سیّدجلالالدّین آشتیانی، همچون اسلافِ خود از صفات برجسته و والای انسانی برخوردار بود
در ده سال آخرِ دوره رضاخانی كه مدارس و حوزههای علمیّه تعطیل شده بود و اهل علم خانهنشین گشته بودند، یأس و ناامیدی بر عالِم و متعلّم و مفید و مستفید چیره گشت. از اینروی، پس از شهریور 1320 و فرار رضاخان، شوق و ذوق به علوم حوزوی بیش از پیش گشت و «نسل تازه»ای از طلاّ ب پیدا شدند كه حرص و وَلَعِ آنان بر تحصیل علم، مدرّسان را هم بر سرِ نشاط میآورد. این نیروهای تازهنفس، رونقی خاص به حوزههای علمیّه بخشیدند و نسل تازهای در این مراكز علمی پیدا شدند كه دیدگاههای آنان با نسلِ پیشین «متفاوت» بود. یعنی بیشتر میكوشیدند كه اندیشه و افكار خود را از محیط بسته سنّتی ــ كه جمود و ركود بر آن حاكم بود ــ بیرون آورند و بیشتر خود را بر جامعه عرضه دارند، و نیز متاع و كالای معنویِ خود را بر بیرون از این مرز و بوم ارائه دهند. نمونه این نسلِ جدید در قم مرحوم شهیدمرتضی مطهری و مرحوم شهیدسیّدمحمد بهشتی و در مشهد مرحوم عبدالجواد فلاطوری و محمدجعفر جعفری لنگرودی بود. هرچند نظامِ پیشینِ حوزه، افراد برجستهای تحویل جامعه داده بود كه در عدلیه میتوان از شیخعلیبابا مازندرانی و سیّدمحمّدكاظم عصّار و سیّدمحمّد فاطمی، و در دانشگاه از بدیعالزّمان فروزانفر و جلالالدین همایی و سیّدمحمّدتقی مدرس رضوی نام بُرد، ولی نخبگانِ نسل جدید همّت بر این گماشته بودند كه علم خود را از جهتی از تنگنای مدرسه بیرون آورند و در «اعماق جامعه» سوق دهند و از جهتی دیگر، وسیلهای بهدست آورند كه اندیشههای سنّتی و حوزوی را به نحوی به جهانِ علم معرفی نمایند. یكی از افراد بارز این طبقه، مرحوم سیّدجلالالدین آشتیانی بود كه با آشنایی با پروفسور هانری كُربن موفق شد خلاصه و نقاوه اندیشههای دانشمندان ایرانیِ قرون اخیر را در چهار مجلّد كتاب منتخب آثار حكمای الهی ایران منتشر سازد و با یاری و كمك او و دكتر سیّدحسین نصر، آن را بر جهان علم و دانش ارائه دهد و نیز با نشر آثارِ آن دانشمندان و نگارشِ تعلیق و مقدمه بر آنها، قاطبه طلاّ بِ حوزه و دانشجویان دانشگاه را بر اهمیّت و ارزش آن آثار واقف گرداند.
دوستی و آشنایی من با استاد آشتیانی به متجاوز از شصت سال پیش بازگشت میكند؛ یعنی، به زمانی كه من در «مدرسه سپهسالار قدیم» طیّ سالهای 1326ـ1323 حجرهای داشتم، و به تحصیل مقدمات علوم عربیّت و منطق و بلاغت و اصولِ فقه مشغول بودم. در آن زمان مرحوم میرزامهدی مدرّس آشتیانی راتبه تدریسِ آن مدرسه را عهدهدار بود و چنانكه میگفتند، مدرّسِ آن مدرسه باید اَعلمِ زمانِ خود در علوم عقلی، یعنی فلسفه و كلام و منطق و عرفان نظری باشد كه در واقع، آن مرحوم فلسفه مشّاء ابنسینا و حكمت اشراقِ شیخشهابالدّین سهروردی و عرفان محییالدّین ابنالعربی و كلام فخر رازی و حكمت متعالیه ملاصدرا را با عنایت كامل به قرآن كریم و احادیث ائمّه اطهار ــ علیهمالسّلام ــ در وجود خود جمع داشت، و شایسته آن مقام و سزاوارِ لقب «فیلسوف شرق» كه بدان شهرت داشت، بود. آن استاد، گذشته از مقام شامخ علمی از نجابت و مناعت طبع و اخلاق حسنهای كه شیوه متألّهان بزرگ است، برخوردار بود كه پیر و جوان را شیفته خُلق و خویِ ملكوتی خود مینمود. گذشته از مشایخ و پیرمردان كه از شمع وجود و علم سرشار او استفاده میكردند، شماری از طلاّ ب جوان را هم به خود جذب و جلب كرده بود. چنانكه من كه هفده بهار از زندگیام بیش نگذشته بود، با مرحوم شیخابراهیم صاحبالزّمانی (پدر دكتر ناصرالدّین صاحبالزّمانی، نویسنده كتاب خطّ سوم) كه چند دهسال از من بزرگتر بود، در برابر آن «مجسمه علم و تقویû» زانو میزدیم. در میانِ آن طلاّ ب و مستفیدان كه معمّم و متلبّس به لباس روحانیّت بودند، توجه استاد بیشتر به طالب علمی جوان معطوف بود كه او هم، مانند من عمامه بر سر نداشت، ولی بر روی كت و شلوار سرمهایرنگِ خود عبای نازك و نظیفی افكنده بود. او نه تنها در درس حاضر میشد، بلكه پیش از درس و پس از درس با سایر طلاّ ب به بحث و مذاكره میپرداخت و تسلّط خود را بر مناظره و جدل آشكار میساخت. این طالبِ علمِ جوان هرچند كه به سن از دیگران پایینتر بود، ولی در ناصیهاش آثارِ بزرگی پدیدار بود:
بالای سرش ز هوشمندی میتافت ستاره بلندی
استادِ پیر، با فراستِ كمنظیرِ خود این درخشندگی را در پیشانی طالبِ علم جوان خوانده بود و او را بیش از دیگران به خود مقرّب و در سفر و حضر همراه میساخت. این طالبِ علم كه بعدها به مدّت متجاوز از چهلسال چراغ حكمت و عرفان را در مشهد مقدّس رضوی، در حوزه و دانشگاه، تابان و فروزان نگه داشت، همین «استاد سیّدجلالالدین آشتیانی» بود؛ او كه میدانست كه آن خورشید درخشان یعنی میرزامهدی آشتیانی در سراشیبی اُفول است، میخواست كه لحظهای از مصاحبت او را از دست ندهد، از این روی، این محبّت و ملازمت را بسیار مغتنم میشمرد و در عین اینكه در قم از درس مرحوم آیتالله سیّدحسین بروجردی در علوم نقلی برخوردار میگشت، هفتهای چند روز به تهران میآمد و علوم نقلی را نزد استاد میرزامهدی آشتیانی فرامیگرفت. وقتی كه دست تقدیر الهی آن چراغ تابان را از پیش روی او برداشت، شمع فروزانی در كنارش نهاد و سیّدجلالالدّین آشتیانی در شهر قزوین به حلقه درس مرحوم آیتالله سیّدابوالحسن رفیعی قزوینی پیوست و در همان اوقات و سنین از محضر اساطین و استادان بزرگ فلسفه و كلام و عرفان و اخلاق همچون امامخمینی و علاّ مه طباطبایی ــ رضوانالله تعالی علیهما ــ بهرهمند میگردید تا آنكه در حوالی سال 1340 جهت تدریس به دانشگاه مشهد دعوت شد، و متجاوز از چهلسال، حوزه و دانشگاهِ مشهد را از وجود پُربركت خود بهرهمند گردانید.
سیّدجلالالدّین آشتیانی، همچون اسلافِ خود از صفات برجسته و والای انسانی برخوردار بود. آشتیانی همیشه آشناییهای دیرینه خود را با من كه در زمان تلمّذ نزد مرحوم آقامیرزامهدی آشتیانی داشتیم، گرامی میشمرد و در سفرهایی كه به قم داشتم مرا تنها رها نمیكرد و همیشه من را بر اهداف مشتركمان كه احیاء مواریث علمی حكیمان متألّه قرون اخیر بود، یاری و تشویق میكرد. در روز شانزدهم بهمنماه 1348 كه نخستین مجلّد از «سلسله دانش ایرانی»، یعنی شرح منظومه حاجملاّ هادی سبزواری كه با مقدمه فارسی و انگلیسی و فهرست مصطلحات با معادل لاتین منتشر و عرضه میشد، او و پروفسور ایزوتسو و دكترسیّدحسین نصر در محل «مؤسسه مطالعات اسلامی» سخنرانی تشویقآمیزی كردند، و آشتیانی گفت: «این نخستین بار است كه یك كتاب حوزهای با این اسلوبِ نفیس، كمّآ و كیفآ، منتشر میشود». در سال 1354 او كتاب انوار جلیّه ملاّ عبدالله زنوزی را كه تصحیح كرده بود، تقدیم به «مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مكگیل» ــ شعبه تهران ــ كرد كه با مقدمه انگلیسی دكتر سیّدحسین نصر، شماره 18 «سلسله دانش ایرانی» شد كه اكنون افزون بر هشتاد (80) شده است. در هشتم خردادماه 1378 كه به یادبود سیامین سال تأسیس «مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران ـ دانشگاه مكگیل» همایشی بینالمللی تحت عنوان «اهمیّت ارزش میراث علمی اسلامی ــ ایرانی» در تالار علاّ مه امینی دانشگاه تهران تشكیل دادیم او پیامی محقّقانه و مهرآمیز فرستاد و من را بر این خدمتِ سیساله تشویق و تمجید كرد.
او كه همه عمر خود را به تحقیق و تتبّع و تدریس و تألیف سپری ساخته بود، در پی جاه و جلال دنیوی و احترام ظاهری نبود و «باقیات صالحات» را به «جزئیات داثرات» نفروخت و بدون اغراق میتوان او را از مصادیق بارز كلمه شریف «حكیم» دانست كه خداوند بزرگ فرمود: «یُؤتی الحكمهَ مَنâ یَشَاءُ و مَنâ یُؤتَ الحِكâمَهَ فَقَدâ أُوِتیَ خَیرآ كَثیرآ». خداوند، بارانهای رحمت و مغفرت خود را بر آن استاد فرزانه و حكیم یگانه فرو ریزاناد و او را در بهشتهای برین خود جای دهاد.
در پایان از سروران گرامی كه دعوتِ او را اجابت و خاطرهای از او حكایت كردند، سپاسگزار است و با تأسّی به آنان خود خاطرهای را از آن آزادمردِ بافتوّت كه قبلا در جلد اول محقّقنامه (صفحه 75) منتشر ساختهام، نقل مینمایم:
در سال 1373 همایشی تحت عنوان «كتاب و كتابخانه در تمدّن اسلامی» به وسیله «بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی» در «هتل الغدیر» مشهد برگزار شد كه جمع كثیری از علمای بزرگ حوزه قم و مشهد و استادان دانشگاه در آن شركت كرده بودند. از استاد دكتر ذبیحالله صفا كه با پایمردیِ دكتر علیاكبر ولایتی پس از هفدهسال دوری از وطن به ایران برگشته بود، خواسته بودند كه در این همایش شركت كند و سخنرانیای درباره «نقش كتاب و كتابخانه در گسترش علم و تمدّن اسلامی» ایراد نماید. در یكی از همان ایام خبر دادند كه استاد سیّدجلالالدّین آشتیانی میخواهد بعد از شام از استاد دكتر ذبیحالله صفا دیدار بهعمل آورد. در سرسرای هتل جمعی از شركتكنندگان كه بیشترشان فرهنگی و دانشجو بودند، به دورِ میزی گِرد آمدند و ناظر و سامع گفتوگوی این دو استاد بودند. هنگام خداحافظی، استاد آشتیانی با یك حركت جوانمردانه خَم شد و دست استاد صفا را در جمع حاضران بوسید و با این عملِ خود خواست بیمِهری و كملطفیای را كه در ازای خدمات پنجاهساله استاد صفا به زبان و ادب فارسی شده بود خود یكتنه جبران نماید. «جزاهاللهُ عن العلم خیرالجزاء».
«انجمن آثار و مفاخر فرهنگی» مفتخر است كه در این ایام متبرّكه كه مصادف با میلاد باسعادت حضرت موسیبنجعفر ــ علیهالسّلام ــ است، یاد آن سیّد جلیلالقدر و حكیم آزاده را گرامی میدارد و آثار برجسته او را كه همه در معرّفی فرهنگ و علوم و معارف اهلالبیت ــ علیهمالسّلام ــ است، به اهل دانش و بینش معرّفی مینماید و از خداوند بزرگ خواستار است كه او را با حكیمانِ بزرگ و عارفانِ سترك كه او همه عمر با آثارشان دمساز بود، محشور بگرداند. «بلطفه تعالی و كرمه »[1]
مهدی محقّق
رئیس هیأت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
[1] - منبع : ashtiyani.ir