در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، مجتبی احمدی ؛


بیرقها را باید افراشت, تا همیشه و همه گاه, افراشته ماند. راه را باید روشن نگه داشت, با افروختن مشعلها, با پاسداری از شعله های مقدس آنها.

این, یک آیین است, آیینی نبشته شده بر لوح سینه ها و ورق ورق تاریخ پرفراز و نشیب هر ملتی. هیچ تمدنی در زیر آسمان پا نگرفت و هیچ ملتی در سعادت و مجد نزیست, جز این که این آیین را به خوبی پاسداشت.

افروخته و شعله ور بودن شبان و روزان مشعلها و برافراشته بودن بیرقهای یک ملت, دلیل روشنی است بر حیات و زندگی و پویایی آن ملت و توانایی در میان داری, هرگاه و هر مکان.

ملتی که مشعلهای هویت او, آیین و دین او, تاریخ و تمدن او, نا افروخته باشد و بیرقهای آن نا افراشته, ملتی است مرده و برافتاده از گردونه جهان.

همیشه در هنگامه ها و عرصه کارزار و گاه نبردها و ستیزها, هر یک از دو سوی نبرد, تلاش می ورزد, بیرق دشمن را فرو خواباند و بیرق بانان او را از دم تیغ بگذراند و مشغل او را فرو میراند و نیروی دشمن را در تاریکی فرو ببرد. سلطه نظامی و سلطه فرهنگی ملتی بر ملت دیگر, قومی بر قوم دیگر, آن گاه پا می گیرد که بیرقها فرو افتد و مشعلها فرو میرند.

شیعه که در درازای تاریخ پرشکوه خویش, توانسته آهنگین بر صراط بپوید و بر جاده خورشید بماند و بدرخشد و چلچراغ شبستان محرومان, بینوایان و ستم دیدگان باشد, از آن روی بوده که رایتها و درفشهای خود را, همیشه, در سرما و گرما, در هنگامه های سخت و گاه گردبادها و توفانهای بنیان برافکن, افراشته نگه داشته و قهرمانانه نگذاشته, گزندی به آنها وارد شود. زلای اندیشه شیعه و شفاف بودن جویبارهای آن, با این همه فاصله زمانی از سرچشمه و فراز و نشیبها, حصرها و بندها, دشنه کشیها و غداره بندیها علیه آن, پدیده شگفت تاریخ بشر است و این نیست مگر این که شیعه در پرتو مشعلهای مقدس خود ره پوییده و شبهای دیجور و دهشت انگیز را به صبح آورده است.

شیعه بر عروه الوثقی آویخت و از توفانهای سهمگین در امان ماند و بر تارک جهان همیشه درخشید شیعه از آغاز حرکت پرشکوه و پرهیمنه خود, گام در جای گام پیامبر(ص) نهاد و خاک پای او را بویید و غبار راه او را سرمه چشم خویش کرد و این راه پر خطر و پر کمینگاه را در پیش گرفت و با هنگامه ها, درآویخت.

شیعه پس از آن والاگهر و سکنی گزیده بر بلندای قاف هدی, از نور علی(ع) و اولاد معصوم علی(ع) قبسی برگرفت و به شبستان خود روشنایی و گرما بخشید و در پرتو آن, به جان جان روی آورد. پس از آن که یازدهمین فرزند علی(ع) به دستور خدا, جمال دل آرای خود را از خلق پوشاند و در پس پرده غیب نهان شد, شیعه با عالمان راستین و مشعل داران و رایت بانان آن امامان همام, پیوند خویش استوار ساخت و تاکنون بر این ستیغ خوش درخشید که همیشه چنین بادا.

حوزه, به عنوان رایت شیعه, رأد این کاروان بزرگ بوده و پیشاهنگ آن. البته در این عرصه, گاه برفراز بوده و گاه بر نشیب که اکنون و در این نوشتار, پرونده آن را نمی گشاییم.

اکنون و در این روزگار پرفتنه و در این هنگامه پربلا, حوزه اگر بخواهد استوار گام بردارد و بپوید و گذرگاههای دشوار گذر, بیابانهای دهشت انگیز را, یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد و هر روز و هر پگاه, بیش از دیروز و پگاه دیروز, بدرخشد و عطرافشاند, بیاید مشعلها و رایتها را همیشه و همه گاه برفراز بدارد و در پرتو آنها حرکت کند که نه خود به بیراهه افتد و نه کاروانیان ره گم کنند و در چنگ گردبادها گرفتار آینه و ره به جایی نبرند و زمین گیر شوند و طومار زندگی شان در هم بیچد.

پایداری در پای رایتها و مشعلها و بودن و پاییدن با آنها در دوران آرامش هنر نیست که از هر کسی بر می آید, در هنگامه ها و شبهای دیجور و زمستانهای استخوان سوز, بباید بود و پایید و ماند و این فانوسهای آویخته بر آسمان را برای دریاپیمایان و بیابان پویان, از هر گزندی در امان داشت.

اگر چنین شد و این قاعده و آیین, درست پاس داشته شد و حوزه ها بر پیمان خود استوار ماندند, حرکتها ترازمند خواهند شد, مردان راه, آسوده خاطر تر گام برخواهند داشت, راه را هموار, افقها را روشن و آینده را زیبا و دل انگیز در خواهند یافت.

در این صحیفه, سخن از آب حیاتی است که در جویبارهای فرهنگ و اندیشه این سرزمین, می شرد و زمزمه کنان به پیش می رود و جان می بخشد و شادابی می آفریند و آلودگیها را می شوید.

در این دفتر, اندیشه, بینش و نگاهی به بوته بررسی نهاده می شود که نیاز امروز جامعه ماست.

در این دفتر, سخن از مردی است با آثار بلند, رخشان, پرجلوه, کارا و برابر نیازهای زمان. سخن از زلال اندیشی است که اسلام را بی پیرایه و شفاف و زلال شناساند و با تلاش بسیار و ژرف نگری شگفت انگیز, غبار از چهره اسلام زدود و اسلام را دینی استوار بر پایه های عقل و دانش و هماهنگ با فطرت معرفی کرد.

در این نامه, از ناموری سخن می رود که اسلام را زیبا شناخت و زیبا شناساند و رعدآسا بر دین ستیزان غرید و قهرمانانه و از پایگاهی روشن, به تحریف گران تاخت و آنان را زمین گیر ساخت.

سخن از شهید راه اعتلای اسلام, مشعل و مشعل دار و مشعل بان بزرگ, استاد مطهری است.

نیاز به مطهری, نیاز گسترده و ژرفی است. برای رسیدن به قله های روشن مجد و شرف و سریان دادن چشمه های زلال به دشتها, لبها و جامهای تشنه, برافراشتن پرچم حق در کوی و برزن, شناساندن فرهنگ ناب و رخشان اسلام به مردم و نهادینه کردن, آن, نیاز داریم که این اندیشه ور بزرگ را, مشعل راه و اسوه حرکت خویش قرار دهیم.

آثار به جای مانده از این شهید راه حق, نه اساطیرند و نه افسانه نژند که تحقیقی است بلند. حوزه ها, بباید از جوی اندیشه او, که رشحه ای از جوی نطق انبیاست, آب حیات نوشند, تا چشم دلشان به نور عقل روشن گردد و از این چشمه ناب بباید, جامهای جان خود را لبالب سازند, تا رفته رفته از تقلید خشک برهند و سنگر عقل شان پناه شان گردد.

شرح درد با که بازگوییم که حوزه از این نعمت بزرگ خدا و هدیه الهی, به درستی بهره نبرده و تشنگی به دست نیاورده تا در این آبشخور بزرگ و بر این چشمه جوشان آرام بگیرد و جای از آن آب گوارا برگیرد و جان تشنه خود را با آن سیراب سازد.

او, در هر عرصه ای که گام نهاده و در هر هامونی که درنگ کرده, با عصای موسوی خویش, صخره ها را شکافته و برای یاران و همراهان و حق پویان چشمه هایی با آب خوش گوار, روان ساخته است.

استا هر میدانی که وارد شده, شکوه آفریده و نگارستان زیبایی پدیدآورده, که انسان از تماشای آن و با گشت و گذار در آن, جان تازه ای می گیرد.

او, با راندن هواها و هوسها از ساحت وجود خود و پیوند ژرف با خدای بزرگ و پشتکار و تلاش شبان و روزان و گاه و بی گاه در راه اسلام و شناختن و شناساندن, به خدا نزدیک شد و بار یافت که از تسنیم, چشمه ای که تنها مقربان به آن راه می یابند, بنوشد و بنوشاند. او که خود از شراب سر به مهر بهشتی (رحیق مختوم) سر مست بود و شاداب, جهانی را به وجد آورد و در مستی و شادابی فرو برد.

این بود که هر کس از جام لبالب از می ناب او نوش کرد, جان تازه یافت, نوشد و از نور رویید و هر آنچه بوی نا و کهنکی می داد, به دور افکند.

مطهری, نوآور بود و همه گاه, افقهای نو می گشود و جهانهای جدیدی را کشف می کرد.

در کارگاه اندیشه و فکر او, همیشه پرسشهای نو مطرح می شد و تلاش می شد که پاسخهای نو از منابع اسلامی دریافت شود; از این روی هر آنچه این کارگاه عرضه می داشت نو بود و مورد نیاز همگان. به دنبال درک روح اسلام بود و هر تفسیر و هر برداشتی اگر با روح اسلام سازگار می دید, می پذیرفت. آنچه از روح اسلام درک می کرد, به تمامی زوایای معارف و احکام اسلام می گستراند و بهره های زیبا از آن گرفت. اسلام را دقیق و عالمانه شناخته بود به گونه ای آن را طرح می کرد که هر عقل و فطرت سالمی آن را پذیرا بود. او, یک پرسش گر بود و پرسش را یکی از غریزه های نخستین بشر و نمونه رشد و اعتلای دستگاه فکر و اندیشه می دانست.

پرسشهای او, برخاسته از شک بود و شک او را به این تلاش بزرگ و پردامنه در افکنده بود و آرامش را از او در ربوده بود. او, با تلاش گسترده و همه سویه و مدد از خداوند, در شک نماند و به یقین رسید.

او, نیازهای بشر امروز و دنیای معاصر را به خوبی درک کرده بود و بر این باور بود: هر اندیشه و دین و آیینی توانایی آن را داشته باشد که به این نیازها پاسخ بگوید, خواهد ماند و از گردونه جهان خارج نخواهد شد. استاد, با الهام از قرآن به این نتیجه رسیده بود; اگر پدیده ای بی خاصیت و بی اثر باشد محکوم به زوال و فنا و نیستی است:

(فاما الزبد فیذهب جفإ واما ماینفع الناس بها فیمکث فی الارض.)

در ذیل این آیه شریفه می نویسد:

(قرآن, اول مثلی ذکر می کند, باران را مثل می زند که به کوهساران می بارد, سیلی جاری می شود, این سیل, رودخانه ها و جویها را پر می کند, در برخوردی که این سیل با احشام پیدا می کند و به علت خلط هایی که پیدا می کند, کفهایی بر روی سیل پیدا می شود که روی سیل را هم می پوشاند.

قرآن می فرماید: آنچه مفید و حق است, مثلش, مثل آن سیل است و آنچه مفید و مورد نیاز نیست, مثلش, مثل آن کف روی آب است. کف می رود, در هوا پخش می شود, ولی آب باقی می ماند و نتیجه می بخشد. بعد می فرماید: واما ماینفع الناس فیمکث فی الارض. زیست شناسان می گویند: در اعضا و جوارح پیکره یک موجود زنده, هر عضو; تا وقتی قانون خلقت به او اجازه بقا می دهد که آن عضو مفید و موثر و مورد نیاز باشد. همین که این عضو از اثر افتاد و دیگر مورد نیاز نبود, دستگاه منظم خودکار هدایت شده خلقت, او را حذف می کند.)

از این جا, نقبی به روشنایی می زند و سخن روشن و روشن گر خود را چنین زیبا فرا دید می نهد:

(در اجتماع هم که بحث مورد نظر ماست, این قانون حکم فرماست. هر چیزی که مورد نیاز و مفید به حال اجتماع باشد, اجتماع را به سوی خیر و تکامل هدایت کند, در نظام خلقت و برای اجتماع بشر محفوظ می ماند و اگر مورد نیاز نبود, با زور و جبر نمی توان نگهداریش کرد, قانون خداست. اگر قرآن می گوید: (انا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون), می خواهد بگوید این قرآن, همیشه مورد نیاز بشر خواهد بود, بنابراین, همیشه او را محفوظ نگه خواهیم داشت.)

استاد این قانون را درباره اسلام جاری می داند و آن را بر آن حکم فرما:

(اگر اسلام, در ذات خود و در طبیعت خود, این قدرت را نداشته باشد که نیازهای جهان بشر را رفع کند و دوای درد بشر نباشد, ما و شما و هزاران حسینیه های ارشاد, بخواهند به زور نگهش داریم, به طور مسلم و یقین, امکان ندارد. ولی اگر اسلام, این قدرت و توانایی را داشته باشد, باقی می ماند.)

پس از این فراز, وظیفه همه اندیشه وران, اسلام باوران, آنان که حاکمیت اسلام را می جویند و درد دین دارند و عالمان راستین و حوزه های علمیه را, چنین اعلام می کند:

(وظیفه ای که ما داریم, چه وظیفه ای است؟ وظیفه ما, این است که این احساس احتیاج را در بشر بیدار کنیم و این امر مورد نیاز را به این بشر محتاج, عرضه بداریم. ... متوجه کنند که ای بشر, به اسلام محتاجی, سپس اسلام را عاری از هر پیرایه ای عرضه بدارند. دیگر همان کافی است, لازم نیست ما و شما نگهدارش باشیم, او خود, جای خود را باز می کند.)

حال باید از حوزه ها پرسید که چقدر این وظیفه را پاس داشته اند و برای بیدار کردن احساس احتیاج در بشر, تلاش ورزیده و به تکاپو برخاسته اند؟

نیاز ما این است که در ابتدا این احساس نیاز را در خود بیدار کنیم و سپس به پیروی از استاد, احساس احتیاج را در بشر بیدار کنیم.

استاد از همین زاویه به حدیث شریف پیامبر اکرم(ص) که می فرماید:

(الاسلام یعلوا ولایعلی علیه.)

اسلام بالا می رود و چیزی بر اسلام برتری نمی یابد.

می نگریست, نه تنها از زاویه ای که فقیهان و یا متکلمان به آن می نگریستند:

(این حدیث یک زاویه دیگری هم دارد که من به زوایای دیگر آن, ترجیح می دهم و آن این است که اسلام در میدان عمل, یا در میدان نیاز و احتیاج, در تنازع بقإ می باشد (این قانون تنازع بقإ تنها میان انسانها و حیوانها نیست, میان مرامها, عقیده ها, مسلکها, دینها و فکرها هم وجود دارد) در میدان: (فاما الزبد فیذهب جفإ و اما ماینفع الناس فیمکث فی الارض) پیغمبر می خواهد بفرماید: هر چه زمان بگذرد, بهتر کشف می شود که نیازهای جهان چیست! این مساله به رفع نیازهای جهان, کمک زیادی می کند.)

او, با این نگرش و نگاه, به سراغ اسلام, قرآن و احادیث و معارف و احکام اسلامی می رفت. این درک و این بینش و نکته بینی و باریک اندیشی, او را وا داشته بود که اسلام را به گونه ای بشناساند که در این کارزار برای ماندن, پوییدن و به زندگی خود ادامه دادن, پیروز گردد.

حوزه اکنون باید با تلاش و مطالعه ژرف و همه سویه, به این درک بالا برسد و دریابد که در میدان عمل و نیاز تنازع بقإست و اگر مفید بود و کارامد و نیازها و دردها را شناخت و به درمان و پاسخ گویی آنها پرداخت, می ماند وگرنه برای همیشه به محاق می رود.

مطهری, کارگاه اندیشه اش, همیشه در تلاش بود, می اندیشید, کالبدشکافی می کرد, همه سویه می نگریست, همه چیز را رصد می کرد, تا به کنه و ژرفای حقایق دست می یافت.

او, در این عصر علم و فکر و روشنایی, زمان عقل و فلسفه و ایدئولوژیها, مبرم ترین نیاز بشر را یک ایمان صحیح می دانست.

ایمانی که بتواند روح را جذب کند و بر سر ضمیر انسانها حکومت کند. برای رسیدن به این ایمان, بر این باور بود که نمی توان از هر راهی رفته, تنها قرآن است که می تواند این ایمان را به دست دهد.

در نگاه ایشان, با این همه قدرت علمی و فنی بشر امروز, که همه چیز را به زیر نگین قدرت خود در آورده, در یک جا مانده و نتوانسته آن جا را به تسخیر خود درآورد و آن, روح و نفس خودش است.

استاد, با مطالعه و درنگ و کندوکاو بسیار, بیماریها و دردها و نیازهای بشر امروز را به خوبی شناخته بود و روی نکته های حساس دست گذاشته بود. نکته هایی که اگر اسلام در آن عرصه ها کارایی خود را نشان دهد, خوش خواهد درخشید. او می گفت:

(بزرگ ترین پدیده عصر ما نفاق است. نفاق یعنی چه؟ یعنی این که بشر, طوری فکر بکند و طور یگری حرف بزند, فاصله میان دل و زبان باشد. چه فاصله ای؟ فاصله ای بیش تر از فاصله طبقاتی؟ فلان کس چرا باید میلیاردر باشد, دیگری خاک نشین باشد. البته این چنین فاصله ای غلط است. ولی فاصله از آن بیش تر, فاصله میان دل و زبان است که در بشر امروز آشکار و پیداست. این فاصله میان ظاهر و باطن است. فاصله میان ادعا و عمل است, فاصله میان گفتار و کردار است.

در کدام عصر و زمان, این مقدار مفاهیم مقدس بشری استعمال شده است؟ در کدام عصر و زمان این قدر دم از اخلاق زده اند, دم از صلح و برادری, دم از امنیت, دم از آزادی و مساوات و برابری زده اند, دم از برادری و انسانیت زده اند, دم از حقوق بشر زده اند و در کدام عصر, به اندازه زمان ما, این مفاهیم را ملعبه قرار داده اند, با اینها بازی کرده اند؟ بمب های آتش زا را با هواپیما از آن سوی دنیا حرکت می دهد و بر سر مردم بی گناه می ریزد, بعد می گوید: تصمیم آمریکا در دفاع از آزادی! راسخ است.) مصلح بزرگ قرن ما, از سردرد و سوز عشق به انسانیت و فردای بهتر , این هشدار بزرگ را که بشر امروز به بیماری سخت مهلک و تباه کننده دچار آمده, به اهل خرد , اهل درد و سوز 7 داد و بر آنان بانگ زد که اگر دیر بجنبید وجلوی این پدیده شوم را نگیرید, همه چیز تباه خواهد شد.

او , عالمانه و دقیق و با کالبد شکافیهای بسیار, به این نتیجه رسید که سبب گرفتاری بشر به این بیماری خطرناک و خانمانسوز, نبود آزادی معنوی است.10 روحش شاد و راهش پر رهروباد.


پی نوشت ها:

1. سوره مطففین 7 آیه 27.

2. همان , آیه 25.

3. سوره رعد, آیه 17.

4. اسلام و نیازهای جهان امروز, شهید مطهری, نشریه شماره17/8, حزب جمهوری اسلامی.

5. همان / 17 - 18.

6. همان / 18.

7. همان.

8. همان.

9. همان / 19.

10. آزادی معنوی, شهید مطهری / 19, صدرا.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است