منابع مقاله:
فصل نامه شاهد یاران. فروردین و اردیبهشت 1385. شماره 5 و 6،
گفتگو با علی مطهری
؛
فرآیند تعامل شهید مطهری با پدیده التقاط را چگونه تفسیر میکنید. ایشان به رغم مخالفتهایی که با برخی از نحلهها و عناصر التقاطی داشتند، چرا تا مدتی با آنها همکاری میکردند و چه مصلحتهایی، چنین رویکردی را توجیه میکرد.
به نظر من، نحوه برخورد شهید مطهری با جریانات اجتماعی و فکری مختلف، از جمله مواردی که نام بردید، به دیدگاه ایشان نسبت به مقوله آزادی بیان مربوط میشود. با نگاهی به آثار ایشان، این نکته به خوبی آشکار میگردد که آزادی بیان و آزادی تفکر، از نظر ایشان در مرتبه و جایگاه والایی قرار دارند. شهید مطهری بین تفکر و عقیده، تمایز قائلند و معتقدند که هر عقیدهای منتج از تفکر نیست. اما عقایدی که از اندیشه و خردورزی ناشی میشوند، باید امکان بروز و بیان پیدا کنند. برخی عقایدی که به پیروی از آباء و اجداد، کبار، سنتهای غلط و اکثریت و بدون تفکر شکل میگیرند، نباید رواج پیدا کنند و در عرصههای اجتماعی، خرافه و آرای بیپایه، نباید جائی داشته باشند.
مرز آزادی بیان و تفکر از نظر شهید مطهری، کجاست؟
شهید مطهری معتقدند در تعیین این مرز، تا آنجا که نفاق در کار نیست، باید افراد در بیان عقیده خود آزاد باشند و حتی در جمهوری اسلامی، کسانی هم که اعتقادی به اسلام و جمهوری اسلامی ندارند، باید در بیان عقاید و آرای خود آزاد باشند، به شرط آن که سخنانشان بر مبنای تفکر باشد. مثلا اگر عدهای هستند که اسلام را قبول ندارند و پیامبر اسلام را فردی عادی میپندارند که به منبع وحی متصل نیستند و حداکثر، فردی مصلح و دارای عقاید جدید هستند، میتوانند عقاید خود را آزادانه بیان کنند، به شرط آن که پشت بام اسلام یا هر عقیدهای غیر از اعتقاد خودشان، پنهان نشوند و آرای خود را در قالب دیگری به جامعه عرضه نکنند، فی المثل اگر به اسلام و جمهوری اسلامی معتقد نیستند، حق ندارند در گردهماییها و راهپیمائیهای خود، عکس امام( ره) یا بزرگانی را که شاخصه تفکر دینی و اسلامی هستند، بالا ببرند و مردم را به اشتباه بیندازند و گیج کنند. دروضعیتی که آنها حرف خودشان را میزنند، ما هم در مقابل، عقاید خودمان را بیان میکنیم و در چنین شرایط آزادی، مردم هم آزادانه آنچه را که صحیح است، انتخاب میکنند. بنابراین، وجه ممیزه موردنظر ایشان در موضوع آزادی اندیشه و بیان، وجود یا عدم نفاق است.
در موردموضوع نفاق در جریانات فکری از منظر شهید مطهری، توضیح بیشتری بدهید.
جریان رایج این بود که عدهای ابتدا اندیشه و مکتبی را انتخاب میکردند و سپس در قرآن و روایات جستجو میکردند تا برای توجیه آن اندیشه، نکتهای را پیدا کنند و بعد تفکر خود را در قالب اندیشههای اسلامی بیان میکردند تا بتوانند جوانها را به سوی خود جلب نمایند.
در مور جریانات التقاطی هم آیا شیوه ایشان همین بود؟
بله، شهید مطهری تا زمانی که مسئله نفاق وجود نداشت، بسیار باز و آزاد و همراه با تساهل برخورد میکردند، ولی هنگامی که مسئله نفاق پیش میآمد، چنان شدید مقابله و برخورد میکردند که مایه تعجب همه کسانی میشدند که ایشان را فردی بسیار آرام، صبور و اهل مدارا میدانستند.
مصادیق این برخوردها را بیان کنید.
نمونهاش همان برخوردی بود که ایشان با سازمان مجاهدین خلق داشتند که برخورد بسیار تند و شدیدی بود، چون ایشان یقین پید کرده بودند که سران این سازمان، مارکسیست هستند و با آن که از قرآن و نهج البلاغه دم میزنند. از اینها به عنوان ابزار استفاده میکنند.
فلسف همکاریهای شهید مطهری با مهندس بازرگان و دکتر شریعتی چه بود؟
شهید مطهری در واقع معرف دکتر شریعتی به جامعه و عامل دعوت او به حسینیه ارشاد بودند. به اعتقاد من، این شیوه هم ناشی از همان تفکر مبنایی ایشان و احترام به آزادی اندیشه به شرط عدم نفاق است. ایشان در بیان و نقد انحرافات افراد، کوچکترین تردیدی به خو راه نمیدادند و در عمل هم همین طور رفتار میکردند. ایشان همکاری نزدیکی با مهندس بازرگان و انجمن مهندسین نهضت آزادی داشتند و حتی در جریان انقلاب، کسی که مهندس بازرگان را برای نخست وزیری توصیه کرد، ایشان بودند و امام هم به دلیل اعتماد فراوانی که به شهید مطهری داشتند، پذیرفتند، در حالی که شهید مطهری میدانستند که مهندس بازرگان بعضی از انحرافات فکری را دارد.
کدام انحرافات فکری؟
مهندس بازرگان به علم تجربی بسیار اهمیت میداد و بنیادهای فلسفی را در امور مختلف از جمله خداشناسی و دینپژوهی قبول نداشت. این امر موجب میشد تا در مواجهه با بخشهایی از معارف اسلامی که جنبه ماورائی داشت با بحران مواجه شود و به برخی راه حلهای نادرست برسد.
آیا با این افکار مخالفت صریحی هم میکردند؟
بله. در جاهای مختلف، شهید مطهری، آرای مهندس بازرگان را نقد و رد میکردند و گاهی لحنشان بسیار تند هم میش. این نقدها را در پاورقیهای جلد پنجم اصول فلسفه یا برخی از یادداشتهایی که بر کتابهای آقای بازرگان نوشتهاند، میتوان دید.
در مورد دکتر شریعتی چطور؟
شهید مطهری تا جایی که احساس میکردند او به دنبال ترویج و تقویت اسلام است، منحصرا به نقد و بیان اشتباهات او میپرداختند، اما در عین حال از حضور او در حسینیه ارشاد دفاع میکردند و همان طور که قبلا اشاره کردم، اصولا شهید مطهری، او را برای سخنرانی در حسینیه ارشاد دعوت کردند. البته شهید مطهری این شیوه را در مورد همه روشنفکران رعایت میکردند. از جمله دکتر زرینکوب که شهید مطهری آقار او را میخواندند و از بعضی نکات آنها استفاده میکردند. علاوه بر این در کتاب محمد، خاتم پیامبران، از او هم مقاله خواستند.
بنابراین براساس تفکر شهید مطهری، همکاری با طیف روشنفکری، شیوه درستی است.
بله. ما باید ملاکمان مسئله نفاق و عدم نفاق باشد و در جائی که این موضوع وجود ندارد، تحمل شنیدن آرای مخالف با خود را داشته باشیم. این شیوه، هم به نفع صاحبان آن اندیشهها و هم به نفع مکتب و اندیشه ماست. ما نباید کسانی را که در اثر اشتباه یا نقص علم به بیان افکاری میپردازند،تخطئه کنیم، بلکه باید امکان بیان و نقد سالم آرایشان را فراهم آوریم، ولی اگر پای نفاق و دروغ در میان باشد، باید استوار و محکم بایستیم و با دلیل و برهان به مخالفت با آنها بپردازیم.
جمع بین همکاری با فردی که معتقدیم برخی از انحرافات فکری در او وجود دارد و نقد افکار آرای او که از ویژگیهای بارز شهید مطهری است، چگونه ممکن است و در این زمینه چه شیوه خاصی را باید برگزید؟
به اعتقاد من اگر ما از هر کسی در جای مناسب خودش استفاده کنیم، این مشکل تا حدی حل میشود، یعنی مثلا اگر کسی دموکراسی بله شیوه اسلامی را قبولندارد و دموکراسی غربی را میپسندد ودر عین حال آدم صادقی هم هست. بدیهی است که میشود با او همکاری کرد. به شرط آن که او را در جای مناسب خودش قرار دهیم که مثمر ثمر هم باشد، بدیهیاست چنین فردی را نباید در یک پست کلیدی و در موضع تصمیمگیری قرار داد، اما قطعا در جای مناسب، فرد کارامدی خواهد بود. ممکن است فردی، متفکر و نظریهپرداز خوبی باشد، اما در امور جرائی، تبحر لازم را نداشته و مثلا رئیس جمهور خوبی نباشد. بدیهی است که جا به جایی این موقعیتها، هم او و هم دیگران را در معرض آسیب قرار میدهد. در مجموع، افراد، خالی از نکات مثبت نیستند و شرط همکاری، صداقت است و عدم وجود نفاق.
به نظر شما چرا شهید مطهری در برخورد ب آرای مخالف، چنین باز و بدون بیم رفتار میکردند؟
نکته مهم در این امر، تفوق و تسلط علمی است- کسی که بهدانش و آگاهی خود در زمینهای اعتماد دارد. بدیهی است که از هیچ فرد و مکتبی هراس به دل راه نمیدهد و کنترل روند امور به دست اوست.اما هنگامی که این تفوق را ندارند، بدیهی است که به هراس دچار میشود و برای اثبات تفکر خود به شیوههای دیگری دست میزند که در رفتارهای اجتماعی و سیاسی بسیاری از افراد ملاحظه میکنیم. شهید مطهری به این دلیل بیمی به دل راه نمیداد که نسبت به دیگران، از نظر علمی احساس برتری و اقتدار میکردند و نقاط ضعف و قوت آنها رامیشناختند و میدانستند که نهایتا کار چندانی هم از دست آنهلا برنمیآید و در نتیجه، مرعوب سر و صدا و جنجال هیچ کس نمیشدند. به نظر من، این مؤثرترین شیوه است ما باید از ان پیروی کنیم.
تفاوت روش آقای مطهری باروشهای مرسوم که عمدتا به افزایش وجاهت و محبوبیت مخالفات تفکر اصیل اسلمی منجر شده است، در کجاست؟
ایشان عمدتا شیوه اثباتی داشتند، به این ترتیب که در مور مسائل مورد نیاز جامعه، دقت و وسواس داشتند و در پی پاسخگویی به آنها بودند. ایشان فقط در جاهایی برخورد شدید و سلبی میکردند کهضرورت ایجاب میکرد و کمتر به این شیوه متوسل میشدند. مثلا در موردی که میدیدند عدهای تحت پوشش افکار اسلامی. نسلی را به انحراف و تباهی میکشند. به شدت مقابله میکردند و هیچ وقت هم کاری به شخص و فرد نداشتند، بلکه با یک شیوه و روش انحرافی مبارزه میکردند. هرگز به یادندارم که ایشان به فکر بردن آبروی کسی و ساقط کردن او باشند و در واقع، دغدغه اصلی ایشان، اسلام و احکام اسلامی بود. از سوی دیگر، شهید مطهری هرگز در پی آن نبودند که با موضعگیری در قبال مسئلهای، به محبوبیت خود بیفزایند و در مقابل ارائه طریق و دفاع از حق، به فکر مغضوب نبودن و محبوب بودن خودشان هم نبودند.
در مورد برخورد با مجاهدین خلق عملا چنین وضعیتی پیش آمد؟
بله، برخورد با مجاهدین خلق، عملا به کاهش محبوبیت شهید مطهری منجر شد و ایشان در اثر تبلیغات وسیعی که در آن دوران میش. محبوبیت خود را در میان دانشجویان و جوانان تا حدودی از دست دادند و این کارشان در آن موقعیت و شرایط، ظاهرا مقرون به مصلحت نبود. لذا هدف اییشان، کاستن از وجهه کسی در میان افراد جامعه نبود. ایشان به اندیشه و روش افرتاد نگاه میکردند و اگر فرد، آدم منحرفی بود، اما تأثیری بر دیگران نداشت و صاحب جاذبهای نبود، کاری به او نداشتند، اما اگر کسی حتی از نظر علمی هم پایه ارجمندی نداشت، ولی روی دیگران تأثیر میگذاشت، ایشان وارد میدان میشدند و به شیوهای عالمانه و خردورزانه به مبارزه میپرداختند و نقاط مثبت و منفی فکر او را روشن میکردند. در دهه اول انقلاب، تفکرات التقاطی چندان مجال بروز و ظهور نداشتند، ولی پس از رحلت امام( ره) ؛ زمینه ابراز این گونه افکار مساعد شد. به نظر شما برخورد با این جریانات در دهه دوم و سوم انقلاب، چه تفاوتهایی با منش شهید مطهری داشته و پیامدهای آن چگونه بوده است؟
به درستی اشاره کردید که این برخوردها پس از رحلت امام( ره) آغاز شدند که واقعا نقطهای منفی است برای کسانی که این رفتارها را شروع کردند. مضافا بر اینکه برخی از برخوردهای ما هم صحیح نبودند و منجر به افزایش وجاهت و مظلومیت آنها شد. شهید مطهری به هیچ وجه با اتخاذ شیوههای سلبی، بر محبوبیت مخالفان نمیافیزودند.
منظور شما از مظلومیت این گروه چیست؟
ببینید! مظلومیت دست کم در تاریخ ما، مسئله بسیار مهمی است. معمولا مردم به کسانی گرایش پیدا کرده و از آنها حمایت میکنند که آنها را در مرتبه« مظلوم واقع شدن» ببینند. ما گاهی کارهایی کردیم که به این توهم، دامن زدیم و افکار آنها و خودشان به عنوان شخصیتهای تأثیرگذار، بیشتر مطرح شدند و در واقع به دست خودمان،آنها و افکارشان را معرفی و برایشان تبلیغ کردیم و باعث گرایش برخی جوانها به آنها شدیم. مثلا جلسه سخنرانی آنها را به هم زدیم و یا اگر کسی در یک جمع پنجاهع نفری حرفی زده بود و تأثیر و انعکاسی هم نداشت. آن را به سطح رسانهها کشاندیم و به اطلاع پنج میلیون نفر رساندیم گاهی اوقات، سکوت، بهترین شیوه است و نباید کاری کرد.
اگر این کار جنبه روشنگری داشته باشد چه باید کرد؟ بعضیها در برخی از محافل کوچک عقاید واقعی خود را بروز میدهند، اما در مجامع عمومی، چهره موجهی از خود در میان افراد جامعه تصویر میکنند. مقابله با آنها باد چگونه باشد؟
حداکثر کاری که باید در قبال این گونه افراد انجام داد این است که باید در همان سطح و همان محیط، مثلا دانشگاه، با آنها به مبارزه علمی پرداخت، ولی باید از رسانهای کردن مسئله پرهیز کرد. نباید مردم را نگران کنیم که انقلاب تضعیف شه و یا نهضت در معرض خطر جدی قرار گرفته است. ما باید برخوردمان با هر جریانی، واقعا در حدو اندازه همان جریاتن باشد تا باعث ترویج بیشتر آن نشود.
ظاهرا یکی از وجوه مشترک التقاطیون گذشتهو امروز، مناظرهگریزی است. آیا نفس مناظرهگریزی از دیدگاه شهید مطهری دلیلی بر عدم صداقت مخالفان نبود؟
مسلما این طور بود. در نامهای که ایشان در مورد برخورد با آریانپور نوشتهاند. چنین مسئلهای را طرح میکنند و میگویند اگر شما مطلبی دارید بیائید با خود من مطرح کنید و من حتی حاضرم که این مناظره در تلویزیون صورت بگیرد. ولی عدم قبول آریانپور نشانه این است که او به دنبال حقیقت نبوده و واقعیت هم همین است. اگر کسی در پی کشف حقیقت باشد. از مناظره نمیگریزد و حتی مرحوم مطهری به او میگفتند که میتوانیم خصوصی بحث کنیم و حضور دیگران ضرورتی ندارد. در دورههای اخیر ما با این مشکل مواجه بودهایم و پس از انقلاب هم هر وقت صحبت مناظره پیش آمده، بهانههای عجیب و غریبی از این قبیل مطرح شدهاند که فلانی باید مطلب مکتوب داشته باشد تا بتوان با او مناظره کرد و یا باید فلانی در سطح ما باشد تا با او مناظره کنیم، در حالی که اینها واقعا دلایل سخیفی هستند. شاید کسی هرگز چیزی ننوشته و با اصولا آدم گمنامی باشد، اما حرف منطقی و براهین محکمی داشته باشد. مشکل دیگر جناحی بودن و حزبی بودن این جریانهاست.
درباره مصادیق این مشکل توضیح بیشتری دهید؟
فرض کنید گروهی پا حزبی، فردی را برای سخنرانی دعوت میکند و او هم اظهاراتی میکند و میرود و معمولا هم سخنانش بر مبنای تفکرات التقاطی است. آن حزب یا گروه نه تنها جسارت این را ندارند که در همان جلسه، کسی به شکل مناظره، پاسخ او را بدهد که حتی چند روز و چند هفته بعد هم به کسی اجازه نمیدهند که پاسخ حرفهای او را بدهد تا مستعمین حرفهای دو طرف را بشنوند، آنها پیوسته حرف واحدی را تکرار و القا میکنند که همین رویکرد نشان میدهد که دنبال حرف حق نیستند. روشنفکرها و طرفداران آنها برا خلاف ادعاهایی که دارند. حتی از شنیدن عقیده مخالف خود هم طفره میروند و به هیچ وجه از کسی که مخالف آنهاست، دعوت نمیکنند.
موضعگیری شهید مطهری در مقابل جنگ روانی و نحوه مدیریت ایشان در این گونه موارد چگونه بود؟
یکی از مهمترین ویژگیهای شهید مطهری این بود که نمیشد ایشان را عصبانی کرد. یکی از نقطه ضعفهای بزرگ کسانی که در سالهای اخیر، مخالفان توانستند حرفهای آنها را درشتنمایی و علیه آنها استفاده کنند، همین است که بسیاری از افراد را میشود با سر و صدا و جنجال، عصبانی کرد و در هنگام عصبانیت، حرفهایی را از دهان آنها بیرون کشید و بعد هم با تبلیغات، بحران آفرینی کرد.
آیا شهید مطهری در زندگی خصوصی هم عصبانی نمیشند؟
نه،یادم نمیآید. البته ایشان بسیار ادم جدیای بودند و انسان در مقابلشان، حد و مرز خود را خیلی خوب تشخیص میداد، ولی این که بخواهند با خشم و عصبانیت حرفی را به کرسی بنشانند، من یادم نمیآید. ایشان بسیار دریا دل و با تحمل بودند و من حتی به یاد ندارم از فشارهایی که در جامعه به ایشان وارد میشد، گلهگزاری از مثل طرفداران مجاهدین خلق، طرفداران شریعتی یا گروه فرقان بکنند. ایشان آدم بسیار خوددار و پیچیدهای بودند و واقعا سفره دلش را هر جایی پهن نمیکردند.
به سئوالات شما در این زمینهها چگونه پاسخ میدادند؟
بسیار کوتاه و در حد لزوم، به هیچ وجه توضیحات مبسوطی نمیدادند. گاهی اوقات ما حتی کارهای بزرگی را هم که به دست ایشان انجام میشدند، نمیتوانستیم و از بقیه میشنیدی! آدمی نبودند که بخواهند خودشان را مطرح کنند.
ایشان دغدغه فردی نداشتند؟
خیر. دغدغه ایشان یک آرمان بود که ان هم انقلاب بود و محقق شده بود. البته این نوع برخوردها به تقوای فردی هم مربوط میشود. از جمله این که در جریان انقلاب، خیلیها معتقد بودند که اصولا ایشان انقلابی نیست!
چرا چنین تصوری داشتند؟
چون علیه انحرافات برخی از جریاناتی که انقلابی به نظر میرسیدند، موضعگیری کرده بود. خیلیها میگفتند چون در دانشگاه درس میداده، همکار ساواک بوده و اصول یکی از استدلالهای گروه فرقان برای ترور ایشان، همین بود که امکان ندارد یک روحانی زبان انگلیسی نداند و بتواند در دانشگاه تدریس کند و مورد تأیید رژیم هم نباشد!
و ایشان با این نگرشها چگونه برخورد میکردند؟
خیلی آرم و صبورانه. تصورش را بکنید به فردی که از هر کسی به امام( ره) نزدیکتر و مورد اعتماد کامل ایشان است، بگویند انقلابی نیست و او هم کوچکترین عکس العملی نشان ندهدو کار خودش را بکند. خیلیها و حتی خود من گاهی اعتراض میکردیم که شما این قدر خدمت و کار کردهاید، اما کسی چیزی نمیداند. ایشان با خونسردی جواب میدادند که بالاخره زمان و تاریخ نشان میدهد که چه کسی کار کرده و چه کسی کار نکرده است و کمترین هیجانی برای اثبات این قضیه از خود نشان نمیدادند. یادم هست که من دانشجو بودم و در محیط های دانشجویی، خیلی به من بر میخورد که کسی ایشان را به عنوان انقلابی نشناسدو حتی یک بار با دامادمان آقای لاریجانی هم این را مطرح کردم و نزد ایشان رفتیم و دغدغه و گلایه خودم را مطرح کردم. شهید مطهری خندیدند و گفتند،« خب! آقای طالقانی و آقای منتظری زندان رفتهاند و بدیهی است که بیشتر از من زحمت کشیدهاند و باید هم افراد، آنها را بهتر بشناسند.» ابدا کسی نتوانست ایشان را عصبانی کند و به این موضع بکشاند که نه من خیلی نقش دارم و از این گونه صحبت ها ایشان انصافا دریا دل بودند.
آیادر این زمینه خاطرهای را به یاد دارید؟
بله. در دورانی که امام( ره) در پاریس بودند، تلفن منزل ما دائما به صدا درمیآمد. تلفن منزل آقای بهشتی هم دائما مشغول بود. یکی از روحانیون گلایه کرده بودند که چرا از پاریس کسی با منزل من تماس نمیگیرد؟ شهید مطهری به حاج احمد آقا که در پاریس بودند گفتند که تلفنی هم به منزل او بزنند. عرض اینکه در میان آن هیاهو، به این گونه نکات ظریف هم توجه داشتند.
چه بسا آرزو هم داشتند که چنین شود و ایشان خلوتی بیابند و به کارهای علمیشان برسند.
کاملا صحیح است. پس از تشکیل شورای انقلاب، ایشان به امام( ره) همین ر گفته بودند که ترجیح میدهند به خلوت خود پناه ببرند و به کارهایشان برسند که البته امام( ره) صلاح ندانستند و خواستند که چند ماهی باشند و بعد به قم بروند. شهید مطهری انصافا میخواستند کار انجام شود و برای ایشان فرق نمیکرد به نام چه کسی تمام شود.
معمولا کسانی که به نوعی با عرفان واقعی، و نه عرفانهای من درآوردی و سراپا تسلیم، مأنوس هستند، به این دریادلی، دوری از نام و جنجال و هیاهو و آزدگی میرسند. شهید مطهری چقدر با این مقوله آشنا بودند و عرفان، چقدر در زندگی ایشان نقش داشت؟
در زندگی روزمره، سکوت، کر و تهجد عادت همیشگی ایشان بود. در این اواخر به خصوص، من به جای راننده، ایشان را این طرف و آن طرف میبردم و میخواستم که در کنارشان، از مواهب معنوی و انرژی مثبت وجودشان بهرهمند شوم. ایشان موقعی که در ماشین مینشستند. اگر با هم صحبتی نداشتیم، معمولا ذکر« افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» را تکرار میکردند. از حدود سال 50، مخصوصا بعد از ماجرای حسینیه ارشد و بیصداقتیهایی که بعضی از افراد به خرج دادند و امیدهایی که ایشان به عنوان یک پایگاه ترویج تفکر دینی به آنجا داشتند و همه بر باد رفت، بسیار زیر فشار روحی بودند. در آن دوره بود که ایشان گرایش عرفانی پیدا کردند و در این اثنا خوابی دیدند و میخواستند که انسان کاملی را بیابند. ایشان از علامه طباطبایی در این مورد سئوال میکنند و ایشان هم مرحوم آقای سید محمد حسین تهرانی را معرفی میکنندو از آن روزها بود که با ایشان مراوداتی داشتند. آقای تهرانی حتی از نظر سنی هم کوچکتر از شهید مطهری و از نظر علمی هم پایینتر بودند، اما... احتمالا کرامات ایشان مثل برخی عرفا، عنایتی بوده است، قطعا همین طور است، انسان عارف و کاملی بودند.
آیا علامه طباطبایی چنین نقشی برای شهید مطهری نداشتند؟
علامه طباطبایی چندان در پی تربیت سالک نبودند و بیشتر در زمینههای علمی و فلسفی شاگرد تربیت میکردند.
تا چه مدت نزد مرحوم تهرانی میرفتند؟
حدود یک سال نزد ایشان رفتند، ولی باز هم قانع نشدند و باردیگر خوابی دیدند و مرحوم علامه، مجددا آقای تهرانی را توصیه کردند و این سیر را ادامه دادند. به نظر میرسد که از سال 50 به بعد، این شیوه در ایشان مؤثر بوده است.
آیا در این زمینه تحقیق کردهاید؟
خیر، ولی حدسهایی میزنم و معتقدم که این جریان، حتی در قضیه خروج ایشان از حسینیه ارشاد هم مؤثر بوده است و در جران مسئله دکتر شریعتی. شاید بعد از آشنایی با مرحوم تهرانی و مراوداتی که با ایشان داشتند، به این نتیجه رسیدند که آوردن دکتر شریعتی به حسینیه ارشاد، اقدام اشتباهی بوده است و حالا که جریانات التقاطی پدید آمدهاند، باید به شیوههای علمی با جبران بپردازند.
از روی چه قرائنی چنین تصوری دارید؟
از شیوه برخوردهای ایشان با آقای تهرانی. شهید مطهری در عین حال که برای همه احترام قائل بودند. در مقابل هر کسی خضوع نمیکردند. اما در مقابل مرحوم تهرانی. سراپا خضوع بودند و پشت سر ایشان، با تواضع حض نماز میخواندند و احترام خاصی برایشان قائل بودند.
مایلیم دیدگاه پایانی شهید مطهری را نسبت به برخی از چهرهها بیان کنید.
شهید مطهری از عملکرد دولت موقت راضی نبودند. من در روزهای واپسین زندگی شهید مطهری در دانشگاه تبریز در رشته مکانیک تحصیل میکردم و هیچ قصدی هم برای آمدن به تهرن نداشتم. در خیابانی در تبریز راه میرفتم که صدای رادیو را شنید که سخنرانی ایشان را گذاشته بود. با تصمیمی ناگهانی به تهران آمدم، در حالی که اصلا نمیدانستم چرا میروم. صبح زود به منزل رسیدم و دیدم که ایشان روی تخت نشستهاند و مقدمهای را برای کتاب حجاب مینویسند. ایشان کمتر پشت میز مینشستند و روی تخت، مطلب مینوشتند.
همان آخرین نوشته ایشان در مورد« نقش زنان در نهضت اسلام ایران» ؟
مقدمه کتاب مسئله حجاب میگذاشتیم، ولی نخواستی به شکل کتابهایی که در زمان حیات ایشان چاپ شده بودند، دست بزنیم و در هر حال آنرا در کتاب نهضتهای اسلامی آوردیم.
برخورد ایشان با سفر ناگهانی شما چه بود؟
تعجب کردند. از من پرسیدند که چپیها در تبریز چه میکنند. چون آنها در تبریز تظاهرات کرده و به مناسبت روز کارگر برنامههای خاصی را اجرا میکردند. چیز عجیبی که من آن روز دیدم این بود که شهید مطهری در هنگام صرف ناهار بسیار شاد بودند. در حالی که در اوقات دیگر بسیار جدی بودند. طوری که بعضیها فکر میکردند ایشان تکبرمیورزند.در حالی که این طور نبود و شهید مطهری اغلب در حال تفکر بودند و متوجه محیط نمیشدند. در هر حال شادمانی غیر عادی ایشان، مرا واقعا متعجب کرده بود.
شاید میدانستند که هنگام رحلت فرارسیده است.
شاید! در هر حال شادی ایشان در آن روز به هیچ وجه شباهتی به اوقات دیگر نداشت. آن روز شهید مطهری بر خلاف همیشه که سکوت میکردند، در مقابل این حرف من که از تلویزیون شنیده بودم که مهندس بازرگان گوشه و کنایههایی به امام( ره) زده بود، گفتند که در ظرف همان دو سه روز، او را از سمت خود برکنار خواهند کرد و به نظر من اگر ایشان زنده میماندند، حتما این کار را میکردند، چون مورد اعتماد مطلق امام( ره) بودند.
این احساس در مورد شهدای انقلاب اسلامی وجود دارد که با از دست رفتن آنها، خسارات عمدهای بر نظام وارد شده است، اما شهادت مرحوم مطهریاز جمله خسارتهایی است که انصافا جبران نشد. به نظر شما آیا بهتر نبود که ایشان در امور اجرایی دخالتی نمیکردند و به نظریهپرازی و نقد جریانات که مورد علاقه خود ایشان هم بود، میپرداختند؟
واقعا شهید مطهری کمترین علاقهای به مطرح بودن نداشتند و علاقه شخصی ایشان هم همین بود. اما ضرورتهایی موجب شد که بمانند، از جمله این که اگر ایشان نبودند، عناصر وابسته به مجاهدین خلق، شاید کلیدیترین پستها کمیتهها منصوب کنند که دارای برخی افکار التقاطی بود. شهید مطهری به امام( ره) اطلاع دادند که او در زندان به مجاهدین گرایش پیدا کرده است.
آخرین دیدگاه شهید مطهری در مورد دکتر شریعتی چه بود؟
واقعا شهید مطهری آدمی نبودند که با ما در این موارد صحبت کنند و من هم از قرائن متوجه میشدم.
نظر شما نسبت به ترادف روز شهادت شهید مطهری با روز معلم که برای خانوادهها به صورت یک مشکل اساسی درآمده است، چیست؟ در این روز خانوادهها به دلیل چشم و همچشی برای خرید برای معلمها، حقیقتا به زحمت میافتند.
بله، به زبان میگویند هدیه نیاورید، ولی طوری رفتار میکنند که عملا بچهها بدون هدیه نتوانند به مدرسه بروند و این روز را تبدیل به روزی تشریفاتی و زحمتافزا کردهاند. جالب اینجاست که این روز به نام شهید مطهری است، اما در آن مشکلات صنفی معلمها مطرح میشود! البته این نکته هم قابل ذکر است که خیلیها سعی کردهاند این روز را عوض کنند و مثلا با روزی که بقیه کشورها برای معلم میگیرند، مترادف بسازند. این تقارن، منافعی هم داشته. ولی متأسفانه نظیر همین مضاری هم که نام میبرید، وجود دارند که باید اینها را از بین برد. اگر دانش آموزان را با افکار ایشان آشنا کنند، پشتوانه فکری محکمی پدید میآید.
ظاهرا عکسی از ایشان میگذارند و...
عکسی هم نمیگذارند و گاهی اسم هم نمیآورند و فقط مسائل صنفی مطرح میشوند.
عدهای ادعا میکنند که در شناسایی و طرح مسئل، در واقع دکتر شریعتی به شهید مطهری خط داده است. نظر شما چیست؟
شهید مطهری آثار و آرای همه افرد را مطالعه و نکاتی را از آنها استخراج میکردند، ولی این که بگوییم از کسی خط میگرفتهاند، کمی کودکانه و قیاس به نفس به نظر میرسد. شهید مطهری از مطالعه و شنیدن افکار و عقاید هیچ کس، به دلیل قدرت و استحکام مبانی اعتقادی و فلسفی، واهمهای نداشتند و دکتر شریعتی هم از این قاعده، مستثنی نبود. ایشان از آثار مرحوم زرینکوب هم استفاده میکردند و من اصراری بر رد این مسئله ندارد.
عدهای در سالهای اخیر مدعی شدهاند آقای مطهری به این دلیل که دکتر شریعتی مستمعان او را کم کرده بود، به مخالفت با شریعتی پرداختند. نظر شما چیست؟
واقعا این طور نیست و خود من در جلساتی در حسینیه ارشاد حضور داشتم که شهید مطهری سخنرانی میکردند و تالار اجتماعات آنجا پر بود. ولی حالا فرض کنیم که چنین باشد. مگر داشتن مستمع فراوان،به خودی خود فضیلتی است؟ شهید مطهری در حسینیه ارشاد خیلی زنده و با طراوت سخنرانی میکردند. منتهی چون خودشان جزو مؤسسین آنجا بودند، معمولا فداکاری میکردند و نمیپذیرفتند که آخرین سخنران آنجا باشندو به نفع دیگران کنار میرفتند، مضافا بر این که مباحث مطروحه از سوی ایشان، معمولا موضوعات مبنایی و علمی بودندو ایشان پیوسته سعی در ارتقای شعورمخاطب داشتند و نه تهییج احساسات و عواطف و بدیهی است که همیشه مباحث جدی و مبنایی و علمی، مستمع خاصتر و کمتری هم داشته باشد. به فرض قبول این نکته، به نظر من چیزی از شأن علمی شهید مطهری کم نمیشود. اگر شهید مطهری نسبت به این گونه مسائل حساسیت داشتند، اصول ادکتر شریعتی یا سایر سخنرانان را دعوت نمیکردند. به گمان من این نوع اظهارات ناشی از کوتهبینی است.
شهید مطهری در مواجهه با جریانات التقاطی، تا چه حد از سوی روحانیت سنتی مورد حمایت قرار میگرفت؟ چون ادعا میشود که مثلا ایشان در مخالفت با مجاهدین خلق تنها بودند.
البته ایشان در این نوع مخالفت با شریعتی تنها نبودندو عالمان بزرگی چون علامه طباطبایی هم با ایشان هم عقیه بودند. اما دلایل مخالفت برخی روحانیون با استدلالهای شهید مطهری یکسان نبود. برخی از آنها مسائل سطحی و سلیقهای را بزرگ میکردند، اما ایشان برای مخالفتهای خود دلایل کلان و عمیق داشتند.ولی این که شهید مطهری در برخیاز مواقع از حمایتی برخوردار نبودند، اتفاق وجه ممیزه و علت مطهری شدن ایشان است و من شخصا این را نقطه قوت ایشان نمیدانم. بسیاری از روحانیون در مقایسه با شهید مطهری، انصافا موضعگیریهایی چنین قاطع و روشن نداشتهاند. شهید مفتح در سخنرانی پس از شهادت ایشان گفتهاند،« همه ما غیر از امام( ره) ، شگرد آقای مطهری محسوب میشویم.» شهید مفتح واقعا مرید شهید مطهری بودند و هرچه را که ایشان میگفتند به تمامی میپذیرفتند.
به نظر شما در میان روحانیون، فرد اصلح برای اظهارنظر درباره جریانات روز جامعه از جمله جریان التقاط چه کسی بود؟
قطعا شهید مطهری و دلایل من هم بدین قرارند، اول این که ایشان نسبت به مسائل روز، احاطه و تسلط کامل داشتند.دوم تسلط به معارف اسلامی و سوم سابقه آشنایی با این جریانات سبب میشود که صالحترین فرد در این زمینه، شهید مطهری باشد و اصولا همین برجستگیهای خاص و منحصر به فرد شهید مطهری است که ایشان را در میان علما و نظریهپردازان اسلامی، شاخص میسازد. ایشان در مقابل مجاهدین خلق هم به موقع و قبل از همه، موضعگیری کردند و زمغنی که شهید مطهری، آرای مجاهدین را مورد نقد قرار دادند، اکثریت افراد، به ماهیت اصلی آنها پی نبرده بودند، اما به محض این که نشریات مجاهدین منتشر شدند، شهید مطهری متوجه نحرافات آنها شدند و انتقاد کردند. به نظر من اطلاعاتی که شهید مطهری در مورد مجاهدین خلق و برخی جریانات به امام( ره) میرساندند، در موضعگیری امام( ره) نسبت به این جریانات تأثیر قطعی داشته است، چون امام( ره) به دقت نظر و صحت اندیشه شهید مطهری، اعتماد داشتند. احیان نراقی ادع میکند که با شهید مطهری ارتباط داشته و از اعتدال رویه ایشان صحبت میکند. شما این را میپذیرید که شهید مطهری از طریق این فرد شه را نصیحت کرده باشند که در اصلاح امور بکوشد؟
بله، او گاهی به دیدن شهید مطهری میآمد و استبعادی هم ندارد که شهید مطهری چنین توصیههایی را کرده باشند و به نظر من تناقضی با روحیه انقلابی و اصلاحطلبانه ایشان ندارد. شهید مطهری در راه اصلاح امور، از هیچ کوشش منطقی و معقولی فروگذار نمیکردند. حالا اگر کسانی میخواهند با نسبت دادن افکار خود به ایشان برای خود اعتبار دست و پا کنند، به نظر من کودکانهتر از آن است که ارزش بحث داشته باشد.
از هوشمندیها و زیرکیهای شهید مطهری، شناخت زود هنگام جریان مهدی هاشمی است. آیا در این زمینه و تذکراتی که به آقای منتظری داده باشند، خاطراتی دارید؟
در آن سالی که مرحوم شمسآبادی شهید شدند، ساواک میگفت که این، کار« هدفیها» ست. همه میگفتند کار ساواک است و پدر ما میگفتند کار گروهی مهدی هاشمی است و همین نشان میدهد که ایشان چقدر زیرک بودهاند و خطر آنها را درک کرده بودند و گاهی به آقای منتظری تذکر میدادند. یا در مورد تعبیر مارکسیست اسلامی که ساوک در مورد مجاهدین به کار میبردو همه میگفتند غلط است، شهید مطهری میگفتند اتفاقا تعبیر درستی است، منتهی توسط افراد صالحی به کار گرفته نمیشود.
تشابهات و تفاوتهای شهید مطهری و آقای منتظری را در کدام جنبهها میبینید. چون جریانی هست که میخواهد این دو را قرینهسازی کند.
طرح تشابهات تا حدی درست است. آقای منتظری حرفش را رک میزند و شهید مطهری هم در صراحت لهجه و شفافیت کلام، شهره بودند، منتهی تفاوت در پختگی و استحکام کلام است. شهید مطهری حرف ناپخته نمیزدند و به آقای منتظری انتقاد داشتند که چرا حرف را سریع و زود مطرح میکنید؟ شهید مطهری ضمن صراحت، این پختگی را داشتند. تردیدی نیست که اگر شهید مطهری زنده میماندند، بسیاری از رویدادها، از جمله نحوه برخورد با آقای منتظری و مهندس بازرگان و یا حتی بنی صدر به شکل دیگری درمیآمد، یعنی هم لطمات ناشی از حضور این افراد در مناصب مختلف به حداقل میرسید، هم خود آنها کمتر ضربه میخورذدند. مثلا در مورد بنی صدر،ایشان سالها قبل به ماهیت فکری او پی برده بودند و مسلما نمیگذاشتند او چنان جایگاهی را در نظام پیدا کند که بعد برداشتن او این قدر هزینه داشته باشد.
در مورد انتشار نقدهای صالحی نجفآبادی بر کتاب حماسه حسینی چه دیدگاهی دارید؟
آقای صالحی وانمود میکنند که از انتشار حواشی شهید مطهری بر شهید جاوید گله دارند و حال اینکه این کار جنبه علمی داشت. ایشان نوشته بود که امام حسین(ع) با دعوت مردم، به سوی کوفه رفت و بعد هم با خیانت آنها چارهای نداشت جز اینکه بجنگد. شهید مطهری اعتقاد داشت که هدف امام امر به معروف و نهی از منکر بود و اگر مردم کوفه ایشان را دعوت نمیکردند، باز هم ایشان علیه یزید قیام میکردند. گذشته از این اختلاف مبنا، مهم است که سالها از انتشار حواشی ایشان در جلد سوم حماسه حسینی میگذشت و خبری از مخالفتهای آقای صالحی نبود.
البته ایشان مدتها قبل کتابش را نوشته بود، اما ارشاد مانع از چاپ و انتشار آن بود.
این مسئله مربوط به همین اواخر است، یعنی چند سال بعد از انتشار جلد سوم حماسه حسینی. داستان از این قرار بود که ما در همان مجلد، حواشی شهید مطهری بر کتاب حسین وارث آدم دکتر شریعتی را هم آوردیم. برخی از طرفداران شریعتی که از این مسئله ناخشنود بودند، رفتند و آقای صالحی را به نوشتن کتاب تحریک کردند تا اعتبار حماسه حسینی را از بین ببرند.
نقدهای آقای صالحی را در چه پایهای از استحکام میبینید؟
البته اگر بخواهیم به شکل موردی به این مسئله بپردازیم، وقت زیادی میطلبد، اما اجمالا باید گفت حرفهای آقای صالحی بیشتر جنبه تاریخی دارد، مثلا ایشان روی این مقولات که تاریخ زندگی فلان مورخ یا راوی کی بوده و در حماسه حسینی اشتباه نقل شده، تکیه زیادی کرده است و حال آنکه با فرض درستی این ادعاها، خدشهای به تحلیل استاد مطهری در مورد فلسفه نهضت حسینی وارد نمیشود، مهم این است که آیا امام حسین( ع) به دلیل امر به معروف و نهی ازمنکر قیام کردند یا به خاطر دعوت مردم کوفه؟ این دو مبنا هنوز هم برای اهل نظر به خوبی قابل قضاوت است و میزان استحکام هر یک هم تا حد زیادی روشن است.
برخی گفتهاند که چاپ یادداشتهایی که آقای مطهری برای انتشار ننوشتهاند مانند بیرون کشیدن اندیشمندی با لباس زیر از منزل است!
البته این ممکن است که اگر شهید مطهری تصمیم میگرفتند تا یادداشتهایشان را منتشر کنند، لحن آنها را قدری تعدیل میکردند. اما سخن اینجاست که در حال حاضر که ایشان نیستند چه باید کرد؟ آیا باد با کنار گذاشتن این نوشتهها، به فراموشی و نابودی تدریجی آنها کمک کرد یا با انتشار آنها، هر چند با لحن و سیاقی که دارد، به بسط معارف اصیل اسلامی و نشان دادن مصادق التقاط و انحراف در حوزه اندیشه دینی کمک کرد؟ مسلما راه دوم به صواب نزدیکتر است.