در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به چهار بخش تقسیم گردیده و بخش های دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

فصل سوم: مفهوم ملیت  

چیستی ملّت

ملت به معنی نژاد وخون خالص نه تنها در ایران بلکه در هیچ جای دنیا شاید وجود ندارد، حتی نمی توانیم بگوییم همه ما آریایی هستیم. ما یعنی ایرانیان امروز مخلوطی هستیم از نژادهای ترک ومغول وعرب و ایرانی. مهاجرتها و آمیزش ها نژاد خالصی باقی نگذاشتند. پس آنچه وجود ندارد این است. اما آنچه وجود دارد این است که ما به صورت یک قوم تاریخی که در حال حاضر دارای حکومت وقانون وسیاست واحد هستیم و یک واحد اجتماعی می باشیم وتقریباً در عین اینکه نژادهای گوناگونی می باشیم یک قوم تاریخی هستیم ولااقل ایرانیهای فعلی چند قرن است که باهم زندگی می کنند و [دارای ] خلق وخوی و افکار وعقاید واحساسات مشابهی هستند، به این معنی وجود داریم.

پس ما یک واحد اجتماعی هستیم. خانواده، کوچکترین واحد اجتماعی است واز آن بزرگتر، قبیله است و از آن بزرگتر، ملت است. ملت به اصطلاح شایع امروز نه به اصطلاح قرآن که [به معنی آیین و روش است.]

گرایش به جنبه های ملی در زبان اروپاییان، «ناسیونالیسم» نامیده می شود و به طور کلی هر واحد اجتماعی، احساسات وتعصبات وحس طرفداری وجانبداری به وجود می آورد. پس نا سیونالیسم از خانواده خودخواهی است با همه عوارض خوب و بدش، از غرور وخودپسندی وخودستایی وندیدن عیب خود ودیدن عیب دیگران وبزرگ جلوه دادن محاسن خود.

ناسیونالیسم بر احساسات متکی است نه بر عقل. آن اندازه که بر عقل متکی است این است که مردمی که با هم زندگی مشترک دارند خواه ناخواه حقوق مشترکی پیدا می کنند و باید رعایت کنند.

اکنون ببینیم براساس احساسات ناسیونالیستی، ما چه چیز را باید ملی وچه چیز را غیر ملی بدانیم، و در نتیجه آیا اسلام را از جنبه نا سیونالیستی باید از خود بدانیم یا بیگانه؟

ملت پرستی در عصر حاضر

یکی از مسائلی که در قرن حاضر مورد بحث وگفتگو قرارگرفته است مسأله ملیّت است. در این روزها بسیاری از ملل عالم از جمله مسلمانان ایرانی وغیر ایرانی به این مسأله توجه خاصی پیدا کرده اند و حتی برخی از آنان به قدری در این مسأله غرق شده اند که حدوحسابی برای آن نمی توان قائل شد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 168

حقیقت این است که مسأله ملیت پرستی در عصر حاضر برای جهان اسلام مشکل بزرگی به وجود آورده است. گذشته از اینکه فکر ملیت پرستی برخلاف اصول تعلیماتی اسلامی است (زیرا از نظر اسلام همه عنصرها علی السّواء هستند) این فکر مانع بزرگی است برای وحدت مسلمانان.

چنانکه می دانیم جامعه اسلامی از ملل مختلفی تشکیل شده است ودر گذشته، اسلام از ملل مختلف وگوناگون، یک واحد به وجود آورد به نام جامعه اسلامی. این وا حد اکنون نیز واقعاً وجود دارد؛ یعنی واقعاً در حال حاضر یک واحد بزرگ هفتصد میلیونی وجود دارد که فکر واحد وآرمان واحد واحساسات واحد دارد وهمبستگی نیرومند میان آنان حکمفرماست. هر اندازه جدایی میان آنهاست مربوط به خود آنان نیست، مربوط به حکومتها ودولتها وسیاستها ست، و در قرون جدید قدرتهای اروپا یی و آمریکایی عامل اساسی این جدایی هستند. با همه اینها، هیچ یک از این عاملها نتوانسته است اساس این وحدت را که در روح مردم قرار دارد از بین ببرد. به قول اقبال لاهوری:

         امر حق را حجت ودعوی یکی است             خیمه های ما جدا دلها یکی است

             از حجاز و چین و ا یرا نیم ما             شبنم یک صبح خندا نیم ما

 

افرادی از همین واحد، همه ساله یک اجتماع تقریباً یک میلیون ونیم نفری را در مراسم حج تشکیل می دهند.

اما از این طرف، فکر ملیت پرستی ونژادپرستی، فکری است که می خواهد ملل مختلف را در برابر یکدیگر قرار دهد. این موج در قرون اخیر در اروپا بالا گرفت. شاید در آنجا طبیعی بود، زیرا مکتبی که بتواند ملل اروپا را در یک واحد انسانی وعالی جمع کند، وجود نداشت. ا ین موج در میان ملل شرقی به وسیله استعمار نفوذ کرد. استعمار برای اینکه اصل تفرقه بینداز وحکومت کن را اجراکند، راهی از این بهتر ندید که اقوام وملل اسلامی را متوجه قومیت، وملیت ونژادشان بکند و آنها را سرگرم افتخارات موهوم نماید؛ به هندی بگوید تو سابقه ات چنین است وچنان؛ به ترک بگوید نهضت جوانان ترک ایجاد کن و پان ترکیسم به وجود آورد؛ به عرب که از هر قوم دیگر برای پذیرش این تعصبات آماده تر است- بگوید روی عروبت و پان عربیسم: تکیه کن وبه ایرانی بگوید نژاد تو آریاست وتو باید حساب خود را از عرب که از نژاد سامی است، جدا کنی.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 169

فکر ملیت وتهییج احساسات ملی احیاناً ممکن است آثار مثبت ومفیدی از لحاظ استقلال پاره ای از ملتها به وجود آورد ولی در کشورها اسلامی بیش از آنکه آثار خوبی به بار آورد، سبب تفرقه وجدایی شده است. این ملتها قرنهاست که این مرحله را طی کرده اند وپا به مرحله عالیتری گذاشته اند. اسلام، قرنهاست که وحدتی بر اساس فکر وعقیده وایدئو لوژی به وجود آورده است. اسلام در قرن بیستم نیز نشان داده است که در مبارزات ضداستعماری می تواند نقش قاطعی داشته باشد. در مبارزاتی که در قرن بیستم به وسیله مسلما نان بر ضد استعمار صورت گرفت ومنتهی به نجات آنها از چنگال استعمار شد، بیش از آنکه عامل ملیت تأثیر داشته باشد، عامل اسلام، مؤثر بوده است از قبیل مبارزات الجزایر، اندونزی، کشورهای عربی وپاکستان.

آری، این ملتها قرنهاست نشان داده اند که با انگیزه فکری واعتقادی و براساس یک ایدئولوژی می توانند وحدت به وجود آورند وقیام کنند وخود را از چنگال استعمارگران نجات دهند. سوق دادن چنین مردمی به سوی عامل احساس ملیت حقاً جز ارتجاع نامی ندارد.

به هرحال موج عنصر پرستی ونژاد پرستی که سلسله جنبان آن اروپاییان اند، مشکل بزرگی برای جهان اسلام به وجود آورده است. می گویند علت اینکه مرحوم سید جمال الدین اسد آبادی ملیت خود را مخفی می کرد این بود که نمی خواست خود را به یک ملت معین وابسته معرفی کند واحیاناً بهانه ای به دست استعمار چیان بد هد واحساسات دیگران را علیه خود بر انگیزد.

ما به حکم اینکه پیرو یک آیین ومسلک ویک ایدئولوژی به نام اسلام هستیم که در آن عنصر قومیت وجود ندارد، نمی توانیم نسبت به جریانهایی که بر ضد این اید ئو لوژی تحت نام وعنوان ملیت وقومیت صورت می گیرد، بی تفاوت بمانیم.

همه می دانیم که در این اواخر افرادی بیشمار تحت عنوان دفاع از ملیت وقومیت ایرانی مبارزه وسیعی را علیه اسلام آغاز کرده اند و در زیر نقاب مبارزه با عرب و عربیت، مقدسات اسلامی را به باد اهانت گرفته اند.

آثار این مبارزه با اسلام را که در ایران در کتا بها، روزنا مه ها، مجلات هفتگی و غیره می بینیم نشان می دهد یک امر اتفاقی وتصادفی نیست، یک نقشه حساب شده است ومنظوری در کار است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 170

تبلیغات زرتشتی گری نیز که این روزها بالا گرفته ومد شده، یک فعالیت سیاسی حساب شده است. همه می دانند که هرگز ایرانی امروز به دین زردتشتی بر نخواهد گشت، تعا لیم زرتشتی جای تعالیم اسلامی را نخواهد گرفت، شخصیتهای مزدکی ومانوی وزرتشتی وهمه کسانی که امروز تحت عنوان دروغین ملی معرفی می شوند وهیچ صفت مشخصه ای جز انحراف از تعلیمات اسلامی نداشته اند خواه آنکه رسماً به نام مبارزه با اسلام فعا لیت کرده باشند یا مبارزه با قوم عرب را بهانه قرار داده باشند هرگز جای قهرمانان اسلامی را در دل ایرانیان نخواهند گرفت، هرگز «المقّنع»، «سنباد»، «بابک خرّم دین»، «مازیار» جای «علی بن ابیطالب» و «حسین بن علی» وحتی «سلمان فارسی» را در دل ایرانیان نخواهند گرفت. اینها را همه می دانند.

ولی در عین حال جوانان خام و بی خرد را می توان با تحریک احساسات وتعصبات قومی و نژادی و وطنی علیه اسلام بر انگیخت ورابطه آنان را با اسلام قطع کرد؛ یعنی اگرچه نمی شود احساسات مذهبی دیگری به جای احساسات اسلامی نشاند، ولی می شود احساسات اسلامی را تبدیل به احساسات ضد اسلامی کرد واز این راه، خدمات شایانی به استعمارگران نمود. لهذا می بینیم افرادی که بکلی ضد دین وضد مذهب وضد خدا هستند، در آثار خود ونوشته های پوچ وبی مغز خود از زرتشتی گری واوضاع ایران قبل از اسلام حمایت می کنند. هدفشان، روشن ومعلوم است.

ما می خواهیم در این بحث خود با همان منطقی که این افراد به کار می بند ند وارد بحث شویم یعنی منطق ملیت واحساسات ملی وناسیونالیستی؛ آری با همین منطق، هر چند توجه داریم که به قول اقبال پاکستانی ملت پرستی، خود نوعی توحّش است؛ توجه داریم که احساسات ملی تا آنجا که جنبه مثبت داشته باشد ونتیجه اش خدمت به هموطنان باشد، قابل توجه است ولی آنجا که جنبه منفی به خود می گیرد وموجب تبعیض در قضاوت، در دیدن وندیدن خوبیها وبدیها و در جانبداری ها می شود، ضد اخلاق وضد انسانیّت است؛ توجه داریم که منطق عالیتری از منطق احساسات ملی وناسیونالیستی وجود دارد که طبق آن منطق، علم وفلسفه ودین فوق مرحله احساسات قومی وغرورهای ملی در هر کجا مطلوب باشد، در جستجو های علمی وفلسفی ودینی مطلوب نیست که یک مسأ له علمی یا یک نظریه فلسفی یا یک حقیقت دینی را هرگز به دلیل اینکه ملی ووطنی است، نپذیرفت، همچنا نکه به بهانه اینکه بیگانه واجنبی است نمی توان نادیده گرفت و ردّ کرد. راست گفته آن که گفته است: علم ودین

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 171

وفلسفه نیز وطن ندارند، جهانی می باشند، به همه جهان تعلق دارند، همه جا، وطن آنهاست وهمه جها نیان هموطن آنها هستند. آری همه اینها را می دانیم. اما ما فعلًا به این منطق عالی عقلی وانسانی کاری نداریم. می خواهیم با همان منطق احساساتی که شایسته انسانهای تکا مل یافته است وارد بحث شویم. می خواهیم ببینیم با منطق احساسات ملی، آیا باید اسلام را امری خودی به شمار آوریم یا امری بیگانه و اجنبی؟ آیا با مقیاس ملیت، اسلام جزء ملیت ایرانی است واحساسات نا سیونا لیستی ایرانی باید آن را در بر گیرد یا خارج از آن است؟

از این رو باید بحث خود را در دو قسمت ادامه دهیم: اول درباره مقیاس ملیت؛ یعنی ملاک اینکه چیزی را جزء ملیت یک قوم یا خارج از ملیت یک قوم قرار دهیم چیست؟ قسمت دوم درباره اینکه طبق این مقیاس، آیا اسلام از نظر ملیت ایرانی یک امر خودی است یا بیگانه واجنبی؟ در واقع بحث ما کبرایی دارد وصغرایی؛ قسمت اول کبرای بحث است وقسمت دوم صغرای بحث.

ضمناً مقایسه ای نیز از این جهت میان اسلام وزرتشتی گری به عمل خواهد آمد؛ معلوم خواهد شد که با معیارها ومقیاسهای ملی، آیا اسلام بیشتر جنبه ملی ایرانی دارد یا زرتشتی گری؟

واژه ملت

کلمه ملت کلمه ای عربی است و به معنی راه وروش است. در قرآن کریم نیز این کلمه به همین معنی آمده است. این کلمه [پانزده ]، بار (در 15 آیه) در قرآن کریم آمده است، ولی مفهومی که این کلمه در قرآن کریم دارد با مفهومی که امروز مصطلح فارسی زبانان است و از آن کلمه ملیت را مشتق کرده اند متفاوت است.

ملت در اصطلاح قرآن به معنی راه وروش وطریقه ای است که از طرف یک رهبر الهی بر مردم عرضه شده است. مثلًا می فرماید: ملّه ابیکم ابراهیم یعنی راه وروش پدر شما ابراهیم، یا می فرماید: ملّه ابراهیم حنیفاً

راغب اصفهانی در کتاب مفردات القرآن می گوید: ملت واملال که همان املاء است از یک ریشه است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 172

فلیملل ولّیه با لعدل یعنی ولیّ او از روی عدالت املاء کند. راغب می گوید: علت اینکه یک طریقه الهی ملت نامیده شده است این است که از طرف خداوند املاء ودیکته شده است.

پس، از نظر قرآن یک مجموعه فکری وعلمی ویک روشی که مردم باید طبق آن عمل کنند، ملت نامیده می شود بنابراین، ملت با دین یک معنی دارد، با این تفاوت که یک چیز به اعتباری دین وبه اعتبار دیگری ملت نامیده می شود؛ به آن اعتبار ملت نامیده می شود که آن چیز از طرف خدا به پیا مبری املاء می شود که به مردم ابلاغ نماید ومردم را بر اساس آن رهبری نماید.

علمای فقه اللغه می گویند: یک تفاوت میان کلمه دین وکلمه ملت این است که کلمه دین را به خدا می توان اضافه کرد و مثلًا گفت: دین الله یعنی دین خدا، و همچنین به فرد پیرو نیز اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: دین زید، دین عمرو. ولی کلمه ملت نه به خدا اضافه می شود ونه به پیرو، گفته نمی شود: ملت خدا یا ملت زید یا ملت عمرو، بلکه به آن رهبری که از طرف خدا مأ مور رهبری مردم بر طبق طریقه خا صی است اضافه می شود، مثلًا گفته می شود: ملت ابراهیم یا ملت عیسی یا ملت محمد صلی الله علیه واله. مثل این است که در مفهوم این کلمه، رهبری گنجا نده شده است.

از این نظر می توان گفت کلمه ملت نزدیک است با کلمه مکتب در اصطلاح جدید. کلمه مکتب نیز معمولًا به رهبر یک روش ومسلک اضافه می شود. اگر این جهت را که در کلمه ملت نیز مانند کلمه مکتب املاء ودیکته کردن گنجانیده شده است، مورد توجه قرار دهیم، شباهت ونزدیکی این دو کلمه بیشتر روشن می شود.

کلمه ملت در اصطلاح امروز فارسی

در اصطلاح امروز فارسی، این کلمه به کلی مفهوم مغایری با مفهوم اصلی خود پیدا کرده است. امروز کلمه ملت به یک واحد اجتماعی گفته می شود که دارای سابقه تاریخی واحد وقانون وحکومت واحد واحیاناً آمال وآرمانهای مشترک و واحد می باشند. ما امروز به جای مردم آلمان وانگلستان وفرانسه وغیره، ملت آلمان، ملت انگلستان، ملت فرانسه می گوییم واحیاناً به همه آن مردم این کلمه را اطلاق نمی کنیم، به یک طبقه مردم، ملت می گوییم؛ یعنی آنها را به دو طبقه تقسیم می کنیم: طبقه حاکمه

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 173

وطبقه محکومه؛ به طبقه حاکمه کلمه دولت وبه طبقه محکومه کلمه ملت را اطلاق می کنیم. این اصطلاح فارسی یک اصطلاح مستحدث وجدید است و در واقع یک غلط است در صدسال ودویست سال وهزار سال پیش هرگز این کلمه در زبان فارسی به این معنی غلط استعمال نمی شد. گمان می کنم این اصطلاح جدید از زمان مشروطیت به بعد پیدا شده است وظاهراً ریشه این غلط این بوده که این کلمه را مضاف الیه کلمه دیگر قرار می داده اند، مثلًا می گفته اند: پیروان ملت ابراهیم، پیروان ملت محمد صلّی الله علیه واله، پیروان ملت عیسی وهمچنین. بعدها کلمه پیروان حذف شده وگفته اند: ملت محمد صلّی الله علیه واله، ملت عیسی. کم کم کار به آنجا کشیده که گفته اند: ملت ایران، ملت ترک، ملت عرب، ملت انگلیس. به هرحال، یک اصطلاح مستحدث است.

اعراب امروز در مواردی که ما کلمه ملت را به کار می بریم آنها کلمه قوم یا کلمه شعب را به کار می برند، مثلًا می گویند: الشعب الایرانی و یا الشعب المصری وغیره. ما که فعلًا در این بحث کلمه ملت و ملیت را به کار می بریم همان مفهوم جدید ومصطلح امروز فارسی را در نظر گرفته ایم، خواه غلط وخواه درست.

ملیت از نظر اجتماعی

از بحث لغوی می گذریم و وارد بحث اجتماعی می شویم. کوچکترین واحد اجتماعی «خانواده» است. زندگی مشترک انسان ها تا وقتی که به زن و شوهر و فرزندان و فرزندزادگان و احیاناً همسران فرزندان آن ها محدود است، «زندگی خانوادگی» نامیده می شود.

زندگی خانوادگی، فوق العاده قدیم است. از وقتی که انسان پیدا شده، زندگی خانوادگی داشته است. به عقیده بعضی، اجداد حیوانی انسان هم کم و بیش زندگی خانوادگی داشته اند.

واحد بزرگ تر از خانواده «قبیله» است. زندگی قبیله ای مجموعه خانواده هایی را که در جد اعلی با هم مشترکند، دربرمی گیرد. زندگی قبیله ای، مرحله تکامل یافته زندگی خانوادگی است. می گویند در زندگی های خانوادگی و انفرادی اولیه بشر، از لحاظ مالی و اقتصادی اشتراک حکمفرما بود نه اختصاص، بعدها مالکیت اختصاصی به وجود آمده است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 174

واحد اجتماعی دیگری که از این واحد بزرگ تر و تکامل یافته تر است و شامل مجموع مردمی می شود که حکومت واحد و قانون واحدی بر آن ها حکومت می کند، در اصطلاح امروز فارسی زبانان «ملت» نامیده می شود. واحد ملی ممکن است از مجموع قبایلی فراهم شده باشد که در اصل و ریشه و خون با هم شریکند و ممکن است قبایلی که ایجادکننده یک ملت هستند در خون و ریشه اصلی هیچ گونه با هم اشتراک نداشته باشند و ممکن است اساساً زندگی قبیله ای و ایلی در میان آن ها به هیچ وجه وجود نداشته باشد و اگر وجود داشته باشد فقط در میان بعضی از افراد آن ملت وجود داشته باشد نه در میان همه آن ها.

در کتاب اصول علوم سیاسی جلد اول، صفحه 327 چنین آمده است:

 «با تفکیکی که در قرن بیستم از ملت و مردم می شود، لغت مردم بیشتر برای تعیین گروه اجتماعی به کار می رود و لیکن ملت از نظر حقوقی و سیاسی واحد جمعیت است که بر قلمرو ارضی کشوری مستقر می شود و این استقرار نتیجه وحدت تاریخی، زبانی، مذهبی یا اقتصادی یا آرمان های مشترک و خواستن ادامه زندگی مشترک است. کلمه مردم، جنبه جامعه شناسی بیشتری دارد در حالی که ملت بیشتر از نظر حقوق و سیاست داخلی یا بین المللی مورد نظر قرار می گیرد. بعلاوه، استعمال این کلمه در عرف مارکسیست ها و لیبرال ها فرق می کند و باید توجه داشت که در به کاربردن، گوینده یا نویسنده پیرو چه ایدئولوژی و اندیشه است.»

امروز درجهان، ملل گوناگونی وجود دارد. آنچه آن ها را به صورت ملت واحد درآورده است زندگی مشترک و قانون و حکومت مشترک است نه چیز دیگر از قبیل نژاد و خون و غیره. وجه مشترک این واحدها این است که حکومت واحد آن ها را اداره می کند. بعضی از این ملت ها سابقه تاریخی زیادی ندارند، مولود یک حادثه اجتماعی اند مثل بسیاری از ملل خاورمیانه که مولود جنگ بین الملل اول و شکست عثمانی هایند.

فعلًا در دنیا ملتی وجود ندارد که از نظر خون و نژاد از سایر ملل جدا باشد. مثلًا ما ایرانی ها که سابقه تاریخی نیز داریم و از لحاظ حکومت و قوانین دارای وضع خاصی هستیم، آیا از لحاظ خون و نژاد از سایر ملل مجاور جدا هستیم؟ مثلًا ما که خود را از نژاد آریا و اعراب را از نژاد سامی می دانیم، آیا واقعاً همین طور است یا دیگر پس از این همه اختلاطها و امتزاج ها، از نژادها اثری باقی نمانده است؟

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 175

حقیقت این است که ادعای جدا بودن خون ها و نژادها خرافه ای بیش نیست. نژاد سامی وآریایی و غیره به صورت جدا و مستقل از یکدیگر فقط در گذشته بوده است، اما حالا آن قدر اختلاط و امتزاج و نقل و انتقال صورت گرفته است که اثری از نژادهای مستقل باقی نمانده است.

بسیاری از مردم امروز ایرانی که ایرانی و فارسی زبان اند و داعیه ای ایرانی گری دارند، یا عرب اند یا ترک یا مغول، همچنان که بسیاری از اعراب که با حماسه زیادی دم از عربیت می زنند از نژاد ایرانی یا ترک یا مغول می باشند. شما اگر همین حالا سفری به مکه و مدینه بروید، اکثر مردم ساکن آنجا را می بینید که در اصل اهل هند یا ایران یا بلخ یا بخارا یا جای دیگری هستند. شاید بسیاری از کسانی که نژادشان از کوروش و داریوش است، الان در کشورهای عربی تعصب شدید عربیت دارند و بالعکس شاید بسیاری از اولاد ابوسفیان ها امروز سنگ تعصب ایرانیت به سینه می زنند.

چند سال پیش یکی از اساتید دانشگاه تهران کوشش داشت با دلیل اثبات کند که یزید بن معاویه یک ایرانی اصیل بوده تا چه رسد به فرزندانش. اگر در این سرزمین باشند.

پس آنچه به نام ملت فعلًا وجود دارد این است که ما فعلًا مردمی هستیم که در یک سرزمین و در زیر یک پرچم و با یک رژیم حکومتی و با قوانین خاصی زندگی می کنیم، اما اینکه نیاکان و اجداد ما هم حتماً ایرانی بوده اند یا یونانی یا عرب یا مغول یا چیز دیگر، نمی دانیم.

اگر ما ایرانیان بخواهیم بر اساس نژاد قضاوت کنیم و کسانی را ایرانی بدانیم که نژاد آریا داشته باشند، بیشتر ملت ایران را باید غیرایرانی بدانیم و بسیاری از مفاخر خود را از دست بدهیم؛ یعنی از این راه بزرگ ترین ضربت را بر ملیت ایرانی زده ایم. الان در ایران قوم ها و قبایلی زندگی می کنند که نه زبانشان فارسی است و نه خود را از نژاد آریا می دانند.

به هر حال در عصر حاضر دم زدن از استقلال خونی و نژادی خرافه ای بیش نیست.

تعصبات ملی

واحد اجتماعی، خواه خانواده، خواه قبیله و خواه ملت (به اصطلاح امروز فارسی) با نوعی احساسات و تعصبات همراه است؛ یعنی در انسان یک نوع حس جانبداری نسبت به خانواده و قوم و ملت خود پیدا می شود. این حس جانبداری ممکن است در واحد خیلی بزرگ تر یعنی واحد قاره ای و منطقه ای نیز به

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 176

وجود آید. مثلًا مردم اروپا در برابر مردم آسیا یک نوع حس جانبداری نسبت به خود احساس می کنند و بالعکس مردم آسیا در برابر مردم اروپا؛ همان طور که مردم یک نژاد نیز امکان دارد که چنین احساسی نسبت به هم نژادان خود داشته باشند.

ملیت از خانواده «خودخواهی» است که از حدود فرد و قبیله تجاوز کرده، شامل افراد یک ملت شده است و خواه ناخواه عوارض اخلاقی خودخواهی، تعصب، عجب، ندیدن عیب خود (البته عیب های ملی در مقیاس ملت)، بزرگتر دیدن خوبی های خود، تفاخر و امثال این ها را همراه دارد «1».

ناسیونالیسم

گرایش به جنبه های قومی و ملی در زبانهای اروپایی «ناسیونالیسم» خوانده می شود که برخی از دانشمندان فارسی زبان آن را «ملت پرستی» ترجمه کرده اند.

ناسیونالیسم مطابق بیان گذشته، بر عواطف و احساسات قومی و ملی متکی است نه بر عقل و منطق. ناسیونالیسم را نباید به طور کلی محکوم کرد. ناسیونالیسم اگر تنها جنبه مثبت داشته باشد، یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنه بیشتر و احسان و خدمت بیشتر به کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم بشود، ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام مذموم نمی باشد، بلکه اسلام برای کسانی که طبعاً حقوق بیشتری دارند از قبیل همسایگان و خویشاوندان، حقوق قانونی زیادتری قائل است.

ناسیونالیسم آنگاه عقلًا محکوم است که جنبه منفی به خود می گیرد؛ یعنی افراد را تحت عنوان ملیتهای مختلف از یکدیگر جدا می کند و روابط خصمانه ای میان آنها به وجود می آورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده می گیرد.

نقطه مقابل ناسیونالیسم، «انترناسیونالیسم» است که قضایا را با مقیاس جهانی می نگرد و احساسات ناسیونالیستی را محکوم می کند. ولی همچنانکه گفتیم اسلام همه احساسات ناسیونالیستی را محکوم نمی کند، احساسات منفی ناسیونالیستی را محکوم می کند نه احساسات مثبت را «2».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 177

مقیاس ملت

در ابتدا چنین به نظر می رسد که لازمه ناسیونالیسم و احساسات ملی این است که هر چیزی که محصول یک سرزمین معین یا نتیجه ابداع فکر مردم آن سرزمین است، آن چیز از نظر آن مردم باید ملی به حساب آید و احساسات ملی و ناسیونالیستی، آن را در بر می گیرد و هر چیزی که از مرز و بوم دیگر آمده است باید برای مردم این سرزمین، بیگانه و اجنبی به شمار آید.

ولی این مقیاس، مقیاس درستی نیست، زیرا ملت از افراد زیادی تشکیل می شود و ممکن است فردی از افراد ملت چیزی را ابداع کند و مورد قبول سایر افراد واقع نشود و ذوق عمومی آن را طرد کند. بدون شک چنین چیزی نمی تواند جنبه ملی به خود بگیرد.

مثلًا ممکن است ملتی که سیستم اجتماعی مخصوصی را در زندگی خود انتخاب کند و فردی یا افرادی از همان ملت یک سیستم مغایر با سیستم عمومی ابداع و پیشنهاد کنند و مورد قبول عموم واقع نشود، در این صورت، آن سیستم مردود و مطرود را صرفاً به خاطر اینکه از میان مردم برخاسته و مبدع و مبتکر آن یکی از افراد همان ملت بوده نمی توان برای آن ملت یک پدیده ملی دانست و برعکس ممکن است یک سیستم اجتماعی در خارج از مرزهای یک کشور به وسیله افرادی از غیر آن ملت طرح شود ولی افراد آن کشور با آغوش باز آن را بپذیرند. بدیهی است در اینجا نمی توانیم آن سیستم پذیرفته شده را به خاطر آنکه از جای دیگر آمده است، بیگانه و اجنبی بخوانیم و یا مدعی شویم که مردمی که چنین کاری کرده اند برخلاف اصول ملیت خود عمل کرده و در ملت دیگر، خود را هضم کرده اند و یا بالاتر، مدعی شویم که چنین مردمی خود را تغییر داده اند.

بلی، در یک صورت آن چیزی که از خارج رسیده است بیگانه و اجنبی خوانده می شود و پذیرش آن برخلاف اصول ملیت شناخته می شود و احیاناً پذیرش آن نوعی تغییر ملیت به شمار می آید که آن چیز رنگ یک ملت بالخصوص داشته باشد و از شعارهای یک ملت بیگانه باشد. بدیهی است که در این صورت اگر ملتی شعار ملت دیگر را بپذیرد و رنگ آن ملت را به خود بگیرد، برخلاف اصول ملیت خود عمل کرده است. مثلًا نازیسم آلمان و صهیونیزم یهود رنگ ملیت بالخصوصی دارد؛ اگر افراد یک ملت دیگر بخواهند آن را بپذیرند، برخلاف ملیت خود عمل کرده اند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 178

اما اگر آن چیز رنگ مخصوص نداشته باشد، نسبتش با همه ملتها علی السواء باشد، شعارهایش شعارهای کلی و عمومی و انسانی باشد و ملت موردنظر هم آن را پذیرفته باشد، آن چیز اجنبی و بیگانه و ضد ملی شمرده نمی شود و به قول طلاب: «لا بشرط یجتمع مع الف شرط» یعنی یک طبیعت بی رنگ با هر رنگی قابل جمع است، اما «طبیعت بشرط شی ء» یعنی طبیعتی که رنگ بخصوصی دارد، با هیچ رنگداری جمع نمی شود.

به همین دلیل، حقایق علمی به همه جهان تعلق دارد. جدول فیثاغورس و نسبیت انیشتن به قوم معینی تعلق ندارد و با هیچ ملیتی منافات ندارد، برای اینکه این حقایق بی رنگ است و رنگ و بوی قوم و ملت مخصوصی را ندارد. به این دلیل، دانشمندان و فیلسوفان و پیامبران به همه جهانیان تعلق دارند، که عقاید و آرمانهای آنها محصور در محدوده یک قوم و ملت نیست.

خورشید از ملت خاصی نیست و هیچ ملتی نسبت به آن احساس بیگانگی نمی کند، زیرا خورشید به همه عالم یک نسبت دارد و با هیچ سرزمین وابستگی مخصوص ندارد. اگر بعضی از سرزمینها کمتر از نور خورشید استفاده می کنند، مربوط به وضع خودشان است نه به خورشید. خورشید خود را به سرزمینی معین وابسته نکرده است.

پس معلوم شد صرف اینکه یک چیزی از میان یک مردمی برخاسته باشد، ملاک خودی بودن آن نمی شود و صرف اینکه چیزی از خارج مرزها آمده باشد، ملاک اجنبی بودن و بیگانه بودن آن نمی شود. همچنانکه سابقه تاریخی، ملاک عمل نیست؛ یعنی، ممکن است ملتی قرنها یک سیستم خاص اجتماعی را پذیرفته باشد و بعد تغییر نظر بدهد و سیستم نوینی را به جای آن انتخاب کند. مثلًا ما مردم ایران در طول بیست و پنج قرن تاریخ ملی، مانند بسیاری از کشورهای دیگر، رژیم استبدادی داشتیم و اکنون کمی بیش از نیم قرن است که رژیم مشروطه را به جای آن انتخاب کرده ایم. رژیم مشروطیت را ما ابداع و ابتکار نکردیم، بلکه از دنیای خارج به کشور ما آمده است ولی ملت ما آن را نپذیرفته و در راه تحصیل آن فداکاریها کرده است. البته افراد زیادی از همین ملت با سرسختی عجیبی مقاومت کردند، مسلحانه قیام کردند و برای حفظ رژیم استبداد خون خود را ریختند ولی از آنجا که در اقلیت بودند و اکثریت ملت ایران رژیم مشروطیت را پذیرفت و در راه آن فداکاری کرد، آنان شکست خوردند و عاقبت تسلیم اراده اکثریت شدند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 179

اکنون آیا ما باید رژیم مشروطه را یک رژیم ملی و خودی بدانیم، یا نظر به اینکه در طول تاریخ زندگی اجتماعی و ملی ما، رژیم ما رژیم استبداد بوده نه رژیم مشروطه و بعلاوه ما ابداع کننده آن نبوده ایم و آن را از جای دیگر اقتباس کرده ایم، باید بگوییم رژیم ملی ما رژیم استبدادی است و رژیم مشروطه برای ما یک رژیم بیگانه است؟

اعلامیه حقوق بشر را ما تنظیم نکرده ایم و در تنظیم آن هم شرکت نداشته ایم و در طول تاریخ ملی ما مسائلی که در آن اعلامیه مطرح است کمتر مطرح شده است، ولی ملت ما مانند ملتهای دیگر جهان کم و بیش مواد آن را پذیرفته است. اکنون ما از نظر «ملیت ایرانی» درباره این اعلامیه چه بگوییم؟ سایر ملتهایی که تنظیم کننده این اعلامیه نیستند، درباره این اعلامیه که از خارج مرزهای کشورشان به آنها رسیده است، چه بگویند؟ آیا احساسات ملی ایجاب می کند که به حکم سابقه تاریخی و به حکم اینکه این اعلامیه از خارج مرزهای آنها سرچشمه گرفته است، با آن مبارزه کنند؟ آن را اجنبی و بیگانه بدانند؟ یا اینکه به حکم دو اصل مزبور: یکی اینکه این اعلامیه رنگ و بوی ملت خاصی ندارد، دیگر اینکه ملت آن را پذیرفته است، باید آن را خودی و غیراجنبی بدانند؟

عکس این مطلب را نیز می توان در نظر گرفت؛ یعنی ممکن است آیین و مسلک و مرامی از میان ملتی برخیزد اما «ملی» شمرده نشود، از باب اینکه رنگ یک ملت دیگر را دارد، یا از راه اینکه مورد قبول این ملتی که از میان آنها برخاسته واقع نشده است، مثلًا کیش مانوی و مسلک مزدکی از میان ملت ایران برخاسته است ولی نتوانسته است پشتیبانی ملت را به دست آورد، به همین جهت این دو مسلک را نمی توان یک پدیده ملی به شمار آورد.

اساساً اگر این گونه امور را به اعتبار ابداع کنندگان و پیروان معدودشان «ملی» به حساب آوریم عواطف و احساسات اکثریت را نادیده گرفته ایم.

از مجموع مطالبی که گفته شد دانسته می شود که از نظر احساسات ملی و عواطف قومی، نه هر چیزی که از وطن برخاست جنبه ملی پیدا می کند و نه هر چیزی که از مرز و بوم دیگر آمده باشد بیگانه به شمار می رود، بلکه عمده آن است که اولًا بدانیم آن چیز رنگ ملت بالخصوصی دارد یا بی رنگ است و عمومی و جهانی است، ثانیاً آیا ملت مورد نظر آن چیز را به طوع و رغبت پذیرفته است یا به زور و اکراه.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 180

اگر هر دو شرط جمع شد، آن چیز خودی و غیراجنبی به شمار می رود و اگر این دو شرط جمع نشد، خواه فقط یکی از ایندو موجود باشد و خواه هیچ کدام موجود نباشد، آن چیز بیگانه شمرده می شود. به هر حال عامل «اینکه این چیز از میان چه ملتی برخاسته است» نه سبب می شود که الزاماً آن چیز خودی و ملی محسوب شود و نه سبب می شود که اجنبی و بیگانه شمرده شود «1».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 181

فصل چهارم: هویت ملی

1- تعریف فرهنگ

با مقایسه فرهنگ با علم می توان به فهمی روشن از ماهیت فرهنگ دست یافت به این ترتیب که بین علم و فرهنگ، چهار فرق در کار است، اولین فرق این است که علم به هر شعبه از اطلاعات بشر گفته می شود مثلًا علم حساب، هندسه، فیزیک، شیمی، نحو، صرف، تفسیر، فقه، اصول و غیره، ولی فرهنگ یک مجموعه است که شامل علوم، فلسفه ها، ذوقیات، هنر، صنعت و غیره می شود. ثانیاً فرهنگ به صورت یک پیکر است نه یک مجموعه متفرقه. مجموعه متفرقه آنگاه به صورت یک فرهنگ درمی آید که روح واحد بر آن حکمفرما باشد. ثالثاً فرهنگ به همین دلیل برای همه مردم علی السویه نیست، اختصاص به مردمی دارد که روح آن فرهنگ را داشته باشند. رابعاً علم وصف شی ء به حال نفس است و فرهنگ وصف شی ء به حال موصوفها یعنی انسانها.

2- فرهنگ و تمدن

فرق فرهنگ و تمدن چیست؟ اینکه تمدن، جهانی است و فرهنگ، ملی.

3- فرهنگ اسلامی

در تعریف فرهنگ می گویند: مجموعه اندوخته های معنوی، فکری، روحی، عقلی، اخلاقی واجتماعی یک قوم. معمولًا کلمه «مذهبی» را اضافه می کنند، می گویند مجموعه اندوخته های و ... مذهبی. البته این بدان معنی است که مذهب را نیز به عنوان یکی از فروع و شاخه های فرهنگ فرض می کنند، ولی درباره اسلام بالخصوص این گونه نمی توان نظر داد. اسلام خود سازنده فرهنگ است، یعنی اسلام خود یک سلسله اندوخته های معنوی آورد که همان ها فرهنگ اسلامی به شمار می رود.

4- فرهنگ و هویت ملی

این بحث بسیار عالی است ولی مدعیان ملیت، امروز ریشه ملیت را جنسیت و نژاد و یا وطن نمی شمارند بلکه فرهنگ خاص می شمارند؛ مدعی هستند که هویت و شخصیت و خود یک ملت را و روح جمعی آنها را فرهنگ آن ملت می سازد و فرهنگها مختلف الماهیه اند و هر کدام طعم و بو و رنگ و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 182

خاصیت مخصوص دارد، لهذا ذوقها، پسندها، احساسات، بینشها، موسیقیها، ادبیات، حساسیتهای هر قوم با قوم دیگر مختلف است.

قبلًا در صفحه 478 از صفحه 101 المیزان، ج 4 نقل کردیم که قرآن برای هر امتی شعور و فهم خاص قائل است: کذلک زینا لکل امه عملهم (انعام/ 108). آنگاه این سئوال مطرح می شود که فرهنگ را چه چیز می سازد؟ می گویند فرهنگ را تاریخ خاص یک قوم می سازد، در حقیقت فرهنگ را عمل اجتماعی و عکس العملهای اجتماعی یک قوم می سازد (و این در حقیقت نوعی پراکسیس است، یعنی ساخته شدن روح انسان وسیله عمل است ولی در سطح جامعه). سلسله مقالات بازگشت به خویش شریعتی بر همین اساس است که هویت و شخصیت هر قومی، فرهنگ ملی آن قوم است و فرهنگ ساخته تاریخ است. هر ملتی که فرهنگ خود را رها کند و تحت تأثیر فرهنگ دیگری قرار گیرد از خود بیگانه شده و هویت واقعی خود را از دست داده و هویت بدلی و عوضی- که عین خود او نیست، بلکه هویتی دیگر در او حلول کرده- در او پیدا شده است و در حقیقت آن ملت، مسخ شده است «1».

فرهت قائم مقامی مقاله ای دارد با عنوان فرهنگ بشری و فرهنگ ملی. بحثی دارد راجع به تمدن و فرهنگ که فرقی نمی گذارند میان تمدن و فرهنگ و می گویند تمدن همگانی است، یعنی تمدن به هیچ قومی اختصاص ندارد. ولی فرهنگ، رنگ ملی دارد، یعنی هر ملتی فرهنگ خاص خود را دارد و فرهنگ هر ملتی همان روح آن ملت است. این مبتنی بر همان نظریه خاص دورکهیم و امثال او در باب جامعه است که جامعه خودش یک روح دارد، روحش همان فرهنگش است و هر ملتی مادام که فرهنگش باقی باشد، باقی است و اگر فرهنگش از بین برود او دیگر از بین رفته است و این است که می گویند برای این که ملتی را از بین ببرند اول فرهنگش را از او می گیرند فرهنگش را که از او بگیرند روحش را از او گرفته اند، وقتی روحش را از او بگیرند دیگر او مرده است، یک لاشه بیشتر نیست و دیگر نمی تواند باقی بماند. منتها بعد این بحث مطرح است که آیا ما یک فرهنگ بشری داریم یا فرهنگ همیشه ملی است؟ اینهایی که ناسیونالیزم را در دنیا ترویج می کنند- که البته خود این کار ریشه سیاسی دارد یعنی برای حفظ برخی منافع است که این نظریه را ابراز می دارند- می خواهند بگویند اصلًا فرهنگ بشری

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 183

وجود ندارد و فقط فرهنگ ملی وجود دارد؛ می خواهند به ملتها بگویند: تو اگر می خواهی باقی بمانی فقط باید فرهنگ ملی خودت را حفظ کنی و دیگر دنبال یک فرهنگ بشری نروی (یک چنین حرفی).

او (نویسنده مقاله) هم از جمله مواردی که خیلی حرفهایش مورد اعتراض بود همین بود که ما فرهنگ بشری و عمومی و بین المللی نداریم. بعد مسئله اسلام را طرح کرده بود. در تعبیراتش نسبت به اسلام بی احترامی نمی کند، می گوید درست است که اسلام یک فرهنگ بین المللی داشت و هیچ رنگ ملی نداشت ولی دیدیم که این هم در عمل به صورت یک امر ملی درآمد و عربها آن را به خودشان نسبت دادند و از این حرفها که البته حرف بی اساسی است.

به هر حال فرهنگ یعنی روح جامعه. همه فرهنگهای ملی یک اصول مشترک بین المللی دارند. این خودش یک مطلبی است. در همه فرهنگهای ملی، ملتها نمی توانند خود را از یک سلسله اصول مشترک بین المللی خالی کنند. مثلًا توجه به بسیاری از مسائل معنوی از قبیل آزادی و عدالت و صلح و بشردوستی که کم و بیش در همه فرهنگهای دنیا هست، وجوه مشترک فرهنگهاست.

5- شرایط تکوین هویت ملی

سه شرط برای ایجاد و تکوین شخصیت ملی [وجود دارد:]

الف. تعظیم شعایر ملی (مقصود شعایری است که روحیه ملت به آنها بستگی دارد، مثل اسلام در ایران.)

ب. بیدار کردن قوه نقادی.

ج. پرهیز از تحقیر افراد.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم هویت ملی بخش اول

مفهوم هویت ملی بخش سوم

مفهوم هویت ملی بخش چهارم

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است