در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه اندیشه حوزه، شماره 58، ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده

شهید مطهری از جمله متفکران ژرف اندیش، سخت کوش و دریا صفتی است که کارنامه ی بسیار پرباری را به یادگار گذاشته است. از حسن حظ او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی قدس سره ، استاد محبوب شهید مطهری قدس سره ، زمینه ی بسیار مساعدی برای اقبال به آثار ایشان پدید آمد و کتاب های تألیف شده توسط ایشان، فیش های مطالعاتی و یادداشت های شخصی، متن پیاده شده ی سخنرانی های ایشان، مکرر در مکرر چاپ و

..................... ص 5 .....................

تجدید چاپ شد. تنوع موضوعات و مسائلی که وی در آثار خود بدان ها پرداخته است، از یک سو، و وسعت و ژرفای معلومات عرضه شده در آنها، از سوی دیگر، ایشان را به حق شایسته ی لقب «علامه» گردانیده است. سؤالی که مطهری پژوهان، به جد با آن مواجه هستند، این است که آیا این موضوعات و مسائل متنوع را می توان به موضوع واحدی فروکاست؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ به این سؤال، آن موضوع واحد چیست؟ این مقال، در اصل برای پاسخ به این سؤال نگارش یافته است؛ و پاسخ نگارنده به سؤال دوم، بعد از پاسخ مثبت او به پرسش اول، بر پیشانی آن نقش بسته است.

در خلال مقاله، ضمن بررسی کارنامه ی شهید مطهری در حوزه ی مطالعات میان رشته ای دین، گستره ی این نوع مطالعات، وجه تسمیه ی آنها به «میان رشته ای» معرفی و بیان شده است.

تحلیل پروژه ی دین پژوهانه ی شهید مطهری، نکته ی دیگری بر مهم ترین نظریه ی او در باب خاستگاه گرایش دینی، به قصد یافتن راهی جهت فراتر رفتن از شهید مطهری و گشودن افق های جدید پیش روی نسلی که عظمت و دریاصفتی مطهری، باعث خیره ماندن آنان در وی شده است، بخش پایانی این مقاله را به خود اختصاص داده است.

واژگان کلیدی: مطهری، الهیات، دین پژوهی، مطالعات میان رشته ای دین.

به نظر می رسد عنوان «مطالعات میان رشته ای» (Interdisciplinary Study of Religion) شایستگی آن را دارد که به مثابه چتری حوزه های مختلفی را که شهید مطهری در آنها پژوهش نموده و آثار متعددی را پدید آورده است، فراگیرد. پیش از ورود به بحث مناسب است محوری ترین واژه ی عنوان مقاله، یعنی مطالعات میان رشته ای دین، ایضاح شود. مطالعات میان رشته ای دین به مطالعات

................. ص 6 ........................

و پژوهش هایی اطلاق می شود که متعلق آنها مقولات دینی است و پژوهشگر حسب مورد، و به تناسب اهداف تحقیق، برای بررسی آنها و بحث و تحقیق درباره ی آنها، از روش های علوم دیگر بهره می گیرد. «مقولات دینی» عنوان عامی است که مواردی همچون گزاره ها و مفاهیم دینی، باورها، اعتقادات و ایمان دینی1 - جامعه، تاریخ و فرهنگ دینی - و روابط و نسبت این امور و همین طور تعامل میان آنها را در برمی گیرد.

روش ها هم، عرض عریضی دارند، از روش حسی - تجربی، عقلی - استدلالی، نقلی - تاریخی، کشفی - شهودی، گرفته تا روش های مختص هر علم که ذیل عناوین چهارگانه یاد شده قرار می گیرند. گفتنی است که در مطالعات میان رشته ای دین، گاهی از یک روش و گاهی از روش های متعدد استفاده می شود. برای مثال در بررسی گزاره های دینی2 و همین طور پیش فرض ها و لوازم آنها، گاهی بررسی صدق و کذب گزاره های یاد شده مطمح نظر است، و گاهی با صرف نظر از صدق و کذب گزاره های یاد شده، آثار و لوازم آنها بر روح و روان، معیشت اجتماعی، تاریخ، فرهنگ و دیگر مقولات وابسته به انسان، مورد کاوش و تکاپو قرار می گیرد.

در بررسی آثار و لوازم روحی - روانی گزاره ها و باورهای دینی از روش دانش روان شناسی کمک می گیرند و از تعامل روش یا به تعبیر ادق روش های3 روان شناسی و باورهای دینی، دانشی به وجود می آید که دین پژوهان آن را «روان شناسی دین4» نامیده اند. و همین طور در بررسی آثار و لوازم باورهای دینی بر جامعه ی بشری به سؤال هایی از قبیل:

- رفتارهای اجتماعی دین داران چه عواقب ناخواسته5ای در جامعه ایجاد می کند؟

- گروه بندی اجتماعی ناشی از گرایش آدمیان به دین کدام است؟

- نهادهای اجتماعی منبعث از دین چه نهادهایی هستند؟

- عوامل اجتماعی گرایش آدمی به دین کدامند؟

........................ ص 7 .........................

و نظایر آن از روش های علم جامعه شناسی استفاده می کنند. در اینجا نیز پاسخ به سؤالات یاد شده دانشی را به وجود می آورد که آن را جامعه شناسی دین می نامند. به همین قیاس بررسی آثار و لوازم باورهای دینی، با صرف نظر از صدق و کذب آنها، بر روی مقولات پیش گفته، دانش های میان رشته ای مختلفی را به وجود می آورد که در تکون آنها چنانکه ملاحظه کردیم، بیش از یک رشته ی علمی دخیل است.

«الهیات و فلسفه ی دین» هم که دو رشته ی مطرح و پرطرفدار در روزگار ماست و سر و کار آنها، برخلاف دانش های قبلی، با صدق و کذب مدعیات دینی است، از جمله دانش های معنون به دین پژوهی هستند که در تکون آنها بیش از یک رشته ی علمی سهیمند و از این رو هر دو متعلق به قلمرو مطالعات میان رشته ای دین هستند. فلسفه ی دین و الهیات، از آن حیث که هر دو افزون بر گزاره های دینی به پیش فرض های گزاره های دینی و همین طور لوازم منطقی6 آنها نیز می پردازند، با هم اشتراک دارند؛ اما از این حیث که فلسفه ی دین یکی از شاخه های فلسفه محسوب می شود و روش داوری در آن، روش عام فلسفه، یعنی روش عقلی - استدلالی است، و غایت آن نیز همانند شاخه های دیگر فلسفه، تحری حقیقت، یعنی سیر آزاد عقلانی جهت رسیدن به حقیقت است؛ و الهیات اولاً همواره به صورت مضاف استعمال می شود و مضاف الیه آن دین علی الاطلاق یا دین خاص و یا مذهبی از مذاهب است7؛ ثانیا غایت آن نه تحری حقیقت، بلکه دفاع از دین است؛ ثالثا کثیر الموضوع است و در قلمرو آن به تناسب آموزه های دینی و مفاهیم مأخوذ در آنها و همین طور به تناسب نوع شبهاتی که متوجه دین است، از موضوعات مختلف سخن به میان می آید8؛ رابعا کثیر الروش است و به همان دلیل که در «ثالثا» آوردیم، الهی دان برای تبیین آموزه های دین خود و همین طور برای دفع شبهات از روش های متعدد و در واقع از همه ی روش ها مدد می جوید9؛ با هم اختلاف دارند. افزون بر قلمرو مشترک الهیات و فلسفه ی دین، که موجب پدید آمدن مسائل مشترک فراوانی

............... ص 8 ...................

میان آنها گردیده است10، تعلق به حوزه ی مطالعات میان رشته ای دین هم وجه مشترک دیگر آن دو است.

تا اینجا در باب عنوان «مطالعات میان رشته ای دین» که، به زعم این مقال، نامی است که می توان بر مجموعه ی آثار دین پژوهانه ی شهید مطهری نهاد، بحث کردیم. در اینجا به اختصار قلمروهایی را که وی در آنها کاوش نموده است مرور می کنیم.

1 ) تأله شهید مطهری

بخش معتنابهی از آثار شهید مطهری و یادداشت ها و فیش های مطالعاتی که از ایشان باقی مانده و بخشی از آنها منتشر شده است، به مباحث فلسفی اختصاص دارد. هر چند ایشان با زبان های اروپایی آشنایی نداشت، با این حال از روی ترجمه های فارسی و عربی آن آثار، با پشتکار و پی گیری بی نظیر، با اندیشه های فلسفی غرب آشنا شده بود و ضمن مقایسه ی آنها با نظریات فلسفی فیلسوفان مسلمان، در موارد عدیده ای به نقد آنها می پرداخت (مطهری، 1369 ، 271)؛ و از این حیث می توان ایشان را یکی از طلایه داران فلسفه ی تطبیقی دانست. طرح مباحث مقایسه ای در فلسفه، تحلیل و نقادی نظریات فیلسوفان (مطهری، بی تا، 51)، ایشان را از معلم صرف فلسفه فراتر برده بود؛ هر چند او در مقام معلمی هم به تعلیم اندیشه اکتفا نمی کرد و همواره می کوشید چگونه اندیشیدن را تعلیم دهد. در عین حال او یک صاحب نظر و فلسفه ورز بود و نظریات تازه ای را، مبتنی بر مبانی فلسفی ملاصدرا، ابداع و در آثار خود عرضه نموده است. قرائت دستگاه مند مطهری از فلسفه ی ملاصدرا، خود یک نوآوری در فلسفه محسوب می شود. تشخیص یک دستگاه فلسفی در مجموعه ی آثار ملاصدرا که مشتمل بر اصول ابتکاری او در محورهای وجودشناسی، جهان شناسی، معرفت شناسی، انسان شناسی و معناشناسی، به علاوه ی منطقی که صدرا در پارادایم منطق ارسطویی، ساخته و پرورده بود (مطهری، 1378 ، 60 ؛ 1367 ، 111)، و نتایجی

.................... ص 9 .........................

که با این منطق از اصول یاد شده می توان استخراج کرد، و بسیاری از آنها را خود صدرا استنتاج کرده بود، شاهکار شهید مطهری در پژوهش های الهیاتی و فلسفی اش بود. این مجموعه ی سه ضلعی را دستگاه فلسفی ملاصدرا می نامیم. شهید مطهری چنین نظامی را در مجموعه ی آثار ملاصدرا تشخیص داده بود و بعد از تقریر آن در آثار مختلف فلسفی که از خود به یادگار گذاشته، نقد و تحلیل های خود از فلسفه ی صدرالمتألهین را بر مبنای آن سامان می داد. استاد مطهری در پایان نقادی های خود همواره نظریات متلائم با دستگاه فلسفی صدرالمتألهین را برمی گزیند و دیدگاه های ناسازگار با آن را نفی می کند (مطهری، 1360 ، 72)؛ پیش فرض چنین کاری، انسجام گروی در توجیه Coherentism است (Pojman, 1993, 187)؛ و به نظر می رسد استاد مطهری به رغم مبناگروی Foundationalism ، که نظریه ی معرفت شناختی غالب فیلسوفان مسلمان است، به این رهیافت گرایش پیدا کرده است. به هر روی، فلسفه ورزی استاد مطهری که بعد از تسلط بر مکتب های فلسفی مشائی، اشراقی و حکمت متعالیه، متبلور شده است، همانند استادانش در فلسفه11، در پارادایم فلسفه ی ملاصدرا بوده است (علیزاده، 1385 ، ش 29).

فلسفه ی مطهری همانند سایر حکیمان مسلمان، فلسفه ی محض نیست، بلکه نوعی تأله است که فیلسوف در ضمن آن می کوشد باورهای دینی خود را تبیین و اثبات نماید (مطهری، 1372 ، 109). در ادامه این مطلب را با توضیح بیشتری بررسی می کنیم.

2 ) مطهری و کلام فلسفی

اثبات باورهای دینی، تبیین مفاهیم موجود در متون مقدس ادیان و نظم و نسق دادن به مجموعه ی مفاهیم و گزاره های دینی از وظایف الهی دانان است. الهی دانان، برای اثبات باورهای دینی همچون:

- خدا موجود است؛

................. ص 10 .......................

- خدا یکی است؛

- جهان آفرینش به دو بخش دنیا و آخرت تقسیم می شود؛

و نظایر آن، از آغاز شکل گیری الهیات تاکنون، رهیافت های مختلفی را آزموده اند. رهیافت الهیات طبیعی، رهیافت ایمان گرایی، رهیافت تجربه ی دینی، رهیافت الهیات اصلاح شده و... از جمله ی آنهاست. الهیات اسلامی، که نام خاص آن کلام12 (Kalam) است، از رهیافت الهیات طبیعی و الهیات نقلی - تاریخی بهره جسته است.

امروزه در مغرب زمین، رهیافت الهیات طبیعی را که تلاش می کرد باورهای دینی، به ویژه محوری ترین آنها یعنی وجود خدا، را با دلایل فلسفی اثبات کند، به کناری نهاده اند و به سراغ رهیافت های دیگر به ویژه رهیافت تجربه ی دینی رفته اند؛ و سبب آن عمدتا ضعف دلایل فلسفی و نقدهای پرقوتی است که متوجه آنها شده است. مخالفت با رهیافت الهیات طبیعی جهت اثبات باورهای پایه ای دین، در دنیای اسلام، با شدت و حدّت بیشتری جریان داشت. این مخالفت تنها از سوی منتقدان فلسفی ادله نبود، بلکه فقیهان از یک سو، متکلمان از سوی دیگر و عارفان از سوی سوم با این رهیافت، به اتهام آمیختن دین با فلسفه، مخالفت می کردند. خاقانی در مذمت فیلسوفان به اتهام یاد شده می گوید:

 

فلسفه در سخن میامیزید  

وانگهی نام آن جدل منهید

 

قفل اسطوره ارسطو را     

بر در احسن الملل منهید

 

نقش فرسوده فلاطون را   

بر طراز بهین حلل منهید

 

عاقلان وحلِ گمرهی است بر سر راه       

عاقلان پای در وحل منهید

 

و دیگری می گوید:

 

کاف کفر ای دل به حق المعرفة    

نزد من خوشتر ز مار فلسفه

 

زانکه این علم لزج چون ره زند       

دائما بر مردم آگه زند

 

شهید مطهری با وجود آنکه از تمامی این مخالفت ها با فلسفه و آمیختن فلسفه با دین خبر داشت و از لعن و نفرت و طرد و تکفیرهایی که بر فیلسوفان

....................... ص 11 ......................

رفته است، آگاه بود، بر رهیافت الهیات طبیعی پای می فشرد و مفید بودن آن را نظرا ادعا می کرد (مطهری، 1380 ، 14) و عملاً در جهت آن گام برمی داشت. ادعای نظری وی را در کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی می توان ملاحظه کرد؛ آنجا که جهان بینی های مختلف را برمی شمارد و از جهان بینی علمی، جهان بینی عرفانی، جهان بینی فلسفی و جهان بینی دینی نام می برد و در مقایسه ی آنها با یکدیگر می گوید جهان بینی دینی با جهان بینی فلسفی از حیث قلمرو یکسان است و تنها تفاوتی که میان آنها وجود دارد این است که منشأ جهان بینی دینی وحی است و منشأ جهان بینی فلسفی عقل. البته ایشان مآلاً جهان بینی دینی را به جهت قدسیتی که در آن نهفته است برتر می نشاند؛ اما این امر به لحاظ معرفت شناختی به رویکرد عقلانی تام و تمام وی به دین، آسیبی نمی رساند.

شهید مطهری فلسفه ای را که از دستگاه فلسفی ملاصدرا به علاوه ی ابداعات و نوآوری های خودش، ساخته و پرداخته بود، هم برای فهم دین مفید می دانست و هم برای دفاع از دین مؤثر و کارامد تلقی می کرد. از همین رو بود که یکی از عوامل گرایش به مادیگری در مغرب زمین را، رسایی مفاهیم فلسفی آن دیار می دانست که هم مقبول ترین فهم از آموزه های دینی را فراهم می آورد و هم بهترین ابزار برای دفع شبهات و پاسخ به اشکالات است.

از باب مثال، ایشان در تفسیر آیه لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا، که عموم مفسران آن را مضمون برهان قاطع دانسته و فهم عرفی از آن بهم رسانده اند، پس از تخطئه ی همه ی تفسیرهای پیشین و باطل دانستن آنها، با استفاده از مبانی فلسفه ی ملاصدرا و مآلاً با استفاده از قاعده ی محال بودن توارد علتین بر معلول واحد، آن را تفسیر و معنا کرده است (مطهری، بی تا، 115).

شهید مطهری در فهم و دفاع فلسفی از دین، تنها به اصول دین بسنده نمی کرد، بلکه این امر را در فروع دین و احکام هم ساری و جاری می دانست. در کتاب هایی نظیر جامعه و تاریخ و معاد، از عقل فلسفی برای فهم دین بهره جسته است؛ و در کتاب هایی نظیر نظام حقوق زن در اسلام و مسأله ی حجاب، برای

.................... ص 12 ....................

دفاع از موازین دینی بدان تمسک جسته است.

به نظر می رسد فلسفه در مقام دفاع از دین، چه در اصول و چه در فروع، موفق عمل کرده است و برنامه ی شهید مطهری از این حیث قابل دفاع است؛ اما در مقام فهم دین، هم در اصول و هم در فروع، فلسفه را پایه و متکا قرار دادن، ما را به وادی های غیرقابل دفاع خواهد کشاند.

3 ) مطهری و کلام جدید

می توان گفت که عنوان «کلام جدید» در مجامع علمی و فرهنگ عمومی ما را، که اینک نه تنها نام یک یا چند ماده ی درسی، در برنامه های آموزشی دانشگاهی و حوزوی است، بلکه به صورت یک رشته ی علمی آکادمیک و دیسیپلین درآمده است، اول بار شهید مطهری مطرح کرد. در دانشکده ی الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، تدریس درس کلام که متن اصلی آن شرح تجرید الاعتقاد بود، بر عهده ی ایشان گذاشته شده بود، و او به جای خواندن متن کشف المراد و جراحی های ادبی تعبیرات و جملات قدیمی کتاب یاد شده، دغدغه های خود و دانشجویان را به بحث می گذاشت.

مطهری به عنوان یک الهی دان مسلمان و آشنا با منابع دین اسلام، از یک سو، و مطلع از شبهات مطرح شده در روزگار خود، که ذهن جوان ها را مسأله دار کرده بود، از سوی دیگر، با غور رسی این منابع و تحصیل قرائتی نو از دین، به دفع شبهات آن روز و پاسخ به سؤالات دانشجویان می پرداخت. وقتی از ایشان سؤال می شد که: «آنچه شما به جای شرح تجرید الاعتقاد، در کلاس های کلام عرضه می کنید، چیست؟»، جواب می داد که این ها «کلام جدید» است. حاصل تلاش های ایشان در این مسیر را می توان در آثاری همچون: مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، علل گرایش به مادیگری، فطرت، نظام حقوق زن در اسلام، مسأله ی حجاب، اسلام و مقتضیات زمان و... ملاحظه کرد.

مطهری در کتاب علل گرایش به مادیگری و فطرت، به مسأله ای که دین

....................... ص 13 ............................

پژوهان جدید آن را «خاستگاه گرایش دینی انسان» نامیده اند، پرداخته است. پرسش اصلی در این مسأله آن است که چه علل و عواملی موجب گرایش آدمی به دین شده است؟ در پاسخ به این سؤال متفکران عصر جدید علل و عوامل روانی و اجتماعی را دست مایه ی تئوری پردازی خود قرار داده اند و نظریات متعددی را در باب خاستگاه گرایش دینی آدمیان عرضه نموده اند. (قائمی نیا، 1379 ، 22). روان شناسان دین به عواملی همچون جهل و بی اطلاعی بشر از اسرار طبیعت، ترس از عوامل وحشتناک و وحشت زای طبیعی، عقده های روانی دوران کودکی و... تمسک جسته اند؛ و جامعه شناسان دین به عواملی همچون وضعیت اقتصادی طبقات اجتماعی، اسطوره سازی و سمبل گرایی جمعی و... اشاره نموده و پدیده هایی همچون آرزو اندیشی طبقات محکوم و تحت ستم یا تدبیر، تخدیر و تسکین اقشار تحت ستم از سوی طبقات مسلط و حاکم را در گرایش آدمی به دین مؤثر دانسته اند (علیزاده، 1371 ، 100).

شهید مطهری همه ی این نظریات را مبتنی بر نوعی مغالطه می داند و بخش معتنابهی از آثار روان شناسی دین و جامعه شناسی دین را، که به مسأله ی خاستگاه گرایش دینی و علل و عوامل اقبال آدمیان به دین پرداخته اند، باطل می شمرد. به اعتقاد ایشان دین داری امری طبیعی است، و آدم عاقل از امور طبیعی پرسش نمی کند. هیچ آدم سالمی به طبیب مراجعه نمی کند تا از علت سلامتی خود پرسش نماید. اگر چنین کرد، طبیب او را به سوی روان پزشک راهنمایی خواهد کرد. اما هر بیماری، اگر به طبیب مراجعه کند، از علت بیماری پرسش خواهد کرد و این به جهت آن است که سلامتی امری طبیعی و مقتضای طبیعت آدمی است، اما بیماری چنین نیست و از همین رو پرسش از علل و عوامل آن امری شایسته و بایسته است.

به زعم شهید مطهری دین داری برای انسان مثل سلامتی برای بدن است، و از علل و عوامل آن پرسش کردن، مغالطه ای بیش نیست. در مقابل باید از علت بی دینی و به تعبیر ایشان از علل مادیگری، سؤال کرد (مطهری، 1375 ، 37).

......................... ص 14 ............................

ایشان این سؤال را به طور جدی مطرح کرده است و برای رسیدن به پاسخ آن، تحقیقات دراز دامن و مفیدی انجام داده است. وی پاسخ نهایی خود به سؤال یاد شده را در قالب کتابی تمام عیار تحت عنوان علل گرایش به مادیگری عرضه نموده است. شهید مطهری در این کتاب عوامل متعددی را که موجب گرایش مردم مغرب زمین به مادیگری شده است، برمی شمارد و به تفصیل در باب هر یک بحث می کند و در پایان به این نکته اشاره می کند که نباید گمان کرد که این عوامل خاص مغرب زمین است؛ این عوامل در هر جایی که زمینه ی ظهور و بروز پیدا کند، همان اثر را به دنبال خواهد داشت.

این بحث را با ذکر عناوین علل و عواملی که شهید مطهری آنها را موجب گرایش گروهی از انسان ها به مادیگری دانسته است، به پایان می بریم (مطهری، 1375 ، 177-55).

1 ) نارسایی مفاهیم دینی و خشونت های کلیسا؛ کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیرانسانی اش با توده ی مردم، خصوصا طبقه ی دانشمندان و آزادفکران، از علل عمده ی گرایش جهان مسیحی - و به طور غیرمستقیم جهان غیرمسیحی - به مادیگری است.

2 ) نارسایی مفاهیم فلسفی غرب؛ شهید مطهری ذیل این عنوان مفاهیمی همچون علت نخستین، مناط نیازمندی معلول به علت و مسأله ی تکامل را که در بادی امر با اصل اعتقاد به وجود خدا متعارض به نظر می آید، مورد بررسی قرار داده و نظریات فیلسوفان غربی همچون هگل، هیوم و راسل را نقادی کرده است، و سپس با تمسک به مبانی فلسفه ی ملاصدرا به حل و فصل آنها پرداخته است.

3 ) نارسایی مفاهیم اجتماعی و سیاسی؛ استاد مطهری، ذیل عنوان یاد شده، این نکته را که «در اروپا مسأله ی استبداد سیاسی و اینکه اساسا آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسأله ی خدا توأم بوده است» شرح داده است، آنگاه به اندیشه ی تعادل و توازن میان حق و تکلیف در اسلام پرداخته و با نقل سخنی رسا از امام علی علیه السلام 13، بر این نکته تأکید نموده است که از نظر فلسفه ی اجتماعی

........................... ص 15 .........................

اسلامی، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول می سازد و افراد را ذی حق می کند و استیفای حقوق را یک وظیفه ی لازم شرعی معرفی می کند.

4 ) اظهار نظر غیرمتخصص؛ به گفته ی شهید مطهری، عواملی که تا اینجا برشمردیم خاص دنیای مسیحیت است، اما این عامل و دو عامل بعدی، هم در میان مسلمانان وجود دارد و هم در میان مسیحیان. در بعضی مسائل، همه ی مردم به خود حق می دهند که اظهار نظر کنند؛ مسائل بهداشتی و پزشکی و همین طور مسائل دینی از این حیث هم سرنوشتند.

5 ) «خداپرستی یا زندگی؟»؛ مبارزه با غرایز طبیعی آدمی با نام خدا و دین و مقدس شمردن رهبانیت و پلید دانستن ازدواج، مایه ی نجات دانستن جهل و سبب گمراهی دانستن علم، ثروت و قدرت و تمکن را مایه ی بدبختی دانستن و فقر و ضعف را مایه ی خوشبختی و سعادت و...، اموری هستند که مآلاً موجب گرایش آدمی به مادیگری می شود.

6 ) محیط اخلاقی و اجتماعی نامساعد.

4 ) مطهری فیلسوف فطرت

چنان که اشاره کردیم شهید مطهری گرایش آدمی به دین را امری فطری می داند و پرسش از خاستگاه گرایش آدمی به دین را موجه تلقی نمی کند و آن را غیرمجاز می شمرد. هر چند ایشان چارچوب نظری اندیشه ی فطرت را از آموزه های دینی اخذ کرده است14، ولی با این حال، در آثار متعدد خود تلاش نموده است که برای آن پایه ریزی فلسفی و مبنا سازی عقلی انجام دهد؛ تا آنجا که ایشان خود را نظریه پرداز فطرت محسوب داشته و عنوان «فیلسوف فطرت» را مناسب خود تلقی می کند (علیزاده، 1383 ، 7). در اینجا ابتدا تقریر فشرده ای از نظریه ی ایشان را مطابق گزارش قائمی نیا در کتاب درآمدی بر منشأ دین ارائه می کنیم (قائمی نیا، 1379 ، 80-175)، و پس از آن، به تناسب گنجایش مقاله، به

......................... ص 16 .......................

تحلیل و نقد آن می پردازیم.

استاد مطهری ضمن معرفی مسأله ی فطرت، به مثابه ام المسائل معارف اسلامی، به فلسفی بودن این مسأله اشاره نموده و می گوید:

موضوعات مهم فلسفه این سه موضوع است: خدا، جهان، انسان. این بحث، بحثی است مربوط به انسان و می توان گفت از یک نظر و یک شاخه مربوط است به انسان و خدا. یک سر مسأله انسان است و سر دیگر آن خدا. در منابع اسلامی، یعنی در قرآن و سنت، روی اصل فطرت تکیه ی فراوان شده است ... این که قرآن برای انسان، قائل به فطرت است، یک نوع بینش خاص درباره ی انسان است (مطهری، 1375 ، 13).

ایشان، نخست مباحثی درباره ی واژه ی فطرت و کاربرد آن در انسان و نیز بحثی درون دینی با توسل به معارف اسلامی مطرح کرده و سپس به تبیین فلسفی آن پرداخته است، البته این بحث بنا به دلایلی ناقص مانده است، ولی ارکان آن تقریبا روشن است. در ادامه ارکان این نظریه را به اختصار توضیح می دهیم.

فطریات بینشی و فطریات گرایشی

گاهی فطریات به فطریات در ناحیه ی گرایش ها و فطریات در ناحیه ی بینش ها تقسیم می شود؛ یعنی گفته می شود یک سلسله گرایش ها و یا یک سلسله بینش ها، فطری است. این دو نوع فطریات تفاوت عمده ای با یکدیگر دارند. به عنوان مثال، گاهی گفته می شود: «خداشناسی، فطری است»، و گاهی هم گفته می شود: «خداپرستی، فطری است». خداشناسی به مقوله ی بینش یا شناخت مربوط می شود، ولی خداپرستی در حوزه ی گرایش است. خداشناسی فطری است، به این معنا که گزاره ی «خدا وجود دارد» فطری است، اما خداپرستی فطری است، به این معناست که انسان ها فطرتا به خدا گرایش دارند.

این دو با هم تفاوت عمده دارند؛ زیرا لازمه ی «خدا وجود دارد» این نیست که انسان گرایش فطری به خدا داشته باشد. البته اگر گرایش به خدا فطری باشد،

................ ص 17 .......................

لازمه اش این است که شناخت خدا هم فطری باشد. از این رو، میان فطری بودن شناخت خدا با فطری بودن گرایش به خدا، نسبت عموم و خصوص مطلق وجود دارد؛ یعنی لازمه ی فطری بودن شناخت خدا، فطری بودن گرایش به خدا نیست، ولی لازمه ی فطری بودن گرایش به خدا، فطری بودن شناخت خداست.

مقالات مرتبط:

راهبردها: نگاهی به کارنامه ی شهید مطهری در حوزه ی مطالعات میان رشته ای دین بخش دوم

پی نوشت ها

1 ) در فرایند شناخت و فعل و انفعالاتی که منجر به پیدایش معرفت می شود، سه عامل دخیل اند و معرفت حاصل تعامل این سه عامل با یکدیگر است. عوامل یاد شده عبارتند از: فاعل شناسایی، خود شناخت و متعلق شناسایی، فاعل شناسایی، نفس آدمی است؛ واحد شناخت در معرفت شناسی جدید گزاره و در معرفت شناسی قدما و فلاسفه مسلمان، مفاهیم اند؛ متعلق شناسایی هم، ساحات مختلف واقع می باشد، اعم از واقعیت عینی، واقعیت ذهنی و واقعیت زبانی. میان این سه عامل در فرایند مورد بحث، روابط و نسبی شکل می گیرد، که هر یک به اوصاف خاصی متصف می شوند. بررسی معناشناختی، وجود شناختی و ارزش شناختی این اوصاف از مباحث مهم معرفت شناسی در روزگار ماست. برای مثال نسبت فاعل شناسایی با گزاره ها، به اوصافی از قبیل یقین، ظن، شک، وهم، اطمینان، اعتقاد، باور، ایمان، پذیرش و ارزش و... متصف می شود. این اوصاف را مجموعا «گرایش های گزاره ای» Propositional attitudeمی نامند. تعریف هر یک از این امور، تعیین انواع آنها، تفکیک مفاهیم اولی Primitive از غیر آن در معرفت شناسی مطلق، و در خصوص گزاره های دینی، در معرفت شناسی دینی، مورد بحث قرار می گیرد.

2 ) گفتنی است که اصطلاح «گزاره ی دینی» متفاوت از اصطلاح «مسأله ی دینی» است. گزاره های دینی به گزاره های موجود در متون دینی اطلاق می شود، اعم از آنکه بیان گر باوری دینی باشد یا مطلب عادی و معمولی را بیان کند. اما مسائل دینی به نحوی از انحا، به باورهای دینی مربوط می شوند و به برون دینی و درون دینی تقسیم می شوند. نسبت گزاره های دینی با مسائل دینی، براساس آنچه گفتیم، عموم و خصوص من وجه است.

3 ) درباره ی روح و روان آدمی، به روش های مختلف بحث کرده اند: روش های حسی - تجربی، عقلی - استدلالی و کشفی - شهودی، از جمله این روش ها هستند. براساس این سه روش، سه نوع روان شناسی پدید آمده است که هر کدام به نوبه ی خود به یک رشته ی علمی، تبدیل شده اند. رشته های یاد شده عبارتند از: روان شناسی تجربی، روان شناسی فلسفی و روان شناسی شهودی. البته، به رغم تعدد روش ها، متعلق همه ی این رشته ها و موضوع بحث و فحص آنها، روح و روان آدمی است. اما روش داوری و سنجه های تمایز سره از ناسره و حق از باطل، در آنها متفاوت است.

4 ) باید توجه داشت که «روان شناسی دین» متفاوت از «روان شناسی دینی» است. روان شناسی دینی که در اصل تحقق آن، دین پژوهان هم سخن نیستند، بدین معناست که کسی مجموعه ی مفاهیم و گزاره های مربوط به روح و روان آدمی را از متون دینی استخراج کند و پس از تنظیم آنها، یک رشته ی علمی عرضه نماید، اما «روان شناسی دین» نام یک رشته ی علمی تحقق یافته است که در آن افزون بر بررسی آثار و لوازم باورهای دینی بر روح و روان آدمی، زمینه های روحی گرایش و اقبال آدمی به دین هم مورد بررسی قرار می گیرد. از این رو مجموعه ی تئوری های مربوط به خاستگاه گرایش دینی، متعلق به حوزه ی روان شناسی دین است.

5 ) در تعریف علم جامعه شناسی می گویند: علمی که به مطالعه ی عواقب ناخواسته ی رفتارهای فاعلان اجتماعی می پردازد (توسلی، 1376 ، 23)؛ آن بخش از رفتارهای فاعلان اجتماعی که ناشی از باورهای دینی است در جامعه شناسی دین مورد بررسی قرار می گیرد.

6 ) لوازم منطقی، متفاوت از لوازم روان شناختی و جامعه شناختی و نظایر آن است، که گفتیم در بخش معتنابهی از دانش های معنون به دین پژوهی مورد بررسی قرار می گیرند (علیزاده، 1381 ، 21-4). استلزام منطقی که صدق ملزوم را ضرورتا به لوازم منتقل می کند، رابطه ای است بین مقدمه یا مقدمات و نتیجه ی یک استنتاج معتبر (موحد، 1373 ، 110).

7 ) از همین روست که در طول تاریخ ادیان، سه نوع الهیات تحقق پیدا کرده است:

الف) الهیات دینی، که غایت آن دفاع از جهان بینی الهی در مقابل جهان بینی مادی گری است؛

ب ) الهیات بین الادیان، که غایت آن دفاع از حقانیت دینی معین در مقابل ادیان دیگر است؛

ج ) و بالاخره الهیات بین المذاهب که غایت آن دفاع از حقانیت مذهبی خاص در مقابل مذاهب دیگر است.

8 ) مجموعه ی آثار شهید مطهری از حیث تنوع موضوعات، که سبب آن عمدتا دو عامل یاد شده است، بسیار گویاست. ایشان، به عنوان یک الهی دان، وقتی در دهه ی پنجاه با تبلیغات گسترده ی مارکسیست ها مواجه شد، برای ابطال نظریات آنها و نشان دادن چهره ی حقیقی آنان بخش معتنابهی از وقت خود را صرف تهیه ی مقدمات و تعلیقات بر کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم کرد؛ اصل این کتاب توسط استاد وی، علامه طباطبایی، برای مقابله با این قائمه ی مادی گری، که در کسوت علم، فلسفه و انقلاب به میدان آمده بود، نگاشته شد؛ تعلیقات محققانه، روشن و آسان یاب و آسان ساز شهید مطهری بر کتاب یاد شده، با آن همه معلومات، نکته های حکیمانه و ژرف نگری که در آنها نهفته است، سستی آموزه های ماتریالیسم دیالیک تیکی را برای نسل جوان و دانشگاهی آن روزگار، آفتابی کرد. بسیاری از طرفداران مارکسیسم، بلکه ایدئولوگ های آنها با خواندن این مجموعه تائب شدند. مجموعه ی حرکت و زمان، علل گرایش به مادی گری، فطرت و... با همین هدف تکوّن یافت. موضوعاتی همچون مهدی موعود( علیه السلام )، فلسفه ی تاریخ، نظام حقوق زن در اسلام و مسأله ی حجاب برای تبیین مفاهیم و آموزه های دینی نگاشته شد.

9 ) برای مثال، الهی دان مسلمان (= متکلم) برای اثبات مضمون آیه ی لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللّهُ لَفَسَدَتا از روش عقلی - استدلالی کمک می گیرد (مطهری، بی تا، 115)؛ و برای نشان دادن درستی آیه ی وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ از روش حسی - تجربی بهره مند می شود؛ و برای نشان دادن اعجاز قرآن در پیش بینی تاریخی خود که در آیه ی غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ مطرح شده است، از روش تاریخی مدد می جوید؛ و همین طور برای اثبات مضمون این آیه، که در وصف مؤمنان می فرماید: إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً از روش درون بینی و کشفی - شهودی استفاده می کند.

10 ) از جمله مسائل مشترک میان فلسفه ی دین و الهیات عبارتند از: تعریف دین، منشأ و خاستگاه گرایش دینی، بررسی ادله ی اثبات وجود خدا، زبان دین، وجه حاجت بشر به دین، کثرت گرایی دینی و مذهبی، تعریف و اوصاف خدا، تجربه ی دینی و... گفتنی است که مواجهه این دو دانش با مسائل یاد شده و نظایر آن متفاوت است. در مواجهه با هر مدعا، برای فیلسوف دین سه حالت متصور است:

الف) اینکه دلایل تام و تمام به نفع مدعای یاد شده پیدا شود؛

ب ) اینکه دلایل تام و تمامی بر علیه آن مدعا اقامه شود؛

ج ) نه دلایل تام و تمام بر له و نه بر علیه آن اقامه گردد.

این هر سه حالت برای فیلسوف دین علی السویه است. در حالت نخست، مدعای یاد شده را خردپذیر و در حالت دوم خردستیز و در حالت سوم خرد گریز می نامند.

اما الهی دان تمام سعی و تلاشش را به کار می گیرد تا معقولیت (حالت اول و سوم) مدعیات دینی را اثبات کند و خرد ستیز بودن آنها را نفی نماید.

11 ) شهید مطهری از استادان زیادی بهره برده است و در آثار متعدد خود از آنان یاد کرده است (مطهری، 1375 ، 11-9). ولی در این میان سه استاد بر ذهن و زبان او تأثیر شگرفی نهاده اند و در تکوین شخصیت او نقش بی بدیلی داشته اند. این سه استاد عبارتند از: امام خمینی قدس سره ، آیت اللّه  بروجردی قدس سره و علامه طباطبایی قدس سره .

12 ) در خصوص وجه تسمیه ی الهیات اسلامی به کلام اموری را ذکر کرده اند که از جمله آنها موارد زیر است:

الف) یکی از مسائل مهم این علم، «کلام الهی» است که دو فرقه ی کلامی مشهور (معتزله و اشاعره) بر سر حدوث و قدم آن، چالش خونین داشتند و دخالت قدرت و سیاست عباسی، تلخی و تیرگی خاصی در آن پدید آورد که به سبب آن این دوره را «دوره ی محنت» نامیده اند؛ الهی دانان مسلمان از باب تسمیه ی کل به اسم یکی از اجزاء مهم آن، نام این علم را کلام نهاده اند؛

ب ) الهی دانان مسلمان در آغاز دوره ی تألیف، عنوان های مسائل علمشان را «الکلام فی...» می نهادند؛

ج ) نسبت این دانش به دین اسلام همانند نسبت منطق به فلسفه است؛ از این رو همچنان که منطق از ریشه ی نطق به معنای سخن گفتن است، کلام هم به همان معناست.

د ) مشتغلان به این علم در فن مناظره و جدل چیره دست می گردند و به تبع، قدرت سخنوری شان افزایش می یابد.

ه ) الهی دانان مسلمان در مقابل کسانی بودند که در باب مسائل الهیات به سکوت توصیه می کردند و اعتقاد به آنها را لازم اما سؤال درباره ی آنها را بدعت می شمردند، این گروه را اهل سکوت و معطله نامیده اند، الهی دانان مسلمان، که در این مسائل سخن می گفتند و به بحث می پرداختند، متکلم نامیده شدند.

13 ) امیرالمؤمنین، پیشوای سیاسی و اجتماعی و امام معصوم و برگزیده ی حضرت حق، در گیرودار صفین با مردم سخن گفت و فرمود:

اما بعد، فقد جعل اللّه  سبحانه لی علیکم حقا بولایة امرکم، و لکم علیّ من الحق مثل الذی لی علیکم ... لا یجری لاحد الا جری علیه، و لا یجری علیه الا جری له، و لو کان لا حد أن یجری له و لا یجری علیه لکان ذلک خالصا للّه  سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی کل ماجرت علیه صروف قضائه (نهج البلاغه، خطبه 207)

حق تعالی با حکومت من بر شما برای من حقی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق برعهده ی من است که مرا برعهده ی شماست. حق همواره دو طرفی است؛ کسی را بر دیگری حقی نیست، مگر این که آن دیگری را هم بر او حقی است. و اگر کسی باشد که بر دیگران حق دارد و دیگران بر او حقی ندارند، او تنها خداست و آفریدگانش را چنین مزیتی نیست، زیرا او بر بندگانش توانایی و قدرت دارد و قضای گوناگون او جز بر عدالت جاری نمی گردد.

14 ) آیات و روایات معتنابهی در قرآن و مجامع روایی بر فطری بودن اصل دین و دین داری و خداشناسی و خداپرستی دلالت دارند و شهید مطهری در آثار مختلف خود ضمن نقل و تحلیل و تفسیر آنها، تلاش نموده است که نظریه ای فلسفی - کلامی، در این باب ارائه نماید. مهم ترین آیه ای که مورد توجه ایشان است، آیه ی سی ام سوره ی روم است که در اینجا به نقل آن اکتفا می کنیم: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ».


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است