در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: معرفت سال هجدهم - شماره 141 - شهریور 1388، حسینی سید حسین [1] ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

چکیده

اگر تحلیل مسائل انسانی را نقطه مشترک تمامی مکاتب و دیدگاه های بزرگ و کوچک مطرح در دنیای قدیم و جدید بدانیم، در این میان، بحث پیرامون هستی و چیستی انسان در مدار توجه ویژه قرار دارد. هم از آن حیث که انسان شناسی، نقش محوری و مبنایی در تحلیل همه مباحث و مسائل پسینی دارد و هم به دلیل آنکه هر فیلسوف و اندیشمندی در این باره به اظهار نظر پرداخته است. تردیدی نیست که ادیان توحیدی و دیدگاه های الهی نیز می توانند از توجه به این موضوع مهم دوری گزینند.

بدن سان «انسان شناسی» در دایره بزرگ علوم انسانی، از اهمیت فوق العاده برخوردار شده و در این زمینه، در مجموعه علوم تربیتی سخن از «انسان شناسی تربیتی» رفته است. و این، نه فقط به دلیل آن است که «انسان»، موضوع تربیت است، بلکه تجزیه و تحلیل قوا و نیروهای انسانی نیز کلید اساسی تمامی حوزه های گوناگون تعلیم و تربیت به شمار می آید.

آنچه در این نوشتار مورد توجه قرار گرفته، تحلیل این موضوع از زاویه نگاه و دیدگاه های دینی و اسلامی است و بر همین بنیان، در «انسان شناسی دینی- تربیتی»، عوامل و پایه های رشد و تربیت انسان مورد نظر و بررسی قرار می گیرد.

این مقاله به بررسی پایه های مورد نظر با توجه به برخی دیدگاه های شهید مطهّری پرداخته و از این منظر، به سوی مقایسه ای تطبیقی آورده است.

کلید واژه ها: انسان شناسی دینی، انسان شناسی تربیتی، تحلیل قوای انسانی- مرتضی مطهّری، مقایسه تطبیقی.

مقدّمه

اگر بپذیریم که «انسان شناسی» در دنیای بزرگ «علوم انسانی» و مسائل و موضوعات گوناگون آن، دارای نقش و اهمیت بسیاری است، به همین نسبت باید از کاربرد محوری «انسان شناسی تربیتی» در ابعاد و جوانب گسترده و گرایش های مختلف «علوم تربیتی» نیز یاد کرد.

و اگر «انسان»، خود، موضوع و مبنای تربیت است، بنابراین، تجزیه و تحلیل ساختار وجودی و نیز قوا و نیروهای درونی وی، کلید اساسی و راه گشای تحلیل تمامی حوزه های تعلیم و تربیت به حساب می آید.

بر همین بنیان، یکی از مسائل بسیار مهمی که در انسان شناسی تربیتی باید مورد نظر قرار گیرد، بررسی عوامل و پایه های رشد و تربیت انسان است؛ یعنی پی جویی این پرسش اصولی که انسان برای حرکت در مسیر تربیت حقیقی خویش به چه اموری نیازمند است و مؤلفه های بایسته برای تحقق حرکت تربیتی انسان چیستند؟ بدون تردید، «انسان» در مکتب اسلام، از جایگاه و منزلت ویژه ای برخوردار شده [2] و در نظام تربیتی آن نیز، «انسان شناسی تربیتی اسلام» متناسب با مبانی و بنیادهای خاص آن قرار گرفته است.

اکنون پرسش شایسته این است که در نظام تربیتی اسلام، چگونه به عناصر و عوامل تربیت الهی انسان توجه شده و آیا تمامی گزاره های ضروری در حرکت متعالی انسان، در آموزه های تربیتی آیین اسلام وجود دارند؟ برخی از این اصول و بن مایه ها که در مدار حرکت تربیت انسان دارای نقش بوده و در این مقاله از آنها سخن به میان آمده عبارتند از:

1. استعداد و امکان تربیتی؛

2. ضرورت و حسّ نیازهای تربیتی؛

3. خواست و آهنگ و اراده تربیتی؛

4. درخشش اهداف و آرمان های متعالی تربیتی؛

5. حضور و وجود الگو و اسوه های تربیتی؛

6. شیوه و روش های تربیتی؛

7. روشنی و آشکاری مسیر تربیتی؛

8. کشش راه و بی انتهایی در رشد تربیتی.

این نوشتار بر اساس پایه های هشت گانه مزبور به جست و جوی کوتاهی در آیات و روایات دینی دست زده و سپس بر مبنای طرح و الگوی به دست آمده، [3] آراء و دیدگاه های شهید مطهّری را به صورت بررسی تطبیقی پی می گیرد و البته در این نوع مقابله، به موارد نقص و اختلاف نیز اشاره خواهد شد.

یادآوری این نکته ضروری است که مقصود از «انسان شناسی تربیتی» در این مقاله به معنای خاص «رشته ای که محور گفت و گوی آن، چرایی و چگونگی تربیت انسان در فرهنگ های گوناگون است»، [4] نمی باشد. در آن دیدگاه خاص، انسان شناسی تربیتی (در زیر مجموعه علوم اجتماعی) به عنوان یکی از شاخه های جنبی انسان شناسی فرهنگی بوده و در دسته بندی های رایج رشته های اصلی انسان شناسی به سه دسته فلسفی، فیزیکی و فرهنگی قرار می گیرد؛ اما «انسان شناسی تربیتی» در اینجا، تحلیل مبانی و اصول انسان شناختی برآمده از نیازهای انسانی بوده که هر انسانی برای حرکت در مسیر تربیتی بدان نیازمند است؛ یعنی انسان شناسی تربیتی در منظر فلسفی و البته از زاویه نگاه اسلامی. از این رو، این نوع انسان شناسی تربیتی منطقاً مقدّم بر «انسان شناسی تربیتی- فرهنگی» به معنای «مطالعه منظم درباره فعالیت آموزش و پرورش از منظر فرهنگی»، [5] قرار می گیرد و طبیعتاً بیشتر، جنبه کلیت و شمول دارد.

علاوه بر اینکه در مقاله حاضر، تحلیل و بررسی عوامل و عناصر مطرح، در امکان و تحقق روند تربیت انسان بر اساس چشم اندازهای دینی و اسلامی دنبال می شود و این نیز، مرز دیگری با انسان شناسی تربیتی مصطلح خواهد بود. از این رو، عنوان «انسان شناسی دینی- تربیتی» را برای این نوشته برگزیده ایم.

1. استعداد و امکان تربیتی

از آغازین قدم های حتمی حرکت تربیتی انسان، وجود استعداد و آمادگی تربیت است؛ چرا که باید این میل به صورت یک علاقه ذاتی و درونی، در نهاد انسان به ودیعه گذاشته شده باشد تا رشد و تعالی آن ممکن و شدنی گردد. اگر در سرشت و نهان بشر، کشش ذاتی برای تربیت الوهی نمی بود، هر گونه کوشش بیرونی و به کارگیری شرایط و زمینه های خارجی [6] نیز، نمی توانست تغییری راستین در انسان به بار آورد.

تربیت به طور کلی با صنعت یک فرق دارد که از همین فرق، انسان می تواند جهت تربیت را بشناسد. صنعت عبارت است از «ساختن» به معنی اینکه شیء یا اشیایی را تحت یک نوع پیراست ها و آراست ها قرار می دهند، میان اشیا و میان قوای اشیا ارتباط برقرار می کنند، قطع و وصل هایی صورت می گیرد در جهت مطلوب انسان و آن گاه این شیء می شود مصنوعی از مصنوع های انسان... ولی تربیت عبارت است از پرورش دادن؛ یعنی استعدادهای درونی ای را که بالقوه در یک شیء موجود است به فعلیت در آوردن و پروردن... این پرورش دادن ها به معنی شکوفا کردن استعدادهای درونی آن موجودهاست که فقط در مورد موجودهای زنده صادق است. و از همین جا معلوم می شود که تربیت باید تابع و پیرو فطرت، یعنی تابع و پیرو طبیعت و سرشت شیء باشد. اگر بنا باشد یک شیء شکوفا بشود باید کوشش کرد همان استعدادهایی که در آن هست بروز و ظهور بکند. اما اگر استعدادی در یک شیء نیست، بدیهی است آن چیزی که نیست و وجود ندارد، نمی شود آن را پرورش داد.....[7]

بر پایه دیدگاه های شهید مطهّری، در مکتب تربیتی اسلام به مسئله استعدادهای انسانی و شناسایی آنها توجه خاص شده و اسلام، و به وسیله تنظیماتی به پرورش آن استعدادها اعمّ از جسمی، روحی، عقلانی و غیره می پردازد. اما نکته قابل توجه که ایشان نیز به راستی به آن اهمیت داده، نگاه جامع مکتب تربیتی اسلام در پرورش همه جانبه استعدادها به صورت یک «نظام» است و نه نگاه انحصاری به بعضی ویژگی ها بدون در نظر داشتن سایر عوامل. به همین دلیل است که وی در این بحث، از «اسلام» به عنوان یک «مکتب تربیتی انسانی» یاد می کند:

... به طور کلی، در تربیت روحی انسان ها هم عین این مطلب هست. یک وقت مکتبی، منظوری را در نظر می گیرد و می خواهد انسان را طوری بسازد که آن منظور تأمین شود، ولو اینکه در انسان یک کاستی هایی به وجود آورد، یک احساسات طبیعی را از انسان بگیرد و نقص روحی یا جسمی در او ایجاد کند؛ ولی بالاخره انسان برای آن منظور خوب ساخته می شود. اما یک وقت هست که مکتب در خدمت انسان است؛ یعنی منظوری بیرون از انسان ندارد، هدف او به سعادت رساندن و تکمیل انسان است نه اینکه منظور دیگری داشته باشد و انسان را برای آن منظور بخواهد بسازد. به اصطلاح، مکتبی می شود انسانی. «مکتب تربیتی انسانی»، مکتبی است که هدف آن، بیرون از خود انسان نیست؛ یعنی بر اساس به کمال رساندن انسان است. این مکتب باید بر اساس پرورش استعدادها و نیروهای انسانی و بر اساس تنظیم آنها باشد؛ یعنی حداکثر کاری که این مکتب می تواند انجام دهد دو چیز بیشتر نیست: یکی اینکه در راه شناخت استعدادهای انسانی انسان و پرورش دادن آنها- و نه ضعیف کردن آنها- کوشش بکند؛ و دوم اینکه نظامی میان استعدادهای انسان برقرار نماید که چون انسان از یک نوع آزادی خاصی در طبیعت برخوردار است، در اثر این نظام هیچ گونه افراط و تفریطی حکمفرما نباشد؛ یعنی هر نیرویی، هر استعدادی حظّ خودش را ببرد و به بقیه تجاوز نکند.... [8]

بنابراین، در دیدگاه تربیت دینی، همه حرکت ها در درون نهاد و جریان و جان انسان وجود دارد و انسان با سیر در نفس خود می تواند حرکت تربیتی خویش را آغاز کند؛ چه اینکه فرمود: «یا أیّها الّذین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ إذا اهتدیتم...» (مائده 105) [9]

استاد مطهّری نیز وجود چنین استعدادهای درونی در انسان را پذیرفته و اصولاً مرز بین فطریات قرآنی با فطریات افلاطونی را هم به مفهوم استعدادهای نهفته بشری تحلیل کرده است.

... پس فطریاتی که قرآن قائل است از نوع فطریات افلاطونی نیست که بچّه قبل از اینکه متولد شود اینها را می دانسته و مجهّز به اینها به دنیا می آید، بلکه به معنای این است که استعداد اینها در هر کسی هست به طوری که همین قدر که بچه به مرحله ای رسید که بتواند اینها را تصوّر کند تصدیق اینها برایش فطری است. پس آیه «و اللّه أخرجکم من بطون أمّهاتکم لا تعلمون شیئا و جعل لکم السِّمع و الأبصار و الأفئدة لعلّکم تشکرون» با این مسئله که توحید، فطری است و با این مسئله که قرآن بسیاری از مسائل را به عنوان «تذکّر» ذکر می کند منافات ندارد؛ چون «فطری است» به معنی این است که احتیاج به آموزش و استدلال ندارد، نه به این معنا که قبل از آمدن این دنیا آنها را می دانسته تا در این صورت این دو آیه با یکدیگر منافات داشته باشند. این در باب فطریات علمی....[10]

پس انسان باید بخواهد و این خواست، محقّق نیست، مگر آنکه در درونش، انگیزه ای برای اراده وجود داشته باشد: «و نفس و ما سوّاها فألهمها فجورها و تقواها» (شمس 7 و 8) و به بیان شهید مطهّری، این کانون در درون وجود انسان هست. [11]

بنابراین، می توان گفت: چنین کانونی، یا به بیان مولوی «گنج پنهانی» [12] به بهترین شکل در خوی فطری انسان نمایان است؛ آنجا که فرمود: «فأقم وجهک للدّین حنیفا فطرة اللّه الّتی فطر النّاس علیها لا تبدیل لخلق اللّه الدّین القیّم و لکنّ أکثر النّاس لا یعلمون» (روم 30) در این باره شهید مطّهری در آثار خود به وجود یک دسته امور فطری درونی در انسان که مبدأ حرکت و تحرّک اوست اشاره دارد؛ [13] همان فطرتی که به بیان قرآن، رنگ و صبغه باقی داداری اوست؛ یعنی «صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة و نحن له عابدون.» (بقره 138)

در قرآن سه لغت آمده است که این سه لغت با توجه به معنا و مفهومی که قرآن درباره دین دارد «فطرة اللّه الّتی فطر النّاس علیها» در مورد یک معنا به کار برده شده اند؛ یعنی مفهوم های مختلفی هستند که مصداق واحد دارند. یکی همین لغت «فطره» است و دوم لغت «صبغه» و سوم لغت «حنیف»؛ یعنی در مورد دین، هم «فطرة اللّه» گفته شده است، هم «صبغة اللّه» و هم «للدّین حنیفا». حال راجع به «صبغه» و «حنیف» مقداری بحث می کنیم.

در قرآن آمده است: «صبغة اللّه و من أحسن من اللّه صبغة» این لغت نیز بر وزن «فعله» است. «صبغه» از همان ماده کلماتی مثل «صبغ» و «صبّاغ» است. «صبغ» یعنی رنگ کردن، «صباغ» یعنی رنگرز و «صبغه» یعنی رنگ زدن، نوعی رنگ کردن. (رنگ کردن به معنای رنگ زدن به معنای فریب دادن). «صبغة اللّه» یعنی نوع رنگی که خدا در متن تکوین زده است؛ یعنی رنگ خدایی. درباره دین آمده است که دین رنگ خدایی است، رنگی است که دست حق در متن تکوین و در متن خلقت، انسان را به آن رنگ، متلوّن کرده است... قرآن می گوید رنگ، آن رنگی است که خدا در متن خلقت زده است.... [14]

بنابراین، می توان گفت: در حقیقت، چنین رنگی از پیش، بر انسان زده شده و انسان نیز با آن آشنایی دیرینه دارد؛ چرا که: «و إذ أخذ ربّک من بنی آدم من ظهورهم ذرّیّتهم و أشهدهم علی أنفسهم بربّکم قالوا بلی شهدنا أن تقولوا یوم القیامة إنّا کنّا عن هذا غافلین» (اعراف 172). [15]

2. ضرورت و حسّ نیازهای تربیتی

اما سخن از انگیزه و استعداد یا کشش درونی به تربیت، بدون یک ضرورت و یا احساس نیاز تربیتی، به مرحله تحقق و ظهور و بروز بیرونی نخواهد رسید و بدین سان، دوّمین عنصر حرکت در شاهراه تربیت دینی انسان، حسّ نیاز به تعالی و حالت قبول و پذیرش کاهش و کاستی در وجود خود و دست یابی به مطلوبیت یک انسان آرمانی و تربیتی است؛ چه اینکه در دیدگاه دینی، «انسان» به تمام وجود و هستی اش، فقیر حقیقی است: «یا أیّها النّاس أنتم الفقراء إلی اللّه و اللّه هو الغنیّ الحمید» (فاطر: 15). [16]

یعنی پس از وجود استعدادی ذاتی در انسان به عنوان عامل اول، اکنون باید یک نوع تقاضا و نیاز نیز در وجود انسان باشد تا در او رغبت و حرکت ایجاد کند؛ یعنی نوعی تقاضای حرکت تربیتی.

شهید مطهّری در بحث «فطرت»، اما به مفهومی عام و گسترده تر از موضوع حرکت تربیتی (که در این مقاله پی گیری می شود)، اشاره کرده اند:

... ولی نظریه دیگر این است که نه، آنچه که پیغمبران عرضه داشته اند نه چیزی است که انسان به آن یک بی تفاوتی و یک حالت تساوی داشته است، بلکه یک چیزی است که اقتضای آن در سرشت و ذات انسان هست؛ یعنی طلب او، خواست او و جست و جوی او در طبیعت و سرشت انسان هست. در این صورت، حالت پیغمبران حالت باغبانی می شود که گلی یا درختی را پرورش می دهد، که در خود این درخت یا گل یا استعدادی، یعنی یک طلبی برای یک شیء خاص هست. اگر هسته زرد آلو را در زمین می کارد، این جور نیست که هسته زرد آلو بی تفاوت باشد برای خرما شدن یا زرد آلو یا آلبالو شدن، اختیار با باغبان است که بیاید این را زرد آلو بکند یا خرما و یا آلبالو؛ در انسان نیز یک امری فطری- به معنای یک تقاضایی- وجود دارد. بعثت پیغمبران، پاسخ گویی به تقاضایی است که این تقاضا در سرشت بشر وجود دارد. در واقع، آنچه که بشر به حسب سرشت خودش در جست و جوی آن بوده است و خواهد بود، پیغمبران آن را بر او عرضه داشته اند و عرضه می دارند. این همان معنی فطرت است... [17]

بنابراین، طبیعی است که برای تحقق حرکت تربیتی، باید یک نیاز و تقاضایی در وجود انسان باشد و در واقع، آنکه خود را در صفات و ویژگی های تربیتی، تربیت شده بداند و هیچ نقص و کمبودی را در خود نیابد، هرگز به ضرورت جنبش و حرکت، و لزوم تحرک و جنبیدن هم نمی اندیشد؛ چرا که اصولاً انسانی که خود را «رسیده» می پندارد، نیازی به سیر و حرکت در خود حس نمی کند.

از این رو، جدای از وجود توانایی و استعداد بالقوّه، اکنون باید نوعی احساس درد و عطش در درون وجود انسان شعله زند تا او را در مسیر حرکت تربیتی، به حرکت و تحرک وا دارد.

البته هر قدر این احساس نیاز، بیشتر و قوی تر باشد، بی گمان تاب و توان او نیز فزون تر خواهد بود؛ چه اینکه میزان تحمّل و تمکّن در ترازوی دوری و مهجوری سنجیده می شود؛ یعنی هر چه درد انسان بیشتر باشد و چنین حسّی در او قوی تر، امید او به حرکت و تعالی نیز بالاتر است؛ چرا که وقتی انسان دردمند از دیگران امید بربست، همان درد عالی سبب می شود تا دل به تربیت فطری و حقیقی خود دهد که فرمود: «قال یا قوم إنّی بری مّمّا تشرکون إنّی وجّهت وجهی للّذی فطر السّماوات و الأرض حنیفا و ما أنا من المشرکین» (انعام: 78- 79). [18]

در حقیقت، باید گفت همین احساس وابستگی و دردمندی است که این چنین انسان های دردمندی را دست به دامان امر رشد و رحمت ربّانی می سازد که: «ربّنا آتنا من لّدنک رحمة و هیّئ لنا من أمرنا رشدا.» (کهف: 10) [19] بدین سان، هر انسانی برای تحقق حرکت تربیتی خود باید احساس نیاز کند و می توان چنین گرفت که بقا و عدم بقای حرکت تربیتی انسان، تابع حسّ نیازمندی اوست. [20]

در این باره استاد مطهّری در بحث پرورش استعدادهای انسانی به مسئله توجه اسلام به نیازهای گوناگون وی و رعایت حسّ نیازمندی در تربیت انسان نظر می اندازد. [21]

3. خواست، آهنگ و اراده تربیتی

«استعداد» به انسان امکان حرکت می دهد و «نیاز»، در وجودش نطفه رغبت و انگیزه می کارد؛ اما بدون اراده و آهنگ گام برداشتن، تربیت دینی شکل نمی گیرد.

انسان باید علاوه بر توانستن و تشنگی نسبت به چیزی، آن را بخواهد؛ چرا که یکی از اولین قدم ها در حرکت تربیتی انسان «اراده» است تا انسان را مرید راه سازد و امکان رفتن در گذرگاه ها را به او عطا کند؛ یعنی: «فإذا فتوکّل علی اللّه إنّ اللّه یحبّ المتوکلّین» (آل عمران: 159)

شهید مطهّری به این مسئله از زاویه نگاه عرفا در بحث منازل سیر و سلوک اشاره کرده است؛ چرا که در عرفان، اولین منزل سیر و سلوک را «اراده» دانسته اند و همین، نشان از اهمیت دو چندان مسئله دارد:

«اول درجات حرکات العارفین ما یسمونه هم الاراده و هو ما یعتری المستبصر بالیقین البرهانی او الساکن النفس الی العقد الایمانی من الرغبه فی اعتلاق العروة الوثقی فیتحرک سوء الی القدس لینال من روح الاتصال»؛ اولین منزل سیر و سلوک عارفان آن چیزی است که آنان آن را «اراده» می نامند و آن عبارت است از نوعی شوق و رغبت که در اثر برهان یا تعبّد و ایمان در انسان برای چنگ زدن به دستگیره با استحکام حقیقت پدید می آید. آن گاه روح و ضمیر به جنبش می آید تا به اتصال به حقیقت دست یابد. [22]

در نقش و اهمیت «اراده تربیتی» [23] همین بس که در دیدگاه دینی، مبنا و ملاک ارزش و هویت انسان دانسته شده است؛ چرا که: «قدر الرّجل علی قدر همّته....»؛ [24] یعنی ارزش مرد به اندازه همت اوست.

در حقیقت، ارزش انسان در این مسیر وابسته به یک قدم استوار است و این استواری نیز، ریشه در یک قلب قوی و نیرومند دارد: «ولیربط علی قلوبکم و یثبّت الأقدام» (انفال: 11)؛ آن هم قلبی و توانی که از یک اراده راسخ و پا بر جا برخاسته باشد، آنچنان که، امام صادق علیه السّلام می فرماید: «إنّ قوّه المؤمن الجسم و هو یقوم باللّیل و یصوم النّهار»؛ [25] نیرو و توان مؤمن در قلب او نهفته است؛ آیا نمی بیند با اینکه دارای بدنی ضعیف و جسمی لاغر است، به شب زنده داری و روزه گرفتن می پردازد.

بدین سان، در دیدگاه دینی و برای سیر در مسیر حرکت تربیتی، هم باید اراده داشت و هم اینکه از اراده ای پایدار و نیرومند برخوردار بود و به همین دلیل است که انسان به وسیله ابرازهایی، مأمور به تقویت و پرورش اراده خویش شده تا بتواند با مقاومت در برابر شداید، موانع باز دارنده را کنار زند؛ چه اینکه: «و إن تصبروا و تتّقوا فإنّ ذلک من عزم الأمور» (آل عمران: 186)

نمونه عالی برخورداری از چنین اراده قوی و پایداری در همّت بلند را باید از زندگی ائمّه اطهار علیهم السّلام و در صدر آنان از پیامبر گرامی صلّی الله علیه و اله سرمشق گرفت:

... مردهای برتر خودمان در گذشته چگونه بوده اند؟ اصلا خود پیغمبر صلّی الله علیه و اله چگونه انسانی است؟ یکی از مشخصات پیغمبر صلّی الله علیه و اله قوت روحی و قدرت بدنی، هر دو، است. قوت روحی پیغمبر را تاریخ زندگی ایشان نشان می دهد.

نویسنده کتاب «محمّد» پیامبری که از نو باید شناخت» دو چیز را خوب پرورش داده است (البته در این کتاب نقاط ضعف زیادی هم هست، بالاخره یک خارجی بر همه مدارک- آنچنان که باید- تسلّط ندارد) یکی از آن دو چیزی را که خوب مجسّم کرده، این است که پیغمبر صلّی الله علیه و اله در شرایطی قرار می گرفت که از نظر سیاسی و اجتماعی امیدش از همه جا قطع بود؛ تمام شرایط علیه او بود و بین او و پیروزی به اندازه یک موهم پیوند نبود، ولی پیغمبر در همه احوال مانند کوهی بود که یک ذره تزلزل در آن پیدا نمی شد. واقعاً قدرت روحی پیغمبر در این مدت بیست و سه سال عجیب است! وقتی انسان مطالعه می کند حیرت انگیز است و شاعر- که ظاهراً حسان به ثابت است- در زمان خود پیغمبر درست گفته است:

له هممّ لا منتهی لکبارها و همّته الصغری اجل من الدّهر [26] بنابراین، در دیدگاه دینی برای حرکت در مسیر تربیت صحیح باید قصد قوی و اراده جدّی داشت تا هم بتوان استعداد ذاتی و حسّ نیاز درونی را به فعلیت در آورد و هم قدرت رویارویی با مشکلات و معضلات راه را فراهم کرد؛ چرا که از دو عامل اول و دوم (که از آنها سخن به میان آمد)، نمی توان انتظار مقابله با شرایط بیرونی را داشت. ولی این اراده و همّت عالی است که می تواند در برابر موانع و سختی های حرکت تربیتی انسان، در مرز بین قوای درونی و بیرونی وی قرار دارد، قادر است به انسان نیروی پایداری و ایستادگی ببخشد و دقیقاً به همین دلیل (در این دیدگاه) باید به تقویت و پرورش نیروی اراده خویش همت گمارد.

در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام و در بحث عوامل تربیت نیز، پس از تفکیک بین «اراده» و «میل»، [27] به مسئله اهمیت تقویت اراده در اسلام به عنوان یکی از مسلّمات مباحث اخلاقی اسلامی اشاره می شود:

... یکی از استعدادهایی که در انسان قطعاً باید پرورش پیدا بکند، اراده است. فرق اراده را با میل و میل ها بیان کردیم، و عرض کردیم که اشتباه است که بعضی ها اراده را از مقوله میل ها دانسته و خیال کرده اند اراده همان میل بسیار شدید است. اراده یک قوّه و نیروی دیگری است در انسان؛ وابسته به عقل انسان است، برخلاف میل که وابسته به طبیعت انسان است. میل از نوع کشش و جاذبه است که اشیای مورد نیاز، انسان را به سوی خود می کشد، و به هر اندازه که میل شدیدتر باشد، اختیار از انسان مسلوب تر است؛ یعنی انسان در اختیار یک قدرت بیرون از خود است؛ بر عکس اراده که یک نیروی درونی است. انسان، با اراده، خودش را از تأثیر نیروهای بیرونی خارج و مستقل می کند. اراده هر مقدار که قوی تر باشد، بر اختیار انسان افزوده می شود و انسان بیشتر مالک خود و کار خود و سرنوشت خود می گردد...

و هیچ مکتب تربیتی در دنیا اعم از مادّی یا الهی پیدا نشده است که بگوید خیر، تقویت اراده یعنی چه؟ انسان باید صد در صد تسلیم میل های خودش باشد و هر طور که خواهش نفسانی او حکومت کرد، همان طور عمل کند. بله، مردم این جوری در دنیا زیادند؛ اما یک مکتبی که مدعی تربیت انسان باشد و از این اصل طرفداری بکند وجود ندارد. [28]

به هر حال، می توان چنین برداشت کرد که در دیدگاه دینی اولاً، نقطه شروع حرکت تربیتی انسان خود اوست و نه دیگری و ثانیاً، در این میان، نقش قصد و اراده حقیقی نیز، کاملاً محوری و اصولی است که فرمود: «... أیها النّاس تولّوا من أنفسکم تأدیبها و اعدلوا عن ضراوه عاداتها»؛ [29] ای مردم، کار تربیت خود را خود بر عهده گیرید و نفس را از عادت هایی که به آن حرص دارد باز گردانید.

4. درخشش اهداف و آرمان های متعالی تربیتی

از قدم های ضروری دیگر در مسیر امکان و پیدایی تربیت دینی، روشنی و آشکاری اهداف نهایی تربیتی است. انسانی که «استعداد»، «نیاز» و «اراده حرکت» دارد، اما آینده درخشانی را پیش روی خود نمی بیند، ضرورتاً انگیزه ای هم برای پیمودن راه نخواهد داشت. و البته در دیدگاه دینی چنین مقصد نورانی با گویاترین زبان ها تبیین شده است؛ چه اینکه فرمود: «یا أیّها النّاس قد جاءتکم مّوعظة من ربّکم و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین» (یونس: 57) [30]

از این رو، هویدا کردن اهداف تربیتی یکی از آن دسته عوامل بایسته و شایسته نظر و توجه به حساب می آید؛ [31] چرا که هر چه این اهداف، روشن تر و برجسته تر باشند، قطعاً جنبه امید بخشی آنها نیز فزون تر و بهتر خواهد بود.

این تعالی گری در تعالیم تربیتی دینی [که فرمود: «إنّ علینا للهدی» (لیل: 12)] به زیبایی هر چه تمام به چشم می آید؛ مانند آنکه «و ما خلقت الجنّ و الإنس إلّا لیعبدون» (ذاریات: 56) و از آنجا تا شهود یقین: «و اعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین» (حجر: 99) [32] و چون این چنین یقینی جز با «او» به اوج تعالی نهایی خود نمی رسد، پس در نهایت، جز ذات پاک الهی، هدف والاتر و سر افرازتر برای عبودیت انسان متصوّر نیست: «قل إنّ صلاتی و نسکی و مماتی للّه ربّ العالمین» (انعام: 162)

و این آرمان بلند همان مقصد حیات طیبه است که فرمود: «من عمل صالحا من ذکر أو أنثی و هو مؤمن فلنحیینّه حیاة طیّبة...» (نحل: 97) آیا برای انسان خاکی، آرمانی برجسته تر و زیباتر از این، پنداشتنی است؟ آرمانی که از پرستش ذات، آغاز و تا «قرب الهی» امتداد یابد: «فأمّا إن کان من المقرّبین فروح و ریحان و جنّة نعیم.» (واقعه: 88 و 89)

بر اساس تفسیر و تحلیلی که شهید مطهّری نیز در بحث از معانی «ولایت تکوینی» ارائه داده اند، می توان چنین برداشت کرد که مقام قرب الهی، عالی ترین درجه و هدفی است که برای حرکت انسان در مسیر حقیقی خود و البته در جهت تحقق حرکت تربیتی، قابل تصوّر می باشد:

... نظریه ولایت تکوینی از یک طرف مربوط است به استعدادهای نهفته در این موجودی که به «انسان» در روی زمین پدیده آمده است و کمالاتی که این موجود شگفت بالقوه دارد و قابل به فعلیت رسیدن است، و از طرف دیگر مربوط است به رابطه این موجود با خدا. مقصود از ولایت تکوینی این است که انسان در اثر پیمودن صراط عبودیت به مقام قرب الهی نایل می گردد و اثر وصول به مقام قرب- البته در مراحل عالی آن- این است که معنویت انسانی که خود حقیقت و واقعیتی است، در وی متمرکز می شود و با داشتن آن معنویت، قافله سالار معنویات، مسلّط بر ضمائر و شاهد بر اعمال و حجّت زمان می شود. زمین هیچ گاه از ولیی که حامل چنین معنویتی باشد، و به عبارت دیگر، از «انسان کامل» خالی نیست. [33]

ایشان در ادامه، مفهوم قرب و تقرّب الی اللّه را یکی از مهم ترین مسائل دانسته که می تواند روشنگر این نظریه باشد و ضمن توضیحاتی که درباره معنای تقرّب به خدا و تحلیل کیفیت آن آورده، بیان می دارد:

... مهم ترین مسئله ای که در این زمینه باید مطرح شود، مسئله «قرب» و «تقرب الی الله» است. می دانیم که در اسلام، بلکه در هر آیین آسمانی، روح دستورها که باید اجرا شود قصد قربت است و نتیجه نهایی که از اعمال باید گرفته شود، تقرّب به ذات احدّیت است. [34]

وی سپس درباره مفهوم تقرّب به خدا، از تفاوت استعمال مجازی و حقیقی در معنای قرب سخن گفته و درباره معنای قرب به ذات حق از یک اشتباه ناشی از تفکر مادّی گری پرده بر می دارد. [35]

به هر ترتیب، این چنین اهداف بلندی باید کاملاً درخشان بوده تا انسان را شیفته حرکت سازد؛ چرا که «امید»، سرچشمه هر جنب و جوشی است که فرمود: «فمن کان یرجو لقاء ربّه فلیعمل عملا صالحا» (کهف: 110)؛ و انسان امیدوار می تواند جستجوگری کوشا باشد: «کلّ راج طالب...»؛ [36] هر که امید داشته باشد در جستجو است.

بنابراین، می توانیم در کل، این بند را در راستای عوامل سه گانه پیشین قرار دهیم که: «نیاز» به حرکت و تحرّک، با وجود «خواست» و «خمیر مایه درونی» می تواند انسان را در برداشتن نخستین گام ها راهبری و جلو داری کند. اما این نیاز با «ناز و شیفتگی آرمان نهایی» است که به شور و شوقی دیگر آمده و جوشش درونی انسان را، جنبشی بیرونی می بخشد و بدین سان، انسان را ترغیب و تشویق به جولان بیشتری می سازد؛ چرا که: «و إلی الله المصیر.» (فاطر:18)

و هر آینه این روشن بینی، بیشتر و فزون تر و با درخشش عالی تری توأم گردد، بدون تردید، در حرکت تربیتی انسان، امید و تضمین بهتری را فراهم می سازد. شاید مسئله «آخر بینی» و تحلیل لوازم و عواقب و نتایج هر امری را نیز بتوان از زیر مجموعه های همین- یعنی عنصر روشن بینی در اهداف و آرمان های متعالی، به حساب آورد. و بر این پایه، استاد مطهّری نیز این نوع آینده نگری را از خواص مهمّ عقل سلیم دانسته و آن را به عنوان یکی از راه کارهای تربیت اسلامی در پرورش و تربیت عقل بر می شمرد:

یکی دیگر از خواص عقل که تربیت عقل افراد باید بر این اساس باشد مسئله آینده را به حساب آوردن است که روی این مطلب نیز در تربیت های اسلامی زیاد تکیه می شود که خودتان را در زمان حال حبس نکنید، به آینده توجه داشته باشید و عواقب و لوازم و نتایج نهایی کار را در نظر بگیرید.

حدیث معروفی هست که ما در «داستان راستان» نقل کرده ایم که شخصی می آید خدمت حضرت رسول صلّی الله علیه و اله و عرض می کند: یا رسول الله؛ مرا موعظه بفرمایید. حضرت به او فرمود: آیا اگر بگویم، به راستی به کار می بندی؟ گفت: بلی. یک دفعه دیگر هم حضرت این جمله را تکرار فرمود. این سه بار تکرار کردن برای این بود که حضرت می خواست کاملاً او را برای آن حرفی که می خواهد بگوید آماده کند. همین که سه بار از او اقرار گرفتند و آماده اش کردند فرموند: «إذا هممت بأمر فتدبّر عاقبته» ؛ هر کاری را که به آن تصمیم می گیری، آن آخرهایش را نگاه کن. و همین است که در ادبیات اسلامی تحت عنوان «آخر بینی» آمده است. [37]

5. حضور و وجود الگو و اسوه های تربیتی

در کنار عناصر و عوامل چهار گانه قبل، نقش محوری مربیان تربیتی را در تحقق حرکت تربیتی انسان نباید از یاد برد؛ [38] چه اینکه: «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجو الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا.» (احزاب: 21)

در حقیقت، این مربیان کمال انسانی، همان انسان های کاملی اند که هر انسانی برای طی مسیر کمال تربیتی خود به پیروی و الگوبرداری از آنان نیازمند است:

... انسان کامل یعنی: انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا. انسان مانند بسیاری از چیزهای دیگر، کامل و غیر کامل دارد و بلکه معیوب و سالم دارد و انسان سالم هم دو قسم است: انسان سالم کامل و انسان سالم غیر کامل. شناختن انسان کامل یا انسان نمونه از دیدگاه اسلام، از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق را دارد؛ یعنی اگر بخواهیم یک مسلمان کامل باشیم – چون اسلام می خواهد انسان کامل بسازد- و تحت تربیت و تعلیم اسلامی به کمال انسانی خود برسیم، باید بدانیم که انسان کامل چگونه است؛ چهره انسان کامل- چهره روحی و معنوی اش را عرض می کنم- چگونه چهره ای است، سیمای معنوی انسان کامل چگونه سیمایی است و مشخصات انسان کامل چگونه مشخصاتی است، تا بتوانیم خود و جامعه خود را آن گونه بسازیم. اگر ما «انسان کامل» اسلام را نشناسیم، قطعاً نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم و به تعبیر دیگر، یک انسان ولو کامل نسبی- از نظر اسلام- باشیم. [39]

بدون تردید، تحقیق حقیقی تربیت دینی بدون وجود الگوهای کامل تربیتی، به عنوان مظاهر عینی و نمود های بیرونی، به فرجام استواری نخواهد رسید؛ چرا که حرکت انسان در این راه می تواند دستخوش رهزنی های گوناگونی شود و آنچه توانایی یاری رساندن به او را دارد، «دستگیری تربیتی» از سوی یک ولی و اله است.

در کتاب آشنایی با علوم اسلامی نیز به این مسئله در بحث منازل و مراحل سیر و سلوک اشاره شده و درباره نقش و حضور انسان کامل چنین آمده است:

... این بخش از عرفان، علم «سیر و سلوک» نامیده می شود. در این بخش از عرفان، توضیح داده می شود که «سالک» برای اینکه به قله منیع انسانیت، یعنی «توحید» برسد از کجا باید آغاز کند و چه منازل بین راه چه احوالی برای او رخ دهد و چه وارداتی بر او وارد می شود. و البته همه این منازل و مراحل باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته که قبلاً این راه را طی کرده و از رسم و راه منزل ها، آگاه است صورت گیرد و اگر همّت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است.

عرفا از انسان کاملی که ضرورتاً باید همراه «نو سفران» باشد، گاهی به «طایر قدس» و گاهی به «خضر» تعبیر می کنند. [40]

طبیعتاً چنین انسان کاملی، سرپرست شیدایی است که طعم شیفتگی و فریفتگی الوهی را به کام تشنگان راه می نشاند و این چنین مربیانی به بیان آن مظهر آسمانی، خود، ربّانی نیز خواهد بود که: «... فاستمعوا من ربّانیکم و أحضروه قلوبکم  واستیقنطوا إن هتف بکم...»؛ [41] پس حق را از عالم خداشناسی خود بشنوید و دل هایتان را آماده کنید، اگر شما را خواند بیدار شوید. [42]

و همین امر، فلسفه امکان، و ضرورت تأسی به چنین مربیانی است که محبوب ترین بندگان الهی نیز از آنها سرمشق می گیرند: «... فتأسّ بنبیّک الاطیب الاطهر- صلی الله علیه و اله- فإنّ فیه أسوة لمن تأسّی. و عزاء لمن تعزّی و أحبّ العباد ألی الله المتأسی بنبیّه و المقتصّ لأثره...»؛ [43] پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویی است برای الگو طلبان و مایه فخر و بزرگی است برای کسی که خواهان بزرگواری باشد و محبوب ترین بنده خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند و گام بر جایگاه قدم او نهد. بدین سان، وجود نمونه های اعلای تربیتی و راستین بشری این نوید عالی را در پی دارد که این راه، پیمودنی است و «انسان» می تواند «حرکت»، آغاز کند و نیک، پیش رود؛ چه اینکه به زیبایی هر چه تمام فرمود: «ما کان لبشر أن یؤتیه الله الکتاب و الحکم و النبوّة ثمّ یقول للنّاس کونوا عباد لی من دون الله و لکن کونوا ربّانیّین بما کنتم تعلّمون الکتاب و بما کنتم تدرسون» (آل عمران: 79)

و اگر تربیت انسان به دست این مربیان ربّانی گذارده شده، از این روست که ادب و تربیت آنان به دست ربّ العالمین رقم خورده است؛ [44] یعنی: «قل إنّنی هدانی ربّی إلی صراط مستقیم» (انعام: 161)؛ و دقیقاً به همین دلیل است که رسالت مهم هدایت و سرپرستی تربیتی انسان بر عهده آنان خواهد بود؛ چرا که: «قد کانت لکم أسوة حسنة فی إبراهیم و الّذین معه.» (ممتحنه: 4)

شهید مطهّری نیز در چند اثر خود از حضرت ابراهیم علیه السّلام به عنوان نمونه انسان کامل نزد قرآن یاد کرده که قابل تأسّی و الگوبرداری است. ایشان نشانه کمال را در رشد اعلای ارزش های انسانی به صورت هماهنگ تفسیر می کنند و در کتاب انسان کامل و زیر عنوان «لزوم هماهنگی در رشد ارزش ها» می نویسد: کمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ یعنی انسان با داشتن این همه استعدادهای گوناگون- هر استعدادی که می خواهد باشد- آن وقت انسان کامل است که فقط به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن، همراه هم رشد دهد که علما می گویند: اساساً حقیقت عدل به «توازن» و «هماهنگی» بر می گردد. مقصود از هماهنگی در اینجا این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد می کند، رشدش رشد هماهنگ باشد...

انسان کامل آن انسانی است که همه ارزش های انسانی در او رشد کنند و هیچ کدام بی رشد نمانند و [به علاوه] همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند؛ رشد هر کدام از این ارزش ها به حدّ اعلی برسد. آن وقت این انسان می شود انسان کامل؛ انسانی که قرآن از او تعبیر به امام می کند: «و إذ ابتلی إبراهیم ربّه بکلمات فأتمّهنّ قال إنّی جاعلک للنّاس إماما». ابراهیم بعد از آنکه از امتحان های گوناگون و بزرگ الهی بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحان ها نمره عالی و بیست گرفت، | به مقام امام یعنی «انسان کامل» رسید|...

بعد از آنکه ابراهیم از عهده همه امتحان ها- از به آتشان افتادن تا فرزند را به قربانگاه بردن- بر می آید و به تنهایی با یک قوم و یک ملت مبارزه می کند، آن گاه به او [خطاب می شود]: «إنّی جاعلک للنّاس إماما» تو اکنون به حدّی رسیده ای که می توانی الگو باشی، امام و پیشوا باشی، مدل دیگران باشی و به تعبیر دیگر، تو انسان کاملی؛ انسان های دیگر برای کامل شدن باید خود را با تو تطبیق دهند.

علی علیه السّلام انسان کامل است؛ برای اینکه «همه ارزش های انسانی»، «در حدّ اعلی» و به طور «هماهنگ» در او رشد کرده است؛ یعنی هر سه شرط [مذکور] را داراست. [45]

نتیجه آنکه در این دیدگاه چنانچه ترسیم آرمان ها و اهداف تربیتی درخشان بتواند انسان را شیفته تربیت دینی کند، اما حضور چنین الگوهایی او را به شیدایی تمام وا می دارد تا با نیروی بیشتری به حرکت خویش ادامه دهد؛ [46] الگوهایی که برترین و بهترین سیرت ها نزد آنان است: «... و اقتدوا بهدی نبیکم فإنّه أفضل الهدی و استنّوا بسنّته فإنّها أهدی السنن»؛ [47] و البته که همگان نیز مکلّف به اقتدا از آنان هستند: «أولئک الّذین هدی الله فبهداهم اقتده» (انعام: 90) بنابراین، در مکتب تربیتی اسلام این اسوه های ربّانی، در عالی ترین شکل خود، تنها، پیامبران الهی اند و بس: «...و لقد کان فی رسول الله- صلی الله و اله کان لک فی الاسوه»؛ [48] برای تو بسنده است که رسول خدا صلّی الله علیه و اله را مقتدا گردانی؛ چرا که حضور آنان همواره و همیشه تاریخ و در هر جای و جامعه ای، تضمین شده است که: «و لقد بعثنا فی کلّ أمة رسولا أن اعبدو اللّه و اجتنبوا الطّاغوت» (نحل: 36)؛ و به همین دلیل هم هست که:

... از نظر شیعه در هر زمان یک «انسان کامل» که نفوذ غیبی دارد بر جهان و انسان، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلّط تکوینی بر جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار، نام او «حجّت» است. بعید نیست- همچنان که گفته اند- آیه کریمه «النّبی أولی بالمؤمنین من أنفسهم» ناظر به این معنی از ولایت نیز بوده باشد. [49]

پس در یک کلام، جمع بین عوامل چهار گانه پیش با این بر نهاد آن است که: «بتواند» [اشاره به مفهوم امکان تربیت به عنوان عامل اول] در این مسیر قدم نهد، و نیز «بباید» [به مفهوم ضرورت]، و همچنین «بخواهد» [مفهوم اراده]، و «ببیند» [مفهوم آرمان طلبی]؛ هم اینک بایستی او را دست گیرند و «ببرند» که حجّت هدایت نیز بر او تمام و کمال گردد: «رسلا مبشّرین و منذرین لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّة بعد الرّسل» (نساء: 165) [50] و از سوی دیگر، نعمت منّت نیز بر او تامّ و کامل گردد که: «لقد منّ الله علی المؤمنین إذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة». (آل عمران:164) در این ردیف، نتیجه ای که استاد مطهّری در پایان کتاب ولاء ها و ولایت ها بدان دست یافته بسیار جالب توجه بوده و گویای این نکته که وجود انسان کامل، به عنوان الگویی عملی برای بشریت، امری کاملاً ضروری است و در واقع، روح دیدگاه دینی تشیع به حساب می آید:

... حقیقت این است که روح مذهب تشیع که آن را از سایر مذاهب اسلامی ممتاز می کند و بینش اسلامی خاص به پیروان خود می دهد، دید خاصّ این مذهب درباره «انسان» است. از طرفی استعداد های انسانی را بی شگرف می داند- که بدان اشاره شد- و جهان انسان را هیچ گاه از وجود «انسان کامل» که همه استعداد های انسانی در او به فعلیت رسیده باشد خالی نمی داند، و از طرف دیگر، طبق بینش این مذهب عبودیت یگانه وسیله وصول به مقامات انسانی است و طی طریق عبودیت به صورت کامل و تمام جز با عنایت معنوی و قافله سالاری انسان کامل ولی و حجّت خداست میسّر نیست. از این رو، و اولیای این مذهب گفته اند: «بنی الاسلام علی خمس: علی الصّلوة و الزّکوة و الصّوم و الحج و الولایه و لم یناد بشیء کما نودی بالولایه» [51]

لینک مرتبط:

انسان شناسی دینی- تربیتی از منظر شهید مطهری بخش دوم



[1] - دانش آموخته حوزه علمیه و عضو هیئت علمی دانشگاه شهید باهنر دریافت: 12/2/ 88- پذیرش: 28/4/88.

[2]- درباره بحث انسان شناسی دینی، ر.ک: سید حسین حسینی، «جانشین خدایی»، معرفت، ش 32/ همو، مجموعه شعر، «شقایقی همه عشق».

[3]- این الگو پیش از این در مقدّمه کتاب دفتر تربیت سبز مطرح شده است. رجوع به آ« نوشته برای خوانندگان عزیز ضروری به نظر می رسد تا مرز بین مطالب این مقایسه با مستنداتی که از کتب شهید مطهّری نقل شده دقیقاً مشخص گردد و بدین وسیله میزان تطابق با تقابل نوشته با آراء ایشان معین شدو. ر.ک. سید علی اکبر حسینی، دفتر تربیت، مقدّمه ج 1

[4]- جورج فردریک نلر، انسان شناسی تربیتی، ترجمه یحیی فائدی و محمّد رضا آهنچیان، ص 18 و 19.

[5]همان، 19.-

[6]- آنچه در بند «استعداد و امکان تربیتی» مورد نظر است، وجود یک استعداد و امکان حرکت در درون و ذات انسان است که بدون این چنین استعداد تربیتی، هر انسانی توانایی حرکت در مسیر صحیح تربیت را نخواهد داشت. اما مسلم است که یک نوع امکان حرکت تربتی در شرایط بیرونی از وجود انسان و در محیط خارجی و عینی نیز باید وجود داشته باشد و برای انسان، یک چنین امکان خارجی فراهم باشد تا بتواند آن استعداد درونی را در محیط بیرونی پیاده کند. بنابراین، تردیدی نیست که امکان استفاده و بهره بری از شرایط بیرونی برای هر حرکت تربیتی باید وجود داشته باشد؛ اما به دلیل روشن بودن این مسئله و نیز نزدیکی مفهوم آن با مفاد این بند، به صورت یک بخش و بند جداگانه در این مقاله جای داده نشده است.

درباره این چنین امکانی، ر.ک: مرتضی مطهّری، گفتارهای معنوی، ص 135 و 136/ همو، دفاتر ملکوتی، ص 71 و 72.

[7]- مرتضی مطّهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 56، 57 و 67 و 68.

[8]- همان، ص 256 و 266.ایشان در ادامه به بحث «پرورش جسم از نظر اسلام»، و سپس «پرورش استعداد عقلایی» می پردازد. ر.ک. همان، ص 266- 288.

[9]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص 33

[10]- مرتضی مطهّری، فطرت، ص 53 و نیز ر.ک: ص 67- 87.

[11]- ر.ک: مرتضی مطهّری، گفتارهای معنوی، ص 284 و 285 و 287- 290/ علی تاجدینی، دفاتر ملکوتی (شرح و نقد استاد مطهّری بر اشعار شعرای پارسی گو)، ص 108.

[12]ر.ک: محمود شبستری، گلشن راز، تصحیح، پیشگفتار و توضیحات حسین الهی قمشه ای، مقدّمه، ص 14.-

[13]ر.ک: مرتضی مطهّری، فطرت، ص 73- 87/ همو، بیست گفتار، ص 286- 288.-

[14]- مرتضی مطهّهری، فطرت، 24 و 25/ علی شیروانی، سرشت انسان (پژوهشی در خداشناسی فطری)، ص 119

[15]- ر.ک: مرتضی مطهّری، فطرت، ص 27 و 250- 251.

[16]- ر.ک: واحد ادبیات، فرهنگ دیوان امام خمینی، ص 262.

[17]- مرتضی مطهّری، فطرت، ص 243 و 244. ظاهرا استاد مطهّری در اینجا و در ادامه بحث منشأ گرایش به دین، سخن از نقد دیدگاهی دارند که معتقد است: انسان نسبت به دین یک حالت بی تفاوتی و خنثا دارد و سپس خداوند به وسیله انبیا، دین را برای بشریت ارسال می دارد. ایشان معتقد است که دیدگاه قرآن برخلاف این نظر بوده و اتفاقا در وجود انسان حتی پیش از نزول ادیان، یکی اقتضا و طلب و استعدادی نیز به ودیعه گذارده شده و این همان «فطرت» است که پیامبران هم خود را پاسخگوی چنین تقاضای ذاتی و درونی در سرشت وجود انسان می دانند. در این صورت، به نظر می رسد در این عبارت، مرزی بین «قابلیت و استعداد» در برابر «تقاضا و طلب» گذاشته نشده و هر دو به یک معنا مراد شده؛ و البته شاید نیازی هم به این تفکیک در بحث ایشان نبوده؛ چرا که مقصود عبارات ایشان روشن است. اما در مقاله حاضر درصدد جداسازی مفهومی بین این دو مسئله هستیم؛ چرا که انسان از سویی، برای حرکت تربیتی خود نیازمند یک اقتضای تربیتی با امکان، استعداد و قابلیت است که بر اساس آن انگیزه درونی، امکان رشد و تربیت تحقق پذیرد و از سوی دیگر، محتاج یک طلب و تقاضای تربیتی است؛ یعنی انسان باید علاوه بر استعداد ذاتی، احساس نیاز به تربیت و رشد و تعالی نیز در خود داشته باشد. ولی چون هنوز اراده و آهنگ حرکت ندارد، ممکن است به مرحله عمل خارجی نرسد. بنابراین، مرز بین طلب و تقاضا و با حسّ نیاز به تربیت و رشد، با قدم بعدی یعنی اراده تربیتی نیز همین است که اراده، طلب شد بدتر و قصد عملی است که انسان را به فعالیت وادار می کند، ولی طلب و تقاضا (در این مرحله) تنها زمینه های رغبت و ترغیب به عمل را فراهم می سازد. به هر حال، از مرحله اول (استعداد و امکان تربیتی)، این حکم به دست می آید که: «انسان، استعداد تربیت را دارد» و در واقع، سخن از «توانایی» انسان است، ولی از مرحله دوم «ضرورت وحش نیازهای تربیتی) این حکم که «تربیت سرای انسان امری ضروری است»؛ یعنی سخن از «حتمیت و ضرورت» حرکت تربیتی انسان است. پس انسان علاوه بر استعداد تربیت، باید احساس نیاز به تعالی و تربیت نیز داشته باشد تا پس از این دو مرحله، در مرحله سوم آهنگ و اراده حرکت نیز بکند. در گام نخست سخن از «قابلیت و استعداد و امکان» است و در گام بعد سخن از «تقاضا و طلب و نیاز» و به بیانی دیگر، در مرحله دوم سخن از «درد» است و در مرحله سوم «قصد».

[18]- ر.ک: مرتضی مطهّری، فطرت، ص 179 و 188/ عبد الله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص 117

[19]نیز ر.ک: اعراف:200-

[20]- ر.ک: مرتضی مطهّری، تکامل اجتماعی انسان، ص 27 و 28

[21]- ر.ک: مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 57 و 59

[22]مرتضی مطهّری، آشنایی با علوم اسلامی- ج 2، ص 131 و 134.-

[23]- برخی از صاحب نظران نیز اصل اختیار، آزادی و آگاهی انسان را از اصول مکتبی تعلیم و تربیت اسلامی دانسته اند (ر.ک: علی شریعتمداری، تعلیم و تربیت اسلامی، مبانی، منابع و اصول، ص 207/ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص 150)

[24]نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، حکت 47، ص 369-

[25]- ر.ک: رضا فرهادیان، مبانی تعلیم و تربیت در قرآن و احادیث، ص 82، به نقل از محّمد بن علی بن بابویه قمی، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 365

[26]مرتضی مطهّری، انسان کامل، ص 270 و 271-

[27]- در این باره شهید مطهّری در کتاب تعلیم و تربیت در اسلام (ص 320) توضیحاتی در تفاوت میل و اراده میان می دارد که تقریبا می توان گفت آنچه در بند اول این مقاله از مفهوم «استعداد و انگیزه و کشش درونی» بحث شد، خیلی نزدیک به معنایی است که ایشان از «میل» بیان کرده اند.

[28]- مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 320- 322. ایشان در ادامه برخورداری از نیروی ایمان را یکی از مهم ترین راه های تقویت اراده انسان در برابر حکومت تمایلات قلمداد می کند ر.ک: دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص 152.

[29]- نهج البلاغه، حکمت 359 و نیز، ر.ک: مصطفی دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور، تربیت در نهج البلاغه، ص 57- 61.

[30]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص 118.

[31]- ر.ک: علی شریعتمداری، تعلیم و تربیت اسلامی، مبانی، منابع و اصول، ص 188، 197 و 200/ سید علی اکبر حسینی، دفتر تربیت، ج 1/ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه،اهداف تربیت از دیدگاه اسلام، ص 19- 44/ سید علی اکبر حسینی، تعلیم و تربیت اسلامی، ص 128/ سید احمد احمدی، اصول و روش های تربیت در اسلام، ص 59

[32]- ر.ک: عبد الله جوادی آملی، کرامت در قرآن، ص 109/ خواجه نصیر الدین طوسی، اوصاف الاشراف، ص 77

[33]- مرتضی مطهّری، ولاء ها و ولایت ها، ص 56 و 57

[34]- همان، ص 63 و 64

[35]- ر.ک: همان، ص 66- 69.

[36]- محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 69، ص 398.

[37]- مرتضی مطهّری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 44- 45/ علی تاجدینی، «دفاتر ملکوتی، ص 113.

[38]- ر. ک: سید علی اکبر حسینی، تعلیم و تربیت اسلامی، مبانی، منابع و اصول، ص 267/ همو، دفتر تربیت، ج 1/ سید حسین حسینی، پیامبر وحدت، ص 157

[39]- مرتضی مطهّری، انسان کامل، ص 14- 15.

[40]- مرتضی مطهّری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 72.

[41]- نهج البلاغه، خ 108، ص 101؛ حکمت 147، ص 387.

[42]ر.ک: عبد الله جوادی آملی، انسان در اسلام، ص 77.-

[43]- نهج البلاغه، خ 160.

[44]- در روایتی از امیر المؤمنین علی علیه السّلام نقل است که: «ای کمیل، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و اله را خدا تربیت کرد و آن حضرت مرا تربیت نمود و من نیز اهل ایمان را تربیت نموده و آداب پسندیده را به آنها یاد می دهم. (ر.ک: محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 77، ص 268/ نهج البلاغه، ن 28، ص 292/ عبد المجید زهادت، تعلیم و تربیت در نهج البلاغه، ص 116.

[45]- مرتضی مطهّری، انسان کامل، ص 41- 43.

[46]- ر.ک: نهج البلاغه، خ 87، ص 69.

[47]- ر.ک: نهج البلاغه، خ 110، ص 107/ مصطفی دلشاد تهرانی، ماه مهرپرور، تربیت در نهج البلاغه، ص 332.

[48]- نهج البلاغه، خ 160، ص 161.

[49]- مرتضی مطهّری، ولاء ها و ولایت ها، ص 58.

[50]- نیز، ر.ک: بقره: 213/ انعام: 48/ کهف: 56.

[51]- .مرتضی مطهّری، ولاء ها و ولایت ها، ص 87 و 88

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است