در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، عبدالرضا ایزدپناه ؛


پیدایش تمدنها و فرهنگهای اصیل و با ارزش, مرهون تلاش رادمردان اندیشه وری است که با دانش گسترده و بینش ژرف خویش, بنیاد اندیشه های نو را پی ریختند و در این راه از هیچ نهراسیدند, نه از قدرتها و نه از غوغای عوام و نه حسد خواص.

اینان, با این که در هردوره اندک شمارند, ولی به خاطر پایداری در راه هدف و ایمان به راه, پایه تمدنهای عظیمی را پی ریخته اند و اندیشه های نوی را بنیان نهاده اند.

اینان, چونان پیام آوران الهی, بر بام تاریخ بشر, نور افشاندند و ره گم کردگان را ره نمودند.این طلایه داران, چنان نبود که با تشویق و به به خاص و عام در کار سترگ خویش باشند که بارهای بار, در هرآن و لحظه, زهرکین بود که در کام آنان فرومی چکاندند. آماج تهمتها بودند و نامردمیها.

ولی آن روی قضیّه, پاکان و پاک سیرتان و بی آلایشانی بودند, که در نهان خانه دل خود, جایشان داده بودند و افکار و دیدگاههای آنان را می پذیرفتند و در کوی و برزن می گستراندند و از این سرزمین به آن سرزمین انتقال می دادند و جامه جهانی بر قامت اندیشه های نو پیدای تمدن آفرینان, می پوشاندند.

اینان بودند که پیام آنان را به نسلها و عصرها رساندند.

هسته مرکزی و اصلی ملتها, مکانت بزرگان خویش را پاس داشتند و با شرح اندیشه آنان و حفظ آثار و کشف راز و رمز توفیق و پیروزی اندیشه وران خود, زندگی و مشی اینان را اسوه خویش و نسلهای امروز و فردای ملت خویش قرار دادند و در کشاکش دهر, از اندیشه های ناب این اسوه ها بهره بردند و به سوی ترقی و تعالی و بهروزی پیش رفتند.

تاریخ جهان, بویژه تاریخ تمدن ملتها, گواه این مدعاست.

ملتهای با تمدن و بزرگ, نه تنها دانشوران و مصلحان خود را بر قله نشاندند که با انتقال افکار و آثار آنان به جای جای گیتی, از آنان, چهره های جهانی و تاریخی ساختند.

ملت ما, بزرگ می دارد دانشوران خود را, پاس می دارد از شخصیت آنان, مزارشان را الهام بخش قرار می دهد, ولی این گرامی داشتها, در سطح انجام می یابد و به ژرفا راه نمی یابد و بیرون مرزها را در نمی نوردد و برای گشودن کار بسته زندگی, از اندیشه های ناب این خداوندان اندیشه, کمک گرفته نمی شود.

امروز, نسل تحصیل کرده ما, (کانت), (هاید گر), (پوپر) و... را از شخصیتهای برجسته و نوآور و تحول آفرین خود, بهتر می شناسد.

چنان به دور از اندیشه وران زیسته ایم که آثار گرانقدر آنان, طعمه موریانه شده اند و یا به تاراج رفته اند.

اگر تنی چند از میراث بانان بزرگ, چونان: آقا بزرگ تهرانی, سید محسن امین و... نبود, امروز ما از پیشینه تاریخی خود, بریده شده بودیم و از آن همه حماسه در عرصه دانش, معنویت, فرهنگ و ایثار محروم.

امروز که دولت کریمه, پاگرفته و همه امکانات, برای شناختن و شناساندنِ معارف, فرهنگ و رجال اسلامی مهیاست, باید دامنه تلاش را گسترد و ناکامیها و کاستیهای گذشته را جبران کرد و افتخارات و سرمایه های فرهنگی و معنوی خود را به بهترین وجه, شناساند.

امروز, باید تلاش اندیشه وران بزرگ ما, در متون آموزشی, نمایانده شود, تا طالب علمان در حوزه و دانشگاه, افزون بربهره وری, به پیشینه پرافتخار خویش, آشنا شوند.

اگر چنین شود, نسلی پیشرو, سازنده و پیش برنده فرهنگ و تمدن اسلامی, ظهور می کند و جامعه موعود قرآن را (وراثت مستضعفان و حاکمیت آنان) جامه عمل می پوشاند.

پیمودن این راه, مجاهدتهای خالصانه در عرصه های گوناگون می طلبد که از مهم ترین آنها, اسوه کردن طلایه داران و بزرگانی است که خاستگاه و عامل این انقلاب, افکار و اندیشه ها و جهاد علمی و فکری آنان بوده است. آنان که پرچم فرهنگ نواندیشی دینی را برافراشتند و اصول و قواعد تفکر این انقلاب را پی ریختند.

امام راحل, در همه عرصه ها, علامه طباطبایی, شهید مطهری, شهید صدر, شهید بهشتی و دیگر اندیشه وران روشن اندیش اسلامی اسوه های قله سان امت محمدی(ص) هستند. آنان که از مشرب فکری این بزرگان, ارتزاق کرده اند و اهداف, خط مشی و روش آنان را نه در یک بعد که کامل و جامع, نوش کرده اند, بایسته است راه و رسم, خط تفکر,شیوه دریافت, چگونگی برخورد آنان را با توطئه های فکری و فرهنگی دشمنان, دلیل راه طالب علمان کنند و خود, چونان آنان بیندیشند و کاری را در اولویت قرار دهند که اگر آنان بودند, چنین می کردند.

اگر درنبود آن بزرگواران, پرچم افکار و انظار آنان, بر بام فرهنگ و اندیشه این مرز و بوم برافراشته نماند و بسان آغاز پیروزی انقلاب, دلیل راه جوانان, دانشجویان, طالب علمان و دیگر گروههای این مملکت نباشد, نسل جدید حوزه و نسلهای آینده مسلمان, راه گم خواهند کرد و دشمنان آگاه, به تحریف راه و رسم و چهره آنان خواهند پرداخت و دوستان تنگ اندیش نیز, در همین تور, گرفتار خواهند آمد و به جای فراخ کردن اندیشه خویش و کمال بخشیدن به فهم و شعور فرهنگی خود, وجود دریاوش و افکار بی کرانه آنان را در برکه بی عمق ذهن و تصور خود, به تفسیر خواهند نشست و دو باره اندیشه های جاهلی پیش از انقلاب اسلامی,سر بر خواهد آورد و ساحت فکری و فرهنگی جامعه های اسلامی را فرو خواهد پوشاند و میدان را بر اندیشه ناب اسلامی, تنگ خواهد کرد و آن همه تلاش و رنج را, که شخصیتهای والامقامی چون: مطهری و صدر, در راه احیای اسلام, متحمل شدند, در باتلاق جهل, از فرادید مشتاقان و شیدایان اسلام ناب, نهان خواهند داشت.

از این روی, امروز, که لشکر جهل, از هرسوی بر جامعه اسلامی یورش آورده و تاریکی می پراکند, بیش از هرحرکت بازدارنده, بایسته است صاحبان اندیشه های بیداری آفرین را بشناسانیم و الگوی آموزشی و تربیتی نسل نوخواسته قرار دهیم, تا آسمان قلعه آگاهی, برای همیشه از ابرهای تیره جهل, مصون بماند.

به باور ما, اگر شهید مطهری و شهید صدر, درست برای ملت ما شناسانده شوند و همه ابعاد فکری آنان شرح شود و در حوزه, به گونه جدّی و دقیق, محور بحث و کندوکاو قرار بگیرند و بویژه روی نقاط مشترک اندیشه آنان, درنگ و دقت بیشتری شود, اندیشه و فرهنگ در جامع ما, در مسیر درستی ره خواهد پیمود.

در این مقال, روی ویژگیهای مشترک این دو فرزانه, که امروز گره از کاربسته ما می گشاید و سمت و سوی حرکت فرهنگی ما را استوار می سازد, تکیه می کنیم. به امید آن که مفید افتد.

هم اندیشی

گویا, در دو سرزمین (ایران و عراق), دو پیام آور را پروردگار برگزید, تا معارف ناب اسلامی را به جهانیان بنمایانند و غبار سالیان دراز انزوای اندیشه دینی را بسترند و چراغ هدایت دو ملت مسلمان را در این روزگار تاریک, دردست گیرند و از سر درد و تعهد, امواج خروشان و ایمان سوز فرهنگ و اندیشه ناسازگار با ارزشهای دینی را بشکافند و دلهای جوانان مسلمان را, مجذوب گوارای زلال معارف اسلامی کنند و در اندیشه آنان انقلابی ژرف, بیافرینند.

این دو عالم ربانی, با این که دور از یکدیگر می زیستند و در کار آموختن و آموزاندن و بازسازی اندیشه دینی بودند, امّا از آن جا که از لایه های رویین گذشته بودند و به هسته اصلی دست یافته بودند و روح اسلام, در جان, روان, خط مشی و زندگی آنان, اثر ژرفی گذارده بود, بسیار نزدیک به هم می اندیشیدند. این یگانگی و پیوند, چنان بود که نظاره گر از برون, اگر آشنایی با دو حوزه درسی آنان نمی داشت, چنین می پنداشت که در محضر یک استاد چیره دست, تیزبین و جامع نگر, پرورده شده و بالیده اند و در مقوله های گوناگون اسلام و چگونگی احیای آن, به طراحی پرداخته اند و نقشه بنای عظیم تفکر تحول آفرین اسلام را, باهم ترسیم کرده اند.

وقتی در آثار آن دو, به تفرّج می پردازی, بوی اسلام ناب محمّدی به مشام می رسد. در روش تبیین, شیوه استدلال, جهت گیری سخن, یک آهنگ دارند. دغدغه ها و دردهای هردو, یکی است.

هردو, اندیشه های درست را از نادرست, خیلی زود تشخیص می دادند و آنچه درست بود, بر جامعه علمی و فرهنگی عرضه می داشتند و از آنچه نادرست بود, حذر می دادند.هردو, اندیشه وارداتی و تباهی آفرین شرق و غرب را, عالمانه و موشکافانه به نقد می گذاردند: یکی با نوشتن (اقتصادنا) نظام اقتصادی شرق و غرب را به بوته بررسی می نهاد و عالمانه و به دور از هو و جنجال, آن جاها که به حال جامعه زیان داشت, می نمایاند و موضع اسلام را, در برابر آنها اعلام می داشت و دیگری با درسهایی در باره مارکسیسم و درنگی عمیق و راه گشا و واقع بینانه در اصول حاکم بر اقتصاد اسلامی, آب را از سراب متمایز می کرد و راه درستِ معیشت را روشن می کرد.

یکی با ارائه تحلیلی درست از تاریخ اسلام, تشیّع را مولود طبیعی اسلام معرفی می کند که شالوده آن, به دست پیامبر(ص) و به فرمان پروردگار, پی ریزی شده و اساس آن, استوار گردیده است و دیگری, با سیری تحقیقی و ژرف در نهج البلاغه, و نمودن و آشکار کردن جاذبه ها و دافعه های علی(ع) و تحلیل حساس ترین فراز تاریخ اسلام, چنان علی(ع) را می شناساند که هرخواننده منصفی از گروههای اسلامی, به خوبی درک می کند که زندگی بدون حضور جدّی علی(ع), تاریک است و پریشان.

او, با بررسی حماسه حسینی, سیره امامان, کندوکاو در رهبری در اسلام و ولاءها و ولایتها, راه را از کژراهه باز می شناساند و غبار خرافه را از سیمای امامان می زداید و به گونه ای به ترسیم زندگی آنان می پردازد که برای هرکس که اراده پیروی از آنان بکند, به آسانی عملی باشد. امامی مطرح نمی کند در هاله ای از تقدس و دست نیافتنی و غیر قابل الگوگیری.

شیعه, پس از غیبت حضرت مهدی(عج), با موجی از پرسش روبه رو شد, چه از درون و چه از برون. فرقه های گوناگونی به وجود آمدند, گروهی به انکار برخاستند و گروهی به دفاع. عالمان بیدار و موقع شناس شیعی, توان علمی خود را به کار بستند تا ابهامها را بزدایند و شیعه را که به خاطر این باور مقدس, در تنگنای سختی گرفتار آمده بود و از هرسو امواج تهم,ت سیلی به صورت او می زد و غریب تر و بی کس تر از پیش سر در گریبان داشت, به ساحل رهایی برساند و سرفراز در برابر هرگردن فرازی بایستد و از عقاید خود به دفاع برخیزد.

این کار سترگ, پس از غیبت امام عصر, تاکنون, در هرزمانی به اقتضای همان زمان و پرسشها و ابهامها, ادامه داشته و در عصر ما, از جمله کسانی که عالمانه به این وادی گام نهادند و شیعه را بحق سرافراز کردند و چهره علمی و دقیقی از شیعه در این بعد, نمایاندند, این دو عزیز بودند.

آن دو, فلسفه اسلامی را درست شرح کردند و نقاط قوّت آن را به گونه ای شایسته نمایاندند و برتریهای آن را بر فلسفه غرب و شرق, نشان دادند و شبهات را با این ابزار کارآمد, برطرف کردند و به پرسشهای گوناگون, پاسخ در خور, عرضه داشتند.

با قرآن, انسی ویژه داشتند و در عمومی کردن فهم قرآن و حضور جدّی کتاب الهی در متن جامعه و نظام آموزشی حوزه ها, تلاشها کردند. روشهای نوی را در تفسیر قرآن, عرضه داشتند. هردو, حرکت عظیم مردم مسلمان ایران را, به رهبری معمار بزرگ انقلاب, حضرت امام خمینی از عمق جان می ستودند و برای تغذیه فکری آن از دل و جان مایه گذاشتند و سرمایه عظیم علمی را که در کف داشتند, بی دریغ نثار کردند.

شهید صدر, با شجاعتی شگفت انگیز, در عراق مخوف و در دوران حاکمیت ستم پیشه ترین حاکمان روزگار, همه امکانات خود را در خدمت انقلاب گذارد و با همت و پشتکارداری فراوان, یک سری نوشته های عمیق و کارگشا, عرضه داشت, تا در پی ریزی جامعه اسلامی به کار آید.

او, علاقه شدید خود را به امام خمینی در سخت ترین شرایط اعلام می دارد. همه حوزویان و آزادگان را به ذوب شدن در وجود نورانی و ملکوتی امام راحل, فرامی خواند. خالصانه از خدای خود می خواهد که دامنه مبارک جمهوری اسلامی را به همه کشورهای اسلامی, بگستراند.

شهید مطهری نیز, هرچه داشت در کف گرفت و تقدیم ملت خداجوی ایران کرد.

او, تحقق هدفهای خود را در جمهوری اسلامی می دید. تلاش فراوان کرد, تا مبانی اسلامی این حرکت عظیم را روشن کند.با سرمایه عظیم علمی خود, به تبیین اهداف و برنامه های انقلاب اسلامی پرداخت و با این حرکت سنجیده, در برابر اندیشه های باطل ایستاد و برای حاکمیت ارزشهای اصیل اسلامی, پای فشارد.

آن دو عزیز, از آن جا که هرحرکت فکری را بدون جهاد اکبر و حرکت عمیق معنوی و تحول عظیم روحی, سترون می دیدند, تلاش فراوان کردند, تا روح معنویت را به جامعه بدمند و حرکت فکری اسلامی را با این ویژگی, از دیگر حرکتها, مشخص کنند و راه را از بیراهه, بنمایانند و به همه علاقه مندان به اسلام راستین و تحول آفرین, این نکته را گوشزد کنند که حرکت اصلاحی اسلام, مبارزات سیاسی اسلام و... از اخلاقیّات و معنویات, جدایی ناپذیر است.

آری, شهید مطهری و شهید صدر, با پاسخ به پرسشهای زمان, حلّ معضلات فکری جدید, عرضه افکار نوپیدا بر منابع اسلامی, حرکت فکری جدیدی را پی ریختند و بنای تمدن نوی را گذاردند.

اینان, با نشان دادن قدرت دین, در اداره زندگی بشر و تفسیر عصری از دین, معمار تمدّن و فرهنگ جدید, در این روزگار شدند.

استمرار راه آن دو بزرگ, در گرو شناخت آرمانهای آنان, روشهایی که در تفسیر دین, به یادگار گذاردند, قواعدی که برای احیای عصری دین, پی ریختند و... است.

آن دو بزرگ, حساسیتها و دردهای مشترک داشتند. شناخت و تبیین این حساسیتها و دردها, کاری است بزرگ بردوش متفکران و فرهیختگان ایران اسلامی که باید با بهره وری درست از امکانات موجود, در رأس برنامه فکری خود بگذارند, تا نسلی متفکر, هدفمند, درست اندیش, ظهور کند و ببالد و بازوی توانمند انقلاب اسلامی شود.

در این جا, برخی از موضوعاتی را که دو متفکر اسلامی, روی آنها حساسیت ویژه داشتند و در جای جای آثارشان, بدانها پرداختنه اند, اشاره و چند نمونه را گزینش می کنیم و با شرح بیشتری می آوریم:

1 . دغدغه کارآمد کردن دین و نمایاندن تواناییهای آن, در اداره جامعه و حلّ مشکلات آنها.

2 . اصلاح و سامان دادن به حوزه ها.

3 . برخورد دقیق و بر اساس موازین, با انظار و اندیشه های دیگران.

4 . آزاداندیشی و آزادگی.

5 . حراست از مرزهای عقیدتی و ارزشی اسلام.

6 . مبارزه اصولی و بسامان با علل انحراف و پرهیز از درگیری با معلولها.

7 . نگاه نظامواره به اسلام.

8 . احیای ابعاد اجتماعی, سیاسی و اقتصادی و دمیدن روح حماسه به اندام فکری دینی.

9 . دغدغه حلّ مشکلات فکری نظام و سلامت حرکت نظام اسلامی.

10 . برهان گرایی و احیای جایگاه خرد انسانی در فرهنگ و نظام تعلیمی, استنباطی و معرفتی اسلام.

11 . تلاش برای حضور جدّی قرآن در متن جامعه و حوزه های علمی, به عنوان محک منابع و ادله دیگر.

12 . توجه به نقش زمان و مکان و فرادید داشتن مقتضیات زمان در استنباط و عرضه معارف, احکام و مقررات اسلامی.

13 . استخراج اصول و قواعدی نو, برای بالندگی و شکوفایی معارف و دانشهای دینی.

دغدغه کارآمد کردن دین

درد دینی و دغدغه حفظ عزّت و صلابت اسلام و برتری منطق قرآن بر همه منطقها, فلسفه ها و مکتبها, ویژگی این دو اندیشه ور بود. پیاده شدن احکام دین در جوامع, تفهیم و تعلیم روزآمد حقایق و معارف وحی به انسانها, همِّ جدّی و عینی زندگی شان بود.

تب و تاب این دو عالم ربّانی, اثبات منطق و شعار: (ولاتهنوا ولاتحزنوا و انتم الأعلون ان کنتم صادقین) بود. از نفاق, عدم صدق و فاصله عمل و عنوان مسلمانی رنج می بردند و در پی ساختن زندگی بر اساس اندیشه ها و ارزشهای اسلامی بودند.

طرح مباحث نهاد خانواده, نظام حقوق زن و.... پیش از پاسخ به یاوه گویی آنانی که دین را کهنه پرستی می شمرده اند و غیر قابل عمل, نشان دادن کارآمدی و توانایی دین بود.

آنان براین باور بودند که برای نشان دادن کارآمدی دین, باید اصول زیر را تبیین, احیاء و پی گرفت.

1 . فطری بودن احکام, ارزشها, مقررات و قوانین دینی: در این باب, معارف مهمی را نمایاندند که خود نوشتاری جدا می طلبد.

آنان به این باور بودند که: اگر جمال حقایق و معارف دین بر جان پاک و خرد سالم بشر عرضه شود و احساس نیاز انسانها به دین زنده شود, خود, به دین روی خواهند آورد, هم پاسدارِ آن خواهند شد و هم پیاده کننده آن:

(وظیفه ما این است که این احساس احتیاج [به دین] را در بشر بیدار کنیم و این امر مورد نیاز را به این بشر محتاج عرضه بداریم... سپس اسلام را عاری از هرپیرایه ای عرضه بداریم. دیگر همین کافی است, لازم نیست ما و شما نگهدارش باشیم, او, خود جای خود را باز می کند1.)

2 . دمیدن روح حماسه در دین: اسلام, دین حماسه است. آیین پیش برنده انسانها به سوی ارزشهای متعالی است. خدای انسان, امور متعالی و والا را دوست دارد و خلق خویش را نیز بدان سو, فرا می خواند.

تکیه قرآن و اسلام بر عزت اسلام و مسلمانان: (العزّة للّه وللرّسول وللمؤمنین) اهتمام قرآن به کرامت و برتری بشر, دعوت قرآن به استخدام همه توان خلقت برای عروج و پیشرفت. معارف, گفتار و توصیه های بسیاری از این دست در قرآن و سنّت, همه و همه نشانه جایگاه بلند حماسه در پیکره اسلام است.

شهید صدر و شهید مطهری, یکی از علل انحطاط مسلمانان را همین گرفتن روح حماسه از پیکره دین می دانستند. وقتی حماسه حسینی به غم خانه حسینی بدل می شود, مطهّر دین (حماسه حسینی) را می سراید و (تحریفات عاشور) را برملا می کند. او بر آن است که امامان(ع) را به عنوان اسوه راه و روش, اسوه معاد و معاش, اسوه کار و تلاش و ستیز با نفاق و رو در رویی با بازدارندگان از کمال, معرفی کند و این فکر باطل را که سالهای سال است در خانه دل مسلمانان آشیان گزیده که ما کجا و ائمه کجا و آنان چنان در اوج عظمت و مجدند که ما خاکیان را به ساحت مقدس آن مقدسان راهی نیست, از صفحه ذهن مسلمانان بزداید.

شهید صدر نیز, از همین زاویه به مشکل می نگرد. مشکل رکود, خمودگی, ره گم کردگی و... را در چگونگی ارتباط شیعه با امامان خود, می بیند. از این روی, تلاش می کند, شیعه را از این حالت برکند و او را علیه باورهایی که زمین گیرش کرده, بشوراند. روح حماسه در باورها می دمد. به گونه ای به زندگی سرتاسر حماسه ائمه(ع), نگاه می اندازد که به کار زمینیان بیاید, در قالب نهضت ظلم برافکن و مظلوم نواز, حماسی و هدفدار.

اینک, برماست که با مطالعه دقیق آثار این بزرگان, حماسه دینی را در رفتار, تعلیم و تربیت, قوانین اجتماعی, سیاست, اداره حوزه ها, دانشگاهها و ... متبلور سازیم, تا در پرتو این حرکت حماسی, نسلی برومند, سربلند, شجاع و حماسه ساز, پا به عرصه زندگی بگذارد.

3 . خرافه زدایی از سیمای دین: خرافه, رسوبات فرهنگ جاهلی, عادات و رسوم ناهماهنگ با ارزشهای دینی, بویژه آن گاه که رنگ دینی می گیرند و در تفسیر و دریافت از دین, نقش بازی می کنند, از پیچیده ترین بازدارندگان حرکتهای اصلاحی اند.

دشوار ترین مبارزه انبیا, امامان و مصلحان بزرگ تاریخ, مبارزه با خرافه ها بوده است.

مبارزه با فرهنگ به ظاهر مقدسی بود که از سوی مقدس مآبان بیگانه با روح حرکت و تلاش مؤمنانه, ترویج می شد و انسانها را از انرژی گرمابخش و زندگی ساز دین, بی بهره می کرد.

شهید صدر و شهید مطهری, با شجاعت تمام, با خرافه گرایان درگیر شدند و از غوغای عوام نهراسیدند و به خواص, نهیب زدند و تهمتها و تکفیرها و نامهربانیها, آنان را از مبارزه بازنداشت و به تلاش روشن گرانه خویش, ادامه دادند و رد پای خرافه را در جای جای معارف اسلامی نشان دادند و دینِ به دور از خرافه, ارائه کردند و حقایق ناب را از باتلاق خرافه ها به درآوردند و علیه متولیان و کشیک بانان خرافه به پا خاستند و دیگران را به خیزش, فراخواندند.

4 . عقل مداری: دو شهید, بر این باور بودند: آنان که بر ظاهر, جمود می ورزند و در گذر از نقل, شهامتی ندارند و پایشان می لرزد, نمی توانند در برخورد فرهنگها, درآوردگاه فکرها, نقشی داشته باشند و اثری بگذارند.

آنان که جایگاه خود را خوب شناخته اند و از آن بهره می برند و با منطق خود به مصاف اندیشه ها می روند, در جولانگاه فکرها, جایگاهی خواهند داشت و به حساب خواهند آمد.

(ای بسا یک مجتهد می تواند یک حلال منصوص شرعی را به خاطر مفسده ای که عقلش کشف کرده, تحریم کند, یا حتّی یک واجب را تحریم کند, یا یک حرام را به حکم مصلحت لازم تری که فعلاً عقلش آن را کشف کرده, واجب کند و...)2

چنین جایگاهی برای عقل و این گونه توانی برای اسلام شناسان در بهره وری از خرد, حرفی است بسیار بلند و در خور مطالعه دقیق و درنگ بسیار. اصلی که جاودانگی اسلام را و نقش سازنده آن را در هردوره و زمانی, تضمین می کند و احکام و مقررات و معارف و ارزشهای آن را بر قلّه می دارد.

5 . مرزبانی: عالم دینی بسان مرزبانی تیزنگر, که حرکات دشمن را آن به آن زیر نظر دارد, تا از مرز, پا به این سو ننهد, اندیشه های مهاجم و ناسازگار با اندیشه خودی را, با تمام وجود, زیر نظر دارد و حرکات آن را دنبال می کند و در گاه رخنه, سریع به سراغش می رود و با قوّت منطق و استدلال, راه را بر آنها می بندد.

در روزگار گذشته, اندیشه های بیگانه, با این زرق و برق امروز, جلوه گری نمی کردند, اندیشه تا این حدّ, پل و راه سلطه نبود. قدرتها, تا این اندازه احساس نیاز به جلوداری اندیشه نمی کردند. بیشتر زر و زور به کار می آمد. امّا امروز اندیشه و فکر, مثل گازهای تخدیرکننده, ابتدا سرزمینی را فرامی گیرند و مردم آن سرزمین را از خود بی خود می کنند, آن گاه لشکر مجهز دشمن, آن هم, نه با توپ و تانک, که با صنعت و تکنیک و دستهای به ظاهر آبادگر, وارد آن سرزمین می شوند. فکر, راه را هموار می کند, زمینه می سازد, در پناه فکر, دشمن به کار خود مشغول است و برای به دست آوردن منافع و حفظ آن, نقشه می کشد.

امروز فکر و اندیشه قدرتهای غالب, برای ورود به جهان مغلوب و ضعیف و عقب نگهداشته شده از قافله تکنیک و صنعت, دَر و دَروازه مشخصی ندارد, سوار بر امواج, از دیوارهای قطور, درهای بسته, اتاقهای تودرتو, وارد می شود و حتی اندرونیها و نهانی ترین جای خانه را در می نوردد و پیام خود را, بی کم و کاست, به گوش اعضای خانه می رساند.

چنان دشمن برای رساندن پیام خود, پیچیده عمل می کند و تور صیدش نامرئی است که انسان فکر نمی کند که با آهنگهای او گام برمی دارد, صحبت می کند, معاشرت با دیگران را ترتیب می دهد و در تور او می زید.

در چنین عصری, رهانیدن مردم از سلطه امواج و تورهای نامرئی, کاری است بسیار مشکل و پیچیده. نخست این که, فهماندن این نکته به انسان گرفتار که تو, گرفتاری, کار آسانی نیست. برمی آشوبد و مبلغ را مزاحم آسایش و راحت خود می پندارد و تباه کننده زندگی خوش خود و بازدارنده از کمال و ترقی.

دو این که, گفتار, پند و اندرز, آن هم به گونه مستقیم, نمی تواند این انسان گرفتار را رهایی بخشد, زیرا نصیحت در این جا, بسان نصیحت و راهنمایی کسی است به مراعات نکات ایمنی, که در شعله های سرکش آتش گرفتار آمده است.

سه این که, تشخیص این که کدام فکر درست است و کدام نادرست, به ظاهر درست, چه هدفی در سر دارد و آن جایی که انسان را می خواهد فرود بیاورد, کجاست و نادرست چه ویژگیها دارد, با چه لباس وارد می شود و چه حرکات و سکناتی دارد, روی چه نکاتی بیشتر تکیه دارد و حساسیت, از چه سوژه هایی بهره می برد, با چه گروهی در می افتد, با چه گروهی, همراه می شود, ابزارش چیست و ... کاری است پیچیده و از کسی ساخته است که به پیچیدگیهای دشمن, دقیق آشنا باشد وریشه ها و سرچشمه های اندیشه ها را بداند و از برنامه های آنها, برای انسان و جامعه ها, آگاهی عمیق و همه جانبه داشته باشد.

چهار این که, در دنیای پیچیده کنونی, که روی هرحرف و نظری حساب باز می شود, دفاع از دین, از هرکسی ساخته نیست. زبان دفاع, زبان ویژه ای است.

اگر در دفاع, آشنایی به تمام زوایای دینی که به دفاع از آن پرداخته می شود, زبان ویژه به کار گرفته نشود, در شرایط مقتضی, دفاع انجام نگیرد, چه بسا, دفاع به ضد دفاع تبدیل شود و از اصل, اندیشه را ویران کند.

پنج این که, شناخت دشمن, از مشغول کنندگان و بازدارندگان از دشمن, به آسانی میسور نیست.

دشمن, گاه برای اجرای نقشه ها و بسط تفکر و اندیشه های خود, افرادی را می آراید و به لباس دشمن درمی آورد, تا اندیشه وران دفاع کننده از دین, از برنامه های اصلی که دشمن دارد,غافل بمانند.

شهید صدر و شهید مطهری, با آشنایی با این پیچ و خمها, پا به عرصه مرزبانی و دفاع گذاشته بودند.

آنان, دیده بانان و مرزداران تیزنگر بودند و هوشیارانه, کوچک ترین حرکات دشمن را در هرشکل و چهره ای می شناختند: باطل حق نما و حقِ در باطل فروپوشانده. چون مولی که فرمود:

(وایم اللّه لابقرن الباطل حتی اخرج الحق من خاصر3)

به خدا سوگند, درون باطل را چاک می زنم, تا حق را از تهیگاه آن بیرون کنم.

با استمداد از بصیرت ملکوتی, فرقان الهی, زیرکی مؤمنانه, زمان شناسی دقیق, خاستگاه جریانهای فرهنگی و فکری را نیک شناسایی کرده, باطل را در مقدس ترین و انقلابی ترین چهره آن رسوا کردند و رگه های مادی را از لابه لای گفته ها و نوشته ها به درآوردند و نقد کردند.

آنان, نیک دریافته بودند که تفکر جدید, تنها مدعی ستیز با ادیان الهی نیست, بلکه داعیه جانشینی در سر دارد. آراء و مکتبهای نو, خود را چنان عرضه می دارند که گویی مذهبهای جدیدند که برای رهایی انسان آمده اند. چنان به پیش می آیند که ذهن و فکر و زندگی بشر را پر می کنند و مذاهب و ادیان, منزوی می شوند. از این روی, این دو بزرگوار, منطقی, خرد پسند, سیستمی و با پی ریزی پایه های محکم و اصیل, به مقابله برخاستند و همان سوژه هایی را که دشمن به بوته تفسیر و تحلیل گذارده بود, اینان با تکیه دقیق و برنامه ریزی شده به منابع اسلام و کندوکاو در دل منابع, همان سوژه ها و موضوعات را به تحلیل و بررسی گذاردند و موضع اسلام را روشن کردند. جهان بینی الهی, انسان شناسی, شناخت, فلسفه, اقتصاد, فرد و جامعه و... از آن جمله اند.

آزادگی و آزاداندیشی

آزاداندیشی, ثمره آزادگی است. آن که جانش در زنجیر (احتیاط)های بی جا و وسواس جانکاه گرفتار است و در زندان ترس حفظ موقعیت و جلب ذهن و زبان مردم اسیر است, کی می تواند حق را بدون ترس از غوغای عوام و تکفیر خواص بگوید, حق سنگین است و تلخ (الحقّ مرّ ثقیل).

آزاداندیشان جهان, در مهد آزادگی پروریدند تا توان و توفیق آزادسازی جوامع و بشر را پیدا کردند.

شهید مطهری و شهید صدر, از آن دست عالمان و ظیفه بانی بودند که در حفظ و صیانت اسلام واقعی, تبیین و بازگویی حقایق اسلامی و مبارزه با جمود, خود را نمی دیدند. آنچه مطمع نظر آنان بود و دل مشغولشان داشت, حراست از مکتب و نمایاندن توانائیها آن بود. آنان, با ژرفایی اندیشه, تخصّص در علوم اسلامی, کندوکاو در قرآن, نهج البلاغه وجوامع روایی به میدان مبارزه اندیشه ها می رفتند و با آزادی تمام, توصیه قرآن را آویزه گوش کرده بودند: سخنها را می شنیدند و نیکوترین را برمی گزیدند. آنان, از اسارت اندیشه, در دام تلقینات عوام, محیط, عرف و عادات در رنج بودند.

(... مطلب دیگر, مسأله آزاد بودن و آزاد کردن عقل است از حکومت تلقینات, محیط, عرف, عادات و به اصطلاح امروزز از نفوذ سنتها و عادتهای اجتماعی و به تعبیر عربهای امروز, از ایقاعات اجتماعی4.)

آنان کسانی را که قوت خویش را در جلوگیری از سخن دیگران می دیدند و از این راه, برضعفهای خود, سرپوش می نهادند, محکوم کرده و صراط مستقیم و راه صحیح انقلاب را در آزاد گذاشتن اندیشه ها و افکار می دانستند.

(... هرکس, می باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد. تنها در چنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما, راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد. اتفاقاً, تجربه های گذشتگان نشان داده است که هروقت جامعه از یک نوع آزاد فکری (ولو از روی سوء نیت) برخوردار بوده است, این امر به ضرر اسلام تمام نشده, بلکه در نهایت به سود اسلام بوده است.5)

آزاداندیشی, طرح پرسش و اشکال را رمز پیشرفت فرهنگ و شکوفایی معارف دینی می شمردند و در این عرصه, تسامح و تساهل را روا و لازم می دانستند.

اصلاح حوزه ها

به روحانیت, عشق می ورزیدند, از این روی هیچ کژی را بر نمی تابیدند. خدمات روحانیت را و پیشینه افتخارآفرین او را, دربه دریها, گرسنگیها, رنجها, شکنجه ها و مصیبتهای او را به خوبی می شناختند. خدماتی را که این نهاد مقدس به کشورهای اسلامی و اسلام کرده بود, یک یک می دانستند. از دانشهایی که عالمان برخاسته از این نهاد, پی ریخته بودند, با سربلندی یاد می کردند و به تشریح آنها می پرداختند و... امّا از اوضاع کنونی, در رنج بودند و این رنج را چنان ظریف و دقیق مطرح می کردند که دشمن نتواند سوء استفاده کند و براین با روی مقدس, یورش برد و کارهای سترگ این نهاد برومند را به سخره بگیرد.

طرح درست درد, نیمی از درمان درداست. اینان, چون در کار درمان بودند, ناگزیر از درد سخن می گفتند و درست ابعاد آن را باز می کردند, تا بهتر بتوانند درمان کنند و نقاط کور درد را بشناسند. مصلح, یعنی این. شهید مطهری, در قضاوت نسبت به روحانیت, طبیعی ترین, منطقی ترین و منصفانه ترین نظرگاهها را دارد. اگر خرده می گیرد, نمی خواهد بنیان را برکند. اگر عیب را می بیند و می گوید, هنر را هم می بیند و می گوید. اگر انتقاد می کند, برای واداشتن به شتاب بیشتر است.

برآن است که حوزه را کارآمد سازد, روشن است که این, بدون آفت زدایی, امکان ندارد.

(همواره گفته ام و می گویم که روحانیت ما, درخت اصیل و با ارزش و زنده آفت زده است که خودش را باید حفظ کرد و با آفاتش, مبازره نمود و...)6

تز اسلام, منهای روحانیت را استعماری می داند. سیاست گریزی و کنار رفتن روحانیت از صحنه ها و عرصه های اجتماعی را, تنگ نظرانه, جاهلانه و به دور از روح اسلامی می شمارد. شهید صدر نیز, برای اصلاح امور حوزه و مرجعیت, طرح می دهد و خود, پا پیش می گذارد.

او, برای تحول در رساله نویسی, (الفتاوی الواضحة) را می نگارد, با تقسیم بندی و جهت گیری و نگاه جدید. و در (المحنه), طرحی نو در باب مرجعیت ارائه می دهد.

پس کار این دو مصلح بالیده در حوزه, از نوعی دیگر است, نباید برداشتهای ناروا از آنها بشود و سخنان آنان حربه ای برای کوبیدن روحانیت اصیل و خدمتگزار و انقلابی و پرتلاش در میدان سیاست و مدافع سرسخت استقلال و تمامیت ارضی کشورهای اسلامی باشد.

آنان, با روحانیت کژاندیش و گریزان از سیاست و خدمت به مردم و نان به نام دین خور در ستیز بودند, نه با روحانیتی که همه زندگی خود را وقف دین و مردم کرده و تمام توان و دانش خود را در راه اصلاح جامعه و مردم به کار بسته است. این گروه, نه نان دین می خورند که نان از بازوی خود می خورند.

مطهری و شهید صدر, عاشق این چنین خدمتگزارانی بودند و همه تلاش آنان در این جهت بود که افرادی این چنین, در حوزه ها تربیت شوند و کمر به خدمت خلق خدا بربندند و وجوه شرعی در چنین راههایی به مصرف برسد, همان گونه که مراجع عظام عقیده داشته و دارند که وجوه شرعی برکسانی رواست که خدمت به دین خدا و خلق خدا, برنامه اصلی زندگی آنان باشد.


1 . (اسلام و مقتضیات زمان), مرتضی مطهری, ج2/18, صدرا.

2 . (همان مدرک), ج2/30

3 . (نهج البلاغه), صبحی صالح, ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی, خطبه 104.

4 . تعلیم و تربیت), مرتضی مطهری/ 27, صدرا.

5 . (پیرامون انقلاب اسلامی), مرتضی مطهری/44, صدرا.

6. ( ده گفتار), شهید مطهری/275, صدرا.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است