در
بازدید : 397949      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

  

مقدمه

 

ده سال بدون آن یار سپری شد، ده بهار بی گل رویش طی، و ده فصل هجران بدون آن عزیز گذشت و چه سخت و جانگاه و با رفتنش گلستانمان خراب شد.

 

چون كه گل بگذشت و گلشن شد خراب بوی گل را از كه یابیم از گلاب چون كه شداز پیش دیده وصل یار نایبی باید از اومان یادگار (1)

 

سرانجام در طلیعه سال 1378 ه. ق; كه مصادف با یكصدمین سال ولادت حضرت امام خمینی; بود، شمیم عطراگین یادش از زبان شاگرد خلف و صالحش، رهبر معظم انقلاب، حضرت آیة الله خامنه ای - مدظله العالی - جانی دوباره به گلستان افسرده زندگی مان بخشید و امسال به نام «امام خمینی;» مزین گشت.

 

رهبر معظم انقلاب در پیام نوروزی شان خطاب به ملت بزرگ ایران فرمودند: «از مهم ترین خصوصیات امسال این است كه مصادف با صدمین سال ولادت امام بزرگوار ماست. به همین مناسبت، جا دارد این سال را «سال امام خمینی » بدانیم و بنامیم... و فقط هم نامیدن و عنوان كافی نیست، باید - ان شاءالله - همه سعی كنند شخصیت امام خمینی را با همان ابعاد عظیم، به درستی شناسایی كنند... سال امام خمینی یعنی ما این خصوصیات را در خودمان زنده كنیم.»

 

در جایی دگیر فرمودند: «من تمسك به راه و معنویت امام بزرگوارمان را، كه امسال سال آن بزرگوار است، برای كشور از واجب ترین واجبات می دانم »این مقال در صدد است در روی بر آن شدیم حد تو، با طرح موضوع «لقاءالله » از دیدگاه حضرت امام; در شناسایی ابعاد ناشناخته آن بار سفركرده گامی بردارد تا مقدمه ای باشد بر تمسك به راه معنویت آن عزیز.

 

لقاءالله یكی از موضوعات و مطالب مهمی است كه قرة عین العارفین بوده، با این حال، كم تر به آن پرداخته شده است. لقاءالله را متاسفانه بیش تر مردم منكرند; «ان كثیر آمن الناس بلقاء ربهم لكافرون » (روم: 8); همان لقایی كه منكر آن به حكم قرآن، جز زیان كاران است; «قد حنیر الذین كذبوا بلقاءالله » (انعام: 31) و در عذاب خواهد بود; «و اما الذین كفروا و كذبوا بآیاتنا و لقاء الآخرة فاولئك فی العذاب محضرون.» (روم:16) اما غایت خلقت و اوج مقام انسانیت و مقصد او معرفی شده است: «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه.» (انشقاق:6)

 

حضرت امام خمینی; در ضمن شرح حدیث 28 از كتاب ارزشمند چهل حدیث، با بیانی زیبا و شیوا، اما به اجمال و اختصار به شرح این مهم پرداخته اند. اما از آن جا كه این شرح در نهایت اختصار و همراه با برخی اصطلاحات می باشد، در این نوشتار سعی شده است با توضیح این اصطلاحات تا حدی پرده از چهره دلگشای «لقاءالله » برداشته و سال امام خمینی; ارج نهاده شود.

 

لقاءالله و كیفیت آن

 

یا به كنایة و اشارة (3) بدان پرداخته و این مختصر گنجایش تفصیل و ذكر آن هارا ندارد. (4)

 

بعضی از علما و مفسران بكلی سد طریق لقاءالله نموده و مشاهدات عینیه (5) و تجلیات ذاتیه (6) و اسمائیه (7) انكار كرده اند به گمان آن كه ذات مقدس (8) را تنزیه كنند. اینان تمام آیات و اخبار لقاءالله را بر لقای یوم آخرت و لقای جزا و ثواب و عقاب حمل نموده اند. این حمل اگرچه نسبت به مطلق لقا بر حسب بعض آیات و اخبار بعید نیست، ولی با توجه به بعض ادعیه معتبر (9) و روایات در كتب معتمد وبعض روایات مشهور، كه علمای بزرگ به آن ها استشهاد كرده اند (10) ، حمل با رد بعیدی است.

 

باید دانست مقصود آنان كه راهی برای لقاءالله و مشاهده جمال و جلال حق باز گذاشته اند این نیست كه اكتناه (11) ذات مقدس جایزاست یا در علم حضوری و مشاهده عینی روحانی احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق ممكن است، بلكه امتناع اكتناه در علم كلی و به قدم تفكر (12) و احاطه در عرفان شهودی و قدم بصیرت (13) از امور برهانی و مورد اتفاق جمیع عقلا و ارباب معارف و قلوب است.

 

آن ها كه مدعی این مقام هستند، می گویند: پس از تقوای تام تمام (14) و اعراض كلی قلب از جمیع عوالم (15) و رفض نشاتین (16) و قدم نهادن بر فرق انیت و انانیت (17) و توجه كامل و اقبال كلی به حق و اسما و صفات آن ذات مقدس و مستغرق عشق و حب ذات مقدس شدن (18) ریاضت های قلبی كشیدن، برای سالك صفای قلبی پیدا می شود كه مورد تجلیات اسما و صفات واقع گردد و حجاب های (19) غلیظی كه بین عبد و اسما و صفات است، خرق می شود و در اسما و صفات فانی می گردد و متعلق به عز قدس و جلال شده، تدلی تام ذاتی (20) پیدا می كند. در این حال، بین روح مقدس سالك و حق، حجابی جز اسما و صفات نیست.

 

از برای بعضی از ارباب سلوك ممكن است حجاب نوری اسمایی و صفاتی نیز خرق گردد و به تجلیات ذاتی غیبی نایل شوند و خود را متعلق و متدلی به ذات مقدی ببیند و در این مشاهده، احاطه قیومی حق و فنای ذاتی خود را شهود كنند (21) و بالعیان، وجود خود و جمیع موجودات را ضل حق ببینند. و چنانچه برهانا بین حق و مخلوق اول، كه مجرد از جمیع مواد و علایق است، حجابی نیست - بلكه برای مجردات مطلقا حجاب نیست برهانا - این قلبی كه در سعه و احاطه هم افق با موجودات مجرد شده، بلكه قدم بر فرق آن ها گذاشته، (22) حجابی نخواهد داشت. (23)

 

در حدیث شریف كافی و توحید آمده است: ان روح المؤمن لاشد اتصالا بروح الله من اتصال شعاع الشمش بها.» (24) در مناجات شعبانیة هم، كه مقبول علماست (25) و خود نیز شهادت می دهد كه از كلمات آن بزرگواران است، (26) عرض می كند:

 

«الهی هب فی كمال الانقطاع الیك و انز ابصار قلبنا بضیاء نظرها الیك حتی تحزق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بجز قدسك، الهی واجعلنی ممن نادنیة فاجابك و لاحظلته فصعق لجلالك فنا جثیة سرا و عمل لك جهرا.» (27)

 

در كتاب شریف الهی، در حكایات معراج رسول اكرم; می فرماید: «ثم دنی فتدلی فكان قاب قوسین او اذنی » (نجم:7 - 8) (28) و این مشاهده حضوریه فناییة منافات با برهان بر عدم اكتناه و احاطه (29) و اخبار و آیات منزه ندارد، بلكه مؤید و مؤكد آن هاست.

 

با وجود این، حمل های بعید با رد چه لزومی دارد؟ آیا فرمایش حضرت امیر(ع)را كه می فرماید: «فهبنی یا الهی و سیدی و مولای و ربی صبرت علی عذابك فكیف اصبر علی فراقك » (30) و آن سوز و گدازهای اولیا را می توان به حور و قصود حمل كرد؟ آیا سخن آنان را كه می فرمودند: ما حق را برای خوف از جهنم یا شوق بهشت عبادت نمی كنیم، بلكه چون احرار، او را به اخلاق می پرستیم. (31) می توان به فراق از بهشت و ماكولات و مشتهیات آن حمل كرد به هیهات كه این سخنی ست بس ناهنجار و حملی است ناپسند!

 

آیا آن تجلیات جمال حق را در شب معراج و آن محفلی كه احدی از موجودات را در آن راه نبود و جبرئیل، امین وحی، نیز معرم آن اسرار نبود، (32) می توان گفت ارائه بهشت و قصرهای مشید آن بوده است؟ آیا تجلیاتی را كه در ادعیه معتبر برای انبیا: ذكر شده از قبیل نعم و ماكولات و مشروبات یا باغات و قصرهاست؟

 

افسوس كه ما بیچاره های گرفتار حجاب ظلمانی طبیعت و بسته های زنجیرهای آمال و امانی جز مطعومات و مشروبات و منكوحات و امثال این ها چیزی نمی فهمیم و اگر صاحب نظری یا صاحب دلی بخواهد پرده از این حجب بردارد جز حمل بر غلط و خطا نمی كنیم! تا در چاه ظلمانی عالم ملك مسجونیم، از معارف مشاهدات اصحاب آن چیزی ادراك نمی نماییم.

 

ولی اولیا را به خود قیاس نباید كرد و قلوب انبیا و اهل معارف را مثل قلوب شود نباید پنداشت. دل های ما غبار توجه به دنیا ومشتهیات آن را دارد و آلودگی و انغمار در شهوات نمی گذارد مرآت تجلیات (33) حق شود و مورد جلوه معبوب قرار گیرد، ولی طبیعی است كه با این خودبینی ها و خودخواهی ها و خودپرستی ها، از تجلیات حق تعالی و جمال و جلال او چیزی نفهمیم، بلكه حتی كلمات اولیا و اهل معرفت نیز را تكذیب كنیم. و اگر در ظاهر نیز تكذیب نكنیم، در قلب آن ها را انكار نماییم و اگر راهی برای تكذیب نداشته باشیم - مثل آن كه به پیغمبر یا ائمه اطهار: قایل باشیم - باب تاویل و توجیه و «ما رایت شیئا الا ورایت الله معه و قبله و فیه » (35) را حمل بر رؤیت آثار كنیم; «لم اعبد ربا لم اره » (36) را به علم به مفاهیم كلی مثل علوم خود حمل نماییم;آیات لقاءالله را به لقای روز جزا محمول داریم; «لی مع حالة » (37) را به حالت رقت قلب تفسیر كنیم; «و ارزقنی النظر الی وجهك الكریم (38) »و آن همه سوز و گدازهای اولیا را از درد فراق، دوری از حورالعین و سیور بهشتی بدانیم و این نیست جز این كه چون ما مرد این میدان نیستیم و جز حظ حیوانی و جسمانی چیز دیگری نمی فهمیم، همه معارف را منكر می شویم. (39)

 

از همه بدبختی ها بدتر این انكار است كه باب جمیع معارف را بر ما مفسر می نماید و ما را از طلب باز می دارد و به حد حیوانیت و بهیمیت قانع می كند و از عوالم غیب و انوار الهیة ما را محروم می سازد ما بیچاره ها، كه از مشاهدات و تجلیات بكلی محروم ایم، از ایمان به این معانی هم، كه خود یك درجه از كمال نفسانی می باشد و ممكن است ما را به جایی برساند، دوریم; از مرتبه علم، كه شاید بذر مشاهدات شود، نیز فرار می كنیم و چشم و گوش خود را می بندیم و پنبه غفلت در گوش ها می گذاریم كه مبادا حرف حق در آن وارد شود.

 

اگر یكی از حقایق را از لسان عارف شوریده با سالك دل سوخته یا حكیم متاله بشنویم، چون سامعه مان تاب شنیدن آن ندارد و حب نفس مانع می شود از این كه به قصور خود حمل كنیم، فورا او را مورد همه طور لعن و طعن و تكفیر و تفسیقی قرار می دهیم و از هیچ غیبت و تهمتی نسبت به او فروگذار نمی كنیم; (40) كتاب وقف می كنیم و شرط استفاده از آن را روزی صد مرتبه لعن مرحوم ملا محسن فیض قرارمی دهیم; جناب صدرالمتالهین را، كه سرآمد علمای توحید است، زندیق می خوانیم و از هیچ گونه توهینی درباره او دریغ نمی كنیم، در حالی كه از تمام كتاب های آن بزرگوار مختصر میلی به مسلك تصرف ظاهر نمی شود، بلكه كتاب كسر اصنام الجاهلیة فی الرد علی الصوفیة (41) می نویسیم و او را صوفی بجت (42) می خوانیم; كسانی را كه معلوم الحال اند و به لسان خدا و رسول او(ص) ملحون اندمی گذاریم، كسی را كه با صدای رسا داد ایمان به خدا و رسول و ائمه هدی: در می دهد لعن می كنیم. (43)

 

شیخ عارف ما - روحی فداه - می فرمود: هیچ وقت لعن شخصی نكنید، گرچه به كافری ندانید از این عالم چگونه منتقل شده، مگر آن كه ولی معصومی از حال پس از مرگ او اطلاع دهد; زیرا ممكن است در وقت مردم، مؤمن شده باشد.

 

یكی دارای چنین نفس قدسیه ای است كه راضی نمی شود به كسی كه در ظاهر، كافر مرده است توهین شود به احتمال آن كه شاید در دم مردن مؤمن شده باشد، یكی هم مثل ماست و الی الله المشتكی (44) كه واعظ شهر با آن كه اهل علم و فضل است، در بالای منبر، در محضرعلما و فضلا می گفت: «فلان با آن كه حكیم بود، قرآن هم می خواند!» (45) این به آن ماند كه گوییم: فلانی با آن كه پیغمبر بود، اعتقاد به مبداو معاد هم داشت.

 

علمی كه ایمان نیاورد حجاب اكبر است، ولی با وجود این، تا ورود در حجاب نباشد فرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است، گرچه ممكن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید. ولی این از غیر طریق عادی و سنت طبیعی است و نادر اتفاق می افتد.

 

پس طریقه خداخواهی و خداجویی آن است كه انسان ابتدا وقتش را صرف مذاكره حق كند و علم بالله و اسما و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل نماید. (46) پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب كند كه البته از آن نتیجه حاصل خواهد شد.

 

و اگر اهل اصطلاحات نیست، از تذكر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس نتیجه حاصل تواند كرد.

 

البته این اشتغال قلبی و توجه باطنی اسباب هدایت او می شود و حق تعالی از او دست گیری می فرماید و پرده ای از حجاب های او بالا می رود، و از این انكارهای عامیانه قدری تنزل می كند و شاید با عنایات خاص حضرت حق تعالی راهی به معارف (47) پیدا نماید. انه ولی النعم.

 

حسن ختام این گفتار را غزلی از آن یار عاشق عارف و سالك و اصل بلقاءالله قرار می دهیم:

 

هوای وصال

 

در پیچ و تاب گیسوی دلبر ترانه است دل برده فدایی هر شاخ شانه است جان در هوای دیدن رخسار ماه توست در مسجد و كنیسه نشستن بهانه است در صید عارفان و ز هستی رمیدگان زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است اندر وصال روی تو ای شمس تابناك، اشكم چو سیل جانب دریا روانه است در كوی دوست فصل جوانی به سر رسید باید چه كرد، این همه جود زمانه است امواج حسن دوست چو دریای بی كران این مست تشنه كام غمش در كرانه است می خانه در هوای وصالش طرب كنان مطرب به رقص و شادی و چنگ و چغانه است (48)

 

1- جلال الدین محمد مولوی، مثنوی معنوی، ج 1، ص 43

 

2 - آیاتی كه موضوع لقاءالله را با صراحت از ماده «لقی » مطرح نموده اند، «لقاءالله »3 مرتبه، «لقاء ربهم »6 مرتبه، «لقائنا» 4 مرتبه، «لقائه »3 مرتبه، «صلا قوالله و صلا قوا ربهم »3 مرتبه و سملاقیه » 1 مرتبه ذكر كرده اند. اما روایات در این خصوص و با این ماده (لقی) فراوان است كه فقط در فهرست بحارالانوار بیش از 170 مورد به چشم می خورد.

 

3 - آن ها كه این موضوع را با كنایة و اشاره بیان نموده اند، چه در آیات و چه در روایات بیش از این هاست; مثلا، در قرآن كریم از ماده «رجع » بیش از 70 مورد مطرح شد به اضافه آیه 18 غافر، 24 القامة،23 الرعد،39 - 40 الروم، 45 الاحزاب و...

 

4 - برای تفصیل بیش تر، ر. ك. به: حاج میرزا جواد تبریزی برساله لقاءالله.

 

5- منظور دیدن تجلیات ذاتی و صفاتی و افعالی حضرت حق است كه آن ها را با حقیقت ایمان باید دید، نه با دیده سركه در عرفان نظری از آن بحث و در عرفان عملی بالعیان مشاهدة می شود.

 

آنچه عاشق كند تماشایش ای برادر به دیده سر نیست

 

6- تجلیات ذاتی به نظر حضرت امام; عبارت است از این كه حضرت حق با اسمای ذات بر سالك تجلی كند و این تجلیات وقتی است كه سالك به مقدم معرفت به مرحله فنای ذاتی رسیده باشد. (امام خمینی، آداب الصلاة، ص 295)

 

7 - تجلیات اسمائیه (صفاتیة) به نظر حضرت امام; بر سالك زمانی است كه سالك با قدم معرفت به مرحله فنای صفاتی رسیده باشد كه در این صورت، تجلیات حضرت حق بر او تجلیات صفاتیة نامیده می شود. (آداب الصلاة، ص 259)

 

8 - بهترین توجیهی كه برای منكران لقاءالله می توان ذكر كرد همین احتمال تنزیه است كه آن ها می خواهند خداوند تبارك و تعالی را از ماده و مادیات منزه و مبرا بدانند، لذا، لقاءالله را، كه به گمان باطلشان به معنای دیدن با چشم سراست، انكار می كنند تا خداوند را مجرد از ماده بدانند و به اعتقادشان به توجید رهنمون باشند، در حالی كه غافل اند از این كه منظور از «لقاءالله » دیدن با چشم دل و با نور ایمان است كه از حضرت امیرالموحدین، علی(ع) سؤال شد: آیا خدایی را كه عبادت می كنی دیده ای؟ فرمود: من كسی نیستم كه خدای نادیده را عبادت كنم. پرسیدند: خدای را چگونه دیده ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، خدای را با چشم سر نمی توان دید، بلكه با چشم دل باید زیارت كرد و با ایمان واقعی به وصالش نایل آمد. این حدیث با اندكی تفاوت نیز از آن حضرت و از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است. (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص 26،27، 32،33، 44)

 

9 - دعاها در این زمینه فراوان است. به ذكر چند نمونه از آن بسنده می شود:

 

«الهی... لا تحجب مشتاقیك عن النظر الی رؤیتك »; خدایا مشتاقانت را از دیدار جمالت محروم مفرما. حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، مناجات الخائفین، ص 218)«و لقائك قرة عینی... و رؤیتك حاجتی »; خدایا لقا تو روشنی چشم من است و دیدن جمالت آرزویم. همان، مناجات المریدین، ص 225)«و لو عتی لا یطفیها الا لقائك »; خدایا، آتش عشقم را جز ملاقات تو خاموش نمی كند. همان، مناجات المفتقدین، ص 228)

 

10 - محمد بن یعقوب كلینی، اصول كافی، ج 1، ص 260، ج 8 / رساله لقاءالله، ص 5 به بعد

 

11 - پی بردن به كنه و حقیقت شی ء

 

12 - یكی از براهین مورد اتفاق برهان علت و معلول است; با این بیان كه ما سوی الله همه معلول اند و معلول همیشه به مقدار سعه وجودی اش قادر است علتش را ببیند و بشناسد و بشناساند و درست به همین دلیل گفته اند: علم پیدا كردن به علت از طریق علم به معلول ناقص است; چون به همان اندازه كه معلول قادر بوده علت را نشان دهد، علت معرفی شده است، نه بیش تر و نه به طور مطلق. لذاست كه: «لا یحیطونه به علما»; هیچ كس قادر نیست احاطه علمی بر خداوند پیدا كند (طه: 110)، بلكه «لا یحیطون بشی ء من علمه »; حتی قادر نیستند به ذره ای از علم خدا احاطه پیدا كنند (البقره: 255); به دلیل این كه به قول پیامبر اكرم(ص)، «احتجب عن العقول »; از فهم عقول بالاتر است و عقل ها از فم او در حجاب اند; همان گونه كه حضرت علی(ع) فرمودند: «لا یدركه بعد الهمم »; افكار بلند ژرف اندیش كنه ذاتش را درك نمی كنند. (نهج البلاغه، ج 1) امام باقر(ع) این حقیقت را با بیانی تمثیلی، این گونه تبیین نمودند: هر معنا و تصوری كه از خدا در ذهنتان تصور كنید، حتی اگر با دقیق ترین نگرش ها باشد، باز هم مخلوق شماست، نه این كه حقیقتا خدا باشد. شاید مورچه خیال می كند برای خدا باید در شاخك باشد; چون این را كمال خودش می داند و خیال می كند نبودش نقصی است، در حالی كه خدا از آن منزه است. این چنین است شناخت عقلا از خداوند سبحان (شیخ بهائی، اربعین، حدیث دوم، ص 510)

 

گفتم همه ملك حسن سرمایه توست خورشید فلك چو ذره در سایه توست گفتا غلطی ز ما نشان نتوان یافت از ما تو هر آنچه دیده ای پایه توست

 

و به قول مولوی:

 

هست آن پندار او زیرا به راه صد هزاران پرده آمد تا الله هر یكی در پرده ای موصول جوست وهم او آن است كان خود عین اوست.

 

(مثنوی معنوی، ج 2، ص 497)

 

13- از لحاظ علم حضوری و مشاهدات چشم باطنی و شهودی كه عارف سالك با قدم بصیرت بدان می رسد، باز هم كسی ادعای احاطه بر آن ذات محیط علی الاطلاق را ندارد; چه این كه آن جا كه حضرت ختمی مرتبت(ص) می فرمایند: «ما عرفناك حق معرفتك; خدایا من تو را چنان كه باید شناختم (بحارالانوار، ج 69، ص 292) و امیرالموحدین، حضرت علی(ع) می فرمایند: «لا یناله غوص العظن »; غواصان دریای علوم و دانش ها از پی بردن به كمال هستی اش عاجزند (نهج البلاغه، خ 1)، دیگران جای خود دارند، بلكه مراد كشف حضوری و شهود حضرت حق با قدم معرفت و تقرب به او به اندازه استعداد و قدرت سلول سالك است، نه به طور مطلق. لذا، شیخ بهائی; در این باره می نویسند: مراد از شناخت خداوند، اطلاع یافتن بر صفات جمال و جلال الهی آن هم در حد فهم و طاقت بشری است، اما رسیدن بكند ذات مقدس الهی چیزی است كه حتی ملائكه مقرب و انبیای مرسل(ع)بدان نمی رسند، چه رسد به غیر آن ها. (اربعین، ص 510)

 

14 - تقوا دارای مراتبی است كه حضرت امام; مراتب آن را این گونه بیان می فرمایند: 1. تقوای [پرهیز] از محرمات است; 2. تقوای خاصه پرهیز از مشتهیات; عامه 3. تقویا زاهدان، اجتناب از علاقه به دنیا; 4. تقوای مخلصان اجتناب از محبت دنیا; 5. تقوای مجذوبان، پرهیز از ظهور كثرات افعالی;6. تقوای فانیان، پرهیز از كثرات اسمائی.7- تقوای واصلان، اجتناب از توجه به فناء. 8- تقوای متمكنان، پرهیز از تلوینات. (چهل حدیث، ص 180)

 

15 - عوالم دارای تقسیمات گوناگونی است، یكی از تقسیمات رایج تقسیم عوالم به ملك، ملكوت و جبروت است.

 

16 - رها كردن دنیا و آخرت، كه نه به دنبال دنیا باشد - كه این مقام دنیاطلبان است - و نه به دنبال نعمت های اخرت - كه این كار تاجران و زاهدان است - بلكه فقط جویای جمال حق باشد كه پیامبر اكرم(ص) فرمودند: «الدنیا حرام علی اهل الآخرة و الآخرة حرام علی اهل الدنیا وهما حرامان علی هل الله »; دنیا بر اهل آخرت حرام است، چه این كه آخرت هم بر طالبان دنیا حرام است و هر دو بر خداجویان حرام. (؟، جامع صغیر، ج 2، ص 16 / حسن حسن زاده آملی، رساله لقاءالله، ص 151)

 

17 - انیت در مقابل ماهیت است; چه این كه غیر خدا تشكیل شده از ماهیت و انیت; یعنی از چیستی و هستی (وجود) و انانیت، كه مصدر جعلی از «انا» می باشد، به معنای خودخواهد و خودپرستی است. بنابراین، معنای عبارت مزبور این است: از هستی و خودپرستی گذشتن و خود را ندیدن و به خود توجه نداشتن و به محرله فنا رسیدن.

 

18 - به تعبیر زیبای امیرالمؤمنین(ع) در دعای كمیل: «و اجعل... قلبی بحبك متیما»; خدایا قلب مرا لبریز از عشق و محبت قرار ده.

 

19 - در یك تقسیم كلی، حجاب ها به دو قسم تقسیم می شوند. الف - حجاب های ظلمانی; مثل دنیا، جهل، غفلت، حب نفس و...; ب - حجاب های نورانی; مثل علم، عبادت و... (آداب الصلاة، ص 5 -7، 38،113،47) در تقسیم دیگر، حجاب ها به سه قسم تقسیم می شوند. (ر. ك. به: امام خمینی، مصباح الهدایة، ص 87) در بعضی روایات هفت حجاب، در بعضی دیگر 70 حجاب، در بعضی 70 هزار و در برخی 90 هزار حجاب آمده است. (ر. ك. به: بحارالانوار، ج 58، ص 39 -47)

 

20 - اشاره است به فرازی از مناجات شعبانیة كه در چند سطر پس از آن می آید: «الهی هب لی كمال الانقطاع الیك... و تصیر ارواحنا معلقة بعز قدسك » و آیه «ثم دفی فتدلی » (انجم: 8)

 

21- حضرت امام; در كتاب شریف مصباح الهدایة در این زمینه می نویسند: «وقتی حجاب ها برطرف شد، سالك جمال حضرت حق را مشاهده می كند و از خویشتن فانی می شود كه این همان مقام فناء است... این جاست كه سفر اول از خلق به حق پایان می پذیرد» (مصباح الهدایة، ص 87)

 

22 - همان گونه كه در حدیث قدسی آمده است: «لم یسعنی ارجنی و لا سمائی و لكن یسعنی قلب عبدی المؤمن »; زمین و اسمان گنجایش مرا ندارد، ولی دل بنده مؤمن جایگاه من است (بحارالانوار، ج 58، ص 39) به قول مولوی كه ناظر به حدیث فوق است:

 

گفت پیغمبر كه حق فرموده است

 

من نگنجم هیچ در بالا و پست در زمین و آسمان و عرش نیز من نگنجم این یقین دان، ای عزیز در دل مؤمن بگنجم، ای عجب گر مرا جویی در آن دل ها طلب.

 

(مثنوی معنوی، ج 2، ص 163 - 164)

 

23 - چون حجاب تا زمانی است كه انسان گرفتار دنیاست و از آنكه گذشت، حجابی در كار نیست. از من كه گذشت، به او پیوست. به قول امام;:

 

دل كه آشفته رومی تو نباشد دل نیست آن كه دیوانه خال تو نشد عاقل نیست

 

بگذر از خویش اگر عاشق دل باخته ای كه میان تو و او جز تو كسی حایل نیست. (امام خمینی، دیوان حضرت امام;، ص 67) و به قول حافظ:

 

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز میان عشاق و معشوق هیچ حایل نیست

 

24- روح مؤمن ارتباطش به روح خدا قوی تر است از ارتباط شعاع خورشید با خورشید. (اصول كافی، ج 2، ص 166، ج 4)

 

25- چه این كه از لحاظ سندی كم تر حدیثی با این سند محكم است كه در سندش آمده: این مناجات حضرت امیرالمؤمنین(ع) و امامان از فرزندان اشیان است.

 

26- این خود نیز سندی بهتر و برتر از سند است كه متن آن قدرمحكم و خلل ناپذیر و عرشی است كه صدور آن از غیر معصوم(ع) برای آشنایان فا فن، تقریبا محال است كه گفته اند: «آفتاب آمد دلیل آفتاب »

 

27 - خدایا عنایتی فرما تا با همه وجودم، از غیر تو گسسته و به تو به پیوندم و چشم دلمان را به روشنایی دیدارت منور فرما، تا چشم های دل مان حجاب های نور را در نور دد و به سرچشمه بی پایان عظمت متصل شود و روح ما به عزت دست بپیوندت. خدایا،مرا از كسانی قرار ده كه صداشان كردی، پس خدای ترا اجابت نمودند و گوشه چشمی به آن ها كردی. پس به تجلی جلالت مدهوش شدند، پس با آن ها در پنهانی سخن گفتی و آشكارا برای تو عمل كردند. (مفاتیج الجنان، ص 283)

 

28 - پیامبر اكرم(ص) در شب معراج آن قدر به خدا نزدیك شد كه به مقال تدلی رسید. پس فاصله اش - از جهت تمثیل - به اندازه دو قوس یا نزدیك تر از آن گشت. به تعبیری دیگر، همه تعلقات امكانی را رها كرد و آن قدر به خداوند تقرب پیدا نمود كه تنها فاصله اش - و بزرگ ترین فاصله كه هیچ گاه طی نخواهد شد - این بود او ممكن الوجود است و خدایش واجب الوجود; یعنی فقط قوس وجوب و امكان و رب و عبد باقی ماند، وگرنه به حد اعلا، كه برای یك موجود ممكن و عبد قابل تصور است، رسید و به تعبیر زیبای زیارت رجبیة: «لا فرق بینك و بینها الا انعم عبادك و خلقك.» (مفاتیح الجنان، ص 242)

 

29 - شاید نظر حضرت امام; از تاكید و تایید و عدم اكتناه و تنزیه این باشد كه حضرت ختمی مرتبت با همه علو مكاتب و رتبه ای كه یافت - كه برترین انسان كامل است - در مشاهده حضوریة فناییه اش، به مرحله ای رسید كه نه تنها به كنه ذات حق نرسید و احاطه بر آن نیافت، بلكه به مقام تدلی و قاب قوسین او ادنی رسید كه هنوز فواصل طی ناشدنی باقی است:

 

از در دوست تا به كعبه دل عاشقان را هزار و یك منزل و این مقام با تنزیه هم منافات ندارد; چون حضرت حق را برتر از آن دانسته كه حتی حضرت ختمی مرتبت(ص) بدان مرحله برسد كه خود فرمود: «الهی ما عرفناك حق معرفتك »; خدایا، آن چنان كه شایسته شناخت توست، تو را نشناختم. (بحارالانوار، ج 69، ص 292)

 

30 - ای خدای من، ای سید و آقای من، ای مولای و عزیز من، ای پروردگار من، بر فرض، عذاب دوزخت را تحمل كنم، اما با آتش فراقت چه كنم؟ (مفاتیح الجنان، ص 116)

 

31 - این فرمایش حضرت امام; اشاره به حدیث ذیل، بلكه ترجمه آن است كه قال امیرالمؤمنین(ع): الهی ما عبدتك خوفا من عقابك و لا طمعا فی ثوابك و لكن وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك.» (بحارالانوار، ج 41، ص 14 ح 4)

 

32 - این سخن حضرت امام; اشاره است به احادیث فراوانی كه درباره شب معراج از آن حضرت(ص) نقل شده مثل: «فلما بلغ الی سدرة المنتهی، فانتهی الی الجحب فقال جبرئیل: تقدم یا رسول الله، لیس لی ان اجوز هذا المكان ولو دفوت انملة لاحترقت »; وقتی پیامبر اكرم(ص) در شب معراج به سدرة المنتهی رسید، به برخی موانع برخورد نمود. جبرئیل گفت: ای رسول خدا(ص)، از این جا نیز جلوتر بروید، اما من مجاز نیستم از این مكان بالاتر بیایم كه اگر یك بند انگشت نزدیك تر شوم می سوزم. (بحارالانوار، ج 18، ص 382) مولوی با اشاره به این حدیث، چه زیبا سروده است:

 

احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد بیهوش ماند جبرئیل چون گذشت احمد ز سدرة و مرصدش و ز مقام جبرئیل و از حدش گفت او را: هین بپراند رپیم گفت: رو، رو من حریف تونیم باز گفت او را: بیا ای پرده سوز، من به ارج خود نرفتستم هنوز گفت: بیرون زین حد، ای خوش فرمن گو زنم پری، بسوز دپر من

 

(مثنوی معنوی، ج 2، ص 503 - 504)

 

33 - به تعبیر زیبای حضرت علامه حسن زاده آملی (دام عزه) در این زمینه توجه نماید: «این جدول [دل] اگر درست تصفیه و لا یروبی شود مجرای آب حیات و مجلای ذات و صفات می گردد. این دفتر [دفتر دل] شایستگی لوح محفوظ شدن كلمات نوریة شجون حقایق اسما و شوون رقایق ظلیة آن ها را دارا است:

 

دفتر حق است دل به حق بنگارش نیست روا پر نقوش باطله باشد»

 

(مقدمه كتاب معرض نفس)

 

34- حضرت امام; در این زمینه دردمندانه می نالد و می گوید: «راجع به عقاید و معارف مثل بسیار است، ولی من از تعداد آن ها خودداری می كنم; زیرا كه می دانم این حجاب ها با گفته مثل منی خرق نمی شود، ولی از باب نمونه به یكی از آن ها اشاره می كنم كه فی الجمله سهل الماخذتر است:

 

این همه آیاتی كه راجع به لقاالله و معرفة الله وارد شده و این همه روایات كه در این موضوع است و این همه اشارات و كنایات و صراحات كه در ادعیه و مناجات های ائمه: موجود است، به مجرد این عقیده، كه از اشخاص عامی در این میدان ناشی و منتشر شده، كه راه معرفة الله به كلی مسدود است و باب معرفة الله و مشاهدة جمال را به باب تفكر در ذات، به آن وجه ممنوع، بلكه ممتنع قیاس نموده اند، تاویل و توجیه كنند و یا اصلا در این میدان وارد نشوند و خود را با معارفی كه قرة العین انبیا و اولیاست آشنا نكنند. خیلی مایه تاسف است برای اهل الله كه یك باب از معرفت را، كه می توان گفت ایت بعثت انبیا و منتهای مطلوب اولیاست به طوری به روی مردم مسدود كرده اند كه دم زندن از آن كفر محض و زندقه صرف است.

 

این ها معارف انبیا و اولیا را با معارف عوام و زن ها در خصوص ذات و اسما و صفات حق مساوی می دانند. بلكه گاهی از آن ها بالاتر نیز بروز كند، می گویند: فلان یك عقائد عامیانه خوبی دارد، ای كاش ما به همان عقیده عامیانه بودیم. این مطلب درست است; زیرا كه این بیچاره كه به این كلام متنوه می شود خود عقاید عامیانه را از دست داده و دیگر معارف را، كه معارف خواص و اهل الله است، باطل می شمرد. این آروز درست مثل آرزوی كفار است كه در كریمه الهیة نقل از آن ها شده: «و یقول الكافر یا لیتنی كنت ترابا»; كافر در قیامت می گوید: ای كاش من خاك بودم. (نبا: 40) ما اگر بخواهیم آیات و اخبار لقاءالله را به تفصیل ذكر كنیم تا رسوایی این عقیده فاسده، كه از جهل و غرور شیطانی پیدا شده، واضح شود كتابی جداگانه لازم دارد. (آداب الصلاة، ص 197)

 

35-فیض كاشانی، علم الیقین، ج 1، ص 49

 

36 -شیخ صدوق، توحید، ص 305

 

37 - بحارالانوار، ج 82، ص 243

 

38 - همان، ج 90، ص 159، ح 10

 

39 - حضرت امام; در جایی دیگر به همین مناسبت می فرمایند: «من و تو اهلش نیستیم، ولی خوب است منكر هم نشویم; ایمان داشته باشیم به هر چه خداوند تعالی و اولیایش فرموده اند. شاید این ایمان اجمالی هم برای ما فایده داشته باشد. گاهی هم ممكن است كه انكار بی جا و رد بی موقع و بدون علم و فهم برای ما ضررهای خیلی زیاد داشته باشد و این دنیا عالم التفات به آن ضررها نیست... شاید آن مطلب، منشا و اساسی داشته باشد از كتاب و سنت و عقل شما به آن بر نخورده باشد. چه فرق می كند كه یك نفر فقیه یك فتوا بدهد از باب دیات - مثلا - كه شما كم تر دیده اید و شما بدون مراجعه به مدركش رد كنید. او را یا آن كه یك نفر سالك الی الله یا عارف بالله یك حرف بزند راجع به معارف الهیة یا راجع به احوال بهشت و جهنم و شما بدون مراجعه به مدركش او را رد كنید.» (چهل حدیث، ص 12)

 

40 - حضرت امام; در كتاب شریف سر الصلاة به همین مناسبت می فرمایند: «از امور مهمه ای كه تنبه به آن لازم است و اخوان مؤمنین، خصوصا اهل علم [كثر الله امثالهم] باید در نظر داشته باشند آن است كه اگر كلامی از بعض علمای نفس و اهل معرفت دیدند یا شنیدند به مجرد آن كه به گوش آن ها آشنا نیست یا مبنی بر اصطلاحی است كه آن ها را از آن خطی نیست بدون حجت شرعیة، دمی به فساد و بطلان نكنند و از اهل آن توهین و تحقیر ننمایند. و گمان نكنند هر كس اسم از مراتب نفس ومقامات اولیا و عرفا و تجلیات حق و عشق و محبت و امثال این ها كه در اصطلاحات اهل معرفت رایج است، برد، صوفی است یا مروج دعاوی صوفیه است یا بافنده از پیش خود است و بر طبق آن، برهان عقلی یا حجتی شرعی ندارد. به جان دوست قسم كه كلمات نوع آن ها شرح بیانات قرآن و حدیث است.» (سرالصلاة. ص 38)

 

41 - این كتاب اخیرا و برای دومین بار به همت انتشارات الزهرا(س) به نام عرفان و عارف نمایان به فارسی ترجمه شده است كه این نام گذاری گرچه با محتوای كتاب مطابق است، اما با نام گذاری مؤلف نمی سازد، بلكه ترجمه رسای نام كتاب این چنین است: «شكستن بت های جاهلیت در رد صوفی گری ».

 

42- صوفی خالص

 

43 - درباره مرحوم فیض; صافی اش در تفسیر قرآن و وافی او در شرح روایات كافی «درباره ملاصدرا; تفسیر القرآن الكریم و شرح اصول كافی اش شاهد صدقی بر ادعای حضرت امام; می باشند.

 

44 - یعنی: «باید به خدا شكایت كرد.» این جمله اقتباسی از حدیث امام هشتم(ع) است كه فرمود: «فالی الله المتشكی و هو المستعان.» (بحارالانوار، ج 49، ص 130)

 

45 - مراد از علم بالله و اسما «صفات » علم شریف عرفان است; چون موضوع عرفان وجود مطلق یا الحق است (ر. ك. به:؟، تمیهد القواعد، ص 18 /؟ مصباح الانس، ص 13) و مسائل آن اسما و صفات خداوند تبارك و تعالی است. ر. ك. به: تمهید القواعد، ص 25) لذا، علم عرفان «علم بالله » اطلاق می شود; چه این كه به عارف «اهل الله » (محی الدین عربی، شرح فصوص الحكم، ص 60 -286 / آداب الصلاة، ص 197) كه این اصطلاح را در عرفان همچون سایر اصطلاحاتشان از كتاب و سنت گرفته اند; زیرا به قول امام خمینی;، به جان دوست قسم كه كلمات نوع آن ها شرح بیانات قرآن و حدیث است. (ر. ك. به: سرالصلاة، ص 38) اصطلاح «علم بالله » در روایات ذیل آمده است: بحارالانوار، ج 1، ص 210، ح 2، ص 215، ح 20

 

46 - این نكته كه این علم را در خدمت مشایخ آن علم تحصیل كند، از آن مطالب بسیار عمیق و اساسی است; چه این كه بیش تر علوم را و مخصوصا علم فلسفه و به خصوص علم عرفان را نمی توان با خواندن فهمید و بدان رسید و غالب گرفتاری و خطاهای بزرگی كه برای افرادی همچون غزالی پیش آمده از همین مطالعه كردن و خواندن بدون استاد است - كه خود بدان معتوف است امام سجاد(ع) درباره ضرورت نیاز به استاد می فرمایند: «هلك من لیس له حكیم یرشده »; كسی كه بدون استاد و راهنما باشد هلاك می شود (؟، كشف الغمة، به نقل از: رساله سیر و سلوك، منسوب به بحر العلوم، ص 116 / بحارالانوار، ج 78، ص 159، ح 10) حضرت امام;، به مناسبت بحثی از كتاب اثولوجیا افلوطین می نویسند: «كسی كه بخواهد این مطلب را خود بفهمد [مطلب محل بحث را] به كتاب اتولوجیا مراجعه كند. البته بعد از تحقیق و تفحص كامل از سخنان پر رمز و راز عارفان بالله و پس از مراجعه به استاد چون هر علمی اهلی دارد و اصطلاحاتی، مواظب باش، نكند بدون مقدمات و با اتكا به فهم خودت به این كتاب ها مراجعه كنی كه نه تنها فایده ای برایت ندارد، بلكه جز حیرت و گمراهی چیزی به بار نمی آورد. مگر نمی بینی... شیخ الرئیس.................، این اعجوبه قرن كه در حدة ذهن و دقت فكر، لم یكن له كفوا احد [بی نظیر است] می گوید: من ریاضیات و طبیبیات و طب را فقط مقدار اندكی نزد استاد خواندم و به راحتی بقیه را فهمیدم. اما در الهیات هیچ نمی فهمیدم، حتی گاهی اتفاق می افتاد در یك مساله الهی چهل بار مطالعه می كردم و چیزی عایدم نمی شد، آخرالامر با توسل به خداوند و تضرع، حل می شد.» (مصباح الهدایة، ص 68 -69) حضرت امام; در پایان كتاب گرانسنگ و بی بدیل مصباح الهدایة می فرمایند: «ای برادر روحانی، مواظف باش... نكند بخواهی مطالب این كتاب را بدون تفحص در كلمات بزرگان و عارفان بالله و متاله بفهمی یا بخواهی بدون فراگیری این معارف از اهل آن - از مشایخ عظام و عرفاء كرام - و با مجرد مطالعه این مطالب به آن ها برسی كه در این صورت، تیجه ای جز خسران و حرمان ندارد.» (مصباح الهدایة، ص 90)به قول حافظ:

 

بكوی عشق منه بی دلیل راه قدم كه من به خویشتن نمودم صد اهتمام و نشد

 

یا

 

طی این مرحله بی همرهی خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهی و به قول ملای رومی:

 

هر كه گیرد بیشه ای بی اوستا ریشخند می شد به شهر و روستا(مثنوی معنوی، ج 2، ص 34)

 

47 - حضرت امام خمینی; در این جا راه رسیدن به معارف را چند چیز معرفی فرموده اند كه عبارت اند از: «یك. فراگیری علم در خدمت مشایخ;

 

دو. ریاضات علمی;

 

سه. ریاضات عملی;

 

چهار. تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله.»

 

این فرمایش حضرت امام; گویا نظار است به سخن نغز و ارزشمند امیرالمؤمنین علی(ع):

 

«لا تحعیل العلم الا بخمسة اشیاء: اولها بكثرة السؤال، الثانی بكثرة الم الاشتغال، الثالث بتطهیر الافعال، الرابع بخدمة الرجال، الخامس باستعانة ذی الجلال » (؟، المواعظ العددیة، ص 158)علم به دست نمی آید، مگر از این پنج راه: اول زیاد سؤال كردن، دوم به ممارست همیشگی و مداوم (ریاضات علمی)، سوم عملا از گناهان پرهیز كردن (ریاضات عملی)، چهارم به خدمت بزرگان و عالمان رسیدن (خدمت مشایخ)، پنجم از خدای متعال كمك خواستن (تذكر محبوب و اشتغال قلب به ذات اقدس اله).

 

48 - دیوان حضرت امام خمینی;، ص 61

 

منابع مقاله:

فصلنامه معرفت، شماره 31، محیطی، علی

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است