در
بازدید : 56299      تاریخ درج : 1390/2/24
 

 

فقیه مجاهد و عالم پرهیزگار آیة الله سید حسن مدرس یكی از چهره های درخشان تاریخ تشیع بشمار می رود كه زندگی و اخلاق و رفتار و نیز جهت گیری های سیاسی و اجتماعی وی می تواند برای مشتاقان حق و حقیقت نمونه خوبی باشد. او موقعیت خود را سراسر در راه اعتلای اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقایق اسلامی و دفاع از معارف تشیع مردانه استوار ماند. همان گونه بود كه می گفت و همانطور گفت كه می بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمی راسخ چون كوهی استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه گری استعمارگران را افشا نمود. جنایتكاران، وی را به ربذه خواف تبعید نمودند و در كنج عزلت و غریبی این عالم عامل و فقیه مجاهد را به شهادت رسانیدند.

این نوشتار اشاره ای كوتاه به زندگی ابر مردی است كه بیرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشید و شجاعت تحسین برانگیزش چشم بد اندیشان و زمامداران خودسر را خیره ساخت و بیگانگان را به تحیر واداشت . اگر ما به ذكر نامش می پردازیم و خاطره اش را ارج می نهیم بدان علت است كه وی پارسایی پایدار و بزرگواری ثابت قدم بود كه لحظه ای با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامی مدت عمرش ساده زیستی ، تواضع ، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبی را شیوه زندگی خویش ساخت و از طریق عبادت و دعا و راز و نیاز با خدا، كمالات معنوی را كسب كرد.

ولادت و تحصیلات

شهید سید حسن مدرس بر حسب اسناد تاریخی و نسب نامه ای كه حضرت آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره ) تنظیم نموده از سادات طباطبایی زواره است كه نسبش پس از سی و یك پشت به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد. یكی از طوایفی كه مدرس گل سرسبد آن به شمار می رود طایفه میرعابدین است این گروه از سادات در دهكده ییلاقی ((سرابه )) اقامت داشتند. سید اسماعیل طباطبائی (پدر شهید مدرس ) كه از این طایفه محسوب می گشت و در روستای مزبور به تبلیغات دینی و انجام امور شرعی مردم مشغول بود، برای آنكه ارتباط طایفه میرعابدین را با بستگان زواره ای قطع نكند تصمیم گرفت از طریق ازدواج پیوند خویشاوندی را تجدید و تقویت كرده ، سنت حسنه صله ارحام را احیا كند. بدین علت نامبرده دختر سید كاظم سالار را كه خدیجه نام داشت و از سادات طباطبایی زواره بود به عقد ازدواج خویش درآورد. ثمره این پیوند با میمنت فرزندی بود كه به سال 1278 ق . چون چشمه ای پاك در كویر زواره جوشید. پدر، وی را حسن نامید. همان كسی كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه هایی نوشیدند. پدرش غالبا در ((سرابه )) به امور شرعی و فقهی مردم مشغول بود ولی مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خویش بسر می بردند تا آنكه حادثه ای موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار را گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش میرعبدالباقی ببرد و محله فضل آباد این شهر را به عنوان محل سكونت خویش برگزیند. این در حالی بود كه میرعبدالباقی قبلا از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در این شهر به فعالیتهای علمی و تبلیغی مشغول بود.

سید عبدالباقی بیشترین نقش را در تعلیم سید حسن ایفا نمود و او را در مسیر علم و تقوا هدایت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصیت نامه ای سید حسن را بر ادامه تحصیل علوم دینی تشویق و سفارش نمود زمانی كه سید عبدالباقی دارفانی را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود. وی در سال 1298 ق به منظور ادامه تحصیل علوم دینی رهسپار اصفهان گردید و به مدت 13 سال در حوزه علمیه این شهر محضر بیش از سی استاد را درك كرد. ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبیات عرب و منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت . در محضر آخوند ملا محمد كاشی كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل نمود. یكی از اساتیدی كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكیم نامدار میرزا جهانگیر خان قشقایی است .

مدرس در طول این مدت در حضور آیات عظام سید محمد باقر درچه ای و شیخ مرتضی ریزی و دیگر اساتید در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و در اصول آنچنان مهارتی یافت كه توانست تقریرات مرحوم ریزی را كه حاوی ده هزار سطر بود، بنگارد. شهید مدرس چكیده زندگینامه تحصیلی خود را در حوزه علمیه اصفهان در مقدسه شرح رسائل كه به زبان عربی نگاشته ، آورده است . وی پس از اتمام تحصیلات در اصفهان در شعبان 1311 ق وارد نجف اشرف شد و پس از زیارت بارگاه مقدس نخستین فروغ امامت و تشرف به حضور آیة الله میرزای شیرازی در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختیار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شیخ حسینعلی اصفهانی هم حجره گردید. مدرس در این شهر از جلسه درس آیات عظام سید محمد فشاركی و شریعت اصفهانی بهره برد و با سید ابوالحسن اصفهانی ، سید محمد صادق طباطبائی و شیخ عبدالكریم حائری ، سید هبة الدین شهرستانی و سید مصطفی كاشانی ارتباط داشت و مباحثه های دروس خارج را با آیة الله حاج سید ابوالحسن و آیة الله حاج سید علی كازرونی انجام می داد.

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار می پرداخت و درآمد آن را در پنج روز دیگر صرف زندگی خود می نمود .پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوی علمای این شهر به سال 1318 ق . (در چهل سالگی ) از راه ناصریه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختیاری راهی اصفهان گردید.

دوران تدریس

مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصا روستای اسفه و دیدار با فامیل و بستگان ، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در این شهر اقامت نمود. وی صبحها در مدرسه جده كوچك (مدرسه شهید مدرس ) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ درس منطق و شرح منظومه می گفت و در روزهای پنجشنبه طلاب را با چشمه های زلال حكمت نهج البلاغه آشنا می نمود. تسلط وی به هنگام تدریس در حدی بود كه از این زمان به ((مدرس )) مشهور گشت . وی همراه با تدریس با حربه منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مردم به ستیز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.

زمانی پس از شكست كامل قوای دولت در درگیری با نیروهای مردمی ، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولایتی سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نیروهای مسلح عشایر بختیاری نقش مهمی در ماجرای مشروطیت داشت در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتی را كه در جنگ با استبداد قاجاریه به ایشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آن هم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولایتی اصفهان حضور داشت و نیابت ریاست آن را عهده دار بود با شنیدن این خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنین حقی را ندارد و اگر شلاق زدن حد شرعی است پس در صلاحیت مجتهد می باشد و آنها (حاكمان قاجار) دیروز به نام استبداد و اینها امروز به نام مشروطه مردم را كتك می زنند.

صمصام السلطنه با مشاهده این وضع دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر كرد اما وقتی ماجرای تبعید این فقیه به گوش مردم اصفهان رسید كسب و كار خود را تعطیل و به دنبال مدرس حركت كردند. این وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم، حاكم اصفهان را ناگزیر به تسلیم نمود و با اجبار و از روی ناچاری در اخذ مالیات و دیگر رفتارهای خود تجدید نظر كرد و مدرس هم در میان فریادهای پرخروش مردم كه می گفتند ((زنده باد مدرس )) به اصفهان بازگشت .

مدرس در ایام تدریس به وضع طلاب و مدارس علمیه و موقوفات آنها رسیدگی می كرد و متولیان را تحت فشار قرار می داد تا درآمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسلیم ناپذیری او در مقابل كارهای خلاف و امور غیر منطقی بر گروهی سودجو و فرصت طلب ناگوار آمد و تصمیم به ترور او گرفتند. اما با شجاعت مدرس و رفتار شگفت انگیز او این ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجرای نقشه مكارانه خود ناكام ماندند.

آیة الله شهید سید حسن مدرس در سنین جوانی به مقام رفیع اجتهاد رسید و از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود و هر چند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیة الله العظمی مرعشی نجفی (ره ) تألیفات فقهی او را ستوده و افزوده است كه : از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است .

آیة الله حاج سید محمد رضا بهاءالدینی در مصاحبه ای اظهار داشته است مرحوم مدرس یك رجل علمی و دینی و سیاسی بود و این گونه فردی مهم تر از رجل علمی و دینی است زیرا این مظهر ولایت است كه اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامی تحقق كامل نمی یابد.

مدرس با ورود به تهران در اولین فرصت درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری كنونی ) آغاز نمود و تأكید كرد كه كار اصلی من تدریس است و سیاست كار دوم من است . وی در 27 تیر ماه 1304 ش . كه عهده دار تولیت این مدرسه گشت برای اینكه طلاب علوم دینی از اوقات خود استفاده بیشتری نموده ، و با جدیت افزونتری به كار درس و مباحثه بپردازند برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه ، نظام نامه ای تدوین كرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد و برای احیا و آبادانی روستاها و مغازه های موقوفه مدرسه زحمات زیادی را تحمل كرد. عصرهای پنجشنبه اغلب در گرمای شدید تابستان به روستاهای اطراف ورامین رفته و خود قناتهای روستاهای این منطقه را مورد بازدید قرار می داد و گاه به داخل چاهها می رفت و در تعمیر آنها همكاری می كرد و از اینكه با چرخ از چاه گل بكشد هیچ ابایی نداشت . در این مدرسه شخصیتهایی چون آیة الله حاج میرزا ابوالحسن شعرانی ، آیة الله سید مرتضی پسندیده (برادر بزرگتر حضرت امام )، شیخ محمد علی لواسانی و... تربیت شدند.

در عرصه پژوهش

مدرس در اصفهان و در سنین جوانی كتابی تحقیقی در فقه و اصول نگاشت كه مقام فقهی او را به ثبوت می رساند. از آن شهید رساله ای در فقه استدلالی به جای مانده كه اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسی كنند تصدیق می نمایند كه در صورت تكمیل ، این كتاب هم تراز كتاب مكاسب شیخ انصاری است .

مدرس اولین كسی بود كه تدریس نهج البلاغه را در حوزه های علمیه رسمی كرد و نخستین مجتهدی بود كه این كتاب را جزو متون درسی طلاب قرار داد. شخصیتی چون حاج میرزا علی آقا شیرازی - استاد شهید مطهری - و آیة الله العظمی بروجردی نهج البلاغه را نزد شهید مدرس آموختند. از كارهای مهم و در خور توجه این فقیه فرزانه تدوین تفسیری جامع برای قرآن بود كه علاوه بر جمع آوری تفاسیر خطی و چاپی عده ای از دانشمندان را برای نیل بدین مقصود به همكاری دعوت نمود و در صورتی كه این طرح تفصیلی جامع به اجرا در می آمد روشی بسیار عالی و سبكی تازه و عمیق بود.

مدرس مدتها فلسفه تدریس می كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف برای عده ای از ماموران قلعه ای كه در آن به سر می برد مثنوی را تفسیر می كرد.

آثار قلمی مدرس به شرح زیر است :

1. تعلیقه بر كفایة الاصول آخوند خراسانی .

2. رسائل الفقهیه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكوری به تازگی انتشار یافته است .

3. رساله ای در ترتب (در علم اصول فقه ).

4. رساله ای در شرط متاخر (در اصول ).

5. رساله ای در عقود و ایقاعات .

6. رساله ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه .

7. كتاب حجیة الظن (در اصول ).

8. شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری .

9. حاشیه بر كتاب النكاح مرحوم آیة الله شیخ محمد رضا نجفی مسجد شاهی .

10. دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی .

11. رساله ای در شرط امام و ماموم .

12. كتابی در باب استصحاب (در علم اصول ).

13. كتاب احوال الظن فی اصول الدین .

14. شرح روان بر نهج البلاغه .

15. اصول تشكیلات عدلیه با (همكاری دیگران )

16. زندگینامه ((خود نوشت )) كه برای روزنامه اطلاعات فرستاده است .

مدرس دیانت در عرصه سیاست

در اصل دوم متمم قانون اساسی ایران پیش بینی شده بود كه قوانین مصوبه مجلس شواری ملی باید زیر نظر هیاتی از علما و مجتهدان طراز اول باشد. به موجب این اصل در هر بار باید حداقل پنج نفر از مجتهدان در مجلس ‍ حضور داشته و بر قوانین مجلس ناظر باشند و مفاد آن از نظر شرعی به تأئید و امضای آنها برسد در دوره دوم مجلس از سوی فقها و مراجع تقلید شهید مدرس به عنوان مجتهد طراز اول برگزیده شد تا به همراه چهار نفر از مجتهدان دیگر به مجلس رفته ، بر قوانین مصوب آن نظارت داشته باشد. شهید مدرس پس از 194 جلسه كه از مجلس دوم گذشت در تاریخ 28 ذیحجة 1328 ق . در مجلس حضور یافت ولی از جلسه دویستم به ایراد نطق پرداخت .

وقتی كه مدرس قدم به ساحت مجلس گذاشت بعضی فكر می كردند او یك روحانی معمولی است و باور نمی كردند كه این سید لاغر اندام با عصای چوبی و لباس كرباس بزودی تمام امور را به دست گرفته ، در بحث و استدلال كسی حریفش نمی شود. موقعیت حساس ایران و بی كفایتی زمامداران و نفوذ كامل بیگانگان شرایطی را بر ایران تحمیل ساخت كه با استقامت و پایداری شهید مدرس برخی از این شرایط تحمیلی خنثی گردید. یكی از این موارد اولتیماتوم ننگین دولت روس به هم دستی دولت انگلیس بود. ذیحجه 1329 كه طی آن خواهان اخراج مستر شوستر (كه مشغول رسیدگی به امور مالی ایران بود) گردید. شهید محمد خیابانی و شهید مدرس به مخالفت و نیز تظاهرات مردم به تبعیت از روحانیون ، در مجلس موفق نشد برای جواب دادن به دولت روس تصمیمی اتخاذ كند.

درگیر و دار جنگ خانمانسوز جهانی اول كه هنوز از عمر مجلس سوم یك سال نگذشته بود نخست وزیر وقت و مستوفی الممالك به طور رسمی ایران را در این جنگ به عنوان دولت بی طرف اعلام كرد. ولی روس و انگلیس بی طرفی ایران را نادیده انگاشته ، مركز حكومت ایران از سوی بیگانگان مورد تهاجم قرار گرفت به همین سبب گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با این حركت و ضدیت با قوای متجاوز، مهاجرت را آغاز كردند كه در حقیقت یك قیام عمومی و همه جانبه بود كه رفته رفته افرادی از همه طبقات بدان پیوستند و شخصیتهای سرشناسی چون مدرس ، حاج سید نورالدین عراقی و حاج آقا نورالله اصفهانی در بین آنها دیده می شدند. در شهر قم مهاجران، كمیته دفاع ملی تشكیل دادند كه در مصاف با روسها ناگزیر به عقب نشینی شده ، بسوی غرب كشور رفتند و در این نواحی دولت موقتی تشكیل دادند كه وزارت عدلیه و اوقاف آن را شهید مدرس عهده دار بود. در این نامه گروهی به تحریكات انگلیس و روس قصد ترور مدرس و رئیس دولت یعنی نظام السلطنه مافی را داشتند كه توطئه آنان كشف و خنثی گردید. شهید مدرس به همراهی عده دیگری از رجال نامی عازم قلمرو عثمانی شد و در نهایت ساده ریستی به محض ورود به استانبول در مدرسه ایرانیان این شهر به تدریس علوم دینی پرداخت ولی پس از مدتی سلطان محمد پنجم پادشاه عثمانی از وی دعوت كرد كه برای ملاقات و مذاكره در قصر او حضور یابد.

مدرس در آن ملاقات با استقامت و شجاعت و اعتماد به نفس شگفت انگیزی سخن گفت و از دولت عثمانی خواست تا از الحاق قسمتی از خاك آذربایجان به كشورش جلوگیری به عمل آورد. وی در ملاقات با دیگر شخصیتهای این كشور از وحدت مسلمین و زمینه های اقتدار مسلمانان و پیشرفت اسلام سخن گفت .

باتلاق استعمار

نمونه دیگری از تجلی شجاعت و شهامت مدرس مخالفت آن فقیه بزرگوار با قرار داد استعماری وثوق الدوله است . یادآوری می شود كه وثوق الدوله قراردادی را كه هفت ماده و یك ضمیمه داشت به صورتی كاملا محرمانه با انگلستان منعقد نمود. نامبرده در زمان انعقاد این نامه ننگین (سال 1298 ش . بود) نخست وزیری را داشت . مدرس در خصوص خطرهای این قرار داد اظهار داشت روح این قرارداد استقلال مالی و نظامی ایران را از بین می برد.

از تلگراف سرپرستی كاكس انگلیسی به سرلردكروزن بر می آید كه مدرس از مهم ترین عوامل ضدیت با این قرار داد بوده است . بدین نحو او با رهبری مبارزات مجلس بزرگترین قدرت استعمال زمان خود یعنی انگلستان را به زانو در آورد ولی با نهایت تواضع چنین افتخاری را به ملت ایران نسبت داد.

حلیه گران انگلیس كه قدرت مبارزه و نفوذ روحانیت متعهد را به طور عینی مشاهده كردند تصمیم گرفتند به منظور كاستن از فروغ این اقتدار معنوی و استمرار سلطه خویش بر ایران ، نظامی را به وجود آورند تا ستیز با روحانیت و باورهای دینی را اساس كار خود قرار دهد. فردی كه برای اجرای مطامع و این حلیه جدید استعمار انتخاب گردید سید ضیاءالدین طباطبائی مدیر روزنامه رعد بود كه به انگلستان تمایل داشت و در صدد آن گردید تا با كودتای ننگین سوم اسفند 1229 روح قرار داد وثوق الدوله را در كالبد دیگر بدمد. در همان زمان مدرس باهوش ذاتی و فراستی كه داشت فهمید كه حركت وی ساخته و پرداخته انگلیستان است و پس از چهل سال كه اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت پیش بینی خود را به اثبات رسانید.

شخص دیگری كه در انجام این كودتا نقش مهمی بر عهده داشت رضا خان بود كه بعدها به رضاخان پهلوی معروف شد.

در نیمه شب سوم اسفند 1299 نیروهای قزاق به سركردگی این خائن خائف وارد تهران شده با همدستی و توافق قبلی شهربانی به دستگیری مبارزان و افراد آزادی خواه پرداخت و بلافاصله حكومت نظامی اعلام شد. مدرس كه چون خاری در چشم این خود باختگان بود، در همان لحظات اول دستگیر و روانه زندان گردید. موقعی كه او را از خانه به تبعیدگان قزوین می بردند به درخت زردآلویی كه در باغچه خانه اش بود اشاره كرد و به فرزندش گفت نگران من نباشید، با شكفتن این شكوفه ها باز می گردم . پیش ‍ بینی او درست از آب درآمد و دوران زندانی مدرس در كابینه سیاه سید ضیاء 93 روز طول كشید كه این مدت پایان عمر كوتاه این كابینه بود.

تیرگی و تباهی

یكی از حوادث اسفبار كه با دوران مجلس چهارم مصادف بود طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ است . وی سعی داشت امور نظمیه ، بودجه و قوای نظامی را تحت اختیار خود قرار دهد. شهید مدرس بدون آنكه از تشكیلات عنكبوتی رضاخان هراسی به دل راه دهد با قدرت معنوی فوق العاده ای مبارزه با این چهره منفور را آغاز كرد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس كه مصادف با 12 مهر 1301 بود نطقی علیه رضا خان بیان كرد و اظهار داشت :

در وضع كنونی امنیت مملكت در دست كسی است كه اغلب ما از دست او راضی نیستیم و باتید بدون ترس و پرده بگویم كه ما قدرت داریم او را عزل كرده بركنارش كنیم !

رضاخان برای فریب مردم و عملی ساختن برنامه های استعمار آرزوی موهوم جمهوری خواهی را در اندیشه مخدوش خود پرورانید و با دست عوامل بیگانه آبیاری نمود. این حركت بظاهر مردمی و در باطن ضد استقلال و هویت فرهنگی ایران بنا به تصمیم انگلستان جهت تمركز قدرت در شخص رضاخان طرح شده بود. مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس كرد و در صدد چاره برخاست . تدین كه از طرفداران جدی رضاخان بود سعی كرد به هنگام سخنرانی مدرس در مخالفت با جمهوری، نمایندگان طرفدار خود را از جلسه خارج كند كه موفق نشد ولی در خارج جلسه و هنگام تنفس ، شخصی به نام حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس ‍ از مشاجره ای لفظی به تحریك تدین برگونه مدرس سیلی محكمی نواخت ! صدای این سیلی كه به گونه مجتهدی آگاه برخورده بود چون تندر در تهران پیچیده و مانند كبریتی كه به انبار باروت برسد انفجاری در شهر به وجود آورد و در واقع سیلی عظیم از مردم مسلمان را به سوی مجلس راه انداخت .

طرفداران رضاخان با درماندگی رضاخان را از راهی مخفیانه از مجلس ‍ بیرون بردند و شهید مدرس با آرامش كامل به میان مردم آمد و از بیداری و آگاهی آنان تشكر كرد. فریادهای رعد آسای مردم همچنان استمرار داشت و رضاخان كه این حركت را شكستی مفتضحانه برای خود دید در روز 18 فروردین 1302 ش . به حالت قهر به بومهن (واقع در 40 كیلومتری تهران ) رفت .

بعد از رفتن وی مزدوران رضاخان مجلس را تهدید كردند كه باید سردار سپه را برگردانند و شایعه كردند در غیر این صورت كودتا می شود. ولی شهید مدرس به نمایندگان دلداری داد و گفت : نترسید كه او نمی تواند كودتا كند! ولی اكثر نمایندگان سخن مدرس را قبول نكرده ، گروهی را برگزیدند تا سردار سپه را برگردانند و هیاتی دوازده نفری به سرپرستی مصدق السلطنه مامور اجرای این كار شدند. پس از بازگرداندن رضاخان با حیله ای كه گروهی از نمایندگان تدارك دیده بودند شهید مدرس ‍ را به بهانه آنكه رضاخان می خواهد از در دوستی درآید در منزل قوام السلطنه معطل كردند و در غیاب او مجلس با 92 رأی به سردار سپه اظهار تمایل كرد.

در مجلس پنجم و در حالی كه مسلمانان مبارز در توقیف و تبعید بودند و از هر سو فشارهای زیادی به مدرس و یارانش وارد می آمد مدرس تنها راه چاره را مطرح كردن مسأله استیضاح دانست و در هفتم مرداد 1303 با مقدمه ای ماهرانه و به دور از خشنونت و جدل، جنایات رضاشاه را افشا كرد و متن استیضاح را كه به امضای وی و تنی چند از یاورانش رسیده بود قرائت نمود. ولی به دلیل جنجال و هیاهویی كه طرفداران رضاخان و گروهی اراذل و اوباش به راه انداختند استیضاح مطرح نشد و به وقت مناسب تری موكول گردید. در دوره ششم مجلس مدرس ریاست سنی مجلس را عهده دار بود. در این مقطع مدرس و طرفدارنش تحت فشار بیشتری بودند و آن سید وارسته كمتر به مجلس می رفت و بیشتر مشغول تدریس بود و وقتی مخالفان و معاندان مشاهده كردند كه فریاد حق طلبی مدرس خاموش نخواهد شد تصمیم به ترور او گرفتند كه این حركت آنان نافرجام ماند و تیرهای شلیك شده بازو و كتف مدرس را مجروح كرد و مدرس پس از 64 روز سلامتی خود را بازیافت و در 11 دی ماه 1305 در مجلس حاضر شد.

با فرار رسیدن دوره هفتم مجلس شورای ملی در سال 1307 رضا خان تصمیم گرفت به هر نحو ممكن از ورود مدرس و یارانش به مجلس ‍ جلوگیری كند و به همین دلیل انتخاباتی كاملا فرمایشی برگزار كرد. به نحوی كه حتی یك رأی به نام مدرس از صندوقها بیرون نیامد به همین علت مدرس در مجلس درس خود گفت : (اگر) 20 هزار نفر از مردمی كه در دوره گذشته به من رأی دادند همگی مرده باشند یا رای نداده باشند پس آن یك رای را كه خودم به خودم دادم چه شده است !

شهادت

سرتیپ درگاهی رئیس شهربانی تهران كه عداوتی خاص با مدرس داشت در پی فرصتی می گشت تا عقرب صفت زهر خود را فرو ریزد. به همین منظور در شب دوشنبه شانزدهم مهر ماه 1307 به همراه چند پاسبان مسلح به منزل مدرس رفته ، پس از مضروب و مجروح كردن اهل خانه و زیر كتك گرفتن شهید مدرس وی را سربرهنه و بدون عبا دستگیر كردند و به قلعه خواف تبعید نمودند. آن شهید والمقام دوران تبعید را علی رغم اوضاع مشقت بار با روحی شاداب و قیافه ای ملكوتی سپری كرد.

آن فقیه فرزانه پس از 9 سال اسارت در قلعه خواف به دنبال اجرای نقشه رضا شاه روانه كاشمر گردید و در حوالی غروب 27 رمضان 1356 ق . مطابق با دهم آذر 1316 ش . سه جنایتكار و خبیث به نامهای جهانسوزی ، خلج و مستوفیان نزد مدرس آمده و چای سمی را به اجبار به او دادند و چون دیدند از اثر سم خبری نیست عمامه سید را در حین نماز از سرش ‍ برداشته ، بر گردنش انداختند و آن فقیه بزرگوار را به شهادت رساندند. مشهد این فقیه فرزانه در شهر كاشمر زیارتگاه عاشقان معرفت و شیفتگان حقیقت می باشد.

سخن را با كلامی از امام خمینی - قدس سره - درباره شهید مدرس به پایان می بریم:

در واقع شهید بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب برای او كوتاه و كوچك است ستاره درخشانی بود بر تارك كشوری كه از ظلم و جور رضا شاهی تاریك می نمود و تا كسی آن زمان را درك نكرده باشد ارزش این شخصیت عالیمقام را نمی تواند درك كند.

 

آثار:

تعلیقه بر كفایة الاصول آخوند خراسانی

رسائل الفقهیه

رساله ای در ترتب

رساله ای در شرط متاخر

رساله ای در عقود و ایقاعات

رساله ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه

كتاب حجیة الظن

شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری

حاشیه بر كتاب النكاح مرحوم آیة الله شیخ محمد رضا نجفی مسجد شاهی

دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی

رساله ای در شرط امام و ماموم

كتابی در باب استصحاب

كتاب احوال الظن فی اصول الدین

شرح روان بر نهج البلاغه

اصول تشكیلات عدلیه

زندگینامه ((خود نوشت ))[1]

 



[1] - www.hawzah.net

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است