در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله مربیان سال 6 شماره 19، نگارش حمید ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

به حسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد         تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند                   کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز            به یار بکجهت حق گزار ما نرسد

هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی               به دلپذیری نقش نگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند                          یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد

دریغ قافله عمر کانچنان رفتند                         که گردشان به هوای دیار ما نرسد

 

اندیشه های شهید مطهری باید مبنای دستیابی به نوآوری های علمی در عرصه معارف دینی مورد توجه قرار گیرد. باید مبنا و روش ایشان در مصاف با افکار وارداتی مورد استفاده قرار گیرد.

مقام معظم رهبری

چکیده:

این مقاله می کوشد بخشی از اندیشه های کلامی استاد مطهری را با محوریت انسان شناسی دینی مورد بررسی قرار دهد. نیاز انسان به دین بر چه اساس است؟ مبنای جاودانگی اصول اخلاقی چیست؟ اگر انسان پذیرای دین نباشد چه خلائی در زندگی او پیش می آید؟ با توجه به گرایشهای انسانی آیا می توان برای انسان اصول ثابته ای را لحاظ نمود؟ روی آورد استاد به انسان و جایگاه او در متون دینی با توجه به سرشت و فطرت الهی نظام آفرین و مبنایی است به گونه ای که بسیاری از مسائل کلامی همچون خداشناسی، خداگرایی، خاتمیت، معاد، عدل ورزی و فلسفه اخلاق مبتنی بر شناخت انسان است. انسان دینی دارای منزلت والایی است آفریده و دست پرورده خداوند و مکلف به انجام تکالیف الهی است که هویت خود را تنها در پرتو ارتباط با آفریدگار می جوید و کمال خود را در زندگی و قرب معبود می یابد. استاد می کوشد ثابت کند که خداوند بندگان را بر معارف الهی مفطور نموده است، و الگوی انسان اسلامی بیان کننده ارتباط اساسی بین خداشناسی، انسان شناسی و دین شناسی است. نوشتار حاضر، جست و جو گر نتایج اندیشه های کلامی استاد است.

فرضیه مقاله، ام المسائل قرار دادن فطرت انسانی در اندیشه های کلامی استاد مطهری است. مقاله با دلایل و استنادات و با رویکرد توصیفی، تحلیلی به اثبات این فرضیه می پردازد.

واژگان کلیدی: انسان شناسی دینی، فطرت، استاد مطهری، دین فطری، اندیشه های کلامی.

مقدمه

کاروان فرهنگ و تمدن ایرانی از زمانی که با آموزه های حیات بخش اسلامی رنگ معنوی و الهی به خود گرفت. همواره در پرورش و تربیت فرزانگان و فرهیختگان اندیشمند، پیشرو و پیشگام بوده به گونه ای که جهانیان را به تعجب واداشته است. آنچه بدان «عصر شکوفایی اسلام» نام نهاده اند. بیش از هر عامل دیگری وامدار کوشش اندیشمندان مسلمان ایرانی است که با الهام از تعالیم دینی، قافله سالاری کاروان بزرگ علم و دانش را نصیب خود نموده اند.

عامل مهم دیگر این منزلت به خصوص در زمانهای بعد روح آزاداندیشی دانشنمدان مسلمان می باشد که در مصاف با کج اندیشی ها ضمن تحلیل آزادانه مسائل علمی پایه گذار علوم مختلفی همچون کلام گردیدند. در خیل عظیم این اندیشمندان، بی تردید استاد فرزانه روزگار ما مطهری، برجسته ترین شخصیتی بود که توانست با فهم و شناخت عمیق اسلام و مکاتب دیگر، ضمن تشریح آموزه های دینی، دفاع از آنها را در دستور کار خود قرار دهد. دغدغه و دل مشغولی استاد دفاع از دین بوده و لذا با ژرف اندیشی و وسعت دید به عنوان دیده بانی بزرگ ضمن شناسایی شبهات و جواب آنها اسلام را دور از هر گونه پیرایش و آرایش به نسل مشتاق ارائه داد.

در این مقال نگارنده می کوشد سیری در بخشی از اندیشه های کلامی استاد فرزانه مطهری با محوریت انسان شناسی دینی داشته باشد. انسان دینی با سرشت ویژه خود منشأ دین داری است و در نهاد او گرایش به دین، خدا و خداشناسی ... وجود دارد. ام المسائل قرار گرفتن فطرت و سرشت آدمی در نظرگاه استاد با همین نگاه قابل تفسیر است. در نظرگاه استاد یکی از محوری ترین مسائل در ارائه نظام کلامی کارآمد در دوره معاصر انسان شناسی می باشد. به همین جهت است که اولین کتاب جهان بینی ایشان با انسان و انسان شناسی آغاز می شود.[1]

استاد مطهری با ارائه نظریه فطرت، که یک نظریه جامع و دقیق درباره هویت و ماهیت انسان می باشد ثابت می کند که پاسخ بسیاری از سوالات دینی را از طریق این نظریه می توان به دست آورد. همچنین بسیاری از تعالیم اسلام مبتنی بر قبول یک سلسله فطریات است؛ یعنی هر چیز که امروزه در مسائل انسانی و ماوراء حیوانی جای می گیرد، ریشه در نهاد انسان دارد.

برای ارائه تصویر صحیح از انسان در اسلام باید نظریه فطرت را مطرح نمود و اصالت انسان و انسانیت انسان در گرو قبول نظریه فطرت است. در دید استاد، انسان با فطرت الهی خود دارای گرایشها و بینشهایی می باشد که در همه مکانها و جامعه ها با اوست. خداشناسی، خداپرستی و خداخواهی در ضمیر آدمی نهفته است و خداوند معشوق نهائی اوست و تنها خداست که به او آرامش می دهد. تبیین جاودانگی دین خاتم، حل نسبیت گرایی اخلاقی و بسیاری از مسائل اصولی در گرو شناخت دقیق از هویت و ماهیت واقعی انسان اسلامی است. پیش از ورود به بحث بررسی اجمالی نظر استاد درباره علم کلام، و مسائلی پیرامون آن ضروری است.

علم کلام در نظرگاه استاد مطهری

کلام علمی است که درباره عقاید اسلامی یعنی آنچه از نظر اسلام باید بدان معتقد بود و ایمان داشت بحث می کند به این نحو که آنها را توضیح می دهد و درباره آنها استدلال و از آنها دفاع می کند.[2]

کلام علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث می کند به این نحو که چیزی از اصول دین است و چگونه وبا چه دلیلی اثبات می شود و روشن می سازد که جواب سؤالات و شبهات مرتبط با آن چیست.[3] از نظرات استاد می توان دریافت که کار متکلم در سه مرحله خلاصه می شود:

- جمع آوری و تنظیم گزاره های دینی؛

- فهم و تبیین گزاره های دینی و مذهبی؛

- دفاع از گزاره های دینی و مذهبی.

استاد غایت کلام را، که همانا اثبات عقاید دینی و دفع شبهات آن می باشد، در تعریف لحاظ کرده اند.

ایشان همچنین علم کلامی را آلی و ابزاری می دانند. حکیمان مسلمانی که هستی شناسی را شان متافیزیک می دانند و بر اندیشه های یونانیان تکیه دارن، بر این نگاه اصرار می ورزند. فارابی (260- 339) ابن خلدون (732- 808) شمس الدین محمد بن ابی جمهور احسائی (اوایل قرن دهم) از جمله این حکما می باشند.[4] شهید مطهری در این باره همانند حکما می اندیشید.

در خصوص موضوع علم کلام ایشان معتقدند که کلام همانند فلسفه دارای موضوع واحدی نیست. ایشان می نویسد:

برخی از علمای اسلامی در صدر برآمده اند برای علم کلام موضوع و تعریفی بیابند، نظیر موضوع و تعریفی که برای علوم فلسفی هست و این اشتباه است زیرا موضوع مشخص داشتن مربوط است به علومی که مسائل آن علوم وحدت ذاتی دارند. اما علومی که مسائل آن ها وحدت اعتباری دارند نمی توانند موضوع واحدی داشته باشند.[5]

بنابراین نظریه، علم کلام مجموعه مطالبی است برای دفاع از حریم دین و اثبات احکام دین و رد دیدگاه های مخالفان و معاندان. این مجموعه را از هر جا و از هر علمی می توان فراهم ساخت و بدین سان، متکلم می تواند بر عرصه مسائل جامعه شناختی و روان شناختی، اخلاقی، حقوقی و ... پای نهد و از آن لحاظ که با دین و دیانت پیوند می خورد بدانها نظر کند و اگر در این مسائل علیه دین نتایجی برآمده است با ابزار ویژه خویش آنها را بر رسد. متکلم، عقاید اسلامی را از متون اصلی دین یعنی قرآن و سنت استخراج می کند و سپس به توضیح و تشریح آنها می نشیند و آن گاه از گذر توجیه عقلائی به پاسداری از آنها بر می خیزد و در رویارویی با اندیشه های باطل درستی عقاید دینی را به کرسی اثبات می نشاند و در این رهگذر هیچ محدودیتی ندارد. ایشان معتقدند علم کلام یک علم صد درصد اسلامی است و مربوط به تحقیق در اصول عقاید اسلامی و دفاع از آنها می باشد.[6]

ایشان، پیدایش علم کلام در دین اسلام را از آن جهت که مسائل فراوانی درباره مبدأ، معاد، انسان و جهان مطرح کرده است و به جهت وجود نشاط علمی نیرومندی که در اجتماع اسلامی قرون اولیه وجود داشت، امری طبیعی و ضروری می دانست.

کلام اسلامی و تحول آن از درون دینی به بین الادیانی

کلام در بدو تأسیس عرصه تاخت و تاز عقاید فرقه های گوناگون مسلمانان بود که می تواند محدوده درون دینی را بر آن لحاظ نمود. بحثهایی همچون قدریه، مرجئه، اشاعره، معتزله و ... از همین نمونه می باشد. همه گروهها کتاب آسمانی قرآن را پذیرفته بودند و سعی می کردند حقانیت خود را اثبات کنند. آثار کلامی تجریدالاعتقاد، المحصل و نقد المحصل خواجه نصیر، ناظر به همین معنی می باشد. استاد مطهری برای تبیین و دفاع دقیق از گزاره های دینی اسلام. بررسی نظرات اندیشمندان ادیان دیگر را در دستور کار خود قرار داد. طرح نظریه ویلیام جیمز، راسل، نیچه در خصوص گرایشهای انسانی، بررسی نظریه منشأ دین از نظر فوئر باخ، آگوست کنت، اسپنسر و راسل[7] در همین مسیر می باشد.

استاد مطهری و کلام جدید

مفهوم تجدد در کلام جدید چه معنایی دارد؟ آیا کلام جدید مرتبه کامل کلام سنتی است؟ مراد استاد از کلام جدید چیست؟

ایشان در طرح بازسازی و تجدیدنظر در وظایف روحانیون و حوزه های علمیه، توجه به کلام جدید را ضروری می دانستند و معتقد بودند کلام علمی است که دو وظیفه دارد: یکی دفاع و رد شبهات و ایرادات به اصول و فروع اسلام و دیگر بیان یک سلسله تاییدات برای اصول و فروع اسلام. و با توجه به اینکه در عصر ما شبهاتی پیدا شده اند که در قدیم نبوده اند و تأییداتی پیدا شده اند که از مختصات پیشرفتهای علمی جدیدند، لازم است کلام جدید تاسیس شود.[8]

در نظر ایشان متکلم نمی تواند تحولات ذهن، زبان و زندگی مخاطبان وحی و همه انسانهای جهان را نادیده بگیرد. او باید با فهم و شناخت دقیق نیازها، مسائل و معضلات فکری بشر در دنیای جدید، اصالت وحی را در پاسخ گویی به نیازها حفظ کند؛ زیرا وحی اسلامی این توانایی را دارد که با اتکا به آن و با ابزارها، روشها  مبانی جدید به حل مسائل نو بپردازد.

پاره ای از مسائل کلام جدید، که ایشان فهرست کرده اند، عبارت اند از:

- بررسی ادله توحید با توجه به ایرادات و شبهاتی که مادیین جدید بر براهین توحید از جمله برهان نظم، برهان حدوث و برهان وجوب و امکان و غیره مطرح کرده اند.

- فلسفه دین و علل پیدایش دین از نظر روان شناسان و جامعه شناسان.

- مسئله فطرت و بحث عمیق نسانی درباره فطرت و فطریات، آورنده دین و مذهب و مهدویت در اسلام.

- وحی و الهام از نظر علوم روانی جدید (مسئله نبوت)

- بحث امامت و رهبری از جنبه اجتماعی و ...[9]

طرح اصطلاح کلام جدید در آثار ایشان همان طرح مسائل کاملاً نو و بی سابقه از بحث های کلامی می باشد، نه اینکه علم جدیدی پدید آمده باشد و به عبارت دیگر، مسائل جدیدی به مسائل قبلی کلامی افزوده شده و مرحله ای از تکامل در این علم تحقق یافته است. علم جدید موضوع و هدف جداگانه ای لازم دارد در حالی که هیچ کدام از اینها در این مسائل موجود نمی باشد. بنابراین، کلام جدید مرتبه کامل کلام سنتی است و هیچ گونه تمایزی بین آن دو وجود ندارد.

انسان شناسی

آیا انسان از نهان و باطن با خدا آشنا می شود یا از برون؟ آیا می توان دینی واحد برای همه انسانها عرضه کرد؟ تکامل انسان بر چه پایه ای استوار است؟

بی تردید مبنای کلامی استاد مطهری در انسان شناسی مبنی بر الگوی انسان اسلامی جوابگوی مسائل مطرح شده و نیز مسائلی که در آینده مطرح می شوند، خواهد بود. مدلی که در بستر مفهوم سازی استاد متصور است، متکی بر نظریه فطرت است؛ یعنی اصالت انسان را در گرو قبول نظریه فطرت می داند و معتقد است اگر ما قائل به نظریه فطرت باشیم یعنی معیارهای ثابت فطری انسانی را بدانیم نه تنها انسانیت بلکه تکامل انسانیت معنا و مفهوم پیدا می کند. در نظرگاه استاد مهم ترین رکن انسان شناسی تمایز بین دو «من علوی» و «من سفلی» است که به اعتقاد ایشان «من علوی» به همان فطرت باز می گردد.

او مسئله فطرت را در میان مسائل کلامی ام المسائل می داند و معتقد است، از حیاتی ترین مسائل عصر ماست که ضرورت دارد حل شود و متأسفانه بحث مستوفایی درباره آن نشده است.[10]

فطرت انسانی بیان کننده الگوی انسان اسلامی

بنابر آنچه از نوشته های کی برکگارد (K.Kierkagard)، هایدگر (Heidegger) و یاسپرس (Yaspers) بر می آید، انسان هنگام تولد استعدادی بیش نیست و نمی توان برای او ماهیتی فرض کرد. انسان آزاد است و هر قید و صفتی که انسان را مقید سازد مخالفت آزادی است.[11]

مرحوم مطهری ضمن تبیین اندیشه های نحله های مکتب اگزیستانسیالیسم می گوید، آنها فطرت را مخالف آزادی می دانند و با هر امر فطری و سرشتی مخالف اند و می پندارند که هر نوع امر سرشتی مخالف آزادی است، پس انسان فاقد هر گونه طبیعت و ماهیت است و در نتیجه فاقد فطرت. بنابراین، انسان سرشت و فطرتی ندارد.[12]

از نگاه این مکتب، خود حقیقی انسان این است که هیچ خودی نداشته باشد و اگر خودی برای او فرض کنید، برایش ماهیت و سرشت قائل شده ایم؛ حال آنکه انسان موجودی بی سرشت و بی ماهیت است.[13]

مطهری الگوی انسان اسلامی را در عصاره همه موجودات و خلیفه خداوند بر زمین معرفی می کند؛ موجودی که دارای خلافت تکوینی است، دارای اختیار، قدرت و آزادی است و هیچ امری آزادی او را مخدوش نمی سازد. وی معتقد است، انسان اسلامی موجودی است برگزیده از طرف خداوند، نیمه ملکوتی و نیمه مادی، دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد، مستقل، امانتدار خدا و مسئول خویشتن و جهان، مسلط بر طبیعت و زمین و آسمانها، ملهم با خیر و شر، دارای ظرفیت علمی و عملی نامحدود و از شرافت و کرامت ذاتی برخوردار است.[14]

ایشان ثابت می کند که انسان عکس العمل محیط یا لوح نانوشته نیست؛ بلکه چغرافی است که در او فروغ الهی به نام «فطرت» وجود دارد و می تواند در آن روغن شریعت و زیت خدایی بریزد و این شعله را پرنورتر و پرفروغ تر کند. از منظر ایشان این شعله روشنایی بخش در کاشانه ضمیر انسان جز مسلمات معارف اسلامی ماست و چیزی است که اعتقاد به آن الگوی انسان اسلامی را از مدل انسان شناسی اگزیستانسیالیسم و مانند آن جدا می کند. از منظر استاد این الگو بیان کننده ارتباطی اساسی بین خداشناسی، انسان شناسی و دین شناسی است.

فطرت و تکامل انسانی

از مسائل مطرح شده در حوزه انسان شناسی این است که کمال انسانی بر چه پایه ای استوار است؟ از نظرگاه استاد بدون اعتقاد به فطرت و وجود ارزشهای ثابت انسانی نمی توان در وادی تکامل انسان قدم نهاد. مکاتبی چون مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم از یک سو دعوی تکامل سر می دهند و از سوی دیگر ارزش متعالی را انکار می کنند. از این رو، گرفتار تناقض شده اند. پس ارزشهای انسانی باید به عنوان اصول ثابت و ریشه دار در انسان وجود داشته باشد تا تکامل معنا بدهد و این ارزشها و گرایشها یک سلسله امور فطری هستند و تکامل هم با این فرض استوار است. ایشان معتقد است که انسان موجودی است که می تواند خود را بشناسد، خود را فراموش کند، تکامل بخشد یا سقوط کند. خود را نجات بخشد، یا گمراه سازد. استاد معتقد است انسان نقشی فعال تر و مؤثرتر و گسترده تر در ساختن آینده خویش دارد. نقش انسان هم آگاهانه است و هم آزادانه.[15] ایشان می نویسد:

انسان یگانه موجودی است که قانون خلقت، قلم ترسیم چهره او را به دست خویش داده است که هر طور می خواهد ترسیم کند... این است که انسان یگانه موجودی است که خودش باید خویشتن را انتخاب کند که چه باشد.[16]

فطرت انسانی و تربیت اسلامی

وجود فطرت، ارزشهای ثابت و مشترکی را در همه انسانها نشان می دهد که می تواند پایه گذار اصول یک مکتب باشد. با این رویکرد، سرشت انسان دینی، نقش تعیین کننده ای دارد و الهام بخش فلسفه تعلیم و تربیت است. بر این اساس، انسان دارای استعدادهای انسانی است که به صورت بالقوه وجود دارند و باید پرورش یابند و تربیت به معنای پرورش دادن استعدادها جهت شکوفایی و به برنشاندن ارزشهای متعالی در وجود اوست. در نظرگاه استاد فطرت با تربیت خویشاوندی خاصی دارد و تربیت مبتنی بر همان فطریات صورت می گیرد؛ چرا که رشد مبتنی بر قبول یک سلسله استعدادها و ویژگی ها در انسان است.[17] ایشان می گوید، انسان اسلامی به واسطه استعداد فطری خود، موجودی قابل اصلاح است و می کوشد همگان را به رشد و کمال بکشاند. او می نویسد:

قرآن به حکم این که به اصالت فطرت قائل است و در درون هر انسانی حتی فرعون یک انسان بالفطره و در بند کشیده شده سراغ دارد، برای مسخ شده ترین انسانها امکان جنبش در جهت حق و حقیقت قائل است. از این رو پیامبران مأمورند که در درجه اول به پند و اندرز ستمگران بپردازند که شاید شخصیت فطری آنها را علیه شخصیت پلید اجتماعی شان برانگیزانند.[18]

فطرت و از خود بیگانگی

«از خود بیگانگی» از واژه های متداول در فلسفه اروپاست که بنیانگذار آن هگل است. برداشت غربی و اسلامی این واژه کاملاً با هم متفاوت است. نمود اندشه های غرب در مفهوم این واژه را در کلمات فوئر باخ، شاگرد هگل می بینیم که می گوید، پندار خدا و دین چیزی جز محصولات انسان نمی باشد و خدا چیزی جز تصور آرمانی نیست.[19]

شهید مطهری با الهام از اندیشه دینی، تفسیر درست از خودبیگانگی و مسخ را در گرو پذیرش فطرت و گرایشهای متعالی انسان می شمارد و می گوید:

این مسئله نامربوطی که اینها به نام از خودبیگانگی طرح کرده اند، تا فطرتی نباشد از خودبیگانگی وجود ندارد. آخر خود چیست که از خود بیگانه شود. اول تو خودت را بشناس، اول خود را به من معرفی کن که خود چیست، بعد بگو آن چیز او را از او بیگانه می کند. تا ما برای انسان یک واقعیتی، یک خودی، یک ماهیتی قائل نباشیم نمی توانیم قائل به از خودبیگانگی شویم.[20]

روشن می شود که میان خود بیگانگی اسلامی با خود بیگانگی هگل تفاوت اساسی وجود دارد. هگل، فوئر باخ و ... اعتقادشان بر این بود که دین انسان را از خود بیرون می برد و راه نجات بشر در زدودن دین از زندگی انسان است؛ ولی از منظر استاد که مبتنی بر قرآن می باشد، اگر انسان خود و فطرت را در نیابد و به سوی خدا حرکت نکند، گرفتار از خودبیگانگی می شود.

انسان و جاودانگی ارزشهای اخلاقی

از دیدگاه مطهری فطرت انسانی مبنایی برای جاودانگی اصول اخلاقی می باشد. ایشان با طرح این مسئله که خوب و بدهای کلی چه ریشه و مبنایی دارد، می گوید:

انسان دارای دو من است. من علوی و سفلی بدین معنی که هر فرد یک موجود دو درجه ای است. در یک درجه حیوان و در یک درجه دارای یک واقعیت علوی است. انسان به حسب من ملکوتی خودش کمالاتی دارد؛ کمالات واقعی نه قراردادی. کاری که متناسب با کمال معنوی و روحی انسان می شود، کاری علوی و ارزشمند است. کاری که با جنبه علوی ما سر و کار ندارد، می شود یک کار عادی. انسانها در آنچه کمال نفسشان است، متشابه آفریده شده اند و وقتی متشابه آفریده شده اند، دوست داشتنها هم همه یک رنگ می شود، دیدگاه ها هم همه یک رنگ می شود؛ یعنی از جنبه آن کمال صعودی و کمال معنوی همه انسانها در وضع مشابهی قرار گرفتند و قهراً دوست داشتنها و خوبها و بدها در آنجا یکسان، کلی و دائم می شود.[21]

از منظر استاد این دیدگاه می تواند همه اصول اخلاقی را توجیه کند.

فطرت انسانی؛ حلّال نسبیت گرایی اخلاقی

از منظر مرحوم مطهری فطرت انسانی، ارزشهای ثابت و مشترک را در همه انسانها به اثبات می رساند و می تواند پایه گذار مکتب اخلاقی باشد؛ مکتب اخلاقی که ثبات، اطلاق و جاودانی خود را مدیون فطرت انسانی می داند. با این دیدگاه، نسبیت گرایی اخلاقی جایگاه خود را از دست می دهد. استاد در این باره می گوید:

حرف ما این است که انسان از آن جهت که انسان است یک سلسله اخلاقیات دارد که این اخلاقیات بر دوره بدویت انسان آن گونه صادق است که با دوره تمدن صنعتی او، انسان نمی تواند قائل به اخلاق باشد و در عین حال اخلاق را متغیر و نسبی بداند.[22]

ایشان گرایشها و رفتارهای اخلاقی را برخاسته از ضرورتهای اجتماعی و مانند آن نمی دانند و ضمن رد این دیدگاه اثبات می کند که این گونه برداشتها نسبی گرایی اخلاقی را به همراه دارد؛ زیرا با تغییر شرایط و عوامل اجتماعی، حکم اخلاقی هم تغییر پیدا می کند، و حال آنکه این گونه نمی باشد. بنابراین، قاعده راستگویی و صداقت یکی از اصول پایدار اخلاقی است که با تحول زمان و مکان تغییر نمی یابد. آنچه متحول می شود، مصادیق آن است. این اثبات بر پایه اصل فطرت است که چون فطرت آدمی ثابت است، قواعد اخلاقی هم که بر مقیاس فطرت ارزیابی می گردند، از جاودانگی و ثبات برخوردارند.

وجود حس اخلاقی در انسان

مرحوم مطهری معتقد است، ریشه اخلاق ورزی را باید در گرایش خاصی که در اعماق وجود او نهفته است جویا شد. از گرایشهای انسان، گرایش به حس اخلاقی است. ایشان موطن ارزشها را نفس انسان می داند و می گوید:

تمام ارزش ها ریشه در خود نفس انسان دارند، این قابلیت و نحوه خاص وجود نیز مربوط به گوهر مجرد و ملکوتی و نفس غیرمادی انسان است که در او به ودیعت نهاده شده است و روح انسان نحوه ای از وجود است که ارزش آفرین، ارزش یاب و ملهم ارزش هاست.[23]

ایشان می نویسد: «اموری هست که انسانها به آنها گرایش دارند نه به دلیل این که منفعت است بلکه به دلیل آنکه فضیلت و خیر عقلانی است.»[24] گرایش به جاودانگی و عدالت در انسان نیز در همین چارچوب قابل تفسیر می باشد.

فطرت انسانی و میل به جاودانگی

بنابر نظریه فطرت، میل به جاودانگی از تمایلات اصیل وجود آدمی است و چون بحث معاد پس از اثبات واجب تعالی و صفات او مطرح می شود، با تمسک به حکمت الهی گفته می شود: اگر انسان از حیات جاودانه برخوردار نباشد، قرار دادن این میل فطری در او لغو خواهد بود و خدای حکیم کار لغو نمی کند، بنابراین، انسان از حیات جاودانه برخوردار است.

فطری بودن عدالت و منزلت آن

از نظر استاد ریشه اصلی و ریشه طرحهای علمی و عملی مسئله عدل را در جامعه اسلامی در درجه اول در خود قرآن کریم باید جست. قرآن است که بذر اندیشه عدل را در دلها کاشت و آبیاری کرد و دغدغه آن را چه از نظر فکری و فلسفی و چه از نظر عملی و اجتماعی در روحها ایجاد کرد. قرآن است که عدل را ترازوی خدا در امر آفرینش می داند و می فرماید: «والسماء رفعها و وضع المیزان»[25] چگونه ممکن است مسئله ای که تا این پایه در قرآن اهمیت دارد که هم جهان بینی است و هم معیار شناخت قانون و هم ملاک شایستگی زعامت و رهبری و هم آرمان انسانی و هم مسئولیتی اجتماعی، مسلمین با آن عنایت شدید و حساسیت فراوانی که به قرآن داشتند نسبت به آن بی تفاوت بمانند؟ علت اصلی راه یافتن این اصل در کلام و در حوزه های اسلامی دیگر، بلاشک قرآن بود.[26]

از منظر استاد، نظریه عدالت از یک سو به ایمان به خداوند و از سوی دیگر به مسئله نبوت و معاد ارتباط پیدا می کند و از سوی سوم با مسائلی چون پاداش و جزا، جبر وتفویض، فلسفه و احکام و مانند آن. لذا اعتقاد به این اصل یا نفی آن مبنایی برای اعتقادات دین ماست. ریشه این جامعیت و اهمیت، توجه قرآن به این آموزه مهم است.

از منظر استاد مطهری در نهاد بشر گرایش به عدالت و عدالتخواهی وجود دارد. ایشان در جواب این پرسش که آیا انسان بالفطره طرفدار عدالت است و یا بالفطره متعدی، می نویسد: «بدیهی است که انسان به تمام وجودش عادل و متنفر از ظلم نمی باشد و الّا ظلمی در جهان واقع نمی شد.»[27] در جای دیگر می نویسد:

فیلسوفان اروپا چنین نیروی فطری را در نهاد بشر رد می کنند و می گویند عدالت، اختراع مردمان زبون است، حال آنکه عدالت در نهاد بشر هست و اگر خوب، بشر تربیت شود و زیردست یک مربی قرار گیرد، می رسد به جایی که عدالت خواه شود و علی(ع) نمونه یک انسان عدالت خواه است.[28]

عدالت خواهی و گرایش به عدل و تنفر از بدی و ستم، جزئی از ساختار وجودی انسان است. از این روست که عدل و عادل و عدالت گستر را فطرتاً دوست دارد و این دوست داشتن را بدون آنکه آموزش ببیند با تجربه ای کسب کند، به مثابه امری بیش از تجربه مورد توجه قرار می دهد.

عدم نسبیت عدالت

استاد مطهری معتقد است که عدالت دارای مفهوم مطلق است و لذا از جاودانگی و یکسانی در همه زمانها و مکانها برخوردار است و نسبت به شرایط جوامع و افراد و مقتضیات دچار تغییر نمی شود و آنچه درواقع تغییر پیدا می کند، مصادیق عدل است نه مفهوم عدل.

ایشان در این باره می گوید:

اگر عدالت نسبی باشد، در نتیجه در هر جامعه ای یک جور است. در هر زمان هم یک جور است، پس عدالت نمی تواند یک دستور مطلق داشته باشد و بنابراین هیچ مکتبی نمی تواند یک دستور مطلق بدهد و بگوید این عدالت است و باید همیشه و هممه جا اجرا شود.[29]

از نظرگاه استاد، نسبی بون عدالت با خاتمیت و ابدیت اسلام نیز ناسازگاری دارد. ایشان در این باره می نویسد:

مسئله نسبیت عدالت با اساس خاتمیت و ابدیت دین بستگی دارد؛ چون دین می گوید عدالت هدفی از هدفهای انبیاء است و اگر در هر زمان عدالت یک جور باشد، کدام قانون است که می تواند ابدیت داشته باشد.[30]

از منظر استاد لازمه نسبیت عدالت این است که هیچ دستور ثابت و جاویدی وجود نداشته باشد و این اساس خاتمیت و جاودانگی دین اسلام را زیر سوال می برد.

شاخه های عدل

از نظرگاه استاد عدل صور گوناگونی دارد که عبارتند از:

- عدل تکوینی؛

- عدل تشریعی؛

- عدل اجتماعی؛

- عدل اخلاقی.[31]

در عدل تکوینی نظام خلقت بررسی می گردد، که آیا هر موجودی به اندازه شایستگیهایش از نعمتها بهره گرفته است و بالاخره آیا جهان آفرینش و نظام کائنات مبتنی بر عدل است. عدل تشریعی نظام وضع و تشریع قواننی را بحث می کند.[32] ایشان در خصوص عدل تکوینی به آیاتی استناد می جوید که ظلم را مطلقاً از خدا نفی می کنند؛ همچون آیه «و ما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون»[33] آیه اتمام حجت: «لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی عن بینه»[34] و آیاتی که دلالت می کنند خلقت عالم به حق است و به باطل نمی باشد. از جمله آیاتی که در عدل تشریعی به آن استناد کرده است، عبارت اند از نساء 58، نحل 90، حدید 25، انعام115، بقره 282، احزاب 5 و اعراف 29.[35]

در جمع بندی آیات مورد استناد استاد در عدل سه معنا مدّ نظر قرار گرفته است:

- عدل وجودی به معنای وجود شناسی و فلسفی که بنیان و اساس خلقت و آفرینش وجود انسان را تشکیل می دهد.

- عدل به معنای خصلت و صفت افراد و گروهها و همچنین رفتار و فعل فردی و اجتماعی که بدان امر می شود.

- عدل به معنای مبنا و اساس امور دیگر.

این معانی نشان می دهد که عدل قرآنی در نگاه استاد نه تنها معنا وجود شناختی دارد بلکه فعل یا رفتاری است که قابلیت تحقق در فرد و جامعه را دارا می باشد و بر همین مبنا می تواند ویژگی و خصلت فرد یا جامعه شود (ذو اعدل) و بالاتر آنکه مبنا و اساس امور فردی و اجتماعی چون اصلاح، حکومت، داوری و شهادت باشد.

از منظر استاد، عدل قرآنی صرفاً مفهومی انتزاعی نمی باشد؛ بلکه مفهومی حقیقی است که ریشه در فطرت آدمی دارد و امری است واقعی نه اعتباری؛ چرا که فرمان دادن به امری صرفاً اعتباری و انتزاعی آن هم به صورتی همه جانبه و کلی که در همه ابعاد وجود فردی جمعی مطرح است، بی معنا و فاقد ارزش است؛ حال آنکه ذات ربوی تحقق عدالت را در تمام ابعاد زندگی انسان به صورت مستمر مورد تأکید قرار داده است و آیاتی چون «ان الله یامر بالعدل و الاحسان»[36] و «ان الله یحب المقسطین»[37] مؤید این حقیقت است.

 

لینک مقاله مرتبط:

بررسی اندیشه های کلامی استاد مطهری بخش دوم



[1] - مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی انسان و ایمان، تهران، صدرا، بی تا.

[2] - مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، تهران، صدرا، چاپ نهم، 1383، ص159.

[3] - همان، ص 164.

[4] - اوجبی، علی، کلام جدید در گذر اندیشه ها، تهران، موسسه فرهنگی اندیشه معاصر، چاپ اول، 1375. ص 101

[5] - مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی تهران، صدرا، چاپ نهم، 1383، ص165.

[6] - همو، خدمات متقابل ایران و اسلام، تهران، صدرا، چاپ دهم، سال 1359، ص517.

[7] - همو، فطرت، تهران، صدرا، چاپ نهم، 1376، ص98، 166-167.

[8] - همو، اسلام و نیازهای جهان امروز، تهران، جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول، 1361، ص48.

[9] - همان.

[10] - همو، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا،  چاپ اول، 1363، ص249.

[11] - جوادی، ذبیح الله، الفبای فلسفه جدید، تهران، ابن سینا، چاپ اول، 1348، ص111.

[12] - مطهری، مرتضی، مسئله شناخت، تهران، صدرا،  چاپ اول، 1367، ص242.

[13] - همو، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا،  چاپ سوم، 1367، ص187.

[14] - همو، مجموعه آثار، ج سوم، تهران، صدرا،  چاپ دوم، 1372، ص168.

[15] - همو، انسان در قرآن، تهران، صدرا، بی تا، ص39.

[16] - همو، مجموعه اثار، ج2، تهران، صدرا، ص287.

[17] - همو، فطرت، تهران، صدرا، چاپ نهم، 1376، ص17.

[18] - همو، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، بی تا، ص165.

[19] -  همو، فطرت، تهران، صدرا، چاپ نهم، 1376، ص168.

[20] - همان، ص 165.

[21] - همو، نقدی بر مارکسیسم، تهران، صدرا، چاپ اول، 1363، ص208.

[22] - همو، مجموعه آثار، ج3، تهران، صدرا، چاپ سوم، 1367، ص 526- 529.

[23] - همو، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا،  چاپ سوم، 1367، ص126.

[24] - همو، مجموعه آثار، ج3، تهران، صدرا، چاپ دوم، 1372، ص496.

[25] - سوره الرحمن، آیه 7.

[26] - مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، چاپ دوازدهم، 1377، ص38.

[27] - همو، یادداشت های استاد مطهری، ج6، تهران، صدرا، 1381، ص232.

[28] - همو، سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، تهران، صدرا، بی تا، ص 266.

[29] - همو، اسلام و مقتضیات زمان، تهران، صدرا، بی تا، ص304.

[30] - همو، ص 316.

[31] - مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج6، تهران، صدرا، 1381، ص 219.

[32] - همو، عدل الهی، تهران، صدرا، چاپ دوازدهم، 1377، ص36.

[33] - سوره توبه، آیه 70.

[34] - سوره انفال، آیه 42.

[35] - مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج6، تهران، صدرا، 1381، ص220.

[36] - سوره نحل، آیه 90.

[37] - سوره مائده، آیه 5.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است