شهید مطهری, در زمانه دشوار و پر درد و رنج حیات دینی در کشور زاده شد, بالید و به ادای تکلیف فیلسوفانه و مؤمنانه خود پرداخت. در سخت ترین سالیان حکومت رضاخان (دهه دوم سلطنت وی) زندگی طلبگی را آغاز کرد, به مشهد و قم آمد و دشواری دینداری و دین پژوهی را با تمام وجود دریافت.
با شهریور 1320, گرچه آن فضای سنگین و سرد در هم شکست, امّا موجهای دیگری به خاست, از یک سو مارکسیسم بود که جلوه گری داشت, ایده ها و شعارهای نوی را به میان آورد و به پشتوانه دولت شوروی (که از فاتحان جنگ جهانی بود) از اقتدار فزاینده ای بر خوردار گشت; در دیگر سوی, افکار و فلسفه های جدید بود که از راه بر گردان کتابها و مقاله ها و دانش آموختگان مغرب زمین و… به فضای فرهنگی کشور رو آورد و مشتریانی برای خود پیدا کرد. اندیشه هایی چونان: فلسفه های وجودی, پوچ گرایی, حقوق بشر, حقوق زن و… مقوله سوم, جریان ابتذال مدرن بود که رژیم پهلوی به گسترش آن پرداخت و در مدارس, دانشگاهها و… به جانبداری و پشتیبانی آشکار و پنهان آن برخاست و جریان چهارم, اندیشه های التقاطی بود که به واسطه درس نارسا و ناتمام از دین و جذب شدن در برابر تمدن و فلسفه های نو, پدیدار گشت و به در آمیختگی اندیشه های بشری و باورهای دینی انجامید.
حیات فکری دینی شهید مطهری را, در رویارویی با این چهار موج زمانه اش می توان دید و بررسی کرد. او از یک سو در چهره حکیمی مسلمان, به پاسداشت حقیقت پرداخت و در برابر سفسطه های عصر خود, ایستادگی نشان داد و از سخنان غلط انداز و گمراه کننده و مردم فریب, پرده برداشت و از دیگر سو, در چهره و جایگاه متکلّم چیره دست با شبهه های روز افزون درآویخت, به شناخت آنها همت گماشت و با بازگشت به (سنّت) و بازیافت دوباره آن, پاسخهای درخور و سزاوار عصررا عرضه کرد. او در هر دو عرصه, با غیرت و تعصب, پای به میدان نهاد و سخت کوشانه تکلیف فیلسوفانه و مؤمنانه خود را در برابر انسانهای حقیقت خواه و ایمان جو ادا فرمود.
حق مداری
شهید مطهری, با حقیقت میثاق بست, با حساسیت از باورهای حق گرایانه به دفاع پرداخت, جسورانه موضع می گرفت و با سوز و گداز, در گسترش آن باورها کوشید این روحیه, به پیش فرضهای, زیر, نیازمند است.
1. فلسفه رئالیستی (واقع گرایی): سفسطه گرایی و یا نسبی اندیشی, جایی برای سوز و گداز باقی نمی گذارد. در فلسفه های کهن و مدرن نسبی اندیش, شور و حرارت نشان دادن. نمایه ای از خامی و ناپختگی می نماید. در این نگرشها, انسان با شبح یا ضلعی از حقیقت در تماس است و این پیوند نه چندان استوار و محکم, زیبنده آن نیست که فرد یا افرادی خود را سینه چاکان اندیشه و فکری نشان دهند و یا پای آن رایت, جان سپرند.
شهید مطهری, از نخستین نگاشته ها تا آخرین آنها, با فلسفه های ضدرئالیستی در ستیز بود و با نقد برهانی, آسیب و سستی آن ایده ها را بازگو کرد. در این زمینه می توان به بسیاری از گواهها و نکته ها از کتابها و سخنرانیهای ایشان اشارت داشت و موضع ایشان را در روشن گری فلسفه واقع گرایانه وانمود,جُستاری که در این مختصر, نمی توان حق آن را پرداخت. اما یاد کرد این نکته درخور توجه می نماید که در شرح گرانقدر ایشان بر اصول فلسفه و روش رئالیسم (که از نخستین آثار نوشتاری آن بزرگوار است) چندین مقالت آن به همین بحث, ویژه شده است (مقالات: فلسفه و سفسطه, علم و ادراک و ارزش معلومات). در این مقاله ها, دیدگاههای سفسطه گرایان و نسبی گرایان کهن و جدید, تا زمان نگارش آن کتاب و اطلاعات موجود در زمان نگارش, مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته اند.
بخش مهمی از بررسیها, نظریه پردازیها, پژوهشها, باریک اندیشیها و روشن گریهای آن بزرگوار در این نوشتارها, مقاله ها در نکته های زیر می گنجد:
* حقیقت (گزاره واقع نما) وجود دارد.
* بازشناسی حقیقت از خطا (گزاره های غیرواقع نما).
* گزاره های واقع نما, دائمی و فرازمانی اند و نه موقّت.
* حقیقت, مطلق (فرا ذهنی) است و نه نسبی و….
این نگرشها و دیدگاههای ویژه در آن مقاله ها و سپس در دیگر نوشته ها و سخنرانیهای ایشان, گسترش یافته و برهانی تر شده اند. گرچه استمرار حیات استاد, مجال آن نداد که در پرتو آگاهیهای جدید, نگاهی دیگر به فلسفه رئالیستی خود بیفکند و ریشه های فلسفی آن را ژرفا بخشد و میوه های ناب از آن درخت معنی, هدیه فرماید; امّا همان معانی و مبانی, هنوز تازگی و شادابی خود را دارند و برای حقیقت گرایان, مایه های متین و قویم به شمار می روند.
2. تکلیف در برابر حقیقت: پس از پذیرش رئالیسم و واقع نمایی, پرسش اساسی آن است که انسان در رو در رویی با حقیقت, چه رسالتی را بر دوش دارد؟
استاد شهید, گزاره های زیر را پذیرفته بود:
الف. حقیقت (گوهر شخصی) نیست که یابنده, به دریافت آن دلخوش کند و نسبت به کنشها و واکنشهای دیگران در برابر آن گوهر ناب, مسؤولیتی در خود نبیند.
برخی, به حقیقت, تنها به عنوان (فهم فردی) می نگرند. آنان گمان دارند که یابنده حقیقت, تعالی وجودی پیدا می کند و در پرتو اتحاد عقلانی با معقول, گستره معنایی می یابد و راه کمال شخصی برای وی, گشوده می شود; امّا در ورای این درک, لازم نمی نماید که در برابر گمراهان و ره گریزان دلمشغولی روا بدارد. این گونه نگرش, در پاره ای از نحله های فردگرای عرفانی کم وبیش دیده می شود.
استاد شهید مطهری, که پرورده شریعت و عرفان اجتماعی اسلامی بود, با چنان باوری ناهمسازی داشت. درباور آن بزرگوار, یابنده حقیقت, اگر به دارندگی آن بسنده کند, آن را از کف خواهد داد. ارج و ماندگاری دستیابی به آن کیمیای بی مانند, به آن است که در برابر بی بهرگی انسانها از شیرینی حقیقت, دل بسوزاند و جان در راه این معنی بگذارد.
ب. استاد شهید, بر بنیاد نکته نخست, باور داشت که مادر برابر (حقیقت), دو مسؤولیت اساسی بر عهد داریم:
مسؤولیت نخست آن که: باید به گسترش (حق) اندیشید و هر روز, چشایی گروه بیش تری از مردمان را با مزه حقایق, آشنا ساخت. تأکید آن بزرگوار به مقوله هایی چون (ابلاغ), (تبلیغ) و… از این موضع برخاست. او باور داشت که در گسترده باوری حقیقت, فطرت آدمیان همراهی دارد. مهم آن است که بازدارنده ها از سر راه برداشته شوند و مبلّغ حقیقت, زبان گفت وگوی با فطرت را پیدا کند.
مسؤولیت دوم. موضع گیری در برابر کژنمایی و یا وارونه سازی حقیقت است. استاد, اظهار داشت: ناآگاهی فرد یا جمع از حقیقت, بی بهرگی است, ولی وارونگی حقیقت, بی بهرگی دو برابر; زیرا در این احوال, زمانی به درازا خواهد کشید که (حقّ ناب) به کمند درآید; چه این که زنگار از بر و روی حقیقت بر گرفتن, بسیار دشوارتر از بدچهره گشودن از قاب حقیقت است.
مبارزه آن دانشور با تحریف تحریف گران, با این دریافت, صورت گرفت. مبارزه ای که با عناوین گونه گون رخ نمود و در پایان, جان در آن راه نهاد و شهد شهادت را از کژنمایان راه حقیقت دریافت و پیشوای ایستادگی در برابر تحریف گران دوران گردید.
3. جسارت و ثبات شخصیت: نکته های پیشین, مبادی نظری حمیّت حق جویانه است. امّا برای پدید آوردن شخصیتی (حقیقت مدار) کفایت نمی کند. حساسیت حق خواهانه, در فرضی رخ می نماید که حق باور, از چنان روحیه باثبات وجسورانه ای برخوردار باشد که در گفتن حق نهراسد و خود را در دفاع از حقیقت نبازد; زیرا چه بسیار کسان بودند و هستند که در عرصه دیدگاه و نظر, به گزاره هایی باور داشتند و تکلیف خویش را در پاسداشت حقیقت می دانستند; اما به خاطر پرورش زبونانه و ضعف شخصیت, در مرحله ابراز و اظهار, تسلیم موج حاکم زمان شدند و در برابر سیاستهای عصری, واپس نشستند و شکست خورده به انزوا خزیدند.
شهید مطهری, از آنان بود که به این عنصر توجهی جدّی داشت و در بافت وجودی خویش, آن را پرورده بود. او از نوجوانی با این غیرت و حمیت و صلابت رشد کرده بود و تا عهد شهادت, به آن وفادار مانده بود.
شهید باهنر, از خاطرات همدهی با آن استاد فرزانه حکایت می کرد:
(کتابی منتشر شده بود که مطالبی علیه اسلام در آن وجود داشت. ایشان به دنبال آن بود. نسخه ای از آن پیدا کردم و در دو نسخه کپی گرفتم و یک نسخه را به استاد دادم و نسخه ای را پیش خود نگه داشتم, شاید بیش از بیست روز نگذشته بود که ایشان از من سوال کرد: با آن کتاب چه کردی؟ گفتم: من هنوز مطالعه نکرده ام. امّا دیدم ایشان فصل به فصل کتاب را خوانده است و نقطه ضعفهای آن را در 350 محور, مشخص کرده و نوشته بود.)1
این روحیه, در تمامی حیات مبارک آن بزرگوار پا بر جا ماند. حتی در دوره اوج نهضت اسلامی و جوش و خروش مردمی, باز (شهید باهنر) حکایت می کند:
(در شرایط بسیار تند و حاد انقلاب, در آن روزهایی که راهپیماییهای بزرگ و تظاهرات پرشور علیه حاکمیت رژیم طاغوتی بر قرار می شد, ناگهان ایشان در گوشه ای از مجله ای, روز نامه ای و یا در تفسیری از رادیوی بیگانه ای یا در مجله خارجی مطلبی درباره اسلام می دید که می خواستند چهره اسلام را مخدوش جلوه دهند, گویی این حادثه مثل بمب در درون استاد منفجر می شد… گویی تمام اضطرابش و نگرانی اش و غم و غصه اش این بود که چرا اسلام را واژگونه تفسیر کرده اند و چرا علیه اسلام قلمفرسایی کرده اند.)2
و بدین گونه, آن بزرگوار, نهاد استواری و برّایی در بیان حقیقت شد. او در باورهایش, هیچ گونه سازشکاری و صلح جویی را بر نتافت, با تأکید و استواری و حتی در موارد ضروری با تندی, با بیراهه روان سرسختی نشان داد و از طعن زنان واپس گرا و یا روشنفکرنما نهراسید و دربرابر تیرهای زهرآگین مقدس نمایان و مارکسیست گرایان پایداری نشان داد. او در تدوین نوشتارها و گفتارهایی چون: فلسفه حجاب, نظام حقوق زن, و دهها اثر دیگر, از جبهه تقدّس نمای دینی, زیانها و آسیبهای سهمگین دریافت و هرگونه بی مهری, و آزار و اذیتی را به خاطر مسؤولیتی که در برابر حقیقت برای خود احساس می کرد, به جان خرید. و از دیگر سوی, با نوشتارهایی چون: نقدی بر مارکسیسم, نقدهایی بر برخی از روشنفکران زمانه خود و… از لجن پراکنی پیرامونیان, دنباله روها و فرمانبرداران آن قوم نهراسید و مسؤولیت خویش را در دوره روشنفکرنمایی به فراموشی نسپرد:
(استاد در معرفی و دفاع از اصول و مبانی اسلام, به هیچ وجه کوتاه نمی آمد و گاه سخت بر می آشفت و عصبانی می شد. عصبانیتی که از علی(ع) آموخته بود و آن را رمز بقای اصول و فروع دین می دانست: پیامبر(ص) در مورد علی(ع) فرموده بود:علی(ع) خشن فی ذات اللّه) علی در امور مربوط به خداوند, خشن و سخت گیر است… مطهری در جمع فضلا و مدرسین حوزه, به صراحت اعلام کرد: من رسالت خویش را در معرفی اسلام راستین و فقاهتی و نفی و افشای افکار انحرافی و التقاطی انجام خواهم داد. حتی اگر به سخت ترین اتهامات متهم شوم و نزدیک ترین چهره ها را از خود برنجانم.)3
سوز دینی
حق مداری استاد شهید, در عرصه دین پژوهی, به او سوز و گداز دینی داد. روحیه حق باورانه او, در معرفت شناختی دین به بار نشست و جانمایه ایمانی به او شتاب دو چندان بخشید. او, به روشنی بیان داشت: نوشته های خویش را بر بنیاد نیاز دینی جامعه نگاشته و تب وتاب پرسشهای دینی زمانه اش, گزاره ها و مقوله های کاوشهای علمی و تلاشهای اجتماعی دین خواهانه او را ساخت و پرداخت.4
نگرش مطهری, به دین اسلام, که در شاخه شیعی آن تفسیر راستین یافته بود, از اصول و قواعدی برخوردار بود و از جمله:
1. باورهای دینی, عقلانی اند و امکان دفاع عقلانی از گزاره های دینی, وجود دارد. (نفی فیدئیسم).
2. دین اسلام (با تفسیر شیعی آن) تنها شریعت حق است. (نفی پلورالیزم دینی).
3. دین اسلام, پایندان سعادت دینی و اخروی است, نه تنها دیانتی آرمانده که برنامه ساز نیز هست و برای تمامی عصرها و نسلها پاسخ گوست (نفی سکولاریسم).
و….
نگرشی به دین در قالب گزاره های یاد شده برای استاد شهید, باور مداری دینی پدید آورد و در دفاع عقلانی از دیانت, او را به تکاپوی عاشقانه کشاند.
او, در این شور بی کران, مرز و قلمرو نشناخت. هرجا که احساس تکلیف کرد, درنگ نداشت. محاسبه جایگاه و موقعیت خود را در معادلات به حساب نیاورد, نیاز جامه روزگار را مبنای ورود به عرصه های فکر و عمل قرار داد. نگاشته بزرگ و ارجمند او: داستان راستان و نظام حقوق زن در اسلام, نمونه هایی نیک برای راستی و درستی این سخن اند. در کتاب نخست, چه بسیار کسان که ورود آن بزرگوار را به عرصه داستان نویسی به زبان ساده, کسر شأن آن فیلسوف مجتهد دانستند و آن را پس از کتابهای فخیم و عمیق چونان شرح بر اصول فلسفه و روش رئالیسم و دیگر نگاشته های پرژرف, موجب افول و پس رفت موقعیت ایشان انگاشتند; اما آن بزرگوار با آن گفته های طنز و طعن, احساس مسؤولیت را از کف نداد و گام به عقب ننهاد و در پیش گفته های چاپ بعد آن کتاب, با بیانی مستدلّ و قاطع, بنیاد شأن اندیشان و مصلحت نگران را بر باد داد. و از جایگاه تکلیف و سوز دینی, به دفاع برخاست.
درباره نگاشته های او در نشریه (زن روز) که در پاسخ یکی از کژاندیشان و در دفاع از حقوق زنان در اسلام نوشته, از این سوی و آن سوی غوغایی برخاست و پرخاش و ناروا گوییها فضای فکر و اندیشه جامعه را آلود و شماری گفتند: چرا و چگونه در هفته نامه ای ناموجه, مقاله استاد نشر یافت؟ هنگامه ها, در موضع استاد خلل نیافرید و تا پایان آن مجموعه مقاله های استاد در آن نشریه, منتشر شد. استاد عقیده داشت که آن مطالب بایستی در همان جایی درج شوند که سخنان زهرآگین, علیه حقوق زن در اسلام نشر شده است.
شهید مطهری, در تکلیف گرایی خویش به نکته هایی پای بند بود: 1 . حقایق دینی نباید به بهانه مصالح و… پنهان و کتمان شوند. این نکته, از مبادی تفکر سوزمدارانه دینی استاد بود. به نظر وی, پنهان ماندن معارف دینی به خاطر مصلحت سنجها, زیان سنگینی را به دین باوران زده و خواهد زد. ایشان در نوشته ها و گفته های گوناگون, به این مسأله اشارت داشت. از جمله در کتاب (فلسفه حجاب) فصل مستقلی را با عنوان: کتمان یا اظهار) گشود و چنین ابراز کرد:
(بعضی دیگر را عقیده بر این شد. که هر چند از نظر حقیقت و واقع مطلب همین است, ولی با ملاحظات عصر و زمان که مردم دنباله بهانه می گردند که قید و عنان را به هر شکل و به هر صورت دور بریزند, باید قسمتی از واقعیات را کتمان کرد که موجب بهانه نشود.
… این جاست که فلسفه کتمان و محافظه کاری پا به میان می نهد. فلسفه کتمان اختصاص به این مسأله ندارد….
[امّا]… عقیده بعضی از کارشناسان اجتماعی این است که: علت این افراط و بی بندوباری, توهمهای غلطی است که اجتماع درباره حجاب داشته است. علت این بوده که حقایق گفته نشده است. اگر همان که اسلام خود گفته است, گفته می شد, کار به این جا که کشیده است, کشیده نمی شد.
… آنچه به عنوان مصلحت اندیشی عنوان می شود که می گویند: مصلحت نیست گفته شود, هر چند حقیقت باشد, عقیده من برخلاف این مصلحت اندیشی است. من مصلحت را در گفتن حقیقت می دانم.)5
2. در بیان معارف دین, مزاج گویی (برابر گرایشها و خواستهای مخاطبان سخن گفتن) روا نیست. این, نکته ای است که شهید مطهری بارها بر آن تأکید داشت6 و آن را عامل اساسی واژگونه نمایی تصویر شریعت دانست.
استاد شهید, افزون بر سفارشهای اخلاقی, نگاه ساختاری به این مقوله داشت. او, در مقاله نفیس: (مشکلات اساسی سازمان روحانیت) به تحلیل و جمع بندی مزایای حوزه های شیعه و سستیها و کاستیهای آن پرداخت و از جمله به این نکته توجه کرد که شیوه پیوند مالی عوام و حوزه ها, موجب آن بود و هست که روحیه مزاج گویی و هماهنگ سازی گفتار و کردار با میل عوام, در حوزه های شیعی کم وبیش رواج یابد. جدای از میزان درستی این تحلیل, این مطلب توجه آن بزرگوار را به این نکته نشان می دهد که افزون بر سفارشهای اخلاقی به مبلغان دین, باید به ساختار نظام تبلیغ دینی توجه داشت و با یک آسیب شناسی جدّی, زمینه های مخاطب گرایی منفی را از بین برد و مخاطب گرایی مثبت (توجه به نیازهای مخاطب) را جایگزین آن ساخت.
3. سوز دینی, با نمادها و ابزارهای مقدّس و مشروع, بایستی ابراز شود. این اصل, نکته اساسی است که (سوزمداران واقعی دیانت) را از (شباهت جویان و دورویان) باز می نمایاند و مرزی ظریف اما درخور شناخت در میان رسته های همانند, پدید می آورد.
در تاریخ دیانت و از جمله دین اسلام و کیش شیعی, مدعیان شور و گداز دینی اندک نبودن, امّا آیا همگان به راستی از سوز مبارک شریعت خواهی برخوردارد بودند؟ آیا همه درد دین داشتند و از هیمنه ظاهری لشکر باطل, بر آشفته بودند؟
پاسخ این پرسشها, چندان سخت نیست. چه بسیار که در پشت و پناه دعوی دینداری, بر مرکب خودخواهی و قدرت مداری و مال جویی و… سوار بودند و البته در این میان, جمع سوز داران واقعی نیز, اندک نبودند; اما چگونه می توان مرزها و رسته ها و دسته ها را شناخت و داوری کرد؟
استاد شهید, به درستی اشاره کرده که دین خواهان واقعی, در وسائل و ابزار, اخلاق گرا و شریعت مدارند. هدفهای مقدس را, بهانه ای برای هر گفتار و کردار نمی کنند. باوردارند: مقصد درست, جز از راه درست گذر نمی کند.7 سوزمند واقعی دین, نه تنها کاخ بلند دیانت را بر جعل و تزویر و دروغ و… بنیاد نمی نهد, بلکه حتی از تکیه کردن بر ناآگاهی مردمان نیز خودداری می ورزد.
استاد شهید, در یاد کرد ویژگی پیامبر اکرم(ص) می نویسد:
(او, از نقاط ضعف مردم و جهالتهای آنان استفاده نمی کرد و بر عکس, با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالتشان واقف می ساخت. روزی که ابراهیم, پسر هیجده ماهه اش, از دنیا رفت, از قضا آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: علت این که کسوف شد, مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد. او, در مقابل این خیال جاهلانه مردم, سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد, بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس! ماه و خورشید دو آیت خدا هستند و برای مردن کسی نمی گیرند.)8
دافعه علوی
استاد مطهری, در درآمد کتاب جاذبه و دافعه امام علی(ع), به تیپ شناسی انسانها اشاره داشت و این که انسانها در چهار گروه می گنجند: برخی نه جاذبه دارند و نه دافعه و گروهی دافعه دارند و نه جاذبه و جمعی جاذبه دارند بدون دافعه. و دست آخر گروه متعادل را بر می شمرد که هم جاذبه دارند و هم دافعه.
به نظر وی, هیچ یک از سه گروه نخست, شخصیت سالمی ندارند, هر کدام با بیماری و افتی روبرو و تنها گروه چهارم است که می توان ایشان را دارای تعادل روانی شخصیتی دانست. هر چند در همین گروه نیز, فاصله ها بسیار است. او نماد اعلای شخصیت سالم و برجسته را, علی(ع) می شمرد که که هم شیفتگان با عشقی مجنون وار داشت و هم دشمنانی بس کینه توز و سرسخت.
قراءت استاد از دیانت نیز, باهمین نگاه و نگرش, همساز بود. او, دین را مجموعه گزاره هایی که با هر ایده و با هر دیدگاه و نظریه ای هماهنگی بنماید, نداشت, بلکه باور داشت که دین, درگزاره هایی که عنوان می کند, با برخی از ایده ها و دیدگاهها می ستیزد. به دیگر سخن, دین, تنها وجه ایجابی و اثباتی ندارد, بلکه وجه سلبی و نفی کننده ای نیز دارد.
دراین زمینه, اشاره به پاره ای از دیدگاههای آن استاد بزرگوار, مفید می نماید:
1. استاد بر این نظر بود که: دین اسلام, از باورهای صلح کلی و انسانهای همه فرقه پسند دفاع نمی کند, این دین, باورهایی را طرح می کند و به دفاع از آن می پردازد که خواه ناخواه, با پاره ای از باورها درگیر می شود و جمعی از انسانها را به چالش می کشاند و در جبهه مقابل قرار می دهد.
(عده ای از وشنفکرهای اخیر, مثل فروغی به سعدی ایراد می گیرند که چرا گفته است:
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری
می گویند: مگر می شود خدا دشمن کسی باشد, یا مگرکسی می تواند دشمن خدا باشد… اینها فرض می کنند که خدا از نظر مسلک (العیاذ بالله یک صلح کلی است یعنی هر کسی, هر مسلکی و هر راهی می خواهد داشته باشد, اینها دیگر به خدا مربوط نیست, دوست و دشمن دیگر معنی ندارد.)9
2. تفکر دینی, از انسان مداری بی حد و مرز و بیش از اندازه و نابرابر با ترازهای و معیارها, دفاع نمی کند. استاد مطهری, بر این باور بود که (انسانِ زیستی) نمی تواند مبنای حقوق بشر باشد, بلکه (انسانیست) است که فلسفه و علت غایی حقوق انسانی است. با همین نگرش, به نقد پاره ای از شبهه ها در مورد حقوق بشر در احکام اسلامی پرداخت و نیز به نقد دیدگاههای محض اومانیستی رو آورد که (انسان زیستی) را محور حقوق بشر دانستند و ارتباط برابر انسانها را (بدون توجه به رفتارها و باورها) تبلیغ کردند و حتی از احترام به عقاید و باورهای خرافی انسانها سخن گفتند.
به نظر استاد شهید, تمامی این سخنان و نظریه پردازیها, با نادیده انگاشتن دو اصل اساسی صورت گرفت: احترام حقیقت و ارج انسانیت. دراین دیدگاه, آدمی تنها به خاطر ویژگیهای زیستی, بزرگ داشته شد و مورد احترام قرار گرفت و حقیقت و انسانیت, نادیده انگاشته شد. امّا تفکر دینی, آن دو را برتر از حق زیستی آدمی می داند و در نتیجه, درچالش و ناهمسازی, حقیقت را به مسلخ نمی برد و انسانیت را در پای آدمیت ذبح نمی کند.
([می گویند:] رابطه یک نفر مؤمن با همه انسانها علی السویه است. با همه انسانها باید رابطه دوستی و مودّت داشته باشد و نباید میان انسانی و انسانی فرق بگذارد.
… این مطلب, باتعلیمات اسلامی جور درنمی آید… این امر, با دین جامعه ساز, یعنی دینی که مسؤولیت ساختن یک جامعه را بر عهده گرفته است, جور در نمی آید. فرق است میان تعلیماتی که صرفاً یک تعلیمات اخلاقی و فردی است و تعلیماتی که علاوه بر جنبه فردی, جنبه اجتماعی هم دارد در این تعلیمات, نمی تواند میان انسان مؤمن و انسان ضدایمان هیچ فرقی گذاشته نشود.)10
3. استاد, به روشنی بیان داشت: در تفکر دینی, شهروندان در یک رتبه قرار ندارند, چه در جامعه جهانی و چه در حکومت دینی, شهروندان خودی, کسانی هستند که در باورهای دینی و مسلکی هم گرایشند و در امت اعتقادی قرار دارند. اینانند که باید با یکدیگر همبستگی داشته باشند, راز دار و محرم اسرار درون گروهی امت دینی شمرده شوند, اما آنان که از این گردونه بیرونند, گرچه از حرمت و حقوق پایداری برخوردارند, اما نباید در جامعه خودی امت اسلامی, به عضویت درآیند, یا با آن نگاه, با ایشان برخورد شود.
(در یک آیه دیگر در سوره آل عمران, می فرماید: (لاتتخدوا بطانةً من دونکم) … (بطانة) یعنی آستر… در جامعه مسلمان, غیرمسلمان هم شرکت داشته باشند, مانعی ندارد, ولی یک وقت هست به صورت (ظهاره) شرکت دارند, یعنی پارچه شناخته شده, آن که دیده می شود. و یک وقت به صورت بطانة و آستر; یعنی تشکیلات اسلامی یک کارهای علنی دارد. یک کاری سرّی و مخفی… غیر مسلمان را در اسرار جامعه مسلمان, در کارهای اساسی و پنهانی و نهانی و کارهایی که در زیر و باطن اجتماع است, شرکت دادن جایز نیست.)11
4. دینداری بدون اعلان براءت از دشمنان دین, ناتمام, نارسا و ابتر است. این سخنی بود که استاد به گونه های گوناگون در نوشتارها و گفتارها, بر آن تأکید داشت. او, این تعبیر را بر گزید که (شرط مؤمن بودن, کافر بودن است) و یاواژه (کفر مقدس) را ابداع کرد. سخنان روشن و بی آمیغ و ی, در این زمینه, بی نیاز از هرگونه شرح می نماید:
([ابراهیم و پیروان او, به بستگان خود گفتند:] (کفرنا بکم) (این تعبیر جالب است و در قرآن مکرر آمده است) تنها شما کافر نیستید, ما هم کافریم. شما کافرید به آنچه ما ایمان داریم, ما هم کافریم به شما و به عقیده و مسلک شما. گفتیم که در مفهوم کفر, ستیزه کردن و مبارزه کردن و مخالفت کردن عملی نهفته است. یعنی به شدت با شما و با عقیده شما مبارزه خواهیم کرد. … این است که شرط مؤمن بودن, کافر بودن هم هست.)12
ییا می نویسد:
(از آن جا که ریشه اصلی لغت کفر, همان پوشاندن ومخالفت کردن و جبهه گرفتن است; لذا گاهی اوقات در قرآن, چهره مقدس می گیرد که از همه روشنتر در آیت الکرسی است… فمن یکفر بالطاغوت… یعنی هر مؤمنی باید کافر نیز باشد; یعنی به حق که ایمان دارد, بایستی درمقابل با طل موضع بگیرد و آن را انکار کند و این است همان کفر مقدس.)13
* * *
و درپایان, با گذشت دو دهه از شهادت مطهری, هنوز بیان نافذ و قلم منطق و شورمندانه او, الگویی برای نسل فاضل و یا نوخاسته حوزه هاست که چون او موجهای فکری زمان خود را بشناسند و با مسائل عصر در آویزند. نه ساده نگرانه از کنار شبهه ها و پرسشها و اندیشه های جدید بگذرند و چشم از آن فرو بندند و نه سبکبارانه به آن وادی برایند و قبل از برداشت توش و زاد کافی از قرآن و سنّت , به بازخوانی اندیشه های عصر رو آورند و به سرعت, در آن منظومه های فکری قرار گیرند. دو نکته ای که در این روزگار نیز, خطرها و آفتهای جدی هستند که حوزه های دینی را تهدید می کنند و نبود دانشوران زمان شناس و دین باوری چونان استاد فرزانه شهید مطهری را بیش از پیش نمایان می سازند.
پی نوشتها:
1. سیمای استاد, در نگاه یاران.
2. همان مدرک.
3. روزنامه کیهان, 1361/2/12.
4. (عدل الهی), پیشگفتار.
5. (مسأله حجاب), شهید مطهری 252/ به بعد.
6. (ده گفتار), شهید مطهری269/به بعد.
7. (سیری در سیره نبوی), شهید مطهری118/ به بعد.
8. همان مدرک/136 137 .
9. (آشنایی با قرآن), ج227/6.
10. همان مدرک225/.
11. همان مدرک228/.
12. همان مدرک237/.
13. همان مدرک, ج144/1.