در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: دو ماهنامه مشکوة النور، شماره 28، ذاکر، صدیقه ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم و بخش های مرتبط، در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

یکی از نگرانیهای اصیل هر فردی شناخت حقیقت وجودش به عنوان انسان است. بدیهی است که تعریف انسان هم در گرو نحوه نگرش کلی به عالم هستی است و هم بر نگاه فرد به خود و جهان اطرافش تأثیر می گذارد. بیان چیستی حقیقت آدمی امر ساده و سهلی نیست تا در قالب عبارتی کوتاه بتوان به آن اشاره کرد و بسنده نمود. سرشت پیچیده و ذواضلاع انسان نیاز به دقت و جستجو در این زوایای متعدد و تو در تو دارد تا محقق نه دچار ساده انگاری گردد و نه به دام خطای تحویلی نگری و مغالطه کنه و وجه افتد. فرانکل و هایدگر دو متفکر از مشرب اگزیستانسیالیسم اند که در این زمینه گام برداشته اند و شهید مطهری(ره) متفکری از عالم اسلام که بر مبنای قرآن به تحقیق در این باره پرداخته است.

انسان، حقیقت وجود آدمی، پدیده های انسانی، پدیده های مادون انسانی، اگزیستانسیالیسم، قرآن

آراء فرانکل، هایدگر و مطهری(ره) در توصیف حقیقت انسان[1]

(قسمت اول)

پژوهشگر

چکیده

یکی از نگرانیهای اصیل هر فردی شناخت حقیقت وجودش به عنوان انسان است. بدیهی است که تعریف انسان هم در گرو نحوه نگرش کلی به عالم هستی است و هم بر نگاه فرد به خود و جهان اطرافش تأثیر می گذارد. بیان چیستی حقیقت آدمی امر ساده و سهلی نیست تا در قالب عبارتی کوتاه بتوان به آن اشاره کرد و بسنده نمود. سرشت پیچیده و ذواضلاع انسان نیاز به دقت و جستجو در این زوایای متعدد و تو در تو دارد تا محقق نه دچار ساده انگاری گردد و نه به دام خطای تحویلی نگری و مغالطه کنه و وجه افتد. فرانکل و هایدگر دو متفکر از مشرب اگزیستانسیالیسم اند که در این زمینه گام برداشته اند و شهید مطهری(ره) متفکری از عالم اسلام که بر مبنای قرآن به تحقیق در این باره پرداخته است.

 

واژگان کلیدی

انسان، حقیقت وجود آدمی، پدیده های انسانی، پدیده های مادون انسانی، اگزیستانسیالیسم، قرآن

وضعیت بحران زده و آشفته انسان عصر حاضر بر هیچ کس پوشیده نیست. اما، آنچه در جستجوی علل این بحران به خصوص از چشم افراد غیر متخصص مغفول می ماند، مبانی و اصول نظام یا نظام های فکری موجود در جامعه است که گاه آثار و نتایج آنها در واقع موجب بروز چنین تنش ها و ناآرامی هایی گردیده است.

هر فردی به طور طبیعی نگران آینده و سعادت خویش است و همین دغدغه انسانی

............................... ص 75 ..................................

همواره مدخلی برای گرمی بازار مکاتب و نظامهای اندیشه متعدد و متنوع بوده است. کسانی هم که جذب چنین اندیشه هایی می شوند با دل سپردن به روشها و الگوهای سلوکی آن مکاتب عملاً گام در مسیری می گذارند که نمی دانند از کدام مبدأ سرچشمه گرفته و مبتنی بر کدام تصویر از تعریف انسان و ملاک سعادت وی است. نتیجه هم می شود همین بی سامانی و پریشانی که گریبانگیر عصر ما است.

بدیهی است که نه آن بنگاه های سخن همیشه صراحت در بیان اصول و مبانی خود دارند و نه عموم مردم قدرت تمیز بین مبانی مختلف و آثار و نتایج مترتب بر آن. یکی از روشهای اطلاع رسانی به جامعه، ارجاع توجه آنها به این مبانی متفاوت و آشکار ساختن رابطه علی بین اصول و مبانی و لوازم و نتایج است. از این رو، در این فرصت کوشیده ایم در حد بضاعت خود چند تعریف از چیستی حقیقت انسان را مقایسه و آثار و لوازم هر یک را روشن سازیم. دو متفکر از مشرب اگزیستانسیالیسم: یک روانشناس و روانپزشک: دکتر ویکتور فرانکل؛ یک فیلسوف: مارتین  هایدگر و یک فیلسوف متکلم از اسلام: استاد شهید مرتضی مطهری(ره).

دکتر ویکتور.ا. فرانکل[2] (1905-1998) مؤسس مکتب سوم وین و پایه گذار معنی درمانی[3] در روان درمانی و از پیشگامان روانشناسی هستی گرا[4] است.[5] این یکی از وجوه اهمیت او است. جهت دیگر در پرداختن به امر دین و روانشناسی دین است، خصوصاً که وی ناظر به آراء بزرگانی در روانشناسی از قبیل زیگموند فروید و کارل گوستاویونگ بوده است. وی همچنین ماکرو تئوریسین است، یعنی از جمله کسانی است که از طریق بنیادگذاری تئوریهای عام فراتجربی، به تحلیل دین می پردازد.[6]

مارتین هایدگر[7] (1889-1976) از جمله بزرگترین و مبتکرترین فیلسوفان قرن بیستم

.............................. ص 76 ......................................

است که نفوذ او از سطح رشته علمی اش فراتر رفته و الهیات، روانشناسی و ... را هم تحت تأثیر خود قرار داده است. وجه دیگر اهمیت وی در پرداختن به نظام فلسفی بر خلاف اکثر فیلسوفان اگزیستانیسال است تا از طریق آن بتواند سؤالات مختلف درباره جهان را پاسخ دهد.[8]

مرتضی مطهری (12981358) بدون شک یکی از برجسته ترین متفکران جهان اسلام است. اهمیت مطهری (ره) در جامع الاطراف بودن، روشمند بودن، نظام فکری داشتن و پرداختن به مسائل و مشکلات روز است. وی با غنای فکری که از قبل تحصیل در حوزه های بزرگ علمیه و تلفیق آن با علوم روز از جمله فلسفه های معاصر، کلام جدید و ... حاصل کرده بود و در پرتو توجه به سؤالات فکری نسل جوان پیرامون این مسائل، حیات نورانی فکری و علمی خویش را در دوره پر تلاطم و آشوب زده اجتماعی سیاسی دهه های چهل و پنجاه آغاز کرد و با ارائه اندیشه های ناب اسلامی در حوزه های مختلفی چون فلسفه، فقه، اخلاق و خصوصاً کلام به تنویر افکار عمومی جامعه و جوانان به طور خاص پرداخت. حفظ روشمندی در تمام سازمان و نظام فکری وی را در جهت یافتن رخنه ها و خلل ها و حرکت منطقی به سمت پاسخ توانمندی فوق العاده ای بخشیده که ضمن پاسخ دادن به مسأله، ذهن مخاطب را نیز به سوی روشمند بودن سوق می دهد.

مطلب آخر آنکه انگیزه شکل گیری مقاله بدین شکل علاوه بر اهمیت علمی و فکری این متفکران یافتن پاسخی برای سؤالی است که از مدتها پیش ذهن نگارنده را به خود مشغول کرده است. اینکه اگر از حوزه دین (اسلام) خارج شویم، «دیگران در مثبت ترین حالت چه تصویری از انسان ارائه می دهند». به دیگر سخن، همه ما تعبیرات بسیاری را از زبان اندیشمندان مختلف درباره چیستی حقیقت انسان شنیده یا خوانده ایم همان طور که نقدهای بی شمار آنها را نیز دیده ایم. ولی اگر کسی یا کسانی نه با زبان دین بخواهند انسان را تعریف کنند آن هم با اقبال حداکثری به اوصاف و ویژگیهای انسانی، انسان معرفی شده توسط آنها چه اختصاصاتی دارد؟! ضرورت این پرسش در آثار و نتایج بر آمده از پاسخ و به ویژه تعیین ملاک سعادت بشر نهفته است که اهمیت آن بر کسی پوشیده

........................... ص 77 ...............................

نیست. از این رو، اندیشمندانی از حوزه اگزیستانسیالیسم مورد توجه قرار گرفته اند که در این چارچوب سخن گفته باشند. نویسنده توجه دارد که اینها همه متفکرانی نیستند که پاسخگوی چنین دغدغه ای باشند ولی رعایت اصل اختصار و حوصله مخاطب راهی جز گزینش باقی نمی گذارد.

بر این اساس، پس از پرداختن به ضرورت طرح مسأله انسان شناسی ابتدا آراء فرانکل و هایدگر و سپس رأی شهید مطهری (ره) به عنوان نماینده حوزه دینی طرح گردیده تا در پرتو مقایسه و تطبیق، تفاوتها و شباهتها آشکار گردند. سومین بخش هم به تحلیل و ارزیابی اختصاص یافته است.

 

1 ضرورت انسان شناسی

حضور انسان در هستی و آشنایی او با خود و جهان پیرامونش با پرسش هایی بنیادین درباره چیستی حقیقت آدمی، نسبتش با جهان اطراف، هدف از پیدایش حیات و خلقت و ... همراه بوده که سبب شکل گیری مکاتب مختلف با آرائی متنوع گردیده است. بدون تردید، یکی از مهمترین اهداف مکاتب فلسفی، کلامی، اخلاقی و... یافتن پاسخی برای این پرسشهای اساسی و جاودانه بشر است. چرا که این پرسشها سراسر زندگی ما را به خود مشغول می دارند، در هر مرحله ای پاسخی نو می طلبند عمده ترین دغدغه طول زندگی بشمار می روند و برخاسته از عمق وجودند. پرسشهایی که پاسخشان به منزله روحی در کالبد این زندگی است و به آن حیات، نشاط، شادابی، عشق و حرکت می دهد.[9]

مهمترین و به تعبیری اساسی ترین این پرسشها شناخت حقیقت خودمان و جایگاهی است که در عالم هستی از آن برخورداریم. در واقع، اینکه آدمی دارای موقعیت ویژه ای در عالم هستی است، چندان برای کسی جای انکار ندارد. فهم تفاوت انسان از سایر موجودات پیچیدگی خاصی ندارد که آن را دشوار نماید. اما، آنچه عموماً محل تردید و موجب اختلاف دیدگاه ها نسبت به حقیقت انسان شده تحلیل منشأ و خاستگاه این تفاوت، آثار و لوازم آن و نیز بازشناسی موقعیت انسان در مجموعه آفرینش و جهان هستی است.

............................. ص 78 .................................

جدا افتادگی جریان اندیشه و تفکر از هم در غرب و شرق، رشد روند جدایی مسیر تفکر از دین در غرب طی چندین قرن متوالی تا سر حد انکار آن و نیز تفاوت زاویه دید[1][10] انسان غربی و انسان شرقی از جمله مهمترین عواملی است که به اختلاف پاسخها با فاصله ای گاه طی نشدنی دامن زده است. این کثرت آراء و تنوع نظریات تا بدان جا است که در برخی موارد به نظر می رسد تنها جامع مشترک لفظ واحد «انسان» است. به عنوان مثال، از یک منظر انسان موجودی عالی معرفی می شود که از بستری عالی برخاسته و برای طی مدارج علوی البته به گام اختیار پای بر این عرصه گذارده و بر این اساس، نسبتی اختصاصی با عالم و جهان هستی دارد. از منظری دیگر، انسان چیزی نیست جز گرگ انسان، جعبه ای سیاه و توخالی و .... و برخاسته از بستری دانی و فرورفته در اجداد مادون انسانی، بدون هیچ رسالت و برنامه ای خاص برای طی کردن، فاقد هرگونه اختیار و قدرت انتخابی در مسیر زندگی و بی آنکه بتواند تغییری در روند امور و مسیر حوادث دهد یا بتواند اهداف بلندی را دنبال نموده و به آن دست یابد.

روشن است که حاصل چنین تحلیلهایی جز تولید بی هویتی و سردرگمی در عالم ره آورد دیگری نداشته و ارمغانی غیر از ترویج اضطراب و احساس پوچی و بی هدفی در بر نخواهد داشت. چنین باورهایی از انسان برای شیوه سلوک عملی در زندگی جز بیهوده انگاری حیات و سختیهای آن و پذیرش هر آنچه بر فرد می گذرد به عنوان سرنوشت محتوم بی آنکه نتیجه ای در پی داشته باشد (و گاه حتی توصیه به خودکشی به منظور خلاصی از فشار و رنج) و یا تلاش برای فرو کاستن رنجها و مشکلات از طریق کاهش احساس گناه ناشی از ارتکاب خطا و جرم، ترویج رفاه و سرخوشی ظاهری و کوشش برای تمتع بیشتر و بهتر از همین چند صباح زندگی دنیا و به فراموشی سپردن مرگ و ... راهی در پیش رو نخواهند داشت.

اگزیستانسیالیسم در اوایل قرن بیستم، فریاد بلند و اعتراض آمیزی به این اوضاع آشفته به منظور بازیابی هویت انسانی بود که اتفاقاً نگاه های بسیاری را به سمت خود جلب کرده تأثیرات فراوانی را در عرصه های مختلف معارف بشری بر جای گذارد و سر منشأ

.............................. ص 79 ....................................

بازنگری هایی در علوم از جمله فلسفه و روانشناسی شد. ژرفای این تغییر نگرش هم چنان که در خود غرب آثار بسیاری به همراه داشت، به عمق جوامع شرقی و اسلامی از جمله ایران نیز نفوذ کرد و با در انداختن طرحی نو در ذهن و زبان مخاطب مسلمانی که علیرغم غنای فرهنگی و دینی خود به دلایل متعدد از آن غافل شده و در هاله ای از خود باختگی فرهنگی و سر در گریبانی به سر می برد، جاذبه هایی ایجاد کرد که جوانان و حتی اندیشمندانی را با خود همراه و هماهنگ نمود.

روح حیات پرور و درد دین آشنای شهید مطهری (ره) او را بر آن داشت تا با کنکاش در اضلاع مختلف دین و در قالب بحث های گوناگون به ارائه تصویر اسلام از چیستی حقیقت آدمی، موقعیت و جایگاه وی در عالم و نیز تبیین اوصاف انسان کامل که نمونه تمام عیار رشد انسانی در مکتب دینی است، بپردازد و از این رهگذر عطش اندیشه های حق طلب را به سرچشمه زلال و گوارایی رهنمون سازد که هیچ سرابی در پی آن نباشد. او انسانی را برای ما تعریف می کند که تفاوتهای اساسی و بنیادین با سایر دیدگاه ها دارد و لذا آثار و نتایجی بر زندگی و نگاه چنین انسانی به عالم مترتب است که جای دیگر قابل تصور نیست. بی آنکه چنین انسانی چنان آرمانی باشد که عملاً دست نیافتنی شود؛ بلکه او الگوهایی را بر ما می نمایاند که این مسیر را تا انتها بدون پشیمانی پیموده اند. به گونه ای که حتی سالها پس از حیاتشان نیز تاریخ در مقام نقد و داوری آنها نتوانسته خلل و نادرستی درباره شان به ما نشان دهد و چنان نتیجه بگیرد که این روش سلوک، نادرست و برای پیمودن و تن سپردن به آن بی ارزش است.

بر اساس چنین تصویری، غایت و هدف نهایی حیات آدمی نیز به شیوه ای خاص تبیین می گردد که قهراً مسیری ویژه فرد را به آن مقصود و مقصد خواهد رسانید. توضیح و ترسیم آن نهایت و این مسیر هم از جمله اموری است که باید به طور مشخص و دقیق مورد بررسی قرار گیرد و البته ناگفته پیداست که متناسب با تعریف هر مکتب یا مذهبی از چیستی حقیقت انسان شکل می گیرد.

این مقاله برای نگارنده مجالی فراهم آورد تا با مقایسه آراء شهید مطهری (ره) با آنچه که ره آورد پاره ای از اندیشمندان اگزیستانسیال است در حوزه تعریف انسان و تبیین

............................... ص 80 ....................................

چیستی حقیقت انسان به بحث و گفتگو بنشیند. بدان امید که به توفیق الهی فرصتی دیگر برای پرداختن به دو مطلب بعدی نیز حاصل آید.

2 تحلیل چیستی حقیقت انسان

سخن از حقیقت انسان، سخن از اوصاف و ویژگیهای ذاتی موجودی است که پیچیدگی های فراوان و اضلاع متعدد دارد. بنابراین، به یک تعریف کوتاه یا عبارتی مختصر نمی توان اکتفا نمود. در عصر ما به اذعان پژوهشگران حوزه علوم انسانی تعریف انسان به عبارات منطقی چون «حیوان ناطق» یا «حیوان خردورز» و... نمی تواند در شناخت حقیقی انسان راه گشا باشد. در واقع هرگونه تلاش برای تعریف انسان بر اساس اوصاف ماهوی اش اگر هم ممکن باشد، مفید نیست. زیرا هدف ما در این شناخت آن است که بتوانیم در عمل احوالات مختلف زندگی بشر را به نحو معناداری تحلیل نمائیم، روش درست زندگی و افق سعادت و ملاک در راه سعادت بودن را به او بنمایانیم و این با عطف توجه به «موجود بودن» انسان میسر است. اینکه هایدگر پرسش از چیستی را افتادن به بن بست مابعدالطبیعه متعارف می داند، از همین جهت است. به تعبیر وی سؤال اصلی ما نباید «انسان چیست؟» باشد که در این صورت در همان سطح مابعدالطبیعه متعارف مانده ایم و انسان را موجودی مانند موجودات دیگر ملحوظ داشته ایم. عبارت درست پرسش ما باید «انسان کی است؟» باشد که در این صورت است که راجع به وجود او پرسیده ایم» (وال، 1372، ص 223224).

بدین ترتیب، باید به سراغ وجود آدمی رفت و بخشهای مختلف وجود او را کاوید، لایه های ظاهری را کنار زد و از زوایای گوناگون به ابعاد ناپیدای او نگریست تا آنچه فرا چنگ محقق می آید از خطا و اشتباه کلی مصون بماند و دست کم بخشی از آن حقیقت گسترده را منعکس نماید. این نگاه تطبیقی با توجه به این نکته به طرح و بررسی آراء پرداخته است.

2-1- تفاوت اساسی با سایر موجودات

شباهت انسان در پاره ای از امور و احوال خود به دیگر موجودات خصوصاً حیوانات بسیاری را به این خطا انداخته که انسان هم گونه ای در عرض سایر حیوانات است بی هیچ

............................. ص 81 ............................

تفاوت اساسی؛ فقط تکامل یافته تر است. با ظهور تئوری تکامل داروین در عرصه زیست شناسی، این نظریه قوت بیشتری گرفت و تلاشهای وافری برای نشان دادن این همسانی صورت پذیرفت. یونگ با تکیه بر همین تئوری، بخش ناهشیار را امری بر آمده  از اجداد مادون انسانی تلقی کرد و با جهد بسیار کوشید حضور این خاطرات حیوانی را در ناهشیار نشان دهد.[11]

 

فرانکل اگرچه این سخن را می پذیرد و با تئوری تکاملی داروینی توافق دارد، اما معتقد است «انسان پس از تکامل و جدایی از حیوانات پست تر» (فرانکل، 1368، ص 159) و بالا آمدن از مرتبه حیوانی است که به مرتبه انسانی دست می یابد. اساساً، آدمی «در گذرگاه تاریخی خود برای رسیدن به مقام انسانیت» (همو، ص 160) تا از این مرتبه عبور نکند، انسان نیست. بنابراین، گرچه انسان بر آمده از حیوان است ولی اختصاصات و ویژگیهای خاصی پیدا کرده که او را به کلی متمایز از حیوانات می کند و بر اساس آن اوصاف اختصاصی است که انسان نامیده می شود و نه به دلیل وجوه مشترکش با حیوانات.

این سخن بدان معنا است که تنها وقتی می توان به شناخت حقیقی انسان (چه شناخت فرد از خودش و چه شناخت عالمان از انسان) نزدیک شد که در گام نخست این تفاوت به رسمیت شناخه شود وگرنه هر کوششی برای تعریف انسان به خطا می رود. «کسانی که تعالی وجودی انسان را نادیده گرفته اند به دام دو خطا لغزیده اند: یا وجود را منحرف ساخته آن را تا سطح جسمانیت و تا سطح یک شیء تنزل داده اند و موجب شده اند وجود انسان از شخصیت عاری گشته... پدیده های انسانی سر از امور مادون انسانی در آورده و تا حد یک پدیده مادون انسانی تنزل نمایند... ( و نیل به این مقصود با طرفداری از جبرگرایی حاصل می شود) و یا ... از جبرگرایی به عنوان محدود کننده آزادی حرکت کرده و به او مانیسم به عنوان گسترش دهنده آزادی رسیده اند و غفلت ورزیده اند» که این هر دو به یک اندازه خطاست (همو، 1371، ص 42-57). فرانکل با اشاره به «موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی، یعنی کیفیت ویژه شیوه وجودی او» (همو، 1372، ص 146)، توضیح می دهد کسانی که «با ارائه مفاهیم تجزیه گرایانه از انسان مثل تعریف انسان به میمون انسان نمای

............................ ص 82 ....................................

عریان یا مکانیسم پیچیده زیست شناسانه » منکر هر گونه تفاوت اساسی میان رفتار انسان و رفتار حیوان شده و «وجود هر گونه پدیدار انسانی منحصر به فرد را انکار می کنند و البته این انکار را نه بر اساس زمینه های تجربی که مبتنی بر «انکار از قبل[12]» انجام می دهند» (فرانکل، 1375، ص 145؛ همو، 1368، ص160؛همو، 1371، ص 15)، هرگز نخواهد توانست از انسان تصویر درستی ارائه دهند. هایدگر بی آنکه نسبت به تئوری تکامل موضع خاصی بگیرد این تفاوت را ناشی از آن می داند که انسان «نه فقط هست، بلکه فهمی دارد از آنکه کیست و بدین معنا فقط او است که «وجود دارد[13]» (هایدگر، 1376، ص 41). همچنین «انسان یگانه هستنده ای است روی زمین که درباره هستی می پرسد» (احمدی، 1382، ص 250). «دازاین[14] به عنوان هستنده ای که هستی اش معضل و مسأله او است، دارای فهمی از هستی است. نه فقط از هستی خودش بل از هستی به معنایی کلی» (همو، ص 409). بنابراین، «او فقط قلمی دیگر از جمله اقلام این جهان نیست» (همو، ص 52). بلکه «نوع هستی دازاین )انسان( به طور کامل تفاوت دارد با تمامی هستندگان دیگر[4] (همو، ص 247). «ما نه فقط مواظب، مراقب و تیماردار خودمان و چیزها ... هستیم، بل مراقب آن کسی که می توانیم (ممکن است) تبدیل به آن شویم نیز هستیم. ما درست به  خاطر همین تیمارداری با چیزها و حیوانات تفاوت داریم» (همو، ص 253).

 

شهید مطهری (ره) به استناد آیات هفتم تا نهم سوره «الم سجده» انسان را موجودی مرکب از «طبیعت و ماوراء طبیعت، از ماده و معنی، از جسم و جان» می شناسد (مطهری 1372، ج 2، ص 269). حاصل این ترکیب، آن است که «انسان با همه وجوه مشترکی که با زبان فلسفی هایدگر واجد اصطلاحات خاصی است. او به دلایلی ترجیح می دهد از وجود انسان به « دازاین» و موجودات به « هستندگان» تعبیر کند.

4 البته این یگانه بودن انسان به معنای حکم قطعی مبنی بر اینکه تنها انسان به هستی خود و جهان اطرافش می اندیشد، نیست؛ بلکه اگر هم چنان موجوداتی باشند «ما تاکنون از نتایج چنان اندیشه هایی بی خبر مانده ایم و با آن موجودات فرضی هم بر خورد نکرده ایم... ]لذا اگر چه[ نمی توانیم با اطمینان بگوییم که فقط دازاین وجود دارد، چون فقط دازاین به هستی می اندیشد ]ولی[ چنین گفته هایی سودی هم ندارند. زیرا در عمل دازاین ناگزیر است که به هستی هستندگان بیندیشد» (احمدی، 1382، ص 253-254).

............................. ص 83 .................................

سایر جاندارها دارد، فاصله عظیمی با آنها پیدا کرده ... و یک سلسله تفاوتهای اصیل و عمیق با آنها دارد» (مطهری، 1372، ج 2، ص 274). گرچه وی در جای دیگر توضیح می دهد که قول به تئوری تکامل چه از نوع داروینی آن و چه از نوع تکامل دفعی اثبات شود یا منتفی گردد، در هر صورت بیان قرآن از آن فارغ است و نسبت به آن موضع خاصی ندارد و اساساً زبان قرآن در این باره زبانی «سمبلیک» است (همو، ج 1، ص514) و نه علمی[15]؛ اما آنچه در خور توجه و اهمیت است، آنکه نوع تفاوتها در انسان به گونه ای است که ریشه در ابعاد وجودی آدمی دارند و از همین رو منشأ «چند بعدی بودن» وی می گردند. به طوری که «هر یک از آنها بعدی جداگانه به او می بخشد و رشته ای جداگانه در بافت هستی او بشمار می آید» (همو، ج 2، ص 274). از منظر مطهری (ره) «تفاوت عمده و اساسی انسان با جانداران دیگر که ملاک «انسانیت» او است و انسانیت وابسته به آن است، علم و ایمان است» (همو، ص 24). به نحوی که سایر ویژگیهای انسانی که بر خواهیم شمرد، پای در همین تفاوتهای اصیل دارند.

2-2 حیات ویژه

باور به حیات ویژه انسانی مبتنی بر قبول تمایز کلی میان انسان و سایر موجودات است. مادام که چنین تمایزی را به رسمیت نشناسیم، نمی توانیم به حقیقت انسان و اوصاف خاص او نزدیک شویم و در این صورت قطعاً به سمت رشد کمالاتش هم حرکت نخواهیم کرد. «اگر قرار باشد ما استعدادها و ظرفیت های انسان را در بهترین شکل آن شکوفا سازیم، باید اول وجود و حضور آنها را در انسان باور کنیم» (فرانکل، 1375، ص 132). «موقعیت ممتاز انسان در عالم هستی، یعنی کیفیت ویژه شیوه وجودی او» (همو، 1372، ص146)، حیات خاص او را شکل می بخشد. ویژگی حیات انسانی به آن است که «انسان یک «بودن» نیست بلکه «شدن» است.» (همو، 1368، ص 187). «تقویم زندگی (آدمی) به تدریج از «ناشده ها» و «ناکرده ها» به «کرده ها» و «شده ها» منتقل می شود» (همو، ص 126). لذا

............................... ص 84 ..................................

«آدمی در بدو تولد خود به یک واقعیت تبدیل نمی شود، بلکه با مرگ خود چنین امری را تحقق می بخشد. زیرا او در لحظه مرگ، خویشتن را به طور کامل «خلق» می کند و به واقعیت مبدل می سازد» (فرانکل، 1368، ص 126).

هایدگر می گوید  «دازاین، هستنده ای که چون به هستی می اندیشد هست، مدام هستن خود را طرح می ریزد، و در نتیجه «هست». ... [و تفاوت هستی او با دیگران آن است که] سگ و گربه به معنای زیست شناسانه زنده اند، اما زندگی ای ندارند که خود آن را پیش ببرند. ... آنها با خبری و توجه ندارند. گزینش فردی ندارند که چگونه زندگی کنند، یا به زندگی خود ادامه دهند، یا بمیرند. فقط دازاین است که زندگی خود را راه می برد. ... دازاین می تواند تصمیم بگیرد که زندگی را ادامه بدهد، یا نه» (احمدی، 1382، ص 255-256). وی همچنین با تأثیر از «کیر که گارد» معتقد است انسان «چیزی از پیش داده شده و متعین نیست .... دازاین آن هستنده ای نیست که اکنون به نظر می آید که هست. آن هستنده ای است که «می تواند باشد» (همو، ص 260). بدین ترتیب، انسان «با تحقق بخشیدن به امکانهایش یا رها کردن آنها، چیستی [حقیقت] خودش را می سازد» (مک کواری، 1376، ص 53).

شهید مطهری(ره) بر اساس قول به تفاوتهای آدمی که ریشه در ابعاد وجودی اش دارند، معتقد است «هر موجودی که پا به این جهان می گذارد و آفریده می شود، همان است که آفریده شده. اما انسان، پس از آفرینش تازه مرحله اینکه چه باشد و چگونه باشد را آغاز می کند. انسان آن چیزی نیست که آفریده شده است، بلکه آن چیزی است که خودش بخواهد باشد» (مطهری، 1372، ج 2، ص 313). بنابراین، معیار انسان بودن، راست قامت بودن و بر دو پا راه رفتن نیست، شناختن تفاوتها و اختصاصات انسانی من جمله حیات انسانی و رشد دادن آنها است. تفاوتهایی که در سه ناحیه موجودند:  «ناحیه ادراک و کشف خود و جهان؛ ناحیه جاذبه هایی که بر انسان احاطه دارد؛ ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبه ها و انتخاب آنها» (همو، 1372، ج 2، ص 274). البته این همه سخن درباره حیات خاص انسان نیست. قرآن کریم پیرامون حیات خاصی برای انسان به نام «حیات طیبه» مطالبی سخت جذاب دارد که در بخش سوم به آن اشاره خواهد شد.

............................. ص 85 ..................................

مقالات مرتبط:

آراء فرانکل، هایدگر و مطهری (ره) در توصیف حقیقت انسان (1) بخش دوم

آراء فرانکل، هایدگر و مطهری (ره) در توصیف حقیقت انسان (2) بخش اول

آراء فرانکل، هایدگر و مطهری (ره) در توصیف حقیقت انسان (2) بخش دوم

پی نوشت:

[1] ارزیابی مقاله در تاریخ 28/9/83 آغاز و در تاریخ 12/10/83 به اتمام رسید.

[2] Victor Emil Frankl

[3] Logo therapy

[4] Existentialism

[5] برای آشنایی بیشتر با آراء فرانکل در زمینه رواشناسی دین رجوع کنید به: (ذاکر، 1377، ص 1-162).

[6] برای آشنایی بیشتر با دسته بندی رواشناسان و سؤالات عمده آنان در مواجهه با دین رجوع کنید به: (قراملکی،1376، ش1، ص132-147).

[7] Martin Heidegger

[8] برای آشنایی بیشتر با آراء هایدگر رجوع کنید به: (مک کواری، 1376).

[9] برای آشنایی بیشتر با ویژگیهای پرسشهای جاودانه ر. ک: ( ذاکر، 1382، ش 23، ص 5-13).

[10]  Paradyme

[11] رک: (یونگ 1376، ص62- 88)

[12] apriori

[13] exist

[14] dasien

[15] برای آشنایی با نظریات مختلف اندیشمندان اسلامی پیرامون مسأله «توحید و تئوری تکاملی انواع» رک: (قراملکی، 1373، ص35-159).

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است