در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه علامه «ویژه شناخت»، ولی الله عباسی قم ؛


تعریف رایج و مشهور معرفت، «باور صادق موجه» [1] است. بر این اساس معرفت گزاره ای [2] دارای سه مؤلفه باور، صدق و توجیه می باشد. در این میان تحلیل و صورتبندی مفهوم «صدق» یکی از مسائل اصلی معرفت شناسی است که نظریه های متعددی درباره آن بیان شده است. البته این بدان معنا نیست که فقط معرفت شناسی به این موضوع می پردازد. معرفت شناسی بیشتر به همین خاطر به این موضوع می پردازد که صدق از مؤلفه های اساسی مفهوم معرفت است. بی تردید مؤلفه صدق کلیدی ترین نقش را در پی ریزی مفهوم معرفت دارد و شاید بدون آن اساسا نتوان مفهوم واضح و درستی برای معرفت در نظر گرفت شاهد بر این مطلب، تأکید همه تحلیل ها در باب مفهوم معرفت بر مؤلفه صدق است. اما ظاهرا بیش از معرفت شناسی، بسیاری از پژوهندگان مبحث فلسفی، با مفهوم صدق در منطق آشنا شده اند. استدلال یکی از مهمترین موضوعات منطق است با این همه، اگر چه مفهوم صدق برای منطق مفهوم بنیادین محسوب می شود، نظریه پردازی دربارۀ چیستی صدق در منطق انجام نمی گیرد. اما دقیقا فلسفه منطق نظریه پردازی philosophy of logic)  (  از همین رهگذر با موضوع صدق و در باب چیستی آن ارتباط می یابد. زمینه دیگری که در آن دربارۀ تئوریهای می باشد. [3]

صدق بحث می شود، منطق فلسفی [4] یکی دیگر (philosophical logic) علاوه بر اینها از دانش هایی که موضوع صدق را مورد بحث و بررسی قرار داده، فلسفه زبان است. [5]philosophy oa language

این شرط تحلیل معرفت (یعنی شرط صدق) هیچ اعتراضی جدی بر نینگیخته است.

در عوض بحث و مجادله بر سر این سؤال متمرکز شده است که صدق چیست؟ این سؤال در این ارتباط است که منشأ صدق چیست؟ نه اینکه راههای پی بردن به آنچه صادق است، چیست؟[6] پاسخهای متنفذ دست کم از سه رویگرد نشأت می گیرد: 1 صدق به معنای مطابقت (یعنی همخوانی، از یک نوع معین میان یک گزاره و یک وضعیت واقعی)، 2 صدق به معنای انسجام (یعنی همبستگی یک گزاره با سیستم معینی از گزاره ها) و 3) صدق به معنای ارزش معرفتی عملی (یعنی سودممندی یک گزاره در به دست آوردن اهداف خاص). [7] این سه دیدگاه، مهمترین تئوریهای ماهیت صدق اند که امروزه برای خود هوادارانی دارند.

1 نظریه انسجام گرایی

انسجام گراییcoherence   در معرفت شناسی دو کاربرد متفاوت دارد و نباید میان این دو خلط کرد: «نظریه انسجام گرایی ناظر به توجیه»، و «نظریه انسجام گرایی ناظر به صدق». در توضیح تمایز میان این دو باید گفت که نظریه اسنجام در باب توجیه معرفتی بیشتر به حوزه گزاره ها تعلق دراد و دربارۀ واقعیت عالم دیدگاهی ارائه نمی کند. اما نظریه انسجام در باب چیستی صدق به واقعیت نظر دارد و در اکثر موارد منکر وجود واقعیت فراذهنی می شود. رابطه این دو اعم و اخص مطلق است. بعضی تائلان به انسام گرایی ناظر به صدق باید در ساخت توجیه نیز قائل به انسجام گرایی باشند، اما کسانی که به انسجام در توجیه معتقدند، نباید لزوما در حوزه ماهیت هم قائل به انسجام گرایی باشند، می توانند اساسا در باب واقع حکمی ابراز نکنند به عبارت دیگر، صدق ناظر به مقام ثبوت است و توجیه به مقام اثبات نظر دارد. صدق وجهه ای عینی دارد و توجیه جنبه درونی میان گزاره هاست، و لذا انسجام گرایی در صدق تلاشی است در جهت ماهیت و چیستی صدق، اما انسجام گرایی در توجیه بر آن است که کدام گونه از توجیه برای معرفت ضروری است. [8]

نظریه انسجام صدق، نخست از سوی شماری از فیلسوفان ایده آلیست همجون برادلی، بلانشارد و بوزانکه مطرح شد، گر چه بسیاری از فیلسوفان خردگرای بزرگ و سیستم ساز همچون لایب ینس، اسپینوزا و هگل خواسته یا ناخواسته بدین نظریه تمایل داشته اند. افزون بر این فیلسوفان، تنی چند از اعضای مکتب پوزیتیویسم منطقی نیز مانند نویراث و همپل که از نظام های ریاضی محض و فیزیک نظریه تأثیر فراوان پذیرفته بودند، به نظریه انسجام روی آوردند. بنا بر نظریه انسجام، صدق و کذب یک گزاره به معنای انسجام یا هماهنگی آن با دستگاهی از گزاره های دیگر است. گزاره مورد نظر، عضوی از دستگاهی است که از طریق استلزامهای منطقی با سایر اعضای آن دستگاه ارتباط منطقی دارد. برخی از حامیان این نظریه معتقدند که هر یک از اعضای دستگاه در واقع از اعضای دیگر استنتاج می شود؛ همان گونه که در یک دستگاه ریاضی می توان قضیه ای را از قضایای دیگر استنتاج کرد یا قضایای دیگری را از قضیه مورد نظر نتیجه گرفت. بنابراین برای آزمودن صدق گزاره ای باید انسجام آن را با دستگاهی از گزاره های آزمود. [9]

استاد مطهری نظریه انسجام گرایی را به صورت زیر توصیف می کند: «عده ای گفته اند اگر یک فرد تنها را در نظر بگیریم، حقیقت عبارت است از اندیشه ای که در ذهن آن فرد وجود دارد و با اندیشه های دیگر او سازگار است؛ یعنی اندیشه ای که در ذهن شما پیدا می شود، اگر با سایر اندیشه های شما سازگار در آید و تناقض نداشته باشد حقیقت است، ولی اگر اندیشه های شما دیگر شما را نفی کند و با آنها سازگار نباشد، غلط است.» [10]

2 نظریه عمل گرایی

نظریه دیگر دربارۀ صدق، نظریه عمل گرایی می باشد که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم توسط فیلسوفان آمریکایی چارلز پیرس، ویلیام جمیز و جان دیویی گسترش یافت . این نظریه برای یک سنت فلسفی عینی و متنوع و اساسی است که اف. سی. ای. اسکینو، سی. آی. لیس، اف. پی رمزی، و دبلیو. وی. تو این به عنوان دیگر اعضا به حساب می آید. این طور نیست که انتظار رود که همه این فیلسوفان به طور کلی در عمل گرایی شان توافق دارند یا حتی در همین روایت نظریه عمل گرایانه در مورد صدق مشارکت دارند.

ساده ترین عبارت در مورد این نظرها این است که این نظریه صدق را با نتیجه مطلوب مساوی می داند. «یک گزاره صاقد است اگر در عمل مؤثر مواقع شود، اگر آن منفعت و فایده ای عملی در بر داشته باشد. [11]

ویلیام جمیز معتقد است که گزاره ای صادق است که ما بتوانیم آن را عمل کنیم: [12] «چیزی که [عملا] موجب تفاوتی نیست نمی توان [از نظر معنا] متفاوت باشد. [13]

از دیدگاه پیرس هم گزاره ای صادق است که هیچ یک از نتایج تصویری اش با آزمون ها مغایرت نداشته باشد. این شرط لازم و کافی صدق گزاره ها است. در این تعریف از صدق گزاره دو مفهوم به کار رفته است، «نتیجه» و «مغایرت با آزمون»، اگر مفهومی از «صدق» در تعریف «نتیجه» وجود داشته باشد و اگر گزاره ای که با طبیعت مغایرت دارد «نادرست» باشد، حضور این دو مفهوم در تعریف صدق گزاره به دور می انجامد. [14]

نقد نظریه انسجام گرایی و عمل گرایی

نظریه انسجام گرایی در صدق اشکالات فراوانی دارد که بررسی همه آنها از حوصله این نوشتار خارج است. یکی از اشکالات مهم انسجام گرایی این است که این دیدگاه به «نسبی گرایی معرفتی» ختم می شود. به عبارت دیگر، ما در نظریه انسجام با اصل دو مراتب بودن صدق روبرو هستیم که نتیجه آن نسبی گرایی است اگر بپذیریم که اساسا صدق عبارت است از یک کل هر یک از اجزای این کل، یک صدق کامل نیست، بلکه صرفا دارای صدق متنی/ زمینه ای contextually true یا به عبارتی مرتبه ای از صدق است. ما موجودات محدود نمی توانیم تمام صدق را شناسیم، بلکه تنها شناخت بخش و پاره ای از صدق برای ما امکان پذیر است. در میان مجموعه های متعددی از باورها، برخی سازگار بر از سایرین هستند ولی هیچ کس صاحب مجموعه باورهایی که دارای سازگاری تام باشد نیست به یک معنا، تمام باورهای ما کاذب اند؛ چرا که هنگامی به صدق دست پیدا می کنیم که با شناخت تک تک اجزا و روابط متقابل آنها، صدق را به عنوان یک کل بشناسیم . [15] در حالی که چنین چیزی ممکن نیست و لذا این نظریه، کثرت گرایی (پلورلیسم) معرفتی را که شکلی از نسبی گرایی معرفت شناختی است به ارمغان می آورد.

در نظام معرفت شناسی استاد مطهری، انتقادات جدی بر نسبی گرایی وارد است. از نظر ایشان، نسبی گرایی اساسا بی معناست و نتجه آن، این ادعای شکاکان است که می گویند: «نمی دانیم ادراکات ما حقیقت است یا نیست.» [16]

بنابراین، نسبی گرا، مطابق بودن ادراکات انسان را با واقع و نفس الامر انکار می کند، اما از دیدگاه استاد مطهری حقیقی بودن با واقع بودن ادراکات انسان ( فی الجمله) بدیهی است؛ یعنی اینکه همه معلومات بشر بر خلاف ادعای نسبی گرایان صد در صد خطا نیستند، بلکه این امر در نهایت وضوح، هویداست و نیاز به استدلال ندارد. به عنوان مثال، از جمله این حقایق مسلمه با بدیهات، «فطریات» است که در ذهن هر کس حتی خود نسبی گرایان موجود است و خود آنها نیز در حاق ذهن به آنها اعتراف دارند. بنابراین نسبی گرایان با اعتقاد به اینکه صدق و حقیقت نسبی است، دچار تناقض شده و با این نحن دیدگاه خود شان را نقض کرده اند. [17] به عبارت دیگر، نسبی گرایی معرفتی با اشکال «تهافت» و «عدم انسجام درونی» مواجه است و لذا ماهیتی پارادوکسیکال paradoxical  و خودشکن دارد.

نظریه عمل گرای صدق هم دیدگاهی نسبی گرایانه است که وجود هر گونه واقعیت عینی و مستقل از منافع و مصالح را انکار می کند و لذا با توجه به نقدهایی که پیرامون نسبی گرایی معرفتی بیان شد، دیدگاه عمل گرایانه در باب صدق را هم نمی توان پذیرفت.

استاد مطهری در بررسی این دیدگاه چندین اشکال به این نظریه وارد کرده است، از جمله اینکه این دیدگاه در همه جا درست نیست، چرا که شناخت هایی داریم که برای همه ما روشن است و جزء روشنترین شناختهاست و حال آنکه با معیار عمل گرایانه قابل تعیین نیست، یعنی با محک عمل نمی شود آنها را محک زد. [18]

3 نظریه مطابقت

در مقابل دو نظریه انسجام گرایی و عمل گرایی صدق، نظریه مطابقت the correspondene theory وجود دارد که دیدگاه مورد قبول فیلسوفان اسلامی و از جمله استاد مطهری می باشد.

بر اساس این دیدگاه، یک گزاره صادق است اگر مطابق با واقعیت باشد. [19]

معرفت شناسان ریشه این نظریه را به آثار ارسطو می رسانند. ارسطو در کتاب ما بعد الطبیعه اظهار می دارد: «کذب این است که درباره آنچه هست، بگوییم نیست یا درباره آنچه نیست، بگوییم نیست.» [20]

تئوری مطابقت صدق، بر این شهود متعارف ما که صدق مبتنی بر امری عینی (یا مستقل از ذهن) در جهان است حاکم می باشد و صدق ناشی از آن امری عینی است.

منشأ صدق هیچ باوری توهم یا تصور صرف نیست، بلکه صدق هر باور، شالوده ای عینی در عالم واقع دارد و لذا این سلخن درستی است که نظریه مطابقت با کار برد متداول مبتنی بر عقل سلیم ما هنگامی که از صدق سخن می گویم، موافق باشد [21] تقریرهای دیگران از نظریه مطابقت صدق از  سوی لاک، مور، پوپر، راسل و ... صورت گرفته است.

بیان جدیدتر این تئوری به دست تارسکی [22] ارائه شده است که از پیچیدگی خاصی برخوردار است.

استاد مطهری هم، تعریف قدما از صدق مبنی بر اینکه «صدق یعنی مطابقت با واقع» را می پذیرد. «در اصطلاحات فلسفی معمولا حقیقت همردیف "صدق" یا "صحیح" است و به آن قضیه ذهنی گفته می شود که با واقع مطابقت کند، اما "خطا" یا "کذب" یا "غلط" بر آن قضیه ذهنی گفته می شود که با واقع مطابقت نکند... پس "حقیقت" وصف ادراکات است از لحاظ مطابقت با واقع و نفس الامر.» [23]

اشکلات متعددی بر نظریه مطابقت صدق وارد کرده اند که به لحاظ تاریخی مهمترین آنها، مسأله «واقع» است؛ واقع در امور تجربی همان شی و امر ی است که به تجربه در می آید، اما واقع گزاره های ریاضی و فلسفی چگونه است و نیز گزاره هایی که موضوع با محمول آنها «کلی» است، آیا واقع هم کلی است؟ که در این صورت با قاعهده فلسفی چگونه است و نیز گزاره هایی که موضوع یا محصول آن «کلی» است، آیا واقع هم کلی است؟ که در این صورت با قاعده فلسفی مساوقت وجود با تشخص نمی سازد و اگر کلی نیست پس چگونه می توان آنها را واقع یک گزاره کلی گرفت؟

این مشکل از دیر باز ذهن حکمای اسلامی را به خود مشغول داشته و منجر به طرح ایده «نفس الامر» شده است. نفس الامر یا مرتبه ثبوت شی، نوعی بسط در معنای متعارف «واقع» است و خلاصه می توان گفت نفس الامر غیر از واقعیات خارجی و عینی، ظرف ثبوت عقلی محکیات مختلف می باشد و در موارد مختلف بر حسب مورد، معقول اول یا ثانی (منطقی یا فلسفی) متفاوت است راسل هم متوجه است مشکل بوده و از این رو به تفصیل در اقسام واقع می پردازد. با این حساب نفی الامر اعم مطلق از عالم خارج و اعیان است و حتی به نوعی شامل مفاهیم عدمی هم می شود. [24]

به اعتقاد استاد مطهری هم مهمترین علت رو گردانی از نظریه مطابقت همین ابهام معنای «واقع» بوده است که اگر به راه حل فلاسفه اسلامی یعنی نفس الامر توجه شود، مشکل حل می گردد؛ چرا که منظور از آن، اعم از وجود عینی و امر واقع می باشد و لازمه دست برداشتن از این تعریف صدق، نفی ارزش واقعی علم و افتادن در ایده آلیسم و ذهنیت مطلق است. [25]

بر اساس این تعریف، شخص s  به گزاره p معرفت دارد اگر و تنها اگر.

 

پی نوشت ها



[1] - p صادق است؛

[2] - S باور داشته باشد که p؛

[3] - باور s  به p موجه باشد.

برای مثال ، چیزم ( شیخ معرفت شناسان) ادعا کرده است که شکل زیر شرط لازم و کافی معرفت را به دست می دهد.

[4] - s علم به صحت h =  sf

[5] - h صحیح است ، js را می پذیرد.

[6] - b  از نظرs   معلوم است. (رو در یک چیزم، نظریه شناخت ترجمۀ مهدی دهباشی، انتشارات حکمت، ص 253).

این نوع تعریف از معرفت، برای نخستین بار در آثار افلاطون به چشم می خورد وی در رساله « ثنای تتوس» بند 1 ، 2 ، عناصر معرفت را تحلیل کرده و در رسالۀ « متون» بند 98 آن را می پذیرد. افلاطون، دورۀ آثار ، ترجمۀ محمد حسن لطفی ، انتشارات خوارزمی ، ج 2 ، ص 1454 – 1424.

[7] - معرفت گزاره ای proposnon knowledghe در مقابل دو نوع دیگر معرفت، یعنی معرفت چگونگی و معرفت از راه آشنایی قرار دارد.

[8]-  ر.ک: منصور شمس، آشنایی با معرفت شناسی ، انجمن معارف اسلامی، صص 214- 215.

[9] - برخی از فیلسوفان منطق تمایز میان فلسفۀ منطق و منطق فلسفی را نمی پذیرند. ر.ک: ای . دابلیو. مور، « فلسفۀ منطق» ، در: نگرشهای نوین در فلسفه، جلد دوم، ترجمۀ علی رضا قائمی نیا و ... ، کتاب طه، ص 254.

[10] - باری آشنایی بیشتر مراجعه کنید به: ویلیام پی آلستون، فلسفۀ زبان، ترجمۀ احمد ایرانمنشی و احمد رضا جلیلی، نشر سهره وردی الیور ایمن، آیندۀ فلسفه، ترجمه داوود قرایاق رندی و محمد باقر عالی، نشر و پژوهش دادار، ( بخش فلسفۀ زبان).

[11] - تفکیک میان « معیار صدق» و تعریف در آثار شهید مطهری به وضوح دیده می شود.

اینک بفهمیم یک قضیه مطابق با واقع است یا نه، بحث جداگانه ای است که کاری به بحث حقیقت ( صدق ) ندارد؛ حقیقت [صدق] مطابق بودن قضیه با واقع است و این تعریف حقیقت است.(مرتضی مطهری، شرح منظومه، انتشارات حکمت، جلد 2 ، ص 316).

[12] - ویلیام جمیز، پراگماتیسم.

[13] - سوزان هاک، فلسفه منطق، ترجمه سید محمد علی حجتی، کتاب طه، ص 154.

[14] - غلامرضا نظریان، دیدگاههای چارلز پیرس درباره صدق و اهداف پژوهش، ذهن، ش 13، ص 114.

[15] - لوئیس پویمن، نظریه معرفت، ترجمه رضا محمد زاده، اندیشه حوزه ش 41 42، ص 80.

[16] - مرتضی مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، انتشارات صدر، ص 174.

[17] - ر. ک: همان، ص 165. و نیز ر. ک: مرتضی مطهری، فطرت، مجموعه آثار، ج 3، انتشارات صدرا، صص 480 470.

[18] - ر. ک: مرتضی مطرهیف مسأله شناخت، ص 481. و نیز، اصول فلسفه و روش رئالیسم، صص 158 157.

[19] - جان هاسپرس، تحلیل فلسفی، ترجمه مولی اکرمی، طرح نو، ص 119.

[20] - ارسطو، ما بعد الطبیعه، ترجمه محمد حسین لطفی، طرح نو، ص 155.

- [21] لوئیس پویمن، نظریه یا شناخت، ص 76.

- [22] جان هرمن رنول و جاستوس بالکر، درآمدی به فلسفه، ترجمه امیر جلال الدین اعلم، انتشارات سروش، ص 136.

- [23] ر.ک: الفرد تارسکی، مفهوم معناشناختی صدق و مبانی معنا شناختی، ترجمه مهدی قوام صفری، ذهن، ش 5، صص 97- 92.

- [24] محسن جوادی ، نظرهای صدق، حوزه و دانشگاه ، ش 4 ، ص 42، ر.ک: مسئله شناخت ، صص 448-446. شرح مبسوط منظومه ( 1) ، ص 584.

- [25] شرح مبسوط منظومۀ (1)، ص 614.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است