در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: طلوع، سال 7، شماره 25، بهار 87، ریاض احمد دار ؛


چکیده:

از منظر استاد مطهری مراد از همگرایی: وحدت در عین اختلافات فرقه ای  به رسمیت شناختن دیگران است؛ چرا که وحدت مذهبی نه عملی است و نه منطقی. ایشان این وحدت را «وحدت جبهه» می نامند که در واقع تمسک به اصول مشترک اسلامی در برابر دشمن مشترک خارجی است.

نقطه محوری مباحث همبستگی اسلامی وی، عوامل انحطاط مسلمانان می باشد که بر روی سه عامل (انحراف مسلمانان، دسیسه های بیگانگان، اتهامات مستشرقان) متمرکز است.

واژه های کلیدی: همگرایی، تفاهم، وحدت، اجتهاد، حج، کعبه، عقل، مطهری.

1.عناصر تعالی و عظمت اسلام و مسلمانان

به نظر استاد مطهری، اسلام یک نظام رهبری برای انسان است و این نظام علاوه بر اینکه دارای یک زیربنای فکری است، روبناهایی عملی و اجتماعی نیز دارد. این زیرساز فکری حتماً باید از هر آسیبی مصون بماند و گر نه خطر سقوط همه بنا وجود دارد.[1]

2.عناصری زیربنای فکر اسلامی

استاد مطهری معتقد است که در تفکر اسلامی عناصری اساسی وجود دارد که موجب زنده و جاندار شدن اسلام شده است. مراد قرآن که می گوید: «استجیبوا لله و للرّسول إذا دعاکم لما یحییکم»، همین عناصر است. ملت مسلمان نیز در صدر اول به خاطر همین عناصر زنده شد.[2]

این عناصر بنیادین تفکر اسلامی عبارت اند از:

الف) شورانگیزی، امیدبخشی و تحرک بخشی

 این شورانگیزی و تحرک بخشی و هیجان آوری بر اساس هیجان کور نیست، بلکه مبتنی بر ارائه هدف مشخص و علمی و ارائه راه وصول به آن است که منطبق بر غرایز واقعی بشر می باشد. این شورانگیزی هم در جنبه های مادی دعوت اسلامی بوده است و هم در جنبه معنوی آن.[3]

ب) واقع بینی

تفکر اسلامی مبتنی بر واقع بینی است، نه بر اساس خیال بافی. این تفکر منطبق بر فطرت است؛ چه درباره جهان، چه درباره انسان و چه درباره خدا، همه به صورت واقع بینانه بنا شده است.[4] البته میزان تأثیر عمل در سعادت انسان بسیار است. در تفکر اصیل اسلامی، عمل تکیه گاه تعلیم و تربیت است. این تربیت، هر فردی را برای تحصیل سعادت دنیوی و اخروی به نیروی خود متکی می کند.[5]

ج)سادگی، همه کس فهمی و روشنی

یکی دیگر از عناصر بنیادین تفکر اسلامی، سادگی، همه کس فهمی و روشنی است، چرا که شرط اجرایی یک ایدئولوژی این است که ساده و دارای مفهوم روشن باشد. البته سادگی غیر از کم عمقی است و اعجاز اسلام و قرآن نیز همین است که در عین سادگی، عمیق نیز هست؛[6] یعنی مسائل عمیقی دارد که خاص خواص است.[7]

د) وسعت فکر و عدم ضیق

یکی دیگر از عناصر بنیادین تفکر اسلامی، وسعت فکر و عدم ضیق است. وسعت فکر و عدم ضیق دایره آن، درباره همزیستی با غیرمسلمان است. یکی از علل تشکیل تمدن اسلامی نیز تسامح با اهل مذاهب دیگر بوده است.[8]

د)وسعت فکر و عدم ضیق

یکی دیگر از عناصر بنیادین تفکر اسلامی، وسعت فکر و عدم ضیق است. وسعت فکر و عدم ضیق دایره آن، درباره همزیستی با غیرمسلمان است. یکی از علل تشکیل تمدن اسلامی نیز تسامح با اهل مذاهب دیگر بوده است.[9] در اسلام وسعت نظر و سعه مشرب و تسامح به معنای سماحت است و «السلام عامل اختلاف ذوق ها و سلیقه ها را به حساب می آورد و اینکه اختلاف ها و تفاوت ها (در عین لزوم اتفاق بر صراط مستقیم) امری حتمی و اجتناب ناپذیر است و جز نوامیس خلقت است.»[10]

ه ) رسمیت شناختن عقل

استقلال عقلی یکی دیگر از زیربناهای تفکر اسلامی است. در اسلام اعتراف به حق عقل و حریت عقل به رسمیت شناخته شده است. در تفکر شیعی و معتزله اهمیت عقل اساسی است.[11]

و)رسمیت عامل زمان و مکان

یکی دیگر از زیربناهای تفکر اسلامی، به رسمیت شناختن عامل زمان و مکان است. اسلام اجتهاد و قوانین ثابت و متغیر را به رسمیت می شناسد و نتیجه آن وسعت و نا متحجّر بودن تفکر اسلامی است.[12]

ز) سنت الهی

یکی دیگر از ابعاد تفکر اسلامی این است که بر جهان، قوانین مسلّم حکومت می کنند: «سنّة الله ... و لن تجد لسنّة الله تبدیلاً».[13] استاد مطهری اعتقاد دارد که اگر این تفکر اسلامی به صورت صحیح تعلیم داده شود، کما اینکه در صدر اسلام چنین بوده است، افکار زنده و تحرک بخش، بصیرت دهنده و نیروبخش به وجود می‌آیند؛ همان گونه که در جامعه اسلامی در صدر اسلام به وجود آمدند. اما اگر همین تفکر اسلامی تحریف، تجزیه یا مسخ شود، خاصیت خود را از دست می دهد و نتیجه معکوس خواهد داد.[14] زیربنای فکری سازمانی دارد که تلقی ما از آن باید بن نحو صحیحی باشد تا اثر مطلوب را ببخشد. نظم و ترتیب و تناسب خاص و شکل خاص باید حفظ شود و الا اثر معکوس می دهد.[15]

3.برخورد مسلمانان با عناصر زیربنای فکر اسلامی

جامعه اسلامی، به خاطر تحریف یا تجزیه یا مسخ مفاهیم تفکر اسلامی، به طرف انحطاط کشیده شد و جامعه اسلامی که به وسیله تفکر اسلامی به جامعه ای حیات بخش تبدیل شده بود، به شکل یک جامعه مرده درآمد.

استاد مطهری یادآور می شود که حیات (گیاهی و حیوانی و انسانی و اجتماعی و دینی) دارای آثار مخصوصی است که بر آن مترتب می شود. جامعه اسلامی آن وقت دارای حیات و زنده است که آثاری که از دین اسلام مطلوب است، از قبیل غیرت و سربلندی و همدردی و همفکری، بر آن مترتب شود. اما وقتی اثری از این آثار بر آن مترتب نباشد، نمی توان بر آن نام «حیات» گذاشت، بلکه اثر معکوس بر آن مترتب می شود، مثل عصر حاضر که مسلمانان، منحط ترین اقوام دنیا هستند.[16] بنابراین، چون مفاهیم و تفکرات اسلامی وارونه شده و آنچه باید در رأس باشد، زیر است و آنچه باید در زیر قرار گیرد، در رأس قرار گرفته، نتیجه ای جز انحطاط مسلمانان نخواهد داشت.

اسلام هست، اما اسلام بی خاصیت و بی اثر؛ اسلامی که دیگر نمی تواند حرارت بدهد، نمی تواند حرکت و جنبش بدهد، نمی تواند نیرو بدهد، نمی تواند بصیرت بدهد، بلکه مثل یک درخت پژمرده آفت زده ای می شود که سر پا هست. اما پژمرده و افسرده، برگ هم اگر دارد، برگ های پژمرده با حالت زار و نزار است.[17]

گر چه یگانه نظام فکری و ایدئولوژی کامل فقط اسلام است؛ در عین حال این نظام از طریق مسلمانان آسیب دیده و مسخ شده است و نمی توان دیگران را به مفاهیم اسلام مجرد دعوت کرد، چرا که «جامعه امروز مسلمین بزرگترین مایه تبلیغ علیه اسلام است، باید طرز تفکر آسیب دیده و مسخ شده این مردم را درباره اسلام اصلاح کرد.»[18] اگر یکی از خصوصیات تفکر اسلامی امیدبخشی و تحرک بخشی و شورانگیزی است که انسان را مسئولیت پذیر می کند، اما وارد کردن اندیشه هایی از قبیل تجدید گران قرآن، بخت و غیره، انسان ها را از زیر بار مسئولیت خارج می کند.[19] در نتیجه یکی از آثار مبعوث شدن یک شخصیت در صد سال یا هزار سال این است که «مردم همیشه منتظر افراد و اشخاص هستند و بهانه ای است که برای افراد که خر سواری کنند و جنجال راه بیندازند.»[20] در مقابل واقع بینانه بودن تفکر اسلامی، صورت خیال بافانه، خشک و تعبدی را آورده ایم. اسلام روی عمل تکیه فراوان کرده بود، اما این «عمل» از دو ناحیه مورد مخاطره قرار گرفت: یکی از ناحیه «اصالت انتساب ایمانی»، مثلاً اینکه ایمان تنها کافی است و عمل هیچ ضرری به ایمان نمی زند؛ و دیگری از ناحیه «اعتقاد به جبر» یعنی اینکه همه چیز به تقدیر است.[21] همچنین مفاهیم «توکل» و «زهد» در اسلام، هم واقع‌بینانه است و هم حماسه ای شورانگیز، اما در طرز تفکر ما بر خلاف این است و این مفاهیم هم به صورت خشک و بی روح و تحمیلی درآمده اند و هم غیر واقع بینانه و غیرمنطقی و صرفاً تعبدی شده اند.[22]

به نظر استاد مطهری، در مقابل یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی که سادگی و همه کس فهمی و روشنی است، مسائل مبهم و پیچیده و نامفهومی از طرف علمای اسلام مطرح شده و اسلام را که شریعت سهله بوده است، برای همه سخت کرده اند. «متکلمین و تا اندازه ای فلاسفه سهم بسزایی دارند در اخراج معتقدات اسلامی از سادگی به ابهام و فقها سهم بسزایی دارند در اخراج قوانین اسلام از سادگی به ابهام.»[23]

یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی، وسعت نظر و سعه مشرب بوده است، اما چندی نگذشت خوارج که مظهر و نمونه کامل محدودیت فکری بودند، به وجود آمدند و تفکرهای تنگ نظرانه را که منجر به تخطئه ها و تفکرها و تفسیق ها می شد در بین مسلمانان رواج دادند.[24] اما وضعیت امروز هم تسلی بخش نیست، چرا که «نوعی تنگ نظری عجیب حکمفرماست که همه را تخطئه و تکفیر و تفسیق می کنند، رحمت خدا را محدود می کنند، هی قید و شرط بر اسلام می افزایند.»[25]

یکی دیگر از خصوصیات تفکر اسلامی، به رسمیت شناختن عقل و مبارزه با جمود بوده است، اما ظاهریون و حنابله و اخباریون که مظهر جمودند، به سرعت در افق های اسلامی ظاهر شدند.[26] اسلام خواستار استقلال فکری و مخالف تقلید بود، اما چندی نگذشت که مسائل ضد عقلی مانند تعصبات نژادی و ملی گرایی در بین مسلمانان رواج یافت.[27] بنابراین از نظر مطهری، امت اسلامی به تعلیمات اسلامی پشت کردند و به جای آن، مفاهیم تحریف شده را وارد اسلام و جامعه اسلامی کردند و در نتیجه، اثری معکوس از این تعلیمات تحریف شده و جامعه اسلامی پیدا شد و مسلمانان به طرف انحطاط کشیده شدند.

یکی از مسائل مهم که ذهن استاد مطهری را مشغول کرده، عظمت و انحطاط مسلمانان بوده است.[28] مسلمانان در سال های پیشین تمدن عظیمی در جهان به وجود آوردند و چندین قرن در علوم و صنایع و هنر و فلسفه و ... بر همه جهانیان برتری داشتند.[29] اما با وجود این عظمت، مسلمانان امروز در انحطاط و تأخر از دیگران هستند. البته پیدا کردن علل انحطاط مسلمانان بسیار مهم است، زیرا «یافتن راه اصلاح اوضاع حاضر جهان اسلامی بستگی زیاد دارد به پیدا کردن علل و موجبات انحطاط آن ها که در گذشته وجود داشته است یا اکنون نیز موجود است.»[30] لذا یکی از مسائل مهم سیاسی و اجتماعی مسلمانان علل انحطاط آنهاست.[31]

4.علل انحطاط مسلمانان

عوامل علل انحطاط مسلمانان چه بوده است؟ آیا این انحطاط مربوط به اسلام و قوانین اسلام است یا مربوط به انحراف جامعه اسلامی از اسلام و قوانین آن یا بی مسئولیتی حکومت ها و علمای اسلامی و یا دخالت عوامل خارجی؟[32]

استاد مطهری به طور دقیق علل انحطاط مسلمانان را در سه بخش مطرح می کند:

1.بخش اسلام. 2.بخش مسلمانان. 3.بخش عوامل بیگانه.

بخش اسلام(اصول اتهام در اسلام)

برخی مستشرقان بر این باورند که پاره ای از اصول اعتقادی و قوانین اجتماعی و اخلاقی اسلام، انحطاط آور و عامل تضعیف مسلمانان می باشد. اصولی که در این زمینه مورد اتهام واقع شده اند عبارت اند از:

الف) افکار و معتقدات اسلامی: اعتقاد به سرنوشت و قضا و قدر، اعتقاد به آخرت و تحقیر زندگی دنیا، شفاعت، تقیه، و انتظار فرج از جمله این اعتقادات اند.[33]

ب) اخلاق اسلامی: در اخلاق اسلامی عناصر زهد، قناعت، صبر، رضا، تسلیم و توکل به تأثیر در انحطاط مسلمانان متهم شده اند.[34]

ج)قوانین جزایی: قوانین جزایی که سالهاست مورد بی مهری واقع شده، یکی از حلقات این اتهامات است.[35]

د) قوانین مدنی: در این قوانین مسائلی که مورد اعتراض واقع شده عبارت اند از: حقوق زن و قوانین اقتصادی اسلام و ... .[36]

بخش مسلمانان

در بخش مسلمانان توجه به سوی مسلمانان بر می گردد. این اسلام نیست که عامل انحطاط مسلمانان بوده، بلکه خود مسلمانان در اثر کوتاهی و انحراف از تعلیمات اسلامی دچار انحطاط شدند و لذا مسئول عقب ماندگی خود بودند.[37] باید دید عامه مسلمانان مسئول این انحطاط‌اند یا خاصه آن ها.[38] مراد از طبقه خاص نیز حکمرانان و علمای دین اند.[39] البته می توان گفت هر سه طبقه در به انحطاط کشیدن اسلام و مسلمانان نقش داشته اند.

حاکمان

1.خلافت: انحراف حکومت از مسیر اصلی و بزرگترین ضربه ای که بر پیکر اسلام وارد شد از روزی است که سیاست از دیانت جدا گشت و تخم جدایی دیانت از سیاست در سقیفه گذاشته شد.[40]

2.از بین رفتن عدالت اجتماعی: در اثر بی عدالتی، اجتماع مسلمانان تضعیف شد. آثار و نتایج فقدان عدالت اجتماعی عبارت اند از:[41] تأثیر در افکار و عقاید، فساد اخلاقی و روحی، تأثیر مخرب بر رفتار عمومی.

3. سیاست نژادپرستانه حاکمان: یکی دیگر از عواملی که در به انحطاط کشیدن اسلام نقش مؤثری داشته، سیاست نژادپرستانه حاکمان بوده است. بنی امیه و بنی عباس چنین سیاستی پیش گرفتند و نهضت هایی مانند شعوبیه در مقابل آن ها برخاستند و این خود موجب تضعیف اسلام بوده است.[42]

عدم همبستگی اسلامی

یکی دیگر از عواملی که در انحطاط مسلمانان نقش داشته، عدم همبستگی جامعه مسلمانان بوده است. جامعه اسلامی، جامعه مرده است و آثار حیات بر آن مترتب نیست. آثار حیات، همبستگی اسلامی است[43] و این عدم همبستگی اسلامی به خاطر عدم درک صحیح مفاهیم اسلامی نیز بوده است.

سر رشته داران آن زمان نخواستند یا نتوانستند مفاهیم واقعی داعیه های اسلامی را درک کنند، از نظام بین الملل اسلامی به عنوان یک امپراطوری و خلافت عربی برداشت شد و این مخالف صریح اصول اسلامی بود. به همین جهت وحدت به دست آمده به زودی شکست خورد و به دنبال آن، تحولات و ضعفها و انحرافات دیگر پدید آمد تا آنکه مسلمانان تدریجاً به خواب رفتند.[44]

بی ارزش شمردن عمل

از نظر استاد مطهری یکی از عوامل مهم انحطاط مسلمانان، بی ارزش شمردن عمل است؛ یعنی اعتقاد به اینکه عمل در سعادت انسان تأثیری ندارد و به عبارت دیگر، رجوع از طرز تفکر واقع بینانه به خیال بافانه.[45]

جمود و جهالت (خوارج)[46] و انحراف از مسیر تفکر و از بین رفتن مردن تفکر اسلامی در میان مسلمانان، از دیگر عوامل مهم است.[47]

بخش عوامل بیگانه

نه نظر استاد مطهری، اسلام همواره دشمنان سرسختی در خارج یا داخل داشته است و یهودیان، مسیحیان، مجوسان، مانویان و زنادقه ای که در میان مسلمانان بوده اند از پشت به اسلام خنجر زده اند. بسیاری از آن ها در تحریف و قلب حقایق اسلامی به وسیله جعل و وضع احادیث، یا ایجاد حقه ها  تفرقه ها، و لااقل در دامن زدن به اختلافات مسلمانان تأثیر زیادی داشته اند.[48]

اما از همه خطرناک تر، استعمار غربی در قرون اخیر است که خون مسلمانان را مکیده و کمر مسلمانان را زیر فشار مظالم خود خم نموده است.[49] استعمار از راه های مختلف از جمله ناسیونالیسم و تهاجم فرهنگی به جامعه اسلامی هجوم آورده است. هرگاه قدرت‌های حاکم بخواهند جامعه ای را تحت تسلط خود قرار بدهند، آن را استثمار می کنند و می کوشند آن جامعه را فاسد کنند و روح آن را از بین ببرند. برای رسیدن به این هدف، شهوت رانی و فساد اخلاقی را ترویج می کنند.

نمونه آن اکنون در کشورهای اسلامی وجود دارد؛ چنان که از همین راه اندلس را نیز از مسلمانان گرفتند.[50] آن ها از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان و مشغول کردن ایشان به وسایل لهو و لعب و شهوت رانی موفق شدند ایمان و عزم و اراده و نیرو و شجاعت و پاکی را از مسلمانان بگیرند و آن ها را به آدمهای زبون و ضعیف و شهوت ران و شراب خواره و زن باره مبدل کنند.[51] مسیحیان به انتقام حکومت چهارصد ساله مسلمانان آن چنان انتقامی از آنان گرفتند که تاریخ نیز از بازگو کردن آن جنایات شرمسار است. همان مسیحیانی که بر طبق تعلیمات حضرت مسیح موظف اند وقتی سیلی به سمت راست صورتشان می خورد سمت چپ صورت خود را پیش آورند، در اندلس دریای خون از کشتگان مسلمانان به راه انداختند و روی چنگیز را سفید کردند.[52]

5.راه های تعالی و عظمت اسلام و مسلمانان

الف) تجدید حیات فکر دینی

به نظر استاد مطهری، اگر بخواهیم ملتی را بسازیم، باید فکرش را درست کنیم و اگر می خواهیم ملتی را خراب کنیم، باید فکرش را خراب کنیم. همچنین اگر می خواهیم بر آن ملت سوار بشویم، باید فکرش را برای سواری دادن آماده سازیم و اگر می خواهیم به ملتی استقلال بدهیم، باید فکرش را مستقل کنیم.[53] حیات و مرگ یک جامعه بستگی به حیات و مرگ فکر آن دارد. اگر فکر یک جامعه مُرد یا فلج شد یا انحرافی شد، آن جامعه مرده است و اگر فکرش زنده بود، آن جامعه زنده است.[54] در اسلام فکر اسلامی همانند روح اسلامی است و اعمال و آداب به منزله پیکر است. روح و فکر بیش از عمل در معرض آسیب است، زیرا تغییر و انحراف در عمل، زود به چشم می خورد؛ بر خلاف فکر.[55] لذا تجدید حیات فکر دینی برای دستیابی به تفکر اصیل اسلامی ضروری است، چرا که:

اولاً، تا آن تفکر صحیح را به دست نیاوریم، خود ما که مسلمانیم از مسلمانی خود نتیجه نمی گیرم. ثانیاً، امروز احساس می کنیم که در جوانان ما یک عطش وجود دارد، آن عطش پیوستن به یک مکتب فکری است و می بینیم که غالباً به یکی از مکاتب فکری اروپا می پیوندند، یا شرقی و یا غربی.[56]

ب) تفاهمات اسلامی

یکی از راه های انسجام و وحدت اسلامی، تفاهمات اسلامی است، ولی به نظر استاد مطهری، مسلمانان گذشته از اینکه از لحاظ پاره ای معتقدات تفرق و تشتت پیدا کرده اند و مذهب ها و فرقه ها در میان آن ها پیدا شده است، در مسئله تفاهم اسلامی بیشترین مشکلات را دارند و به جای حسن تفاهم سوء تفاهم دارند، یعنی نسبت به یکدیگر دچار توهمات هستند.[57]

استاد در ابتدا حسن تفاهم و سوء تفاهم را معنا کرده، آنگاه درباره حسن تفاهم، راه هایی ارائه داده است. حسن تفاهم، یکدیگر را خوب فهمیدن و سوء تفاهم، یکدیگر را بد فهمیدن است.[58] خوب فهمیدن به این معناست که افراد یکدیگر را آن طور که هستند بفهمند و بد فهمیدن به این معناست که یکدیگر را آن طور که هستند نفهمند، بلکه درباره یکدیگر دچار توهماتی بوده باشند.[59] البته سوء تفاهم درباره هر چیزی و هر شخصی بد است، زیرا موجب گمراهی و ضلالت است. حتی دو شخص متضاد هم می توانند حسن تفاهم داشته باشند، مثلاً یکی خداپرست و دیگری مادی گرا باشد و یکدیگر را آن طور که هستند درک کنند و این حسن تفاهم است.[60] تهدیدها و ضررهایی که از ناحیه ی سوء تفاهمان بی جا و خوب درک نکردن یکدیگر متوجه مسلمانان است، بیش از آن است که از ناحیه خود اختلافات مذهبی متوجه آنهاست.[61] لذا تفاهم اسلامی بین فرق و مذاهب اسلامی به این معناست که یکدیگر را آن طور که هستند بشناسند و تصور کنند و تصورات دروغ و وهمی نسبت به یکدیگر را از خود دور سازند.[62]

به نظر استاد، برای اینکه به تفاهم اسلامی (حسن تفاهم) برسیم، لازم است چند کار را انجام دهیم:[63]

1.یکی از هدف های اسلام که از  مسلمانان تأمین آن را خواسته است، اتحاد و اتفاق مسلمانان است.

2.یکی از فلسفه های فریضه حج، محکم شدن پیوندها و تفاهم بیشتر افراد مسلمانان است.

3.بررسی انواع توهمات و سوء تفاهماتی که دیگران درباره ما شیعیان و بالاخص ایرانیان دارند.

4.بررسی سوء تفاهم هایی که از این طرف درباره برادران غیر شیعی وجود دارد.

5.راه های عملی برای کاستن و از میان بردن سوء تفاهم ها.

ج)وحدت اسلامی

از نظر استاد مطهری، یکی از هدف های بزرگ اسلام، وحدت اسلامی بلکه «بزرگترین هدف اسلام در امور عملی، وحدت و اتفاق مسلمانان است.»[64] آموزه های دین اعم از قرآن، احادیث نبودی و ائمه اطهار تأکید بر این دارند که وحدت اسلامی محفوظ بماند. از جمله آیه «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرّقوا»[65] که با کمال صراحت به موضوع «با هم» بودن و با هم دستورهای الهی را اجرا کردن و پراکنده اجرا نکردن توجه کرده است. اندک توجهی به مفهوم آیه می رساند که عنایت این کتاب آسمانی به این است که مسلمانان متفرق و پراکنده نباشند.[66]  همچنین آیه «أقیموا الدّین و لاتتفرقوا فیه کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه»[67] در صدد بیان این نکته است که چون مخالفان اسلام با هدف های اسلامی مخالف اند، آرزومند تفرق و پراکندگی آن ها می باشند و از وحدت مسلمانان می ترسند. لذا آتش های تفرقه و اختلاف را دامن می زنند و موانع در مسیر وحدت مسلمانان ایجاد می کنند.[68] همچنین آیه «و لاتکونوا کالّذین تفرّقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البیّنات و أولئک لهم عذاب عظیم»[69] تفرقات مذهبی یعنی فرقه فرقه شدن و به وجود آمدن مذاهب را رد کرده، زیرا این نوع اختلاف از هر نوع دیگر خطرناک تر است.[70]

استاد مطهری معتقد است که قرآن همواره از طریق دعوت به امر به معروف و نهی از منکر، بر حفظ وحدت تأکید می کند و اگر این اصل اساسی، یعنی اصل دعوت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر نابود شود، وحدت اسلامی و اتحاد مسلمانان نیز از میان می رود.[71] چنان که در آیه «ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم»[72]، «اتحاد مسلمانان را موجب قوّت و قدرت و شوکت و بوی و خاصیت داشتن آن ها معرفی می کند. می‌فرماید اگر در میان شما اختلاف افتد قوّت و شوکت و بوی و خاصیت شما از میان می رود.»[73]

استاد مطهری به نقل از اصول کافی حدیثی از امام صادق  علیه السلام بیان می کند:

معاویة بن وهب می گوید: از امام صادق  علیه السلام پرسیدم: ما (یعنی شیعیان) چگونه باید با دیگران (اهل سنت) معاشرت کنیم؟ تکلیف ما با آن ها چیست؟ امام فرمود: ببینید ائمه شما چگونه رفتار می کنند، مانند امامان خود رفتار کنید. به خدا قسم، امامان شما بیماران آن ها را عیادت می کنند، جنازه های آن ها را تشییع می‌کنند، برای آن ها شهادت می دهند.[74]

آموزه های دین اسلام با عناوین مختلف به مسلمانان دستور داده است که دور هم جمع شوند و یکدیگر را از نزدیک ببینند و از احوال یکدیگر مطلع شوند تا دلهایشان به یکدیگر نزدیک شود و موانع و دیوارها از میان برداشته و شکاف ها پر شود.[75] در همین زمینه، اسلام دستور اکید به عبادت جمعی داده است، مانند نماز که اگر به جماعت خوانده شود، اجر و ثوابی بیش از آنچه تصور می رود نسبت به نماز فرادی دارد. علت هم ین است که در اثر جماعت، مسلمانان از یکدیگر با خبر می شوند و دلهایشان به یکدیگر نزدیکتر می‌شود.[76] در نماز جمعه و دو خطبه آن اما علاوه بر مواعظ، اخبار اقطار عالم اسلام را به اطلاع آن ها می رساند و مصالح عمومی آن ها را با آن ها در میان می گذارد.[77]

همچنین مهمترین برنامه اجتماعی اسلام حج است: «از همه اجتماعات اسلامی مهمتر و عمومی تر و طولانی تر و متنوع تر، برنامه حج است که به حق آن را «کنگره عمومی اسلامی» نام نهاده اند.»[78]

اصول مشترک وحدت

از نظر مطهری، میان مسلمانان اصول مشترکی وجود دارد که در آن ها هیچ اختلافی نیست:

1.خدایی که همه پرستش می کنند، یکی است: لا اله الا الله.

2.همه به رسالت و خاتمیت حضرت محمد | ایمان دارند و دین او را خاتم ادیان می شناسند.

3. همه قرآن را کتاب مقدس آسمانی و قانون اساسی خود می دانند و آن را تلاوت می کنند.

4. همه به سوی یک قبله نماز می خوانند و یک بانگ به نام اذان برمی آورند.

5. همه در یک ماه معیّن از سال که ماه رمضان است روزه می گیرند.

6.همه روز فطر را عید خود می شمارند.

7.همه مراسم حج را مانند هم انجام می دهند و با هم در حرم خدا جمع می شوند.

8. همه خاندان نبوت (اهل بیت  علیه السلام) را دوست می دارند و به آن ها احترام می گذارند.[79]

9.تاریخ مشترک و به هم آمیخته دارند فی المثل بخاری، ابوحنیفه، غزالی و جوهری ایرانی، مورد احترام مذهبی مردم شمال آفریقا هستند.

10.یک فرهنگ هزار ساله مشترک و روحیه مشترک و تربیت مشترک دارند.[80]

این اصول به نظر استاد مطهری، کافی است تا دل های مسلمانان را به یکدیگر پیوند دهد و احساسات برادری و اخوت اسلامی را برانگیزد.[81] ولی امان از سوء تفاهمات، توهمات و تصورات غلطی که فرق مختلف درباره یکدیگر دارند و امان از عواملی که کاری جز تیره تر کردن روابط مسلمانان نمی کنند.[82] استعمار در حال حاضر سه کار اساسی برای از بین بردن انسجام و احساس وحدت انجام داده است: یکی قطعه قطعه کردن فرهنگ اسلامی از طریق ناسیونالیسم، نژادپرستی و قومیت هاست و در نتیجه «سخن از فرهنگ عرب و ایران و ترک و هند و غیره است و حال آنکه آنچه در طول هزار و سیصد سال وجود داشته یک  فرهنگ بیشتر نیست و آن فرهنگ اسلامی است.» دیگری باقی گذاشتن تنازع های مرزی یعنی «استخوان لای زخم هایی است که اغلب در مرز کشورهای اسلامی گذاشته اند از قبیل شط العرب و جزیره تبت و پشتونستان و غیره.» کار سوم نیز استخدام عامل استعماری برای نشر کتب اخلاقی مثل الخطوط العریضة و کتاب سیدروضاتی است.[83]

معنا و مفهوم وحدت اسلامی

اسلام خواستار انسجام و وحدت اسلامی است، اما مسئله این است که وحدت اسلامی به چه معناست؟ آیا همه فرق اسلامی جمع شوند و یک مذهب درست کنند و «وحدت مذهبی» به وجود بیاورند یا در عین وجود فرق مختلف وحدت اسلامی محقق خواهد شد؟

به نظر استاد مطهری، معنای اول اصلاً عملی نیست، چرا که وقتی در خود شیعه در مسئله فقاهت وحدت ایجاد نمی شود، چطور انتظار داریم همه فرقه ها را یکی کنیم.

ما خودمان که شیعه هستیم هنوز نتوانسته ایم در امر تقلید، وحدت به وجود بیاوریم و کاری بکنیم که مجتهدین شورای فتوایی تشکیل دهند و در هر زمانی مردم یک رساله عملی بیشتر نداشته باشند، آن وقت توقع داریم که حنفی و شافعی و مالکی و حنبلی و وهابی و زیدی، همه بیایند شیعه اثنی عشری بشوند؟[84]

لذا معنای اول، یعنی اینکه همه فرقه ها جمع شوند و یک مذهب شوند و به خاطر اتحاد اسلامی از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرف نظر کنند، نه منطقی است و نه عملی.[85] چرا که:

اخذ مشترکات اسلامی و طرد مختصات هر فرقه ای نوعی خرق اجماع مرکب است و محصول آن چیزی است که قطعاً غیر از اسلام واقعی است، زیرا بالاخره مختصات یکی از فرق جز متن اسلام است و اسلام مجرد از همه این مشخصات و ممیزات، وجود ندارد.[86]

همچنین چگونه ممکن است از پیروان یک مذهب تقاضا کرد که به خاطر مصلحت حفظ وحدت اسلام و مسلمانان، از فلان اصل اعتقادی یا عملی خود که به هر حال به نظر خود، آن را جزء متن اسلام می‌داند صرف نظر کند؟ این خواسته در حکم این است که از او بخواهیم به نام اسلام از جزئی از اسلام چشم بپوشد.[87]

استاد مطهری معنای دوم برای وحدت اسلامی را قبول دارد: یعنی اینکه در عین اختلافات مذهبی، وحدت اسلامی تحقق پیدا خواهد کرد. آنچه مانع وحدت است، بیشتر سوء تفاهماتی است که مسلمانان را یکدیگر دارند. باید دیوارهای سوء تفاهم از بین برد و همه مسلمان ها با یکدیگر احساس برادری کنند، زیرا اصول مشترک زیادی داریم. اختلافات در فروع است و عمده این است که مسلمانان دارای یک فرهنگ و تاریخ و تمدن اند.[88]

در عصر گذشته، طراحان فکر عالی اتحاد اسلامی، مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در شیعه و شیخ عبد المجید سلیم و علامه شیخ محمود شلتوت که در رأس اهل تسنن قرار داشتند، معتقد بودند: فرقه های اسلامی در عین اختلافاتی که در کلام و فقه و غیره با هم دارند، به واسطه ی مشترکات بیشتری که در میان آن ها هست می توانند در مقابل دشمنان خطرناک اسلام، دست برادری بدهند و جبهه واحدی تشکیل دهند.[89]

مرحوم آیت الله بروجردی و مرحوم شیخ عبد المجید سلیم، مفتی اعظم، توافق کرده بودند که اهل تشیع احادیث معتبر اهل تسنن را بپذیرند و البته از قدیم می پذیرفته اند، فقط در کتب حدیثشان وارد کنند و آن ها هم به موجب حدیث «انی تارک فیک الثقلین: کتاب الله و عترتی» احادیث اهل بیت را بپذیرند و همین ها بود که مقدمات فقه مقارن را در مصر به وجود آورد.[90]

لذا اسلام خواستار جبهه واحد در برابر دشمنان است. بین حزب واحد و جبهه واحد تفاوت وجود دارد: وحدت حزبی به این معناست که «افراد از نظر فکر و ایدئولوژی و بالأخره همه خصوصیات فکری به استثنای مسائل شخصی یک رنگ و یک جهت باشند.»[91] اما وحدت جبهه به این معناست که «احزاب و دسته جات مختلف در عین اختلافات در مسلک و ایدئولوژی و راه و روش، به واسطه مشترکاتی که میان آن ها هست در مقابل دشمن مشترک در یک صف جبهه بندی کنند.»[92]

بنابراین، مفهوم انسجام و وحدت به معنای وحدت جبهه است و می توان الگوی این امر را حضرت علی‌ علیه السلام معرفی کرد.

حضرت علی  علیه السلام الگوی وحدت اسلامی

به نظر استاد مطهری، امیرالمؤمنین علی علیه السلام الگویی کامل برای وحدت اسلامی است. حضرت علی علیه السلام درباره دو چیز حساسیت عجیبی داشته است: یکی عدالت و حقوق اجتماعی و دیگری وحدت اسلامی. البته عدالت، در منطق علی علیه السلام مقدم تر از وحدت بوده است.[93] حساسیت او درباره عدالت در سراسر حیات تابناکش روشن است:

از خطبه هایش در آغاز خلافت، از تقسیم بیت المال، از حاضر نشدن برای حق السکوت دادن، از اینکه حتی به فرزندانش اجازه عاریه گرفتن از بیت المال نمی داد، از اینکه در انتصاف برای مظلوم از ظالم آرام نداشت.[94]

اما حساسیت او درباره وحدت اسلامی از روش او در موضوع خلافت و بعد از شورا کاملاً هویداست.[95]

از طرفی استاد مطهری معتقد است که «طرفداری از وحدت اسلامی ایجاب نمی کند که حقایق کتمان شود؛ آنچه ایجاب می کند، اولاً، توحید صفوف ر برابر دشمن است و ثانیاً، حفظ زبان از دشنام است که در الغدیر رعایت شده.»[96]  گرچه، گمان می رود که الغدیر علامه امینی ضد وحدت اسلامی است و علامه امینی مخالف نظریه وحدت اسلامی است، اما استاد معتقد است الغدیر نشان داده است که در رفع اختلافات مؤثر بوده است. «چرا که اولاً، از این نظر که بسیاری سوء تفاهمات را رفع می کند و ثانیاً، معرف خوبی است نسبت به امیرالمؤمنین  علیه السلام و اینکه آن حضرت صالح ترین فرد است بعد از پیامبر برای اسوه بودن.»[97]

راهکارهای عملی وحدت اسلامی

1.اخذ احادیث، به معنای اینکه احادیث معتبر اهل سنت توسط اهل تشیع پذیرفته شود و همچنین اهل سنت احادیث اهل تشیع را بپذیرند.[98]

2.جواز نماز جماعت با اهل تسنن.[99] «خوشبختانه ما شیعیان نماز با آن ها را صحیح می دانیم و تبعیت را در نماز و در حج جایز و لازم می دانیم.»[100]

3.پخش کتاب های مناسب و مفید مانند صحیفه سجادیه، اصل الشیعة، مختصر النافع،[101] تفسیر مجمع البیان و تفسیر المیزان، جامع السعادات، اخلاق ناصری در اخلاق و استفاده از کتاب های آن ها از جمله کتاب های مباحث اجتماعی اسلام.[102] بهترین مکان برای پخش کتاب ها حج است. به نظر می رسد یکی از کارهایی که اکنون باید انجام شود آن است که تفکر انقلاب اسلامی و پیشرفت آن در حج مطرح شود.

4.ترویج زبان های اسلامی، یعنی زبان مسلمانان، حتی زبان فارسی مطرح شود.[103] گر چه اسلام از یک نظر زبان مخصوصی ندارد، اما چون زبان عربی زبان قرآن و عبادت است، بر هر مسلمانی لازم است کم و بیش با این زبان آشنا باشد. البته هر زبانی که در آن آثار اسلامی مهمی به وجود آمده زبان اسلامی است. لذا زبان فارسی و ترکی و اردو ... زبان اسلامی است.[104] به همین دلیل، نشر آثار عمیق اسلامی هم لازم است، چرا که مثنوی، سعید، حافظ، نظامی، کیمیای سعادت جامی و غیره، بیش از آنکه به ایران تعلق داشته باشند، به اسلام تعلق دارند و همه شاهکارهای اسلامی اند.[105]

5. چاپ کارت و مبادله آن، این کارت ها هم باید به زبان اسلامی و بین المللی باشد.[106] از این طریق می‌توانیم از اوضاع دینی و احوال مسلمانان کشورهای جهان اسلام با خبر شویم، از تحولات و نهضت هایی که له یا علیه اسلام می شود آگاه گردیم و با تحولات و نهضت های سودمند اسلامی هماهنگی کنیم.[107]

راهکارهای ایجاد تفاهم اسلامی

برای رسیدن به تفاهم اسلامی، ارائه صحیح مکتب شیعه و بالعکس لازم است و به نظر استاد، دو راه برای حسن تفاهم و رفع سوء تفاهم وجود دارد: راه اول، معرفی صحیح شیعه، راه دوم مطالعه دقیق و نزدیک درباره اهل سنت. اما راه اول خودش می تواند دو گونه باشد: یکی صحیح و یکی غیر صحیح. معرفی شیعه از طریق اینکه تنها حق را شیعه دانستن و تابع واقعی پیامبر بودن و ... راه غلط است، چرا که این، تخطئه طرف مقابل است و اثر عملی ندارد. این امر گرچه مستدل باشد، به جای حسن تفاهم، سوء تفاهم پیش می آورد.[108] به نظر استاد راه دیگر معرفی شیعه که راه صحیح است و نتیجه آن از بین بردن سوء تفاهم می باشد، این است که محاسن شیعه معرفی شود؛ فقه شیعه، تفاسیر شیعه، کتب اخلاق شیعه، کتب دعای شیعه، مدارس و مجامع شیعه و شخصیت های شیعه معرفی شود.[109] برای رفع سوء تفاهم نیز لازم است از نزدیک به مطالعه اهل سنت پرداخته شود و معلوم شود که «آیا آن ها واقعاً ناصبی هستند؟ آیا آن ها از روی دروغ و دشمنی برای بطلان حج مدعی رؤیت هلال می شوند؟ و ... .»[110]

کعبه و نقش وحدت بخشی آن

از نظر استاد مطهری، کعبه قدیمی ترین معبد جهان است و در آموزه های دینی، به ویژه قرآن، خانه کعبه خانه ای پربرکت شناخته شده و منشأ خیرات و برکات برای اهل توحید و عدل، یعنی مسلمانان بوده است.[111] کعبه نگهدارنده مسلمانان[112] و متعلق به همه آنهاست، ملک خصوصی و از آن دسته خاص نیست، بلکه از آن خدا و متعلق به اهل توحید است و ملکیت آن «بین المللی اسلامی» است.[113] کعبه مرکز جهان اسلام است و باید مقر سازمان بین الملل اسلامی برای مسلمانان باشد و شعبه های مختلف اعم از شورهای امنیت، سازمان فرهنگی، سازمان بهداشتی و ... در آن وجود داشته باشد.[114] به عبارت دیگر، کعبه به منزله پرچم مقدس است و مثل یک پرچم در میدان جنگ، همه باید گرد او جمع شوند. اگر این پرچم برپاست، لشکر ایستاده و مقاومت می کند و اگر فرو افتد، پیشت سپاه و اردو می شکند: «لایزال الدین قائماً ما قامت الکعبة»[115].

استاد مطهری فلسفه رو به قبله ایستادن در وقت نماز را مسئله ای تربیتی و اجتماعی می داند. و گر نه خدا هر طرف هست. اگر به مشرق، مغرب، شمال و جنوب رو کنیم خدا موجود است: «و لله المشرق و المغرب فأینما تولّوا فثمّ وجه الله»[116]. اما اسلام به خاطر مصلحت تربیتی و اجتماعی نماز رو به قبله را واجب دانسته است: «همه مردم رو به یک نقطه معیّن بایستند تا افراد بفهمند که باید یک جهت باشند؛ یعنی این درسی است برای وحدت و اتحاد و یک جهت داشتن و رو به یک سو بودن.»[117]

یکی از آثار حج و کعبه، خلاصی و استقلال کشورهای اسلامی، مانند اندونزی، از چنگ استعمار است.[118]  از آثار دیگر حج و کعبه، «جنبه اجتماعی و هماهنگی آن است. فرق است که کسی به تنهایی برود مثلاً به عرفات برای دعا و یا با یک میلیون جمعیت باشد.»[119] یکی دیگر از آثار و درس های حج، «مبارزه با تفاخرات قومی و ملی و نژادی و گرد آمدن و توجه به اصول واحد معنوی است.»[120]

حج رمز وحدت

از نظر استاد مطهری، یک جامعه آن گاه در مسیر واحد حرکت می کند که هدف واحد داشته باشد و راه وصول به هدف را تشخیص داده باشد. به علاوه، عادت به نظم انضباط و اطاعت از آمر و فرمانده داشته باشد و حسن ظن و حسن تفاهم میان افراد آن وجود داشته باشد.[121] تمام این مشخصات در حج دیده می شود و نمونه عملی برای انسان در حج پیاده شده است. نماز و طواف یک درس نظم و انضباط خاص است و «متوجه اطراف شدن و تمایل به این طرف و آن طرف و تکلم و خنده و گریه در آن ممنوع است.»[122] هروله بین صفا و مروه یعنی: «شکستن تکبر و تفرعن و رمز اجابت سریع و دویدن به دنبال اسلام است، مبارزه با راه رفتن از روی مرح است.»[123] احرام نیز «رمز دور کردن نشان ها و افتخارهای وهمی و خیالی و عود به مفاخر واقعی است»[124] و لذا حج، رمز وحدت مسلمانان است و اعمال حج، وحدت، یکپارچگی و مساوات است.

حج، رمز ریختن و شکستن تعینات و غلاف ها و حصارهای خیالی و اعتباری است. همه دور یک خانه طواف کردن، رمز هدف واحد فکر و ایده واحد است. همه با هم در یک صحرا وقوف کردن و یک نوع عمل کردن و با هم حرکت کردن، رمز حرکت در مسیر واحد و ثبات بر مبنا و اصل مبدأ واحد است.[125]

رمی جمرات، مرز اظهار تنفر است. گفته شده است که آنجا مقبره ی سه خائن است در داستان فیل با دشمنان تبانی و به دوستان خیانت کردند.[126] و چه مانعی دارد اگر هر سال خائنین به جهان اسلام معرفی شوند و این اظهار تنفر هر سال به صورت زنده تری اجرا شود و خائنین روز، مجسمه ی تمثالشان نصب شود و مسلمین تمثال آن ها را سنگباران کنند؟ البته این عمل وقتی خوب است که حکومت واحد اسلامی تشکیل شود و یک خائن مسلّم که به تصویب شورای رهبری اسلامی رسیده باشد انتخاب گردد.[127]

لباس احرام ساده و بی رنگ و بی نشان است. برای مدتی موقت هم که شده، همه مردم از درجه دار و غیر درجه دار، نشان دار و غیر نشان دار، نو پوش و کهنه پوش، همه در پوشش یک لباس ساده جمع می شوند.[128]

استاد از کتاب الحج و العمرة فی الفقة الاسلامی نقل می کند که «در آنجا فوارق غنا و فقر و جنس و لون و زبان و لغت ذوب می شود و وحدت لباس و شکل، نشانه وحدت کلمه و وحدت فکر و وحدت عقیده است.»[129]

به نظر استاد، از حج و برای حج باید درسها یاد گرفت. به عبارت دیگر، غیر از اعمال ظاهر و مناسک معروف، درس های دیگر هم هست که بعضی را برای حج و بعضی را از حج باید یاد گرفت. حج باید معلم باشد و ما باید متعلم باشیم.[130] حج از لحاظ کمیّت و کیفیت بی نظیر است و مسلمانانی را که نه یک نژادند، نه به یک زبان حرف می زنند، نه یک رنگ دارند و نه تحت یک حکومت زندگی می کنند، جمع می کند.[131]

اما از لحاظ کیفیت، حج به نظر استاد مطهری قطعاً بی نظیر است، زیرا اولاً طبیعی طبیعی است، هیچ زوری پشت سر آن نیست، اجتماعی که بر اساس مطامع نیست، بلکه مطامع را پشت سر گذاشته اند، اجتماعی که در آن انگیزه جنسی یا تفرج و تفنن وجود ندارد، حداکثر این است که اخیراً از رنج آن کاسته اند؛ اجتماعی که ولو موقتاً تفاخرات و منیّتها کنار گذاشته شده، همه با یک نوع ذکر و یک نوع لباس و یک نوع عمل و در یک راه قدم بر می دارند.[132]

حج برای رسیدن به مقاصد اسلامی، مقدماتی را فراهم کرده است، اما از این مقدمات و اجتماع عظیم مسلمانان باید استفاده صحیح کرد[133] و از آن برای تقویت اسلام و مسلمانان بهره برد. تقویت اسلام به این معناست که بر ایمان مسلمانان افزوده شود و عمل آن ها مطابق با اسلام شود و عدد مسلمین نیز افزوده شود و قوی تر شوند، یعنی اتحاد آن ها محکم تر باشد.[134]

استاد مطهری دو راهکار را برای «تقویت اسلام» ارائه می دهد:

راه اول این است که برنامه ها و نشریه ها و تعلیمات در ایام حج داده شود، از فرصت حج صحیح استفاده شود و به نشر حقایق اسلامی پرداخته شود، از راه مواعظ روحیه مردم برای عمل به اسلام آماده شود که مردمی که برمی گردند با آمادگی بهتری برگردند.[135]

راه دوم این است که انسجام و وحدت اسلامی ایجاد شود به تقویت پیوند مسلمانان و نزدیک کردن روابط آن ها با یکدیگر منجر گردد. و اسلام می خواهد به وسیله حج محیط صلح و امنیت و صفا به وجود بیاورد.[136] چرا که مسلمانان در این عصر بیش از هر عصر دیگر به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند.[137] البته انسجام و وحدت اسلامی در دو ناحیه است:

یکی در نواحی سیاسی است که وظیفه دولت هاست و به ملت ها مربوط نیست. حرف او را هم نمی توان زد. زیرا جایی است که جبرئیل را پر بسوزد. منافع خارجی در این است که کنگره سیاسی اسلامی و به قول خود اعراب «مؤتمر اسلامی» تشکیل نشود.[138]

 

استاد مطهری راه دوم را «رفع سوء تفاهمات» می داند و آن را مربوط به ملت اسلامی می داند، نه حاکمان آن ها:

اما از آ« جهت که مربوط به ملت هاست، باید دیوارهای سوء تفاهم ها را خراب کرد. این مهمترین وظیفه ای است که در این راه یعنی راه تقویت دین به واسطه محکم کردن پیوند اتحاد مسلمانان باید انجام داد.[139]

استاد مطهری علل انحطاط مسلمانان را در سه محور مطرح می کند:

1.بخش اسلام (اصول مورد اتهام در اسلام)؛ 2.بخش مسلمانان؛ 3.عوامل بیگانه.

وی در بخش اسلام به ذکر مواردی می پردازد که مورد اتهام مستشرقان قرار گرفته اند، چرا که آن ها بر این اعتقادند که انی عناصر در اسلام موجب انحطاط مسلمانان شده اند و این موارد هم در افکار، هم در اخلاق و هم در قوانین اسلامی مورد اتهام قرار گرفت است. اما استاد مطهری این اتهام را قبول ندارد.

در بخش مسلمانان، استاد حاکمان را یکی از عناصر اصلی در به انحطاط کشیدن اسلام و مسلمانان می‌داند و عواملی مانند عدم همبستگی و بی ارزش شمردن عمل و جمود و تحجر را در بخش مسلمانان ذکر می کند.

در بخش بیگانه، استاد مطهری معتقد است که حمله مغول و جنگ های صلیبی تأثیر فراوانی در به انحطاط کشیدن مسلمانان داشتند و در دوره معاصر نیز استعمار غربی، چه از طریق استیلا و چه از لحاظ وارد کردن مفاهیمی مانند ناسیونالیسم و ...، عامل اصلی انحطاط مسلمانان بوده است.

یکی از مسائل مهمی که اقبال و مطهری برای تعالی و عظمت جامعه اسلامی ذکر می کنند، وحدت اسلامی است. اگر چه استاد مطهری تفاهمات اسلامی را اعم از وحدت اسلامی می داند، ولی به نظر می رسد که وحدت اسلامی از نظر اقبال هم همین مفهوم را داراست. هر دو اندیشمند مواردی را ذکر می کنند که اصل وحدت اسلامی محسوب می شود. مطهری بحث تفاهم اسلامی را به بررسی می کند و برای رسیدن به حقیقت تفاهم اسلامی، به وحدت اسلامی متوسل می شود.

هر دو متفکر متفق اند که کعبه عامل وحدت در جهان اسلام است و می تواند هسته مرکزی و عامل تقویت در جهان اسلام باشد و این تقویت می تواند از لحاظ علمی و فرهنگی یا از لحاظ روحی باشد. استاد مطهری برای اجرای وحدت اسلامی مواردی را ذکر می کند که قابل اجرا در جهان اسلام است، حتی عنوان کتاب ها را هم برای تفاهم بین مسلمانان ذکر می کند.

معنای بحث وحدت اسلامی که استاد مطهری به آن پرداخته است، چیست؟ آیا وحدت به معنای وحدت مذهبی است و همه باید یک مذهب بشوند یا می توانند در عین اختلاف فرقه های مختلف و به رسمیت شناختن دیگران، نوعی وحدت بین خودشان ایجاد کنند؟ ایشان وحدت به معنای اول را قبول ندارد، زیرا نه عملی است و نه منطقی. استاد قائل به معنای دوم است؛ یعنی وحدت به این معنا که همه فرق جمع شوند و اتحاد با وجود اختلافات مذهبی ایجاد کنند و در برابر دشمن متحد باشند که استاد آن را «وحدت جبهه» می نامد.



[1] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص145.

[2] . همان، ص153.

[3] . همان، ص153154.

[4] . همان، ص145، 152154.

[5] . همان، ص 153.

[6] .همان، ص154 155.

[7] . همان، ص 154.

[8] . همان، ص154.

[9] . همان، ص 154 255.

[10] . همان، ص 149.

[11] . همان، ص156.

[12] . همان، ص155.

[13] . همان، ص155.

[14] . همان.

[15] . همان، ص157.

[16] . همان، ص165.

[17] . مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص 78.

[18] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص152.

[19] . همان، ص 148149.

[20] . همان، ص 172.

[21] . همان، ص145، 148، 153.

[22] . همان، ص154.

[23] . همان.

[24] . همان، ص 149.

[25] .همان، ص155.

[26] . همان، ص149.

[27] . همان، ص145.

[28] .مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، ص 8-9.

[29] . همان، ص10.

[30] . همان، ص9.

[31] . همان، ج1، ص.

[32] . همان، ج8، ص110.

[33] . همان، ص18.

[34] . همان، ص17.

[35] . همان.

[36] . همان.

[37] . همان، ص18.

[38] . همان.

[39] . همان.

[40] . مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 31-32.

[41] . مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 94 105.

[42] .مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج6، ص540؛ مجموعه آثار، ج14، ص 27، 33، 55 56، 72؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص27.

[43] . مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص 95.

[44] . مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج1، 2، ص41.

[45] .مطهری، مرتضی، حق و باطل، ص95.

[46] . مطهری، مرتضیَ، یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص149.

[47] . مطهری، مرتضی، بیست گفتار، ص 264.

[48] . مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت. ص9.

[49] . همان، ص19.

[50] . مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج 21، ص 64-65.

[51] . همان، ج1،2، ص64.

[52] .همان، ص 62.

[53] . مطهی، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص158.

[54] . همان، ص159.

[55] . همان.

[56] . همان، ص 157.

[57] . همان، ج2، ص204.

[58] . همان، ج2ف ص 203.

[59] . همان.

[60] . همان، ج1، ص204.

[61] . همان، ج2، ص204.

[62] . همان، ص205.

[63] . همان، ص 205 206.

[64] . همان، ص 207.

[65] .آل عمران: 105.

[66] . مطهریف مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج2، ص 206.

[67] . شوری:13.

[68] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج2، ص 208.

[69] . آل عمران: 105.

[70] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج2 ص 206.

[71] . همان، ج2، ص 207.

[72] . انفال: 46.

[73] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج2ف ص 208209.

[74] . اصول کافی، ج2، ص 636، بنابر نقل یادداشتهای، ج2، ص210.

[75] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج2، ص 210.

[76] . همان، ص 210-211.

[77] . همان، ص 211.

[78] . همان.

[79] . همان، ص 204 205.

[80] .  همان، ج7، ص 414.

[81] . همان، ج2، ص 205.

[82] . همان.

[83] . همان، ج7، ص 414.

[84] . همان، ج6، ص 715.

[85] . مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 17.

[86] . همان، ص18.

[87] . همان، ص17.

[88] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج1، ص413.

[89] . مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 18.

[90] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج6، ص 528.

[91] . مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، ص 19.

[92] . همان، ص19.

[93] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج4، ص476.

[94] . همان، ج4، ص 477.

[95] . همان.

[96] . همان، ج6، ص 396.

[97] . همان.

[98] . همان، ص 528، ج7، ص 416.

[99] . همان، ج7، ص416 و ج6، ص528.

[100] . همان، ج6، ص528.

[101] . همان، ج7، ص 415-416.

[102] . همان، ج6، ص528.

[103] . همان، ج7،ص415.

[104] . همان، ج6، ص529.

[105] . همان.

[106] . همان، ج7، ص416.

[107] . همان، ج2، ص215.

[108] . همان، ج7، ص41.

[109] . همان، ص415.

[110] . همان.

[111] . همان، ج6، ص 506-507.

[112] . همان، ص 507.

[113] . همان، ص 508-509.

[114] . همان، ص 517.

[115] . همان، ص 539.

[116] . بقره: 115.

[117] . مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 189.

[118] . مطهری، مرتضی، یادداشتهای استاد مطهری، ج6، ص518.

[119] . همان، ص517.

[120] . همان، ص 539.

[121] . همان، ص 519.

[122] . همان، ص 520.

[123] . همان.

[124] . همان، ص 519.

[125] . همان.

[126] . همان، ص 522.

[127] . همان.

[128] . همان، ص533.

[129] . همان.

[130] . همان، 525.

[131] . همان، ص 525-526.

[132] . همان، ص526.

[133] .همان.

[134] . همان.

[135] . همان، ص256.

[136] . همان، ص 527.

[137] . همان، ص 529.

[138] . همان، ص 572.

[139] . همان، ص 527.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است