در
بازدید : 397933      تاریخ درج : 1389/7/21
Skip Navigation Links.
مقدمه
خاندان روح الله
ولادت خورشید
Expand كودكیكودكی
Expand دوران تحصیل دوران تحصیل
Expand تشكیل خانواده تشكیل خانواده
آغاز نهضت
قیام 15 خرداد
تبعید و هجرت به نجف
هجرت به پاریس
بازگشت به ایران
پیروزی انقلاب اسلامى
مشكلات مسیر انقلاب
جنگ تحمیلی و دفاع هشت ساله امام و امت
جام زهر
Expand سربازان روح الله سربازان روح الله
Expand رحلت امام خمینى قدس سرهرحلت امام خمینى قدس سره
رهبری آیت الله خامنه ای حفظه الله
Expand اساتید و مشایخ اجازه امام اساتید و مشایخ اجازه امام
Expand شاگردانشاگردان
علماء معاصر امام
Expand روح الله از منظر بزرگان  روح الله از منظر بزرگان
Expand فرازهایی از زندگی فرازهایی از زندگی
Expand خاطرات یارانخاطرات یاران
عوامل موفقیت امام
عناصر موثر در شكل گیری شخصیت انقلابی و معنوی امام
Expand سجایای علمی و اخلاقی امام سجایای علمی و اخلاقی امام
نامه ها وسفارشات اخلاقی عرفانی امام
Expand دیدگاههادیدگاهها
Expand بزرگان از منظر امام بزرگان از منظر امام
اصل ولایت فقیه
نكته ها
سخنان برگزیده
معرفی آثار
معرفی دیگری از آثارامام خمینی
معرفی مقالاتی با موضوع امام خمینی (ره)
معرفی نرم افزارهای مربوط امام خمینی
معرفی فیلمهایی با موضوع امام (در دست تهیه)
امام خمینی در اینترنت
ضمیمه ها
 

منابع مقاله:

فصلنامه علوم حدیث، شماره 14، نعمت الله صفری فروشانی؛ به نقل از www.hawzah.net

 

و) مرسلات شیخ صدوق

 

قبل از آنكه درباره ارتباط مرسلات صدوق و توثیقات عام بحث كنیم،مناسب است كه نظر امام(ره) را درباره شخصیت رجالی صدوق ومقدار اعتبار اقوال او ذكر كنیم; زیرا یكی از مباحث اصلی علم رجال، بحث و بررسی درباب رجالیان و نیز مقدار اعتبار اقوال هریك از آنها بخصوص در هنگام تعارض با اقوال دیگران است.

 

با آنكه مشیخه صدوق، جزو مصادر اولیه كتب رجال معرفی شده است;اما در علم رجال، توجه كمتری نسبت به اقوال او ابراز می شود.با تفحص در عبارات امام(ره) به عنایت فوق العاده ایشان به اقوال رجالی شیخ صدوق پی می بریم. در این مورد، به عنوان مثال، می توانیم دیدگاه امام(ره) را نسبت به مرسلات صدوق، ذكركنیم كه ایشان نیز مانند بسیاری از رجالیان و فقها، مرسلات شیخ صدوق را به دو دسته تقسیم می كند:

 

قسم اول، آن است كه صدوق به طور جزم و قطع، خبری را به معصوم(ع) نسبت دهد كه این قسم را معتبر می داند.

 

قسم دوم، آن است كه خبر را به گونه ای غیر جزمی و با عباراتی همچون (روی عنه) بیاورد كه این قسم را معتبر نمی داند.

 

عبارت ایشان در مبحث ولایت فقیه و در هنگام بحث از حدیث (اللهم ارحم خلفائی) چنین است:

 

فهی روایه معتمده لكثره طرقها; بل لو كانت مرسله، لكانت من مراسیل الصدوق التی لاتقر عن مراسیل مثل ابن ابی عمیر. فان مرسلات الصدوق علی قسمین: احدهما ما ارسل و نسب الی المعصوم(ع)بنحو الجزم، كقوله (قال امیرالمؤمنین علیه السلام كذا).

 

وثانیهما ما قال (روی عنه علیه السلام ) مثلا و القسم الاول من المراسیل المعتمده المقبوله. (101)

 

ایشان در موارد دیگر نیز به قسم اول مرسلات صدوق اشاره كرده وآنها را معتبر دانسته است. (102)

 

علت اعتماد امام(ره) به این گونه مرسلات شیخ صدوق، آن است كه نقل این چنینی صدوق، دلالت بر اعتماد او بر خبر می كند كه این اعتماد یا به جهت وثاقت راویان و یا به علت قیام قرائن دلالت كننده بر صحت خبر در نزد او بوده است. (103)

 

اشكالی كه در این هنگام پیش می آید، آن است كه ممكن است توثیق یا تصحیح صدوق، ناشی از اجتهاد او باشد كه برای دیگران، حجت نیست; اما امام(ره) به این اشكال، چنین پاسخ می دهد كه باتوجه به مشی صدوق، این نكته روشن است كه او اهل اجتهاد متعارف نبوده و بنابراین، می توانیم اطمینان پیدا كنیم كه توثیق وتصحیح او، ناشی از قرائنی آشكار بوده است كه اگر به ما نیز می رسید، آن خبر را حجت می دانستیم. عبارت امام(ره) در این مورد،چنین است:

 

و توهم ان جزمه (ای الصدوق ره ) باجتهاده لایفید لنا ولعل القرائن التی عنده لاتفیدنا الجزم فی غیر محله، لان الظاهر من مسلكه انه لم یكن اهل الاجتهادات المتعارفه عن الاصولیین سیماالمتاخرین منهم; فالقرائن التی عنده لا محاله تكون قرائن ظاهره توجب الاطمئنان لنا ایضا. (104)

 

نكته جالب در این عبارات كه ناشی از اعتماد فوق العاده امام(ره) به این گونه مرسلات صدوق است، عبارت پایانی اوست كه رد این چنین روایاتی را مساوی با جرئت بر مولا و رد روایات اودانسته است; چنانكه می فرماید:

 

وكیف كان رد تلك المرسلات جرئه علی المولی؟ (105)

 

به دلیل همین اجتهادات است كه امام(ره) بین مرسلات صدوق و مرسلات شیخ مفید (م 413ق)، حتی اگر از نوع دوم باشد، تفاوت گذاشته ومرسلات دومی را قبول نمی نماید; چنانكه می فرماید:

 

... بل الظاهر ان ارسال المفید جزما غیر ارسال الصدوق كذلك;حیث لانستبعد الاعتماد علی مرسلاته [ای الصدوق]; لاان المفید كان من اهل النظر والاجتهاد، و لعل انتسابه جزما مبنی علی اجتهاده بخلاف طریقه الصدوق وابیه. وكیف كان لیست المرسله معتمده. (106)

 

مثال دیگر كه اعتماد فوق العاده امام(ره) به صدوق را می رساند،آن است كه ایشان در مقام تعارض تضعیف شیخ صدوق با توثیق رجالی مشهور، یعنی نجاشی، تمایل بیشتری به پذیرش تضعیف صدوق دارد ویا لااقل به جهت تضعیف او، دچار نوعی توقف می شود; چنانكه درباره محمد بن اسحاق می گوید:

 

... ومحمد بن اسحاق و ان وثقه النجاشی، لكن العلامه توقف فیه،لما نقل عن الصدوق من انه واقفی; و یظهر من محكی كلام ابن داوودایضا التوقف. ولقد تصدی بعضهم لاثبات عدم كونه واقفیا. فكیف كان فهو اما واقفی ثقه او امامی كذلك.

 

با این حال، در پایان بحث، با تاكید بر خبرویت صدوق در رجال،چنین می نویسد:

 

... ولهذا، ففی نفسی شی ء من محمد بن اسحاق الصراف الواقفی بقول الصدوق الذی هو اخبر من متاخری اصحابنا بحال الرجال. (107)

 

و در جای دیگری درباره تضعیف حسن بن حسین لولوی، از سوی صدوق وتوثیق وی از سوی نجاشی چنین می آورد:

 

وقول الصدوق فیه ما قال لا یقصر عن قول النجاشی لو لم یقدم علیه. (108)

 

آنچه كه بحث مرسلات صدوق را با توثیقات عام پیوند می دهد، این است كه: اگر در تالیفات دیگر صدوق و یا از طرق دیگر توانستیم سلسله سند مرسلات نوع دوم صدوق را به دست آوریم، آیا می توانیم از نحوه ارسال صدوق به عنوان توثیقی از سوی او نسبت به افرادسلسله سند استفاده نماییم؟

 

امام(ره) این مسئله را به صورت یك احتمال عقلایی مطرح می كند;اما به صورت قطعی آن را نمی پذیرد; زیرا در اینجا احتمال قوی دیگری نیز وجود دارد و آن تصحیح از راه قرائن است; چنانكه دریكی از عبارات خود می گوید:

 

... لكان قوله ذلك [ای الارسال بنحو الجزم] دلیلا علی جزمه بصدورالروایه من القرائن، لولم یكن توثیقا للنهدی [محمد بن حمران]الواقع فی رجال الحدیث. (109)

 

و در جای دیگر می گوید:

 

بل المناقشه فی مرسله الصدوق ایضا لاتخلو من اشكال بعد انتساب الروایه جزما الی الصادق علیه السلام ، و هو غیر ممكن من مثل الصدوق الا مع وثاقه رواتها او محفوفیتها بقرائن توجب جزمه بالصدور; فیمكن ان یجعل ذلك منه توثیقا منه للرجلین. (110)

 

ز) سكوت ابن غضائری درباره راوی

 

احمد بن حسین بن عبیدالله بن ابراهیم غضائری، معروف به ابن غضائری، یكی از رجالیان بزرگ شیعه بوده كه در نیمه دوم قرن چهارم و اوائل نیمه اول قرن پنجم می زیسته است. او معاصرنجاشی و شیخ طوسی(ره) بوده، بلكه نظر امام(ره) آن است كه گونه ای شیخوخت و تقدم، نسبت به شیخ داشته است. (111)

 

ابن غضائری، كتب متعددی در علم رجال شیعه و درباره كتب ومصنفات و اصول آنها داشته است كه همگی بجز (كتاب الضعفاء) ازبین رفته است. از این كتاب او هم تنها اقوال پراكنده ای در كتب رجالی باقی مانده و نسخه های خطی یی نیز كه به گردآوری اقوال او اختصاص یافته اند، در كتابخانه های مختلف، موجود است. (112)

 

آنچه كه ابن غضائری را مشهور نموده، سختگیری او نسبت به رجال حدیث است، به گونه ای كه بسیاری از روات و حتی راویان مشهور،از تیغ او در امان نمانده اند و به همین جهت، در میان بعضی ازرجالیان، چنین مشهور شده كه تضعیفات او اعتباری ندارد; اماتوثیقات او بسیار معتبر است. (113)

 

در این میان، آنچه اهمیت دارد، این است كه: آیا با توجه به سختگیری ابن غضائری می توانیم از سكوت او و وارد نكردن جرح برراوی، به عنوان یك توثیق عام از سوی او استفاده نماییم یاخیر؟

 

از عبارات امام(ره) كه راههای توثیق زید نرسی را از قول علامه بحرالعلوم نقل می كند، چنین برمی آید كه تلقی او از سكوت ابن غضائری، یك توثیق عام بوده است; چنانكه می گوید:

 

...وثالثه بسكوت ابن الغضائری عن الطعن فیه [ای فی حدیث زیدالنرسی]، مع طعنه فی جمله من المشائخ واجلاء الاصحاب، حتی قیل:(السالم من رجال الحدیث، من سلم منه)... ولولا ان هذا الاصل من الاصول المتلقاه بالقبول بین الطائفه، لما سلم من طعنه و من غمزه علی ماجرت به عادته فی كتابه الموضوع لهذا الغرض. (114) كه منظور از (كتابه...) در این عبارت، همان (كتاب الضعفاء)است.

 

اما امام(ره) این مطلب را نمی پذیرد و علت آن را عدم دلالت سكوت بر توثیق می داند; زیرا ممكن است كه علل دیگری همچون عدم اطلاع ابن غضائری، علت سكوت او باشد كه در این صورت، زید در نزد ابن غضائری مجهول الحال می شود. چنانكه می فرماید:

 

... واما ما تشبث به ثالثا لاصلاح حال زید بعدم طعن ابن الغضائری علیه، ففیه ما لایخفی...; واما سكوته فلا یدل علی شی ء; ولعله لم یطلع علی طعن فیه وكان عنده من المجاهیل وهو لا یكفی فی الاعتماد علیه. (115)

 

با اینكه این جواب، پاسخ متینی به نظر می رسد; اما باید توجه داشت كه دو سؤال و اثبات دو مطلب بر آن تقدم رتبی دارند: آیاابن غضائری در (كتاب الضعفاء) درصدد استقصای تمام تضعیف شدگان بوده یا آنكه تنها قصد ذكر بعضی از آنها را داشته است؟ و آیاتمام تضعیفات ابن غضائری به ما رسیده است یا خیر؟

 

آنچه كه ما را وادار می كند كه به این دو سؤال و یا لااقل سؤال دوم پاسخ منفی بدهیم، آن است كه اولا در اقوال منقول از (كتاب الضعفاء)، سخنی درباره بعضی از راویانی كه از سوی همه رجالیان تضعیف گشته اند (و به اصطلاح، ضعف آنها مسلم است)، نمی یابیم كه از این باب، می توانیم افرادی همچون مغیره بن سعید بجلی،بیان بن سمعان تمیمی، ابوالخطاب محمد بن مقلاص، بشار شعیری،ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی و... را برای مثال بیاوریم. (116)

 

فصل چهارم: كتب

 

در این فصل به كتب روایی یا كتابهای مشتمل بر روایات، اشاره می شود كه امكان استناد به آنها در فقه وجود دارد و نیز درعبارات امام(ره) نظری درباره آنها ابراز شده است.

 

ترتیب بندی كتب، تا حد امكان، تاریخی است; یعنی براساس تاریخ حیات مولفان آنها و یا كسانی كه این كتب به آنها منتسب شده،آمده اند.

 

ثانیا با استقصای موارد تضعیف شده در (كتاب الضعفاء) به عددی در حدود یكصدوشصت نفر می رسیم، در حالی كه با مراجعه به كتب رجالی، همانند (رجال ابن داوود) و (خلاصه الاقوال) علامه حلی كه متكفل ذكر نام ضعفا شده اند، در می یابیم كه این عدد، نسبت به افراد تضعیف شده موجود در این كتابها بسیار ناچیز است. (117)

 

1و2 نهج البلاغه و صحیفه سجادیه

 

نظر امام(ره) درباره این دو كتاب، آن است كه گرچه علو مضمون وفصاحت و بلاغت بسیاری از فقرات این دو كتاب، موجب وثوق به صدورآنها می شود; اما این امر، در تمام فقرات جاری نیست وبنابراین، نمی توان همه فقرات آنها را دارای حجت فقهی دانست ودر فقه به آنها استدلال كرد. حضرت امام(ره) در این باره می نویسد:

 

... فابواب المناقشه فی الاسناد والدلاله فی كثیر منها [ای الروایات] مفتوحه، حتی فی (الصحیفه المباركه السجادیه)، فان سندها ضعیف و علو مضمونها و فصاحتها و بلاغتها و ان توجب نحووثوق علی صدورها، لكن لاتوجبه فی جمیع فقراتها واحده بعد واحده،

 

حتی تكون حجه یستدل بها فی الفقه، و تلقی اصحابناایاها بالقبول كتلقیهم (نهج البلاغه) به، لو ثبت فی الفقه ایضا، انما هو علی نحو الاجمال، و هو غیر ثابت فی جمیع الفقرات. (118)

 

3. اصل زید نرسی

 

زید نرسی، یكی از اصحاب امام صادق و امام كاظم(ع) است (119) كه دركتب رجالی مورد توثیق و تضعیف قرار نگرفته است. لذا در وثاقت او و اعتبار اصلش بین رجالیان و به تبع آنها فقها، اختلاف رخ داده است و از آنجا كه توثیق خاصی درباره او وارد نشده، بعضی برای اثبات وثاقت او دست به دامان قرائن و دلائل دیگری گشته اند. از جمله، علامه طباطبایی(بحرالعلوم) و علامه مجلسی(ره)همین طریق را پیموده اند و امام(ره)، چهار دلیل از قول آنهابرای اثبات وثاقت زید نرسی و صحت اصل او از قرار زیر نقل می كند:

 

1. نقل یكی از اصحاب اجماع (یعنی محمد بن ابی عمیر) از او،

 

2. داشتن (اصل)،

 

3. سكوت ابن غضائری درباره او،

 

4. نقل روایات او در كتب اربعه.120

 

آن گاه امام(ره) وارد نقد و رد این دلائل می شود و در این راه،بحثهای مبسوطی همچون بحث (اصحاب اجماع) و (اصل) را می گشاید.

 

به نقد و رد سه دلیل اول، در بیان امام(ره) در فصل قبل پرداخته شد (121) و اكنون فقط به رد دلیل چهارم می پردازیم.

 

نظر ایشان در مقام رد دلیل چهارم، چنین است كه با مراجعه به كتب اربعه، در می یابیم كه تنها دو یا سه روایت از او در این كتب نقل شده است و همین، خود، شبهه برانگیز است و نه تنها موجب وثاقت او نمی شود; بلكه اسباب سوء ظن به او را فراهم می آورد;زیرا این احتمال تقویت می شود كه (اصل) او مورد اعتماد صاحبان كتب اربعه نبوده و صحت این دو یا سه روایت، از راههای دیگری برای آنها ثابت شده است. امام(ره) می فرماید:

 

واما ما تشبث [ای العلامه بحرالعلوم الطباطبائی] به رابعا من عدم خلو الكتب الاربعه من اخبار اصل النرسی، فهو عجیب منه;فانه لولا هذا الامر فی سلب الوثوق عن اصله لكان كافیا; لان اقتصار المشائخ الثلاثه من روایات اصله علی حدیثین او ثلاث احادیث دلیل علی عدم اعتمادهم باصله من حیث هو اصله او من حیث روایه ابن ابی عمیر عنه، فكانت لما نقلوا منه خصوصیه خارجیه،والا فلای عله تركوا جمیع اصله واقتصروا علی روایتین منه، مع كون الاصل عندهم وبمرای و منظرهم.

 

بل لو ثبت ان كتابا كان عندهم، فتركوا الروایه عنه الا واحدا اواثنین مثلا، صار ذلك موجبا لعدم الاكتفاء بتوثیق اصحاب الرجال صاحبه فی جواز الاخذ بالكتاب وهذا واضح جدا و موجب لرفع الیدعن كتاب النرسی جزما، بل تركهم الروایه عنه 4. اصل زید زراد مع كون الراوی عنه ابن ابی عمیر، دلیل علی عدم تمامیه ما قیل فی شان ابن ابی عمیر من انه لایروی الا عن ثقه. تامل! (122)

 

زید زراد نیز یكی دیگر از صاحبان (اصل) و از اصحاب امام صادق(ع) است (123) كه توثیقی درباره او وارد نشده است.

 

امام(ره) نیز این اصل را همانند اصل نرسی (و تقریبا به علت همان اشكالات)، معتبر نمی داند و دو اشكال تازه ای كه در اینجامطرح می نماید، یكی عدم وصول این (اصل) به مجلسی(ره) با سندصحیح است; زیرا در سلسله سند او فردی به نام منصور بن حسن آبی وجود دارد كه مجهول است; و دوم آنكه گفته شده است كه این(اصل)، مشتمل بر مسائل مخالف مذهب شیعه است. عبارت ایشان چنین است:

 

و مما ذكرنا فی حال اصل النرسی، یظهر الكلام فی اصل زید الزراد;فانهما مشتركان غالبا فیما ذكر. هذا كله مع عدم وصول النسخه التی عند المحدث المجلسی الیه بسند یمكن الاتكال علیه، لجهاله منصور بن الحسن ال آبی الذی كانت النسخه بخطه مورخه باربع وسبعین و ثلاثماه، و هو غیر منصور بن الحسین الابی الذی ترجمه منتجب الدین و قال: (فاضل عالم فقیه وله نظم حسن قرا علی شیخنا المحقق ابی جعفر الطوسی)، لتاخره عن كتابه النسخه عصرابناء علی ما ترجمه، و ان صرح بعض بانه معاصر الصاحب بن عبادمضافا الی اختلافهما فی الاب. هذا مع عدم ثبوت وثاقه الثانی ایضا، و عدم كفایه ما قال منتجب الدین فیها، هذا مع ما حكی من اشتمال اصله علی المناكیر و ما یخالف المذهب. تامل! (124)

 

5. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه

 

كتاب (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)، گرچه به عنوان یكی ازمصادر (وسائل الشیعه) از آن استفاده نشده است; اما صاحبان(بحارالانوار) و (مستدرك الوسائل)، از آن به عنوان یكی ازمصادر خود استفاده كرده اند. با این حال، علامه مجلسی درباره آن چنین می گوید:

 

و كتاب (مصباح الشریعه) فیه بعض ما یریب اللبیب الماهر واسلوبه لایشبه سائر كلمات الائمه وآثارهم. (125)

 

اما در مقابل، میرزای نوری در (مستدرك الوسائل)، از اعتبار آن دفاع می كند. (126) این كتاب به امام صادق(ع) نسبت داده شده است وحاوی روایاتی است كه از سوی بعضی از بزرگان، مانند شهیدثانی،مورد اعتماد واقع شده است; اما بعضی به علت منتهی شدن سند كتاب به بعضی از صوفیان و نیز اشتمال كتاب بر امور منكری كه مخالف با متواترات است، این نسبت را مردود دانسته اند. (127)

 

امام(ره) نیز این كتاب را معتبر نمی داند; بلكه در روایت بودن آن، شك می كند و احتمال پدید آمدن آن به وسیله بعضی از اهل علم و حال را بعید نمی داند و می نویسد:

 

... واما روایه (مصباح الشریعه)... فلا تصلح للاستناد الیها لعدم ثبوت كونها روایه، فضلا عن اعتبارها، بل لایبعد ان یكون كتابه من استنباط بعض اهل العلم والحال و من انشائاته. هذا كله مع الغض عن اسناد الروایات والقرائن القائمه فی متونها; و الافابواب المناقشه فی الاسناد والدلاله فی كثیر منها مفتوحه. (128)

 

6. فقه الرضا(ع)

 

بعضی این كتاب را منتسب به امام رضا(ع) دانسته اند و برخی دیگر، در این انتساب شك كرده، آن را از افرادی همچون جعفر بن بشیر یا پدر شیخ صدوق یا یكی از فرزندان ائمه(ع) و یا از محمدبن علی شلمغانی دانسته اند. (129)

 

این كتاب نیز به عنوان مصدر از سوی صاحب (وسائل الشیعه)استفاده نشده است; اما علامه مجلسی و میرزای نوری(ره) به آن اعتماد كرده اند و علامه مجلسی(ره) درباره آن می گوید:

 

... واكثر عباراته موافق لما یذكره الصدوق ابو جعفر بن بابویه فی (كتاب من لایحضره الفقیه) من غیر سند و ما یذكره والده فی رسالته الیه، و كثیر من الاحكام التی ذكرها اصحابنا ولا یعلم مستندها مذكوره فیه. (130)

 

نظر میرزای نوری آن است كه كتاب، مشتمل بر دوبخش است كه بخش اول آن، شامل روایات امام رضا(ع) و بخش دوم از (النوادر) محمدبن احمد بن عیسی است. (131)

 

امام(ره) در موارد مختلفی هنگام برخورد با این كتاب، عدم اعتبار آن را متذكر می شود (132) و آن را تالیف یكی از علما می داند كه ضمن نقل روایات، اجتهادات خود را نیز آورده است و به وسیله مضمون روایات، فتوای خود را ذكر می كند. چنانكه در(الرسائل) می گوید:

 

... و المظنون كون هذا الكتاب من تصنیف بعض العلماء المطلع علی الاحادیث، و قد جمع بین شتات الاخبار باجتهاده و روی مضمونهاكما یظهر للمتدبر فیه. (133)

 

و در كتاب دیگر خود، هنگام بررسی یك مسئله خاص، میان عباراتی از (فقه الرضا(ع » كه با لفظ (روی) و بدون آن به كار رفته،تفاوت قائل می شود:

 

واما الفقه الرضوی، فلا ینبغی الاشكال فی انه لیس من تصنیفات الرضا(ع) كما لایخفی علی من رابعه و تدبر فی تعبیراته، بل هوعلی ما یظهر منه تصنیف عالم ذی القریحه المستقیمه، و هو مشتمل علی روایات مرسله و فتاوی من صاحبه; و ما حكی عنه فی المقام[ای خیار العیب] بلفظ (روی) یكون مضمونه قریبا من سائرالروایات سیما مرسله جمیل; و ما حكی عنه بلا لفظه (روی) یكون علی الظاهر من فتوی صاحبه موافقا للمشهور ولیس روایه. (134)

 

6. تفسیر عیاشی

 

این تفسیر، منسوب به محمد بن مسعود بن محمد بن عیاش سمرقندی،معروف به عیاشی است كه از اساتید محمد بن عمر بن عبدالعزیز(معروف به كشی) بوده و از سوی رجالیان، توثیق شده است. (135)

 

این كتاب كه حاوی تفسیر آیات قرآن به وسیله روایات بوده است،معمولا از سوی علمای شیعه با دیده قبول نگریسته شده است;چنانكه صاحب (وسائل) نیز آن را یكی از مصادر خود قرار داده است و می گوید كه تنها نیمه اول آن به دست ما رسیده است كه درآن، بعضی از نسخه نویسان، اسناد روایات را حذف كرده و تنها بریك راوی اعتماد نموده اند. (136) نظر

 

... فان العیاشی و ان كان ثقه... ، لكن لیس لنا طریق صحیح الی تفسیره... ولم یذكر صاحب (الوسائل) طریقه الیه الا ان یدعی الاطمئنان و الوثوق بكون ما عن تفسیره منه. والعلم عندالله! (137)

 

7......

 

8. تحف العقول عن آل الرسول(ص)

 

این كتاب، از آن حسن بن علی بن شعبه از قدمای معاصر با شیخ صدوق (م 381ق) بوده كه از سوی رجالیان متقدم، تصریحی در توثیق او نرسیده است; گرچه متاخران، همانند شیخ حر عاملی و صاحب(ریاض العلماء)، ستایش فراوانی از او نموده اند.

 

بعضی از علمای شیعه، به جهت ارسال روایات این كتاب، آن رامعتبر ندانسته اند; (138) اما صاحب (وسائل الشیعه) از آن به عنوان مصدری از مصادر معتبر كتاب خود استفاده می كند. (139) همین مطلب، باعث نوعی اعتماد از سوی امام(ره) بر این كتاب شده است;چنانكه در بحث ولایت فقیه و در ضمن بررسی روایت (مجاری الامور والاحكام علی ایدی العلماء...) كه از این كتاب نقل شده، می گوید:

 

... وهی و ان كانت مرسله، لكن اعتمد علی الكتاب [ای (تحف العقول)] صاحب (الوسائل) و متنها موافق للاعتبار و النقل. (140)

 

9. كتاب من لایحضره الفقیه

 

این كتاب، یكی از كتب اربعه روایی شیعه است كه اعتبار آن،بحثهای فراوانی را میان علمای شیعه و بخصوص بین اخباریان واصولیان ایجاد كرده است.

 

یكی از دلائل عمده موافقان با اعتبار این كتاب، گواهی شیخ صدوق در آغاز كتاب است كه شهادت به صحت همه محتویات كتاب داده وآنها را حجتی بین خود و خدایش دانسته و می گوید:

 

... ولم اقصد فیه قصد المصنفین فی ایراد جمیع ما رووه; بل قصدت الی ایراد ما افتی به و احكم بصحته، واعتقد فیه انه حجه فیمابینی و بین ربی. (141)

 

امام(ره) در بعضی از موارد، به این ضمانت شیخ صدوق(ره) اشاره می كند; (142) اما نظر ایشان بر آن است كه شیخ صدوق به این عهدخود، وفا نكرده است. البته ایشان این را كه صدوق در همان اوائل كتاب از این عهد عدول كرده باشد، بعید می داند.امام(ره) پس از نقل عبارت فوق از قول صدوق، چنین می نگارد:

 

... و هو و ان لم یف بهذا العهد فی كتابه، كما یظهر للمراجع به، لكن رجوعه عنه فی اول الكتاب فی غایه البعد. (143)

 

10. المقنع

 

المقنع، یكی دیگر از كتب شیخ صدوق(ره) است كه در اعتبار آن،اختلاف واقع شده است. این كتاب، شامل دو بخش است:

 

بخش اول، روایاتی است كه شیخ صدوق(ره) نقل كرده و چنانكه خودمی گوید، به عللی چون امكان حمل كتاب، سخت نبودن حفظ روایات وملول نشدن خواننده، سلسله اسناد آن را حذف نموده است.

 

بخش دوم، نامه پدر صدوق به اوست كه آن نیز شامل روایاتی است;اما حذف اسناد آن، توسط پدر شیخ صدوق انجام شده است، نه خوداو. (144)

 

عمده دلیلی كه برای صحت این كتاب ذكر شده، عبارت شیخ صدوق دراول كتاب است كه امام(ره) این چنین به نقل آن می پردازد:

 

... انی صنفت كتابی هذا و سمیت الكتاب (المقنع) لقنوع من یقروه بما فیه; و حذفت الاسناد منه لئلا یثقل حمله ولا یصعب حفظه ولایمله قاریه، اذ كان ما ابینه فیه فی الكتب الاصولیه موجودابینا عن المشائخ العلماء الفقهاء الثقات رحمهم الله(انتهی). (145)

 

كه البته ظاهر، آن است كه این شهادت، تنها شامل بخش اول كتاب او می شود و نه بخش دوم، یعنی نامه پدرش. (146)

 

نظر امام(ره) بر این است كه از این عبارت، نمی توان توثیق تمام افراد سلسله اسناد محذوف را اثبات كرد; زیرا در این عبارت، دواحتمال وجود دارد:

 

احتمال اول آنكه صدوق درصدد گواهی دادن این مطلب است كه خود،روایات كتابش را در كتب اصول روایی اصحاب دیده است; نیز درصددتوثیق صاحبان این كتب است. طبق این احتمال، روایات (المقنع)،در صورت قبول توثیق یك عادل، صحیح است.

 

احتمال دوم آنكه صدوق، درصدد بیان وثاقت رجال واقع در طرق خودبه صاحبان این كتب است و نه توثیق صاحبان این كتب; یعنی آنكه مشایخ ثقات، وجود این روایات را در كتب اصول، ثابت می دانند.امام(ره) احتمال دوم را تقویت می كند. بنابراین، نمی توان توثیق صاحبان اصول را در نزد صدوق، ثابت دانست. عبارت ایشان چنین است:

 

... ویمكن المناقشه فی سند (المقنع) بان یقال ان ما فی اوله لایدل علی توثیق جمیع ما فی سلسله السند، لانه قال: (انی صنفت...) و فیه احتمالان:

 

احدهما انه بصدد الشهاده علی موجودیه ما فی (المقنع) فی الكتب الاصولیه، فتكون شهاده علی وجدانه فیها; وانما ذكرت الاسناد فیماذكرت لا لاثبات الكتب، بل لاغراض آخر كحفظ السلسله و رجال الاسانید كالاسناد الموجوده فی عصرنا الی الكتب الاربعه; و بصددشهاده اخری وهی توثیق صاحب الاصول، و علی هذا یكون مافیه بمنزله روایه صحیحه، لو قلنا بقبول توثیق عدل واحد فی رجال السند.

 

وثانیهما ان یكون بصدد بیان وثاقه طرقه الی الاصول لاتوثیق اصحابها، بان یكون قوله مبینا حالا لاخبرا بعد خبر، فیكون مراده ان وجودها فی الكتب معلوم مبین بوسیله المشائخ الثقات; و لعل هذا الاحتمال اقرب لبعد امتیاز (المقنع) عن سائر كتبه سیما مثل(من لایحضر)... (147)

 

اشكالی كه در اینجا به نظر می رسد، آن است كه كلام امام(ره) دراول عبارتش، در وثاقت همه سلسله سند است. در حالی كه احتمال اول كه بدین منظور مطرح شده تنها وثاقت صاحبان كتب رااثبات می نماید و اثبات وثاقت همه افراد سلسله سند، منوط برآن است كه منظور صدوق از مشایخ ثقات، همه افراد سند باشد و نه مشایخ بی واسطه اش و یا صاحبان اصول. (148)

 

در اینجا ممكن است استدلالی برای تصحیح روایات این دو كتاب شیخ صدوق و بلكه همه كتب روایی او ذكر شود و آن اینكه صدوق، خود می گوید كه در كتابهایش، تنها روایاتی را ذكر می كند كه استادش ابن ولید، آنها را صحیح می داند و این خود، شهادتی از استادش بر وثاقت رجال روایات و یا صحت متن آنهاست.

 

اما امام(ره) این استدلال را نمی پذیرد، با این بیان كه اگرمراد وی تصحیح رجال سند باشد، این امر، مخالف یافته های ماست;زیرا در موارد فراوان، به افراد ضعیف در سلسله اسناد روایات ابن ولید برمی خوریم; و اگر مراد وی تصحیح متن بوده است، این امر برای ما فایده ای ندارد و شاید علتش این باشد كه ممكن است این تصحیح، از راه قرائنی صورت گرفته باشد كه برای ما حجیت واعتبار ندارند. امام(ره) آورده است:

 

... و اما المحكی عن الصدوق، بانی لم اذكر فی مصنفاتی الا ماصححه شیخی ابن الولید، فان كان المراد تصحیح السند، فیوجب ذلك الاشكال فی تصحیحات ابن الولید، ضروره اشتمال مصنفاته علی روایات ضعاف الی ما شاء الله; وان كان المراد تصحیح المتن،فهو غیر مفید لنا. (149)

 

11. مستدرك الوسائل

 

این كتاب، یكی از جوامع روایی شیعه در مسائل فقهی است كه توسطمیرزا حسین نوری (13201254ق)، یكی از بزرگ ترین اخباری های قرن چهاردهم، نوشته شده است. او این كتاب روایی را به منظورجبران روایاتی كه از سوی صاحب (وسائل الشیعه) آورده نشده اند،نگاشت و آن را بر طبق (وسائل الشیعه) ترتیب داد.

 

امام(ره) در مبحث اصولی (حجیت ظواهر كتاب) و هنگام بحث (عدم تحریف قرآن) به كتاب دیگر نوری كه با نام (فصل الخطاب فی تحریف كتاب رب الارباب) نگاشته شده، اشاره می كند و آن راشدیدا رد می نماید و درباره روایات آن می گوید:

 

... و انما هو ایراد روایات ضعاف اعرض عنها الاصحاب و تنزه،عنها او لو الالباب من قدماء اصحابنا كالمحمدین الثلاثه المتقدمین [ای مولفوا كتب الاربعه] رحمهم الله. (150)

 

آن گاه درباره دیگر كتب روایی نوری و از جمله (مستدرك الوسائل)و همچنین دیگر آثار او چنین می نگارد:

 

هذا حال كتب روایته غالبا كالمستدرك ولاتسال عن سائر كتبه المشحونه بالقصص والحكایات الغریبه التی غالبها بالهزل اشبه منه بالجد، و هو رحمه الله شخص صالح متتبع الا ان اشتیاقه لجمع الضعاف والغرائب و العجائب و ما لا یقبلها العقل السلیم والرای المستقیم اكثر من الكلام النافع; والعجب من معاصریه من اهل الیقظه كیف ذهلوا و غفلوا حتی وقع ما وقع مما بكت علیه السماوات وكادت تتدكدك علی الارض؟! (151)

 

این تعبیرات درباره مولف و آثار او از امام(ره)، درباره هیچ عالم شیعی دیده نشده است كه به نظر می رسد علت اصلی آن، همان نگارش كتاب (فصل الخطاب) باشد كه موجب وارد آمدن ضربات سنگینی بر پیكر شیعه در جهان اسلام گشت.

 

نكته قابل توجه اینكه در مسائل مختلف فقهی، كمتر دیده شده است كه امام(ره) تنها به جهت روایتی از این كتاب و مصادر آن، به فتوایی رسیده باشد و در مواردی كه روایاتی را در آن موافق قول خود می بیند، تنها آنها را به عنوان تایید (ونه استدلال) ذكرمی نماید.

 

فصل پنجم: اشخاص

 

برای به دست آوردن نظر امام(ره) درباره رجال واقع در سلسله اسناد روایات مورد استناد ایشان، سه راه در پیش داریم:

 

اول آنكه از تصریحات امام(ره) در باب توثیق یا تضعیف راویان استفاده نماییم.

 

دوم آنكه از اوصافی كه امام(ره) برای روایات مورد استناد می آورد، استفاده كنیم. مثلا هنگامی كه می گوید: (صحیحه زراره)،در حقیقت، منظور او (الروایه الصحیحه لزراره) است كه از این عبارت، می توان توثیق زراره را در نظر ایشان فهمید.

 

سوم آنكه پا را از دایره تصریحات ایشان فراتر گذاریم و از آنچه امام(ره) در عبارات خود نی آورده، اما قطعا مورد نظر ایشان بوده است، نظرش را استخراج نماییم. توضیح آنكه گاهی امام(ره)هنگام استناد به یك روایت مثلا صحیح، تمام رجال سند را ذكر می كند; مثل اینكه می گوید:

 

صحیحه اسماعیل المنقوله فی ابواب الركوع، عن محمد بن الحسن باسناده، عن سعد، عن احمد بن محمد، عن ابیه، عن عبدالله بن المغیره، عن اسماعیل بن جابر. (152)

 

كه از چنین عباراتی با توجه به معنای صحیحه (كه چنانكه خواهیم گفت، همه رجال سند آن، امامی توثیق شده هستند)، می توانیم توثیق امام(ره) نسبت به همه رجال سند را اثبات نماییم.

 

این گونه عبارات، نسبت به كل مواردی كه امام(ره) به روایات استناد می كند، درصد بسیار ناچیزی را تشكیل می دهند و ایشان،بیشتر در كتاب (الرسائل) چنین عباراتی را آورده است (153) و دركتب دیگر فقهی و اصولی امام(ره) كمتر مشاهده می شود.

 

اما گاهی امام(ره) فقط از صفت (صحیحه) مثلا برای راوی مستقیم امام معصوم استفاده می كند و نامی از دیگر رجال سند به میان نمی آورد. در اینجا می توانیم با مراجعه به جوامع روایی و به دست آوردن نام افراد واقع شده در سند، توثیق امام(ره) را باتوجه به معنای (صحیحه) نسبت به همه آنها ثابت بدانیم كه طبعاكاری طاقت فرسا خواهد بود و متاسفانه عمده استنادات امام(ره)به روایات، بدین نحو است.

 

موارد دیگری را نیز می توانیم به این قسم اخیر، ملحق بدانیم وآن، مواردی است كه امام(ره) از طریق یكی از مشایخ، از روات باوصف صحت یاد می كند; مثل اینكه می گوید:

 

... عن تفسیر علی بن ابراهیم، بطریق صحیح، عن ابی عبدالله علیه السلام . (154)

 

یا می گوید:

 

طریق الشیخ الیه صحیح فی المشیخه والفهرست. (155)

 

كه در این موارد، می توان با به دست آوردن طریق آنها به روات،وثاقت واسطه ها را در نظر امام(ره) ثابت دانست و ظاهر این عبارت، وثاقت واسطه های طریق است و نه دو طرف آن.

 

ما در اینجا فقط نظر امام(ره) را با توجه به راه اول و دوم ذكر می كنیم و برای یكنواخت شدن بحث، از تصریحات امام(ره) به رجال سند (كه در راه سوم به آن اشاره كردیم)، نیز در می گذریم.

 

اما قبل از آن، باید به تعریف هر یك از اقسام حدیث بپردازیم كه میان متاخران مشهور است.

 

تعریف اقسام حدیث در نظر متاخران

 

تقسیم حدیث كه در آن، موقعیت وثاقت یا عدم آن مشخص می شود،تقسیمی رباعی است كه از علامه حلی (م 726ق) یا سید جمال الدین ابن طاووس (م 773ق) (156) در میان درایه نویسان شیعه، مشهور گشته است و در آن، حدیث به چهار قسم: صحیح، حسن، موثق و ضعیف تقسیم می شود.

 

حدیث صحیح، حدیثی است كه با سندی متصل و متشكل از افراد امامی و عادل، از معصوم(ع) نقل شود. شهید ثانی می گوید:

 

... الصحیح و هو ما اتصل سنده الی المعصوم بنقل العدل الامامی عن مثله فی جمیع الطبقات، حیث تكون متعدده و ان اعتراه شذوذ. (157)

 

حدیث حسن، حدیثی است كه یا همه رجال سند آن، امامی ممدوح باشند، یا یكی از آنها امامی ممدوح باشد وگرچه بقیه، امام توثیق شده باشند; زیرا در این موارد، نتیجه، تابع اخس مقدمات است و منظور از ممدوح، آن است كه تصریحی به وثاقت آنها نشده باشد. شهید می گوید:

 

... الحسن وهو ما اتصل سنده كذلك، ای الی المعصوم بامامی ممدوح من غیر نص علی عدلته، مع تحقق ذلك فی جمیع مراتبه، ای جمیع مراتب رواه طریقه او تحقق ذلك فی بعضها. بان كان فیهم واحدامامی ممدوح غیر موثق، مع كون الباقی من الطریق من رجال الصحیح، فیوصف الطریق بالحسن لاجل ذلك الواحد. (158)

 

حدیث موثق یا قوی نیز آن است كه در رجال سند، افراد توثیق شده غیر امامی وجود داشته باشند; گرچه بقیه، همه امامی موثق باشند.شهید می گوید:

 

... الموثق سمی بذلك لان راویه ثقه و ان كان مخالفا، و بهذافارق الصحیح مع اشتراكهما فی الثقه و یقال له القوی ایضا لقوه الظن بجانبه بسبب توثیقه. (159)

 

البته چنانكه شهید(ره) متذكر می شود، گاهی لغت قوی برای امامی غیر ممدوح و غیر مذموم ( مانند افرادی چون نوح بن دراج) نیز به كار می رود. (160)

 

حدیث ضعیف، آن است كه هیچ یك از شروط انواع سه گانه دیگر رانداشته باشد. شهید(ره) می گوید:

 

... الضعیف و هو مالا یجتمع فیه شروط احد الثلاثه المتقدمه، بان یشتمل طریقه علی مجروح بالفسق و نحوه او مجهول الحال او مادون ذلك كالوضاع. (161)

 

كار برد این چهار اصطلاح از سوی امام(ره) بدون آنكه اقدام به تعریف خلاف مشهور برای آنها بنماید و یا از قرائنی مبنی بر عدم قبول معنای مشهور استفاده كند ، خود، بهترین دلیل برای قبول این تقسیم و این تعاریف در نزد اوست.

 

چند نكته

 

در اینجا قبل از ذكر اسامی، تذكر چند نكته لازم به نظر می رسد:

 

اول آنكه امام(ره) برای اتخاذ فتوا از احادیث قسم اول و دوم استفاده می نماید; اما قسم سوم و چهارم را در صورت مطابقت بافتوای خود، به عنوان تایید ذكر می كند و در صورت عدم مطابقت ویا انحصار دلیل، از آنها استفاده نمی كند و بلكه مردود می شمرد.

 

دوم آنكه گرچه این صفات چهارگانه اولا و بالذات، صفت حدیث و نه رجال سند است; اما چنانكه قبلا اشاره شد، می توان از آنها، حال رجال را نیز در دیدگاه امام(ره) به دست آورد.

 

سوم آنكه با توجه به تعریف انواع چهارگانه حدیث، این نكته به دست می آید كه هرگاه امام(ره) از تعبیر موثق و حسن استفاده كند، اعم از آن است كه مضاف الیه این دو، غیر امامی یا ممدوح باشند و یا دیگر افراد سلسله سند. شاهد آنكه در مواردفراوانی، ناظر بر استفاده امام(ره) از این دو است، در حالی كه مضاف به افراد قطعا تایید شده هستیم، مثل: (موثقه زراره) یا(حسنه محمد بن مسلم).

 

بنابراین، در این گونه موارد، برای به دست آوردن فرد غیر امامی یا ممدوح (كه طبعا حدیث را از مرتبه صحیح به موثق و حسن تنزل داده اند) به بررسی جداگانه سند نیاز داریم كه چنانكه قبلااشاره شد، ناچار به خروج از تصریح امام(ره) می شویم كه بنای این مقاله بر آن نیست.

 

لذا در اینجا به منظور استفاده از تصریحات امام(ره)، به ذكراشخاص راوی فقط در دو بخش اكتفا می نماییم:

 

بخش اول، افراد مورد وثوق امام(ره) كه شامل همه افرادی می شوندكه از سوی امام(ره) به عنوان ثقه معرفی شده اند، خواه امامی باشند یا غیر امامی.

 

بخش دوم، افراد ضعیف كه به عللی همچون مجهول الحال بودن و مهمل بودن در كتب رجالی و نیز تضعیف آنها از سوی رجالیان، رد شده اند.

 

الف) توثیق شدگان

 

چنانكه قبلا اشاره شد، این افراد را یا از ذكر دو صفت صحیح وموثق برای احادیتشان و یا از توثیق مستقیم امام(ره) معرفی می كنیم كه در طریق دوم، امام(ره) از عباراتی با ریشه وثاقت استفاده می كند كه به خودی خود، شامل هر دو نوع (صحیح) و(موثق) می شود.

 

شایان ذكر است كه در اینجا از ذكر اصحاب اجماع كه قبلا به آنهاپرداخته شد، خودداری می شود. نام این افراد به ترتیب حروف الفبا با ذكر توصیف امام(ره) درباره آنها، در زیر می آید:

 

1. آدم بن متوكل، معروف به ابوالحسین خادم و بیاع اللولو.

 

امام(ره) از روایت او با عنوان (صحیحه ابی الحسین الخادم (162) یاد می كند. (163)

 

2. ابراهیم بن ابی بلاد (صحیحه ابراهیم بن ابی البلاد)×. (164)

 

3. ابراهیم بن ابی محمود (صحیحه). (165)

 

4. ابراهیم بن زیاد، معروف به خزاز یا ابوایوب خراز (روایه الخزاز الصحیحه علی الاصح). (166)

 

5. ابراهیم بن نعیم، معروف به ابی الصباح كنانی (صحیحه). (167)

 

6. ابراهیم بن هاشم قمی.

 

چنانكه در فصل دوم (در توثیقات خاص) گفته شد، امام(ره) وثاقت او را از راه قرائن مستنبط، ثابت می داند. (168)

 

7. احمد بن ادریس.

 

امام(ره) درباره روایت عجلان می گوید:

 

وهی موثقه علی روایه الكلینی، ان كان الراوی عن ابان، احمد بن ادریس كما فی (الوسائل). (169)

 

8. احمد بن عائذ.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

و احمد بن عائذ، ثقه. روی عن ابی خدیجه سالم بن مكرم الجمال وقد وثقه النجاشی قائلا انه ثقه ثقه. و وثقه الشیخ فی موضع علی ما عن العلامه و ان ضعفه فی موضع كما عن الفهرست، و الارجح وثاقته. (170)

 

9. احمد بن محمد بن حسن بن ولید (الاقوی وثاقته). (171)

 

10. اسحاق بن عمار.

 

امام(ره) در جایی می گوید:

 

صحیحه او مصححه اسحاق بن عمار. (172)

 

و در جای دیگر می گوید:

 

موثقه اسحاق بن عمار او صحیحته. (173)

 

11. اسماعیل بن ابی زیاد، معروف به سكونی.

 

او از علمای عامه است كه قبلا طریق توثیق او از سوی امام(ره) درتوثیقات خاص آمد و گفته شد كه ایشان از راه قرائن مستنبط،وثاقت او را ثابت می داند. (174)

 

امام(ره) در موارد فراوانی از روایات او با عنوان (موثقه) یادمی كند. (175)

 

و درباره او از قول شیخ و محقق، چنین نقل می كند:

 

... ثم ان الروایه موثقه لا اشكال فیها سندا. فان اسماعیل بن ابی زیاد السكونی كثیر الروایه و متقنها. و عن الشیخ فی مواضع من كتبه ان الامامیه مجمعه علی العمل بروایاته، و قد صرح المحقق فی محكی المسائل الغریه بانه من الثقات. (176)

 

و در برخی موارد، عنوان (قویه) را درباره روایت او به كار می برد (177) و در جایی دیگر، اجماع شیخ بر عمل به روایات او وتوثیق او از سوی محقق را نقل می كند. (178)

 

12. اسماعیل بن بزیع (صحیحه اسماعیل بن بزیع). (179)

 

13. اسماعیل بن جابر جعفی.

 

امام(ره) در بعضی از موارد، با عنوان (صحیحه) از روایات او یادمی كند (180) و در جایی علت توثیق خود را چنین ذكر می كند:

 

صحیحه اسماعیل الجعفر بناء علی وثاقته بشهاده العلامه و المجلسی و غیرهما. (181)

 

14. اسماعیل بن سعد اشعری (صحیحه). (182)

 

15. اسماعیل بن فضل هاشمی (موثقه). (183)

 

16. اسماعیل بن همام (صحیحه اسماعیل بن همام، (184) صحیحه اسماعیل الكندی (185) ).

 

17. ایوب بن عطیه (صحیحه). (186)

 

18. بكر بن محمد (صحیحه). (187)

 

19. بكیر بن اعین.

 

او برادر زراره است. امام(ره) درباره او می گوید:

 

... عن ابی الجهم هو بكیر بن اعین و قد مات فی حیاه ابی عبدالله علیه السلام و هو ثقه. (188)

 

و در جای دیگر، از روایت او با عنوان (صحیحه) یاد می كند. (189)

 

از اینجا معلوم می شود كه در مواردی كه از روایات او با عنوان(موثق) یاد می نماید، (190) به علت وجود غیر امامی در سلسله سنداست.

 

20. بنی فضال.

 

منظور از بنی فضال، حسن بن علی بن فضال و پسران او، یعنی احمد،علی و محمد است. (191) این خاندان، فطحی مذهب بودند و توبه بعضی از آنها در اواخر عمرشان نقل شده است. (192)

 

امام(ره) از بعضی روایات آنها با عنوان (موثق) یاد می كند (193) كه به علت انتساب آنها به فطحیه است. درباره صحت روایات بنی فضال، از امام حسن عسكری(ع) سؤال كردند و ایشان در پاسخ فرمود:

 

خذوا مارووا و دعوا ماراوا; (194)

 

روایات آنها را بگیرید و آرای آنها را كنار گذارید.

 

امام(ره) از این جمله توثیق آنها را از سوی امام عسكری(ع)استنباط می كند; اما آن را به معنای حجیت مرسلات آنها و یااعتبار روایاتی كه از ضعفا نقل می كنند، ندانسته و می گوید:

 

و ما یقال من ان السند الی بنی فضال صحیح و نحن مامورون باخذروایاتهم غیر ظاهر; فان الامر بالاخذ بما رووا فی مقابل رفض ماراوا، لیس معناه الا توثیقهم والاخذ بروایاتهم اذا كانت عن الامام(ع) او عن ثقه عن الامام(ع)، لا الاخذ بمرسلاتهم او بما روواعن الضعاف; فان رفض ذلك لیس ردا لروایاتهم، بل رد لروایه الضعفاء. (195)

 

21. ثابت بن دینار، معروف به ابو حمزه ثمالی (صحیحه ابی حمزه). (196)

 

22. ثابت بن هرمز، معروف به ابوالمقدام (موثقه ابی المقدام). (197)

 

او از شاخه بتریه فرقه زیدیه بوده است. (198)

 

23. ثعلبه بن میمون، معروف به ابواسحاق نحوی (صحیحه ابی اسحاق النحوی). (199)

 

24. جعفر بن محمد بن یونس (صحیحه). (200)

 

25. جمیل بن صالح (صحیحه). (201)

 

26. حدید بن حكیم (حدید بن حكیم الثقه). (202)

 

27. حذیفه بن منصور (صحیحه). (203)

 

28. حریز بن عبدالله سجستانی.

 

امام(ره) درباره یكی از روایات او می گوید:

 

كروایه حریز ولایبعد صحتها او لیس فی سندها ما یناقش فیه الا سهل بن زیاد و هو سهل. (204)

 

و از روایت دیگر او با عنوان (صحیحه حریز بن عبدالله) یاد می كند. (205)

 

29. حسن بن علی وشاء.

 

امام(ره) درباره او ضمن بحث از طریق شیخ صدوق به احمد بن عائذمی گوید:

 

... ما روی الصدوق بسنده عن احمد بن عائذ ولیس فی طریقه الیه ما یمكن القدح فیه الا الحسن بن علی الوشاء وقد قال فیه النجاشی: (كان من وجوه هذه الطائفه) وقال: (كان هذا الشیخ عینا من عیون الطائفه و قد روی عنه الاجله كابن ابی عمیر واحمد بن محمد بن عیسی و احمد بن محمد بن خالد و محمد بن عیسی و یعقوب بن یزید و الحسین بن سعید و غیرهم) و عن العلامه الحكم بصحه طرق هو فیها، بل قد یقال انه من مشائخ الاجازه فلا یحتاج الی التوثیق. و كیف كان فالاقوی وثاقته. (206)

 

و در جای دیگر، از روایت او این چنین تعبیر می كند:

 

و روایه الوشاء التی لایبعد ان تكون صحیحه. (207)

 

30. حسین بن ابی العلاء (صحیحه). (208)

 

31. حسین بن نعیم الصحاف (صحیحه الصحاف، (209) صحیحه حسین بن نعیم الصحاف. (210)

 

32. حسین بن یزید، معروف به نوفلی.

 

در توثیقات خاص گفته شد كه اثبات وثاقت او از دیدگاه امام(ره)از راه استنباط از قرائن است. (211)

 

33. حفص بن البختری (صحیحه). (212)

 

صحیحه ابی ولاد الحناط (214) ).

 

35. حفص بن غیاث (موثقه حفص بن غیاث). (215)

 

او از دانشمندان عامه بود كه مدتی در زمان هارون الرشید، قاضی بغداد و سپس قاضی كوفه گردید. او از امام صادق و امام كاظم(ع)روایت می كند. (216)

 

36. حكم بن حكیم (صحیحه). (217)

 

37. حكم بن مسكین.

 

از عبارت امام(ره) درباره او می توان وثاقت و یال ااقل قبول روایت او را استنباط كرد:

 

ولیس فی سندها من یتامل فیه الا الحكم بن مسكین، و هو مع كونه كثیر الروایه و مقبولها، و روایه مثل ابن ابی عمیر و ابن محبوب و ابن ابی الخطاب والحسن بن علی بن فضال، و كونه كثیرالكتب، یندرج فی الحسان، بل عن الوحید فی حاشیه المدارك عن المحقق الحكم بصحه روایاته و معه لامجال للتوقف فیها [ای فی الروایه]. (218)

 

38. حمید بن مثنی، معروف به ابوالمغرا (صحیحه ابی المغراء). (219)

 

39. حمران بن اعین (حسنه حمران بن اعین او صحیحته). (220)

 

40. حنان بن سدیر (موثقه حنان بن سدیر). (221)

 

او از فرقه واقفیه بوده است. (222)

 

41. خلف بن حماد.

 

امام(ره) از روایت او با عنوان ( المحتمل كونها صحیحه) (223) یادمی كند كه احتمال عدم صحت آن، به جهت راویان دیگر است، نه خلف.

 

42 . خیران الخادم (حسنه خیران الخادم او صحیحته). (224)

 

43. داوود بن سرحان (صحیحه داوود بن سرحان). (225)

 

44. داوود بن كثیر رقی.

 

داوود رقی، یكی از رجالی است كه بحثهای فراوانی میان رجالیان درباره او شده است.

 

امام(ره) درباره روایت او می گوید:

 

روایه داوود الرقی التی لایبعد ان تكون صحیحه. (226)

 

45. داوود بن نعمان (صحیحه داوود بن نعمان). (227)

 

46. ذریح بن محمد بن یزید محاربی (موثقه ذریح). (228)

 

47. ربعی بن عبدالله (صحیحه ربعی بن عبدالله). (229)

 

48. رفاعه بن موسی نخاس (صحیحه رفاعه، (230) صحیحه رفاعه النخاس، (231) صحیحه النخاس، (232) صحیحه رفاعه بن موسی النخاس، (233) معتبره رفاعه بن موسی (234) )

 

49... ریان بن صلت (صحیحه ریان بن الصلت، (235) ریان بن الصلت الثقه. (236)

 

50. زیاد بن سوقه (صحیحه). (237)

 

51. زیاد بن عیسی، معروف به ابوعبیده حذاء. (صحیحه زیاد بن عیسی، (238) صحیحه زیاد بن عیسی الحذاء، (239) صحیحه ابی عبیده الحذاء، (240) صحیحه ابی عبیده علی الاصح). (241)

 

52. زید بن یونس، معروف به زید الشحام (صحیحه الشحام، (242) صحیحه زید الشحام ابی اسامه، (243) صحیحه ابی اسامه (244)

 

53. سالم بن مكرم، معروف به ابوخدیجه (هو ثقه، (245) صحیحه ابی خدیجه علی الاصح. (246)

 

54. سعید بن عبدالرحمان، معروف به سعید اعرج.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

كصحیحه سعید الاعرج بناء علی كونه ابن عبدالرحمان، كما هوالظاهر. (247)

 

55. سعید بن یسار (صحیحه سعید بن یسار). (248)

 

56. سلیمان بن خالد (صحیحه سلیمان بن خالد، (249) روایه سلیمان بن خالد الصحیحه (250)

 

57. سماعه بن مهران بن عبدالله حضرمی.

 

او متهم به واقفی گری شده است و از تعبیر امام(ره) كه از روایت او با عنوان (موثقه سماعه او صحیحته (251) یاد می كند، می توان استنباط كرد كه ایشان در این اتهام، تردید داشته است.

 

58. سهل بن زیاد.

 

در توثیقات خاص گفته شد كه امام(ره) از راه قرائن مستنبط،وثاقت او را ثابت می داند (252) و در موارد دیگر از او با عنوان(امره سهل)، (253) (هو سهل)، (254) (وثاقته هو الاصح) (255) و (هو مورد وثوق علی الاصح) (256) یاد می كند.

 

شایان ذكر است كه سهل، یكی از كسانی است كه روایات فراوانی درفقه از او نقل شده است، به گونه ای كه بعضی تعداد روایات او را2304 روایت دانسته اند. (257)

 

59. سیف بن سلیمان.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

سیف بن التمار، هو سیف بن سلیمان التمار الثقه.

 

و درباره روایت او می گوید:

 

لایبعد ان تكون صحیحه. (258)

 

60. شهاب بن عبد ربه (صحیحه). (259)

 

61. صفوان بن مهران، معروف به صفوان جمال (صحیحه صفوان الجمال). (260)

 

62. عاصم بن حمید (صحیحه). (261)

 

63. عبد الاعلی بن اعین.

 

امام(ره) وثاقت او را این چنین ثابت می كند:

 

... و منها روایه عبدالاعلی الحسنه الموثقه، فان عبدالاعلی هوابن اعین، وقد عده الشیخ المفید من فقهاء و اصحاب الصادقین والاعلام والروساء الماخوذ عنهم الحلال و الحرام و الفتیا والاحكام، الذی لایطعن علیهم ولاطریق الی ذم واحد منهم، ولااشكال فی افادته التوثیق كما عن المحقق الداماد الجزم بصحه روایاته. (262)

 

64. عثمان بن عیسی (موثقه). (263)

 

65. عبدالرحمان بن ابی عبدالله (صحیحه). (264)

 

66. عبدالرحمان بن ابی نجران (صحیحه). (265)

 

67. عبدالرحمان بن حجاج (صحیحه). (266)

 

68. عبدالسلام بن صالح، معروف به ابوالصلت هروی (صحیحه). (267)

 

69. عبدالعزیز بن مهتدی (صحیحه عبدالعزیز بن مهتدی علی الاصح). (268)

 

70. عبدالعظیم بن عبدالله بن علی، معروف به عبدالعظیم حسنی(صحیحه). (269)

 

71. عبدالغفار بن قاسم، معروف به ابومریم انصاری (موثقه ابی مریم). (270)

 

72. عبدالله بن ابی یعفور (موثقه). (271)

 

73. عبدالله بن سنان (صحیحه). (272)

 

73. عبدالله بن محمد حض2رمی، معروف به ابی بكر حضرمی (حسنه ابی بكر الحضرمی او صحیحته). (273)

 

75. عبدالله بن یحیی الكابلی (صحیحه). (274)

 

76. عبید بن زراره (صحیحه). (275)

 

77. عبیدالله بن علی الحلبی (صحیحه). (276)

 

78. عثمان بن عیسی (موثقه). (277)

 

او یكی از بزرگان واقفیه بود كه توبه او نقل شده است. (278)

 

79. عجلان (موثقه). (279)

 

80. علی بن جعفر (صحیحه علی بن جعفر). (280)

 

81. علی بن حسن بن رباط.

 

امام(ره) درباره روایتی كه او و علی بن عقبه در طریق آن واقع شده اند، می گوید:

 

... فتكون الروایه صحیحه لوثاقتهما. (281)

 

82. علی بن حسن بن فضال (الاصح وثاقته). (282)

 

83. علی بن عقبه (صحیحه). (283)

 

84. علی بن محمد بن زبیر قرشی.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

...علی بن محمد بن الزبیر القرشی ولم یرد فیه توثیق. و انماقال النجاشی فی ترجمه احمد بن عبدالواحد: و كان قد لقی اباالحسن علی بن محمد القرشی المعروف بابن الزبیر و كان علوا فی الوقت... الارجح عندی قبول روایاته. (284)

 

85. علی بن مهزیار (صحیحه). (285)

 

86. علی بن یقطین (صحیحه). (286)

 

87. عمر بن اذینه (صحیحه). (287)

 

88. عمر بن یزید (صحیحه). (288)

 

89. عمار بن موسی، معروف به عمار ساباطی (موثقه). (289)

 

امام(ره) در جایی درباره او چنین می گوید:

 

مع ان الموثق، سیما مثل موثق عمار، لایقصر فی اثبات الحكم عن الصحاح. (290)

 

عمار ساباطی از فطحیه بوده است. (291)

 

90. عیسی بن ابی منصور (صحیحه). (292)

 

91. عیص بن القاسم (صحیحه عیص بن القاسم، (293) صحیحه عیص بن القاسم علی الاصح (294)

 

92. غیاث بن ابراهیم.

 

امام(ره) از یكی از روایات او این چنین تعبیر می كند:

 

... فانها من الموثق، لو لم یكن من الصحیح. (295)

 

و از روایت دیگر او این چنین یاد می نماید:

 

... روایه غیاث بن ابراهیم الصحیحه او الموثقه. (296)

 

93. فضل بن یونس (موثقه). (297)

 

94. فضل بن عبدالملك، معروف به ابوالعباس بقباق (صحیحه البقباق، (298) صحیحه ابی العباس، (299) صحیحه الفضل ابی العباس (300) ).

 

95. مالك بن عطیه.

 

امام(ره) مالك بن عطیه احمسی را ثقه می داند; چنانكه می گوید:

 

مالك بن عطیه هو الاحمسی الثقه. (301)

 

96. مثنی بن الولید.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

... و لا یبعد حسن حاله، بل وثاقته; و قد نقل عن الكشی عن العیاشی عن علی بن الحسن بن فضال: (انه لاباس به) و هو توثیق منه. (302)

 

97. محمد بن اسحاق بن عمار.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

... و محمد بن اسحاق، و ان وثقه النجاشی، لكن العلامه توقف فیه لما نقل عن الصدوق من انه واقفی. و یظهر من محكی كلام ابن داوودایضا التوقف. و لقد تصدی بعضهم لاثبات عدم كونه واقفیا. فكیف كان، فهو اما واقفی ثقه او امامی كذلك. (303)

 

ممكن است گفته شود كه نظر نهایی امام(ره) عدم وثاقت اوست; زیرادر پایان بحث می گوید:

 

... ولهذا ففی نفسی شی ء من محمد بن اسحاق الصراف الواقفی بقول الصدوق الذی هو اخبر من متاخری اصحابنا بحال الرجال. (304)

 

اما باید توجه داشت كه خلجان خاطر امام(ره) در واقفی بودن اوست و در حقیقت، رد كلام قبلی خود اوست كه می گوید: (او امامی كذلك).

 

زیرا كلام شیخ صدوق نیز ناظر به واقفی بودن محمد بن اسحاق است ونتیجه این خلجان، تنزل رتبه روایت محمد بن اسحاق از صحیح به موثق است و این كلام، دلالت بر عدم وثاقت او ندارد.

 

98. محمد بن اسماعیل بن بزیع (صحیحه). (305)

 

99. محمد بن اسماعیل نیشابوری.

 

در توثیقات خاص گفته شد كه امام(ره) وثاقت او را از راه قرائن مستنبط ثابت می داند. (306)

 

99. محمد بن حسن، معروف به ابوصالح رواسی.

 

امام(ره) ضمن بررسی روایت سعید بن یسار چنین می گوید:

 

و اما صحیحه سعید بن یسار بناء علی وثاقه الرواسی كمالایبعد. (307)

 

101. محمد بن حسن بن فروخ، معروف به صفار (صحیحه صفار). (308)

 

102. محمد بن حمران نهدی (صحیحه، (309) النهدی الثقه (310) ).

 

103. محمد بن سماعه حض2رمی (محمد بن سماعه... الحضرمی الثقه). (311)

 

104. محمد بن سنان زاهری.

 

او یكی از شخصیت های جنجالی در علم رجال است كه گفتگوهای فراوانی در مورد او صورت گرفته است. از بررسی مجموع عبارات امام(ره) می توان وثاقت او را در نظر ایشان ثابت دانست;

 

چنانكه از او با تعابیری همچون (لاباس به) (312) ، (ثقه علی الاصح) (313) و (... وثاقه محمد بن سنان كما لایبعد) (314) یاد می كند.

 

در اینجا ممكن است گفته شود كه نظر امام(ره)، تضعیف محمد بن سنان است; زیرا در بحث اصحاب اجماع می گوید:

 

... واما صفوان بن یحیی، فقد روی عن ...محمد بن سنان الذی ضعفوه، بل عن المفضل انه من الكذابین المشهورین. (315)

 

و در ادامه می گوید:

 

... واما الحسن بن محبوب، یروی عن... محمد بن سنان و... من الضعاف والموصوفین بالوضع. (316)

 

... و اما یونس بن عبدالرحمان، فقد روی عن... محمد بن سنان و... الی غیر ذلك من الضعفاء. (317)

 

اما می توان این تهافت را در كلام امام(ره) به این گونه حل كردكه بگوییم امام(ره) در بحث اصحاب اجماع، تنها درصدد خدشه واردكردن به مبنای توثیق همه مشایخ اصحاب اجماع است و از این رو،بعضی از مشایخ اصحاب اجماع را كه رجالیان تضعیفشان كرده اند،نام می برد كه یكی از آنها محمد بن سنان است و این عمل، لزومابه معنای قبول تضعیف او از سوی امام(ره) نیست.

 

اما این توجیه، صحیح به نظر نمی رسد; زیرا با این توجیه، تنهامی توانیم عبارت اول امام(ره) یعنی (ضعفوه) را توجیه نماییم;

 

در حالی كه در عبارات دیگر، امام(ره) صریحا از تعابیری همچون(الضعاف) و (الموصوفین بالوضع) و (الضعفاء) استفاده می كند كه نشان دهنده نظر اوست.

 

وانگهی، اگر نظر امام(ره) تضعیف او نبود، می توانست از این مثال استفاده نكند و به اسامی دیگر اكتفا كند;چنانكه هنگام بررسی اسامی دیگر ذكر شده از سوی امام(ره) در مشایخ اصحاب اجماع، همانند عمرو بن جمیع، عمرو بن شمر، ابی جمیله و... به هیچ گونه توثیقی از ایشان در مورد آنها برخورد نمی كنیم. به نظر می رسد تنها راه رفع تعارض، آن باشد كه بگوییم امام(ره)در هنگام نگارش (كتاب الطهاره)، قائل به ضعف محمد به سنان بوده است; اما در هنگام نگارش كتاب (المكاسب المحرمه) و (كتاب البیع) كه بعد از آن به نگارش در آمده، از این نظر خود برگشته و به وثاقت او متمایل شده است; زیرا چنانچه در آغاز مقاله گفته شد، تاریخ اتمام (كتاب الطهاره)1377ق، و تاریخ اتمام كتاب (المكاسب المحرمه) 1380ق، و تاریخ اتمام (كتاب البیع)1396ق، است.

 

105. محمد بن عبدالله بن زراره.

 

امام(ره) درباره روایتی چنین می گوید:

 

... ولا یبعد كونها موثقه... ولتوثیق جمع محمدبن عبدالله بن زراره. (318)

 

107. محمد بن علی بن نعمان، معروف به احول (صحیحه الاحول). (319)

 

106. محمد بن عیسی بن عبید، معروف به محمد بن عیسی عبیدی.

 

محمد بن عیسی، یكی دیگر از شخصیت های رجالی است كه محل گفتگوواقع شده است. نظر امام(ره) بر وثاقت او استوار است; چنانكه از روایات او با عنوان (صحیحه) یاد می كند (320) و در مواردمختلف، و ثاقت او را با عباراتی همچون (ثقه علی الاقوی)، (321) (لایبعد وثاقته) (322) و (ثقه علی الاصح) (323) بیان می نماید.

 

108. محمد بن قیس (صحیحه). (324)

 

109. محمد بن مسكین (صحیحه). (325)

 

101. مسعده بن صدقه.

 

از او در علم رجال با عنوان (عامی) و (بتری) یاد شده است (326) ووثاقت او مورد اختلاف رجالیان واقع شده است.

 

نظر امام(ره) بر وثاقت اوست كه از عباراتی همچون (موثقه مسعده بن صدقه)، (327)

 

(روایه مسعده بن صدقه المعتمده، بل لایبعد ان تكون موثقه)، (328)

 

(روایه مسعده بن صدقه التی لایبعد كونها موثقه) (329) به دست می آید.

 

111. معاویه بن عمار (موثقه معاویه بن عمار او صحیحته، (330) صحیحه معاویه بن عمار (331) ).

 

112. معاویه بن وهب (صحیحه). (332)

 

113. معلی بن خنیس.

 

یكی دیگر از شخصیت های رجالی است كه بحثهای فراوانی درباره وثاقت و یا عدم وثاقت او بین رجالیان 2 واقع شده است. به نظرمی رسد كه تمایل امام(ره) به وثاقت اوست; زیرا درباره سندروایتی كه او در آن واقع شده، چنین می گوید:

 

...فی حسنه معلی بن خنیس و عبدالله بن ابی یعفور اوصحیحتهما. (333)

 

114. معمر بن خلاد (صحیحه). (334)

 

115. منصور بن حازم (صحیحه). (335)

 

116. منصور بن یونس بزرج (صحیحه منصور بزرج). (336)

 

117. میمون بن اسود قداح (صحیحه القداح). (337)

 

118. ولید بن صبیح (صحیحه). (338)

 

119. وهب بن حفص جریری.

 

امام(ره) درباره روایتی می گوید:

 

روایه ابی بصیر الصحیحه بناء علی كون وهب بن حفص هو الجریری الثقه. (339)

 

120. وهب بن عبد ربه (صحیحه). (340)

 

121. هارون بن جهم.

 

امام(ره) درباره یكی از روایات او می گوید:

 

... حسنه هارون بن الجهم باحمد بن هارون. (341)

 

ظاهر این عبارت آن است كه در وثاقت هارون بن جهم، اشكالی نیست.

 

122. هارون بن حمزه الغنوی (صحیحه). (342)

 

123. هشام بن سالم (صحیحه). (343)

 

124. هشام بن حكم (صحیحه). (344)

 

امام(ره) از او با عبارت (الثقه الجلیل المتكلم) نیز یاد می كند. (345)

 

125. یحیی بن علاء (یحیی بن العلاء الثقه). (346)

 

126. یزید بن اسحاق.

 

امام(ره) در هنگام بررسی روایتی می گوید:

 

و صحیحه هارون بن حمزه الغنوی بناء علی وثاقه یزید بن اسحاق كما لایبعد. (347)

 

127. یحیی بن حجاج (صحیحه). (348)

 

128. یعقوب بن سالم (صحیحه یعقوب بن سالم او موثقته). (349)

 

129. یعقوب بن شعیب (موثقه یعقوب بن شعیب). (350)

 

130. یعقوب بن یقطین (صحیحه). (351)

 

ب) ضعفا

 

1. احمد بن زیاد خزاز.

 

امام(ره) از او با تعبیر (احمد بن زیاد الخزاز الضعیف) یاد می كند. (352)

 

2. احمد بن عبدالله.

 

امام(ره) علت ضعف او را مجهول بودن می داند و می گوید:

 

... وسند الخصال ضعیف بجهاله علی بن احمد بن عبدالله وابیه. (353)

 

3. احمد بن عدیس.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

... واما ان كان [الراوی عن ابان] احمد بن عدیس كما فی(الوافی) و (مرآه العقول) و (التهذیب) المطبوع فی النجف، فلا[یكون موثقه]. (354)

 

4. احمد بن محمد بن سیار، معروف به سیاری (هو ضعیف جدا). (355)

 

5. اسحاق بن یعقوب.

 

او برادر شیخ كلینی است. امام(ره) در هنگام بحث درباره توقیع مشهور (واما الحوادث الواقعه...) در مسئله ولایت فقیه می گوید:

 

والروایه من جهه اسحاق بن یعقوب غیر معتبره.... (356)

 

6. اسماعیل بن مرار.

 

امام(ره) درباره روایتی به جهت وجود اسماعیل بن مرار در آن،تامل می كند و می گوید:

 

والتامل فی الثانیه باسماعیل بن مرار. (357)

 

7. برد اسكاف. (روایات برد الاسكاف...ضعاف). (358)

 

8. جعفر بن محمد بن حكیم.

 

امام(ره) درباره روایتی می گوید:

 

روایه الحارث بن المغیره ضعیف السند. اما ضعف السند، فبجعفر بن محمد بن حكیم. (359)

 

9. جعفر بن نعیم شادانی [/شاذانی].

 

امام(ره) در مورد او، ترضی صدوق را نیز موجب وثاقتش نمی داند.

 

... واما الطریق ال آخر ففیه جعفر بن نعیم الشاذانی ولم یرد فیه شی ء الا ترضی الصدوق علیه، وهو غیر كاف فی الاعتماد علیه. (360)

 

10. حسن بن حسین لولوی.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

و من طریق الشیخ... تاره بسند فیه الحسن بن الحسین اللولوی، وقد ضعفه الصدوق واستثناه (361) شیخه ابن الولید من روایات محمد بن احمد بن یحیی، و نقل النجاشی استثناء ابن الولید، ثم قال: قداصاب شیخنا ابو جعفر محمد بن الحسن بن الولید فی ذلك كله وتبعه ابو جعفر بن بابویه علی ذلك الا فی محمد بن عیسی بن عبید. (362)

 

امام(ره) سپس به بررسی كلام ابو العباس می پردازد و در مقام تعارض توثیق نجاشی با تضعیف ابن ولید و صدوق در مورد حسن بن حسین لولوی، قول صدوق و استادش را مقدم می دارد و می گوید:

 

اقول: یظهر من استثناء ابی العباس ان استثناء ابن الولید انماهو لضعف فی الرجال نفسهم. نعم، وثقه النجاشی; (362) لكن سكت عندنقل عباره ابن نوح، ولعله لرضاه بما ذكره; و كیف كان یشكل الاتكال علی توثیقه بعد تضعیف الصدوق و شیخه ظاهرا و ابن نوح؟

 

و احتمال كون تضعیف الصدوق للاتباع عن ابن الولید و ن كان قریبا; لكن یوید ذلك، بل یدل علی ان ابن الولید انما ضعف الرجال نفسهم، و هو مع تقدم عصره عن النجاشی; و قول الصدوفیه ما قال لایقصر عن قول النجاشی، لو لم یقدم علیه. (364)

 

11و 12. حسن بن حماد و حسین بن حماد.

 

امام(ره) درباره آن دو و روایاتشان می گوید:

 

قلت: روایه الحسین ضعیفه لعدم توثیقه. و عن الاستبصار الحسن بدل الحسین، و هو مجهول مهمل. (365)

 

13. حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی.

 

او و پدرش از واقفیه بودند.

 

امام(ره) درباره او كه یكی از مشایخ روایی احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی (از اصحاب اجماع) است، چنین می گوید:

 

... و اما البزنطی، فروی عن... الحسن بن علی بن ابی حمزه الضعیف المطعون; عن ابن الغضائری: (انه واقفی، ابن واقفی ضعیف فی نفسه، و ابوه اوثق منه). و قال الحسن بن علی بن فضال: (انی لاستحیی من الله ان اروی عن الحسن بن علی). و قد مر ان ما حكی عن ابن الفضال فی علی بن ابی حمز،ه ذهب صاحب المعالم الی انه فی ابنه الحسن. و حكی الكشی عن بعضهم ان الحسن بن علی بن ابی حمزه كذاب. (366)

 

14. حسین بن ابی ساره.

 

محقق اردبیلی، نام درست او را حسن ذكر كرده و آمدن نام حسین رابرای او، اشتباه نسخه نویسان تلقی می كند و دلیل خود را عدم ذكر حسین در كتب رجال و نیز آمدن نام حسن در كتاب (الاستبصار)می داند. امام(ره) همه آرای او را رد كرده و حسین را به جهت اهمال رجالیان درباره وی، ضعیف می داند; چنانكه می گوید:

 

فان مجرد وقوعه فیه [ای فی (الاستبصار)] كذلك. و اهمال الحسین[فی كتب الرجال] لایوجب الاطمئنان به. والظن لایغنی من الحق شیئامع ان اهمال الراوی فی كتب الرجال، لیس بعزیز. و من المحتمل ان لابی ساره ولدا آخر یسمی بالحسین، و قد اهمله اصحاب الرجال لجهالته. (367)

 

15. حسین بن احمد منقری.

 

امام(ره) در بحث اصحاب اجماع، در هنگام نقل بعضی از مشایخ ضعیف ابن ابی عمیر، چنین می نگارد:

 

... [ابن ابی عمیر یروی] عن الحسین بن احمد المنقری الذی ضعفه الشیخ والنجاشی والعلامه و غیرهم. ن ب م كح .18 ح‹›ح (371) (ه تلاهجل روعلاا ص فح ه یاور ف عض) روعا ص فح .17 ح‹›ح (370) .ن اولع ن ب ن یسحلاب اهدنس ف عض ... ح‹›ح :دیوگ ی م ی تیاور ی سررب م اگنه(ه ر)م اما (369) .ت سا ه دوب (ع)ه مئا ه بت بسن ی دیدشت بحم و ل یمی اراد ه ك دنا ه دروآ و دناه درك ی فرعم ه ماع زا ار وا ،ن ایلاجر ح‹›ح .ن اولع ن ب ن یسح .16 ح‹›ح (368) ) اط (الروایه الضعیفه بحكم بن الخیاط). (372)

 

19. زیاد بن منذر، معروف به ابوالجارود.

 

او زیدی مذهب بوده و فرقه جارودیه زیدیه به او منتسب هستند. (373) امام(ره) در بحث اصحاب اجماع، درباره او چنین می نگارد:

 

واما الحسن بن محبوب، فروی عن ابی الجارود الضعیف جدا الواردفیه عن الصادق علیه السلام انه كذاب مكذب كافر علیه لعنه الله; و عن محمد بن سنان انه قال: ابو الجارود لم یمت حتی شرب المسكر و تولی الكافرین. (374)

 

20و21. زید زراد و زید نرسی در بحث توثیقات عام، نظر امام(ره) درباره این دو و اصلهایشان به طور مفصل آمد و گفته شد كه امام(ره)، توجیهات علامه مجلسی وعلامه طباطبایی بحرالعلوم را در درباره توثیق این دو نمی پذیرد. (375)

 

22. سلیمان اسكاف (روایات... سلیمان الاسكاف ضعاف). (376)

 

23. شادان [/شاذان] بن خلیل.

 

امام(ره) درباره روایتی، چنین می نویسد:

 

... ضعف سندها بشاذان بن الخلیل او عدم ثبوت اعتبارها لاجل عدم ثبوت وثاقته. (377)

 

24. صالح بن حكم نیلی.

 

امام(ره) او را یكی از ضعفایی می داند كه ابان بن عثمان (ازاصحاب اجماع) از او روایت می كند. (378)

 

25. صالح بن سهل همدانی.

 

او نیز یكی دیگر از مشایخ ضعیف اصحاب اجماع است. امام(ره) اورا یكی از مشایخ روایی حسن بن محبوب 2 معرفی كرده درباره اش چنین می نگارد:

 

... [الحسن بن محبوب، روی] عن صالح بن سهل الهمدانی، الذی قال ابن الغضائری فیه: (انه غال كذاب وضاع للحدیث. روی عن ابی عبدالله علیه السلام ; لاخیر فیه و لا فی سائر مارواه. و قدرویانه قال بالوهیه الصادق علیه السلام ). (379)

 

26. صالح بن سیابه (هو مجهول). (380)

 

27. عبدالعزیز عبدی (از مشایخ ضعیف حسن بن محبوب). (381)

 

28. عبدالله بن حسن.

 

امام(ره) درباره روایتی كه او در سلسله سند آن واقع شده، می گوید:

 

... وضعف الروایه...بعبدالله بن الحسن المجهول و ان كان كثیرالروایه عن علی بن جعفر. والظاهر اتقان روایاته...

 

اما نظر نهایی خود را درباره این روایت، چنین اظهار می كند:

 

... و كیف كان لم یصل الاعتماد علیها بحد یمكن تقیید الادله. (382)

 

29. عبدالله بن خداش.

 

او از مشایخ ضعیف صفوان بن یحیی (از اصحاب اجماع) است.

 

امام(ره) درباره او می نویسد:

 

... [صفوان بن یحیی، روی] عن عبدالله بن خداش الذی قال فیه النجاشی: ضعیف جدا. (383)

 

30. عبدالله بن عاصم.

 

امام(ره) در آغاز، او را به جهت اهمال، تضعیف می كند; اما به این نكته اشاره می كند كه صاحب (الوجیزه)، قول محقق حلی را درتوثیق او نقل می كند:

 

و اما عبدالله بن عاصم، فهو مهمل فی كتب الرجال كما عن(الوجیزه) ان عبدالله بن عاصم غیر مذكور فی كتب الرجال، لكن یظهر مما سننقل من كلام المحقق توثیقه. (384)

 

سپس به نقل عبارت محقق پرداخته و آن را دلالت كننده بر توثیق نمی داند:

 

والعباره المشار الیها هی ما فی المعتبر... قال: وهی (ای روایه محمد بن حمران) ارجح من وجوه: احدها ان محمد بن حمران اشهر فی العداله والعلم من عبدالله بن عاصم، والاعدل مقدم. انتهی. لكن المحقق لم یوثقه بنفسه ولم یعدله، بل یظهر منه [عدم] اشهریه عدالته من ابن حمران و هی شهره منقوله بعدالته علی اشكال لاوثاقته. وحجیه مثلها مع اهمال الرجل فی كتب الرجال المعده لذلك محل اشكال، بل منع; سیما مع كون الوثاقه غیر العلم والعداله. (385)

 

31. عبدالله بن قاسم حضرمی.

 

او از مشایخ ضعیف ابن ابی عمیر است كه امام(ره) درباره او چنین می نگارد:

 

... عبدالله بن القاسم الحضرمی الذی قال فیه ابن الغضائری(ضعیف غال متهافت) و قال النجاشی: (كذاب غال. یروی عن الغلاه لاخیر فیه ولایعتد بروایته) و قریب منه، بل ازید عن الخلاصه. (386)

 

32. عقبه بن خالد.

 

امام(ره) در بیان ضعف روایتی می گوید:

 

...(ك) عقبه بن خالد الذی لم یرد فیه توثیق. فلا توثیق فلا تقتضی لاثبات الحكم. (387)

 

33. علی بن ابی حمزه بطائنی.

 

او یكی از بزرگان واقفیه بوده كه نجاشی با تعبیر (هو احد عمدالواقفه) از او یاد كرده است. (388) او یكی از مشایخ روایی ابن ابی عمیر است. امام(ره) در بحث اصحاب اجماع، عبارات فراوانی كه دلالت بر تضعیف او می كند، نقل می نماید; حتی تمایل به اعتقاد به سوء حالت او قبل از وقف پیدا می كند و عمل امامیه به روایات او را موجب توثیق او نمی داند. عبارت ایشان چنین است:

 

[یروی ابن ابی عمیر] عن علی بن ابی حمزه البطائنی الذی قال فیه ابوالحسن علی بن الحسن بن الفضال علی المحكی: (علی بن ابی حمزه كذاب متهم ملعون. قد رویت عنه احادیث كثیره و كتبت عنه تفسیر القرآن من اوله الی آخره، الا انی لااستحل ان اروی عنه حدیثا واحدا). نعم، عن صاحب المعالم ان ذلك فی حق ابنه الحسن بن علی بن ابی حمزه; و عن ابن الغضائری: (انه لعنه الله اصل الوقف واشد الخلق عداوه للمولی، یعنی الرضا علیه السلام، و نقل عنه نفسه: قال لی ابوالحسن موسی علیه السلام:

 

سانما انت یا علی و اصحابك اشباه الحمیرز); و روی الكشی روایات فی ذمه، منها مارواه بسنده، عن یونس بن عبدالرحمان قال: (مات ابوالحسن ولیس من قوامه احد الا وعنده المال الكثیروكان ذلك سبب وقفهم وجحودهم موته و كان عند علی بن ابی حمزه ثلاثون الف دینار)، وروی بسنده عن محمد بن الفضیل، عن ابی الحسن الرضا علیه السلام حدیثا و فیه (وسمعته یقول فی ابن ابی حمزه: اما استبان لكم كذبه؟) الی غیر ذلك.

 

والاعتذار بان روایه ابن ابی عمیر عنه كانت قبل وقفه غیر مقبول لظهور ما تقدم و غیره فی سوء حاله قبل الوقف وان الوقف لاجل حطام الدنیا; ولهذا لم یستحل علی بن الحسن بن فضال ان یروی عنه روایه واحده; فلو كان قبل الوقف صحیح الروایه لم یستحل له ترك روایته بناء علی كون ذلك فی حقه كما عن ابن طاووس والعلامه. و عمل الطائفه بروایاته لایوجب توثیقه، مع انه غیرمسلم بعد ما نقل عن المشهور عدم العمل بها. تامل! (389) اما ایشان در (كتاب البیع)، ضمن نقل روایتی از او، قائل به مورد اعتماد بودن آن روایت می شود و علت آن را نقل اجماع طایفه بر عمل به روایات او از سوی شیخ طوسی كه جابر (جبران كننده) ضعف سند می شود و روایت حدود پنجاه تن از مشایخ، اعم از اصحاب اجماع و غیر آنها از او می داند; ولی همه اینها راموجب وثاقت او نمی داند. (390)

 

34. علی بن ابی مغیره.

 

امام(ره) درباره روایتی می گوید:

 

لكن فی سندها ضعف بعلی بن ابی مغیره.

 

سپس توثیق نجاشی و علامه را مربوط به پسر او، یعنی حسن بن علی می داند و نه خود او. (391)

 

35. علی بن خالد.

 

امام(ره) درباره روایتی چنین می نگارد:

 

... و روایه عمار، مع ضعفها بعلی بن خالد. (392)

 

36. علی بن سالم.

 

امام(ره) درباره روایتی چنین می گوید:

 

... فبعد ضعف سندها بعلی بن سالم المشترك بین المجهول،والبطائنی الضعیف. (393) این نكته قابل تذكر است كه نام ابو حمزه، پدر علی بن ابی حمزه بطائنی، نیز سالم بوده است.

 

37. علی بن شادان [/شاذان].

 

او پدر قنبر بن علی بن شادان است. امام(ره) درباره یكی از طرق شیخ صدوق می گوید:

 

والطریق الثالث، ضعیف لقنبر بن علی بن شاذان وابیه. (394)

 

38. عمر و بن جمیع.

 

او یكی از مشایخ ضعیف یونس بن عبدالرحمان (از اصحاب اجماع)است. امام(ره) پس از ذكر او و عده دیگری از مشایخ یونس، تعبیر(من الضعفاء) را برای آنها می آورد. (395)

 

39. عمرو بن شمر.

 

او یكی از مشایخ ضعیف حسن بن محبوب است. امام(ره) درباره اونوشته است:

 

... [حسن بن محبوب، روی] عن عمرو بن شمر الذی قال فیه النجاشی:

 

انه ضعیف جدا. زید احادیث فی كتب جابر الجعفی. (396)

 

40. فارس بن حاتم قزوینی.

 

امام(ره) هنگام نقل یكی از روایات او چنین می نگارد:

 

... واما روایه فارس ... فمردوده الی راویها الذی هو فارس بن حاتم بن ماهویه القزوینی الكذاب اللعین المختلط الحدیث وشاذه، المقتول بید اصحاب [محمد العسكری علیه السلام ] وبامر ابی الحسن علیه السلام ، كما هو المروی. (397)

 

41. قاسم بن محمد جوهری (هو واقفی غیر موثق). (398)

 

42. قنبر بن علی بن شادان [/شاذان].

 

عبارت امام(ره) در ذیل نام پدرش (علی بن شادان) گذشت. (399)

 

43. مالك بن اع2ین.

 

چنانكه در فصل اول گفته شده، امام(ره) معتقد است روایاتی كه دلالت بر توثیق مالك می كند، به خود او منتهی می شود و چنین روایاتی اعتبار ندارد; (400) اما با این حال، ایشان مالك راامامی ممدوح می داند; زیرا در جایی دیگر، از روایت او باعنوان (حسنه) یاد می كند. (401)

 

44. محمد بن خالد بن عمر، معروف به طیالسی.

 

امام(ره) هنگام بررسی روایتی چنین می نگارد:

 

ضعف سند روایه اسماعیل بن عبدالخالق بالطیالسی. (402)

 

45. محمد بن ربیع (محمدبن ربیع المجهول). (403)

 

46. محمد بن عبدالله بن هلال (محمد بن عبدالله بن هلال المجهول). (404)

 

47. محمد بن مروان.

 

امام(ره) درباره یكی از روایات او می گوید:

 

لكنها ضعیفه لاشتراك ابن مروان و عدم ثبوت وثاقته. (405)

 

48. محمد بن مسكان.

 

امام(ره) درباره او و معاویه بن سعید می گوید:

 

والظاهران المراد ببعض الاصحاب فیها هو محمد بن مسكان، عن معاویه بن سعید و هما ضعیفان. (406)

 

49. محمد بن مصادف.

 

امام(ره) از او به عنوان یكی از مشایخ ضعیف یونس بن عبدالرحمان(از اصحاب اجماع) یاد می كند. (407)

 

50. محمد بن میمون تمیمی.

 

امام(ره) هنگام بررسی مشایخ روایی ابن ابی عمیر، چنین می گوید:

 

... واما نقله عن غیر المعتمد والمجهول والمهمل و من ضعفه المتاخرون (امثال محمد بن میمون التمیمی و هاشم بن حیان)فكثیر یظهر للمتتبع. (408)

 

51. معاویه بن سعید.

 

عبارت امام(ره) درباره او ذیل محمد بن مسكان گذشت. (409)

 

52. معلی بن محمد.

 

امام(ره) ضمن بررسی روایتی از كلینی كه معلی بن محمد در طریق آن واقع شده است، پس از نقل تضعیف او از سوی رجالیان، حتی شیخ الاجازه بودن او را در وثاقت او كافی نمی داند. عبارت ایشان چنین است:

 

... وفی طریقه المعلی بن محمد الذی قال النجاشی فیه: (انه مضطرب الحدیث و المذهب، وكتبه قریبه). و ذكره العلامه فی القسم الثانی من محكی الخلاصه و وصفه باضطراب الحدیث و المذهب. و عن ابن الغضائری یعرف حدیثه و ینكر و یروی عن الضعفاء و یجوز ان یخرج شاهدا. و عن (الوجیزه) انه ضعیف. نعم، قد یقال انه شیخ اجازه و هو یغنیه عن التوثیق، ولاجله صحح حدیثه بعضهم. و فیه ان كونه شیخ اجازه غیر ثابت و غناء كل شیخ اجازه عن التوثیق ایضا غیر ثابت. (410)

 

53. مفضل بن صالح، معروف به ابوجمیله.

 

امام(ره) از او با عنوان (ابی جمیله المفضل بن صالح) و (ابی جمیله) در ضمن برشمردن مشایخ ضعیف صفوان بن یحیی، بزنطی و حسن بن محبوب، یاد می كند (411) و در ضمن معرفی مشایخ ضعیف ابن ابی عمیر، چنین می نگارد:

 

وعن ابی جمیله الذی ضعفه النجاشی و قال ابن الغضائری و العلامه:

 

انه ضعیف كذاب یصنع الحدیث. (412)

 

54. مقاتل بن سلیمان.

 

كتب رجال او را عامی و بتری معرفی كرده اند. (413) امام(ره) از او به همراه تعدادی دیگر از روات در ضمن شمردن نام مشایخ ضعیف حسن بن محبوب، یاد می كند و چنین می نگارد:

 

... و مقاتل بن سلیمان من الضعاف والموصوفین بالوضع; فقد حكی انه قیل لابی حنیفه: قدم مقاتل بن سلیمان 2 قال: اذا یجیئك بكذب كثیر. (414)

 

55. وهب بن وهب، معروف به ابوالبختری.

 

امام(ره) درباره او می گوید:

 

... لایعبا بروایه وهب بن وهب اكذب البریه. (415)

 

56. هاشم بن حیان، معروف به ابو سعید مكاری.

 

قبلا عبارت امام(ره) درباره او را ذیل نام محمد بن میمون تمیمی آوردیم. (416)

 

57. یحیی بن حسان ازرق.

 

امام(ره) درباره روایت او می گوید:

 

... كروایه منسوبه الی یحیی الازرق وهو مجهول والروایه ضعیفه. (417)

 

58. یحیی بن ابی العلاء.

 

امام(ره) درباره او چنین می نگارد:

 

... لم یرو فی یحیی توثیق واحتمل بعضهم ان یكون متحدا مع یحیی بن العلاء الثقه و هو غیر ثابت. (418)

 

59. یحیی بن مبارك، معروف به ابن مبارك.

 

امام(ره) درباره روایتی كه او در سلسله سند آن واقع شده، چنین می نگارد:

 

فما فی روایه ذكریا بن آدم، عن ابی الحسن(ع)، لایعول علیه مع ضعفها سندا بابن المبارك. (419)

 

60. یونس بن ظبیان.

 

امام(ره) در ضمن بررسی مشایخ ضعیف ابن ابی عمیر، از او چنین یاد می كند:

 

هذا ابن ابی عمیر... یروی عن یونس بن ظبیان الذی قال النجاشی فیه علی ما حكی عنه: (ضعیف جدا لایلتفت الی مارواه، كل كتبه تخلیط) و عن ابن الغضائری: (انه غال وضاع للحدیث) و عن الفضل فی بعض كتبه: (الكذابون المشهورون: ابو الخطاب ویونس بن ظبیان و یزید الصائغ) الخ. وقد ورد فیه عن ابی الحسن الرضا علیه السلام اللعن البلیغ. (420)

 

پی نوشت ها:

 

101 . كتاب البیع، ج 2، ص 468.

 

102 . ر. ك: المكاسب المحرمه، ج 1، ص 78; كتاب الطهاره، ج 2،ص 218. و ج 3، ص 114; كتاب البیع، ج 2، ص 544.

 

103 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 78.

 

104 . همان جا.

 

105 . همان.

 

106 . همان، ص 293.

 

107 . كتاب البیع، ج 2، ص 413.

 

108 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 218.

 

109 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 78.

 

110 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 114.

 

111 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 256. عبارت ایشان چنین است:... ابن الغضائری المعاصر لشیخ الطائفه، بل له نحو شیخوخه و تقدم علیه.

 

112 . اخیرا كتاب الضعفاء به وسیله یكی از فضلای حوزه علمیه قم تحقیق و تصحیح شده و به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد.

 

113 . الرواشح السماویه، ص 111 (راشحه 35); الذریعه، ج 4، ص 288 وج 10، ص 89; روضات الجنات، محمد باقر موسوی خوانساری،اسماعیلیان، قم، 1390ق، ج 1، ص 47; الفوائد الرجالیه، مازندرانی خواجویی، ص 276; سماء المقال فی تحقیق علم الرجال، حاج میرزاابوالهدی الكلباسی الاصفهانی، تحقیق سید محمدعلی روضاتی اصفهانی، مكتبه البرقعی، قم، 1337، ج 1، ص 7; معجم رجال الحدیث،السید ابوالقاسم الخویی، چاپ چهارم، مركز نشر آثار الشیعه،قم، 1410ق، ج 1، ص 102; قاموس الرجال، محمدتقی التستری، چاپ دوم، موسسه النشر الاسلامی، قم، 1410ق، ج 1، ص 67; فصلنامه علوم حدیث، ش 2، ص 121، مقاله: (جریان شناسی غلو(2): ابن غضائری ومتهمان به غلو در كتاب الضعفاء)، نعمت الله صفری.

 

114 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 243.

 

115 . همان، ص 268.

 

116 . برای اطلاع بیشتر، ر.ك: فصلنامه علوم حدیث، ش 2، ص 146-148، مقاله: (جریان شناسی غلو)، نعمت الله صفری.

 

117 . به عنوان مثال، تعداد افراد ذكر شده در (القسم الثانی)رجال ابن داوود كه مختص ذكر مجروحان و مجهولان است، 565نفراست.

 

118 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 320.

 

119 . جامع الرواه، ج 1، ص 343.

 

120 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 243و244.

 

121 . همان، ص 244-268.

 

122 . همان، ج 3، ص 268-269.

 

123 . جامع الرواه، ج 1، ص 341.

 

124 . همان، ص 269.

 

125 . بحارالانوار، المجلسی، چاپ چهارم، دارالكتب الاسلامیه،تهران، 1362، ج 1، ص 32.

 

126 . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 329، چاپ قدیم (نقل از: اصول علم الرجال بین النظریه والتطبیق، ص 362).

 

127 . برای اطلاع بیشتر، ر.ك: اصول علم الرجال بین النظریه والتطبیق، ص 360-363.

 

128 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 320.

 

129 . اصول علم الرجال بین النظریه والتطبیق، ص 365 و366.

 

130 . بحارالانوار، ج 11، ص 12.

 

131 . مستدرك الوسائل، ج 3، ص 336، چاپ قدیم (نقل از: اصول علم الرجال، ص 366).

 

132 . به عنوان مثال، ر.ك: كتاب الطهاره، ج 2، ص 169-170 و ج 3،ص 186 و353; كتاب البیع، ج 5، ص 10; الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 48.

 

133 . الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 48.

 

134 . كتاب البیع، ج 5، ص 10.

 

135 . جامع الرواه، ج 2، ص 192-193.

 

136 . وسائل الشیعه، ج 20، ص 42.

 

137 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 104.

 

138 . برای اطلاع بیشتر، ر.ك: اصول علم الرجال، ص 274-277.

 

139 . وسائل الشیعه، ج 20، ص 41.

 

140 . كتاب البیع، ج 2، ص 486.

 

141 . كتاب من لایحضره الفقیه، الصدوق، تحقیق و تعلیق: السیدحسن موسی الموسوی الخراسانی، چاپ پنجم، دارالكتب الاسلامیه،تهران،1363، ج 1، ص 3.

 

142 . به عنوان مثال، ر.ك: كتاب الطهاره، ج 3، ص 114.

 

143 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 55-56.

 

144 . اصول علم الرجال، ص 191.

 

145 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 25.

 

146 . اصول علم الرجال، ص 191.

 

147 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 25-26.

 

148 . برای اطلاع بیشتر، ر.ك: اصول علم الرجال، ص 189.

 

149 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 55.

 

150 . انوار الهدایه فی التعلیقه علی الكفایه، ج 1، ص 244.

 

151 . همان، ص 245.

 

152 . الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)، ص 284.

 

153 . به عنوان مثال، ر.ك: الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)،ص 261 و 285 و 295 و 301.

 

154 . همان، ص 263.

 

155 . همان، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 109.

 

156 . اصول الحدیث و احكامه، ص 41.

 

157 . الرعایه فی علم الدرایه، ص 76. منظور از جمله آخر، تصریح به مخالفت با عامه است كه در حدیث صحیح، سلامت از شذوذ را شرطمی دانند.

 

158 . همان، ص 81.

 

159 . همان، ص 84.

 

160 . همان، ص 85.

 

161 . همان، ص 86.

 

162 . در اینجا این نكته كلی قابل تذكر است كه در مواردی كه امام(ره) از لقب یا كنیه راوی بدون تصریح به نام او یاد كرده باشد، برای به دست آوردن نام راوی، از كتاب (معجم رجال الحدیث)آیه الله خویی استفاده می نماییم و از ذكر نشانی جداگانه،خودداری می كنیم.

 

163 . كتاب البیع، ج 2، ص 21.

 

× آنچه در بین دو هلال آورده ایم، تعبیر امام(ره) درباره راوی یا كتاب وی یا روایت اوست.

 

164 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 66.

 

165 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 304.

 

166 . همان، ج 2، ص 149.

 

167 . همان، ج 1، ص 340.

 

168 . همان، ص 147.

 

169 . كتاب البیع، ج 3، ص 97.

 

170 . الرسائل، ج 2 (رساله فی الاجتهاد و التقلید) ص 114.

 

171 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 50.

 

172 . كتاب البیع، ج 4، ص 106.

 

173 . همان، ص 256.

 

174 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 147.

 

175 . برای مثال، ر.ك: المكاسب المحرمه، ج 1، ص 56 و 230 و319 و321; كتاب الطهاره، ج 3، ص 38.

 

176 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 231230.

 

177 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 187.

 

178 . همان، ج 2، ص 16.

 

179 . الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 83.

 

180 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 302; كتاب البیع، ج 2، ص 335; الرسائل،ج 1 (رساله فی الاستصحاب)، ص 284.

 

181 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 83.

 

182 . كتاب البیع، ج 2، ص 506; المكاسب المحرمه، ج 1، ص 81.

 

183 . كتاب البیع، ج 3، ص 376.

 

184 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 169.

 

185 . همان، ج 2، ص 147 و166.

 

186 . كتاب البیع، ج 3، ص 89.

 

187 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 142.

 

188 . الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 109.

 

189 . كتاب الخلل فی الصلوه، ص 204.

 

190 . الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)، 285; كتاب الخلل فی الصلوه، ص 297.

 

191 . معجم رجال الحدیث، ج 24، ش 15159.

 

192 . همان، ج 6، 2984. درباره حسن بن علی بن فضال می گوید:

 

كوفی فطحی ثم رجع عند موته، ثقه من اصحاب الرضا(ع).

 

193 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 209.

 

194 . الغیبه، الطوسی، ص 390; معجم رجال الحدیث، ج!، ص 68.

 

195 . كتاب الخلل فی الصلوه، ص 81.

 

196 . كتاب البیع، ج 1، ص 400 و ج 2، ص 455.

 

197 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 180.

 

198 . جامع الرواه، ج 1، ص 139.

 

199 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 467.

 

200 . همان، ص 533.

 

201 . الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)، ص 261.

 

202 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 229.

 

203 . كتاب البیع، ج 3، ص 410.

 

204 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 292.

 

205 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 43.

 

206 . الرسائل، ج 2 (رساله فی الاجتهاد و التقلید)، ص 114.

 

207 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 12.

 

208 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 451.

 

209 . همان، ج 1، ص 98.

 

210 . همان، ص 187.

 

211 . همان، ج 2، ص 16.

 

212 . همان، ج 3، ص 355.

 

213 . كتاب البیع، ج 1، ص 336.

 

214 . همان، ص 407.

 

215 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 49.

 

216 . جامع الرواه، ج 1، ص 263.

 

217 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 149.

 

218 . همان، ج 3، ص 24.

 

219 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 311.

 

220 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 321.

 

221 . همان، ج 3، ص 180; كتاب البیع، ج 3، ص 389; المكاسب المحرمه،ج 1، ص 224.

 

222 . جامع الرواه، ج 1، ص 286.

 

223 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 22.

 

224 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 187.

 

225 . همان، ج 2، ص 36.

 

226 . همان، ص 194.

 

227 . همان، ص 149.

 

228 . همان، ص 220.

 

229 . كتاب البیع، ج 2، ص 127 و ج 3، ص 96.

 

230 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 95.

 

231 . كتاب البیع، ج 5، ص 22.

 

232 . همان، ج 3، ص 228.

 

233 . همان، ج 2، ص 419.

 

234 . همان، ص 336.

 

235 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 53.

 

236 . همان، ص 211.

 

237 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 21.

 

238 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 16; كتاب البیع، ج 1، ص 119.

 

239 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 243.

 

240 . كتاب البیع، ج 2، ص 120.

 

241 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 145.

 

242 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 276.

 

243 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 35.

 

244 . همان، ص 365.

 

245 . الرسائل، ج 2 (رساله فی الاجتهاد والتقلید)، ص 110.

 

246 . همان جا.

 

247 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 303.

 

248 . كتاب البیع، ج 4، ص 227.

 

249 . الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 101; كتاب البیع، ج 2، ص 342; كتاب الخلل فی الصلوه، ص 64.

 

250 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 311.

 

251 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 149 و ج 3، ص 120.

 

252 . همان، ج 1، ص 36 و147.

 

253 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 12.

 

254 . همان، ج 1، ص 229.

 

255 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 275.

 

256 . همان، ج 1، ص 42.

 

257 . معجم رجال الحدیث، ج 9، ش 5639.

 

258 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 76.

 

259 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 45.

 

260 . كتاب البیع، ج 1، ص 403.

 

261 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 118.

 

262 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 212.

 

263 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 295.

 

264 . كتاب الخلل، ص 63.

 

265 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 158.

 

266 . كتاب البیع، ج 20، ص 279; كتاب الخلل، ص 68.

 

267 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 297.

 

268 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 629.

 

269 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 246.

 

270 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 51.

 

271 . كتاب الخلل، ص 214; الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)،ص 285.

 

272 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 35.

 

273 . همان، ص 153.

 

274 . همان، ص 35.

 

275 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 202.

 

276 . كتاب الخلل، ص 236.

 

277 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 285.

 

278 . جامع الرواه، ج 1، ص 534.

 

279 . كتاب البیع، ج 3، ص 97.

 

280 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 632.

 

281 . همان، ص 113.

 

282 . همان، ج 1، ص 282.

 

283 . همان، ج 3، ص 113.

 

284 . همان، ج 1، ص 47.

 

285 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 187; كتاب البیع، ج 30، ص 58; كتاب الخلل، ص 164.

 

286 . كتاب البیع، ج 4، ص 391.

 

287 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 85.

 

288 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 131.

 

289 . همان، ج 2، ص 303 و ج 30، ص 78و 81.

 

290 . همان، ج 3، ص 181.

 

291 .جامع الرواه، ج 1، ص 613.

 

292 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 298.

 

293 . كتاب الخلل، ص 229; الرسائل، ج 1 (رساله فی الاستصحاب)،ص 262.

 

294 . كتاب البیع، ج 3، ص 369.

 

295 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 110.

 

296 . كتاب البیع، ج 3، ص 415.

 

297 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 164.

 

298 . همان، ج 3، ص 158 و 495.

 

299 . همان، ص 6 و159.

 

300 . همان، ص 165.

 

301 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 103.

 

302 . كتاب البیع، ج 2، ص 436.

 

303 . كتاب البیع، ج 2، ص 413.

 

304 . همان.

 

305 . همان، ص 502.

 

306 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 45 و147.

 

307 . همان، ص 113.

 

308 . كتاب البیع، ج 2، ص 398.

 

309 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 8.

 

310 . همان، ص 219.

 

311 . همان.

 

312 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 93.

 

313 . كتاب البیع، ج 2، ص 335.

 

314 . همان، ج 3، ص 410. عبارت ایشان چنین است: صحیح حذیفه بن منصور، بناء علی وثاقه محمد بن سنان كما لایبعد.

 

315 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

316 . همان، ص 252.

 

317 . همان جا.

 

318 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 126.

 

319 . همان، ج 3، ص 639.

 

320 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 49.

 

321 . همان، ص 50.

 

322 . همان، ج 2، ص 11.

 

323 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 196.

 

324 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 21.

 

325 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 62.

 

326 . جامع الرواه، ج 2، ص 228.

 

327 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 111 و 121.

 

328 . همان، ص 142.

 

329 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 207.

 

330 . همان، ج 3، ص 204.

 

331 . كتاب الخلل، ص 64.

 

332 . كتاب البیع، ج 2، ص 280; كتاب الطهاره، ج 3، ص 522.

 

333 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 23.

 

334 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 114 و ج 2، ص 7.

 

335 . كتاب البیع، ج 2، ص 278; كتاب الخلل، ص 226.

 

336 . كتاب البیع، ج 5، ص 252.

 

337 . كتاب البیع، ج 2، ص 482; الرسائل، ج 2 (رساله فی التعادل والترجیح)، ص 108.

 

338 . كتاب الخلل، ص 113.

 

339 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 563.

 

340 . كتاب الخلل، ص 14.

 

341 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 276.

 

342 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 177.

 

343 . كتاب الخلل، ص 276.

 

344 . كتاب البیع، ج 2، ص 407.

 

345 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 340.

 

346 . همان، ج 2، ص 76.

 

347 . همان، ج 3، ص 177.

 

348 . كتاب البیع، ج 2، ص 285.

 

349 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 194.

 

350 . كتاب البیع، ج 3، ص 247.

 

351 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 152; كتاب الخلل، ص 65.

 

352 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

353 . همان، ص 112.

 

354 . كتاب البیع، ج 3، ص 97.

 

355 . همان، ص 18.

 

356 . همان، ج 2، ص 474.

 

357 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 75.

 

358 . همان، ص 77.

 

359 . كتاب البیع، ج 3، ص 17.

 

360 . المكاسب المحرمه، ج 3، ص 55.

 

361 . در كتاب، (واستثناء) آمده است.

 

362 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 218.

 

363 . رجال النجاشی، ص 40 (ش 82). درباره او می گوید: كوفی ثقه كثیر الروایه.

 

364 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 218.

 

365 . كتاب الخلل، ص 196.

 

366 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

367 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 181.

 

368 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

369 . جامع الرواه، ج 1، ص 247.

 

370 . كتاب البیع، ج 1، ص 337.

 

371 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 183.

 

372 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 232.

 

373 . جامع الرواه، ج 1، ص 339.

 

374 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

375 . برای اطلاع بیشتر، ر.ك: كتاب الطهاره، ج 3، ص 240-272.

 

376 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 77.

 

377 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 163.

 

378 . همان، ج 3، ص 252.

 

379 . همان، ص 251 و 252.

 

380 . همان، ص 182.

 

381 . همان، ص 252.

 

382 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 218-219.

 

383 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

384 . كلمه (عدم) در عبارت امام(ره) ذكر نشده، اما لازم به نظرمی رسد; زیرا طبق عبارت محقق، عدالت محمد بن حمران، اشهر ازعدالت عبدالله بن عاصم است و نه بالعلكس.

 

385 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 218-219.

 

386 . همان، ج 3، ص 249 و 250.

 

387 . الرسائل، ج 1 (رساله فی قاعده لاضرر)، ص 24.

 

388 . رجال النجاشی، ص 249(ش 656).

 

389 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 250.

 

390 . كتاب البیع، ج 2، ص 471. عبارت امام(ره) را در فصل اول ازبحث در اعتبار خبر ثقه یا موثوق الصدور آوردیم.

 

390 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 46.

 

392 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 418.

 

393 . همان، ج 2، ص 16.

 

394 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 55.

 

395 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 252.

 

396 . همان جا.

 

397 . همان، ص 23.

 

398 .همان، ج 2، ص 218.

 

399 . المكاسب المحرمه، ج 2، ص 55.

 

400 . كتاب الطهاره، ج 1، ص 282.

 

401 . همان، ص 301.

 

402 . همان، ص 281 .

 

403 .همان، ص 171.

 

404 . الرسائل، ج 1، (رساله فی قاعده لاضرر)، ص 24.

 

405 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 176.

 

406 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 75.

 

407 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 252.

 

408 . همان، ص 251.

 

409 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 75.

 

410 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 217 و 218. شبیه این عبارات در:

 

المكاسب المحرمه (ج 1، ص 238) نیز آمده است و با مقایسه امثال این عبارتهای متشابه است كه ظن به جزوه رجالی داشتن امام(ره)تقویت می شود.

 

411 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 251.

 

412 . همان، ص 250-251.

 

413 . جامع الرواه، ج 2، ص 216.

 

414 . كتاب الطهاره، ج 3، ص 252.

 

415 . همان، ص 115.

 

416 . همان، ص 251.

 

417 . المكاسب المحرمه، ج 1، ص 258.

 

418 . كتاب الطهاره، ج 2، ص 76.

 

419 . همان، ج 3، ص 281.

 

420 . همان، ص 249.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است