، هركجا رسد و به هرچه رسد، فنابخشی «لاتبقی و لاتذر» (مدثّر، 74/28) پیدا كند. مقام فنا دارای سه مرحله است 1. محو: یعنی فنای افعال عبد در فعل حق كه سالك در این مرحله همه كارها را از خدا می داند و به این مرحله «فنای در افعال» نیز می گویند. 2. طمس: یعنی فنای صفات عبد در صفات خداوند و در این مرحله، برای موجودات هیچ صفتی نمی بیند جز این كه آن را از خدا می داند و در این مرحله «فنای در صفات» نیز نام گذاری می شود. 3. محق: یعنی فنای وجود عبد در ذات حق، كه در این مرحله هیچ یك از موجودات عالم را به استقلال نمی بیند و همه را پرتو ذات حضرت حق می داند و به این مرحله «فنای در ذات» نیز گویند. (ر.ك: صراط سلوك، 114و126)

 

حضرت امام رحمه الله معتقد است كه عاشق وارسته از خود گذشته ای است كه جز به محبوب و خواسته های او توجه ندارد. مجذوبان جمال جمیل و عاشقان دلباخته او از هر دو جهان رسته و چشم از اقالیم وجود بسته و به عزّ قدس جمال اللّه پیوسته اند و آنان مدام در محضر خداوند هستند و لحظه ای از ذكر و فكر و مشاهدات و مراقبت مهجور نیستند. (آداب الصلاة، 108) با جذبه الهی و جذوه نار عشق سالك از بیت مظلمه نفس خارج و با قدم گذاشتن بر فرق انیّت و انانیّت حجب ظلمانیه و نورانیه را خرق كرده و به نهایت مسیر كه فنای در ذات است، نایل می شود. امام شهیدان در این خصوص چنین می نویسد:

 

و پس از آن كه انسان قدم بر فرق انیّت و انانیّت خود گذاشت و از این بیت خارج شد و در طلب مقصد اصلی و خداجویی منازل و مراحل تعیّنات را سیر كرد و قدم بر فرق هریك گذاشت و حجب ظلمانیه و نورانیه را خرق نمود و دل از همه موجودات و كائنات بركند و بتها را از كعبه دل به ید ولایت مابی فروریخت و كواكب و اقمار و شموس از افق قلبش افول كردند و وجهه دلش یك رو و یك جهت بی كدورت تعلّق به غیر، الهی شد و حال قلبش وجَّهتُ وجهی للذی فطرالسموات والارض (انعام، 6/80) شد و فانی در اسما و ذات و افعال گردید، پس در این حال از خود بی خود شود و محو كلی برایش حاصل شود و صَعْق مطلق رخ دهد، پس حق در وجود او كارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصر حق ببیند و به ید قدرت حق بَطْش كند و به لسان حق نطق كند، و به حق ببیند و جز حق نبیند، و به حق نطق كند و جز حق نطق نكند، از غیر حق كور و كر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود و این مقام حاصل نشود، مگر با جذبه الهیه و جذوه نار عشق كه بدین جذوه عشقیه لازال متقرب به حق شود و به آن جذبه ربوبیه، كه عقیب حب ذاتی است، از او دستگیری شود. (شرح چهل حدیث، 590و591)

 

خداوندا ما را از شیفتگان در صراط و جویندگان آب حیات و فانی در فعل و صفت ذات خویش قرار بده. خداوندا

 

از سر كوی تو مأیوس نگردم هرگز        غمزه ای غمزدگان را تو مدد كاری كن

عاشقم، عاشقم افتاده و بیمار توام      لطف كن لطف، زبیمار پرستاری كن

 

منابع مقاله:

مجله پژوهشهای فلسفی - كلامی، شماره 19، غفارزاده، علی

كتاب نامه

 

1. ابن عربی، محیی الدین، فصوص الحكم،

 

2. ، الفتوحات المكیه، دار الاحیاء التراث العربی، 1418 ق.

 

3. امام خمینی، مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایة، با مقدمه استاد سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه نشر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.

 

4. ، سرّ الصلاة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1369.

 

5. ، شرح حدیث جنود عقل و جهل، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، مؤسسه چاپ و نشر درج، 1377.

 

6. ، آداب الصلاة، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1370.

 

7. ، تفسیر سوره حمد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375.

 

8. ، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

 

9. ، صحیفه نور، ج 14، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

 

10. ، شرح دعای سحر، ترجمه سید احمد فهری، انتشارات اطلاعات، تهران، 1374.

 

11. ، تعلیقات علی شرح فصوص الحكم و مصباح الانس، مؤسسه پاسدار اسلام.

 

12. ، دیوان، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

 

13. ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، نمط 8، با شرح نصیرالدین طوسی، تحقیق سلیمان دنیا، مؤسسه نعمان، بیروت.

 

14. آملی، سید حیدر، مراتب جهاد، رساله شریعت، طریقت و حقیقت.

 

15. مستملی نجار، ابوابراهیم، شرح تعرّف لمذهب التصوف، انتشارات اساطیر، تهران، 1363.

 

16. حسن زاده آملی، حسن، هزار و یك نكته،

 

17. ، صراط سلوك، گردآورنده علی محیطی، انتشارات آل علی(ع)، قم.

 

18. حر عاملی،، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 1، مكتبة الاسلامیه، تهران.

 

19. جوادی آملی، عبداللّه ، بنیان مرصوص امام خمینی، مركز نشر اسراء.

 

20. شیرازی، صدرالدین محمد، عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، انتشارات الزهراء، قم.

 

21. دماوندی، ملا عبدالرحیم،

 

22. رازی، نجم الدین، رساله عشق و عقل، به اهتمام و تصحیح دكتر تقی تفضلی، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1352.

 

23. طباطبائی، فاطمه، سخن عشق، معاونت پژوهشی پژوهشكده امام خمینی و انقلاب اسلامی.

 

24. همدانی، امیر سید علی، مشارب الذواق، تصحیح محمد خواجوی، انتشارات عولی، تهران، 1362.

 

25. كلینی، محمد بن یعقوب، اصول كافی، ج 3، ترجمه و شرح جواد مصطفوی، انتشارات علمیه اسلامیه.

 

26. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 84، دار الاحیاء التراث العربی، 1403 ق.

 

27. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، دفتر اول، تصحیح رینولد نیكلسون، به كوشش مهدی آذریزدی (خرمشاهی)، انتشارات پژوهش، تهران.

 

28. آشتیانی، سید جلال الدین، شرح مقدمه شرح فصوص الحكم، فصل 11، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.

 

29. مكارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 15.

 

30. دیلمی، ابوالحسن علی بن محمد، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف،

 

31. شیخ روزبهان بقلی شیرازی، عبهر العاشقین، تصحیح هنری كربن و محمد معین، تهران، 1337 ش.

 

32. سهروردی، شهاب الدین، شرح حكمة الاشراق،

 

33. نراقی، مهدی، جامع السعادات،

 

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است