در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به چهار بخش تقسیم گردیده و بخش های دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

مفهوم اجتهاد 

از صدر اسلام یک کلمه دیگر که کم و بیش مرادف کلمه «فقه» است در میان مسلمین معمول شده است و آن کلمه «اجتهاد» است. امروز در میان ما کلمه «فقیه» و کلمه «مجتهد» مرادف یکدیگرند.

اجتهاد از ماده «جهد» (به ضم جیم) است که به معنی منتهای کوشش است. از آن جهت به فقیه، مجتهد گفته می شود که باید منتهای کوشش و جهد خود را در استخراج و استنباط احکام به کار ببرد «2».

اجتهاد به معنی صحیح کلمه، یعنی «تفریع» و ردّ فروع بر اصول و تطبیق اصول بر فروع، از زمان ائمه اطهار در شیعه وجود داشته است و ائمه اطهار به اصحابشان دستور می دادند که تفریع و اجتهاد نمایند. «3»

بنابراین اجتهاد به طور سربسته به معنای صاحب نظر شدن در امر دین است، ولی صاحب نظر بودن و اعمال نظر کردن در امور دینی از نظر ما که شیعه هستیم دو جور است: مشروع و ممنوع، همان طوری که تقلید نیز بر دو قسم است: مشروع و ممنوع.

مفهوم تقلید

اما تقلید. تقلید بر دو قسم است: ممنوع و مشروع. یک نوع تقلید است که به معنای پیروی کورکورانه از محیط و عادت است که البته ممنوع است و آن همان است که در آیه قرآن به این صورت مذمّت شده: انا وجدنا اباءنا علی امه و انّا علی اثارهم مقتدون «4». اینکه گفتیم تقلید بر دو قسم است: ممنوع و مشروع، مقصود از تقلید ممنوع تنها این تقلید که تقلید کورکورانه از محیط و عادت آباء و اجداد است

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 468

نیست، بلکه می خواهم بگویم همان تقلید جاهل از عالم و رحوع عامی به فقیه بر دو قسم است: ممنوع و مشروع.

اخیراً از بعضی مردم که در جستجوی مرجع تقلید هستند گاهی این کلمه را می شنوم که می گویند می گردیم کسی را پیدا می کنیم که آنجا «سر بسپاریم». می خواهم بگویم تقلیدی که در اسلام دستور رسیده «سر سپردن» نیست، چشم باز کردن و چشم باز داشتن است. تقلید اگر شکل «سر سپردن» پیدا کرد هزارها مفاسد پیدا می کند.

در اینجا حدیث مفصلی که در این زمینه هست و نوشته ام، برای شما از رو می خوانم. جمله معروف: فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی مطیعاً لامر مولاه فللعوامّ ان یقلّدوه «1» که از جمله سندهای تقلید و اجتهاد است جزء همین حدیث است و شیخ انصاری درباره این حدیث می گوید: آثار صدق از آن نمایان است.

این حدیث در ذیل این آیه کریمه است: و منهم امّیّون لا یعلمون الکتاب الّا امانّی و ان هم الّا یظنّون «2». این آیه در مقام مذمّت عوام و بی سوادان یهود است که از علما و پیشوایان دین خود پیروی و تقلید می کردند، و دنباله آیاتی است که روش ناپسند علمای یهود را ذکر می کند. می فرماید یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمی دانستند و دنبال گمان و وهم می رفتند.

حدیث امام صادق (علیه السلام) درباره تقلید ممنوع

در ذیل این آیه، این حدیث است که شخصی به حضرت صادق (علیه السلام) عرض کرد که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علمای خود هر چه می شنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست متوجه علمای یهود است. چرا قرآن عوام الناس بیچاره را که چیزی نمی دانستند و فقط از علمای خود پیروی می کردند مذمّت می کند؟ چه فرقی بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 469

پیروی عوام از علما مذموم است پس عوام ما نیز که از علمای ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمّت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علمای خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.

حضرت فرمود:

بین عوامنا و علمائنا و بین عوام الیهود و علمائهم فرق من جهه و تسویه من جهه. اما من حیث استووا فانّ الله قد ذمّ عوامنا بتقلیدهم علمائهم کما قد ذمّ عوامهم. و امّا من حیث افترقوا فلا.

عوام و علمای ما و عوام و علمای یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم اند. از آن جهت که مثل هم می باشند خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمّت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند نه.

آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام یهود علمای خود را در عمل دیده بودند که صریحاً دروغ می گویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رودربایستی و رشوه ها تغییر می دهند، می دانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند، حب و بغض شخصی را دخالت می دهند، حق یکی را به دیگری می دهند. آنگاه فرمود:

و اضطروا بمعارف قلوبهم الی ان من یفعل ما یفعلونه فهو فاسق لا یجوز ان یصدق علی الله و لا علی الوسائط بین الخلق و بین الله.

به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هر کس تکویناً قرار داده می دانستند که هرکس چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قبول کرد.

در اینجا امام می خواهد بفرماید که کسی نگوید که عوام یهود این مسئله را نمی دانستند که نباید به قول علمایی که خودشان برخلاف دستورهای دین عمل می کنند عمل کرد. زیرا این مسئله مسئله ای نیست که کسی نداند. دانش این مسئله را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و عقل همه کس این را می داند. به اصطلاح اهل منطق از جمله «قضایا قیاساتها معها» است، دلیلش با خودش است. کسی که فلسفه وجودیش پاکی و طهارت و ترک هوا و هوس است اگر دنبال هوا و هوس و دنیا پرستی برود، به حکم تمام عقول باید سخن او را نشنید. بعد فرمود:

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 470

و کذلک عوام امتنا اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظّاهر و العصبیّه الشّدیده و التّکالب علی حطام الدّنیا و حرامها و اهلاک من یتعصّبون علیه و ان کان لاصلاح امره مستحقاً، و بالتّرفّق بالبرّ و الاحسان علی من تعصّبوا له و ان کان للاذلال و الاهانه مستحقّاً. فمن قلّد من عوامنّا مثل هولاء فهم مثل الیهود الّذین ذمّهم الله بالتّقلید لفسقه فقهائهم. «1»

و به همین منوال است حال عوام ما. اینها نیز اگر در فقهای خود اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفین خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عیناً مانند همان عوام یهودند و مورد مذمت و ملامت هستند.

پس معلوم می شود که تقلید ممدوح و مشروع «سر سپردن» و چشم بستن نیست، چشم باز کردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئولیت و شرکت در جرم است «2».

تقلید مشروع

حضرت بعد از آن جمله ها که قبلًا راجع به تقلید مذموم نقل کردم تقلید مشروع و ممدوح را این طور بیان می کند: فاما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً علی هواه مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه. هر کدام از فقها که بتواند خود را ضبط و نگهداری کند، دعوتها و صوتهای شیطان که «واستفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک» او را از جا نکند، دین خود را حفظ کند، دین خودش را نفروشد (شاید مقصود این باشد که دین را در میان مردم و جامعه حفظ کند)، مخالف هواهای نفسانی و مطیع امر الهی باشد، عوام از همچو کسی می توانند تقلید کنند.

البته این نکته واضح است که مخالفت یک عالم روحانی با هوای نفس فرق دارد با مخالفت یک نفر از عوام، زیرا هوای نفس هرکسی در امور معینی است. هوای نفس جوان یک چیز است و هوای نفس پیر یک چیز دیگر. هرکسی در هر مقام

و هر درجه و هر طبقه و هر سنی که هست یک نوع هوای نفس دارد. مقیاس هواپرستی یک عالم روحانی این نیست که ببینیم مثلًا شراب می خورد یا نمی خورد؟ قمار می کند

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 471

یا نمی کند؟ نماز و روزه را ترک می کند یا ترک نمی کند؟ مقیاس هواپرستی او در جاه و مقام و میل به دست بوسی و شهرت و محبوبیت و علاقه به اینکه مردم دنبال سرش حرکت کنند و در مصرف بیت المال در راه آقایی خود و یا باز گذاشتن دست کسان و خویشان و مخصوصاً آقازادگان گرام در بیت المال و امثال اینهاست.

بعد امام علیه السلام فرمود: و هم بعض فقهاء الشیعه لا جمیعهم یعنی کسانی که دارای این فضائل و ملکات عالیه باشند بعضی از فقهای شیعه هستند نه همه آنها. این حدیث به اعتبار جمله های آخرش یکی از مدارک مسئله اجتهاد و تقلید است.

پس معلوم شد هر کدام از اجتهاد و تقلید بر دو قسم است: مشروع و ممنوع «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 472

فصل سوم: ولایت فقیه

مفهوم ولایت فقیه

ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملًا حکومت کند. نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد، او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد.

تصور مردم آن روز- دوره مشروطیت- و نیز مردم ما از ولایت فقیه این نبود و نیست که فقها حکومت کنند و اداره مملکت را بدست گیرند بلکه در طول قرون و اعصار تصور مردم از ولایت فقیه این بوده که از آنجا که جامعه، یک جامعه اسلامی است و مردم وابسته به مکتب اسلامند، صلاحیت هر حاکمی، از این نظر که قابلیت اجرای قوانین ملی اسلامی را دارد یا نه، باید مورد تصویب و تأیید فقیه قرار گیرد. لهذا امام خمینی در فرمان خود به نخست وزیر دولت موقت می نویسد: «به موجب حق شرعی (ولایت فقیه) و به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت به من ابراز شده من رئیس دولت را تعیین می کنم». ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساساً فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است. اگر انتخاب فقیه انتصابی بود و هر فقیهی فقیه بعد از خود را تعیین می کرد جا داشت که بگوئیم این امر، خلافت دموکراسی است. اما مراجع را به عنوان کسی که در این مکتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب می کنند «1». بدیهی است افرادی می توانند عهده دار چنین رهبری شوند که در متن فرهنگ اسلامی پرورش یافته و با قرآن و سنت و فقه و معارف اسلام آشنایی کامل داشته باشند و از این رو تنها روحانیت است که می تواند نهضت اسلامی را رهبری نماید «2».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 473

اگر این پرچم داری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکر بیفتد، یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد، اسلام به کلی مسخ می شود «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 474

گزین گویه ها

1- رهبری انسان ها و بسیج کردن نیروهای عظیم نهفته آنها در مسیر کمال، چه از نظر بعد اجتماعی و زندگی این جهانی و چه از نظر بعد روحانی و معنوی و سلوک الی الله، عالیترین و مشکلترین مقام انسانی است و لهذا رهبری جامع و کامل جز درخور افرادی نظیر ابراهیم وخاتم الانبیاء و امیرالمومنین علی علیهم السلام نیست.

2- مسلّم است که نیاز به مدیریت در انسانها بیش ازحیوانهاست و این به دلیل پیشرفتگی قوای عقلی و روحی انسانها و در عین حال نیاز بیشتر آنها به تدبیر و برنامه ریزی است.

3- قضاوت از نظر اسلام یک شأن الهی است.

4- ائمه در واقع تکنسینهای قرآن هستند در خارج از کشور ظاهر و محسوس، که علمشان علم إفاضی و لااقل تعلیمی خصوصی است.

5- در هیچ دینی به اندازه اسلام علمای امت نقش اصیل و مؤثری نداشته اند و این از خصیصه خاتمیت این دین ناشی می شود.

6- نگهداری متون اصلی از دستبرد حوادث، استنباط فروع از اصول و تطبیق کلیات بر جزئیات، طرح و اکتشاف مسائل جدید که هر عنصری با خود می آورد، جلوگیری از گرایش های یکجانبه، مبارزه با جمود بر شکل ها و ظاهرها و عادت ها، تفکیک احکام اصلی و ثابت و مادر از مقررات فرعی و نتیجه، تشخیص اهمّ و مهم و ترجیح اهمّ، تعیین حدود اختیارات حکومت در وضع قوانین موقت، و بالأخره تنظیم «برنامه» های متناسب با احتیاجات روز از اهمّ وظایف علمای امت در دوره خاتمیت است.

7- مبیّن احکام الهی بعد از پیغمبر، امام است. اما دوره امامت که منقضی شد، امامی دیگر ظهور ندارد که مردم در حوایج اجتماعی به او رجوع کنند. امام نایب عام معین می کند و می گوید: «انظروا الی من روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا»، آن کسی که حدیث ما را روایت کرده باشد و در حلال و حرام ما دقیق باشد، عادل باشد، درستکار باشد «فقد جعلته علیکم حاکماً» من او را بر شما حاکم قرار دادم.

8- مسأله امامت سه درجه پیدا می کند و اگر اینها را از یکدیگر تفکیک نکنیم، در استدلالهایی که در این مورد هست دچار اشکال می شویم. لهذا تشیع هم مراتبی دارد. بعضی از شیعیان فقط قائل به امامت به همان معنی رهبری اجتماعی اند؛ می گویند پیغمبر (ص) علی (ع) را تعیین کرده بود برای رهبری بعد از

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 475

خود وهمین مقدار شیعه هستند و در آن دو مسأله دیگر یا اعتقاد ندارند و یا سکوت می کنند. بعضی دیگر، مرحله دوم را هم قائل هستند ولی به مرحله سوم نمی رسند. می گویند مرحوم آقا سید محمد باقر درچه ای، استاد آقای بروجردی در اصفهان منکر این مرحله سوم بوده؛ تا مرحله دوم پیش می آمده ولی از آن بیشتر اعتقاد نداشته است. اما اکثریت شیعه و علمای شیعه مرحله سوم را هم اعتقاد دارند.

9- مسلمانان نباید از دشمن غافل شوند؛ دیگران در باطن، جور دیگری درباره آنان فکر می کنند؛ تظهر دشمن به دوستی با مسلمانان، آنان را غافل نکند و موجب نگردد که آنان دشمن را دوست پندارند و به او اطمینان کنند.

10- ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است و معنی اینکه نباید ولاء غیرمسلمان را داشته باشد این است که نباید روابط مسلمان با غیرمسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد به این معنی که مسلمان عملًا عضو پیکر غیرمسلمان قرار گیرد و یا به این شکل درآید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود.

11- اسلام خواسته است که مسلمانان به صورت واحد مستقلی زندگی کنند، نظامی مرتبط و اجتماعی پیوسته داشته باشند، هر فردی خود را عضو یک پیکر که همان جامعه اسلامی است بداند، تا جامعه اسلامی، قوی و نیرومند گردد، قرآن می خواهد جامعه مسلمانان برتر از دیگران باشد.

12- ایمان، ملاک وحدت و رکن شخصیت و تکیه گاه استقلال و موتور حرکت جامعه اسلامی است.

13- این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از وداد ایمانی است.

14- مدیریت انسانها و رهبری آنها عبارت است از فن بهتر بسیج کردن و بهتر سامان دادن و بهتر سازمان دادن و بهتر کنترل کردن نیروهای انسانی و به کاربردن آنها.

15- مطلبی که مسخره است و از بی خبری ما مردم حکایت می کند این است که هر کسی که مدتی فقه و اصول خواند و اطلاعات محدودی در همین زمینه کسب کرد و رساله ای نوشت، فوراً مریدها می نویسند: رهبر عالیقدر مذهب تشیع. به همین دلیل مسأله «مرجع» به جای «رهبر» یکی از اساسی ترین مشکلات جهان شیعه است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 476

16- امامت و نبوت دو منصب و دو شأن اند و احیاناً قابل تفکیک اند.

17- نبوت، رهنمایی است و امامت، رهبری.

18- ممکن است افرادی این جور خیال کنند، بگویند که پیغمبر مانند آن کسی است که در ابتدا این مسجد را ساخته است. امام کیست؟ امام آن کسی است که بعد از آنکه بنّا رفت، حافظ و نگهبان این بناست. اگر حفظ و نگهبانی در همین حد می بود افراد عادی هم حفظ می کردند و کار بسیار مشکلی نبود.

19- امام یعنی آن چشم بسیار بینایی که در عمق حوادث نفوذ می کند، به اصطلاح آنچه را که دیگران در آینه نمی توانند ببینند او در خشت خام می بیند. او می بیند که باطن هست یا نیست، حقیقت هست یا نیست. چقدر تظاهر به جای حقیقت آمده است، چقدر جوفروشی و گندم نمایی است.

 

20- برای یک حکومت که بخواهد طبیعی و محبوب و قابل تحمل باشد کافی نیست که برآورنده نیازهای مادی باشد، توجه به نیازهای انسانی و معنوی نیز لازم است. در رأس نیازهای معنوی این است که حکومت با چه چشمی نگاه کند به مردم: به چشم ابزارهای بی جان که ضمناً باید نگهداری هم کرد و یا به چشم حیوانهای بارکش و شیرده که باید تیمارشان هم ضمناً کرد و یا به چشم انسانهای متساوی الحقوق و بلکه به شکل مخدومها. خلاصه آیا مردم برای رهبر و یا رهبر برای مردم؟

21- پیوند تصنعی که کلیسا میان اعتقاد به خدا و نفی حق حاکمیت مردم و بالالزام میان حق حاکمیت مردم و نفی خدا برقرار کرد، عامل مهمی در روگرداندن مردم از دین و مذهب شد؛ در حقیقت اصل مردم برای رهبر و نه رهبر برای مردم را تثبیت کرد.

22- حاکم امانتدار مردم است.

23- رهبر واقعی آن کسی است که به حرف ها گوش می کند ولی تصمیم خودش آنچنان تصمیم می گیرد که باید بگیرد، یعنی در تصمیم خودش دیگر تابع نظر و میل و تلقینات این و آن نیست، تابع واقعیت امر است.

24-» اجتهاد» به مفهوم واقعی کلمه، یعنی تخصص و کارشناسی فنی در مسائل اسلامی، چیزی نیست که هر «از مکتب گریخته ای» به بهانه اینکه چند صباحی در یکی از حوزه های علمیه بسر برده است بتواند ادعا کند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 477

25- گذشته از تخصص و اجتهاد، افرادی می توانند مرجع رأی و نظر شناخته شوند که از حداکثر تقوا و خداشناسی و خداترسی بهره مند بوده باشند.

26- اهمّ وظایف و مسؤولیتهای علمای امت، «اجتهاد» است. اجتهاد یعنی کوشش عالمانه با متد صحیح برای درک مقررات اسلام با استفاده از منابع: کتاب، سنت، اجماع، عقل.

27- قرآن صریحاً به تفقه و فهم عمیق دین دعوت کرده است.

28- در فقه شیعه پس از قرن هفتم، بینشها و دیدهای عمیقی پیدا شده و در بعضی قسمتها تحولات وسیعی رخ داده است. در عین حال نمی توان انکار کرد که در این سیستم فقهی نیز تمایل به طرح مسائل به صورت هفت قرن پیش و گریز از مواجهه با مسائل مورد احتیاج روز و بی میلی به کشف طریقه های نوتر و عمیق تر، به شکل واضحی دیده می شود.

29- امروز جهان اسلام بیش از هر وقت دیگر نیازمند به یک نهضت قانونگذاری است که با یک دید نو و وسیع و همه جانبه از عمق تعلیمات اسلامی ریشه بگیرد و این ریسمان استعمار فکری غربی از دست و پای مسلمانان باز شود.

30- بزرگترین دشمن قرآن جمود و توقف بر بینش مخصوص یک زمان و یک دوره معین، همچنانکه بزرگترین مانع شناخت طبیعت این بود که علما فکر می کردند شناخت طبیعت همان است که در گذشته به وسیله افرادی از قبیل ارسطو و افلاطون و غیرهم صورت گرفته است.

31- اصول و قواعد استنباط امروز با هزار سال پیش و هفتصد سال پیش متفاوت است.

32- اجتهاد یک مفهوم «نسبی» و متطور و متکامل است و هر عصری و زمانی بینش و درک مخصوصی ایجاب می کند. این نسبیت از دو چیز ناشی می شود: قابلیت و استعداد پایان ناپذیر منابع اسلامی برای کشف و تحقیق و دیگر، تکامل طبیعی علوم و افکار بشری و این است راز بزرگ خاتمیت.

 

33- علما از آن جهت که فقط عالم و حافظ مواریث انبیاء هستند، جانشین انبیای غیر مشرّع می باشند و از آن جهت که عهده دار تطبیق کلیات بر جزئیات هستند و اجتهاد می کنند، نیروی محرکه دین در شریعت ختمیه می باشند.

34- نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن مردم، اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است نه نقش یک حاکم. وظیفه

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 478

ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد، او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد.

35- ولایت فقیه، یک ولایت ایدئولوژیکی است و اساساً فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دموکراسی است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 479

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

2- مطهری، مرتضی، پیرامون انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران، 1376.

3- مطهری، مرتضی، علل گرایش به مادیگری (مندرج در جلد اول مجموعه آثار استاد مطهری) انتشارات صدرا، تهران، 1385.

4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1372.

5- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1377.

6- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 19، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

7- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 21، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

8- مطهری، مرتضی، نهضت اسلامی در صد سال اخیر، انتشارات صدرا، تهران، بی تا.

9- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

10- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 7، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

11- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

12- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران 1385.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 480

منابع تکمیلی

الف: کتاب ها

1- مجموعه آثار، ج 20، صدرا، فروردین 1384.

2- حکومت دینی از منظر استاد شهید مطهری، محمد حسن قدردان ملکی، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1379.

3- اصول فقه در آثار استاد شهید مطهری- سید جواد رضوی انصاری، 1378.

4- ده گفتار، فصل اصل اجتهاد در اسلام، صدرا

5- شش مقاله، فصل خلافت و ولایت از نظر قرآن، صدرا

ب- مقالات

1- حاکمیت دینی در نظام فکری استاد مطهری، محمد رضا اسدیان مقدم، روزنامه کیهان، 15 دی 1381، ص 12

2- ارزش و لزوم تشکیل حکومت اسلامی، روزنامه جمهوری اسلامی، 11 فروردین 1376، ص 7

3- اختیارات حاکم اسلامی از دیدگاه شهید مطهری، روزنامه ابرار، شماره 20، 14 اردیبهشت 1373، ص 8

4- رهبری از نظر گاه استاد مطهری، عنایت الله یزدانی، روزنامه قدس، 11 اردیبهشت 1378

5- دیدگاه علامه طباطبایی و شهید مطهری درباره قوانین دین مبین اسلام، یحیی فوزی، روزنامه کیهان، شمار 13537، 13 بهمن 1367، ص 6

6- دیدگاه شهید مطهری در زمینه اجتهاد تقلید و تجزی اجتهاد، مسعود فراستخواه، روزنامه اسلامی، شماره 778، 4 بهمن 1372، ص 6

7- دیدگاه شهید مطهری پیرامون حکومت اسلامی، روزنامه سلام، شماره 710، 11 آبان 1372، ص 10

8- دیدگاه شهید مطهری درباره نقش مجتهدان و روحانیت آگاه به زمان در رهبری مردم، رضا فتح اللهی، روزنامه کیهان، شماره 14742، 24 فروردین 1372، ص 6

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 481

9- دیدگاه شهید مطهری درباره حکومت اسلامی و تکامل سیاسی اجتماعی، رضا فتح اللهی، روزنامه کیهان، شماره 14741، 25 فروردین 1372

10- دیدگاه استاد شهید مطهری درباره حوزه و روحانیت با عنوان اجتهاد، محمد سروش، روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 2877، 10 اردیبهشت 1363، ص 10

11- دیدگاه استاد شهید مطهری درباره حوزه و روحانیت با عنوان: تحرک و پویایی فقه. محمد سروش، روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 11 ز 2878 اردیبهشت 1368، ص 9

12- اجتهاد و نواندیشی با موضوع وضعیت اجتهاد از دیدگاه شهید مطهری، فقه، احمدحسینی، شماره 6، دی 1374، ص 15

13- حکومت دینی از منظر استاد مطهری، محمد حسن قدردان، قراملکی، رسالت ویژه نامه هور هدایت، اردیبهشت 1380، ص 19

14- حکومت و حاکمیت در اندیشه مطهری، سیاست روز، 12 اردیبهشت 1380، ص 9

15- حکومت و مشروعیت در قرائت شهید مطهری، محمد صادق مزینانی، مجله حوزه، سال شانزدهم، پیاپی 91، فروردین و اردیبهشت 1378، صص 272- 314

16- اجتهاد قربانی تحجر و التقاط، سخنرانی حسن رحیم پور ازغذی در سالگرد شهید استاد مطهری، روزنامه ابرار، 18 و 19 اردیبهشت 1376، ص 6

17- اجتهاد شهید نبرد تحجر و التقاط، حسن رحیم پور ازغذی، کتاب نقد، شماره 14 و 15، بهار و تابستان 1379، صص 238- 261

18- اجتهاد پویا، لازمه دین ماندگار، رضیه موسوی فر، کیهان فرهنگی، سال 14، شماره 133، خرداد و تیر 1376، صص 51- 53

19- اجتهاد و تفقه در دین، روزنامه سلام، 11 اردیبهشت 1376، ص 9

20- اجتهاد و رهبری سیاسی از دیدگاه مطهری، رضا فتح اللهی، روزنامه کیهان، 24 و 25 فروردین 1372، ص 6

21- ولایت فقیه از دیدگاه استاد مطهری، محمد جواد جاوید، جوان، 1 مهر 1378

22- وظیفه روحانیت از دیدگاه شهید مطهری، رسالت، 23 مهر 1374، ص 4

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 482

23- مطهری و فقه شناسی، ایران، 11 اردیبهشت 1375، ص 6

24- نحوه انتخاب: جایگاه و اختیارات ولی فقیه از دیدگاه شهید مطهری، اطلاعات، شماره 20168، 14 اردیبهشت 1373، ص 6

25- نظریه حکومت از دیدگاه شهید مطهری، یعقوب علی برجی، فرهنگ جهاد، سال هفتم، شماره 28، تابستان 1381، صص 4- 15

26- مبانی حکومت دینی در اندیشه سیاسی استاد شهید مطهری، ابراهیم حاج محمدی، اطلاعات، 11- 13 اردیبهشت 1378

27- مشروعیت حکومت اسلامی از منظر شهید مطهری، محمد حسن قدردان قراملکی، نامه مفید، سال پنجم، پیاپی 17، بهار 1378، صص 205- 232

28- فلسفه حکومت و اختیارات حاکم اسلامی از دیدگاه شهید مطهر ی، گفت وگو با عمید زنجانی، پگاه اندیشه، ویژه نامه سالروز شهادت استاد مطهری، ضمیمه ماهنامه بصائر، اردیبهشت 1381، صص 16- 19

29- فلسفه حق در اندیشه سیاسی مطهری، حسین توسلی، علوم سیاسی، شماره 13، سال چهارم، بهار 1380، صص 180- 205

30- کارآمدی حکومت اسلامی از دیدگاه استاد شهید مطهری، اسماعیل منصوری لاریجانی، پگاه اندیشه، ویژه نامه سالروز شهادت استاد مطهری، ضمیمه ماهنامه بصائر، اردیبهشت 1381، صص 20- 25

31- فلسفه حکومت و اختیارات حاکم اسلامی از دیدگاه شهید مطهری، گفت وگو با عمید زنجانی، جوان، 24 و 31 اردیبهشت 1380

32- فقه در چشم انداز شهید مطهری، محمد حسن نجفی، فقه، سال هفتم، پیاپی 23، بهار 1379، صص 3- 9

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 483

ج- پایان نامه ها

1- اندیشه های سیاسی و اجتماعی شهید مطهری، محمد سازگاری اردکانی، کارشناسی ارشد، دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی، دانشگاه امام صادق (ع)، 1373

2- سبک رهبری رهبران اسلامی در آثار شهید مطهری، محمد رضایی زاده، کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق (ع)، 1376.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش اول

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش دوم

مفهوم ولایت فقیه‏ بخش سوم

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است