در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

دنیای مذموم یا دنیا از نظر دین

در باب دنیا نمی توان گفت که نفس مخلوقات این جهان شر و فسادند، زیرا از نظر فلسفی هیچ یک از عوالم وجود، شر نمی باشند و از نظر دینی هم چون مخلوقات خدا هستند نمی توانند شر بوده باشند. قرآن می گوید: «ماتری فی خلق الرحمن من تفاوت، الذی احسن کل شی ء خلقه، ربنا الذی اعطی کلی شی ء خلقه ثم هدی». شر بودن مخلوقات یا عده ای از مخلوقات فقط بنا بر بعضی از فلسفه ها و آیین ها قابل توجیه است که به دو مبدأ خیر و شر قائلند و شر را امری وجودی می دانند. در قرآن موجودات عالم [را] به عنوان آیات حکمت و قدرت خداوند ذکر می کند، به بعضی از آنها قسم می خورد: «والشمس و ضحیها» ... حتی به مأکولات و مرکوبات قسم می خورد: «والتین و الزیتون»، و «العادیات ضبحاً»، بلکه همه موجودات آیات و اسماء و صفات و مظاهر الهی اند، یعنی وجود فی نفسه آنها نه وجود لغیره شان این است. حتی همین دنیا در عین این که دار فنا و عناء است باز بقا و راحت و سلامت در آن بیشتر است و به همین دلیل باقی است. اگر موجودی را فانی می کند، موجود دیگری را به وجود می آورد. به قول ناصر خسرو:

اگر بسته ای را گهی بشکنی # شکسته بسی نیز هم بسته ای

ممکن است کسی بگوید دنیای مذموم، علاقه و حب به دنیاست.

در اینکه دنیای مذموم- همان طوری که قدما از قبیل غزالی و غیره گفته اند- مربوط است به نوع ارتباطی که انسان با دنیای خارج دارد بحثی نیست ولی معمولًا این طور تفسیر شده که آنچه مذموم است نوعی از علاقه و ارتباط خارج و نوعی از علاقه و ارتباط قلبی است. درباره علاقه قلبی گفته شده که مقصود محبت است، یعنی باید انسان به دنیا علاقه و محبت نداشته باشد و علاقه ای که به دنیا دارد بالتبع و عرضی و ناشی از علاقه به خدا و آخرت بوده باشد، حب دنیا لذاته نباشد بلکه لوساطته للاخره بوده باشد. اما حقیقت این است که از نظر علاقه قلبی این تفسیر درست نیست عمیق تر و پیچیده تر از این است. همان طوری که دنیای مذموم از نظر علاقه خارجی، مطلق ارتباط خارجی نیست و ممکن نیست ترک دنیا به معنی ترک مطلق علاقه خارجی باشد و ممکن نیست مطلق علایق خارجی ممنوع و محرم بوده باشد، علاقه و محبت قلبی نیز همین طور است. علاقه ومحبت قلبی و علاقه و ارتباط خارجی با یکدیگر پیوسته اند. همان طوری که بالضروره انسان حوایجی خارجی دارد، بالضروره و الفطره علایقی قلبی برای همان حوایج دارد. بعلاوه همان طوری که نفس اشیاء خارجی مخلوقات خدایند و ممکن نیست شر باشند،

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 295

علایق قلبی نیز از نوع انحراف نیست، طبیعی و فطری است و مقتضای حکمت الهی است. در خود قرآن بعضی از مودت ها به عنوان نمونه های حکمت الهی ذکر شده، مثلًادر سوره روم، آیه 21 می فرماید:

 «و من ایاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاًلتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون». این اشتباه از دو چیز ناشی شده: یکی فلسفی و دیگری دینی.

اولًا خیال کرده اند که علایق انسان به موجودات، همه عقلی و قابل تغییر و تبدیل و یا لااقل قابل این است که به صورت عقلی درآید و فی المثل میل به زن و فرزند و خواب و خوراک، عقلی است. خیال کرده اند انسان به طور کلی طالب کمال است و میل به هر چیز را به خاطر کمالی که در او هست می خواهد و حال آن که در تمایلات عقلی این مطلب درست است (اگر تمایلات عقلی داشته باشیم) اما در تمایلات طبیعی درست نیست. چگونه ممکن است که میل به خواب و خوراک و زن و انواع شهوت ها از عشق به حق تحریک شود، مثلًا انسانی به خاطر خداوند تحریک شهوی به سوی زن بشود؟! دیگر اینکه گمان کرده اند معنی آیه کریمه «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه» این است که انسان همیشه فقط یک چیز را می تواند دوست داشته باشد، یعنی یکتادوست است و حال آنکه این بر خلاف یک امر بدیهی است و مقصود آیه هم این نیست. شاید مضمون هایی از قبیل: «رأس کل خطیئه حب الدنیا» و یا «حب المال و الجاه ینبتان النفاق فی القلب» نیز مؤید آن خیال شده باشد. گذشته از اینکه هر میلی به خودی خود حکمتی دارد و قطع آن میل به فرض امکان نظیر قطع عضو بدن است که نقص است و گذشته از این که ریشه کن کردن هیچ میلی امکان پذیر نیست، از نظر منطق دین هم صرف علاقه به اموری که مایه زندگی است، مذموم نیست آن چیزی که مذموم است اقتصار و اکتفا و رضا و اطمینان به دنیاست. دنیا پرستی معنی اش قناعت به دنیا و اخلاد الی الارض است، هر میلی در انسان نیرویی است. پیغمبران نیامده اند میل ها و نیروهایی را از بین ببرند، بلکه آمده اند، که نیروهایی از وجود انسان را آزاد و میل های عالی را که طبعاًبعد از میل های طبیعی باید حادث شود تحریک و تهییج کنند. این است معنی این که پیغمبران آمده اند که آزادی معنوی بدهند و از جنبه تربیتی یعنی وجود انسان را از بستگی و انحصار خارج می کنند، از زندان خارج می کنند. آدم غیر زندانی به معنی این نیست که هیچ وقت در زندان قدم نمی گذارد، بلکه به این معنی است که در زندان محصور و محبوس نیست. آدم دنیاپرست محصور تمایلات حیوانی است. به عبارت دیگر هر غریزه و میلی در انسان، چشمه ای است از وجود انسان که

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 296

جاری می شود. وجود انسان مانند کوهی است که از دامن او چشمه ها جاری می شود. پیغمبران نخواسته اند برای تکمیل و تعدیل وجود انسان چشمه های جاری را بخشکانند بلکه خواسته اند که در اثر کندوکاو، چشمه های دیگری هم که استعداد طبیعی و فطری آنها در انسان است جاری سازند و هر رگ زیرزمینی از مجرای اصلی خود خارج گردد و در این صورت است که وجود انسان تعدیل و تکمیل می گردد. مبارزه با هوا و هوس یعنی میلهای هرزه و بی نظم و بی قاعده و خارج از هدف انسان، تنها در این صورت امکان پذیر است «1».

اسلام و ثروت

آیا اسلام طرفدار فقر و ریاضت مالی است یا نه؟

اولًا در دنیا فکر ریاضت مالی (فقر) و ریاضت جنسی (رهبانیت) پیدا شده است. این مسئله از لحاظ فلسفی مطرح است که چرا و به چه جهت این فکر برای بشر پیدا شده و حال آن که طبعاًبشر نباید دشمن مال و یا زن باشد. به نظر می رسد علل مختلفی در کار است. علت مشترک هر دو ریاضت این بوده است که بشر اشتغال و سرگرمی و مفتون شدن به اینها را مانع امور معنوی دیده است، بعد به جای اینکه خود را محکوم و تعدیل کند مال و زن را محکوم کرده است.

علت خاص ریاضت جنسی به قول راسل دو چیز است: یکی حسادت و محرومیت، دیگر افراط و خستگی. و علت خاص ریاضت مالی (فقر به اصطلاح متصوفه) عدم امنیت اجتماعی و وبال بودن مال بوده است.

اسلام نه در مورد زن و نه در مورد ثروت، تحت تأثیر هیچ یک از این افکار واقع نشده است. اسلام بشر را متوجه بدی های افراط [در] توجه به مال یا به زن می کند، مخصوصاً در مورد مال و پول، انحراف اخلاقی مال را به نام حرص یا بخل متذکر می شود بدون آن که ثروت را فی حد ذاته مذموم و منفور بشمارد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 297

اسلام مال و ثروت را وسیله اساسی می شمارد، تقویت بنیه اقتصادی را واجب می شمارد ولی به مفاسد فردی و روحی مال از قبیل حرص وبخل و مفاسد اجتماعی آن از قبیل ذخیره کردن و انباشتن توجه می دهد.

اسلام عدالت مالی و توزیع عادلانه ثروت را آنچنان لازم می شمارد که مولی امیرالمؤمنین فلسفه پذیرش خلافت را احقاق حق ضعفا و فقرا می داند و این دلیل بر این است که اسلام طرفدار فلسفه فقر نیست.

حرص، دنبال مال رفتن نیست که نقطه مقابلش دست کشیدن باشد. حرص عبارت است از این که پول را هدف اصلی قرار دهند و پول را برای خود پول بخواهند.

هیچ عاقلی که به جنبه اجتماعی توجه داشته باشد ارزش تقویت بنیه اقتصادی را انکار نمی کند. عملًا آن کشور و آن فرد استقلال فکر و عمل دارد که از لحاظ اقتصادی استغنا داشته باشد.

اسلام طرفدار ریاضت اقتصادی و فلسفه فقر نیست، دشمن مال نیست. زهد در اسلام مربوط است به ایثار و انسان دوستی و گذشت. ولی در اینجا ما باید یک تفاوت اساسی میان نظر اسلام درباره مال و ثروت و نظر مکاتب مادی قائل شویم. از نظر مکاتب مادی، مال و ثروت و حتی بهبود وسایل زندگی و تحصیل قدرت، همه هدف است، اما از نظر اسلام اقتصاد، وسیله است برای تأمین هدف های انسانی.

بشر باید انسان و آزاد و قرین عدالت و ایمان و عمل صالح زندگی کند. یکی از هدفها استقلال فردی و استقلال اجتماعی است و بدون استقلال اقتصادی، استقلال و شخصیت حرف مفت است، طفیلی نباید زندگی کرد. هدف دیگر، جود و بخشش و مظ- هر جواد بودن اس- ت، فیاض- یت اس- ت، [که ] بدون مالکیت و ثروت ممکن نیس- ت. هدف دیگر حیثیت و احترام است، [که ] با احتیاج سازگار نیست. هدف دیگر تأسیس مؤسسات مفید علمی و دینی است، اینها نیز بدون بنیه قوی اقتصادی میسر نیست. اقتصاد قوی و سالم مانند خون سالم و بنیه بهداشتی سالم است.

اسلام می گوید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوّه» ... نیروی نظامی بدون نیروی اقتصادی میسر نیست.

اسلام طرفدار عمران است: «هو انشأکم من الارض و مستعمرکم فیها». مولی می نویسد: من مالک را برای اصلاح زمین و عمارت بلاد آن فرستادم. این که می گوییم علی از دنیا رفت و خشت روی خشت

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 298

ننهاد یعنی برای شخص خودش، یعنی او اینقدر امین بود که سوء استفاده نمی کرد نه این که دشمن آبادی بود و الّا چرا چاه می زد و آب جاری می کرد و درختکاری می کرد «1»؟

اسلام و لذت ها

آیا واقعاً صفای نفس و تزکیه آن به این است که انسان لذت را ترک کند، مثلًا غذا بخورد ولی نه برای لذت و آمیزش بکند و کوشش کند که لذت نبرد و فقط برای ابقای نسل این کار را بکند؟ یا لذت فی غیره محرّم جزء برنامه زندگی یک مسلمان باید باشد:.

 «قل من حرّم زینه الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق ...»

بعضی از مقدسین هندوانه شیرین که می خورده اند سعی داشته اند لذت آن را درک نکنند، روی هندوانه نمک می پاشیده اند. البته این کار درست نیست، خود درک لذت کمال روحانی دارد. هر لذتی فی حد ذاته یک نوع هوشیاری به روح می دهد و آمادگی او را برای کمال بیشتر می کند. هر لذتی از آن جهت که انسان را با درک نوی آشنا می کند حکم یک مسافرت را دارد که آدمی را با دنیای نوی آشنا می سازد ...

بلی یک مطلب هست که مسلّم همه ادیان و از آن جمله اسلام است که شهوترانی و هواپرستی، بد است. شهوترانی و هواپرستی به معنی عبودیت و بندگی شهوت و هواست، اسارت در برابر آنهاست به عبارت دیگر این است که هوس اختیار را از عقل بگیرد مانند همه خیانت ها که به اموال و نوامیس مردم می شود و قانون زیر پا گذاشته می شود. فرق است بین پول داشتن و از پول استفاده کردن و بین پول پرستی. به عبارت اخلاقی اگر انسان امیر بر تمایلات نفسانی باشد و آن طور که عقل حکم می کند آنها را به کار ببندد، خوب است، اگر اسیر آنها باشد، بد است.

می گویند مسیحی ها می گویند: با زن خود آمیزش کن نه به قصد لذت، بلکه به قصد تناسل. اسلام چنین چیزی نمی گوید. اسلام مکتب مبارزه با لذت نیست، مکتب مبارزه با هواپرستی است ...

هواپرستی مستلزم این است که همّ عمده و ذکر و فکر انسان و آنچه که عمر و حیات را به خاطر آن می خواهد، یک تمایل شهوانی و نفسانی باشد نه یک تمایل عقلانی و اخلاقی.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 299

این مطلب درباره یک زن و شوهر نیز جاری است که آیا عمل اخلاقی درباره آنها این است که از لذت خود بکاهند یا این است که در محیط خانوادگی کوشش کنند که حداکثر لذت را ببرند؟ البته شق دوم صحیح است.

فرقی هست میان شهوت جنسی و شهوت خوردن که افراط عملی در خوردن و خوابیدن سبب رکود قوای عقلانی می شود، برخلاف لذّت جنسی که در حال اشباع، نفس آرام تر است. به عبارت دیگر لذت غیرجنسی اگر از مقدار تقاضای طبیعت کاسته بشود صفا می بخشد، برعکس لذت جنسی که ذره ای نباید طبیعت را محروم کرد و جنبه روحی دارد و حساسیت روحی ایجاد می کند. پس قدر مشترک لذت جنسی و غیرجنسی در ناحیه فکر و اراده است که نباید حالت معبودیت و ایده آل و به تعبیر اسلامی «همّ» شخص باشد، ولی تفاوت آنها در ناحیه عمل است که ریاضت خوراکی سبب صفای نفس می شود برخلاف ریاضت جنسی که ناراحتی و عقده ایجاد می کند «1».

مفهوم زهد

زهد ظاهراً نقطه مقابل رغبت است، اگرچه رغبت معنی واحد ندارد. اگر رغب فیه یا الیه گفته شود معنی میل را می دهد و اگر رغب عنه گفته شود معنی اعراض و دوری و بی میلی را می دهد، ولی چون غالباًرغبت در مورد رغب فیه گفته می شود، باید گفت که زهد نقطه مقابل رغبت است، اما تنها جنبه روانی و بدنی ندارد که مثلًا اگر کسی از یک غذا خوشش نیاید و نسبت به آن بی میل شود گفته شود که زهد فیه، بلکه در موردی است که انسان به چیزی طبعاً میل دارد ولی به خاطر یک جهت خاص علی رغم میل خودش آن را رها می کند. در حقیقت علت این که این ترک و اعراض را زهد می گویند این است که جوری عمل می کند کأنّه میل و رغبتی به آن ندارد.

اسلام، هم طرفدار ترک دنیاست و هم طرفدار تخلّی برای عبادت. ولی هم ترک دنیا مفهوم دیگری غیر از دست کشیدن از زندگی دارد و هم تخلّی برای عبادت مفهومی غیر از منحصر کردن کارها به ذکر و نماز دارد. علت امر یک چیز است و آن این که آنچه باید از او عبور کرد و او را رها کرد، زندگی نیست و آن چیزی هم که معبر آخرت است منحصراًآن نوع عبادت نیست، زیرا عبادت منحصراً نماز و روزه

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 300

نیست هر چیزی که برای خدا و در راه هدف هایی باشد که اسلام برای فرد و جامعه تعیین کرده است، عبادت و دالان آخرت است.

در تفسیر کلمه زهد اسلامی باید ببینیم که آنچه باید آن را رها کرد و دنیاست، چیست؟ گفتیم خود زندگی نیست. بعضی گفته اند علاقه به زندگی است. قطعاً این هم نیست زیرا علاقه به زندگی، هم فطری است و هم غیر قابل تفکیک از زندگی است. زندگی با بی علاقگی، زندگی نیست. ممکن است گفته شود آن چیزی که باید آن را به نام دنیا رها کرد این است که زندگی در دنیا را آخرین مرحله و حدّ زندگی بدانیم. این نیز صحیح نیست، بسیارند افرادی که واقعاً جز به زندگی دنیا ایمان ندارند اما زاهد و شریف و شجاع و باگذشت از دنیا زندگی می کنند. حقیقت این است که زهد عبارت است از ترک و بی اعتنایی به امور مادی دنیا در مقابل یک حقیقت دیگر که آن خدا یا آخرت یا شرافت و یا آزادی و یا مساوات و یا چیز دیگر است و این ترک زندگی نیست، بلکه ترک یک نوع از زندگی یعنی لذت گرایی و انتخاب نوعی دیگر از زندگی است و این نوع نه تنها زندگی را خراب و منهدم نمی کند و سبب بدبختی اجتماع نمی گردد، بلکه بهتر و آماده تر می کند برعکس زندگی غیر زاهدانه است که سبب فنا و سقوط ملت هاست. همان طور که منتسکیو در صفحات 214- 223 روح القوانین بحث کرده است. ما همین الان وقتی که می شنویم یک رهبر سیاسی و اجتماعی به حقوق کم و زندگی بسیار ساده قناعت می کند و احیاناً محرومیت هایی متحمل می شود و در عین حال از وظایف اجتماعی اش غافل نمی ماند، سخت او را تقدیس می کنیم و او را انسان شریف می دانیم و می خوانیم و شایسته تجلیل می شماریم «1».

 

تفاوت زاهد و راهب

زهد فلسفه دیگر هم دارد و از جهان بینی دیگر نشأت می گیرد و عملًا هم از جامعه نمی گریزد، بلکه بدان رو می آورد. زاهد از تن پروری و لذت پرستی می گریزد ولی به جامعه و ملاک های آن و ایده های آن و مسئولیت ها و تعهدهای آن رو می آورد. زاهد، آخرت گرای، جامعه گرای و تنعم گریز است. زاهد از دنیا به مفهوم هدف بودن لذت های مادی می گریزد اما به دنیای به مفهوم مسئولیت اجتماعی و کار و فعالیت و ایده و هدف داشتن رو می آورد. گریز از لذت دنیا نیز نه درحدّ رهبانیت و ریاضت و تحقیر

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 301

سلامت و نظافت و لذت در حد متعارف است که لذت فی غیر محرّم را برخود تحریم نمی کند. زاهد با تجمل و تفنن و تنوع که چیزی بالاتر از حوایج فردی و اجتماعی است و مربوط به روحیه کمال طلبی انسان است ولی در شکل انحرافی، یعنی مربوط به حس پرستش انسان است مخالف است. لهذا زن می گیرد ولی شهوت پرستی نمی کند. پس زاهد از نظر گریز از لذت نیز- که وجه مشترک راهب و زاهد است در حد راهب نمی گریزد. لهذا راهب زن نمی گیرد و زاهد برعکس همسر انتخاب می کند و فرزند می آورد. راهب از نظافت می گریزد و زاهد، نظافت را جزء وظیفه می شمارد. راهب تن را تضعیف می کند و زاهد، قوّت تن را محترم می شمارد. راهب، کار آخرت را از کار دنیا جدا می داند و زاهد، دنیا را مزرعه آخرت می داند. این است که زهد زاهد در بطن روابط اجتماعی و در متن زندگی است و نه تنها با تعهد و مسئولیت اجتماعی و جامعه گرایی منافی نیست، بلکه برای خوب از عهده مسؤلیت ها برآمدن است و لااقل این نتیجه را در بردارد.

اسلام و رهبانیت

اسلام با فکر ریاضت و رهبانیت سخت مبارزه کرده است و این مطلب را مستشرقین اروپایی هم قبول دارند. اسلام به نظافت تشویق کرده، به جای اینکه شپش را مروارید خدا بشناسد گفته است: «النظافه من الایمان». پیغمبر اکرم (ص) شخصی را دید در حالی که موهایش ژولیده و جامه هایش چرکین بود و بدحال می نمود. فرمود: «من الدین المتعه» یعنی تمتع و بهره بردن از نعمت های خدا جزو دین است. و هم آن حضرت فرمود: «بئس العبد القاذور» یعنی بدترین بنده شخص چرکین و کثیف است. امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «انّ الله جمیل یحب الجمال» خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد. امام صادق (ع) فرمود: «خداوند زیباست و دوست می دارد که بنده ای خود را بیاراید و زیبا نماید و برعکس فقر را و تظاهر به فقر را دشمن می دارد. اگر خداوند نعمتی به شما عنایت کرد باید اثر آن نعمت در زندگی شما نمایان گردد.» به آن حضرت گفتند چگونه اثر نعمت خدا نمایان گردد؟

فرمود: «به اینکه جامه شخص نظیف باشد؛ بوی خوش استعمال کند؛ خانه خود را با گچ سفید کند؛ بیرون خانه را جاروب کند، حتی پیش از غروب، چراغ ها را روشن کند که بر وسعت رزق می افزاید «1»».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 302

همچنین استحباب پوشیدن جامه سفید یکی به خاطر زیبایی است و دیگر به خاطر پاکیزگی است، زیرا لباس سفید چرک را بهتر نمایان می سازد و به همین موضوع در روایات اشاره شده است: البسوا البیاض فانه اطیب و اطهر «1». رسول اکرم (ص) هنگامی که می خواست نزد اصحابش برود به آئینه نگاه می کرد، موهای خود را شانه و مرتب می ساخت و می گفت خداوند دوست می دارد بنده اش را که وقتی به حضور دوستان خود می رود خود را آماده و زیبا سازد «2». یعنی لباس سفید بپوشد که زیباتر و پاکیزه تر است.

قرآن کریم آفرینش وسائل تجمل را از لطف های خدا نسبت به بندگانش قلمداد کرده است و تحریم زینتهای دنیا بر خود سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است: «قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباد و الطیبات من الرزق» «3».

دراحادیث اسلامی آمده است که ائمه اطهار با متصوّفه کراراً مباحثه کرده ومرام آنان را با استناد به همین آیه باطل نشان داده اند «4».

اسلام التذاذ و کامجویی زن و شوهر از یکدیگر را نه تنها تقبیح نکرده است ثواب هایی هم برای آن قائل شده است. شاید برای یک نفر فرنگی شگفت انگیز باشد اگر بشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر، آرایش کردن زن برای شوهر، پاکیزه کردن شوهر خود را برای زن مستحب می داند. در قدیم که به پیروی از کلیسا همه گونه التذاذات شهوانی را تقبیح می کردند این حرف ها را تخطئه کرده حتی مسخره می دانستند.

اسلام التذاذات جنسی در غیره محدوده ازدواج قانونی را به شدت منع فرموده است و آن خود فلسفه خاصی دارد ولی لذت جنسی در حدود قانون را تحسین کرده است تا جایی که فرموده دوست داشتن زن از صفات پیغمبران است «5»: «من اخلاق الانبیاءحب النّساء» «6».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 303

نتیجه گیری

1- طرح سکولاریسم در میان مسلمین از زمان سید جمال الدین اسدآبادی آغاز شد.

2- اسلام، ماده را در معنا و باطن را در ظاهر، مغز را در پوست و آخرت را در دنیا نگاهداری می کند و برخلاف مسیحیت تحریف شده، دینی است اجتماعی.

3- حکومت اموی اولین بار در اسلام میان دین و سیاست جدایی انداختند.

4- کار دین محو غرایز نیست بلکه تعدیل و اصلاح و مدیریت غرایز است.

5- دین از نظر ماهیت غریزی یک عشق است و از نظر ماهیت اجتماعی یک مسئولیت است؛ مسئولیتی در برابر خود، خانواده و جامعه و بشریت.

6- رابطه انسان با طبیعت رابطه زندانی با زندان نیست بلکه رابطه انسان با طبیعت و رابطه کشاورز با مزرعه و بازرگان با بازار تجارت است.

7- دنیا در مقایسه با آخرت، ابزار و وسیله است.

8- عدالت مالی و توزیع عادلانه ثروت آن چنان اهمیتی دارد که امیرالمؤمنین (ع) فلسفه پذیرش خلافت را احقاق حق ضعفا و فقرا می داند.

9- هر نوع لذتی یک نوع هوشیاری به روح می دهد و آمادگی او را برای کمال بیشتر می کند.

10- اسلام به معنای تسلیم در برابر حقایق است و سه مرتبه دارد: تسلیم تن، عقل و دل.

11- تفاوت ماهوی میان سیاست معاویه ای و سیاست علوی است. مبنای سیاست معاویه ای، نیرنگ و فریب و مبنای سیاست علوی، صداقت و درستی است.

12- عینیت دین و سیاست به معنای وابستگی سیاست به دین است و نه دین به سیاست.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 304

گزین گویه ها

1- در برخورد اسلام و مسیحیت، مسیحیت توجه به دنیا را از اسلام گرفت بدون آن که بتواند در راهی که اسلام تعیین کرده است راهبری کند.

2- مسئله ای که به نام تفکیک دین از سیاست عنوان می شود، عنوان محترمانه ای است، ناسزای مؤدبانه ای است به اسلام که جوابگوی نیازهای جهان امروز نیست

3- اسلام معنی را در ماده، باطن را در ظاهر، آخرت را در دنیا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداری می کند.

4- بزرگترین ضربتی که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی شروع شد که سیاست از دیانت منفک شد.

5- بزرگترین آرزوی هواخواهان ترقی اسلام باید توأم شدن سیاست و دیانت باشد

6- اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است.

7- کار دین و رسالت دین، محو غرایز نیست، تعدیل و اصلاح و رهبری و حکومت و تسلط بر آنهاست.

8- در اجتماعاتی که با نام خدا و دین و مذهب برای نابودی غرایز قیام می کنند و خداپرستی را با زندگی، متضاد معرفی می کنند، خود این معانی و مفاهیم عالی شکست می خورند و ماتریالیسم و سایر مکتب های ضد خدایی و ضد دینی رواج می گیرد.

9- زاهدمابان جاهل هر محیطی (که بدبختانه در میان خود ما هم زیاد هستند) از عوامل مهم گرایش مردم به مادیگری می باشند.

10- دین عبارت است از مسئولیت، البته مسئولیت توأم با عشق و علاقه.

11- بی تفاوتی با دینداری سازگار نیست. دین منهای مسئولیت، دین منهای دین است.

12- مسئولیت، خود یک مقیاس است برای دین شناسی.

13- انسان به آن اندازه ای دیندار است که به مسئولیتهای خود واقف و آگاه باشد و ازعهده آنها به خوبی برآید.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 305

14- انسان در مسئولیت خود مسئول دو چیز است: یکی مسئول حفظ و نگهداری سرمایه هایی که به او داده شده است که آنها را تضییع نکند، دیگر مسئول بهره برداری و حداکثر استفاده و در حقیقت ساختن آنچه ماده ها و مایه های اولیه [آن ] به او داده شده است.

15- سه مسئولیت (اصلاح خود، خانواده و اجتماع) از یکدیگر جدا نیست، یعنی تقدم و تأخری در کار نیست که اول خودمان را اصلاح کنیم و بعد محیط خانوادگی و بعد اجتماع. البته علی می فرماید: «من نصب نفسه للناس اماماً فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره». پس اصلاح نفس مقدم است ولی نه به معنای عدم تکلیف در مورد سایر مسئولیت ها.

16- مسئولیت مستلزم درگیری است به خاطر محبت.

17- اسلام دین مسئول است و مسئولیت بدون درگیری غاصبان حقوق اجتماع و با آنان که به تعبیر قرآن «صادّ» عن سبیل الله می باشند، معنی ندارد.

18- در اسلام رابطه انسان با طبیعت، رابطه کشاورز است با مزرعه، رابطه بازرگان است با بازار تجارت، رابطه عابد است با معبد، برای کشاورز، مزرعه هدف نیست ولی وسیله هست؛

19- جهان بینی قرآن در باب خلقت اجازه نمی دهد که ما چه در باب اعیان و اشیاء و چه در باب میل ها و غریزه ها اعتقاد به امر باطل و زاید داشته باشیم.

20- در اسلام ترک دنیا جز این که انسان ارزش امور مادی [را] تابع ارزش کمال مطلوب و امور دیگر معنوی وابسته به آن بداند چیزی نیست.

21- همان طوری که نفس اشیاء خارجی مخلوقات خدایند و ممکن نیست شر باشند، علایق قلبی نیز از نوع انحراف نیست، طبیعی و فطری است و مقتضای حکمت الهی است.

22- صرف علاقه به اموری که مایه زندگی است، مذموم نیست آن چیزی که مذموم است اقتصار و اکتفا و رضا و اطمینان به دنیاست.

23- پیغمبران نیامده اند میل ها و نیروهایی را از بین ببرند، بلکه آمده اند نیروهایی از وجود انسان را آزاد و میل های عالی را که طبعاًبعد از میل های طبیعی باید حادث شود تحریک و تهییج کنند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 306

24- اسلام، مال و ثروت را وسیله اساسی می شمارد، تقویت بنیه اقتصادی را واجب می شمارد ولی به مفاسد فردی و روحی مال از قبیل حرص و بخل و مفاسد اجتماعی آن از قبیل ذخیره کردن و انباشتن توجه می دهد.

25- اسلام، عدالت مالی و توزیع عادلانه ثروت را آنچنان لازم می شمارد که مولی امیرالمؤمنین فلسفه پذیرش خلافت را احقاق حق ضعفا و فقرا می داند و این دلیل بر این است که اسلام طرفدار فلسفه فقر نیست.

26- عملًا آن کشور و آن فرد استقلال فکر و عمل دارد که از لحاظ اقتصادی استغنا داشته باشد.

27- اقتصاد قوی و سالم مانند خون سالم و بنیه بهداشتی سالم است.

28- اسلام، طرفدار عمران است

29- این که می گوییم علی از دنیا رفت و خشت روی خشت ننهاد یعنی برای شخص خودش، یعنی او اینقدر امین بود که سوء استفاده نمی کرد نه این که دشمن آبادی بود و الّا چرا چاه می زد و آب جاری می کرد و درختکاری می کرد.

30- هر لذتی فی حد ذاته یک نوع هوشیاری به روح می دهد و آمادگی او را برای کمال بیشتر می کند.

31- شهوترانی و هواپرستی به معنی عبودیت و بندگی شهوت و هواست، اسارت در برابر آنهاست.

32- اسلام، مکتب مبارزه با لذت نیست، مکتب مبارزه با هواپرستی است.

33- فرقی هست میان شهوت جنسی و شهوت خوردن که افراط عملی در خوردن و خوابیدن سبب رکود قوای عقلانی می شود، برخلاف لذّت جنسی که در حال اشباع، نفس آرام تر است.

34- لذت غیرجنسی اگر از مقدار تقاضای طبیعت کاسته بشود، صفا می بخشد، برعکس لذت جنسی که ذره ای نباید طبیعت را محروم کرد و جنبه روحی دارد و حساسیت روحی ایجاد می کند.

35- هر چیزی که برای خدا و در راه هدف هایی باشد که اسلام برای فرد و جامعه تعیین کرده است، عبادت و دالان آخرت است.

36- علاقه به زندگی، هم فطری است و هم غیر قابل تفکیک از زندگی است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 307

37- زهد عبارت است که از ترک و بی اعتنایی به امور مادی دنیا در مقابل یک حقیقت دیگر که آن خدا یا آخرت یا شرافت و یا آزادی و یا مساوات و یا چیز دیگر است و این ترک زندگی نیست، بلکه ترک یک نوع از زندگی یعنی لذت گرایی و انتخاب نوعی دیگر از زندگی است و این نوع نه تنها زندگی را خراب و منهدم نمی کند و سبب بدبختی اجتماع نمی گردد، بلکه بهتر و آماده تر می کند برعکس زندگی غیر زاهدانه است که سبب فنا و سقوط ملت هاست.

38- زاهد، آخرت گرای، جامعه گرای و تنعم گریز است.

39- زاهد از نظر گریز از لذت نیز- که وجه مشترک راهب و زاهد است در حد راهب نمی گریزد. لهذا راهب، زن نمی گیرد و زاهد برعکس همسر انتخاب می کند و فرزند می آورد. راهب از نظافت می گریزد و زاهد نظافت را جزء وظیفه می شمارد. راهب، تن را تضعیف می کند و زاهد، قوّت تن را محترم می شمارد. راهب، کار آخرت را از کار دنیا جدا می داند و زاهد، دنیا را مزرعه آخرت می داند. این است که زهد زاهد در بطن روابط اجتماعی و در متن زندگی است و نه تنها با تعهد و مسئولیت اجتماعی و جامعه گرایی منافی نیست، بلکه برای خوب از عهده مسؤلیت ها برآمدن است و لااقل این نتیجه را در بردارد.

40- اسلام، التذاذات جنسی در غیره محدوده ازدواج قانونی را به شدت منع فرموده است و آن خود فلسفه خاصی دارد ولی لذت جنسی در حدود قانون را تحسین کرده است تا جایی که فرموده دوست داشتن زن از صفات پیغمبران است.

41- اساسی ترین شرط سلامت قلب، تسلیم بودن در مقابل حقیقت است. تسلیم سه مرحله دارد: تسلیم تن، تسلیم عقل، تسلیم دل.

42- زور می تواند بشر را وادار کند که به زبان از گفته خویش برگردد ولی فکر بشر هرگز تسلیم نمی شود مگر وقتی که با نیروی منطق و برهان مواجه گردد.

43- حقیقت ایمان، تسلیم قلب است، تسلیم زبان یا تسلیم فکر و عقل اگر با تسلیم قلب توأم نباشد ایمان نیست. تسلیم قلب مساوی است با تسلیم سراسر وجود انسان و نفی هرگونه جحود وعناد.

44- سیاست به معنی وابستگی دین به سیاست نیست بلکه به معنی وابستگی سیاست به دین است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 308

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، آینده انقلاب اسلامی، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

2- مطهری، مرتضی، امامت و رهبری (مندرج در جلد 4، مجموعه آثار استاد مطهری)، انتشارات صدرا، تهران، 1377.

3- مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، انتشارات صدرا، تهران. 1375.

4- مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه، انتشارات صدرا، تهران، بی تا.

5- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

6- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 23، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

7- مطهری، مرتضی، نظام حقوق زن در اسلام (مندرج در جلد 19، مجموعه آثار استاد مطهری)، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

8- مطهری، مرتضی، نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، بی جا، بی تا.

9- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران، 1379.

10- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1381.

11- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

12- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 7، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

13- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

14- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 309

منابع تکمیلی

الف- کتاب ها

1- مطهری، مرتضی، پنج مقاله (دین و مذهب)، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

2- خباز، محمدرضا، سیاست از دیدگاه شهید مطهری، زعیم، 1382.

3- علیزاده، حسین، دولت و فرهنگ دینی، عرش پژوه، 192.

4- آژینی، محسن، التقاط و تحجر از دیدگاه شهید مطهری، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.

5- مطهری، مرتضی، دین چیست؟ مسیحیت چیست؟، بی جا، بی تا.

6- مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه (فصل دنیا و دنیاپرستی)، انتشارات صدرا.

7- مطهری، مرتضی، فطرت (فصل ماهیت دین)، انتشارات صدرا.

ب- مقالات

1- فقیه جمهوری خواه، محمد رهبر، گوناگون، شماره 3، (آبان و آذر 1377)، صص 24 و 23.

2- قلمرو دخالت دین در عرصه امور اجتماعی و سیاسی از دیدگاه امام خمینی، محمدحسین ایراندوست، مطهری، مرتضی، دیدگاه های اجتماعی و سیاسی و ... از کتاب امام خمینی و حکومت اسلامی (مبانی کلامی)، قم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جدول، 1379، صص 126- 97.

3- نقش استاد در طرح اسلام به عنوان ایدئولوژی، علی محمدی، تقوی، روزنامه جمهوری اسلامی، (12 اردیبهشت 1361).

4- مطهری و رسالت های اعتقادی و اجتماعی، مسعود رضوی، روزنامه همشهری، 19 و 23 اردیبهشت 1380، ص 9.

5- استاد مطهری از سکولاریسم می گوید، محمد جعفری، روزنامه کیهان، (30 بهمن و 13 اسفند 1379)، ص 7.

6- بررسی دیدگاه های استاد مطهری در مورد دین، حسن موسوی زنجانی، روزنامه سلام، شماره 851، (15 اردیبهشت 1373)، ص 9.

7- درآمدی بر دیدگاه های اقتصادی استاد مطهری، یدالله دادگر، روزنامه کار و کارگر، (27- 13 آبان 1376).

8- درآمدی بر اندیشه سیاسی شهید مطهری، پورحسن، روزنامه سلام، (12 اردیبهشت 1378).

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 310

9- درآمدی بر اندیشه سیاسی شهید مطهری، محمد پزشکی، فصلنامه علوم سیاسی، شماره 7، (زمستان 1372)، صص 39 و 38.

10- دین و جامعه از نگاه استاد شهید مطهری، سید موسوی حسینی، روزنامه رسالت، (12 و 13 اردیبهشت 1379).

11- دین و جامعه از نگاه شهید مطهری، سید موسوی حسینی، پژوهش های قرآن، سال پنجم، پیاپی 18 و 17، (فروردین و شهریور 1378)، صص 183- 174.

12- سکولاریسم از دیدگاه شهید مطهری، محمد جعفری، رواق اندیشه، سال دوم، شماره 14، (بهمن 1381)، صص 60- 53.

13- سکولاریسم از دیدگاه شهید مطهری، محمد جعفری، روزنامه سیاست روز، (5 تیر 1382).

14- سکولاریسم گفتاری در مورد اظهارات آغاجری و پاسخ علی مطهری، غلامرضا خواجه سروری، روزنامه رسالت، (15 شهریور 1379).

15- ادیان الهی و شهید مطهری، محمد جعفری، پگاه اندیشه، «ویژه نامه سالروز شهادت استاد مطهری»، ضمیمه ماهنامه بصائر، (اردیبهشت 1382)، صص 79 و 78.

ج- پایان نامه ها

1- جامعه شناسی دین و سیاست، محمدرضا برائت نژاد، کارشناسی ارشد، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، 1376.

 

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم سکولاریسم‏ بخش اول

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است