در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: چشم انداز ایران آبان و آذر 1384، میراحمد باقر زاده ارجمندی ؛


 نوشته ی حاضر ، متن گسترش یافته ی بخشی از کتاب است که حدود هشت سال قبل درباره ی  مرحوم دکتر شریعتی فراهم کرده بودم که چون از چاپ آن منصرف شدم و نیز از آن جا که در پیرامون محتوای"نامه" ، پیش تر اساتیدی چون دکتر حسین رزمجو و حجت الاسلام حسن یوسفی اشکوری، نقدهایی را مطرح کرده بودند، تا همین اواخر ضرورت چندانی برای پرداخت ویژه و چاپ جداگانه ی آن احساس نمی کردم؛‌تا این که "نامه" به صورت مستقل چاپ و منتشر شد و دیدم نه تنها محتوای نامه ، که شیوه ی چاپ و انتشار آن نیز جای تأمل و بررسی دقیق تری دارد.

مراحل انتشار نامه به قرار زیراست : نخستین بار در سال 1370 در چاپ اول کتاب "سیری در زندگانی استاد مطهری " آورده شد که فقط قسمتی از دست خط مطهری در آخر آن آمده بود و نه همه ی آن .  پس از آن در سال 1371 در شماره ی 7 ماه نامه ی 15 خرداد به آن ،‌پس از آن در سال 1371 در شماره ی 7 ماه نامه ی 15 خرداد به صاحب امتیازی و مدیر مسئولی حجت الاسلام سید حمید روحانی (زیارتی) چاپ شد.  سپس در سال 1372 ، روحانی در جلد سوم کتاب"نهضت امام خمینی " بعد از کوبیدن شریعتی ، به آن   پرداخت و آن پروژه تا بهار 1374 در همان ماه نامه ادامه یافت (چرا که از شماره ی 19و20 صاحب امتیازی آن به مرکز اسناد انقلاب اسلامی و مدیر مسئولی آن به حجت الاسلام روح الله حسینیان منتقل شد و پروژه در آن ماه نامه متوقف شد) و از آن پس تا سال 1376 این پروژه ی ناتمام در ضمن سخنرانی های روحانی پی گیری شد و در همان سال در چاپ چهارم کتاب "سیری در زندگانی استاد مطهری" به تفصیل درباره ی آن نامه  نتیجه گیری ها و استدلال های از پیش تعیین شده کردند و بالاخره در سال 1380 تحت عنوان"نامه ی تاریخی آیت الله مطهری به امام خمینی" در 3000 نسخه در قطع رقعی و 48 صفحه همراه با نامه ی آیت الله خمینی به مطهری بعد از درگذشت آیت الله سید مصطفی موسوی خمینی ،‌پیام های آیت الله خمینی به مناسبت شهادت و دومین و سومین سالگرد شهادت مطهری و پیام علامه سید محمد حسین طباطبایی به مناسبت شهادت مطهری از سوی انتشارات صدرا منتشر شده.

مطهری در این "نامه" از نفوذ افکار مارکسیستی به برخی محافل مذهبی اظهار نگرانی کرده و از گروه "مجاهدین خلق" ،‌مسئله روحانیت و مسئله شریعتی ها سخن رانده و به شدت به شریعتی حمله ور شده است- که با سبک و سیاق قلم مطهری نمی خواند- و در ادامه پیشنهادهایی را به مخاطب نامه(آیت الله خمینی) ارائه کرده است[1].  سؤالی که می توان در همین آغاز مطرح کرد، این است که ناشران نامه چه هدفی از انتشار تکه به تکه ی نسخه ی خطی آن داشتند و چرا آن را به همراه دیدگاه ها و تحلیل های خود به یک باره منتشر نکردند؟

در شماره ی 7 ماه نامه ی 15 خرداد،‌در صفحات 69تا 78 ، قسمتی را به معرفی مطهری وزندگی وی اختصاص داده و در ذیل عنوان "نامه ای تاریخی " نوشته است: «متن این نامه در سال 1355 به محضر امام نوشته شده»[2] در حالی که در نامه ی مذکور سخن از چهلم شریعتی(6 مرداد 56) به میان آمده است ، و بعد در شماره ی 8و9 همان نشریه و نیز در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی"آورده که : «این نامه ی تاریخی در سال 1356 از سوی امام در نجف اشرف در دسترس این نگارنده قرار گرفت . »[3]

در این جا خوب است به جریان "نامه ی منتشرنشده ی دکتر شریعتی به ساواک"اشاره ای کنم که آن هم ، همزمان با این نامه ، در همان نشریه به چاپ رسید و روحانی در توضیح آن آورد: «اخیراً نامه ی منتشر نشده ای از شریعتی که در سال 1348 نوشته شده است ، به دفتر مجله ی 15 خرداد رسید[4]».  و در سال 1371 در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی نوشت که :«صفحه ی پایانی این نامه در پرونده ی شریعتی موجود نیست[5]» و بعد به نظرش می رسد "که «نام برده در پایان نامه ی خود پایه ی وفاداری ، سرسپردگی و وابستگی خویش، به رژیم شاه را بیش از پیش بازگو کرده بوده است و شاید مقامات بلند پایه ی ساواک در پی نویس آن نکته هایی را آورده بودند که می توانسته چهره ی او را به درستی بنمایاند و پیوند او را با رژیم شاه برملا سازد و دید ساواکی ها را پیرامون این نامه ی او به درستی روشن کند[6]» ادامه می دهد: «از این رو عناصر وابسته به باند روشنفکری که در پی پیروزی انقلاب اسلامی بر مرکز اسناد ساواک چیره شدند، آن صفحه را برای پوشیده داشتن چهره های اصلی شریعتی از میان برده اند. نشانه های دیگری نیز در دست است که آنان به پرونده ی او دستبرد زده اند». [7]

وجود تناقض بین «اخیراً نامه ی منتشر نشده ای از شریعتی . . .  به دفتر مجله ی 15 خرداد رسید» با «عناصر وابسته به باند روشنفکری. . .  به پرونده ی او دست برد زده اند» مسایل دیگری را دامن می زند که در زیر می آوریم:

1-        چرا آن باند روشنفکری مورد ادعای روحانی، کل پرونده را بر نداشت و فقط صفحه ی 40 را دستبرد زد تا تاریخ سازان ، با بهانه ی آن نتوانند دیدگاه های خود را با نام تاریخ به خورد مردم بدهند.

2-   از"دستبرد زدن باند روشنفکری" معلوم می شود که نامه در مرکز اسناد ساواک نگهداری می شد و بعد هم در مرکز اسناد انقلاب به ریاست روحانی؛ پس چرا و چگونه و به وسیله ی چه کسی در سال 71 آن نامه به محل ماه نامه ی 15 خرداد به مدیر مسئولی روحانی ارسال شده است؟ مگر این که بپذیریم ان باند، کل نامه(40 صفحه ای ) را در اول انقلاب برداشته و در سال 71 با فرستادن آن به نشریه می خواسته شریعتی را بدنام کند! در آن صورت چرا صفحه ی 40 را که بنا به "به نظر رسیدن" ،‌"احتمال" و "شاید" های روحانی بهترین سند ساواکی بودن شریعتی است ، نفرستاد؟!

روحانی در شماره ی 8 و 9 همان نشریه در جواب نامه ای آورده است :« در آن هنگام که جلد نخست کتاب "نهضت امام خمینی" را نگاشتم ، از دید امام نسبت به شریعتی آگاهی نداشتم[8]» و در جواب نامه ای دیگر می نویسد که با صرف امتناع آیت الله خمینی از به کار بردن لفظ"مرحوم" برای شریعتی «دیگر به آوردن فرموده ها و دیدگاه امام (سلام الله علیه) درباره ی او نیازی نیست[9]» و در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی" مدعی شده است که دکتر ابراهیم یزدی «پیشنهاد داد که امام، نام شریعتی را در این پیام [جواب تسلیت نامه های گروه های دانشجویی بعد از درگذشت شریعتی] با پیشوند "شهید" و "مرحوم" بیاورد، لیکن این پیشنهاد نیز از سوی امام با سرسختی رد شد و امام روی وظیفه و دیدگاه خود، سرسختانه و استوار ایستاد». [10]

حال جای این سؤال است که چرا روحانی، علی رغم این اتمام حجت آیت الله خمینی که خود شاهد آن بود و نیز هشدارهای جدی مطهری در نامه اش به آیت الله خمینی (مبنی بر این که : «اگر خداوند از باب " و یمکرون و یمکر الله و الله خیر الماکرین" در کمین او [شریعتی] نبود او در مأموریت خارجش چه بر سر روحانیت و اسلام می آورد[11]» که خود آن را در سال 56 از آیت الله خمینی گرفته) ، باز هم در جلد یکم کتاب "نهضت امام خمینی" که بعد از درگذشت سید مصطفی خمینی (آبان 1356) چاپ شده – از شریعتی به عنوان «مجاهد شهید»[12] و نیز یکی از «فرزندان ارزنده ای[13]» که آیت الله خمینی «از آغاز نهضت تاکنون به میدان شهادت تقدیم داشته است[14]» یاد کرده و نیز در مقایسه ی برخورد ساواک با شریعتی که حضراتی که از پیشگاه ملوکانه درخواست می کردند زبان شریعتی را ببندد و حسینیه ی ارشاد را تعطیل کند، در مورد آریان پور که به اسم استاد دانشگاه به جوانان مسلمان ما، درس مارکسیستی می دهد، یکباره لال شدند که از پدر تاج دار خود بخواهند که دست کم ، از تبلیغات ضد اسلامی او در دانشگاه جلوگیری به عمل آورد و نیز بگذریم از آن که هر روز، ده ها کتاب و نشریه به اسم داستان،‌تاریخ و. . .  علیه خدا و اسلام از طرف مارکسیست ها و زیر نظر ساواک شاه چاپ و پخش می گردد و نفس هیچ کدام از آنان که علیه کتاب های «شریعتی» و کتاب «شهید جاوید»، «فریاد» و «وا اسلاما» بلند کرده اند ،در نمی آید[15]» و به تعریف  و تمجید شریعتی پرداخته و آن گاه بعد از درگذشت آیت الله خمینی ،‌در جلد سوم کتابش به تکفیر و هدم وی پرداخته است؟

روحانی در شماره ی 17 همان نشریه در جواب نامه ای که پرسیده:

من می خواستم از شما بپرسم در این میان تکلیف مردم چیست؟ نوشته های شما در [جلد سوم] کتاب"نهضت امام خمینی" و مجله ی 15 خرداد را باور کنند یا گفته ها و نوشته ی دیگران را؟ [مثلاً خاطره ی حجت الاسلام سید محمود دعایی مبنی بر تأسف آیت الله خمینی از درگذشت شریعتی] چه کسی راست می گوید؟ بالاخره در این وسط مشخص نیست امام راجع به شریعتی چه دیدی داشتند و آن چه را امروز جناب عالی و دیگران نقل می کنید باید کدامی را درست دانست و قبول کرد ؟[16]

گفته اند که: شنونده باید عاقل باشد» . آیا شما اندیشیده اید که حضرت امام (س)چرا این تأسف خود را سر گوشی اظهار کردند و در نامه ی رسمی که خطاب به آقای ابراهیم یزدی در پاسخ به تسلیت نامه ی هواداران شریعتی دادند، علی رغم آن  همه اصرار و پافشاری نام برده و همین کسی که امروز مدعی است که : «یک روز(؟!)امام به من فرمودند :من به سه دلیل از فوت دکتر شریعتی متأسف هستم ؟! و دیگر دار و دسته های شریعتی ، نه تنها حاضر نشدند از مرگ او اظهار تأسف کنند، بلکه از واژه ی "مرحوم" نیز در حق او خودداری کردند[17]».  آیت الله خمینی در وصیت نامه ی خود تأکید کرده که بعد از من «آن چه به من نسبت داده شده یا می شود، مورد تصدیق نیست، مگر آن که صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان[18]».  دعایی خاطره ی مذکور را – که متن کامل آن خواهد آمد – در سال 1358 و در زمان حیات آیت الله خمینی نقل کرده و در نشریه و کتاب های زیادی از جمله "همگام با شریعتی"آمده است، در حالی که اگر این مطالب نادرست بود، حتماً دفتر آیت الله خمینی و نیز دوستان و شاگردان و دوستداران وی – که کم هم نبودند – در آن زمان متذکر می شدند.  در حالی که این ادعا، استنباط، استدلال،‌"احتمال" ، "شاید" و "به نظر رسیدن" های روحانی – که در جلد سوم کتابش زیاد است- بعد از چند سال درگذشت آیت الله خمینی گفته و منتشر شده و بنا بر نص صریح آیت الله خمینی ، نه روحانی و نه هیچ کس دیگر اجازه ی تأویل ، تحلیل و تفسیر رفتار و گفتار وی را ندارند.

3-         و اما راجع به ترجیع بندهای روحانی راجع به "مرحوم" ننوشتن آیت الله خمینی برای شریعتی، باید گفت که:آیت الله خمینی خوب می دانست که رحمت الهی موقوف مرحوم گفتن هیچ کس نیست ، اما اشاره به"فقدان"مردی چنین متفکر و متدین برای افراد زیادی روشنگر و نتیجه بخش خواهد بود .  آری در سوگ چنین مردانی تنها و تنها می توان احساس فقدان و کمبود نمود.

4-                      در چاپ چهارم کتاب"سیری در زندگانی استاد مطهری "آمده است که :

5-         برخی گفته اند:«این که امام خمینی (ره) سخن صریحی درباره ی دکتر شریعتی و آثارش نگفته اند، دلیل بر این است که امام مخالفتی نداشته اند».  این سخن نمی تواند درست باشد، زیرا گاهی مطلبی را رهبر صلاح نیست بگوید، ولی فردی در رده ی بعد باید بگوید و بالعکس. [19]

6-         نویسنده ی کتاب از این رهگذر می خواهد اثبات کند که کوبیدن شریعتی به وسیله مطهری در نامه ی مذکور ، دلیلی بر رد شریعتی به وسیله ی امام خمینی است ، در حالی که اولاً آیت الله خمینی در تأیید شریعتی سخن ها گفته -که در ادامه ی مقاله خواهد آمد- و در زمان حیاتش بارها منتشر شده ، ثانیاً سخنان زیادی از"افراد در رده ی بعد" آیت الله خمینی در "زمان حیاتش" در تأیید شریعتی گفته و منتشر شده که یا از دوستان وی (مثلاً آیت الله سید محمود طالقانی) ، یا از خانواده ی وی (از جمله خانم خدیجه (قدس ایران) ثقفی – همسر آیت الله خمینی – و حجت الاسلام سید احمد موسوی خمینی ) و یا از شاگردان مخصوص و دوستدارانش بوده اند و اکثراً از مسئولان جمهوری اسلامی ایران که از آن جمله،  فقط برای نمونه ، می توان به افراد زیر اشاره کرد: آقایان محمد جواد باهنر، مصطفی چمران، محمد تقی جعفری، حسن حبیبی، فخرالدین حجازی، علی حجتی کرمانی، سید محمد حسینی بهشتی، سید علی حسینی خامنه ای ، سید محمد حسینی خامنه ای ،‌محمد رضا حکیمی ، سید محمد خاتمی، سید هادی خسرو شاهی، صادق خلخانی ، سید محمود دعایی، عباس شیبانی ، نعمت الله صالحی نجف آبادی ، موسی صدر، مهدی عراقی، هادی غفاری ، مهدی کروبی، حسن لاهوتی، محمد مجتهد شبستری، علی مشکینی، عبدالمجید معادی خواه، محمد مفتح، حسین علی منتظری، محمد منتظری ، محمدرضا مهدوی کنی، میر حسین موسوی تبریزی، بهزاد نبوی ،سید محمد واعظ زاده‌ ی خراسانی و علی اکبر هاشمی رفسنجانی .

7-         با این حال تکلیف نقل قولی که دکتر علی مطهری از پدرش آورده که :«نظر امام از نظر من تندتر است[20]» معلوم است!

8-         گفتنی است در همین کتاب گفته های آیت الله خمینی در مورد آثار مطهری به "تأیید مطلق" مطهری به وسیله ی آیت الله خمینی تعبیر شده که نگارنده پیش از این در مورد آن سخن گفته است و در این جا نیازی به تکرار نمی بیند. [21]

9-                      روحانی در شماره ی 17 ماه نامه ی 15 خرداد آورده است : دارو دسته ی شریعتی که در زمان حیات امام ، علی رغم تلاش های پی گیر خود نتوانستند سخنی یا نوشته ای از ایشان، به جانبداری از شریعتی بگیرند، اکنون به "جعل" و "دروغ" دست زده اند[22]» و در شماره ی 18 همان نشریه در جواب نامه ای که نوشته:

10-       کلام حضرت امام (ره) مندرج در "صحیفه ی نور " جهت روشن شدن اذهان عمومی ، نسبت به بیان امام راحل (ره) که ظاهراً [خاطره ی دعایی مبنی بر تأسف آیت الله خمینی از درگذشت شریعتی] تعارض دارد،‌جهت بهره برداری به حضور ارسال می گردد.  آرزوی موفقیت شما و همکارانتان را در بیان حقایق انقلاب اسلامی دارم:

11-       «علی شریعتی چه قدر قوای ما را ، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند، همه ی قدرت ها را کوبیدند، برای اختلاف بین اهل منبر، داد و قال، اهل محراب چه، دانشگاهی چه و دانشکده چه و . . . »

12-                  حضرت امام (رض)

13-                  صحیفه ی نور ‌،چاپ دوم، ج2/150

14-                  صحیفه ی نور، چاپ اول، ج 2/250[23]

آورده است :

اکنون مطلبی را که برادر ما [. . . ] از "صحیفه ی نور" آورده اند که در بالا آوردیم،بیش از پیش دروغ بودن آن خبر[مبنی بر تأسف آیت الله خمینی از درگذشت شریعتی] را آشکار می سازد؛ زیرا پذیرفتنی نیست که امام از مرگ او متأسف باشند و اندیشه ها و تفکراتش را مفید بدانند، با این وجود اظهار کنند که : «علی شریعتی چه قدر قوای ما را ، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند، همه ی قدرت ها را کوبیدند برای اختلاف بین اهل منبر و . . . » این جاست که باید درباره ی آن چه را که افراد از زبان امام نقل می کنند، بیشتر دقت کرد و به آسانی نپذیرفت». [24]

غافل از این که در اصل ، موضوع سخنرانی آیت الله خمینی در آن جا سوء استفاده ی رژیم از جنجال ، علیه کتاب"شهید جاوید"، جریان قتل "آیت الله سید ابوالحسن شمس آبادی و جریان تکفیر "علی شریعتی " است که عوامل رژیم در بهترین ماه های سال یعنی محرم و رمضان برای این که منبر ها و مردم را از موضوع اصلی آن روز – که نهضت اسلامی بر ضد شاه بود-منحرف کنند با انداختن سه موضوع و عده ای از منبری ها را له ان سه موضوع و عده ای از منبری ها را علیه آن سه موضوع مذکور برمی انگیخت و – به قول آیت الله خمینی- آن عوامل با مطرح کردن سه موضوع مذکور «چه قدر قوای ما را، قوای اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند، همه ی قدرت ها را کوبیدند ، برای اختلاف بین اهل منبر ، داد و قال ، اهل محراب چه دانشگاهی چه و دانشکده چه و . . . »

این سه موضوع یعنی جنجالی علیه کتاب "شهید جاوید"، جریان قتل "آیت الله سید ابوالحسن شمس آبادی"و جریان تکفیر "علی شریعتی " و بهره برداری رژیم از مخالفت و دفاع از سه موضوع مذکور در مقاله ی سید احمد خمینی نیز تحت عنوان "تحلیلی بر حوادث انقلاب اسلامی و زندگی امام خمینی(ره) کاملاً هویداست. [25]

متأسفانه نویسنده ی نامه،‌آگاهانه یا ناآگاهانه بدون توجه به علامت نقطه کاما(؛)بعد از "علی شریعتی" ،و بدون درک کل سخنرانی و نیز چهار سخنرانی دیگر آیت الله خمینی – که همان سه موضوع تکرار شده- کلمه ی آخر یک جمله را به اول جمله ی بعدی اضافه کرده است و روحانی هم بدون هیچ تعدیل و تصحیح ،‌به تأیید نظر نویسنده ی نامه پرداخته است .  آن چه جای تأمل دارد ، این است که :

1-         آیا روحانی تا آن روز-با آن همه ادعای تاریخ نویسی انقلاب اسلامی و زندگی نامه نویسی را ندیده بود که با خواندن نامه ی مذکور اینچنین به وجد آمده و در صحه گذاشتن به آن داد سخن داده؟ که به نظر می رسد وی ، حتماً و حتماً به ناصحیح بودن آن مطلب آگاه بود، چون در غیر این صورت می توانست از آن به عنوان اصلی ترین سند در کوبیدن شریعتی در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی" استفاده کند.

2-         و اما چگونه می شود قبول کرد که آیت الله خمینی آن قدر از شریعتی عصبانی باشد که – به گفته ی روحانی – لفظ "مرحوم" را از وی دریغ کند و بعد از آن در سخنرانی خود – که موضوع آن وحدت مبارزه ، علیه رژیم شاه است- علیه شریعتی صحبت کند و جالب تر این که درباره ی چنین فردی افعال جمع به کاربرد، آن هم سه بار پشت سرهم؟!

در این قسمت به جاست پنج سخنرانی آیت الله خمینی که در آن ها از سه موضوع مذکور یاد کرده ، آورده شود:

1 . 9آبان 1357 ، پاریس ، نوفل لوشاتو،‌ضرورت حفظ وحدت و اجتناب از اختلاف.  

یک سنخ دیگر این است که قبل از ماه مبارک و قبل از ماه محرم- که دو ماه است که اجتماعات مسلمین هست-در ماه رمضان[که] ماه اجتماعات است [در] مساجد که این مردم توجه دارند به این اجتماعات ، ماه محرم هم [که]در ایران وقت اجتماعات است.  این را دیگر دولت های خودمان آن ها هم کمک می کنند همه با هم دولت های خومان-شما حالا بعدها هم امتحان کنید- در این دو موسم قبل از این که دو موسم بیاید یک چیزی توی کار می آورند ما دیدیم که دو سال و سه سال- حالا هم تتمه اش هست-[1:] کتاب"شهید جاوید"؛ چه بساطی درست کردند برای کتاب "شهید جاوید" ! با هم اختلافات اهل منبر و اهل محراب و اهل بازار و اهل کذا.  یکی از آن طرف کشید و یکی از آن طرف کشید و یک ماه مبارک ،‌یک ماه محرم و سایر ایام خودشان را صرف کردند و"قوا را هدر بردند".  اعلی حضرت با کمال آرامش اموال این ملت را خورد و سلطه ی خودش را تحکیم کرد بر آن ها ، آقایان هم همه متحفظ اند که کجای کتاب "شهید جاوید"چی چی نوشته ، کجایش چی چی نوشته . مقصودش این است ،‌مقصودش آن است !‌دعوا کردند سر این مطلب و اختلافات؛ و منبرهایی که باید صرف این بشود که این سدی که سد اسلام ، برای پیشرفت اسلام، برای پیشرفت مملکت است بشکند، این سد محمدرضا شاهی را بشکند"همه قوا" صرف کتاب "شهید جاوید" شد و اختلافات سر کتاب "شهید جاوید" هدر دادند "قوای " خودشان را چند سال.  الان هم دنباله اش هست. [2:] بعد از آن دوباره یک چیزی را آوردند : "مرحوم شمس آبادی" ؛ خدا رحمتش کند . رفتند مثلاً یا کشتندش یا کشته شد.  یک بساطی هم آن طور بود یک سال هم مردم را معطل این کردند که : "آن وقتی که شما می خواهید اجتماع با هم پیدا کنید و آن ها می ترسند که مبادا در این اجتماعات چه بشود.  یک همچو مطلبی را پیش آوردند[3:] یک قدری کهنه می شود یک چیز دیگر پیش می آورند: "علی شریعتی"؛ چه قدر "قوای"ما را "قوای" اسلامی را تحلیل بردند و همه را به هم متوجه کردند و همه ی قدرت ها را کوبیدند برای اختلاف بین این اهل منبر، داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهی چه و دانشکده ای چه!

الان هم این اختلافات است . همین اختلافات سبب شده که دشمن های اصیل شما با دل راحت بخوابند و بگویند: «الحمدلله خودشان به جان خودشان افتاده اند و دارند به سر خودشان می زنند!»[26]

2 .  29 فروردین 1358 ،‌قم، ضرورت ابقای کمیته ها و تصفیه ی آن ها.

من پیش تر گفته بودم –زمان طاغوت – [. . . ] قبل از ماه مبارک که غائله درست می کردند! غائله ای مثلاً "شهید جاوید" [. . . ] همچو که این طرف [رو به ] سردی می رفت و ماه محرم مثلاً نزدیک می شد ، مسئله "شمس آبادی " را پیش می آورند! [. . . ] وقتی که این سرد می شد، نزدیک می شد مثلاً یا ماه رمضان یا . . .  می شد قضیه ی "دکتر شریعتی" را پیش می کشیدند از آن ور ، یا الله ، شروع می کردند تبلیغات به نفع او،‌از آن ور شروع می کردند تبلیغات علیه او. تمام "قوا" صرف می شد سر این و الان هم مشغول اند .  الان هم آن هایی که می خواهند نگذارند که این مسایل ایران روی مصالح مسلمین [درست] بشود، حالا هم این مسایل هست.  وقتی این هم سرد شد یک مسئله دیگر. [27]

3 .  31 اردیبهشت 1358 ، قم، ریشه های انقلاب ایران و مسئولیت سنگین دانشگاه و حوزه و شگردهای ساواک- چنان چه در رژیم سابق همین مسایل بود[. . . ] قبل از ماه محرم هم همین کار را می کردند . یک مسئله فرعی را پیش می آوردند که ما از مسایل اصلی غفلت کنیم.  قبل از ماه رمضان می‌گفتند: "شهید جاوید" [. . . ] یک قدی که این سست می شد، حالا می دی که یک وقت اجتماع دیگری است ، می آمدند مسئله "شمس آبادی"را پیش می آوردند [. . . ] وقت این است که باز یک ماه رمضانی باشد یک ماه محرمی باشد باز اختلافاتی لازم دارند باز می افتند تو کار: مسئله "دکتر شریعتی" را پیش می آورند.  از آن طرف دامن بزن به این که مثلاً چه طور است اهل منبر هم – بی توجه به مطلب که عمق قضیه چیست- منبر می رفتند و حرف می زدند .  از آن طرف جوان های داغ هم –بی توجه به واقعیت مطلب- از این ور می افتادند .  این دو گروه را مقابل هم قرار می دادند برای اینکه ذهنشان را از خودشان منحرف کنند. [28]

4 .  14 تیر 1358،قم، نفوذ سیصد ساله ی غربی ها در ایران –

خوب الحمدلله در این نهضت این پیروزی حاصل شد [. . . ] مع الاسف حالا باز نقشه ها این است که تفرقه بیندازند[. . . ] حالایی که قبل از ماه رمضان است و حالایی که باید قدرت ها با هم جمع بشود و این مقدرات مملکت را درست بکنند و اسلامی کنند حکومت را، سر یک شخصی ["علی شریعتی"] دعوا می کنند:«آیا این مسلمان است یا نه! »مسلمان است به من چه ، مسلمان نیست به تو چه ! [. . . ] چرا همه ی قدرت ها را باد فنا می دهید برای که زید مسلمان است یا غیرمسلمان؟ قضیه ی مرحوم "شمس آبادی" سما خیال کردید یک چیزی عادی بود. این هم جزو همان ها بود که با طریق های مختلف این ها می آمدند و درست می کردند.  یک وقت "شهید جاوید" را پیش می آوردند د از این ور ، د از آن ور ! یک ماه محرم و صفر و بیشتر منبرها همه خرج این می شد که"شهید جاوید" چه! از این طرف یک دسته ای تأیید ، از آن طرف یک دسته ای تکذیب .  یک خورده که این سست می شد ، یک چیز دیگر درست می کردند. [29]

5 . 7 تیر1358،قم، تکالیف روحانیون و اهل محراب و منبر-

از سابق این طور بود که قبل از ماه رمضان و قبل از ماه محرم[. . . ] همه ی حرف ها "شهید جاوید" بود! "شهید جاوید"چی بود که این قدر داد بکنید؟ برای چی؟ [. . . ] حالا یک وقت دیگر نزدیک دارد می شود آقای"شمس آبادی" را پیش می کشیدند![. . . ] بعد این هم یک خرده ای کم شد، "شریعتی" را پیش می کشیدند . هی دامن بزن! از این ور تمجید ! هردو طایفه غافل از این که کی دارد کلاه سرشان می گذارد! هردو طایفه غافل . هردو"برای خدا".  یعنی محرابی و منبری و عرض می کنم چیزی که اشکال می کرد ‌،می گفت که برای خدا دارد"این ما را آشنا کرد به اسلام"!

هر دو کلاه سرتان رفته و آن ها نتیجه بردند.  تکلیف منبری و محرابی این است که یک کلمه راجع به این مسایل:[شهید جاوید، شمس آبادی و علی شریعتی ] حالا صحبت نکنند. [30]

پس مشخص شد که چه کسانی به گفته ی آیت الله خمینی در سخنرانی اولش ، قوای اسلامی ملت را به تحلیل بردند و بین دانشگاهی و اهل منبر اختلاف انداختند و بهترین استفاده ها را کردند . جالب است بدانیم که آیت الله خمینی در 20 تیر 1358 در جواب یکی از حضار که گفت:

از امام تقاضا داریم برای جلوگیری از برخوردهای انحرافی و ایجاد حساسیت در قشر جوان تحصیل کرده ی مسلمان و جلوگیری از فتنه انگیزی افرادی که موقعیت پس از انقلاب را درک نمی کنند،‌خواهشمندیم موضع گیری مناسب و روشنی در قبال شخصیت اسلامی مرحوم شریعتی بیان فرمایید. [31]

پاسخ داد : من از این جواب نمی دهم . همین مسئله ، مسئله ایجاد اختلاف است ؛ همین مسئله اسباب این می شود که شما یک دسته بشوید، آن ها یک دسته ای بشوند. [32]

پس پرواضح است که اگر منظور آیت الله خمینی در سخنرانی اول، از تحلیل برنده ی قوای اسلامی، علی شریعتی بود ،‌بر اساس چهار سخنرانی بعدی خود و جواب به سوال فرد مذکور –که در بالا آمد- خود، عامل ایجاد اختلاف می شد که این هم محال است .

پس ثابت می شود که عده ای که در زمان حیات آیت الله خمینی نتوانستند سخنی یا نوشته ای علیه شریعتی بگیرند،‌اکنون به "جعل"و "دروغ"دست زده اند و خود گویا مصداق نوشته ی آیت الله خمینی شده اند که :«اکثر مورخین تاریخ را آن گونه که مایل اند و یا بدان گونه که دستور گرفته اند، می نویسند ، نه آن گونه که اتفاق افتاده است .  از اول می دانند که کتابشان بناست به چه نتیجه ای برسد و در آخر به همان نتیجه می رسند!»[33]

هرچند هر شخص را باید از آثارش شناخت و نه با سخن دیگران درباره اش، با این حال آوردن سخنان ذیل به هیچ وجه برای تأیید شریعتی و دفاع از شریعتی نیست ، بلکه برای نشان دادن بی اساسی  سخنان پیشین در مورد شریعتی است.

1-   آیت الله خمینی در پاسخ این سوال که :«آیا فکر نمی کنید کار مرحوم دکتر شریعتی تأثیر عظیمی در انقلاب ایران داشته»می گوید: «تعالیم شریعتی برخی بحث ها و اختلافات را در میان علما برانگیخت، ولی در عین حال نقش بزرگی در هدایت جوانان و روشنفکران به سوی اسلام ایفا کرد. پیروان شریعتی باید از آن چه دکتر شریعتی به ایشان عرضه داشته است ، فراتر روند و در اسلام سنتی نیز تحقیق کنند، و به همین ترتیب پیروان علمای سنتی نیز باید این حقیقت را در یابند که آن چه علما مطرح کرده اند،‌کلام آخرین نیست؛ پس نیاز به مرور و ارزیابی دقیق مباحثی که دکتر شریعتی طرح کرده است ،‌احساس می شود». [34]

2-   دایی به یاد می آورد :«یکی دیگر از خاطراتم مربوط به منتشر شدن خبر شهادت دکتر بود.  خود من از نجف به عنوان روحانیت جوان خارج از کشور، می خواستم در مراسم تشییع جنازه ی آن مرحوم شرکت کنم و به خدمت آقا رفتم که اجازه بگیر[م]، نهی نکردند و اجازه دادند شخصاً و نه از طرف برادران روحانی نجف شرکت کنم ؛ چه آن که معتقد بودند این نمایندگی از طرف دوستان روحانی در جو نجف که شدیداً دگم و مخالف افکار دکتر بود، مناسب نیست و در این مراسم شرکت کردم.

[خاطره ی] دوم،‌تأسفی بود که من از امام دیدم . فرمودند: "من از سه جهت متأسف هستم : یکی عدم توفیقی که این مرد در جمع بین قشر و جوان و قشر مذهبی سنتی داشته؛ای کاش تمان نیروی خودش را مصروف قشر جوان و تحصیل کرده نمی کرد و با یک درک واقع بینانه تری از مسایل مذهبی و اجتماعی تبلیغاتش را برای جمع این قشر جوان و سنتی دنبال می کرد! " دوم تأسف بردند: از برخوردها و درگیری های تعصب آمیز که باعث شد خدمتش به نسل دانشگاهی توفیق کمتری داشته باشد،‌سوم تأسف خوردند:"از کوتاه بودن عمر این مرد که اگر حیاتش طولانی می بود با تجربه ی گذشته اش می توانست راهش را بهتر ادامه دهد "، و این مشاهدات می بود[35].  من معتقدم که همین تخطئه نکردن و برخورد منفی نکردن امام با مرحوم دکتر-چون امام اگر چیزی را مخالف[دین] تشخیص دهند، ضرورتاً باید اعلام کند، هیچ ملاحظه ای هم ندارند با هیچ کس –و این نحو برخورد با آن نحو دیگر و به آن شیوه ای که بسیاری از افراد در داخل تخطئه می کردند و به طور مطلق به عنوان یک خطری در طرز تلقی مسایل اسلامی ذکر می کردند، خودش قابل تأمل است و اهمیت دارد]. . . [خاطره ای دارم که یک روز خدمت امام بودم .  ایشان فرمودند که : از تهران کسی را مستقلاً فرستادند پیش من که بیاد این جا و علیه مرحوم مطهری و مرحوم شریعتی- البته این دو بزرگوار هر دوشان آن روزها حیات داشتند – حرف بزنند.  من آقای مطهری را می شناسم و می دانم آقای مطهری چه طور فکر می کند. آوردند کتاب"مسئله حجاب" اش را گذاشتند روی میز من و گفتند:آقا این کتاب، جنوب تهران را بی حجابی کرد در صورتی که من این کتاب را خوانده ام و این کتاب، جنوب تهران را بی حجاب نکرده ، بلکه خیلی ها را به حجاب نزدیک کرده و "اسلام شناسی" شریعتی را پهلوی من آوردند و گفتند که : علیه مقدسات اسلامی است (به نظم "اسلام شناسی"چاپ مشهد بوده ) من نخواستم آنجا به آن ها جواب داده باشم .  گفتم که : این کتاب قطور است . آن قسمتش که مشخصاً شما می گویید این مسایل درش هست ، به من نشان بدهید یک جایی به من نشان دادند که من دیدم آن طوری که این ها می گویند، نیست . البته ممکن است سلیقه ی خاصی را اعمال کرده باشد که من قبول نداشته باشم ، ولی آن طوری که این ها دارند رویش تبلیغ می کنند و به عنوان یک چیز مخالف در حدی که باید موضع گرفت مطرح می کنند،نیست".

این جرأتی که بستگان امام در تأیید مرحوم دکتر و علاقه پای بندی به مرحوم دکتر نشان می دهند، دلیل بر یک نوع تلقی و برداشتی است که خود آن ها از برخورد امام با این آثار کرده اند.  همین طور از فرزندان امام و همسر امام مصاحبه هایی داشته ایم که آنها شدیداً نسبت به مرحوم دکتر شریعتی ابراز علاقه مندی می کردند[. . . ] صبیه های امام به خصوص آن دخترشان که از یک بینش و تفکر اسلامی عمیقی برخوردارند و به همین دلیل هم توفیق خدمات فرهنگی و اجتماعی زیادی را در قم دارند،‌مصاحبه ای کرده بودند که در آن با شایستگی تمام ، حق مطلب را در مورد مرحوم دکتر ادا کرده بودند.  درست است که ما می توانیم به این نتیجه برسیم که یک محیط آزادی در منزل امام حاکم بود و به اصطلاح معروف از یک دموکراسی خاصی برخوردار بودند و هر کس هر طوری که می خواست فکر می کرده ولو این که مخالف با دیگری باشد، ولی[با] شناختی که از بستگان امام داریم و علاقه و ایمانی که  آنها نسبت به امام دارند، یقیناً آن ها چیزی را که امام مخالف باشد،‌با این قاطعیت ازش حمایت و ستایش نمی کنند. [36]

البته ناگفته نماند جمله ای نقل می کنم از یکی از نزدیکان امام ، نزدیکترین فرد به امام، همسر امام که جمله  ی جالبی گفته بودند که مقایسه ای بود بین آثار مرحوم مطهری و مرحوم شریعتی که یک عمیقتر می نوشته و یکی جذاب تر، و جذابیتی که مادر شایسته ی ما نقل می کرد در جمع، به دلیل ضرورت نقل شورانگیز مسایل بوده در جو اختناق گذشته که مرحوم دکتر به این ضرورت توجه داشته و به آن عمل می کرد. [37]

3-   رفتن و فاتحه خواندن سر مزار شریعتی به وسیله ی سید مصطفی خمینی با امام موسی صدر [38]و شرکت سید احمد خمینی در مراسم بزرگداشت شریعتی در آذر 1359 در منزل شریعتی و سخنرانی کردن در آن جلسه مبنی بر این که : «خدمات ایشان چیزی نبود که حالا من بخواهم راجع به آن صحبت بکنم ، برای این که ایشان معلم انقلاب بودند و الان هم هستند[39] » دلیلی بر سخنان دعایی است .

4-   دکتر سید محمد مهدی جعفری می گوید: «آقای حائری شیرازی نیز نامه ای علیه شریعتی به امام نوشته بود، اما امام پاسخ داده بود که : "تو حق نداری علیه شریعتی سخنی بگویی. "[40]

5-   آیت الله سید علی حسینی خامنه ای نقل می کند:«من فراموش نمی کنم که در اوج مبارزات که می توان گفت مراحل پایانی قال و قیل های مربوط به شریعتی محسوب می شد ،‌امام در ضمن صحبتی بدون این که نام از کسی ببرند، اشاره ای کرند به وضع شریعتی و مخالفت هایی که در اطراف او هست. نوار این سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود.  در آن جا ، امام بدون این که اسم شریعتی را بیاورند ، این جور بیان کرده بودن(چیزی نزدیک به این مضمون): "به خاطر چهار تا اشتباه در کتاب هایش بکوبیم؟! این صحیح نیست. [41]"

سخن زیر همان سخنرانی مورد نظر گوینده ی خاطره ی بالاست که در آن آمده:«اشخاص را از خودتان جدا نکنید یکی یکی کنار نگذارید. . . اگر این کار را کردید، برای شما چه می ماند؟ گله ی من از آقایان علما این است که کسانی که الان برای اسلام کار می کنند، قلم به دست گرفته اند و از شیعه ترویج می کنند ،‌مسایل اسلام را مسایل دینی را مورد بحث قرار می دهند، می نویسند و منتشر می کنند، این ها را از خودتان دور نکنید .  در زمانی که همه ی قلم ها و همه ی تبلیغات بر ضد ماست، در زمانی که دست ما بسته است. . . نه رادیو داریم تا حرف ما را به کسی برساند، نه مطبوعات داریم و نه مطبوعات،‌آزاد است که یک کلمه در آن نوشته شود. در این زمان ما هر فردی را لازم داریم . فرض کنید خطابی هم کردند، "چهار تا غلط هم دارند" ، شما که عالمید ، خطا و غلط ها را رفع کنید؛ طرد نکنید؛ بیرون نکنید؛ شما این دانشگاهی ها را از خودتان دور نکنید. . .  من از آقایان روحانیون می خواهم که این جناح بزرگی که الان فعالیت می کنند، زندان رفته اند ، زجر دیده اند ، تبعید شده اند، بیرون از مملکت هستند و جرأت نمی کنند وارد مملکتشان شوند، آن ها را برای خودتان نگه دارید. . .  این ها را نصیحت کنید، نه این که منبر بروید ، فحش بدهید؛ فحش همه چیز شد در عالم؟! . . .  با هم دست برادری دهید؛دست برابری دهید.  با هم برای ممالک اسلامی کار کنید . ممالک اسلامی نزدیک پرتگاه است.  مملکت ایران هم یکی از ممالک اسلامی است . . . ». [42]

6-   دکتر ناصر میناچی از قول استاد محمد رضا حکیمی می گوید :«آقای فاکر که از منتقدین کتاب های شریعتی اند، روزی خدمت امام رسیده ، پس از بیان موضوع و ذکر مطالب درباره ی کتاب های شریعتی معروض می دارد:"این نوشته ها عمدتاً نسل فعلی و جوانان مسلمان این مملکت را گمراه کرده است و درخواست دارد امام دستور دهند این کتاب ها جمع آوری و معدوم شوند[. . . ]" امام در پاسخ تأملی مختصر فرموده بودند که : "دکتر شریعتی در بین همه ی مطالبی که شما می گویید، مطالب خوبی هم دارد .  به همه بگویید همه ی مطالب خوبش را بخوانند". [43]

7-   دکتر سید صادق طباطبایی نقل می کند که :«یک بار مرحوم امام با اشاره به کتاب"نیایش "دکتر شریعتی به من گفتند:کسی که کتابی به این زیبایی و جذابیت را می نویسد، چرا با انتقاد از کتاب "مفاتیح الجنان" بهانه به دست مخالفین می دهد؟ [. . . ] مرحوم امام برخی از آثار دکتر شریعتی را به دقت خوانده بودند، از جمله ی آثار دکتر نیز ایشان کتاب"کویر" را بسیار پسندیده بودند و با تعبیر "قلم مسحور" از آن یاد می کردند که بیانگر جایگاه عرفانی دکتراست.  همچنین مرحوم امام یک بار به یکی از دوستان –فکر می کنم دکتر حبیبی – گفته بودند:"عشق به علی (ع) در آثار دکتر شریعتی موج می زند». "[44]

8-   حجت الاسلام سید محمد خاتمی نقل می کند: متأسفانه در ایران بدخواهان و تنگ نظران زیادند.  همه رفته بودند و شکایت کرده بودن[به آیت الله خمینی] که فلانی آثار شریعتی را به زنان های مختلف دنیا ترجمه کرده  و پخش می کند . خوب معلوم است که بنده در ظرف دو ماه نمی توانم این کار را بکنم ، چیزهایی بوده که قبلاً وجود داشته و در دوره ی [وزارت ارشاد] من هم ادامه پیدا کرده است .  البته بنده معتقدم نشر اندیشه های شریعتی به عنوان یک متفکر اسلامی ، در کنار اندیشه های شهید مطهری و در کنار اندیشه هایی که هستند ، وظیفه ی فکری و فرهنگی ماست و ابا نمی کنم . بنده در خدمت امام گفتم:"آقا! من اصلاً هنوز برنامه ای برای ارشاد نتوانستم تدوین کنم و در حال شناسایی آن جا هستم . بله آثار مرحوم شریعتی هم منتشرمی شود ، ولی این مال دوره ی سابق است و من هنوز برنامه ریزی مشخصی نکرده ام. نظر شما این است که نباشد؟! گفتند: "من نمی گویم نباشد. خوب [به] هر حال دولت یک موضع مستقل و بی طرفی باید داشته باشد . آن قسمت از آثار شریعتی که حرف درباره اش هست ، لزومی ندارد که ما[حکومت]منتشر بکنیم، ولی آثار خوب ایشان که مشکلی هم ندارند و کسی هم رویش حرف نمی زند ، منتشر بکنید. "[45]

9-   آیت الله سید مرتضی عسگری طی نامه ای به آیت الله خمینی به نوشته های کاملاً کفرآمیز شریعتی اشاره و از وی نظرخواهی می کند و در جواب می شنود:«موارد ذکر شده را مطالعه کردم ، هیچ یک از انتقادات و ایرادات معقول و وارد نیست. »[46]

10-  آقای جلال الدین فارسی طی نامه ای به آیت الله خمینی نگرانی خود را از احتمال تأثیر سوء فتوای حمایت از شریعتی اعلام می کند، لیکن آیت الله خمینی پاسخ می دهد:«نمی خواهم نوشته های شریعتی را تایید کنم ، اما شریعتی هواداران زیادی دارد و در حال خدمت به اسلام است. [47]»

انتشارات صدرا در فروردین 1382 کتابی تحت عنوان "گفت و گوی چهار جانبه " به قطع رقعی در 54 صفحه منتشر نمود و ناخواسته بر تمام دیدگاه های چاپ چهارم کتاب"سیری در زندگانی استاد مطهری" و نیز روحانی در جلد سوم کتاب "نهضت امام خمینی " خط بطلان کشید.

در مقدمه ی کتاب مذکور چنین آمده:«رساله ی حاضر متن سخنان دکتر شریعتی ، آیت الله خامنه ای (رهبر گرامی انقلاب اسلام) ، استاد فخرالدین حجازی و استاد شهید آیت الله مطهری در مجلسی است که در حدود سال 1355 هجری شمسی در تهران برگزار شده است [. . . ] بهتر است شرح آن مجلس را از زبان استاد مطهری در کتاب"نهضت های اسلامی در صد ساله ی اخیر"بشنویم :

در حدود یک سال و هشت ماه پیش ، یعنی در شب دوازدهم محرم 97 [13 ه. ق]به مجلسی دعوت شدم که جمعی از آقایان و خانم های مسلمان حضور داشتند. قبلاً پیش بینی نمی کردم که به چنین مجلسی دعوت شده ام ، می پنداشتم به جلسه ای خصوصی مرکب از سه چهار نفر از "دوستان خصوصی " باید بروم.  در آن جلسه سه چهار نفر از"صاحب نظران" و"متفکران اسلامی " هم حضور داشتند که اکنون برخی در " تبعیدند " و برخی "به رحمت حق پیوسته اند".  

طبعاً به حکم موقعیت و زمان ، و به حکم این که حضار مجلس همه مسلمان و علاقه مند بودند، و به حکم این که چند نفر از حضار جزو "صاحب نظران" به شمار می رفتند ،از آن سه چهار نفر و از من تقاضا شد که بحثی را مطرح کنیم که برای حضار مفید و سودمند باشد. "دوستان"دیگر هرکدام "مطالب مفید و سودمندی" اظهار داشتند و من به نوبه ی خود از آن ها بهره بردم و استفاده کردم. [48]

پس مشخص شد که مطهری از شریعتی با عنوان"دوست" ،‌"صاحب نظران" و "متفکر اسلامی " یاد کرده و منظور وی از این که «اکنون برخی از آن ها "در خارج ایران به سر می برند" و برخی "در تبعیدند" و برخی"به رحمت حق پیوسته اند" به ترتیب آقایان حجازی ، خامنه ای و شریعتی می باشد.

بنابراین نظر مرحوم مطهری در نامه ی مذکور و نوشته های خصوصی اش، درباره ی شریعتی از درجه ی اعتبار ساقط است و نظر نهایی و رسمی وی در این باره ، همان طور که در بالا آمد، "دوست"، "صاحب نظر"و "متفکر اسلامی " است .

و سخن آخر این که این گونه افشاگری ها و انتشار مطالب خصوصی تا به حال نه بر مقام صاحب مطلب و یا افشا کننده افزوده و نه از شأن فرد بر مقام صاحب مطلب و یا افشا کننده افزود و نه از شأن فرد افشاشده کاسته است و آیا این "روش تاریخ نگاری " تا به حال جز"تشویش اذهان عمومی" سودی برای جامعه داشته است؟ با این حال چه می توان کرد که ذهنیت جماعت به ظاهر "اصولگرا" ی ما در وضعیت کنونی به دنبال این گونه مباحث سیاسی است ؛ ذهنیتی که در سطح شخصیت ها مانده است و زد و خوردهایش هم در همان حدود تعریف می شود.

فاعتبروا یا اولی الابصار.



[1] در کتاب کتاب شناسی توصیفی استاد مرتضی مطهری از نامه ی مذکور با عنوان نامه ی منسوب به استاد... یادشده است ، ولی علی مطهری در نامه ای به نگارنده تاکید کرد که :«نامه ی مذکور قطعاً از شهید آیت الله مطهری است . دست خط و سبک قلم موید این مطلب است.»

[2] 15 خرداد ، ش7،ص74.

[3] نهضت امام خمینی، ج3،ص267.

[4] 15خرداد،ش7، ص114.

[5] نهضت امام خمینی ، ج3، صص176-175.

[6] همان ،ص 175.

[7] همان جا .

[8] 15خرداد ، ش8و9،ص111.

[9] همان، ص141.

[10] نهضت امام خمینی،ج3، ص 255.

[11] همان، ص268.

[12] همان ،ج1، ص14.

[13] همان ، ص 93.

[14] همان جا.

[15] همان، ص 689.

[16] 15 خرداد ، ش17،‌ص122.

[17] همان،‌ص123.

[18] صحیفه ی انقلاب اسلامی، ص61.

[19] سیری در زندگانی استاد مطهری ، ج4، ص230.

[20] همان،ص231.

[21] باقر زاده ی ارجمندی ، میراحمد: «ناگفته هایی پیرامون استاد مطهری » ، روزنامه ی نوروز، شماره ی 315،12 اردیبهشت 1381،ص7، ونیز نقد آن با مسخصت روبه رو : مطهری، علی :«پاسخی به یک مقاله ». روزنامه ی نوروز،‌شماره 343، 20 خرداد1381،ص7.

[22] 15 خرداد، ش17،ص123.

[23] همان، ش18،صص 135-134.

[24] همان، ص135.

[25] درآمدی بر ریشه های انقلاب اسلامی، ص258.

[26] صحیفه ی امام ، ج4،صص237-236.

[27] همان، ج7،صص42-41.

[28] همان ، صص419-409.

[29] همان ، ج 8، صص460-459.

[30] همان ،ج 8،صص534-533.

[31] همان ، ج 9، ص43.

[32] همان جا.

[33] نهضت امام خمینی ،ج3،ص16.

[34] شریعتی در جهان، ص194 ، به نقل از پروفسور حامد الگار.

[35] همگام با شریعتی ، صص50-49.

[36] دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیت ها ،‌صص80-79.

[37] همان ، ص 75.

[38] شریعتی به روایت اسناد ساواک ، ج 3،‌ص291.

[39] کدامین راه سوم؟ ،ص22.

[40] عصر ما، ش165،ص12.

[41] دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیت ها ، صص62-61.

[42] نهضت امام خمینی ،ج3،ص262.

[43] دکتر شریعتی از دیگاه شخصیت ها ،‌صص 62-61.

[44] همان، ص182.

[45] اطلاعات ،‌ش21923،ص6.

[46] زوایای تاریک ،ص310.

[47] همان، ص311.

 [48]گفت و گوی چهار جانبه ، صص6-5 .

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است