در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجموعه آثار جلد دوم، مطهری، مرتضی ؛


برای به دست آوردن «دیدگاه » یک مکتب درباره «هویت » تاریخ از یک سلسله «معیارها» می توان استفاده کرد و با توجه به آن معیارها می توان دقیقا درک کرد که آن مکتب با چه دیدی به جنبشهای تاریخی و ماهیت رویدادهای تاریخی می نگرد.

معیارهایی که برای این منظور به نظرمان رسیده عرضه می داریم، البته ممکن است معیارهای دیگری هم وجود داشته باشد که از نظر ما پنهان مانده است.

پیش از آنکه معیارها را به دست دهیم و بخواهیم نظر اسلام را با محک آن معیارها به دست آوریم، لازم به تذکر است که از نظر ما در قرآن به برخی اصول اشاره شده که صریحا «اولویت » بنیاد معنوی جامعه را نسبت به بنیادهای مادی می رساند. قرآن صریحا به صورت یک اصل می فرماید: ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم (1).

..............................................................
1.رعد/11.

صفحه : 474

خدا وضع و حال مردمی را دگرگون نمی سازد تا آنها به دست خود و اراده و تصمیم خود آنچه را که به رفتار و کردار خودشان مربوط است دگرگون سازند.

به عبارت دیگر، سرنوشت مردم عوض نمی شود تا وقتی که آنچه به نفوس و روحیه مردم مربوط است وسیله خودشان عوض نشود.این آیه جبر اقتصادی تاریخ را صریحا نفی می کند.

در عین حال ما معیارهایی که تشخیص داده ایم بیان می کنیم و منطق اسلام را با محک این معیارها نیز می سنجیم.

1

استراتژی دعوت

هر مکتب که پیامی برای جامعه دارد و مردم را به پذیرش آن می خواند، ناچار از روش و متد ویژه ای بهره می جوید که از طرفی با هدفهای اصلی مکتب مربوط می شود و از طرف دیگر با نوع بینش آن مکتب درباره ماهیت حرکتها و جنبشهای تاریخ.دعوت یک مکتب یعنی نوعی آگاهی دادن به مردم و فشار آوردن بر روی اهرمهای خاصی برای به حرکت در آوردن آنها.

مثلا مکتب انسانیت اگوست کنت که مدعی نوعی «مذهب علمی » است و جوهر تکامل انسان را در ناحیه ذهنیت او می داند و معتقد است انسان در ذهنیت خود دو مرحله را که مرحله اساطیری و فلسفی است طی کرده و به مرحله علمی رسیده است، ناچار آگاهیهایی که لازم می شمارد همه به اصطلاح علمی است و اهرمهایی که می خواهد وسیله حرکت قرار دهد اهرمهای علمی است.

یا مارکسیسم که تئوری انقلابی طبقه کارگر است، آگاهیهایی که می بخشد از نوع وارد کردن تضادهای طبقاتی در خود آگاهی کارگران است و اهرمی که بر روی آن فشار می آورد اهرم عقده ها و احساس محرومیتها و مغبونیتهاست.

علاوه بر اینکه مکتبها بر حسب اینکه دیدشان از جامعه و تاریخ چه باشد، نوع

صفحه : 475

آگاهی بخشیهاشان و نوع اهرمهایی که روی آنها فشار می آورند فرق می کند، مکتبها بر حسب اینکه دیدشان از تاریخ و تکامل تاریخ و از انسان چه باشد، درباره شعاع تاثیر دعوت و درباره رابطه دعوت با زور، و اخلاقی و غیر اخلاقی، بودن زور نظریات مختلفی خواهند داشت.

بعضی مکتبها، مانند مسیحیت، تنها چیزی را که در مواجهه با انسانها اخلاقی می شمارند، دعوتهای مسالمت آمیز است، زور را به هر شکل و به هر صورت و در هر شرایطی غیر اخلاقی می شمارند.لهذا در این مذهب دستور مقدس این است که اگر به گونه راستت سیلی زدند گونه چپت را پیش آر، و اگر جبه ات را ربودند کلاهت را هم تسلیم کن.متقابلا برخی مکتبها مانند مکتب نیچه تنها چیزی را که اخلاقی می داند زور است، زیرا کمال انسان در قدرت است و ابر مرد مساوی است با مقتدرترین مرد.

از نظر نیچه اخلاق مسیحیت، بردگی و ضعف و ذلت و عامل اساسی رکود بشریت است.

برخی دیگر اخلاق را وابسته به قدرت و زور می دانند اما هر زوری را اخلاق نمی شمارند.از نظر مارکسیسم زوری که استثمارگر علیه استثمار شده به کار می برد غیر اخلاقی است، چون در جهت حفظ وضع موجود و عامل توقف است، و اما زوری که استثمار شده به کار می برد اخلاقی است، چون در جهت دگرگون شدن جامعه و تحول به مرحله عالی تر است.به عبارت دیگر، در نبرد دائمی حاکم بر جامعه که دو گروه با یکدیگر در نبردند، یکی نقش «تز» را ایفا می کند و یکی نقش «آنتی تز» را.

زوری که نقش تز را ایفا می کند به دلیل اینکه ارتجاعی است، غیر اخلاقی است و زوری که نقش «آنتی تز» را ایفا می کند به دلیل اینکه انقلابی و تکاملی است، اخلاقی است.و البته همین نیرو که اکنون اخلاقی است، در مرحله بعد با نیروی دیگری که نقش نفی کننده این را ایفا می کند مواجه می گردد و در آنوقت نقش او ارتجاعی و نقش رقیب تازه نفس اخلاقی خواهد بود.و لهذا اخلاق نسبی است، آنچه در یک مرحله اخلاق است در مرحله بالاتر و کامل تر ضد اخلاق است.

پس، از نظر مسیحیت رابطه مکتب با گروه مخالف که از نظر مکتب ضد تکاملی است، تنها یک رابطه است و آن رابطه، دعوت مقرون به نرمی و ملایمت است و تنها این رابطه است که اخلاقی است.از نظر نیچه تنها رابطه اخلاقی رابطه قدرتمند با ضعیف است، هیچ چیزی اخلاقی تر از قدرت نیست و هیچ چیزی غیر اخلاقی تر از

صفحه : 476

ضعف نیست، یا جرمی و گناهی بالاتر از ضعف وجود ندارد.از نظر مارکسیسم رابطه دو گروه مخالف از نظر پایگاه اقتصادی جز رابطه زور و اعمال قدرت نمی تواند باشد.

در این رابطه، اعمال قدرت طبقه استثمارگر به دلیل ضد تکاملی بودن، غیر اخلاقی است و اعمال قدرت استثمار شده، اخلاقی است.دیگر بحثی نیست که رابطه نیروی تازه نفس با نیروی کهن همواره هم ستیزه باشد و هم اخلاقی.

از نظر اسلام تمام نظریات بالا محکوم است.اخلاقی بودن، آنچنانکه مسیحیت می پندارد در روابط مسالمت آمیز و دعوت ملایم و صلح و صفا و صمیمیت و محبت خلاصه نمی شود، احیانا زور و قدرت نیز اخلاقی می شود، لهذا اسلام مبارزه علیه زور و ظلم را مقدس و مسؤولیت می شمارد و جهاد را که همان قیام مسلحانه است در شرایط خاصی تجویز می کند.

بدیهی است که نظریه نیچه یک نظریه پوچ و ضد انسانی و ضد تکاملی است.

نظریه مارکسیسم مبتنی بر همان مکانیسمی است که برای تکامل تاریخ قائل است.از نظر اسلام رابطه مواجهه با زور با گروه ضد تکاملی، برخلاف نظریه مارکسیسم، رابطه دوم است نه رابطه اول.رابطه اول رابطه حکمت و موعظه حسنه است ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة (1).رابطه اعمال زور با جبهه ضد تکاملی آنگاه اخلاقی است که مرحله اقناع فکری(حکمت برهان)و مرحله اقناع روحی(موعظه تذکر)طی شده باشد و بلانتیجه مانده باشد.

این است که تمام پیامبرانی که جنگیده اند، مرحله اول دعوت خود را با حکمت و موعظه حسنه و احیانا مجادله کلامی گذرانده اند و پس از آنکه از آن راه به نتیجه نرسیده اند و یا به نتیجه کلی نرسیده اند(غالبا به نتیجه نسبی رسیده اند)، مبارزه و جهاد و اعمال قدرت و زور را اخلاقی شمرده اند.ریشه اساسی این است که اسلام، نظر به اینکه روحی می اندیشد نه مادی، برای برهان و استدلال و موعظه و اندرز، نیروی شگرف قائل است و همان طور که(به تعبیر مارکس)برای انتقاد سلاحها نیرو قائل است برای سلاح انتقادهم نیرو قائل است و از آن بهره می جوید و البته آن را تنها نیرویی که همه جا باید از آن بهره جست نمی داند.راز این مطلب که اسلام مبارزه با جبهه ضد تکاملی را رابطه دوم می داند نه رابطه اول، و برای برهان و موعظه و

..............................................................
1.نحل/125.

صفحه : 477

جدال به احسن نیرو قائل است، دید خاص روحی اسلام درباره انسان و بالتبع درباره جامعه و تاریخ است.

پس معلوم شد اینکه رابطه یک مکتب با جبهه مخالف بر دعوت محض باشد یا بر مبارزه محض و یا رابطه اولش دعوت باشد و رابطه دومش مبارزه و درگیری، دید مکتب را درباره تاثیر نیروی منطق و تذکر و حدود تاثیر آنها و همچنین دید مکتب را در جریان تاریخ و نقش مبارزه را در آن روشن می کند.

اکنون وارد قسمت دیگر بحث شویم، ببینیم نوع آگاهیهای اسلامی و اهرمی که [اسلام]در دعوتهای خود روی آنها فشار می آورد چیست؟ آگاهیهای اسلامی در درجه اول از نوع تذکر به مبدا و معاد است.این متدی است که هم در قرآن به کار می برد و هم از پیامبران پیشین نقل می کند.پیامبران هشداری که می دهند درباره این امر است که از کجا و در کجا و به کجا آمده ای و هستی و می روی؟جهان از کجا پدید آمده و چه مرحله ای را طی می کند و به چه سویی می رود؟اولین دغدغه مسؤولیت که پیامبران به وجود می آورند دغدغه مسؤولیت در برابر کل آفرینش و هستی است.دغدغه مسؤولیت اجتماعی جزئی است از دغدغه مسؤولیت در برابر هستی و آفرینش.قبلا اشاره کردیم که سوره های مکیه که در سیزده سال اول بعثت رسول اکرم نازل شده است، کمتر مطلبی جز تذکر مبدا و معاد در آنها هست (1).

رسول اکرم دعوت خود را با «قولوا لا اله الا الله، تفلحوا» یعنی با یک جنبش اعتقادی، با یک پاکسازی فکری آغاز کرد.درست است که توحید ابعاد گسترده ای دارد و همه تعلیمات اسلامی اگر تحلیل شود به توحید برمی گردد و اگر توحید ترکیب

..............................................................
1.برخی مسلمانان به اصطلاح روشنفکر معاصر در تفاسیر زیادی که بر اکثر سوره های قرآن نوشته اند [ظاهرا مقصود تفاسیر گروه معدوم فرقان است.]، یکسره منکر شده اند که قرآن درباره معاد حتی یک آیه هم نازل کرده باشد.در هر جا در قرآن نام «دنیا» آمده است گفته اند یعنی «نظام پست تر زندگی » یعنی نظام تبعیض و استثمار، و هر جا نام «آخرت » آمده گفته اند یعنی «نظام برتر» ، نظامی که در آن اثری از تبعیضها و نابرابریها و استثمارها نباشد و مالکیت اختصاصی ریشه کن شده باشد.اگر معنی آخرت این است پس معلوم می شود قرآن هزار سال پیش از مکاتب ماتریالیستی فاتحه مذهب را خوانده است.

صفحه : 478

شود به آن تعلیمات منتهی می شود (1) ، ولی می دانیم که در آغاز کار نه مقصود از آن جمله بیش از یک گرایش فکری و عملی از اعتقادات شرک آمیز و عبادتهای شرک آمیز به توحید فکری و توحید در عبادت بود، و نه فرضا چنین مقصود گسترده ای در کار بود مردم متوجه می شدند.

این آگاهی ریشه دار که پنجه در اعماق فطرت انسانها می اندازد، در آنها نوعی غیرت و تعصب دفاع از عقیده و نشاط کوشش در بسط و گسترش آن به وجود آورد که در راه آن از بذل جان و مال و مقام و فرزند کوتاهی نمی کردند.پیامبران از آنچه که در عصر ما روبنا می نامند آغاز می کردند و به زیر بنا می رسیدند.در مکتب پیامبران، انسان بیش از آنکه وابسته به منافع باشد وابسته به عقیده و مسلک و ایمان است.در حقیقت، در این مکتب فکر و عقیده زیر بناست و کار، یعنی رابطه با طبیعت و مواهب طبیعت و یا جامعه، روبناست.هر دعوت دینی و مذهبی باید پیامبرانه باشد، یعنی باید با تذکر دائم به مبدا و معاد توام باشد.پیامبران با بیدار کردن این احساس و شکوفاییدن این شعور و پس زدن غبارها از روی این وجدان و دادن این آگاهی، با تکیه به «رضای حق » ، فرمان حق، پاداش و کیفر حق، جامعه را به حرکت می آورند.در قرآن در سیزده مورد از «رضوان » خدا نام برده شده است، یعنی با دست گذاشتن روی این اهرم معنوی جامعه، اهل ایمان را به حرکت آورده است.نام این آگاهی را می توان آگاهی خدایی یا آگاهی جهانی نهاد.

در درجه دوم، در تعلیمات اسلامی آگاهیهای انسانی دیده می شود، یعنی توجه دادن انسان به کرامت ذات و شرافت ذات خودش، توجه دادن به عزت و بزرگواری ذاتی خودش.انسان در این مکتب نه آن حیوانی است که دلیل وجودش این است که در طول صدها میلیون سال که در آغاز همدوش و همپایه سایر جانوران بوده، در صحنه تنازع بقا آن قدر خیانت کرده تا امروز به این پایه رسیده، بلکه موجودی است که در آن پرتوی از روح الهی است، فرشتگان به او سجده برده اند، او را از کنگره عرش صفیر می زنند، در پیکر این موجود، علی رغم تمایلات حیوانی به شهوت و شر و فساد، جوهر پاکی است که بالذات با بدی، خونریزی، دروغ، فساد، زبونی، پستی، حقارت و تحمل زور و ظلم ناسازگار است، مظهر عزت کبریائی است: «و لله العزة و لرسوله

..............................................................
1.المیزان، ذیل آخرین آیه آل عمران.

صفحه : 479

و للمؤمنین (1).

آنجا که پیغمبر اکرم می فرماید: شرف المرء قیامه باللیل، و عزه استغناؤه عن الناس (2) یا علی(ع)به یارانش در صفین می فرماید: الحیاة فی موتکم قاهرین و الموت فی حیاتکم مقهورین (3). یا حسین بن علی(ع)می فرماید: لا اری الموت الا سعادة، و الحیوة مع الظالمین الا برما (4) یا می فرماید: هیهات منا الذلة » ، (5) تکیه بر اهرم حس کرامت و شرافت ذاتی انسان است که در هر انسانی بالفطره وجود دارد.

در درجه سوم، آگاهی به حقوق و مسؤولیتهای اجتماعی است.در قرآن به مواردی بر می خوریم که با تکیه بر حقوق از دست رفته دیگران و یا حقوق از دست رفته خود، می خواهد حرکت بیافریند: و ما لکم لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها و اجعل لنا من لدنک ولیا و اجعل لنا من لدنک نصیرا (6).

چه می شود شما را؟چرا نمی جنگید در راه خدا و در راه خوار شمردگان از مردان و زنان و کودکانی که می گویند: پروردگارا!ما را از این شهر ستمگران بیرون بر و به لطف و عنایت خودت برای ما سرپرست و یاور بفرست.

در این آیه کریمه برای تحریک به جهاد بر دو ارزش روحی تکیه شده است: یکی اینکه راه، راه خداست، دیگر اینکه انسانهای بیچاره و بی پناهی در چنگال ستمگران گرفتار مانده اند.در سوره حج می فرماید: اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علی نصرهم لقدیر.الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت

..............................................................
1.عزت، خاص خدا و پیامبرش و مؤمنان است(منافقون/8). 2.شرافت مرد، شب زنده داری او و عزتش بی نیازی از مردم است(کافی، ج 2/ص 148). 3.زندگی در این است که بمیرید اما پیروز، مرگ در این است که بمانید و زیر دست(نهج البلاغه، خطبه 51). 4.من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمکاران را جز رنج نمی بینم(بحار الانوار، ج 44/ص 381). 5.ذلت از ساحت ما به دور است(لهوف/ص 41). 6.نساء/75.

صفحه : 480

صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیرا و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوی عزیز.الذین ان مکناهم فی الارض اقاموا الصلوة و آتووا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبة الامور (1).

به مؤمنان به موجب آنکه مظلوم واقع شده اند اجازه داده شد که با دشمن جنگجو بجنگند، خداوند بر یاری مؤمنان تواناست، همانها که از خانه های خود به ناحق بیرون رانده شده اند و جرمی نداشته جز آنکه گفته اند پروردگار ما خداست.و اگر نبود که خداوند شر بعضی از مردم را وسیله بعضی دیگر دفع می کند، صومعه ها، دیرها، کنشتها و مساجد که در آنجا فراوان یاد خدا می شود منهدم می گردید.خداوند کسانی که او رایاری می کنند یاری می کند، همانا خداوند نیرومندی فرا دست است، آنان را که اگر در زمین مستقر سازیم نماز را بپا می دارند، زکات را می پردازند، به معروف فرمان می دهند و از منکر باز می دارند.پایان کارها از آن خداست.

در این آیه می بینیم اجازه جهاد و دفاع را با اشاره به حقوق از دست رفته مجاهدین آغاز می کند، اما در عین حال، فلسفه اصلی دفاع را امری بالاتر و ارزشی اصولی تر از حقوق از دست رفته عده ای ذکر می کند، و آن اینکه اگر دفاع و جهاد در کار نباشد و اگر اهل ایمان دست روی دست بگذارند، معابد و مساجد که قلب پر طپش حیات معنوی جامعه است آسیب می بیند و از کار می ایستد.در سوره نساء می فرماید: لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (2).

خداوند فریاد به بدگویی را دوست نمی دارد مگر از کسی که مظلوم واقع شده است.

بدیهی است که این نوعی تشویق به قیام مظلوم است.در سوره شعراء پس از نکوهش شعرا و روحیه های خیالبافانه آنها می گوید: الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا و انتصروا من بعد ما ظلموا (3).

..............................................................
1.حج/39 - 41. 2.نساء/148. 3.شعراء/227.

صفحه : 481

مگر آنان که ایمان آورده و شایسته عمل کنند و خدا را فراوان یاد کنند و پس از آنکه مظلوم واقع شدند(با شعر)انتقام خویش از ستمگر بگیرند.

ولی در قرآن و سنت در عین اینکه زیر بار ظلم رفتن از بدترین گناهان است و احقاق حقوق یک وظیفه است، باز همه اینها به عنوان یک سلسله «ارزشها» مطرح است که جنبه انسانی این مسائل است.قرآن هرگز بر عقده های روانی و بر تحریک حسادتها و یا تحریک شهوتها و اشتهاها تکیه نمی کند، هرگز مثلا نمی گوید: فلان گروه چنین خوردند و بردند و کیف کردند، چرا تو بجای آنها نباشی؟ اگر مال کسی را به زور بخواهند از او بگیرند، اسلام اجازه نمی دهد که به بهانه اینکه مادیات ارزشی ندارد صاحب مال سکوت کند، همچنانکه اجازه نمی دهد اگر کسی ناموسش مورد تجاوز قرار گیرد به عذر اینکه اینها از مقوله شهوت است سکوت نماید، بلکه دفاع را وظیفه می داند و «المقتول دون اهله و ماله » را که در مقام دفاع از ناموس یا مال خود کشته می شود، شهید می شمارد.اما منطق اسلام آنجا که تشویق می کند از مال خود دفاع کن، به صورت تحریک حرص و آز نیست، بلکه به صورت دفاع از «حق » است که یک ارزش است.همچنین آنجا که دفاع از ناموس را واجب می شمارد، نه به حساب بزرگ شمردن شهوت است، بلکه به حساب دفاع از یکی از بزرگترین نوامیس اجتماع یعنی عفاف است که مرد، پاسدار آن قرار داده شده است.

2

عنوان مکتب

هر مکتب پیروان خود را با یک عنوان خاص مشخص می کند.آن تئوری که فی المثل تئوری نژادی است عنوانی که پیروان آن مکتب را مشخص می کند و به اعتبار آن عنوان آنها «ما» ی خاص می گردند فی المثل «سفید پوستی » است، هنگامی که پیروان آن مکتب می گویند «ما» یعنی گروه سفید پوستان.یا تئوری مارکسیستی که تئوری کارگری است پیروان خویش را با عنوان «کارگری » مشخص می کند و هویت

صفحه : 482

آنها و مشخص آنها «کارگری » است، «ما» ی آنها «ما» ی «کارگری » است: ما کارگران و زحمتکشان.مذهب مسیح هویت پیروان خود را در پیروی از یک فرد مشخص می کند، گویی پیروان کاری به راه و یا به مقصد ندارند، تمام هویت جمعی آنها این است که مسیح کجاست که آنجا باشند.

از جمله خصوصیات اسلام این است که هیچ عنوانی از قبیل عناوین نژادی، طبقاتی، شغلی، محلی، منطقه ای و فردی برای معرفی مکتب خود و پیروان این مکتب نپذیرفته است.پیروان این مکتب با عناوین اعراب، سامیها، فقرا، اغنیا، مستضعفان، سفید پوستان، سیاه پوستان، آسیاییها، شرقیها، غربیها، محمدیها، قرآنیها، اهل قبله و غیره مشخص نمی شوند.هیچ کدام از عناوین مزبور ملاک «ما» و ملاک وحدت و هویت واقعی پیروان این مکتبه به شمار نمی رود.آنجا که پای هویت مکتب و هویت پیروان او به میان می آید همه آن عناوین محو و نابود می شود فقط یک چیز باقی می ماند.چه چیزی؟یک «رابطه » ، رابطه میان انسان و خدا، یعنی اسلام، تسلیم خدا بودن.امت مسلمان چه امتی است؟امتی است که تسلیم خداست، تسلیم حقیقت است، تسلیم وحی و الهامی است که از افق حقیقت برای راهنمایی بشر در قلب شایسته ترین افراد طلوع کرده است.پس «ما» ی مسلمانان و هویت واقعی آنها چیست؟این دین می خواهد چه وحدتی به آنها ببخشد و چه مارکی روی آنها بزند و زیر چه پرچمی آنها را گرد آورد؟پاسخ این است: اسلام، تسلیم حقیقت بودن.

ملاک وحدتی که هر مکتب برای پیروان خود قائل است راه بسیار خوبی است هم برای شناخت هدفهای آن مکتب و هم برای به دست آوردن دیدگاه آن مکتب درباره انسان و جامعه و تاریخ.

3

شرایط و موانع پذیرش

قبلا گفتیم مکانیسم حرکت تاریخ از نظر مکتبهای گوناگون، مختلف است: یکی مکانیسم طبیعی حرکت را فشار یک طبقه بر طبقه دیگر و ارتجاعی بالذات بودن

صفحه : 483

طبقه ای و انقلابی بالذات بودن طبقه دیگر می داند، و دیگری مکانیسم اصلی را در فطرت پاک کمال جویانه و ترقی خواهانه بشر سراغ دارد، و یک مکتب دیگر چیز دیگر.

بدیهی است که هر مکتب متناسب با اینکه مکانیسم حرکت را چه مکانیسمی بداند در تعلیمات خود شرایط و موجبات یا موانع و باز دارنده ها را توضیح می دهد.مکتبی که مکانیسم حرکت را فشار طبقه ای بر طبقه دیگر می داند، برای اینکه جامعه را به جنبش و حرکت آورد احیانا اگر به قدر کافی تضییق و فشار وجود نداشته باشد آن را می آفریند برای اینکه جامعه را از رکود و سکون خارج نماید.مارکس در بعضی آثار خود یادآور شده است: «برای اینکه طبقه ای از آزادگان وجود داشته باشد، وجود طبقه ای از بردگان ضروری است.» در پایان همین بررسی نوشته است: «پس امکان آزادی ملت آلمان در کجاست؟پاسخ ما چنین است: بایستی طبقه ای که به طور قاطعی در زنجیر باشد تشکیل داد.» (1) اینچنین مکتبی «اصلاحات » را مانع تلقی می کند، چون اصلاحات فشار را کاهش می دهد و کاهش فشار، مانع انقلاب و انفجار می گردد و حداقل آن را به تاخیر می اندازد، برخلاف مکتبی که به حرکت فطری و ذاتی جامعه قائل است.اینچنین مکتبی هرگز به ضرورت خلق زنجیر برای طبقه ای فتوا نمی دهد، زیرا فشار را شرط لازم تکامل نمی داند همچنانکه اصلاحات تدریجی را مانع پیشرفت تلقی نمی نماید.

..............................................................
1.مارکس و مارکسیسم، ص 35(متن و پاورقی).از اینجا معلوم می شود که نظریه مارکسیسم که می گوید تنها اعمال زور طبقه استثمار شده اخلاقی است زیرا در مسیر تکامل است و نقش مؤثر در پیشرفت دارد اما اعمال زور و قدرت طبقه استثمارگر ضد اخلاقی است چون عامل توقف است، قابل خدشه است.یعنی از نظر این مکتب عامل فشار طبقه استثمارگر همان قدر در تکامل نقش دارد که عکس العمل انقلابی طبقه استثمار شده، پس عمل استثمارگر همان اندازه اخلاقی است که عمل استثمار شده.تفاوت آنها در جهت قرار گرفتن این دو نیرو است که یکی رو به گذشته دارد و دیگری رو به آینده، نه در نقش داشتن در تکامل.بدیهی است که رو به گذشته یا آینده داشتن نمی تواند ملاک اخلاقی و غیر اخلاقی بودن باشد، زیرا در حقیقت «نیت » را و ذهن را ملاک قرار داده ایم و این از نظر مارکسیسم نوعی ایده آلیسم است.

صفحه : 484

اسلام در سلسله شرایط و موانع، چه اموری را طرح کرده است؟در اسلام شرایط و موانع غالبا و یا همیشه در حول فطرت دور می زند.قرآن گاهی بقاء بر پاکی اولی و اصلی را به عنوان شرط ذکر می کندهدی للمتقین (1) و گاهی نگرانی و دغدغه ناشی از تصور مسؤولیت و تکلیف در برابر نظام هستی را به عنوان شرط ذکر می کند که تحت عنوان یخشون ربهم بالغیب یاخشی الرحمن بالغیب و امثال اینها بیان شده است (2) و گاهی زنده بودن و زنده ماندن فطرت را به عنوان شرط ذکر می کندلینذر من کان حیا (3).اسلام شرط پذیرش دعوت خود را پاک بودن، دغدغه و نگرانی و احساس مسؤولیت در برابر آفرینش داشتن و زنده به حیات فطری بودن می داند.متقابلا در موانع، از فساد روحی و اخلاقی، اثم قلب (4) ، رین(زنگار)قلب (5) ، مختوم شدن دلها (6) ، نابینا شدن چشم بصیرت (7) ، ناشنوا شدن گوش دل (8) ، تحریف شدن کتاب نفس (9) ، پیروی از عادات پدران (10) ، پیروی ، پیروی از ظن و گمان (12) و امثال این امور یاد می کند.اسراف و ترف و تنعم زدگی را نیز از آن جهت مانع تلقی می کند که خویهای حیوانی را تقویت و آدمی را تبدیل به یک بهیمه و یا یک درنده می نماید. این امور از نظر قرآن مانع حرکت و جنبش در جهت خیر و صلاح و تکامل جامعه است.

از نظر تعلیمات اسلامی، جوانان از کهنسالان و درویشان از ثروتمندان آمادگی بیشتری برای پذیرش دارند، زیرا گروه اول به علت کمی سن و سال هنوز بر فطرت از

..............................................................
1.بقره/2. 2.رجوع شود به طه/3 و انبیاء/49 و فاطر/18 و یس/11. 3.یس/70. 4.بقره/283. 5.مطففین/14. 6.بقره/7. 7.حج/46. 8.حم سجده/44. 9.شمس/10. 10.زخرف/23. 11.احزاب/67. 12.انعام/116.

صفحه : 485

آلودگیهای روانی دور مانده اند و گروه دوم به علت دور بودن از ثروت و رفاه.

ارائه شرایط و موانع به این گونه و به این شکل، مؤید آن است که قرآن مکانیسم تحولات اجتماعی و تاریخی را بیشتر روحی می داند تا اقتصادی و مادی.

4

تعالی و انحطاط جوامع

هر مکتب اجتماعی، علی القاعده درباره علل تعالی و ترقی اجتماعها و علل انحطاط و انهدام آنها نظر می دهد.طرز اظهار نظر یک مکتب درباره این مطلب که چه چیزهایی را عامل اساسی ترقی و یا عامل اساسی انحطاط می داند، بیانگر این جهت است که با چه دیدی به جامعه و تاریخ و جنبشهای تکاملی و سیرهای نزولی می نگرد.

در قرآن کریم، بویژه ضمن بیان قصص و حکایات، به این مطلب توجه شده است.اکنون ببینیم قرآن به اصطلاح زیربنایی نظر می دهد یا روبنایی؟به تعبیر صحیح تر: قرآن چه چیزهایی را اساس وزیر بنا می داند و چه چیزهایی را روبنا؟آیا توجهش به عنوان عامل اساسی به مسائل مادی و اقتصادی است و یا به مسائل اعتقادی و اخلاقی و یا به همه با هم بدون آنکه اولویتی قائل گردد؟ در قرآن مجموعا به چهار عامل مؤثر در اعتلاها و انحطاطها برمی خوریم.به اختصار اشاره می کنیم و می گذریم: الف.عدالت و بی عدالتی: قرآن این مطلب را در آیات بسیاری منعکس کرده است، از آن جمله است چهارمین آیه از سوره قصص که به مناسبت «آیه استضعاف » در پیش نقل و ترجمه شد: ان فرعون علا فی الارض و جعل اهلها شیعا یستضعف طائفة منهم یذبح ابنائهم و یستحیی نسائهم انه کان من المفسدین.

در این آیه کریمه پس از آنکه از برتری جویی فرعون که ادعای ربوبیت اعلی

صفحه : 486

داشت و دیگران را به منزله بندگان خود می دانست، و از تفرقه افکنی میان مردم که به عناوین گوناگون میان آنها تبعیض قائل می شد و آنها را در برابر یکدیگر قرار می داد، و از ذلیل ساختن گروه خاصی از مردم کشور خود و کشتن پسران آنها و نگه داشتن زنانشان(به منظور خدمت فرعون و فرعونیان)یاد می کند، او را به عنوان یکی از تباهگران نام می برد.بدیهی است که جمله انه کان من المفسدین اشاره است به اینکه این گونه مظالم اجتماعی، جامعه را از بیخ و بن بر می کند.

ب.اتحاد و تفرق: در سوره آل عمران آیه 103 دستور صریح می دهد که بر مبنای ایمان و گرایش به ریسمان الهی متحد و متفق باشید و از تفرق و تشتت بپرهیزید، و پس از یک آیه می فرماید مانند پیشینیان که تفرق و اختلاف کردند مباشید.و نزدیک به این آیه است آیه 153 از سوره انعام.

در سوره انعام آیه 65 می فرماید: قل هو القادر علی ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم باس بعض.

بگو خداوند قادر است از بالا سر یا از زیر پای شما عذاب برانگیزد یا به شما جامه تفرق و گروه گروه شدن بپوشاند و خشونت بعضی از شما را بر بعضی دیگر بچشاند.

در سوره انفال آیه 46 می فرماید: و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم.

با یکدیگر نزاع نکنید که نزاع داخلی سستی می آورد و سستی شما را زایل می کند.

ج.اجرا یا ترک امر به معروف و نهی از منکر: قرآن درباره ضرورت امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن گفته است.از یکی از آیات صریحا استنباط می شود که ترک این فریضه بزرگ در هلاکت و انهدام یک قوم مؤثر است و آن آیه 79 از سوره مائده است که یکی از علل دور افتادن کافران بنی اسرائیل از رحمت خدا را باز نداشتن یکدیگر از منکرات یعنی ترک نهی از منکر ذکر کرده است:

صفحه : 487

کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون.

یکدیگر را از ارتکاب منکرات نهی نمی کردند و چه بد می کردند.

در روایات معتبر اسلامی راجع به نقش مثبت و منفی امر به معروف و نهی از منکر بسیار سخن رفته است و مجالی برای نقل آنها نیست.

د.فسق و فجور و فساد اخلاق: در این زمینه نیز آیات بسیاری هست.یک سلسله آیات همانهاست که «ترف » و «مترف » بودن را علت هلاکت می شمارد (1) و دیگر اکثر آیاتی که در آنها کلمه «ظلم » به میان آمده است.در اصطلاح قرآن، ظلم اختصاص ندارد به تجاوز فرد یا گروهی به حقوق فرد یا گروه دیگر، شامل ظلم فرد به نفس خود و شامل ظلم یک قوم به نفس خود نیز می شود.هر فسق و فجور و هر خروج از مسیر درست انسانیت، ظلم است.ظلم در قرآن در حقیقت مفهوم اعمی دارد که هم شامل ظلم به غیر می گردد و هم شامل فسق و فجور و کارهای ضد اخلاقی.غالبا مورد استعمال این کلمه مصداق دوم است. آیاتی از قرآن که ظلم به معنی اعم را علت هلاک یک قوم شمرده بسیار زیاد است و از حوصله بحث مختصر ما خارج است.

از مجموع این معیارها می توان نظر قرآن را درباره بنیاد جامعه و بنیاد تاریخ به دست آورد.قرآن برای بسیاری از امور که برخی آنها را به اصطلاح «روبنا» می خوانند، نقش قاطع و تعیین کننده قائل است.

..............................................................
1.رجوع شود به سوره هود آیه 116 و انبیاء آیه 13 و مؤمنون آیات 33 و 64.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است