در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه اطلاعات، تاریخ 15 و 19/02/78، ؛


مروری اجمالی بر زندگی نامه استاد شهید آیت اللّه مطهری

 

مرحوم شهید آیت الله مطهری در 13 بهمن 1298 هجری شمسی مطابق با 12 جمادی الثانی 1338 هجری قمری در شهرستان فریمان (در 75 کیلومتری جنوب شرقی مشهد) که آن روز مرکز دهستان بود. در یک خانواده اصیل روحانی به دنیا آمد. پدر آن شهید عزیز مرحوم شیخ محمد حسین مطهری بود. او علوم اسلامی را در حوزه علمیه نجف اشرف فرا گرفته و پس از مدتی اقامت در کشورهای عراق، عربستان و مصر، به فریمان بازگشت و مقیم آنجا شد. در عمر پربرکت خویش به ترویج دین و ارشاد مردم پرداخت. او دانای پرهیزگار، مردی با اخلاص، در تقوا و عمل صالح نمونه بود و در پی سال ها زهد و پارسایی به مقامات معنونی نایل گردیده بود. وی سرانجام در صد و چند سالگی در آذرماه 1349 از دنیا رفت. زهد و پارسایی آن مرحوم، در تکوین و تربیت شخصیت معنوی شهید مطهری نقش اساسی داشت. خداوند نیز به پاس اخلاص و تقوای او، این فرزند را به وی به عنوان «عمل صالح» عنایت فرمود. استاد مطهری در ابتدای کتاب داستان راستان چنین می گوید: «این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقای حاج شیخ محمد حسین مطهری (دامت برکاته) که اولین بار ایمان و تقوا و عمل راستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت، اهدا می کنم. »

از شماری شواهد چنین برمی آید که مرحوم شهید مطهری از همان آغاز دوران پدیداری مورد توجه و عنایت خداوند بوده است، چنان که مرحوم مادر وی چنین فرموده است: «در دورانی که او را هفت ماهه باردار بودم. شبی در خواب دیدم که در مسجد فریمان (واقع در محله خودمان) در میان زنان نشستهام، خانمی بسیار بزرگوار و مقدس وارد مسجد شد. دو خانم دیگر نیز در پی او آمدند. گلاب-پاش هایی در دست داشتند و گلاب می پاشیدند. وقتی به من رسیدند. سه مرتبه روی سر من گلاب پاشیدند. نگران شدم که مبادا در انجام امور دینی و مذهبی خودم کوتاهی کرده باشم. از آن ها پرسیدم که: به چه علتی روی سر من یه مرتبه گلاب پاشیدید؟ پاسخ دادند: به خاطر آن فرزندی که باردار می باشید و او به اسلام خدمت های بزرگی خواهد کرد. » «1» در دوران کودکی آثار دین مداری در رفتار او مشهود بود مادرش می گوید: در حدود سه سالگی گاهی به اتاق دربسته می رفت و به نماز می پرداخت. » «2» نقل می کنند که در سن حدود 5 سالگی علاقه زیادی به رفتن به مکتبخانه از خود نشان می دهد. در یک شب مهتابی، نزدیک صبح، به خیال اینکه صبح شده است، دفتر و کتاب خود را برمیدارد و به سوی مکتبخانه روان می شود و چون مکتبخانه بسته بود، پشت در آن به خواب می رود. صبح زود پدر و مادر می بینند مرتضی نیست و سرانجام او را در پشت در مکتبخانه در حال خواب می یابند!

در ده سالگی تحصیل مقدمات علوم دینی را در فریمان آغار کرد. در سال 1312 به حوزه ی علمیه ی مشهد مقدس رفت. بعد از دو سال که مدارس دینی توسط رضاخان بسته شد، به فریمان بازگشت و حدود دو سال به طور آزاد مطالعه می کرد. نقل کردهاند که می فرمود: «من هر چه مایه ی مطالعات تاریخی دارم، مربوط به همان دو سالی است که از مشهد به فریمان برگشتم. » «3» او در سال 1314 شاهد حماسه پرشکوه مسجد گوهرشاد بود. در روزگار حاکمیت رضا خان فریاد اعتراض مردم مشهد به رهبری مراجع دینی از مسجد گوهرشاد علیه اقدام های رضا خان از جمله «کشف حجاب» برخاست و با کشتار فجیع و ننگین توسط رژیم پهلوی خاموش گردید. این رخداد سیاسی در اندیشه مبارزاتی او نقش مؤثری داشته است.

او در روزگار نخست فراگیری علوم دینی، به کندوکاو پرداخته تا در موضوع خداشناسی پاسخ های روشن بیابد. خودش از آن دوران چنین یاد کرده است: «تا آنجا که من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سیزده سالگی این دغدغه در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسش ها- البته متناسب با سطح فکری آن دوره یکی پس از دیگری بر اندیشهام هجوم می آورد. در سال های اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشهها غرق بودم که شدیداً میل به «تنهایی» در من پدپد آمده بود. وجود هم حجره را تحمل نمی کردم و حجره ی فوقانی عالی را به نیم حجره ای دخمه مانند کردم که تنها با اندیشه های خودم به سر برم. در آن وقت نمی خاستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه به موضوع دیگری بیندیشم، و در واقع، اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل گردد. بیهوده را و اتلاف وقت می شمردم. مقدمات عربی و یا فقهی و اصولی و منطقی را از آن جهت می آموختم که تدریجاً آماده ی بررسی اندیشه ی فیلسوفان بزرگ در این مسأله بشوم.

به یاد دارم که از همان آغاز طلبگی که در مشهد مقدمات عربی می خواندم، فیلسوفان و عارفان و متکلمان- هرچند با اندیشه هایشان آشنا نبودم- از سایر علما و دانشمندان و از مخترعان و مکتشفان در نظرم عظیم تر و فخیم تر می نمودند. تنها به این دلیل که آن ها را قهرمانان صحنه ی این اندیشهها می دانستم. دقیقاً به یاد دارم که در آن سنین که میان 13 تا 15 سالگی بودم. در میان آن همه علما و فضلا و مدرسین حوزه ی علمیه مشهد، فردی که بیش از همه در نظرم بزرگ جلوه می نمود و دوست می داشتم به چهرهاش بنگرم و در مجلسش بنشینم و قیافه و حرکاتش را زیر نظر بگیرم و آرزو می کردم که روزی به پای درسش بنشینم. مرحوم «آقا میرزا مهدی شهید رضوی» مدرس فلسفه الهی در آن حوزه بود. آن آرزو محقق نشد، زیرا آن مرحوم در همان سال ها (1355 قمری) درگذشت. » «4»

 

هجرت به قم

در حدود سال 1340 هجری قمری (1300 شمسی) مرحوم حاج شیخ عبد الکریم حائری از اراک به قم رفت و دوره ی جدید حیات حوزه علمیه قم آغاز گردید. او در سال 1355 قمری (1315 شمسی) درگذشت و زعامت حوزه بر عهده آیات عظام سید محمد حجت، صدر الدین صدر و سید محمد تقی خوانساری گذاشته شد. هرچند حوزه علمیه مشهد از وجود عالمان بزرگ دینی بهرهمند بود، اما آوازه قم بر سر زبان ها افتاده بود. کششی در وجود شهید مطهری ایجاد گردید تا ره به آن دیار بسپارد. و این در حالی بود که ستیز رضا خان با حوزه های علمیه به ارج خود رسیده بود و روحانیت تحت بیشترین فشار قرار داشت و از طرف دیگر دوستان و نزدیکان مرتضی نیز با رفتن او به حوزه علمیه قم مخالفت می کردند. خود استاد مطهری در این باره چنین می گوید: «من بچه بودم. در حدود سال های 1314 و 1315 در خراسان زندگی می کردم. افرادی اگر یادشان بیاید و خصوصاً در منطقه ی خراسان بعد از آن قضایا بوده باشند. میدانند که در تمام خراسان دو یا سه معمم بیشتر پیدا نمی شد. پیرمردهای 80 ساله و ملاهای 60 و 70 ساله، مجتهدها و مدرس ها، مکلا شده بودند. در مدرسهها همه بسته شده بود و تقریباً در مسجدها به یک معنی بسته بود و هیچ کس به ظاهر باور نمی کرد دین و مذهب دوباره زنده شود.

در آن هنگام که 15- 16 ساله بودم، درباره ی هر چیزی فکر می کردم و راضی نمی شدم الا تحصیل علوم دینی، آن وقت ها فکر نمی کردم که با این اوضاع و احوال این چه فکری است! پانزده ساله بودم که به مشهد رفتم. بعد دوباره به محل خودمان برگشتم. در آنجا هم وضع سختتر از جاهای دیگر بود. پدرم که روحانی و پیرمرد 70- 80 ساله بود، او را به زور کشیدند و بردند و مکلایش کردند. او هم از پشتبام برگشت و چون لباس به تن می کرد، از خانه بیرون نمی آمد. اما من پا را در یک کفش کرده بودم که باید به قم بروم. در آن وقت، قم مختصر طلبه ای داشت، حدود 400 نفر بودند. مادر ما اصرار داشت که به قم نروم. چون فکرهایی داشت و می خواست ما را نگه دارد. لذا دایی ما را که خود اهل علم بود و 10- 20 سال از من بزرگتر بود، مأمور کرد تا ما را از رفتن منصرف سازد. او در سفری که باهم می رفتیم. هر چه می گفت من جواب منفی می دادم.

صفحه 2

 

و یک دلیل برای حق بودن اسلام همین است. لباس های پیرمردهای 60- 70 ساله را قیچی می کنند و مکلایشان کردهاند و بچه ای 15 ساله اصرار داشت که به علوم دینی بپردازد. » «5» آن مرحوم در سال 1315 در هفده سالگی از مشهد به قم هجرت نمود. ایشان حدود شش ماه بعد از رحلت آیت الله حائری یزدی وارد قم شدهاند، زمانی که ریاست آن حوزه ی شریفه به عهده ی آیات ثلاث، خوانساری، صدر و حجت گذاشته شده بود. استاد مطهری کفایة الاصول را نزد آیت الله سید محمد محقق داماد تحصیل کرد و درس خارج را با آن سه بزرگوار آغاز نمود و سپس از محضر امام خمینی (ره) بهره برد. آن عزیز دوازده سال تلمذ نزد اما خمینی به حجره ی استاد مطهری رفت و آمد داشتهاند. در تکوین شخصیت خود بسیار مؤثر دانسته است. وی در مقدمه ی کتاب علل گرایش به مادیگری پس از آنکه آرزوی خویش نسبت به شرکت در درس مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی، مدرس فلسفه ی الهی در حوزه ی مشهد، و محقق نشدن آن به دلیل فوت آن مرحوم را ابراز می دارد، می گوید: «بس از مهاجرت به قم گمشده ی خود را در شخصیتی دیگر یافتم، همواره مرحوم آقا میرزا مهدی را بعلاوه ی برخی مزایای دیگر در این شخصیت می دیدم: فکر می کردم که روح تشنهام از سرچشمه ی زلال این شخصیت سیراب خواهد شد. اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقی که وسیله ی شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سیرمست می کرد. بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس های دیگری که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم- انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و میدانم. راستی که او «روح قدسی الهی» بود. » «6»

وی شاگرد برجسته ی آیت الله بروجردی در فقه و اصول محسوب می شد و حتی قبل از مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم چون ایشان را شخصیتی فرزانه یافته بود، تابستان ها به بروجرد می رفت و از محضر آیت الله بروجردی بهره می برد او مهاجرت آیت الله بروجردی از بروجرد به قم تا حدی مرهون تلاش های استاد مطهری است. استاد شهید در مقاله ای تحت عنوان «مزایا و خدمات مرحوم آیة الله بروجردی» می گوید: «این بنده در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم، که مصادف بود با سال های اول ورود معظم له به آن شهر، از درس های ایشان بهرهمند می شدم و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم، معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود. »

تلمذ استاد مطهری نزد علامه طباطبایی نیز در تکوین شخصیت علمی و روحی ایشان تأثیر اساسی داشته است. گرچه مدت تحصیل رسمی استاد نزد علامه حدود سه سال بوده است ولی رابطه ایشان با مرحوم علامه تا زمان شهادت برقرار بوده و استاد شهید تا پایان عمر از مرحوم علامه بهره میبردهاند. تعبیر «حضرت استادنا الاکرم علامه طباطبائی روحی فداه» نشانه ی میزان احترام و علاقه ی استاد شهید به مرحوم علامه است. استاد می فرمایند: «در سال 29 در محضر درس حضرت استاد، علامه ی کبیر آقای طباطبایی- روحی فداه. که چند سالی بود به قم آمده بودند و چندان شناخته نبودند. شرکت کردم و فلسفه ی بوعلی را از معظم له آموختم و در یک حوزه ی درس خصوصی که ایشان برای بررسی فلسفه ی مادی تشکیل داده بودند نیز حضور یافتم. کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم. که در بیست ساله ی اخیر نقش تعیین کننده ای در ارائه ی بی-پایگی فلسفه ی مادی برای ایرانیان داشته است در آن مجمع پر برکت پایه گذاری شد. »

همچنین می فرمایند: «علامه طباطبائی سلمه الله تعالی، این مرد بسیار بسیار بزرگ و ارزنده... مردی است که صد سال دیگر باید بنشینند و آثار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پی ببرند. این مرد واقعاً یکی از خدمتگزاران بسیار بزرگ اسلام است. او به راستی مجسمه تقوا و معنویت است. در تهذیب نفس و تقوا مقامات بسیار عالی طی کرده. من سالیان دراز از فیض محضر پر برکت این مرد بزرگ بهرهمند بودهام و الان هم هستم. کتاب «تفسیر المیزان» ایشان یکی از بهترین تفاسیری است که برای قرآن مجید نوشته شده است... من می توانم ادعا کنم که بهترین تفسیری است که در میان شیعه و سنی از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است. بسیار بسیار مرد عظیم و جلیل القدری است ...» «10»

یکی از فرازهای حساس این دوران که در تکوین شخصیت روحی استاد مطهری تأثیر بسزایی داشته است آشنایی با عالم ربانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی قدس سره بوده است که در سال 1320 در اصفهان رخ می دهد. خود استاد درباره ی آن مرحوم می فرمایند: «به خود جرأت می دهم و می گویم او به حقیقت یک «عالم ربانی» بود. اما چنین جرأتی ندارم که بگویم من «متعلم علی سبیل نجاه» «11» بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدی در ذهنم جان می گرفت: عابد و زاهد و صوفی و همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز «عالم ربانی» نیست

او هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طیب. فقیه و فلسفه و ادبیات عربی و فارسی و طب قدیم را کاملاً می شناخت و در برخی متخصص درجه اول به شمار می رفت. قانون بوعلی را که اکنون مدرس ندارد. او به خوبی تدریس می کرد و فضلا در حوزه درسش شرکت می کردند، اما هرگز نمی شد او را دربند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود. یگانه تدریسی که با علاقه مینشست نهج البلاغه بود. نهج البلاغه به او حال می داد و روی بال و پر خود می نشاند و در عوالمی که ما نمی توانستیم درست درک کنیم. مسیر می داد.

او با نهج البلاغه می زیست، با نهج البلاغه تنفس می کرد، روحش با این کتاب همدم بودم، نبضش با این کتاب می زد و قلبش با این کتاب می تپید. جمله های این کتاب ورد زبانش بود و به آن ها استشهاد می نمود. غالباً جریان کلمات نهج البلاغه بر زبانش با جریان سرشک از چشمانش بر محاسن سپیدش همراه بود. برای ما درگیری از نهج البلاغه، که از ما و هر چه در اطرافش بود می برید و غافل می شد، منظره ای تماشایی و لذت بخش و آموزنده بود. سخن دل را از صاحب دلی شنیدن، تأثیر و جاذبه و کشش دیگری دارد. او نمونه ای عینی از سلف صالح بود. سخن علی دربارهاش صادق می نمود: ولو لا الاجل الذی کتب لهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین، شوقاً الی الثواب و خوفاً من العقاب، عظم الخالق فی انفسهم فصغر ما دونه فی اعینهم. «12» ادیب محقق، حکیم متأله، فقیه بزرگوار، طبیب عالیقدر، عالم ربانی، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای شیرازی اصفهانی قدس الله سره، راستی مرد حق و حقیقت بود، از خود و خودی رسته و به حق پیوسته بود. با همه مقامات علمی و شخصیت اجتماعی، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان و به حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) موجب شده بود که منبر برود و موعظه نماید. منبرش بیش از آنکه «قال» باشد «حال» بود.

از امامت جماعت پرهیز داشت. سالی در ماه مبارک رمضان با اصرار زیاد او را وادار کردند که این یک ماهه در مدرسه صدر اقامه جماعت کند. با اینکه مرتب نمی آمد و قید منظم آمدن سر ساعت معین را تحمل نمی کرد، جمعیت بی سابقه ای برای اقتدا شرکت می کردند. شنیدم که جماعتهای اطراف خلوت شد، او همدیگر ادامه نداد. تا آنجا که من اطلاع دارم مردم اصفهان عموماً او را می شناختند و به او ارادت می ورزیدند. همچنان که حوزه علمیه قم به او ارادت می ورزید. هنگام ورودش به قم علمای قم با اشتیاق به زیارتش می شتافتند. ولی او از قید «مریدی» و «مرادی» مانند قیود دیگر آزاد بود. رحمة الله علیه رحمة واسعة و حشره الله مع اولیائه.» «13»

بجاست که در اینجا جملاتی از هم مباحثه ی استاد که این دو یازده سال همدرس و هم مباحثه بودهاند نقل کنیم: «در سال یک هزار و سیصد و بیست هجری شمسی در سن نوزده سالگی برای ادامه تحصیل به تشویق بعضی از دوستان از اصفهان عازم قم شدم و در مدرسه مرحوم حاج ملا صادق ساکن شدم. پس از چندی در مدرسه فیضه در درس سطح کفایه، اول باب «اوامر» که به وسیله مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد محقق یزدی معروف به «داماد» تدریس می شد شرکت کردم. مجموع شرکت کنندگان از دو نفر کمتر بودند.

پس از چند روزی یک نفر از شرکت کنندگان که می نمود چند سالی از من بزرگتر است، پیشنهاد کرد مطالب درس را با یکدیگر بحث کنیم. در اول من با سردی از این پیشنهاد استقبال کردم، ولی به تدریج که ارتباط و علاقه ما به یکدیگر بیشتر می شد. در بحث به مطالب درس قناعت نمی کردیم، بلکه مسائل مختلف اسلامی و حتی مسائل فلسفی و عرفانی را در حدود استعدادمان مورد مذاکره قرار می دادیم.

این جوان باهوش و خوش استعداد و پرکار و با همت و متقی و مقید به آداب و سنن اسلامی، مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ مرتضی مطهری فریمانی خراسانی بود (اعلی الله مقامه و رفع فی الخلد درجته). باری، ایشان در مدرسه فیضیه سکونت داشتند و من هم به اصرار ایشان به مدرسه فیضیه منتقل شدم و به تدریج در زندگی و دخل و خرج و درس و بحث و گردش و تفریح و حضور در مجالس و محافل دینی و اخلاقی با یکدیگر ملازم بودیم و هرچند از نظر مادی هر دو با عسرت و سختی

صفحه 3

 

می گذراندیم، ولی با درس و مذاکره و شرکت در بعضی محافل و انجمن های آموزنده مخصوصا درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی امام خمینی که عصرهای پنجشنبه و جمعه در مدرس فیضیه تدریس می شد دل خوش بودیم و از درس های خارج مرحوم آیت الله داماد و آیت الله حجت تبریزی استفاده می کردیم. ضمناً هر دو نفر دور را دور نسبت به مرحوم آیت العظمی آقای حاج آقا حسین بروجردی طاب ثراه که در آن زمان در بروجرد به سر می بردند ارادتی خاص پیدا کردیم چنانکه مرحوم آیت الله مطهری در تابستان 1362 قمری و من در تابستان 1363 به بروجرد رفتیم و با درس و مذاق و اخلاق آن مرحوم آشنا شدیم و پس از اینکه آن مرحوم در محرم 1364 قمری به دعوت بزرگان و اساتید قم از جمله حضرت آیت الله العظمی امام خمینی به قم آمدند ما دو نفر از ملتزمین درس اصول و فقه آن مرحوم شدیم و ضمناً منظومه حکمت و سپس مبحث «نفس» اسفار را نزد آیت الله خمینی می خواندیم. پس از چندی چون درس های مرحوم آیت الله بروجردی عمومی و شلوغ بود و ما احتیاج داشتیم به یک درس خصوصی که بتوانیم در آن، بحث آزاد داشته باشیم لذا مباحث عقلیه اصول را نیز نزد آیت الله خمینی شروع کردیم (که از اینجا دروس عالیه آیت الله خمینی در حوزه ی علمیه قم پایه گذاری شد) و ضمناً ما غیر از مباحثات فقهی و اصولی، جلد اول اسفار را نیز با یکدیگر بحث می کردیم و هرکدام نیز جداگانه حوزه تدریس داشتیم و در شب های پنجشنبه و جمعه نیز در جلسه بحث فلسفی آیت الله علامه طباطبائی شرکت می کردیم و همین بحث ها پایه کتاب اصول فلسفه شد.

این جریان حدود ده سال برقرار بود تا اینکه مرحوم آیت الله مطهری بر اثر گرفتاری های زندگی، دیگر قدرت اقامت در قم را نداشت، لذا به تهران مهاجرت کردند، ولی بحمدالله وجود ایشان در تهران منبع فیض بود و در محیط دانشگاه و بیرون از دانشگاه به تدریس و تألیف و نشر معارف اسلامی پرداخت (شکر الله مساعیه الجمیلة). مرحوم آقای مطهری در علوم اسلامی از قبیل تفسیر و فقه و اصول فقه و اصول دین و فلسفه شرق، مجتهد و اهل نظر بود و مخصوصا اعماق مسائل فلسفه ی صدر المتألهین شیرازی را دقیقاً لمس کرده بود و گفتار و تألیفات آن مرحوم، دقیق و پخته و آموزنده بود و برای نسل جوان دانشپژوه بسیار سودمند و ارزنده است. آن مرحوم در شناساندن مکتب اسلام اصیل و در مبارزاتی که به رهبری امام خمینی شروع شد نقش مؤثری داشت و در پانزده خرداد که آیت الله خمینی وعده ای از علمای اعلام و روشن فکران بازداشت شدند آن مرحوم نیز جزء بازداشت شدگان بودند و همیشه از یاران باوفای انقلاب بود و از ویژگی های آن مرحوم این که محیط پرتلاطم تهران ایشان را آلوده نکرد و صفا و خلوص و سادگی و جهات اخلاقی و معنوی ایشان کما کان باقی ماند؛ و چه فضیلت بزرگی است برای انسان که محیط در او اثر سوء نگذارد، بلکه او بتواند در محیط اثر مثبت خوب داشته باشد؛ و نیز از ویژگی های آن مرحوم تقید و علاقه مفرط ایشان بود به ذکر و دعا و تهجد و شب بیداری (رزقنی الله ان شاء و ایاکم).

به یاد دارم که در همان اوائل آشنایی ما با یکدیگر، ایشان به نماز شب مقید بود و مرا نیز بدان تحریض می کرد و من به بهانه اینکه آب حوض مدرسه شور و کثیف و برای چشمانم مضر است، از آن شانه خالی می کردم تا اینکه شبی در خواب دیدم که در خوابم و مردی مرا بیدار کرد و گفت من عثمان بن حنیف نماینده ی حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می باشم؛ آن حضرت به دستور دادهاند به پای خیز و نماز شب را به پای دار و این نامه را نیز آن حضرت برای تو فرستادهاند. در آن نامه با حجم کوچکی که داشت با خط سبز روشن نوشته بود: «هذه برائة لک من النار». من در عالم خواب با توجه به فاصله زمانی حضرت علی (علیه السلام) متحیرانه نشسته بودم که ناگاه در همان حال تحیر، مرحوم آیت الله مطهری مرا از خواب بیدار کرد و در حالی که ظرف آبی در دست داشت گفت: این آب را از رودخانه تهیه کردهام، برخیز و نماز شب بخوان و بهانه نجوی!

آن مرحوم فیض بزرگ شهادت را دریافت؛ گوارا باد او را (حشره الله تعالی مع الشهداء و الصالحین و رزق الله اولاده و اهل بیته الصبر و الاجر بجاه محمد و آله). » «14» باری، اساتید مهم شهید مطهری را که تأثیر شگرف در ساختار علمی و معنوی آن مرحوم داشتهاند برشمردیم. از میان آن ها حضرت اما بیشترین تأثیر را داشته و شهید مطهری بیشترین سال ها در محضر درس او بوده است. درس خارج اصول حضرت امام، به درخواست او و یکی دیگر از شاگردان امام و به طور خصوصی شروع شده است. در زمانی که مرحوم آیة الله... بروجردی خارج فقه و اصول، درس می گفته است، شهید مطهری از حضرت امام تقاضا کرده است که برای او و تعداد دیگری خارج اصول را تدریس کنند. او در مقدمه کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر درباره ی امام خمینی (ره) چنین فرموده است: «... اما آن سفر برده که صدها قافله دل همره اوست، نام او، یاد او، شجاعت او، روشن بینی او، ایمان جوشان او که زبانزد خاص و عام است، یعنی جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزیز و روح ملت ایران، استاد عالیقدر و بزرگوار ما، حضرت آیة الله العظمی آقای خمینی ادام الله ظلاله، حسنه ای است که خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده و مصداق بارز و روشن «ان لله فی کل خلف عدو لا ینفون عنه تحریف المبطلین» است.

قلم بی تابی می کند که به پاس دوازده سال فیض گیری از محضر آن استاد بزرگوار و شکرانه ی بهره های روحی و معنوی که از برکت نزدیک بودن به آن منبع فضیلت و مکرمت کسب کردهام اندکی از بسیار را بازگو کنم. این نفس جان دامنم برتافته است بوی پیراهان یوسف یافته است کز برای حق صحبت سال ها فاش گو رمزی از آن خوشحال ها تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح و دیده صد چندان شود گفتم: ای دور افتاده از حبیب همچو بیماری که دور است از طبیب من چه گویم؟ یک رگم هشیار نیست شرح آن یاری که او را یار نیست فتنه و آشوب و خون ریزی مجو بیش از این از شمس تبریزی مگو» «15»

مرحوم شهید مطهری علاوه بر درس خارج اصول، شرح منظومه ی حاج ملا هادی سبزواری و بخشی از اسفار ملاصدرا را نیز نزد امام خمینی خوانده است. وی از هوش سرشار و استعداد فراوان و از پشتکار زیاد بهرهمند بود. مدارج علمی را به سرعت پیمود و به اجتهاد در علوم نقلی و عقلی نایل گردید.

از دیرباز در حوزه های علمیه چنین بوده است که هر شخص با استعدادی که دانش حوزوی را خوب فراگرفته است. در ضمن تحصیل در مدارج بالاتر، دروس پایینتر را تدریس می کرده است، دانشی را که خود فراگرفته است به دیگران ارائه می داده است.

شهید مطهری نیز در ضمن تحصیل، به تدریس می پرداخت، تا به رتبه استادی در حوزه ی علمیه ارتقا یافت و از اساتید بنام حوزه گردید. از جمله کتاب هایی که آن مرحوم تدریس می کرده است، موارد ذیل بوده است:

1. کتاب مطول در ادبیات، تألیف سعد الدین تفتازانی.

2. شرح مطالعه، در علم منطق.

3. شرح تجرید در علم کلام، تألیف خواجه نصیر الدین طوسی و شرح علامه حلی.

4. الرسائل در علم اصول، تألیف شیخ انصاری.

5. مکاسب در علم فقه، تألیف مرحوم شیخ انصاری.

6. کفایة الاصول در علم اصول، تألیف مرحوم آخوند خراسانی.

7. شرح منظومه حاج ملا هادی سبزواری در علم فلسفه.

این ها کتاب های اصلی و تخصصی درسی حوزه های علمیه بوده است که در طول دوره های سطح تدریس می شده است و از دوره عالی ادبیات شروع می شده و فقه و فلسفه و کلام و اصول را فرا می گرفته است. فهمیدن و فهماندن و تدریس این کتاب ها آنچنان دشوار و مشکل بوده است که در گذشته افراد معدودی می توانستند تدریس کنند. گرچه افراد بسیاری که آن ها را خواندهاند خوب فهمیدهاند. اما تدریس شرایط دیگری دارد که هرکس از عهده آن برنمی آید. تدریس این کتاب ها که «سطوح عالی» به آن ها اطلاق می گردد، مقدمه تدریس درس خارج و کسب مقام مرجعیت می باشد، که مسلماً اگر شهید مطهری به تهران هجرت نمی کرد، به مقام بلند مرجعیت نایل می گردید، بلکه می توان گفت مرجع بی رقیب و بی بدیل می بود.

صفحه 4

 

آن شهید بزرگوار، پس از آنکه به تهران رفت نیز تدریس دروس حوزه را یکی از کارهای اصلی خود قرار داد. او سال های چندی هر روز از اذان صبح در مدرسه مروی به تدریس می پرداخت. از جمله شرح منظومه، دانشنامه علائی و شفای بوعلی را تدریس می کرد. «16»

چنانکه گفتیم آیت الله مطهری گرایش شدیدی به معنویت داشت، استاد دانش را با همین دیدگاه برمی گزید، و آغاز این گرایش را باید در تربیت خانوادگی و نقش مرحوم پدر او جستجو کرد. این گرایش در وجود او، توأم با تهجد و شب زنده داری بود، او از همان آغاز دوران طلبگی به نماز شب می پرداخت. تهجد و شب زنده داری او تا پایان عمر پر برکتش استمرار یافت، چنان که همسر محترمش گوید: «از 5/2 بعد از نیمه شب به نماز شب و مناجات می ایستادند. مناجاتهای عجیبی داشتند. انس فراوان با قرآن داشتند. قبل از خواب قرآن می خواندند. » «17» تهجد و شب زنده داری مقام پیامبران، امامان و اولیاء الله است، مقامی نیست که هرکسی به آسانی بتواند به آن دست یابد؛ رحمت خاصه خداوند است که افراد به خصوصی را شامل می شود: و شهید مطهری از این نعمت گران سنگ برخوردار بود. می توان گفت توفیق آن استاد بزرگ در تببین و تبلیغ معارف دینی از ثمرات عبادت های شبانه ی او بود. نکته قابل توجه در دوره تحصیل استاد مطهری در حوزه علمیه قم این است که ایشان در عین جدیت در امر تحصیل و پشتکار زیاد در فراگیری معارف اسلامی، در مسائل اجتماعی و سیاسی و نیز وارد و موثر بوده و از جمله با فدائیان اسلام مرتبط بودهاند حجت الاسلام آقای علی دوانی در این خصوص می گوید:

 «در ماجرای تهاجم بعضی از طلاب حوزه به تحریک اطرافیان مرحوم آیت الله بروجردی به جمیعت فدائیان اسلام در مدرسه فیضیه و مضروب ساختن آن ها، نویسنده که با شهید نواب صفوی رهبر فدائیان اسلام و شهید سید عبد الحسین واحدی مرد شماره 2 فدائیان سابقه دیرین و با شهید واحدی نسبت سببی داشتم، شب بعد از واقعه که به دیدن آن ها رفته بودم آقای مطهری را نزد آن ها دیدم.

شهید مطهری هم با یکی دو نفر به دیدن آن ها آمده بود. نواب صفوی شب واقعه در قم نبود تهران بود. در آخر همان شب یا شب بعد خود را به قم رسانید و ما همان شب او را در منزل تقوی شمیرانی از اعضای فدائیان واقع در اوایل کوچه مقابل کوچه ارک منشعب از خیابان ارم، ملاقات کردیم، واحدی و آقا سید هاشم حسینی تهرانی و آقا سید محمد برادر کوچک واحدی همگی زخمی شده بودند و با سرهای باند بسته حضور داشتند. خانه هم حکم خانه تیمی داشت و هرکسی را راه نمی دادند.

استاد شهید مطهری با فدائیان و افکارشان هماهنگ بود. بارها از شهید نواب می شنیدیم که با احترام از آقای مطهری یاد می کرد و از احوال او جویا می شد یا مطلبی را از وی نقل می کرد که بیشتر جنبه راهنمایی و نصیحت آن ها داشت. آن شب شهید مطهری پس از شنیدن گله های فدائیان از مرحوم آیت الله بروجردی که کار به آنجا رسیده بود، گفت: «آقای نواب!ببینید برادر، کوتاهی از خود شما شد. تصدیق کنید که شما آقایان خیلی عصبانی هستید، با خشم و غضب و عصبانیت که نمی شود کار کرد. روایت داریم که «الغضب نوع من الجنون لأن صاحبه بعده یندم»؛ حدیث معلل است، علت هم در خود حدیث هست: غضب یک نوع جنون است، زیرا دارنده آن پس از آن پشیمان می شود. چرا شما کاری بکنید که به اینجا برسد؟ نباید با آقای بروجردی طرف شوید، وظیفه ندارید. واحدی و آقا سید هاشم ساکت بودند. نواب سخنان شهید مطهری را تصدیق می کرد و آرام به هر چه او می گفت گوش می داد. البته آن ها هم سخنانی داشتند که امروز درست به یاد ندارم، ولی جمعاً خود را در آن واقعه مسئول می دانستند. شهید مطهری هم روی طرف شدن آن ها با آیت الله بروجردی و تندروی های در این خصوص تکیه داشت.

سال ها بعد روزی در دانشکده الهیات ضمن گفتگویی به شهید مطهری گفتم: آن شب شما این حدیث را خواندید و این سخنان را در نصیحت به نواب و واحدی گفتید. آن شهید علم و فضیلت گفت: «عجب!شما بودید؟ من این حدیث را خواندم و آن صحبت ها را کردم؟» گفتم: «آری، من حدیث را همان شب به خاطر سپردم و این سخنان را به یاد دارم به طوری که انگار دیروز بوده است». در این گفتگو شهید مفتح هم حضور داشت و با تعجب گوش می داد. شهید مطهری خیلی تعجب کرد و بار دیگر گفت: «عجیب است! خودم هیچ به یاد ندارم. » استاد شهید مطهری از جمله خطاب به مرحوم نواب صفوی گفت: «آقای نواب، در حسن نیت و شور دینی و پاکی هدف شما و رفقایتان شکی نیست، ولی ببینید این اعلامیه که در آن خطاب به آقای بروجردی نوشته اید: «گمان نمی کنیم غیرت دینی شما کمتر از حاج آق حسین قمی باشد» دستاویز افراد مغرض شده و کارتان به آنجا کشید که باید در فیضیه به رفقای شما حمله کنند و این طور مضروب شوند. اگر شما بیشتر فکر می کردید و در یک جو آرام و به دور از شور جوانی و احساسات زیاد اقدام می نمودید، قطعاً کار به اینجا نمی رسید. » شهید نواب به خود می پیچید و ضمن قبول نصایح شهید مطهری، نمی خواست سخنی بگوید که واحدی و آقا سید هاشم خجل شوند. چون آن ها بودند که آن اعلامیه را با شتاب و بدون مشورت با او چاپ و منتشر کردند و دستاویزی برای مضروب شدن آن ها گردید. استاد شهید مطهری تا آنجا که به یاد دارم، تا آخر هم به یاد فدائیان بود، ولی مثل خود من جوانی ها و تندروی های آن ها مخصوصا تندروی های شهید واحدی را نمی پسندید. می دیدم یا می شنیدم که در هر فرصت در قم و تهران به دیدن آن ها می رفت و از احوالشان جویا می شد. آن ها نیز همان احترام را برای او قائل بودند.

دور نیست که نرمش بعدی فدائیان و تشکیل جلسات بیان مسائل شرعی از روی رساله مرحوم آیت الله بروجردی و ترک تندروی های گذشته که در کار و کادر فدائیان دیده شد، تا حدی از همان نصایح استادی شهید مطهری سرچشمه گرفته بود، که هم آن ها برای استاد احترام زیاد قائل بودند و هم آن شهید علم و دین آن ها را رها نکرد. » «18»

 

هجرت به تهران

آیت الله مطهری در سال 1331 از قم به تهران رفت. عامل اصلی و انگیزه او از این هجرت به خوبی روشن نیست. چنان که در گزارش ساواک منعکس شده است و شماری نیز چنین می گویند، او به دلیل داشتن مشکلات مادی به تهران رفته است. انگیزه اصلی این مهاجرت در سال 1331 هر چه باشد، در نتیجه مثبت و منفی برجای گذاشت: از سویی حوزه علمیه قم از حضور مستمر و دروس او محروم شد، و از سوی دیگر حضور او در تهران که مرکزیت سیاسی و فرهنگی کشور را داشت، زمینه تلاش های گسترده او را در شکل های سخنرانی، تدریس، تحقیق و نشر کتاب و مقاله فراهم ساخت و قشرهای مختلف مردم از دانش دینی و معنوی او بهره های فراوان بردند. می توان گفت: تا این زمان، دوران فراگیری دانش الهی و حوزوی بود و تلاش های او در حوزه علمیه قم محدود می شده است و اندکی در ایام تبلیغی به سخنرانی در خارج از قم می پرداخته است، چنانکه در آن سال ها به شهرهای اراک، همدان، نجفآباد و آباده جهت ایراد سخنرانی مسافرت کرده است و در خود قم نیز یک یا چند نوبت منبر رفته است.

اما هجرت او به تهران آغاز فعالیت وی در زمینه های مهم اجتماعی بود. تبلیغ او از سه پایگاه گفتاری، نوشتاری و تدریسی از این پس آغاز شده است. گرچه حوزه علمیه قم از وجود او محروم شد. لیکن اقشار مختلف جامعه در شکل گسترده از پرتو دانش و معنویت او بهرهمند گردیدند و او نقش بنیادین در تفکر دینی جامعه ایران ایفا کرد. آثار گسترده و پربار و مستمر هجرت او را که امروز نیز استمرار دارد. نمی توان به حساب اتفاق گذاشت و با معیارهای مادی ارزیابی کرد، چرا که اگر شهید مطهری در پی زندگی مرفه مادی می بود، باید ثروت سرشار برجای می گذاشت، و چنین نیست، او در بهره مندی از امکانات در حد نیاز و ضرورت اکتفا کرد.

بر فرض که چنین انگیزه ای در هجرت او دخالت داشته است، باید گفت جریان هجرت او از عالم غیب هدایت می شده است، تا جامعه آن روز و نسل های بعد، از دو بیان گفتاری و نوشتاری او بهره های فراوان ببرند و این همان است که می گویم: «العبد یدبر و الله یقدر. » می توان گفت هیچ شخصیتی جایگزین او در معرفی اسلام نگردیده و هیچ کتابی جایگاه کتاب های او را نیافته است. هر چه در امتداد زمان به جلو می رویم. احساس نیازمندی به شخصیت و کتاب های او بیشتر می گردد. این موضوعی است که اگر شهید مطهری در قم می بود ممکن بود چنین نقشی نداشته باشد. مسلم شرایط جغرافیایی در تعیین نقش اجتماعی افراد تأثیر قابل توجه ندارد، لیکن احساس نیازمندی و دردمندی و درمان خواهی در هر شرایط اجتماعی پدید نمی آید. تقابل فلسفه دینی با فلسفه مادی تضاد آرمان خواهی با دنیا طلبی، گرایش جوانان به مکتب های مادی، سوالات فراوان قشرهای مختلف جامعه به خصوص دانشجویان و اهل دانش در مسائل دینی و... آنچنان که در جامعه تهران نمود داشت در قم جلوه نمی کرد. احساس مسئولیتی که در تهران در وجود انسان دردمند دینشناس ایجاد می شد. در فردی که ساکن قم بود ایجاد نمی شد. آن متفکر شهید وقتی به تهران رفت این جریان های تقابلی و این نیازمندی ها را بیش از گذشته احساس کرد.

با رفتن او به تهران فصل نوینی در امر موعظه و تبلیغ پدید آمده و این بار

صفحه 5

 

شخصیتی به سخنرانی و تبلیغ می پرداخت که مجتهد مسلم بود و شخصیتی به روضه و ذکر مصیبت حضرت سید الشهداء می پرداخت که در دانشگاه به تدریس پیچیده ترین کتاب های فلسفی اشتغال داشت. اگر در گذشته چنین پنداشته می شد که افراد کم سواد و یا بیسواد به روضه و موعظه می پردازند. این بار کسی در این زمینهها گام نهاد که در فقه و فلسفه و کلام و تفسیر صاحب نظر و صاحب رای بود. شخصیت جامع آیت الله مطهری زمینه حضور او در مجامع علمی، فرهنگی، دینی و مذهبی فراهم ساخت. و او از این پس به عنوان فقیه حوزوی، عالم دینی، مبلغ دردمند دینشناس، اندیشمند آکادمیک، چهره درخشنده دانشگاهی، روحانی روشن بین جامعنگر، گوینده توانا، نویسنده چیره دست، آگاه به علوم دینی گذشته و نیازمندی های عصر جدید مطرح بود که می تواند جامعه تحصیل کرده نوگرای متمدن امروز را با تئوری مذهب که چهارده قرن پیش پدید آمده بود رهبری کند و انسانی که می تواند دین را در دنیای کنونی مطرح و احساسات پرشور نوگرای نسل جدید را در مسیر دین هدایت کند.

بی تردید اگر هجرت او از قم به تهران در دل طلاب جستجوگر حوزه یاس ایجاد کرد، روحانیان بیدارگر و حماسه آفرینان تهران و قشر تحصیل کرده و دانشگاهی را به خود امیدوار ساخت و وجودش؟ ؟ ؟ امیدی در شهر شب زده تهران بود.

روحانیان دینشناس دردمند که در تکاپوی نجات نسل به اسارت رفته جدید بودند نیز به وجود او امید بستند. شهید مطهری در تهران پس از مدتی خانه به دوشی، در خیابان ری، کوچه دردار و سپس کوچه آبشار منزل گزید و در مدرسه مروی به تدریس علوم حوزوی پرداخت. قبل از نماز صبح از منزل حرکت می کرد و نماز صبح را در مدرسه خوانده و سپس به تدریس می پرداخت و تا ساعت های 8 و 9 ادامه داشت. وی کتاب های شرح منظومه، دانشنامه علایی و شفای بوعلی را درس می گفت. «19» آن عالم ربانی در آن سال ها در مدرسه سپهسالار، که اکنون به نام ایشان است. نیز تدریس داشتهاند. تدریس استاد در مدرسه مروی تا سه سال قبل از شهادت ادامه داشته است. تلاش های شهید مطهری در تهران در سه محور اساسی تدریس، تألیف و سخنرانی قرار گرفت. در ضمن تدریس در مدرسه مروی، به تألیف پرداخت.

نخستین کتاب از آثار قلمی استاد، مقدمه و پاورقی بر اصول فلسفه و روش رئالیسم است. جلد اول آن در سال 1332 و جلد دوم در سال 1333 و جلد سوم در سال 1335 از چاپ خارج و در اختیار مردم قرار گرفت. این کتاب پس از انتشار رواج گسترده داشته و در اثبات با یکی فلسفه مادی نقش مهمی ایفا کرده است. احسان طبری، ایدئولوگ حزب توده، که در اواخر عمر خود مارکسیسم را مردود اعلام کرد و به اسلام گرایش پیدا نمود. در مصاحبه ای این تغییر ایدئولوژی خود را نتیجه مطالعه آثار استاد مطهری خصوصاً اصول فلسفه و روش رئالیسم داشت. رژیم سلطنتی تلاش های خود را در ارتباط با حوزه های علمیه در محورهای ذیل متمرکز ساخت: - ایجاد وابستگی.

- اتهام و تضعیف پایگاه های اجتماعی.

- جلوگیری از فعالیت های سیاسی و آگاهی بخشی.

- کنترل و تعقیب و مراقبت مستمر.

- زندان شکنجه، تبعید و ممنوع المنبر ساختن.

تقویت گروه های سیاسی مخالف با اندیشه مذهبی و حوزه های علمیه... چون چپ گرایان و منافقان.

اوج اختناق رژیم از سال 1350 تا 1356 بود که اکثر قریب به اتفاق روحانیان مبارز در زندان و تبعید و انزوا به سر می بردند و ممنوع المنبر بودند. از جمله آن ها شهید آیت الله مطهری بود که در 14/؟ /1354 از سوی ساواک ممنوع المنبر گردید و به دانشگاه تهران نیز دستور دادند که ایشان را از دانشگاه اخراج کنند. در این سال ها به علت رواج افکار مارکسیستی و ظهور سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین) با افکار التقاطی، مطهری نسبت به آینده نهضت احساس خطر کرد که مبادا زحمات انقلابیون مسلمان به نفع مارکسیست ها تمام شود. این بود که بر تلاش های فکری و کار تألیف و تصنیف خود افزود. زندگی و وابستگی به مذهب و فعالیت های فرهنگی و مذهبی و سیاسی برای جامعه مذهبی ایران بسیار سخت و دشوار گردید. هیولای زندان و شکنجه ساواک بر دل ها سایه افکنده بود. روزگار بدانسان می گذشت، تا شمعی را خاموش کردند و در بزرگداشت مقام و یا در یادبود او یک نخلستان شمع رویید.

 

شهادت فرزند گرامی امام (ع)

در اول آبان 1356 آیت الله حاج آقا مصطفی خمینی به گونه بسیار مشکوک و ناگهانی رحلت کرد. بلکه قراین و شواهد از جمله آثار مسمومیت شدید در بدن او از شهادت آن انسان اندیشمند حکایت می کرد. در پی رحلت او دور جدید نهضت آغاز و در هر شهر و روستا مجلس بزرگداشت او دایر و نام «خمینی» زینت بخش مجالس گردید و یاد «خمینی» به مفهوم استمرار نهضت قیام و مبارزه با رژیم سلطنتی فریاد اعتراض بر اختناق حاکم و نفی سلطنت بود. و نهضت در مرحله جدید خود فقط و فقط انگیزه و رنگ مذهبی داشت. هیچ گروه یا اندیشه غیرمذهبی دخالت نداشت. علما و پیشوایان مذهبی به منظور تجلیل از مقام حاج آقا مصطفی، اعلام وابستگی به حضرت امام خمینی و تلاش برای آرمان های او مجالس با شکوهی در مساجد دایر کردند. از جمله این مجالس، مجلسی بود که مرحوم شهید آیت الله مطهری و هم سنگران او در مسجد ارک تهران دایر کردند.

 

در اینجا متن نامه امام خمینی (ره) به استاد مطهری در مورد مجالس ترحیم فرزند گرامی امام (ره) درج می گردد: 25 ذی الحجه 97

 

باسمه تعالی

به عرض می رساند سلامت و توفیق جناب عالی را از خداوند تعالی خواستار است. این جانب در این حادثه لازم است از عموم آقایان که ماهیت و عطوفت نمودهاند تشکر کنم و چون برای هر یک میسور نیست که جداگانه و به نحو تفصیل عرض تشکر نمایم از جناب عالی که در این امر شریک هستید مستدعی است که از حضراتی که در مسجد ارک مجلس داشتند و از قرار مذکور تلگراف نمودهاند از قبل اینجانب به طور تلفنی با هر نحو مقتضی می دانید تشکر کنید. من گرچه تشکر عمومی نمودهام، لکن به خصوص آن آقایان محترم چه روحانیون و اعلام و چه خطبا و چه دانشمندان و مهندسین و دکترها و غیر هم لازم است اظهار امتنان و تشکر نمایم و چون جنابعالی با همه روابط دارید و راه را خوب می دانید زحمتافزا شدم. از خداوند سلامت و سعادت همه را خواستارم. و السلام علیکم و رحمة الله. روح الله الموسوی الخمینی

دور جدید نهضت از اینجا آغاز گردید و شهید مطهری همچون گذشته به طور فعال و مستمر در نهضت حضور داشت. از سال 1354 ممنوع المنبر بود، اما امضای او در اعلامیهها مشاهده می شد و تظاهرات های بزرگ و گسترده تهران چون تظاهرات عاشورای 1357 با مشورت و نظرخواهی و راهنمایی او انجام می گرفت. پس از برگزاری مجالس ترحیم فرزند گرامی امام (ره) رژیم شاه عصبانی شد و مقاله ای در روزنامه اطلاعات درج کرد. که بعداً گفتند نویسنده ی آن داریوش همایون وزیر اطلاعات وقت بوده است و در آن به امام خمینی اهانت نمود. به دنبال درج این مقاله، طلاب بیدار حوزه ی علمیه ی قم تظاهرات کردند و طی آن تعدادی و به قول رژیم شاه پنج تن- از آن ها به شهادت رسیدند و نقطه ی عطفی در نهضت اسلامی به وجود آمد. بعد از این حادثه مراجع عظام قم با طلاب اعلام همدردی کردند و کم کم مردم سراسر کشور از این حادثه آگاه شدند. در این برهه از نهضت استاد مطهری نقش ویژه ای ایفا می کند. شخصیت استاد به گونه ای بود که ایشان مورد احترام و اعتماد همه مراجع بودند و می توان گفت آن شهید گران قدر حلقه ی رابط میان امام و سایر مراجع وقت بود. از خصوصیات استاد شهید این بود که با همه ی مراجع وقت ارتباط نزدیک داشتند و هرگز به خاطر عشق به امام (ره) مراجع دیگر را تحقیر نمی کردند. در مجلسی که در قم تشکیل شده بود و فردی فریاد زده بود که «برای سلامتی یگانه مرجع عالم تشیع صلوات» استاد را خوش نیامد و فرموده بود: عظمت امام به جای خود، سایر مراجع را نباید تحقیر کرد. » استاد در برنامه ی تاریخی خود به امام خمینی در سال 56، آوردهاند: «... در این مقام نیز باید اظهار تأسف کنم که برخی دوستان ما طلاب

صفحه 6

 

جوان و جوانان دانشآموز و دانشجو را بر بغض و کینه ی روحانیین به استثنای شخص حضرتعالی پرورش می دهند و این برای اسلام و روحانیت عاقبت بسیار وخیمی دارد. خوب است حضرتعالی به بیت محترم دستور فرمایید از این جهت درباره ی دوستان و ارادتمندان تحقیق کامل بفرمایند و به کسانی که چنین روشی دارند. تذکراتی داده شود. » همین ارتباط استاد شهید- که نماینده ی تفکر امام خمینی در ایران بود - با سایر مراجع را باید از نقاط قوت آن روز نهضت اسلامی دانست و اگر این ارتباط نبود، کار در اوایل نهضت اندکی سختتر می بود. نقش استاد مطهری در هماهنگ کردن سایر مراجع با نهضت امام خمینی و تشویق و تشجیع آن ها به صدور اعلامیه و مخصوصا نقش نامرئی استاد شهید در حوادث 29 بهمن تبریز (چهلم شهدای قم) از مسائلی است که تاکنون پوشیده مانده است.

توجه به استاد به سایر مراجع، مخصوصا از این جهت بود که در آن زمان تفکری مطرح بود مبنی بر اینکه روحانیت در ذات خود و به حسب طبقه ی اجتماعی خویش انقلابی نیست و هرگاه انقلابی شده است کاسه ای زیر نیم کاسه بوده برای استثمار بیشتر تودهها و امام خمینی در میان روحانیت یک استثناست: و این تفکر متأثر از مارکسیسم بود. به همین جهت در کتاب نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر در بخش «رهبری نهضت» استاد شهید از سایر مراجع نیز تجلیل به عمل می آورند، تا هم نقش آن ها نادیده گرفته نشود و هم بیش از پیش با رهبری حضرت امام هماهنگ شوند.

پس از هجرت رهبر گران قدر انقلاب اسلامی به پاریس استاد با ایشان ارتباط مستمر داشتند و به قول حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در یکی از مصاحبه های تلویزیونی «مرکز هدایت انقلاب در داخل کشور و هماهنگی آن با رهبری حضرت امام، منزل استاد مطهری بود. »

 

طرح تأمین نفت داخلی

بعد از اعتصاب کارکنان صنعت نفت و کمبود شدید مواد سوختی در داخل کشور طرح تأمین مواد سوختی داخل کشور و اعضای هیئتی که می بایست به جنوب کشور سفر کنند. از سوی استاد مطهری به حضرت امام خمینی پیشنهاد شد و از سوی ایشان پذیرفته و اعلام گردید. این امر از ابتکارات استاد مطهری به شمار می رود. در آن ایام حتی برخی از دوستان انقلاب نیز تحت تأثیر افکار مارکسیستی بر این عقیده بودند که برای آن که مردم به نقطه ی انفجار برسند، بهتر است نفت داخلی تأمین نشود و این امر به نفع نهضت اسلامی است ولی استاد مطهری که یک اسلامشناس حقیقی بود و انحرافات فکری را به خوبی درک می کرد این نظر را رد می نمود و چنین استدلال می کرد که اولاً انقلاب به معنی انفجار ارزشی ندارد. اگر آب و علف یک گوسفند را هم ندهند و داد و فریاد می پردازد. انقلابی ارزش دارد که از روی آگاهی و اراده باشد. انقلاب به معنی انفجار همان است که مورد نظر مارکسیست هاست و لذا آن ها هرگونه اصلاحی در اثنای انقلاب را مردود می شمارند و آن را سبب تأخیر در پیروزی انقلاب میدانند. انقلاب از نظر آن ها مانند آن است که دیگ پر از آب دربسته ای را آنقدر حرارت بدهند تا فشار بخار آب موجب انفجار دیگ گردد: باید آنقدر محرومیت ها و اختلافات طبقاتی و استثمار محرومین زیاد شود تا جامعه در اثر این فشارها مانند آن دیگ آب منفجر گردد. ثانیاً در صورت تأمین نفت داخلی، رهبری امام بعد اثباتی نیز به خود می گیرد و عملاً ایشان اداره ی کشور را به عهده گرفتهاند. به تعبیر دیگر تاکنون دستورات امام جنبه ی نفی و تخریب وضع موجود را داشته است: این اقدام سبب می شود که رهبری ایشان جنبه اثباتی و ساختن نظام آینده و خارج کردن کار از دست رژیم شاه را نیز پیدا کند. لذا استاد شهید طرح مذکور و هیئتی را که می بایست به جنوب کشور سفر کنند. که مرکب بود از آقایان مهندس بازرگان مهندس مرتضی کتیرایی و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی به حضرت امام پیشنهاد نمودند و از سوی ایشان پذیرفته و اعلام شد.

استاد مطهری در طول مدت زمان اوج گیری نهضت اسلامی سعی وافر داشته و به هوش بودند که سوء استفاده ای از جانب گروه های به ظاهر مسلمانی که دارای انحراف فکر بودند صورت نگیرد چرا که ایشان به شدت مدافع خلوص فکری و ایدئولوژیک نهضت بوده و به راین اعتقاد بودند که هدف ما انقلاب محض نیست. بلکه انقلاب اسلامی است و به همین جهت مورد بغض و کینه ی شدید گروه های مذکور بودند تا آنجا که برخی از آن ها چنین اظهار عقیده می کردند که این استاد مطهری است که مانع حمایت امام از ماست و الا امام با ما مخالفتی ندارد؛ که این ناشی از عدم شناخت صحیح آن ها از حضرت امام بود.

 

مأموریت برای تشکیل شورای انقلاب

آیت الله مطهری برای تبادل نظر درباره ی مسائل مربوط به انقلاب اسلامی با حضرت امام، چند ماه قبل از پیروزی نهضت به پاریس سفر کردند و با ایشان ملاقات نمودند. در همین سفر بود که استاد شهید از سوی امام (ره) مسئول تشکیل شورای انقلاب اسلامی گردیدند و بعداً موجودیت این شورا از سوی امام خمینی در مراسمی که در دانشگاه تهران با حضور مردم برقرار بود اعلام گردید.

زمانی که دولت بختیار مانع ورود حضرت امام به کشور شده بود، استاد مطهری در صف مقدم روحانیون در راه تحصن در دانشگاه تهران حضور داشت و محل تحصن و شاید اصل طرح تحصن روحانیون نیز به پیشنهاد ایشان بوده است. یکی از متخصصان نقل می کرد که: من شنیده بودم که استاد مطهری اهل تهجد و نماز شب است. خواستم ببینم که در این شب ها چه می کند. نیمه های شب بود خودم را به خواب زده بودم. دیدم استاد مطهری آرام برخاست و از مسجد دانشگاه خارج شد. به دنبال ایشان رفتم. دیدم وضو گرفت و بعد به نقطه ی دور دستی رفت و مشغول نماز و تهجد شد؛ در حالی که در آن ایام شدت کار و خستگی زیاد بود.

 

ریاست کمیته ی استقبال از امام (ره)

پس از تصمیم امام (ره) به بازگشت به ایران استاد مطهری شخصاً ریاست کمیته ی استقبال از امام را به عهده گرفتند و این امر بسیار موثر بود در جلوگیری از رخنه ی فرصتطلبان مثل منافقین که اعضای آن ستاد خاطرات جالبی از رفتارها و برخوردها و حساسیت های استاد دارند. هنگامی که هواپیمای حامل امام خمینی در فرودگاه تهران به زمین نشست. اما قبل از پیاده شدن از هواپیما استاد مطهری را خواستند و پس از آنکه کاملاً از اوضاع و احوال کشور گاه شدند و در جریان برنامهها قرار گرفتند، از هواپیما پیاده شدند؛ و این نشانه ی اعتماد فراوانی است که امام به ایشان داشتند. متن خوشامدی که در فرودگاه مهرآباد تهران در حضور امام خمینی خوانده شد، به قلم استاد مطهری نوشته شده بود. شهید مطهری هویت اصلی نهضت را پیامبرانه و الهی و خاستگاه آن را «خود آگاهی الهی» و یا «خدا آگاهی» میدانست. گفتیم که او در سال های آغازین نهضت چنین اذعان داشت که نماد ظاهری، سیاسی ستیزه جویی و پرخاشگری نهضت و با تقابل مبارزاتی و تهاجمی نهضت، باید بر بنیان ایمان و اعتقاد الهی و خودآگاهی معنوی استوار باشد، که اگر چنین نباشد، به ثمر نمی نشیند. وی نهضت اسلامی را در سال 1357 بر اساس همین نظریه که در سال 1342 داشت تحلیل نمود.

در بخشی از کلامش چنین فرمود: «این نهضت، نهضتی است از تیپ نهضت پیامبران، یعنی برخاسته از «خودآگاهی الهی» یا «خدا آگاهی». این خودآگاهی ریشهاش در اعماق فطرت بشر است. از ضمیر باطن سرچشمه می گیرد...

انسانی که بیداری خدایی پیدا می کند و ارزش های متعالی انسانی برایش به صورت «هدف» در می آیند، از اینکه طرفدار یک فرد به عنوان یک فرد و یا دشمن یک شخص به عنوان یک شخص بشود آزاد می شود. او دیگر طرفدار عدل است نه عادل دشمن ظلم است نه ظالم. طرفداریاش از عادل و دشمنیاش با ظالم از عقده های روانی و شخصی ناشی نمی شود. اصولی و مکتبی است. » «21»

شهید آیت الله مطهری ریشه های انقلاب اسلامی را چنین بیان فرمود: «آنچه در این نیم قرن در جامعه اسلامی ایران رخ داد عبارت است از: *استبدادی خشن و وحشی و سلب هر نوع آزادی.

*نفوذ استعمار نو، یعنی شکل نامرئی و خطرناک استعمار، چه از جنبه سیاسی و چه از جنبه ی اقتصادی و چه از جنبه ی فرهنگی. *دور نگهداشتن دین از سیاست بلکه بیرون کردن دین از میدان سیاست. *کوشش برای باز گرداندن ایران به جاهلیت قبل از اسلام و احیای شعارهای مجوسی و...

*میراندن شعارهای اصیل اسلامی، تغییر تاریخ هجری محمدی به تاریخ مجوسی یک نمونه آن است.

*قلب و تحریف در میراث گران قدر فرهنگ اسلامی و صادر کردن شناسنامه جلی برای این فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ایرانی.

*تبلیغ و اشاعه مارکسیسم دولتی یعنی جنبه های الحادی مارکسیسم من های جنبه های سیاسی و اجتماعی آن چنانکه می دانیم عناصر خود فروخته مارکسیست به یک توافق با دستگاه حکومت نایل گردیدند و آن تبلیغ جنبه های الحادی و ماتریالیستی و اجتماعی آن است. ما در دانشگاه از نزدیک شاهد اینگونه فعالیت های عناصر مارکسیست که در زیر چتر حمایت بی دریغ دستگاه، خوشبخت می زیستند. بودیم.

*کشتارهای بیرحمانه و ارزش قائل نشدن برای خون مسلمانان ایرانی و همچنین زندان ها و شکنجهها برای متهمان سیاسی.

*تبعیض و ازدیاد روز افزون شکاف طبقاتی علی رغم اصلاحات ظاهر ادعایی.

*تسلط عناصر غیر مسلمان بر مسلمانان در دولت و سایر دستگاه ها.

*نقض آشکار قوانین و مقررات اسلامی، چه به صورت مستقیم و چه به

صفحه 7

 

صورت ترویج اشاعه فساد در همه زمینه های فرهنگی و اجتماعی،

*مبارزه با ادبیات فارسی اسلامی که حافظ و نگهبان روح اسلامی ایران است به نام مبارزه با واژه های بیگانه.

*بریدن پیوند از کشورهای اسلامی و پیوند با کشورهای غیر اسلامی و احیاناً ضد اسلامی، که اسرائیل نمونه آن است.

این امور و امثال این ها در طول نیم قرن وجدان مذهبی جامعه ما را جریحهدار ساخت و به صورت عقده های مستعد انفجار درآورد.

و از طرف دیگر جریآن هایی در جهان رخ داد که چهره دروغین تبلیغات سیاسی دنیای لیبرال غربی و دنیای سوسیالیست شرقی را آشکار ساخت و امیدی که طبقات روشن فکر به این دو طب بسته بودند تبدیل به یأس شد. و از جانب سوم در طول سی و اند سال گذشته، یعنی از شهریور 20 تاکنون محققین و گویندگان و نویسندگان توفیق یافتند که تا حدودی چهره زیبا و جذاب اسلام واقعی را به نسل معاصر بنمایانند. » «32» همچنین آیت الله مطهری آفات نهضت را که می تواند آن را با شکست مواجه سازد و باید همواره با آن ها مبارزه کرد چنین کرد چنین برشمردهاند: نفوذ اندیشه های بیگانه، تجددگرایی افراطی، ناتمام گذاشتن، رخنه فرصتطلبان، ابهام طرح های آینده، از دست دادن خلوص. «33» آن روز که آیت الله مطهری هدف گلوله طرفداران تز «اسلام من های روحانیت» قرار گرفت. دشمنان خوب می دانستند که چه کسی را هدف قرار دهند و از کدام سنگر نظام اسلامی را ضربه زنند و ما چندان به عمق فاجعه پی نبرده بردیم. و سرانجام در شامگاه یازدهم اردیبهشتماه استاد مطهری در حالی که ریاست شورای انقلاب را به عهده داشت هدف گلوله گروهک فرقان قرار گرفت و به لقای حق پیوست و از آن پس کتاب ها و سخنرانی های او رسالت آگاهی بخشی را بیش از پیش بر عهده گرفتند و تاکنون حرکت آفرین و بیدارگر بودهاند و همچنان خواهند بود.

 

استاد مطهری و امام خمینی

استاد مطهری و امام خمینی دو کتابی هستند که یکدیگر را تفسیر می کنند. هیچ کس به خوبی استاد مطهری امام خمینی را نشناخته بود و هیچ کس نیز مانند امام خمینی استاد مطهری را نشناخته بود و این امر مرهون دوازده سال تلمذ استاد مطهری نزد حضرت امام را ارتباط نزدیک استاد با امام تا آخر حیات پر برکت آن شهید گران قدر و نیز سنخیت روحی و عرفانی این دو بزرگوار علی رغم تفاوت مرتبه است. نگاهی به سخنان استاد مطهری درباره ی حضرت امام و نیز سخنان حضرت امام درباره ی استاد مطهری این حقیقت را آشکار می سازد. استاد شهید در کتاب پیرامون انقلاب اسلامی چنین می گویند: «من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کردهام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه ی او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی، گفتم چهار تا «امن» دیدم: امن بهدفه به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود نمی تواند او را از هدفش منصرف کند.

امن بسبیله به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.

امن بقوله، در میان همه ی رفقا و دوستانی که سراغ دارم احدی مثل ایشان به روحیه ی مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می کنند که آقا کمی یواش تر، مردم دارند سرد می شوند، مردم دارند از پا درمی آیند. می گویند نه، مردم این جور نیستند که شما می گویید، من مردم را بهتر می شناسم؛ و ما می بینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بیشتر آشکار می شود. و بالاخره بالاتر از همه امن بربه، در یک جلسه ی خصوصی ایشان به من می گفت: «فلانی!این ما نیستیم که چنین می کنیم، من دست خدا را به وضوح حس می کنم. » آدمی که دست خدا و عنایت خدا را حس می کند و در راه خدا قدم برمیدارد خدا هم به مصداق «ان تنصرو الله ینصرکم» بر نصرت او اضافه می کند. یا آنچنان که در داستان اصحاب کهف مطرح می شود، قرآن می گوید آن ها جوانمردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و به اعتماد و تکیه کردند، خدا هم بر ایمانشان افزود: آن ها برای خدا قیام کردند و خدا هم دل های آن ها را محکم کرد. این چنین هدایت و تأییدی را من به وضوح در این مرد می بینم. او برای خدا قیام کرده و خدای متعال هم قلبی قوی به او عنایت کرده است که اصلاً تزلزل و ترس در آن راه ندارد. » «در مورد این مرد بزرگ یکی دیگر از خصوصیاتش را بگویم، شاید شما باورتان نشود این مردی که روزهای می نشیند و این اعلامیه های آتشین را می دهد. سحرها اقلاً یک ساعت با خدای خودش راز و نیاز می کند، آنچنان اشک هایی می ریزد که باورش مشکل است. این مرد درست نمونه علی (ع) است. درباره ی علی گفتهاند که در میدان جنگ به روی به دشمن لبخند میزند و در محراب عبادت از شدت زاری بیهوش می شود، و ما نمونه ی او را در این مرد می بینیم. » «34» اما سخنان حضرت امام (ره) درباره ی استاد بدون شک سخنان امام خمینی درباره ی استاد بی نظیر است و امام درباره ی هیچ کس چنین سخنانی ابراز نداشت، چنانکه برای هیچ کس در منظر عام نگریست. در اینجا این سخنان را به ترتیب تاریخ درج می کنیم:

 

پیام امام خمینی به مناسبت شهادت استاد مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم انا لله و انا الیه راجعون این جانب به اسلام و اولیای عظیم الشأن و ملت اسلام و خصوص ملت مبارز ایران، ضایعه ی اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکر و فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آقای حاج شیخ مرتضی مطهری قدس سره را تسلیت و تبریک عرض می کنم؛ تسلیت در شهادت شخصیتی که عمر شریف و ارزنده ی خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف کرد و با کج روی ها و انحرافات مبارزه ی سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردی که در اسلام شناسی و فنون مختلفه ی اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود من فرزند بسیار عزیزی را از دست دادهام و در سوگ او نشستم که از شخصیت هایی بود که حاصل عمرم محسوب می شد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمه ای وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن شخصیت های فداکار که در زندگی و پس از آن با جلوه ی خود نور افشانی کرده و می کنند. من در تربیت چنین فرزندانی که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات می بخشند و به ظلمت ها نور می افشانند. به اسلام بزرگ، مربی انسان ها و امت اسلامی تبریک می گویم. من اگرچه فرزند عزیزی که پاره ی تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکاری در اسلام وجود داشت و دارد.

 «مطهری» که در طهارت روح و قوت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأ اعلی پیوست. لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفیاش نمی رود. ترورها نمی توانند شخصیت اسلامی مردان اسلام را ترور کنند. آنان بدانند که به خواست خدای توانا ملت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصممتر می شوند. ملت ما راه خود را یافته و در قطع ریشه های گندیده ی رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پای نمی نشینند. اسلام عزیز با فداکاری و فدایی دادن عزیزان رشد نمود. برنامه ی اسلام از عصر وحی تاکنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامه های اسلام است. (و ما لکن لا تقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان). اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیرانسانی می خواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند، بدگمان کردهاند. از هر موی شهیدی از ما و از هر قطره ی خونی که به زمین می ریزد انسان های مصمم و مبارزی به وجود می آید. شما مگر تمام افراد ملت شجاع را ترور کنید، و الا ترور فرد هر چه بزرگ باشد برای اعاده ی چپاولگری سودی ندارد. ملتی که با اعتقاد به خدای بزرگ و برای احیای اسلام به پا خاسته با این تلاش های مذبوحانه عقب گرد نمی کند. ما برای فداکاری حاضر و برای شهادت در راه مهیا هستیم. این جانب روز پنجشنبه 13 اردیبهشت 58 را برای بزرگداشت شخصیتی فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملت عزای عمومی اعلام می کنم و خودم در مدرسه ی فیضیه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ می نشینم. از خداوند متعال برای آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران و برای اسلام عزیز، عظمت و عزت مسئلت می نمایم. سلام بر شهدای راه حق و آزادی.

روح الله الموسوی الخمینی

12/2/58

سخنرانی حضرت امام در مدرسه ی فیضیه به مناسبت شهادت استاد یکی از فرق های مکتب اسلام، مکتب توحید با مکتب های انحرافی، مکتب های الحادی این است که رجال این مکتب شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانند (یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیماً)، از شهادت استقبال می کنند. چون قائل هستند به اینکه ما بعد این عالم طبیعت عالم های بالاتر، نورانیتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است و بعد از شهادت از

صفحه 8

 

بیرون می رود. این یکی از فرق هایی است که بین مکتب توحید با سایر مکتب هاست. جوان های ما شهادت را طالبند؛ علمای متعهد ما برای شهادت پیش قدم می شوند. آن هایی که به خدا و به روز جزا اعتقاد ندارند. آن ها باید از موت بترسند؛ آن ها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمی هراسیم، نمی ترسیم. بیایند امتحان کنند چنان که امتحان کردند. و یکی از نکته هایی که مافوق حدیث تحقق پیدا کرده، این است که «یؤید هذا الذین برجل فاجر». با مردهای فاجر، به اراده یخدا این دین ما تأیید می شود. به واسطه ی محمد رضا، این مرد فاجر، خواهی نخواهی این دین تأیید شد. برای اینکه هر چه ظلم بیشتر باشد و هر چه ستمکاری بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تأیید می شود. ظالم با احکام، با اعمال ظالمانه ی خودش دین عدل را تأیید می کند و لایزال اینطور بوده است.

فرعون با فرعونیت طغیانش دین موسی را تأیید می کند و ابوسفیان با طغیان دین رسول اکرم را تأیید می کند و محمد رضا با طغیان و عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید می کند. همان طوری که از قشر متفکرین روحانی، دین ما تأیید می شود، خدای تبارک و تعالی می فرماید که از قشرهای فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام دین خدا تأیید می شود، و آن به همین معناست که گفتم نه تأیید می شود (لایزال یؤید هذا الذین برجل فاجر). این رجل فاجری که خون عزیز ما را به زمین ریخت، دین خدا را تأیید کرد، یعنی خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما انقلاب ما تأیید شد. این انقلاب باید زنده بماند؛ این نهضت باید زنده بماند و زنده ماندنش به این خون ریزی هاست. بریزید خون ها را، زندگی ما دوام پیدا می کند؛ بکشید ما را ملت ما بیدارت می شود، ما از مرگ نمی ترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید. دلیل عجز شماست که در سیاهی شب متفکران ما را می کشید؛ برای اینکه «منطق» ندارید اگر منطق داشتید که صحبت می کردید؛ لکن منطق ندارید. منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل می داند: او منطق دارد. لکن با ترور شخصیت های بزرگ ما شخص های بزرگ ما، اسلام ما تأیید می شود. نهضت ما زنده شد؛ در تمام اقشار ایران باز زندگی از سر گرفت؛ اگر سستی و ضعفی پیدا کرده بود زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر این مرد بزرگ در بستر خودش مرده بود، این تأیید نمی شد، این موج برنمیخاست. الان موجی در همه دنیا، همه دنیایی که به اسلام علاقه دارند، بلند شد: سایر کشورها هم، برادران من!از موت نترسید: آن که مردن پیش چشمش «تهلکه» است نهی «لا تلقوا» بگیرد او به دست

مردن تهلکه نیست، مردن حیات است. آن عالم «حیات» است، این عالم مرده است. از مردن نترسید و نمی ترسید. آن ها باید بترسند که مردن را از بین رفتن میدانند، هلاک و فنا میدانند چرا مسلمین از موت بترسند؟ چرا علما از موت بترسند؟ این مکتب باقی است، مکتب اسلام باقی است، این نهضت باقی است، تا این ریشه های گندیده هم زیر خاک برود، تا این ریشه های گندیده هم قطع بشود، تا این توطئه های ضعیف هم خنثی بشود.

 

پیام امام خمینی به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم گرچه انقلاب اسلامی به رغم بدخواهان و ماجراجویان به خواست و توفیق خداوند متعال به پیروزی رسید و نهادهای اسلامی انقلابی یکی پس از دیگری در ظرف تقریباً یک سال با آرامش و موفقیت انجام گرفت، لکن بر ملت ما و به حوزه های اسلامی و علم خسارت های جبران ناپذیر به دست منافقین ضد انقلاب واقع شد، همچون ترور خائنانه مرحوم دانشمند و اسلامشناس عظیم الشأن حجت الاسلام آقای حاج شیخ مرتضی شهید مطهری رحمة الله علیه. این جانب نمی توانم در این حال «35». احساسات و عواطف خود را نسبت به این شخصیت عزیز ابراز کنم. آنچه باید عرض کنم درباره او، آن است که وی خدمت های ارزشمندی به اسلام و علم نمود و موجب تأسف بسیار است که دست خیانت کار، این درخت ثمربخش را از حوزه های علمی و اسلامی گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود.

مطهری فرزندی عزیز برای من و پشتوانه ای محکم برای حوزه های دینی و علم و خدمتگزاری سودمند برای ملت و کشور بود. خدایش رحمت کند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جایگزین فرماید. اکنون شنیده می شود که مخالفین اسلام و گروه های ضد انقلاب در صدد هستند که با تبلیغات اسلام شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهی ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشن فکران متعهد توصیه می کنم که کتاب های این استاد عزیز را نگذارند با دسیسه های غیر اسلامی فراموش شود. از خداوند متعال توفیق همگان را خواهانم.

و السلام علی عباد الله الصالحین

روح الله الموسوی الخمینی

30/1/1359

 

پیام امام خمینی به مناسبت دومین سالگرد شهادت استاد مطهری

بسم الله الرحمن الرحیم سالروز شهادت شهیدی مطهر است که در عمر کوتاه خود اثرات جاویدی به یادگار گذاشت که پرتوی از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود. او با قلمی روان و فکری توانا در تجلیل مسائل اسلامی و توضیح حقایق فلسفی با زبان مردم و بیقلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بیاستثناء آموزنده و روان بخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیده نشأت می گرفت، برای عارف و عامی سودمند و فرح زاست. امید آن بود که از این درخت پرثمر میوه های علم و ایمان بیش از آنچه بجا مانده، چیده شود و دانشمندانی پر بها تسلیم جامه گردد. مع الاسف دست جنایتکاران مهلت نداد و جوانان عزیز ما را از ثمره طیبه این درخت برومند محروم نمود، و خدای را شکر که آنچه از این استاد شهید باقی است با محتوای غنی خود مربی و معلم است. مرحوم شهید استاد مطهری به ابدیت پیوست؛ خدایش با رحمت خود با موالیانش محشور فرماید.

روح الله الموسوی الخمینی 9/2/1360

 

سخنان امام خمینی به مناسبت سومین سالگرد شهادت استاد

بسم الله الرحمن الرحیم... و چون روز منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهری رحمة الله من باید یک کلمه هم از آن به شما عرض کنم. مرحوم آقای مطهری یک فرد بود، جنبه های مختلف در او جمع شده بود، و خدمتی که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهری کرده است کم کسی کرده است. آثار که از او هست، بیاستثناء همه آثارش خوب است و من کس دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بیاستثناء آثارش خوب است. ایشان بیاستثناء آثارش خوب است. انسان ساز است، برای کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان خدمت های بزرگ کرده است این مرد عالیقدر، خداوند به حق رسول اکرم او را با رسول اکرم محشور بفرماید..


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است