در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه اندیشه حوزه، شماره 58، اصغری، محمود ؛


 

تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

چکیده

در نگاه ژرف و دقیق شهید مطهری، دین، انکار ناپذیرترین جریان و کارامدترین عامل در حیات فردی و اجتماعی است. از آنجا که دین بر مبنا و اساس فطرت انسان شکل یافته نمی تواند با پویایی و نوآوری انسان در تضاد باشد. زیرا از خصوصیات ذاتی بشر این است که آفرینش او به گونه ای است که در پی تحول، پویایی و نوآوری است.

بی تردید، خرد و دانش ابزار و عامل اصلی توسعه و پیشرفت به شمار می آید. از آنجا که در بینش و نگرش اسلامی میان عقل و علم و دین پیوند ناگسستنی وجود دارد، دین خود بهترین محرک و مهم ترین عامل برانگیزاننده ی توسعه است.

............................... ص 93 ................................

لذا به اعتقاد شهید مطهری برای افزایش کارامدی هر چه بیشتر اسلام در فرایند توسعه، هرگز نیازی به «اصلاح دینی» نیست، بلکه تنها با «اصلاح دینداری»، در بستر درک و فهم صحیح آموزه های دینی و انطباق رفتارها و روابط اجتماعی با حقایق دین اسلام، میسر است.

واژگان کلیدی: دین اسلام، عقل و دین، علم و دین، توسعه ی انسانی، آزادی، خاتمیت.

مقدمه

در بخش نخست نوشتار حاضر به این نتیجه رسیدیم که توسعه با رویکرد غربی آن از منظر شهید مطهری نمی تواند مورد نظر و مطلوب دین اسلام باشد؛ زیرا چنین توسعه ای با مبنای امانیستی آن، چیزی جز جهان سرد و بی روح و بی معنا را در پی نخواهد داشت، در حالی که دین در صدد آن است تا جهانی پر از نشاط، پر از مهر و صفا و پر از امید را برای انسان مهیا سازد. جهانی که انسان ها به قدری به هم وابستگی عاطفی پیدا می کنند که به تعبیر شهید مطهری، اگر خاری در پای کسی فرو برود مثل این است که در پا، بلکه چشم خودش فرو رفته باشد، با دیگران همدرد می شود، از شادی دیگران شاد و از اندوه آنان اندوهگین می گردد؛ و بی شک جنبه ی انسانی تمدن بشری که روح تمدن به شمار می رود، مولود این گونه احساس ها و خواسته های بشری است.

دستیابی به چنین جهانی چیزی نیست که بشر با بی نیازی از دین در قالب فعالیت های عقلانی و مدبرانه ی خود بتواند دست یابد؛ زیرا به تعبیر شهید مطهری، «فعالیت تدبیری، فرضا به اوج کمال خود برسد، برای انسانی شدن فعالیت های انسان کافی نیست؛ فعالیت تدبیری انسان، شرط لازم انسانیت است، زیرا نیمی از انسانیت انسان را عقل و علم و آگاهی و تدبیر او تشکیل می دهد، اما شرط کافی نیست. فعالیت انسانی آنگاه انسانی است که علاوه بر عقلانی بودن و

......................... ص 94 ...........................

ارادی بودن، در جهت گرایش های عالی انسانیت باشد و لااقل با گرایش های عالی در تضاد نباشد، والا جنایت آمیزترین فعالیت های بشری احیانا با تدبیرها و تیزهوشی ها و مآل اندیشی ها و طرح ریزی ها و تئوری سازی ها صورت می گیرد؛ نقشه های شیطانی استعماری بهترین شاهد مدعا است. در اصطلاحات دینی اسلام، نیروی تدبیر، آنجا که از گرایش های انسانی و ایمانی جدا می شود و در خدمت اهداف مادی و حیوانی قرار می گیرد «نُکرا» و «شیطنت» نامیده شده است.» بنابر این، رویکرد به معنویات و بهره گیری از ایمان و آموزه های دینی می تواند دلهره ها و ناامنی ها و بسیاری از نابسامانی ها و خلأهای به وجود آمده توسط توسعه ی تک ساحتی را برطرف سازد. (مولانا، 1380 ، 21) و به تعبیر برتراند راسل توسعه باید راهی را در پیش گیرد که در آن، ایمان به یک مرام و غایت مقدس نهفته باشد. (راسل، 1376 ، 149)

طرح کلی بحث

اگر توسعه را به معنی و مفهوم تغییر جامعه بر اساس تصویری آرمانی با تکیه بر توجه به نیازهای مادی و معنوی انسان و برآوردن آنها در نظر بگیریم، تردیدی نخواهد بود که فرایندی جامع و چند بعدی و مستمر و دائمی است که بر سه رکن اصلی علم، عقل و ایمان استوار است. زیرا جامعه ای که در پی توسعه یافتگی است، ابتدا باید اندیشه ی بهتر شدن و بهتری یافتن در آن جامعه عمومیت یابد و منطق بر رفتارها و تصمیم گیری ها و ارتباطات در آن جامعه حاکم شود. در جامعه ای که علم، مبنا و محور قرار می گیرد، و بر اذهان و اندیشه ها رسوخ می کند؛ جایی برای ندانم کاری ها و رفتارهای سلیقه ای نخواهد ماند. (سریع القلم، 1371 ، 88)

همچنان که در اهمیت بسزایی که عقل نیز در ایجاد توسعه یافتگی می تواند داشته باشد جای تردیدی نیست، زیرا که علوم نتیجه ی به کارگیری عقل و اندیشه بشریت اند. بدین جهت است که برخی، به نیرویی که آماده ی قبول علم است عقل

............................... ص 95 ................................

گفته اند. (قرشی، 1352 ، 28)

در حقیقت انسان با بهره گیری از عقل و دانش است که می تواند طبیعت و محیط اطراف خود را در جهت تعالی و کمال خویش به استخدام درآورد. بدین جهت است که در نگاه دین، عقل راهنما و کلید حل مشکلات انسان به شمار می آید (ر. ک. به: صدوق، 1408 ق، ج 1 ، 103 و کلینی، بی تا، 29 ، ج 1 )؛ همچنان که ایمان با جهت دهی به علم و پیش گیری از به انحصار در آمدن عقل در عقلانیت ابزاری (آن چیزی که در مدرنیته اتفاق افتاد و بشر را مقهور ماده نمود) آن دو را از هوس های ضد انسانی آن رها ساخته و در خدمت اهداف عالیه ی بشر قرار می دهد. از نگاه شهید مطهری براساس این سه اصل است که بشر در مسیر تکاملی خود در حرکت است و همراه با او جامعه نیز در این سیر تکاملی قرار می گیرد. در راستای چنین نگرشی به فرد و جامعه است که وی آینده را از آن انسان ها و جوامعی می داند که علم و عقل و ایمان و عقیده همگام و همراه هم اند؛ از این رو انسان آینده، به تعبیر ایشان، «انسان عقیده و ایمان و مسلک است نه انسان شکم و دامن.» (مطهری، 1371 ، 17) بنابراین، سرنوشت نهایی انسان سیر تکاملی اصیل فرهنگی او و واقعیت اصیل انسانی او است، نه سیر تکاملی ابزار تولید. این واقعیت اصیل انسانیت انسان است که به حرکت خود ادامه می دهد و ابزار تولید را همراه سایر شؤون دیگر زندگی متکامل می کند. بر مبنای چنین بینش و نگرشی به تکامل فردی و اجتماعی است که می گوید:

انسان در گذشته با اینکه از مواهب طبیعت و مواهب وجود خود کمتر بهره مند بوده، بیشتر اسیر و برده ی طبیعت و هم اسیر و برده ی حیوانیت خود بوده، اما انسان آینده در عین این که از طبیعت و از مواهب وجود خود بیشتر بهره برداری خواهد کرد، از اسارت طبیعت و از اسارت قوای حیوانی خود بالنسبه آزادتر و بر حاکمیت خود بر خود و بر طبیعت خواهد افزود. (همان، 18)

بنابراین، راهبردهای عملی که دین در جهت دست یابی به توسعه ی مطلوب

............................. ص 96 ............................

خود مورد نظر دارد و بشر در بستر آن می تواند به کمال خود برسد، در نگرش شهید مطهری در تعامل علم و عقل و دین میسر است.

از دیدگاه شهید مطهری هیچ یک از علم و عقل و ایمان، محصول انحصاری و اختصاصی یک جامعه ی خاص نیست و کسی نمی تواند ادعای انحصاری بر آنها داشته باشد؛ زیرا، بی تردید، بینش وسیع و گسترده ی انسان درباره ی جهان، محصول کوشش جمعی بشر است که در طی قرون و اعصار روی هم انباشته شده و تکامل یافته است، همچنان که گرایش های معنوی و والای بشر، زاده ی ایمان و اعتقاد و دلبستگی های او به برخی حقایق در این جهان است که آن حقایق مولود برخی جهان بینی ها و جهان شناسی هاست که یا از طرف پیامبران الهی به بشر عرضه شده است و یا برخی فلاسفه خواسته اند نوعی تفکر عرضه نمایند که ایمان زا و آرمان خیز بوده باشد. بنابراین، توسعه یافتگی و بهره گیری از توسعه چیزی نیست که منحصر به جامعه و ملتی خاص باشد و دیگران نتوانند بدان دست یابند، بلکه هر جامعه ای که به تلفیق این سه عنصر اساسی، یعنی علم و عقل و ایمان، بپردازد، بی تردید، به هر میزان که تلاش کند می تواند به همان مقدار از توسعه یافتگی بهره مند شود. (همان، 12)

راهبردهای عملی و مؤلفه های کارامد

الف) رابطه ی علم و دین

اهمیت چگونگی روابط میان علم و دین

اهمیت روابط و مناسبات میان علم و دین به حدی است که به نظر «وایتهد» زندگی و حیات بشری بر مبنای آن شکل خواهد گرفت. از این رو، به اعتقاد وی هرگاه ملاحظه کنیم که دین و علم (برای بشر) به چه کار می آیند، گزاف نیست اگر بگوییم سیر آینده ی تاریخ در گرو تصمیم نسل حاضر درباره ی چند و چون روابط و مناسبات فیما بین علم و دین است.

............................ ص 97 .........................

1 ) تعارض علم و دین

از دیدگاه این شهید گرانقدر هیچ چیز به اندازه ی نظریه ی جدایی علم و دین از یکدیگر برای بشریت گران تر و نکبت بارتر نبوده است، خود در این باره چنین می نویسد:

برای بشریت هیچ چیز گران تر و مشئوم تر از جدایی دین و دانش نیست. این جدایی تعادل اجتماعی بشری را از بین می برد. هم دنیای قدیم، هم دنیای جدید گاه دچار بی تعادلی شده و تعادل خود را از دست داده است. زمانی مردم گرایش دینی خود را جدا از علم جستجو می کردند؛ این بیماری دنیای قدیم بود، همچنان که بیماری عمده ی دنیای جدید این است که عده ای در جستجوی علم منهای دین هستند. اکثر انحرافات و بدبختی هایی که بشر امروز را تهدید می کند ناشی از این است که علم را جدا از ایمان می خواهد.

به نظر وی:

همین برداشت است که تاریخ تمدن اروپا را در هزار و پانصد سال اخیر به عصر ایمان و عصر علم تقسیم می کند، و علم و ایمان را در مقابل یکدیگر قرار می دهد، در صورتی که تاریخ تمدن اسلامی تقسیم می شود به عصر شکوفایی، که عصر علم و ایمان است، و عصر انحطاط که علم و ایمان توأمان انحطاط یافته اند. ما مسلمانان باید خود را از این برداشت غلط، که خسارت های جبران ناپذیر بر علم و بر ایمان ، و بر انسانیت وارد کرد، بر کنار بداریم و کورکورانه تضاد علم و ایمان را امری مسلم تلقی نکنیم. ( همان، 22)

به تعبیر نویسنده ی کتاب تدین، حکومت و توسعه بیش از دو قرن است که افکار غربی به دنیای اسلام صادر و تحمیل شده و می شود؛ از مهم ترین این افکار، تلقی غربی از دین است. بدین صورت که شرق شناسان غربی ابتدا دین را «موضوع» می کنند؛ و سپس با سکولاریزه نمودن این موضوع، این موجود مفلوک جدید التاسیس را مورد بررسی و تحقیق علمی قرار می دهند و نتایج به

.......................... ص 98 .........................

دست آمده را به جای این که به همان شی ء مورد پژوهش و تحقیق نسبت دهند، آن را یک راست به «دین» نسبت می دهند. (ر. ک. به: لاریجانی، 1377 ، 88)

از این رو برخی مانند جلال آل احمد در رد مقایسه ی بین اسلام و مسیحیت، و آن را یک تقلید کورکورانه خواندن، می نویسد:

... مسیحیت برای اداره ی امور معاش و معاد مردم راهی نداشت و به این دلیل اصلی بود که روشنفکران اروپایی در جستجوی نوع اداره ی امور معاش مردم، آن همه راه را پیشنهاد کردند. اخلاقیاتی که محتوای اصلی مسیحیت است جایی برای مبحث عقود و معاملات و سیاسیات ندارد... اما اسلام و به خصوص تشیع آن همه مباحث دارد و در همه ی آنها فراوان قانون گذاری کرده است و حرف و سخن زده است. (آل احمد، 1356 ، 77)

و لذا به اعتقاد اقبال لاهوری، «این درست نیست که گفته شود دستگاه دین و دستگاه دولت دو جانب یا دو روی یک چیزند، اسلام حقیقت واحد و غیر قابل تجزیه ای است.» (لاهوری، بی تا، 176)

بنابراین، قیاس اسلام به مسیحیت، به تعبیر دکتر شریعتی، قیاس مع الفارق است. (ر. ک. به: شریعتی، 1375 ، 75)

در واقع تعارض علم و دین باب جدا انگاری «دین و دنیا» را در مسیحیت گشود و در پی آن نیز برخی از روشنفکران مسلمان به ترویج این تفکر در میان مسلمانان پرداختند.

جدا انگاری دین و دنیا در مسیحیت

پیروان این تفکر را می توان در سه گروه جای داد.

گروه اول، کسانی هستند که دین را از ویژگی های دوران آغازین زندگی انسان به شمار می آورند؛ در نتیجه وجود و ظهور و حضور آن را در دوران حاضر، که دوران علم صنعت است، زاید و غیرضروری می دانند. به اعتقاد این گروه، با پیچیده شدن ترکیب جامعه و مناسبات اجتماعی و به عهده گرفتن

............................. ص 99 ..........................

نقش های نهاد دین توسط سایر نهادها در تطبیق با زندگی نوین به مرور و با گذشت زمان دین از بین می رود و جای خود را به علم و دانش بشر می سپرد. (ر. ک. به: آرون، 1372 ، 589 و آبرکرامبی، 1367 ، 337)

گروه دوم، آنهایی هستند که هر چند در پی آن نیستند که برای دین تاریخ مصرف در نظر بگیرند و زمان مصرف آن را دوران عدم بلوغ عقلی بشر بدانند، اما در عین حال، به دلیل تعارض آموزه های مسیحیت، دین را «عقل گریز» می دانند و در نهایت جایگاه آن را وجدان اخلاقی و تجربه ی دینی شخصی در نظر می گیرند. (ر. ک. به: باربور، 1362 ، 76)

پیامد چنین نگرشی به دین سبب شد که دفاع عقلی از آموزه های مسیحیت جای خود را به دفاع غیرعقلی بسپارد، و بدین سان دیگر جایی برای او در صحنه ی اجتماع باقی نماند.

گروه سوم، کسانی هستند که با آشکار شدن تعارض آموزهای مسیحیت با علم و عقل، برای رفع چنین تعارضی از چهره ی آن در صدد برآمدند تا به تاویل و تحلیل غیر زبانی وحی روی آور شوند، و با سمبلیک و کنایه و نیز شاعرانه خواندن زبان کتاب مقدس، قداست و حجیتی را که در قرون وسطی از آن بهره مند بود از او بگیرند، و در نتیجه هیچ نوع حجیتی را برای دین در امور اجتماعی قائل نباشند. (ر. ک. به: کرن فیبل من، جمیز، 1375 ، 137)

می توان گفت آن چه که این سه گروه با یکدیگر بر سر آن اتفاق نظر دارند، این است که دین نباید در صحنه ی نظام اجتماعی حضور داشته باشد، حال یا به دلیل اینکه دوران حیات دین سپری گشته، و یا به جهت تعارض و تضاد آن با علم و عقل و یا به سبب صامت بودن و در نتیجه حجت نداشتن.

جدا انگاری دین و دنیا در اسلام

در جهان اسلام نیز می توان گفت به تبعیت از روشنفکران غربی این سه نوع اندیشه و تفکر یافت می شود.

..................... ص 100 ......................

نماینده ی طرز تفکر نوع اول، کسانی مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده هستند که با ایجاد شکاکیت نسبت به باورهای دینی سعی در خشکانیدن ریشه ی دین در جامعه را داشته و دارند. (ر. ک. به: الگار، 1369 ، 102)

 

به طور کلی مبانی اصلی اندیشه ی نوع دوم و سوم را در بین روشنفکران مسلمان می توان این گونه برشمرد:

- دین صامت است.

- معرفت دینی نسبی و عصری است.

- دین نه کلام خدا؛ بلکه گزارش تجربیات دینی پیامبر و عارفان پس از اوست.

- خاتمیت به معنای بی نیاز شدن انسان از مکتب انبیا علیهم السلام است.

- بشریت به تدریج تکامل می یابد و نسبت به تذکار انبیا علیهم السلام بی التفات می گردد.

- احکام اسلام ابدی نیست. احکام اجتماعی اسلام مربوط به زمان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و اسلام فقط یک سلسله اصول و ارزش های کلی را به عنوان اصل جاودانه ارائه داده است.

- بعثت پیامبران نه برای اصلاح و آبادانی دنیای انسان ها، که برای برخوردار ساختن آنها از حیات طیبه ی ابدی است.

- تجربه های عرفانی گوهر دین اسلام است و احکام صدف آن.

(ر. ک. به: سروش، 1377 ، 17 و 1373 ، 182 و 1378 ، 19 و 1374 ، 149 و بازرگان، 1374 ، 91)

بی تردید وجود چنین نگرشی نسبت به دین اسلام و در نتیجه او را از ورود به قلمرو حیات اجتماعی منع کردن، ثمره ای جز توسعه ی تک بعدی نخواهد داشت و توسعه ی انسانی به معنای کامل آن محقق نخواهد گشت.

اظهار نظر برخی از متفکران غربی

این در حالی است که به اعتراف بسیاری از متفکران غربی «اسلام در آن واحد این جهانی و آن جهانی است، و داعیه ی سامان بخشیدن به قلمرو امور دنیوی و

.......................... ص 101 ..............................

اخروی را دارد؛ این آموزه اسلام است. به علاوه، پانزده قرن تاریخ اسلام، پانزده قرن سازگاری دائمی با این اصول است». بر پایه ی عدم انفکاک بین دین و دنیا در اسلام و توجه به وضع قوانین در جهت برپایی نظام اجتماعی است که رئیس وکلای پاریس می گوید:

من نمی دانم میان دو امر متناقض چگونه سازش بدهم. از یک طرف، با تبلیغات گوناگون همه جا انتشار می دهند که فقه اسلامی با مجموعه ای که دارد صلاحیت ندارد که مبنای قانون گذاری برای نیازهای کنونی قرار گیرد. از طرف دیگر، در این کنفرانس ها ضمن تحقیقات عالمانه و کنجکاوی محققانه ای که متخصصان فن ابراز می دارند، مطالبی را می شنویم که بطلان آن تبلیغات را با براهین محکم و با استناد به نصوص و قواعد موجود و متقن فقهی آشکار می سازد. (جعفری، 1375 ، 69)

2 ) تعامل علم و دین

در باور شهید مطهری، علم و دین هر دو برای توسعه و گسترش شناخت انسان آمده اند، چیزی که هست، علم سبب افزایش و توسعه ی افقی در انسان می شود، ولی دین افزایش عمقی به انسان می بخشد. بنابر این، دین برای افزایش ژرفای شناخت آمده است، دین می گوید تمام این جهان که می بینی در برابر جهان غیبی که بر این جهان احاطه دارد، مثل یک حلقه است در بیابان، و لذا پیامبران علیهم السلام چیزی از این عالم کم نکرده اند، بلکه عظمت آن عالم را به ما ارائه و نشان داده اند. ( همان، 1367 ، 166-167)

کتاب آخرین دستاورد پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله

از دیدگاه شهید مطهری جایگاه علم و دانش در اندیشه ی اسلامی به قدری عظیم و رفیع است که کتاب به عنوان آخرین دستاورد و مهم ترین و جاودانه ترین معجزه ای است که به پیامبر آخرالزمان صلی الله علیه و آله داده می شود، و هر چه که به دانش

...................... ص 102 ...................

بشر افزوده می گردد، قدر و عظمت این معجزه بهتر و بیشتر شناخته می شود. از این رو است که می گوید:

... کتاب تنها معجزه ای است که همواره می توان دید، هر روز آن را معجزه آساتر می توان یافت و تنها معجزه ای است که بر خلاف دیگر معجزات، هر که خردمندتر و دانشمندتر است و هر جامعه ای که پیشرفته تر و متمدن تر است، اعجاز آن را درست تر و عمیق تر خواهد یافت، تنها معجزه ای است که اعتقاد بدان تنها به معتقدان امور غیبی منحصر نیست و اعجاز آن را هر اندیشمندی معترف است، تنها معجزه ای است که نه برای عوام بلکه برای روشنفکران است...، تنها معجزه ای است که بر خلاف دیگر معجزات، تنها برای تحریک حس اعجاب و اعجاز بینندگانش نیست. مقدمه ای و وسیله ای برای پذیرش یک رسالت نیست، برای تعلیم و تربیت گروندگان وی است، خود هدف پذیرش است، خود رسالت است. و بالاخره معجزه ی محمد صلی الله علیه و آله از مقوله ی امور «غیر بشری» نیست گرچه یک عمل غیر بشری است، و از این رو بر خلاف معجزات پیشین که تنها عاملی برای «باور» مردم به کار می رفت (آن هم مردم معدودی که آن را می دیدند) و جز آن هیچ سودی نداشت، معجزه ی محمد صلی الله علیه و آله از نوع عالی ترین استعداد انسانی است و می تواند به عنوان عالی ترین سرمشق وی به کار آید، سرمشقی که همواره در دسترس اوست ... محمد می کوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر عادی و کرامات و خوارق عادات، به مسائل عقلی و منطقی و علمی و طبیعی و اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از «عجایب و غرایب» به «واقعیات و حقایق» بگرداند،... (مطهری، 1372 ، 18)

مبنای نظری این اندیشه

به اعتقاد وی، اگر بخواهیم با یک بینش تحلیلی وارد این مسأله بشویم و با دیدی عالمانه به بحث بپردازیم، که «آیا واقعا این دو وجهه و دو پایه ی انسانیت، هر

..................... ص 103 ....................

یک به دوره ای و عصری تعلق دارد؟»، «آیا انسان محکوم است که همیشه نیمه انسان بماند و در هر دوره ای فقط نیمی از انسانیت را داشته باشد؟»، «آیا همیشه محکوم به یکی از دو نوع بدبختی است؛ بدبختی های ناشی از جهل و نادانی، و بدبختی های ناشی از بی ایمانی» (همان، 1371 ، 23).

وی آنگاه در توضیح این مطلب به تأثیرات علم از یک طرف، و تأثیرات ایمان از طرف دیگر بر روی انسان پرداخته و می گوید:

آیا علم به چیزی می خواند و ایمان به چیز دیگری ضد آن ؟ علم ، ما را به گونه ای می خواهد بسازد و ایمان به گونه ای مخالف آن؟ علم ما را به سویی می برد و ایمان به سویی دیگر؟ یا علم و ایمان متمم و مکمل یکدیگرند، علم نیمی از ما را می سازد و ایمان نیمی دیگر را هماهنگ با آن؟ پس ببینیم علم به ما چه می دهد و ایمان چه؟

علم به ما روشنایی و توانایی می بخشد و ایمان عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار می سازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت می دهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمان خوب خواستن؛ علم می نمایاند که چه هست و ایمان الهام می بخشد که چه باید کرد؛ علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را جهان آدمی می کند و ایمان روان را روان آدمیت می سازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش می دهد و ایمان به شکل عمودی بالا می برد؛ علم طبیعت ساز است و ایمان انسان ساز؛ هم علم به انسان نیرو می دهد، هم ایمان، اما علم نیروی منفصل می دهد و ایمان نیروی متصل؛ علم زیبایی است و ایمان هم زیبایی است؛ علم زیبایی عقل است و ایمان زیبایی روح؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس؛ هم علم به انسان امنیت می بخشد و هم ایمان، علم امنیت بیرونی می دهد و ایمان امنیت درونی؛ علم در مقابل هجوم بیماری ها، سیل ها، زلزله ها، طوفان ها، ایمنی می دهد، و ایمان در مقابل اضطراب ها، تنهایی ها، احساس بی پناهی ها و پوچ انگاری ها؛ علم جهان را با انسان سازگار می کند و ایمان انسان را با

....................... ص 104 ........................

خودش. (همان، 24)

نیاز انسان به علم و ایمان توأمان چیزی است که سخت توجه اندیشمندان را، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، برانگیخته است. وی آنگاه در راستای تاکید بر این مطلب سخنی را از علامه محمد اقبال لاهوری ذکر می کند که می گوید:

بشریت امروز به سه چیز نیازمند است: تعبیری روحانی از جهان، آزادی روحانی فرد، و اصولی اساسی و دارای تأثیر جهانی که تکامل اجتماع بشری را بر مبنای روحانی توجیه کند. شک نیست که اروپای جدید، دستگاه های اندیشه ای و مثالی در این رشته ها تأسیس کرده است، ولی تجربه نشان می دهد که حقیقتی که از راه عقل محض به دست آید، نمی تواند آن حرارت اعتقاد زنده ای را داشته باشد که تنها با الهام شخصی حاصل می شود. به همین دلیل است که عقل محض چندان تأثیری در نوع بشر نکرده است، در صورتی که دین، پیوسته مایه ی ارتقای افراد و تغییر شکل جوامع بشری بوده است. مثالی گری اروپا هرگز به صورت عامل زنده ای در حیات آن نیامده و نتیجه ی آن، من سرگردانی است که در میان دموکراسی های ناسازگار با یکدیگر به جستجوی خود می پردازد که کار آنها منحصرا بهره کشی از درویشان به سود توانگران است سخن مرا باور کنید که اروپای امروز بزرگ ترین مانع در راه پیشرفت اخلاق بشریت است. از طرف دیگر مسلمانان مالک اندیشه ها و کمال مطلوب هایی مطلق، مبتنی بر وحیی می باشند که چون از درونی ترین ژرفای زندگی بیان می شود، به ظاهری بودن آن رنگ باطنی می دهد. برای فرد مسلمان شالوده روحانی زندگی، امری اعتقادی است و برای دفاع از این اعتقاد به آسانی جان می دهد. (همان)

بدین جهت است که، به نظر نویسنده ی کتاب اسلام بین دو دیدگاه شرق و غرب، اسلام از آن جهت که با فطرت انسانی هماهنگی دارد، با به رسمیت شناختن هر دو بعد وجودی انسان (بعد مادی و بعد معنوی) هر پاسخ متفاوتی که

......................... ص 105 .........................

بخواهد تنها به یکی از ساحت های حیات انسان توجه کند. در نتیجه این توجه تک ساحتی در کل جذبه ی نیروهای انسانی او وقفه ایجاد شده و از این طریق تعارضی درونی در او به وجود می آید. (ر. ک. به: عزت بگوویچ، 1374 ، 261)

3 ) قلمرو دین و دانش

به نظر شهید مطهری «اسلام، به شکل، ظاهر و صورت زندگی، که وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد، نپرداخته است. دستورهای اسلام مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدف ها پیش بگیرد.

علم، نه هدف و روح زندگی را عوض می کند و نه راه بهتر و نزدیک تر و بی خطرتری به سوی هدف های زندگی نشان داده است، علم همواره وسایل بهتر و کامل تری برای تحصیل هدف های زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدف ها در اختیار قرار می دهد. ( همان، 1379 ، 137) به اعتقاد وی «اسلام با قرار دادن هدف ها در قلمرو خود و واگذاشتن شکل ها، صورت ها و ابزارها در قلمرو علم و فن، از هر گونه تصادمی با توسعه ی فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است، بلکه با تشویق به عوامل توسعه ی تمدن، یعنی علم و کار و تقوی و اراده و همت و استقامت، خود نقش اصلی پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.» (مطهری، 1369 ، 137) براین اساس است که برخی از شخصیت های علمی در جهان غرب، که قائل به سازگاری علم و دین بودند، برای هر کدام قلمرو جداگانه ای را در نظر داشتند. به عنوان نمونه پروفسور هایزنبرگ در بیان سازگاری علم و دین از نظر ماکس پلانک می گوید:

پلانک علم و دین را به این دلیل سازگار و همسان می دانست که به عقیده ی او هر کدام از این دو، با قلمرو کاملاً متفاوت واقعیت درگیر می باشند. ... (ر. ک. به: تمدن جهرمی، 1378 ، 23)

مقالات مرتبط:

راهبرد دین و توسعه در اندیشه ی شهید مطهری بخش دوم

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است