منابع مقاله:
مجله رشد علوم اجتماعی،
علی تاج الدینی
؛
مقاله ای که در پیش رو دارید، همانگونه که از نام آن پیداست، «مقاله ای بر شناخت افکار اجتماعی» شهید مطهری است، بدون شک اگر کتابهای آن شهید بزرگوار بررسی شود، با جنبه های مختلف تفکرات اجتماعی روبرو خواهیم بود که بحث دربارۀ هر یک از آنها نیازمند مقاله ای جدی است. این مقدمه به دو منظور نگاشته شد: 1- بهانه ای باشد برای بحث دربارۀ تفکرات اجتماعی استاد مطهری و مقایسه آن با تفکرات اجتماعی متفکرین دیگر اعم از اسلامی و غیر اسلامی.
2- بهانه ای باشد برای بحث در اندیشه های اجتماعی متفکرین مسلمان اعم از متقدمّین یا متأخرین.
امیدواریم این مقاله راه گشای بحثهای مفیدتر و همه جانبه تر در مورد تفکر اجتماعی اسلام باشد و اساتید محترم جامعه شناسی با تکیه بر اصول و مفاهیم علی جامعه شناسی افکار اجتماعی اندیشمندانی مانند استاد شهید مرتضی مطهری را مورد بررسی قرار دهند.
یکی از امور مهّمی که امروزه در «حیطه های علمی» به معنی اعم، مطرح است، شناخت اندیشۀ متفکران در هر یک از رشته های علم است. این کار علاوه بر ارج نهادن به مقام علم و عالم، پیشینۀ نظرات علمی را در رشته های گوناگون، بدست می دهد؛ برای محققی که دست اندر کار «ابتکار» و «خلق نظریه» ای جدید است، تعیین «ابتکاری بودن نتیجۀ تحقیق» به عنوان مرحله ای از تحقیق به شمار می آید.
مرحوم آیة ا... مطهری به عقیدۀ اهل فن و به شهادت مکتوبات و یادداشتها و سخنرانیهائی که در طول عمر با برکتشان داشته، فیلسوفی بوده است اجتماعی، مطالعۀ آثار متنوع و آشنائی با افکار عمیق این مرد بزرگ، خاطرۀ «فارابی» و «خواجه نصیر طوسی» را در ذهن آدمی زنده می کند. با توجه به تدریس عمیق ترین کتابهای فلسفی در دوره های مختلف دانشگاهی و مدارس عالی و به شهادت آثار گوناگون فلسفی، بدون شک مطهری فیلسوفی گرانقدر بوده و همینطور است مقام عرفانی، فقهی و اصولی استاد. اما مطهری به یک بعد محدود نمی گردد. او نسخۀ تمام عیاری است از استاد خویش، حضرت امام رضوان الله تعالی علیه. فلسفه، روح وی را تسخیر نکرده است. عرفان فقه، اصول، هیچکدام شخصیت استاد را در خود فرا نگرفته اند، بلکه او از همه این علوم بهره گرفته و آن ها را در خدمت دین قرار داده است، او با «درد مقدس» ناشی از توحید، به اجتماع بازگشته و اجتماعی اندیشیده است.
اینکه محقق با چه انگیزه ای در علم وارد می شود؟چه دردی او را وادار به کشف حقیقت می کند؟ و آیا اساسا دردی در کار بوده یا خیر؟ در کیفیت و کمیت تحقیق، فوق العاده قابل تأمل است. مطهری درد دین داشته است. وی در یکی از نوشته های مبارکش اشعار می دارد: «این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته، مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همۀ نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حل مشکلات و پاسخگوئی به سؤالاتی است که در زمینۀ مسائل اسلامی در عصر ما مطرح است.» [1]
به شهادت نوشته هائی که از خود وی موجود است، به جرأت می توان گفت که او هیچ مسأله ای را از روی «سلیقه شخصی» و یا «تفنن» انتخاب نکرده و مورد بحث قرار نداده است. او در مقدمۀ یکی از کتابهایش بر این نکته تأکید می ورزد: «آنچه دربارۀ مباحث این کتاب می توانم بگویم این است که همه، مباحثی «انتخاب شده» است، اینها مسائلی است که فراوان از طرف گروههای مختلف بالخصوص طبقۀ جوان، با ما در میان گذاشته می شود».[2]
برای ما که می خواهیم «احساس مقدس دینی» خود را حفظ کنیم در گرداب اندیشه ها و تفکرات گوناگون، راه خویش را به سلامت برگزینیم، شناخت اندیشه های بزرگانی همچون «مطهری» یک ضرورت دینی است. او با اندیشه های بیگانگان در علوم انسانی به خوبی آشنا بوده و با سرمایۀ گهرباری که از معارف دینی به همراه داشته به مثابه عقل فعالی به نقد و بررسی این اندیشه ها پرداخته و سره را از ناسره باز شناخته است. در این مقال که به یاد آن بزرگوار به خدمت سروران خواننده عرض می گردد، همانگونه که در طلیعه آن آمده، هدف، شناخت اندیشه اجتماعی مطهری نیست، که این مقصد با آنکه کاری بس سزاوار و بایسته است، معذلک باید اذعان نمود که اهتمام به آن بیش از حجم یک یا دو یا سه مقاله گنجایش دارد. علیهذا امید است مقالۀ حاضر بتواند فتح بابی در زمینۀ اندیشۀ اجتماعی آن عزیز از دست رفته. محسوب گردد.
شخصیت اجتماعی:
یکی از ویژگیهای بارز «شخصیتی» و «خلقی» استاد، داشتن «روحیه اجتماعی» است. او در حیطه «حیات علمی، اجتماعی و خصوصی» پدیده ها را بصورت مجموعه ای می نگرد. و این را می توان ناشی از «استعداد درونی» و زمینه های تربیتی وی دانست. بویژه تأثیر برخی اساتید بزرگوار ایشان همچون حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را در این زمینه نباید از نظر دور داشت. عرفان او مانند عرفان امام و اجداد طاهرینش، از نظر اجتماعی شامه را تیز می کند و به جای «تخدیر»، «حساسیت آور» است. این استعداد بعلاوه تمحض در علوم عقلی و درد اجتماعی ناشی از حساسیت دینی، باعث می گردد، تا در برخورد با هر پدیده و مسئله ای، «سابقه»، «علت»، «نتایج» و «روابط» را مورد توجه و مطمح نظر قرار دهد.
وی آنجا که در باب «احیاء تفکر دینی» بحث می کند، بسیار مصمّم است که ریشه عقاید خرافی را در دین بدست آورد. هنگامی که بحث کلامی دربارۀ شفاعت را مطرح می سازد، در کنار مذلل ساختن آن بحث، فورا این سؤال را مطرح می کند که علت برداشت غلط «شیعیان اسمی» از شفاعت چیست؟ و بعد از یافتن سوابق تاریخی به این حقیقت دست می یابد که ایرانیان شیعه در مواجهه با یهودی ها، بر مبنای اصل «سرایت افکار و اخلاق» در معاشرتها، اعتقاد به «تفوق قوم یهود» بر سایر اقوام به طرزی نامرئی در فرهنگ شیعه نیز رسوخ کرده و موجب تنبلی و کوتاهی عمل شیعیان شده است. و البته چنین حساسیتی به صرف اشتغال به امر تحقیق، برای هر محقّقی به بار نخواهد آمد.
استاد آنگاه که به بحث دربارۀ روحانیت و دروس حوزوی می پردازد، به یکباره ذهنش به ریشه برخی بیماریها منعطف می گردد. مثلا دربارۀ علل ابتلای برخی از طلاب در تحلیل غیر واقعی مسائل اجتماعی می فرماید: «افراط در مباحثه و شیسوع علم اصول، در عین اینکه یک نوع قدرت و هوشیاری در اندیشه طلاب ایجاد می کند، یک نقص دارد و آن این است که طرز تفکر طلاب را از واقع بینی در مسائل اجتماعی دور می کند و بواسطه اینکه حتی منطق تعقلی ارسطوئی نیز بقدر کافی تحصیل و تدریس نمی شود، روش فکری طلاب بیشتر جنبۀ جدلی و بحثی دارد، و این بزرگترین عاملی است که سبب می شود طلاب در مسائل اجتماعی واقع بینی نداشته باشند.» [3]
نگاهی به مجموعۀ آثار چاپ شده و باقیمانده از استاد این حقیقت را واضح تر می سازد.
حقیقی بودن وجود جامعه
فیلسوف از وجود و موجودات بحث می کند؛ اما کار عالم تجربی، بحث در آثار موجود است. دانشمند تجربی درصدد نیست که نخست عدم یا وجود موضوع مورد مطالعه اش را اثبات کند و سپس به مطالعه آثار موجود بپردازد؛ بلکه اساسا این کار در شأن فیلسوف است. این بحث برای ما که علممان می خواهد پشتوانه ای برای دینمان باشد، بسیار اهمیت دارد که بدانیم آیا اساسا علمی به نام جامعه شناسی می تواند وجود داشته باشد یا خیر؟ پاسخ این سؤال فرع بر کشف موجودیت جامعه است. «بدیهی است که «امت» (جامعه) اگر وجود عینی نداشته باشد، سرنوشت، فهم، شعور، طاعت و عصیان معنی ندارد.». از نظر ایشان جامعه بشری از اجتماعی [4] اصالت است، «جامعه مانند فرد، روح و شخیت دارد، مانند فرد احیانا دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هوین می گردد، ایمان به خود را و حس احترام به ذات و کرامت ذات را از دست می دهد و یکسره سقوط می کند. هر جامعه ای که ایمان به خویشتن و احترام به کیان ذات و کرامت ذات را از دست بدهد محکوم به سقوط است.» [5]
استاد بجز مباحث متفرقۀ زیادی که در این مقوله دارد، کتاب مستقل مفصلی نیز در این باره تألیف کرده است که بر خلاف آنچه برخی گمان کرده اند کتاب جامعه شناسی نیست. او خود در این باره می گوید. «ما در این کتاب (جامعه و تاریخ) که بحث جامعه و تاریخ را از نظر جهان بینی اسلامی طرح کرده ایم، نظرمان تنها به «تاریخ علمی» و به «فلسفه تاریخ» است. زیرا اینها هستند که در حوزه کلی جهان بینی قرار می گیرند.» [6]
البته اصل بحث، «ابتکاری نیست و در متفکرین مسلمان دارای سابقه می باشد و بویژه استاد در این گونه مباحث تا حد زیادی از آراء استاد بزرگوار خود مرحوم علامه طباطبائی رحمة ا... علیه استفاده کرده است. با این فرق که علامه در بسیاری مواضع نظریه ای را مطرح می کند، امام به متفرعات آن نمی پردازد. اما استاد مطهری آن ریشه را اخذ کرده و با نظریات جدید تطبیق می دهد. فروع را از آن استنباط کرده و به پرورش دادن بذری می پردازد و در نهایت درخت محکمی از آن در معارف بوجود می آورد. علامه در مواضع متعدد چه در تفسیر المیزان و چه در مقالات فلسفی و اجتماعی که نگاشته است پیرامون موجودیت جامعه، قدرت و نیروی اجتماع، سنت های حاکم بر جامعه به تفصیل بحث می کند. به عنوان نمونه مطلبی را نقل می کنیم که نشاندهندۀ نوع نگرش ایشان به متون دینی و قدرت استنباط عمیقی است که خدا بدیشان عطا کرده است.
وی پس از آنکه یک سلسله آیات را که درباره جوامع آمده است، مطرح می کند، دست به نتیجه گیری زده و می فرماید: «لذا می بینیم که قرآن به همان اندازه و بلکه بیشتر از آنکه به داستانهای افراد و اشخاص توجه دارد، به تواریخ ملل متوجه است. لازمۀ رابطۀ حقیقی شخص و اجتماع این است که یک سلسله قوا و خواص اجتماعی نیرومند بوجود می آید که وقتی بین فرد و اجتماع، تعارض و تضاد در می گیرد، قوای اجتماع بر قوای فرد غلبه پیدا می کند، «جزء»، غیر از آنکه پیوستۀ «کل» باشد و به راه او برود گریزگاه دیگری ندارد. قدرت اجتماع به اندازه ای است که قوۀ ادراک و فکر را از افراد می گیرد. این حقیقت موجب آن شده که اسلام نسبت به اجتماع به حدی اهتمام ورزد که نظیر آن را در هیچ دین و قانون هیچ ملت متمدنی نتوانیم پیدا کنیم. اسلام با اینکه توجه داشته که تربیت اخلاق و غرائز فرد اصل و ریشه اجتماع است، در صورتی که اخلاق و غرائز معارض و متضاد در اجتماع وجود داشته باشد جز به اندازه بسیار کم در مقام مقایسه و ارزیابی هیچ ارزشی ندارد به نتیجۀ مطلوب نمی رسد زیرا اخلاق و غرائز اجتماعی، نیرومند و مسلط بر جامعه است.» [7]
استنباط استاد شهید این است که: «در تفسیر المیزان در ذیل آیۀ کریمۀ قرآن: «یا ایها الذین امنوا اصبرو او صابروا و رابطوا» بحثی دارد راجع به اینکه دستور اسلام است که تفکر، تفکر اجتماعی باشد.» و بعد، از تفسیر المیزان ج 4 ص 102 جمله ای نقل می کند که: «قرآن، برای «امت» ها (جامعه ها) سرنوشت مشترک، نامه عمل مشترک، فهم و شعور، عمل، طاعت و عصیان قائل است» و سپس نتیجه می گیرد که: «قرآن به نوعی حیات قائل است که حیات جمعی و اجتماعی است. حیات جمعی صرفا یک تشبیه و تمثیل نیست، یک حقیقت است، همچنانکه مرگ جمعی نیز یک حقیقت است.» [8]
در عین حال استاد به دلیل مطالعات فراوانی که در حوزه کتابهای فلسفی و اجتماعی متفکرین غرب و مارکسیست های وطنی داشته است، و نیز به جهت دارا بودن روحیه انصاف [9] ، که خصلت آشکار استاد است- از علم جامعه شناسی متداول در موارد متعددی به دفاع بر می خیزد. از جمله می گوید: «از نظر علمای جامعه شناسی این مطلب ثابت شده که همانطور که فرد دارای روح است، جامعه هم روح دارد. هر جامعه ای دارای فرهنگی است که آن فرهنگ روح جامعه را تشکیل می دهد.» [10] استاد بر این نکته تأکید فراوان دارد که اگر جامعه دارای «حقیقت» است و در نتیجه «قانونمند»، پس باید نگرش بزرگان نسبت به پدیده های اجتماعی تغییر کن.همانگونه که فرد چون حقیقت دارد، دارای قانونمندی و تأثیر و تأثر است جامعه به مراتب قدرت و تأثیرش بیش از فرد است و بر محققین و متفکرین مسلمان است که در برخورد با متون دینی، با نگرشی جامعه شناسانه و مجموعه ای، دست به استنباط، زنند و در برخی موارد نمونه های استنباط بر مبنای «اصالت فرد» را مورد خدشه و انتقاد قرار می دهد:
«ما تاکنون به عدل وجود از یک جنبه نگاه می کرده ایم و آن جنبه اخلاقی و جنبه فضیلت شخصی و نفسانی قضیه بوده امام جنبۀ دیگر مهم است و آن جنبۀ اجتماعی قضیه است، و ما تاکنون کمتر از این جنبه فکر می کرده ایم و علت اینکه کمتر فکر می کرده ایم این است که مدت زیادی نیست که بشر به ارزش مطالعات اجتماعی پی برده و قوانین اجتماعی را شناخته است، در سابق کم و بیش بعضی از متفکرین عالیقدر ما توجه داشته اند اما به صورت علم مدونی نبوده است، لهذا فقط به جنبه های اخلاقی و فردی قضایا نگاه می کرده اند.» ایشان در دنباله سخن که تحلیلی است حول سخن علی (ع) که «عدل» افضل از «جود» است، می فرمایند: «من یاد ندارم تاکنون کسی در کتابی در اطراف این جمله بحثی کرده باشد و حال آنکه این جمله نهج البلاغه در دسترس همه بوده است، به نظرم علتش این است که این جمله با مقیاسهای اخلاقی نمی توانسته در نظرها معنی درست و قابل توجهی داشته باشد. اما امروز به برکت پیشرفتهای اجتماعی، و مقیاسهای دیگری غیر از مقیاسهای اخلاقی، می فهمیم چه کلام پر ارزشی است.» [11]
استاد آنگاه که سیرۀ معصومین (ع) را به عنوان یکی از منابع بزرگ راهنمای رفتار شیعه مطرح می کند، تغییر «سیر» را با توجه به محیط و شرایط اجتماعی تحلیل کرده و نتایجی متفاوت با دیگران از آن اخذ می کند. مثلا تواضع رسول اکرم (ص) را که غالبا از نظر اخلاقی و با دید «اصالت فرد» نگریسته می شده، از بعد اجتماعی مطرح کرده و می فرماید: «شک ندارد که سیرت متواضعانه و خودشکنانه آن حضرت جنبۀ اخلاقی و فروتنی دارد، اما قرائن نشان می دهد که رسول اکرم (ص) به جنبۀ اجتماعی این قضایا هم زیاد توجه داشته اند» [12] استاد در موارد متعددی، نگرش جامعه را از این نظر سخت مورد انتقاد قرار می دهد که «جامعه ما هنوز به آن پایه از رشد نرسیده که اجتماع را فوق فرد بشناسد و حب و بغض ها را کنار بگذارد و فقط ارشاد و هدایت و سعادت جامعه را منظور نظر داشته باشد» [13]، در موضعی دیگر از کوتاهی مسلمین و عدم ساخت نسبت به «امر به معروف و نهی از منکر» شکوه سر داده و دردمندانه اظهار می دارد: «چیزی را که ما خوب شناخته ایم و بیش از اندازه برایش اثر قائل شدیم زبان بود نه عمل، در عمل هم توجه به عمل فردی بود نه اجتماعی».[14]
استاد به مشارکت و عمل اجتماعی سخت پایبند است و در مواضع متعددی بر روی تحقق عملی امور اجتماعی در میان مسلمین تأکید می ورزد زیرا: «در دنیای امروز دیگر فکر فرد و عمل فرد ارزش ندارد، از تک روی کاری ساخته نیست... متأسفانه در میان ما هنوز نه تقسیم کار و تخصص پیدا شده، نه همکاری و نه هم فکری» [15] وی عدم مشارکت اهل عمل و مؤمنین را به عنوان یک مشکل بزرگ مطرح کرده و می گوید: «در زندگی اجتماعی ما آنهایی که اهل عمل می باشند توجهی به عمل اجتماعی ندارند و باصطلاح «تک رو» می باشند، از عمل فردی کاری ساخته نیست، از فکر فرد کاری ساخته نیست، از تصمیم فرد کاری ساخته نیست، همکاری و همفکری و مشارکت لازم است.» [16] وی راه حل بسیاری از مشکلات را در «تدبیر اجتماعی»، «تقسیم کار اجتماعی»، «همفکری و مشارکت اهل نظر»، «برنامه ریزی بر مبنای تشخیص نیازها»، «برخورد کلان با مشکلات» می دانسته و در مواردی پیشنهاد این گونه را مطرح ساخته است.
ایشان پس از بحثی در انتشارات و مطبوعات مذهبی می فرماید: «ما مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایه اجتماعی ندارد، هر کسی به سلیقه خود هر چه می نماید، بدون آنکه یک نیروی حسابگر آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور تحت کنترل در آورد... اینکه راه علاج چیست؟ ساده است. هستۀ اولی این کار اصلاحی را همکاری و همفکری گروهی از اهل تألیف و تصنیف و مطالعه می تواند بوجود آورد. ولی متأسفانه غالبا ما آن چنان شیفته و عاشق سلیقه خود هستیم که هر کدام فکر می کنیم تا تنها راه صحیح همان است که خود ما یافته ایم.» [17]
اهمیت توجه به این نکته وقتی روشن می شود که در نظر داشته باشیم چنین اندیشه هایی محصول سالهایی است که احتمال داشتن حکومتی بر مبنای اسلام، یک احتمال ضعیف و دور از اذهان اندیشمندان مسلمان جامعه بوده است و از این نظر خلأ وجود استاد در شرایط پس از انقلاب، ضایعه ای بس جبران ناپذیر است.
اهمیت سازمان اجتماعی [18]
نقد و تحلیل و طرح این بحث از جانب استاد به عقیدۀ ما دلیل روشنی است که استاد اگر چه «رفرم» را در مسائل اجتماعی نفی نمی کرده، اما طرفدار جدی «انقلاب» بوده است. استاد در کتابهای خود همواره بر «سازمان صالح» تأکید می کند و نه «افراد صالح»، «ابتدا چنین به نظر می رسد که صلاح و فساد اجتماعی بزرگ یا کوچک، تنها به یک چیز بستگی دارد: صلاح و عدم صلاح افراد آن اجتماع بالاخص زعماء آنها. این دسته هنگامی که متوجه برخی مفاسد اجتماعی می شوند، چاره کار را زعیم صالح می دانند و باصطلاح «اصالت فردی» هستند. اما کسانی که بیشتر و عمیق تر مطالعه کرده اند به این نتیجه رسیده اند که تأثیر و اهمیت سازمان و تشکیلات و رژیم اجتماعی از تأثیر و اهمیت زعماء بیشتر است، در درجه اول باید درباره زعماء صالح» [19] استاد در برداشیت حیرت آور از روش علی (ع) صریحا می آموزد که: «تغییر روش علی (ع) به وضوح به ما می آموزد که تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پست ها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آنها، بدون دست زدن به بنیاد آن اجتماع، از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایده ای ندارد و اثر بخش نخواهد بود» [20] این جمله تا چه اندازه برای مسئولین نظام جمهوری اسلامی می تواند پند آموز باشد.
طرح جدی «عدالت اجتماعی» در آثار استاد حکایت از بینش عمیق اجتماعی در تحول سازمان اجتماعی دارد. ایشان در خطاب به آن دسته از عرفان مسلکانی که تصور می کنند هر کس خودشرا خوب کند، جامعه هم اصلاح می گردد می گویند: «مسلما و مطمئنا اگر جامعه متعادل و موزون نباشد، اگر سازمان اجتماعی و مقررات اجتماعی و حقوق اجتماعی، موزون و متعادل نباشد، اخلاق فردی و شخصی، موزون نخواهد ماند.»[21] به عبارت دیگر «اگر در جامعه ای عدالت اجتماعی برقرار نباشد، پایۀ معنویت هم متزلزل خواهد بود. منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر می باید در جامعه برقرار کرد. در جامعه ای که عدالت وجود نداشته باشد، هزاران بیمار روانی، بوجود می آیند محرومیت ها، تولید عقده های روانی می کند و عقده های روانی، تولید انفجار» [22]
به نظر استاد، رمز موفقیت و جاذبۀ اسلام را در دستورهای اخلاقیش نباید جستجو کرد، بلک نفوذ اسلام در بین محرومین که اکثریت اجتماع را معمولا تشکیل می داده اند و از فطرت و زمینۀ سالم تری نسبت به اقلیت مرّفه برخوردار بوده اند را در «عدالت اجتماعی» و «اصلاحات اجتماعی» باید جست. «اسلام در مدت بسیار کمی و با سعرت فوق العاده ای جهانگیر شد و جای خودش را در دنیا باز کرد، چرا؟ آیا تنها به خاطر یک سلسله دستورهای ساده اخلاقی بود؟ اگر اسلام باصلاحات اجتماعی همّت نمی گماشت، امکان نداشت از دستورهای اخلاقی خود نتیجه بگیرد، اسلام منادی عدل و منادی حق و آزادی و مساوات و الغاء امتیازات بود، به این دلیل جهانی نو بوجود آورد. لطمات و خساراتی هم که دید از ناحیه مسخ شدن و زیر و رو شدن همین مسئله بود.» [23]
به نظر ایشان اگر علت عدم هدایت قرآن دربارۀ غیر متقین، ناپاکی و رجس درونی است و در نهاد ناپاک به مصداق روایت «لا یدخل الملائکة فی بیت فیه کلب»، نورانیت، معنویت و تعالی رشد نمی کند، محیط اجتماعی هم به مثابه یک واقعیت انکار ناپذیر اگر در درونش آلودگی پیدا شد به همان درجه از تعالی و رشد باز می ایستد و به عقیدۀ آن جناب یکی از دلایل مهم اعراض از دین با آنکه گرایش به دین فطری نوع انسان است- آلوده بودن محیط اجتماعی است. «یکی از چیزهایی که موجب اعراض و تنفر مردم از خدا و دین و همه معنویات می شود، آلوده بودن محیط و غرق شدن افراد در شهوت پرسی و هوا پرستی است. محیط آلوده همواره موجبات تحریک شهوات و تن پروری و حیوان صفتی را فراهم می کند... لهذا اقوام و ملتهایی که تصمیم می گیرند روح مذهب و اخلاق و ادب و شجاعت و مردانگی را در ملّتی دیگر بکشند وسایل عیاشی و شهوترانی و سرگرمیهای نفسانی آنها را فراهم و تکمیل می کنند.»[24] پس باید محیط آلوده را تغییر داد. نه تغییری در ظواهر و سطح و حتی تعیین مسئولین لایق و متعهد در همه سازمانهای اجتماعی، که چنین برخوردی جامعه طاغوت زده را اسلامی نمی کند. باید دست به اصلاحات جدی در بنیانهای اجتماعی زد. اسلام اگر توانسته جامعه ای نو بسازد، جامعه ای متحد و همفکر و همدل که جریان تاریخ را عوض کند، به این دلیل بوده است که با سرتیپ و ساختمان اجتماعی کار دا شته، به وضع قوانین و سیاستگذاری های گذشته معترض بوده است، «اسلام اگر تنها جنبه اخلاقی می داشت و مانند یک مکتب اخلاقی که کارش فقط پیشنهادهای اخلاقی و پند و نصیحت است فقط به مواعظ و نصایح می پرداخت و کاری به ترکیب و سازمان اجتماعی نمی داشت، ممکن نبود که بتواند جامعه ای نو بسازد، جامعه ای متحد، هم فکر و همدل که جریان تاریخ را عوض کند.» [25]
روحش شاد و راهش همواره پر رهرو باد
پی نوشت
[4]- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی 7 جلدی صفحۀ 322
[5]- نهضت های اسلامی در صد سالۀ اخیر صفحۀ 50
[6]- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی 7 جلدی صفحۀ 357
[7]- بررسی های اسلامی ج 3 صفحۀ 110
[8]- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی 7 جلدی صفحۀ 322
[9]- استاد در مقام دفاع از علم و تفکر ذاتی بشر می فرماید: علم و معرفت را هیچگاه به یک زمان معین یا بر یک قوم و ملت معین وقف نکرده اند و اگر امتیاز علم در انحصار اشخاص معین بود این پیشرفت حیرت آوری که امروز می بینیم حاصل نمی شد. وضع مخصوص تمدن امروز بشری و از بین رفتن فاصله ها و باز شدن معارف شرق و غرب به روی یکدیگر بهترین فرصت ها را برای شخص محقق پیش می آورد که نتایج قرنها رنج و مطالعه و تحقیق را که از راههای مختلف بدست آمده مورد استفاده قرار داده و با بکار بردن نیروی ابداع و ابتکار راه های تازه ای باز کند.» اصول فلسفه 3 جلدی صفحۀ 165
[10]-پیرامون انقلاب اسلامی صفحۀ 36
[18]-استاد در بحث از امتیازات و کمالات آیة ا... بروجردی، سازمان دادن به امور روحانیت را جزء خدمات بزرگ آن مرحوم بر می شمرد. شش مقاله صفحۀ 209.
[20]-پیرامون انقلاب اسلامی صفحۀ 118
[22]-پیرامون انقلاب اسلامی صفحۀ 138
- مجموعهآثاراستادشهیدمطهری، ج3، ص: 403 [24]