در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، سعیدی روشن، محمد باقر ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده:

این مقاله مسأله معنا و ارکان تشکیل دهنده آن را با عنایت ویژه به آثار و دیدگاههای آیت اللّه مرتضی مطهری مورد بررسی قرار می دهد. مطابق این پژوهش هسته اساسی معنا برخاسته از اراده و علم گوینده حکیم است. ساختار زبان که گفتار و متن در آن قرار می گیرد نیز در نوبه خود اقتضاآت ظرفیتهایی ویژه در باروری به معنا دارد. نقش اساسی خواننده در این میان از منظر قوانین زبانشناختی - صرفنظر از بعد روانشناختی - کشف و باز تولید معناست نه جعل معنا.

کلید واژه ها: معنا، معناداری، تفسیر، تأویل، متن، پدیده آورنده، خواننده و مفسّر.

........................ ص 47 ..............................

مقدمه:

تفسیر و تأویل، معنی شناسی و هرمنوتیک همه با مقوله "معنا" سر و کار دارد. مسأله معناپژوهی و چگونگی تفسیر متون دینی از مسائل کهن علمی در حوزه پژوهشهای دینی و از جمله حوزه تفسیر پژوهی قرآنی است که با نگاه عام در برخی علوم اسلامی نیز مورد امعان نظر قرار گفته است. اما طرح پرسشهای جدید در هر منوتیک معاصر، مسأله معنا پژوهی تفسیری را وارد عرصه های نوین می سازد.

وقتی متنی رامی گشائیم و به تفسیر آن می نشینیم معانی نوی به ذهن ما انتقال می یابد که پیش از آن وجود نداشته است، در اینجا ناگزیر پرسشهایی از این دست مطرح می شود که: آیا معنا صرفاً پرداخته ذهن خواننده است که متن تنها جرقه ظهور آن را فراهم آورده ی یا معنا تنها همان چیزی است که متن بر ما افکنده و ذهن آدمی نقشی بسان آئینه را دارد که تفسیر حقایق را می نماید؟ یا فرض سومی در کار است و آن اینکه سهم اصلی تشکیل در معنا از آن متن است، اما نیروی فکری و قدرت درک آدمیان نیز در بازسازی معنا اثر گذار است، از همین روی است که ممکن است خوانندگان مختلف از یک متن معناهای متفاوت دریابند و در هر روی پرسش چهارمی نیز وجود دارد که سهم و نقش پدیدآورنده متن در ظهور معنا چه اندازه است؟ اساساً آیا می توان معنای متن را بدون نسبت به او و اراده علمی او که در متن تجلی یافته لحاظ کرد؟

همچنین سؤال پنجم آنکه معناداری یک سطح و یک لایه و پایان پذیر است و یا لایه های بیکران و انتهاناپذیر؟ و سرانجام پرسش دیگر آنکه اصلاً معناداری سخن چیست و چگونه قابل تأیید است؟

بررسی این پرسشها امروز البته دیدگاههای فراوانی را در حوزه های گوناگون زبان شناسی، معنا شناسی، نشانه شناسی و هرمنوتیک برانگیخته است. اما رویکرد این مقاله تا حد امکان بازیابی اندیشه های استاد مطهری در این قلمرو است.

در این مقاله کوشش می شود از منظر نگاه استاد مطهری و با استفاده از آثار علمی ایشان به این مسأله نظر شود. چه اینکه این مسأله از مبانی راهبردی در فهم متون دینی و فلسفه تفسیر بشمار می رود

....................... ص 48 ..........................

و بی گمان ذهن استاد مطهری به عنوان یک اندیشمند صاحب مبنا در حوزه معرفت دینی دغدغه مند و درگیر آن بوده و از این رو نکته سنجی های وی در این عرصه می تواند الهام بخش و جهت دهنده باشد و بر تنقیح و استوار سازی تفسیر قرآن و چگونگی معرفت دینی مدد رساند.

مکتب فکری

پیش از ورود به مسأله اصلی مناسب است به این نکته عطف توجه شود که اساساً در نظام فکری استاد مطهری قرآن دارای چه جایگاهی است؟ با مطالعه آثار این حکیم متأله به وضوح این موضوع به دست می آید که سامانه فکری استاد مطهری مکتب همگرایی عقل و وحی و معاضدت آن دو در سعادت بشر است.

به دیگر سخن هر چند در این مکتب پایه و اساس اندیشه انسان بر عقل )بدیهی و نظری منتهی به آن( و فطرت )معرفت حضوری( ذاتی الاعتبار استوار است؛ اما همین قوای آگاهی آفرین و حجت درون ذاتی آدمی در بازکاویهای هستی شناخت و انسان شناخت، بر ضرورت مبدأ دیگری از معرفت مکمّل جهت سیر انسان در صعود به بیکرانه هستی حکم می نماید که همان طریق نبوت و سراج مبین در گذرگاه عبور آدمیان از وضع موجود به سمت مطلوب است.

بدین روی بررسی آثار علمی استاد نشان می دهد با وجود اینکه صبغه اصلی فکری و متدلوژی علمی تحقیقی معظم له رویکرد تعقلی است، با این همه عنایت ویژه و نگاه قدسی ایشان به قرآن به عنوان مرجع اصلی اندیشه دینی گویای این حقیقت است که وی هرگز عقل گرایی را رویاروی نص گرایی نمی بیند و رهیافت های فلسفی خویش را بیرون از ساحت جهان بینی وحی قرآنی نمی گیرد. ایشان در جایی می نویسد:

اسلام، عقل را محترم و او را پیامبر باطنی خدا می شمارد. اصول دین جز با تحقیق عقلانی پذیرفته نیست. در فروع دین عقل یکی از منابع اجتهاد است. اسلام عقل را نوعی طهارت و زوال عقل را نوعی محدث شدت تلقی می کند.

و در جای دیگر اشاره می کنند که ملازمه عقل و شرع همواره مورد توجه فقهای مسلمان بوده است: هرجاکه عقل یک مصلحت ملزمی راکشف کند ما می دانیم که شرع هم حکم هماهنگ با آن دارد

............................. ص 49 ..............................

و هر جا که عقل یک مفسده ملزمی را کشف کند ما می فهمیم که شرع در این جا هماهنگ است.

» اسلام طرفدار تعقل است و شدیداً هم طرفدار است« سپس این آیه را می آورد: "فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هدیهم الله و اولئک هم اولواالالباب" )سوره زمر آیه 17 و 18)

آنگاه می نویسد: اصلاً معنی این آیه استقلال عقل و فکر است. پس از شرح آیه می گوید: در سنت اسلامی و بالخصوص در روایات شیعی نیز به عقل و تعقل اهمیت زیادی داده شده است. در کتب روایی شیعی مثل کافی و بحار کتاب العقل و الجهل را می آورند بعد کتاب التوحید و ...

دلیل دیگری که نشان می دهد قرآن برای عقل اصالت قائل است این است که مسائل را در ارتباط علی و معلولی آنها بیان می کند. رابطه علت و معلول و اصل علیت پایه تفکرات عقلانی است و قرآن خود آن را محترم شمرده و به کار می برد.

به عنوان مثال می فرماید: "ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم" )سوره رعد: 11) می خواهد بگوید درست است که همه سرنوشتها به اراده خداست ولی خداوند سرنوشت را از ماورای اختیار و تصمیم و عمل بشر بر او تحمیل نمی کند و کار گزاف انجام نمی دهد بلکه سرنوشتها هم نظامی دارند.

این موضوع بسیار طبیعی است، زیرا ارتباط دو سویه عقل و وحی در فرهنگ اسلام شیعی پیوندی وثیق است. از سویی عقل راه انسان به سوی خدا و دین را می گشاید و با مطالعه در آیات آفاقی و انفسی وجود خدا، معاد و ضرورت وحی را به اثبات می رساند. ازسوی دیگر وحی باعث شکوفایی عقل و سرمایه های مکنون وجود انسان می شود که بدون وحی، عقل و فطرت بی فروغ می ماند. از همین روی آقای مطهری مکرر در آثارشان به این موضوع می پردازند.

"آمدن پیغمبران برای این است که نیروی عقل مردم راکد بشود یعنی جانشین عقل بشوند؟

بلکه بر عکس است برای به کار انداختن عقل و برای آزاد ساختن عقول است و این جزء نصوصی است که در خود اسلام آمده، اولاً شما در خود قرآن می بینید که مسأله "لعلهم یعقلون"، "لعلهم یتفکرون" و این چیزهاست که اصلاً بنای قرآن بر زنده کردن و بیدار کردن عقل و بر پاره کردن زنجیرهایی است که

........................ ص 50...........................

عقل را در بند می کشد از قبیل "انا وجدنا ابائنا علی امه و انّا علی اثارهم مقتدون" )سوره زخرف آیه 23)

که من یک وقت در قرآن مطالعه کردم دیدم جزء مشترکات همه پیغمبران یکی همین است که با حس تقلید مردم مبارزه کرده اند.

حرف ما این است که اگر پیغمبران نیامده بودند و رهبری نکرده بودند اصلاً این عقل در همان حد کودکی مانده بود. سپس به سخنان حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه استناد می نمایند که فلسفه آمدن پیغمبران را بیان می فرمایند:

"فبعث فیهم رسله واتر الیهم انبیاء لیستأادوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسی نعمته و یثیروالهم دفائن العقول"

پیامبران را پشت سر هم فرستاده تا آن پیمانی را که در فطرت مردم از آنها گرفته از ایشان بخواهند "خیلی تعبیر عجیبی است" یعنی آنها را بر جاده فطرت و طبیعتشان بیاندازند. نعمت هایی که به آنها داده و فراموش کرده اند به یادشان بیاورند و خاکها را از روی گنجینه های عقل بردارند."

1. معنا داری سخن و ملاک آن

هر چند از لحاظ ترتیب پرسشها مسأله معناداری آخرین سؤال مطرح شده بود آن را به اختصار بررسی می نمائیم.

در زمینه معناداری سخن بهتر آن است موضوع را در دو سطح متمایز معناداری "واژگان" و معناداری گزاره ها و جمله ها ارزیابی نمائیم. در سطح "واژه ها" پشتوانه معناداری آنها وضع و قرارداد عقلایی در نظام عام زبانی "قواعد ترکیب واج ها" است و همین قواعد می گویند کدام واج ها می توانند در کنار هم قرار گیرند و "تک واژه ها" و یا "واژه ای" را بسازند و کدام نه. مثل: ا، س، م، ا، ن، که ترکیب آنها می شود: "آسمان" و واجهایی چون: ش، چ، د که نمی توانند به صورت "شچد" ترکیب شوند.

پشتوانه معناداری در سطح گزاره ها و جمله ها وابسته به دو حیثیت "ساختار" و "محتوا" است. از لحاظ ساختار نظام عام زبان شناسی یعنی "نحو" است که ترکیب خاصی را در ساخت جمله مجاز می شمارد و خارج از آن را مردود می دارد مانند:

.......................... ص 51 ..........................

"آباد زمین این" که ناصحیح است و "این زمین آباد" که صحیح است.

این نظام البته با لحاظ دلایلی ارزیابی محتوا و تطابق آنها با واقعیت از راه دانشهای: علمی - تجربی، عقلی و آگاهی وحیانی، بر معناداری که عبارت است از برخورداری از واقعیت و مطابقت با آن، یا بی معنایی گزاره یا جمله ای داوری می کند. مثال: حرارت موجب انبساط اجسام فلزی می شود. خداوند حکیم است. در روز قیامت زمین از آنچه بر آن رفته خبر می دهد.

لازم به اشاره است که دیدگاه بی معنایی در گزاره های دینی بیش از هر چیز از این نقصان خود مبطل برخوردار بود که روش معرفت شناسی تجربی را تنها راه اطمینان بخش در اثبات حقایق تلقی می کرد. از این رو مفاهیم متافیزیکی و دینی را که در قلمرو اثبات تجربی واقع نمی شوند فاقد معنا می شمرد.

در آثار استاد هم مسأله وضع مورد توجه قرار گرفته و هم مسأله تطابق با واقعیت که ملاک معناداری گزاره ها است. از برخی گفته های استاد استفاده می شود که وضع "خاص" را منشأ معنا و معناداری در مقابل پوچ و بی معنایی می دانند. ایشان به مناسبتی در مقایسه فعل حق و فعل باطل و پوچ این پرسش را می آورند که:

دو کلمه معنی دار و "بی معنی" از کجا گرفته شده است؟ سپس به پاسخ می پردازند: الفاظی که بشر در محاورات خود به کار می برد معنی دار است و قبلاً این لغات را برای معانی ای وضع کرده اند. مثلاً اگر می گوئیم "آب"، این "آ" بعلاوه "ب" یک معنای قراردادی دارد که همان ماده سیالی است که مورد احتیاج انسان است.

همین طور است که می گوئیم خانه، زمین و یا آسمان. ولی ممکن است کسی لغتی از خودش بسازد مثل بعضی ها که شوخی می کنند و الفاظی که هیچ معنی ندارد پشت سر یکدیگر ردیف می کنند و کلمه ای را به کار ببرد که شما در هر کتاب لغتی هم بگردید آن را پیدا نکنید چون اساساً معنی ندارد یعنی پوچ و توخالی است فقط لفظ است و هیچ محتوایی ندارد.

ایشان در شرح وجود فی نفسه و وجود لا فی نفسه در فلسفه و تعبیر ادبی آنها به معنای اسمی و معنای حرفی می گویند: یکی از بزرگترین تقسیماتی که در دنیا شده همین تقسیم کلمه است. به اسم و فعل و حرف، و نیز تقسیم معنی است به همین صورت.

به این ترتیب که یک معنا و مفهومی که در ذهن پیدا می شود یک وقت است در مفهومیت استقلال دارد

..................... ص 52 .........................

یعنی مفهومی است که ذهن می تواند او را مستقل از مفهومهای دیگر تصور بکند، یعنی در تصور احتیاج به چیز دیگر ندارد، اسماء از این قبیل هستند مثلاً اگر نام زید را بردند یک صورتی در ذهن پیدا می شود که این صورت استقلال در مفهومیت دارد، یعنی نیازی نیست که عمرو هم باشد تا زید در ذهن من بیاید.

اما اگر معانی حرفی را به تنهایی در نظر بگیریم اصلاً معنا قابل تصور نیست... اما این معانی جزء اساسی تکلم ماست یعنی جزء اساسی تعقل ماست "زیرا تکلم هم بیان کننده تعقل است" که بدون آنها هیچ معنایی قابل تعقل و قابل تفهیم نیست. وقتی که معانی اسمی با معانی حرفی توأم می شوند آن وقت است که جمله معنی خودش را پیدا می کند. معانی اسمیه به تنهایی نیز نمی توانند معنی جمله را بفهمانند بلکه یک سلسله تصورهای بریده بی ارتباط و گسسته از یکدیگر است.

از برخی بیانات آقای مطهری این نکته استفاده می شود که ایشان "معنا" را کاملاً با "واقعیت" مرتبط می داند. و می گوید الفاظ با اعتبار اینکه از حروف ترکیب می شوند و به خودی خود تفاوتی ندارند. ولی به لحاظ تفاوت معناهای آنها و مندک بودن الفاظ در معانی تفاوت می یابند. بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع می شوند مثل "الله"، "علم" و مانند اینها، بنابر این چون این معناها مبارک اند الفاظ هم برای ما مبارک و مورد احترام اند.

در مقابل الفاظی که برای امور قبیح وضع می شوند گویی قبح معنا در لفظ اثر می گذارد پس کلمات به اعتبار تفاوت معنایشان از هم متفاوت می شوند.

2. معنا و خواننده متن

معنا با فهم انسان چه نسبتی دارد؟ و اساساً آیا معرفت با معنا ارتباط دارد یا نه؟ پاسخ به این سؤال مبتنی بر چند اصل اساسی در بعد معرفت شناسی انسان است که به اجمال اشاره می شود.

تفسیر و معنی شناسی متون علمی، فلسفی، عرفانی یا دینی نوعی "فهم" است. و با معرفت شناسی بشر و حدود و اعتبار آن سر و کار دارد. بدین روی پس از پذیرش اصل واقعیت این اصل باید مورد اذعان باشد که انسان قادر به اکتساب معرفت یقینی و حجت هست تا در گام بعد امکان شناخت متون دینی و حدود واعتبار آن عطف توجه قرار گیرد.

........................ ص 53 .............................

در حکمت اسلامی مسأله علم و اعتبار آن و واقع نمایی ادراکت بشر فراوان مورد تأکید قرار گرفته و شکاکیت هرگز به عنوان یک گرایش فلسفی طرح نشده است. از منظر حکیمان مسلمان اساساً معرفت غیر کاشف از واقع علم نبوده بلکه جهل بشمار می آید.

به دیگر سخن ادراک به حصر عقلی به دو قسم حضوری "بی واسطه صورت" و حصولی "به واسطه صورت" تقسیم می شود. علم حصولی خود دارای تصور و تصدیق است و هر یک از این دو نیز یا بدیهی اند یا نظری. تصور بدیهی نیازمند معرّف نمی باشد و تصدیق بدیهی بی نیاز از استدلال است و یا استدلال بر نمی دارد.

در علم حضوری که میان عالم و معلوم صورت و واسطه ای وجود ندارد مانند علم نفس به ذات، افعال و حالات خود، شأن واقع نمایی در آن محفوظ است، زمینه برای پرسش از انطباق با واقع ندارد.

در علم حصولی تصورات واجد حکم نبوده تنها شأنیت حکایت ازماورای خویش را دارند. در تصدیقات نظری ملاک صدق دارای اهمیت است و ملاک صدق و حقیقت مطابق بودن قضیه با واقع و نفس الامر است و تصدیقات بدیهی که نیازمند به اثبات و استدلال نمی باشند پایه و مبنای معرفتهای نظری به شمار می آیند و بدون آنها هیچ علمی استقرار پیدا نخواهد کرد.

در حکمت اسلامی اصل واقعیت ورای درک و مستقل از ذهن انسان، از پایه های مسلم فکری تلقی می شود و سفسطه جایی ندارد این نوع واقع گروی، واقع گروی متافیزیکی" RealismMetaphisical" نام بردار است. این اصل در نگاه فیلسوفان مسلمان فطری تلقی شده و رویگردانی از آن و انکار واقعیت مطلق، عدول از فطرت و ناخواسته اذعان به واقعیتهای چندی است "مبادی تصوریه و تصدیقیه یا بدیهیات"

اصل مسلم دیگر در حکمت اسلامی واقع گروی معرفت شناختی است یعنی انسان با تکیه بر یک رشته معیارهای قطعی توان دستیابی به حقیقت و شناخت آن را داراست و اساساً معرفت غیر

................... ص 54 ..........................

کاشف از واقع، علم شمرده نمی شود.

و بالاخره اصل سوم آنکه علم و ادراک واقعیتهای خارجی همواره به معنای کشف واقعیت است و نه جعل یا تولید واقعیت. البته مفاد این سخن نادیده گرفتن قدرت خلاقیت و نقش ذهن در انتزاع یک رشته مفاهیم کلی مثل مفهوم انسان، وجود، عدم کثرت، ضرورت، امکان و ... نیست.

اما به هر روی ذهن هر مفهومی را که می سازد پس از آن است که واقعیتی از واقعیتات را به نحوی از انحا حضوراً و با علم حضوری پیش خود بیابد.

بنابراین در فهم و تفسیر یک متن نیز هر چند می توان تفاوت کارکردهای ذهنی و ویژگیهای جغرافیایی فکری آحاد انسانی را نادیده انگاشت، اما این حقیقت هرگز مرادف آن نیست که معنای متن را تنها رهاورد خلاقیت ذهن و پیشداشتها و انتظارات وی دانسته آن را تولید و جعل بدانیم.

از برخی تعبیرات مرحوم مطهری به وضوح این موضوع بیان شده است که معناجویی قرآن با این پیش انگاره دنبال می شود که ظرفیت دلالی قرآن به گونه ای است که ظرفیتهای اندیشه ها را در زمانهای مختف اشباع می کند و تأمل در قرآن به معنی کشف معارف نهفته در آن است و نه ساخت معنا از سوی خواننده.

"وقتی که ما در قرآن منصفانه و بی غرضانه تأمل کنیم می بینیم هیچ ضرورتی ندارد که بتوانیم همه مسائل آن را حل کنیم. قرآن از این حیث شبیه طبیعت است. در طبیعت بسا رازها وجود دارد که حل نشده و در شرایط فعلی نیز برای ما امکان حل آنها وجود ندارد.اما این مسائل در آینده حل خواهند شد. بعلاوه در شناخت طبیعت انسانی باید اندیشه خود را با طبیعت آنگونه که هست مطابق کند نه آنکه طبیعت را آنگونه که می خواهد توجیه و تفسیر کند.

قرآن نیز همچون طبیعت کتابی است که برای یک زمان نازل نشده است... قرآن بر زمانها و افکار پیشی می گیرد. در عین حل که در هر دوره مجهولاتی برای خوانندگان در بر دارد اما آن قدر معنا و مفاهیم قابل درک و استناد نیز عرضه می کند که ظرفیت زمان را اشباع می سازد ".

آقای مطهری حتی در مورد احکام مجعول عقلی نیز می نویسد: "عقل در موارد زیادی می تواند

......................... ص 55 ..........................

در احکام دخالت کند... و حتی در جائی حکمی را وضع کند که وضعش به معنای کشف است. یعنی ممکن است در یک مورد بالخصوص اصلاً از اسلام دستوری به ما نرسیده باشد ولی عقل چون به سیستم قانونگذاری اسلام آشناست می داند که نظر اسلام در اینجا، این... ".

3. متن و معنا

از جمله محورهای اساسی در مسأله معنا نسبت و رابطه معنا به متن و ساختار ویژه آن است. در این خصوص می توان اذعان داشت که اندیشمندان مسلمان از همان آغاز عصر نزول قرآن تا کنون تا علاقه و همت در خوری آن را به دیده پژوهش کاویده و نکات ارجمندی را بعنوان میراث اسلامی عرضه داشته اند.

این کاوشها مبانی متعددی را در این عرصه پرورده است که هر یک نقش خاصی در معناجویی تفسیری و تأویلی قرآن دارد. با اشارتی بر این مبانی نگرش استاد مطهری را در این محور خواهیم دید.

3 - 1: مفاهیم و نظام عام زبان شناختی وضع و دلالت

زبان یک نظام است و کار اصلی آن ایجاد ارتباط میان انسانهاست. مقصود از این ارتباط زبانی عمدتاً انتقال پیام است. منظور از نظام مجموعه به هم پیوسته و پیچیده است که انسانها مطابق قانون فطری آن را می سازند. در ساختار این نظام "صداهای بی معنا" ترکیب می شوند و "ساختهای معنادار" را می سازند که به آن "نشانه" می گویند. مانند: آ، ر، د، که صداهای فاقد معنی هستند با هم ترکیب می شوند و نشانه معنی دار "آرد" را می سازند.

بار دیگر "نشانه های معنادار" مثل "آرد"، "را"، "بیخت" با هم ترکیب می شوند و در نهایت پیام کاملی را می سازند آن را "جمله" می نامند مثل: آرد را بیخت. از آنجا که انتقال پیام در ارتباط زبانی معمولاً در قالب جمله صورت می گیرد می توان جمله را نمونه کوچکی از نظام بزرگ زبان دانست.

بنابر آنچه گفته شد به حسب قانون ارتکازی و فطری عقلا ارتباط اجتماعی بشر از طریق نظام زبانی استوار است و فلسفه وجودی زبان انتقال پیام در درون این نظام است. بدین روی نشانه ها، جمله ها و متون

.......................... ص 56 ............................

حاصل از آنها از یک سو در درون خود مشتمل بر معناهای معین و معلومی هستند و از سوی دیگر در ذات خود گویا و بارور به معنا هستند و نمی توان آنها را صامت، ناگویا، میان تهی و گشوده بر روی هر معنایی شمرد.

این مبنای زبان شناختی اختصاص به قلمرو خصی از ارتباطهای انسانی نداشته همچنان که در قلمرو ارتباط علمی جریان دارد در قلمرو ارتباطهای حوزه فکری فلسفی آدمیان و نیز حوزه ارتباطهای دینی نیز جریان دارد.

البته ممکن است گوینده ای خاص افزون بر قوانین متعارف زبانی قیود دیگری نیز برای گفتار خویش قرار دهد و به مخاطبین سخن خویش نیز اعلام نماید. اما به هر روی مفاد این مبنای زبان شناختی که مفاهمه بشری از طریق آن انجام می پذیرد بین اقتضائات و نقش خاص متن در معناست. در مباحث گذشته دیدگاههای استاد مطهری رادر خصوص دیدیم از این رو از تکرار آن پرهیز می نمائیم.

3 - 2: قرآن، متن وحیانی خدا در میان بشر

به جز مبنای پیش گفته از مجله مبانی ویژه در خصوص قرآن آن است که قرآن به لفظ و معنا سخن خدای علیم و حکیم و مطابق با واقع است و نه سخن انسان و یا تردیدپذیر.

دلایل این مبنا آن سان فراوان و گویاست که ضرورتی به بازشماری ندارد.

تحقیقات علمی استاد مطهری نشان می دهد که تبیین علمی حوزه اصالت الاهی متن قرآن به طور جد مورد اهتمام و عنایت ایشان بوده و ایشان با نگرش علمی به مباحثی چون وحی، اعجاز و انتساب الاهی قرآن پرداخته نکات ارزشمندی را در این قلمروها عرضه داشته اند و چگونگی انتساب وحی قرآنی به خدا و حقانیت آن را با دلایل روشن بسط داده اند.

ارتباط آفرینی میان مسأله خاتمیت وحی، کمال و جاودانگی آئین اسلام و تحریف ناپذیری قرآن از ابداعات فکری معظم له در شمار می رود.

استاد مطهری در سرآغاز شناخت قرآن می نویسد:

مطالعه پیرامون قرآن ما را با "اصالت های سه گانه" این کتاب آشنا می کند. اولین اصالت قرآن

......................... ص 57 .........................

اصالت انتساب است. یعنی اینکه بدون شبهه و بدون آنکه نیازی به پیجویی نسخه های قدیمی باشد روشن است که آنچه امروز به نام قرآن مجید تلاوت می شود عین همان کتابی است که آورنده آن حضرت محمد بن عبداللّه (ع) به جهان عرضه کرده است. اصالت دوم اصالت مطلب است به این معنی که معارف قرآن التقاطی و اقتباسی نیست بلکه ابتکاری است.

تحقیق در این زمینه وظیفه شناخت تحلیلی است. اصالت سوم؛ اصالت الاهی قرآن است یعنی اینکه این معارف از افق ماوراء ذهن و فکر حضرت رسول به ایشان افاضه شده است و ایشان صرفاً حامل این وحی واین پیام بوده اند و این نتیجه ای است که از شناخت ریشه ای قرآن به دست می آید.

اما شناخت ریشه ای و به عبارت دیگر تعیین اصالت معارف قرآنی مبتنی بر شناخت نوع دوم است از این رو ما بحث خود را از شناخت تحلیلی شروع می کنیم یعنی به بررسی این امر می پردازیم که محتویات قرآن چیست و چه مسائلی در قرآن مطرح گردیده و درباره چه مسائلی بیشتر حساسیت نشان داده شده و موضوعات آن چگونه ارائه شده است.

اگر در شناخت تحلیلی بتوانیم حق مطلب را ادا کنیم و از عهده آن به خوبی بیرون بیاییم و با معارف قرآنی آشنایی کافی پیدا کنیم در آن صورت همانطور که گفتیم به اصالت می رسیم که عمده ترین اصالتهای قرآن است و آن عبارت است از "اصالت الهی" یعنی معجزه بودن قرآن.

الاهی بودن متن قرآن و تمایز ساختاری و معنایی از متون بشری به نوبه خود تأثیر چشمگیری دراصل معنا و نیز معنا پژوهی قرآن دارد که غفلت از آن منشأ خطای جدی است.

مقالات مرتبط:

جستاری در مسأله معنا با رویکرد به آثار شهید مطهری بخش دوم


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است