در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه تحقیقات علوم قرآن وحدیث، شماره 1، گزارشگر : حجتی، سیدمحمدباقر ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

الحمدالله کما ینبغی لکرم وجهه و عز جلاله، والصلوة و السلام علی رسوله الکریم و علی آله الذین هم هداة الناس الی طریقه القویم و صراطه المستقیم.

نخستین دیدار با استاد مطهری

در سال های پس از 1338 حدود 1333 ش. برای نخستین بار با سیمای متفکر و اندیشمند استاد علامه شهید آیت الله مطهری (قدس الله سره الشریف) در صحن مدرسه مروی تهران آشنا شدم، آن گاه که ایشان سرگرم پیچیدن عمّامه بود و برای این کار یک سر عمامه را خود به دست گرفته، سر دیگر آن در دست یکی از طلاب قرار داشت، یکی از دوستان به من گفت: «ایشان آقای مطهری هستند».

این جانب مانند همه طلاب دیگر قبل از نخستین دیدار سال ها قبل با نام و مقام والای علمی استاد شهید آشنا بودم؛ چون ایشان برای طلابی که حتی مسافت ها به دور از حوزه علیمه قم به سر می برند به خاطر این که در میان علماء برجسته مقیم قم از لحاظ علمی، شاخص و از نظر استعداد و قدرت تفکر شهره بودند مأنوس و آشنا

.................................. ص 173 ...................................

می نمود، لکن توفیق اولین دیدارم در چنان مکانی و در آن حال برای این جانب دست داد.

گفتنی است که در اردیبهشت سال 1330 ش برای ادامه تحصیلات، از مدرسه صدر بابل به تهران کوچیدم و پس از پذیرفته شدن در امتحان ورودی رسما به عنوان یکی از طلاب مدرسه مروی درآمدم و چند سال پس از اقامت در این مدرسه بود که سعادتِ دیدار چهره متفکر و سیمای صاحب نام و عنوانی که به ذهنم آشنا بود نصیبم شد.

راه یافتن به جلسات درس استاد

هنوز همه طلاب مدرسه مروی آن گونه که اندر خور و بایسته می نمود این گوهر گرانبها را شناسایی نکرده بودند، مدتی بر این دیدار گذشته بود که استاد بزرگوار طی این مدت آمد و شدی به مدرسه مروی داشتند. اما دیری نپایید که به تدریج طلاب شیفته علم و دانش، گم گشته خویش را بازیافتند و درخواست هایی برای تدریس حکمت و فلسفه به سوی ایشان سرازیر شد.

چند تن از طلاب که در مدرسه مروی از لحاظ استعداد و لیاقت علمی و تقوی خوش نام و شناخته شده بودند درس شرح منظومه حکمت را نزد استاد آغاز کردند. در آغاز امر شمار این طلاب اندک بود؛ اما به مرور زمان بر تعداد آنان افزوده می شد تا آن جا که مدْرس و یا به عبارت دیگر، حجره ای که در آن افاضه می فرمودند از طلابی سرشار شد که اکثر قریب به تمام آن ها افرادی فاضل و مستعد و برخوردار از لیاقت علمی و اخلاقی بوده اند. و لذا می توان گفت مجلس درس آن بزرگوار نسبت به سایر جلسات درسی که در آن مدرسه دایر بود که طلاب ممتازی در آن حضور به هم می رساندند منحصربه فرد و ویژگی و اهمیت خاصی داشت که نظیر آن در مدرسه مروی دیده نمی شد، حتی طلاب فاضلی که محل اقامت آن ها تا مدرسه مروی بسیار دور بود رنج درنوردیدن این راه دور و دراز را برخود هموار می ساختند و به جمع طلاب مدرسه مروی که در محضر درس ایشان حضور می یافتند می پیوستند.

این بنده نیز پس از چند هفته ای که تدریس شرح منظومه آغاز شده بود به این مجلس

..................................... ص 174 ...............................

پربرکت راه یافتم و در زمره تلامذه درس یاد شده درآمدم. باید یادآور شوم که این بنده در کنار جمع دو تن از شاگردان درس منظومه از لحاظ استعداد و لیاقت علمی از تلامذه متوسط استاد به شمار می رفتم. در میان این جمع همین دو تن از شاگردان یکی از آن ها سال ها پیش در دوران جوانی درگذشت از شاگردان پراستعداد و برجسته استاد بزرگوار بودند که محضر درس را با سؤالات و احیانا ایراد و اشکال، پرحرارت می ساختند و یکی از آن ها که هم اکنون از اماثل فضلاء معاصر، و از لحاظ علم و تقوی و زهد و پارسایی کم نظیر هستند درس های استاد را به صورت «تقریرات» کتابت و تدوین می کردند و شاید تمام افاضات استاد بزرگوار را به زبان عربی تقریر کردند که گاهی من از این تقریرات بهره می جستم و حل عویصات درس آن جناب را در این تقریرات جستجو می کردم.

چندخاطره مربوط به جلسات درس شرح منظومه

درس شرح منظومه حکمت ادامه یافت و این جانب در اکثر نزدیک به تمام جلسات آن شرکت می کردم و خاطره های فراوانی از این درس به یاد دارم که اگرچه همه آن ها سازنده و جالب است؛ حتی بازگو ساختن شمار اندکی از آن ها در این مقال کوتاه نمی گنجد، اما سزا می بینیم مطالبی را که با جلسات درس شرح منظومه پیوند و خویشاوندی دارد در این جا یاد کنم.

استاد صرفا به شرح و گزارش مطالب این کتاب بسنده نمی کردند، بلکه چون در فلسفه صاحب نظر بودند مایه هایی از اندیشه های خود را همواره چاشنی درس های مزبور می ساختند و به طرز بسیار جالب و عمیق و با بیانی سامان یافته و منطقی به نقد و تحقیق می پرداختند. این خصوصیت فقط مربوط به درس شرح منظومه نبود؛ بلکه در تدریس کتاب های شرح اشارات و شفا نیز این خصوصیت، آشکارا نظرها را به خود معطوف می ساخت. در درس شرح منظومه صرفا افکار مرحوم حاجی سبزواری و نوشته های او مطرح نبود؛ بلکه استاد در کنار آن نظریات بسیاری از حکمای گذشته و معاصر را به بررسی می کردند و مایه هایی از نظریات خود را بر آن ها می افزودند. کمتر

............................... ص 175 ..................................

اتفاق می افتاد در مباحث متنوع فلسفه رأی و نظر عمیق و سنجیده خویش را در کنار نظریه دیگران بیان نکرده باشند؛ بلکه همواره در رد یا تأیید نظریه دیگران استدلال های جالبی را می آوردند.

استاد ارزشمند ما به هنگام تدریس گاهی آن چنان غرق در تفکر و هیجان می شدند که حتی سرمای شدید یا گرمای سخت فضای جلسه درس را احساس نمی کردند، عاشقانه و نستوهانه سرگرم تفکر و تدریس می شدند. بدان گونه که هیچ انگیزه ای نمی توانست سیر تفکر و اندیشه و تمرکز فکری ایشان را پریشان و منحرف یا دچار آسیب سازد. استاد در تمام فصول در حجره ای تدریس می فرمودند که نه به هنگام شدت حرارت ایام گرما، وسیله خنک کننده ای در آن وجود داشت، و نه به هنگام سوز سرمای پاییز و زمستان وسیله ای برای گرم کردن فضای جلسه درس، در آن فراهم دیده شده بود. طلاب مدرسه به هنگام سوز سرما با چراغ خوراک پزی، محیط حجره خود را تا حدی تحمل پذیر می ساختند؛ اما در مجلس درس استاد نه تنها در سرمای شدید بخاری وجود نداشت هیچ وسیله متداول دیگر برای ایجاد حرارت هرگز در آن به چشم نمی خورد. مع ذلک در ایام شدت سرما درِ حجره به هنگام تدریس باز بود و استاد عزیز ما هنگام تدریس آن چنان در بیان مطلب از خود علاقه و حرارت نشان می دادند که ما در حین درس آن گاه که گوش به آواز سخن و افاضات ایشان بودیم سرمای محیط پیرامون خود را احساس نمی کردیم، تازه پس از آن که درس پایان می یافت یا گاهی که از توجه به درس آن بزرگوار دچار رکود از لحاظ تمرکز در استماع می شدیم، احساس می کردیم تا چه اندازه هوا سرد و سوزناک و تحمل ناپذیر است.

در طول مدت قریب به ده، دوازده سال که در مدرسه مروی از محضر فیاض استاد بسیار ارجمندمان در حکمت و فلسفه اسلامی بهره می جستیم هرگز سخنی که حاکی از خودستایی باشد از ایشان نشنیدم و به رغم مایه های فراوان و سرشار علمی آن چنان فروتنانه و بی ریا سرگرم بحث می شدند که همه حاضران و ناظران مجلس درس خود را مجذوب خویش می ساختند.

در پاره ای از جلسات درس، چند تن از طلاب کم استعداد و کم مایه نیز شرکت

................................. ص 176 ..................................

می کردند که البته چندان مستمر نبود، یعنی این گونه شاگردان از لحاظ حضور در جلسه درس نیز به اصطلاح چندان مرتب نبودند، یکی از آنان طبعی شوخ و ظریفی داشت، و غالبا البته نه به صورتی که اوضاع جلسه درس را پریشان سازد نکته ای ظریف در پاره ای از این جلسات به زبان می آورد که موجب می شد اندکی تفنن و تفکهی در پاره ای از جلسه های درس پدید آید.

روزی پس از بیان استاد درباره مطلبی مربوط به درس، شاگرد یاد شده سؤالی را مطرح کرد. استاد به او فرمودند پاسخ این سؤال در درس گذشته بیان شد، مگر تو دیشب درس گذشته را مطالعه نکردی؟ وی با لهجه شیرین محلی خود پاسخ داد چرا، من دیشب درس گذشته را از روی شرح منظومه مطالعه می کردم، اما چون عاشق و شیفته شرح منظومه هستم دیدار این کتاب آن چنان رخوت و سستی و دلدادگی در من ایجاد می کند که من رهسپار عالم خلسه می شوم و پلک های چشمم سست می شود و به خواب می روم؛ لذا دیشب در اثناء مطالعه این کتاب به خواب رفتم! استاد از این سخن سخت به خنده افتادند.

روزی دیگر مرحوم استاد راجع به مبحث «اتحاد عقل و عاقل و معقول» بحث می کردند، گفتگوی ایشان قریب دو ساعت در آن روز به طول انجامید؛ استاد طی این مدت بر این نکته تکیه کرده بودند که معقول مقوّم عقل است، و وجود معقول در عقل به سان مثلاً آب در کوزه نیست که آب چیزی و کوزه چیز دیگری است، و خلاصه راجع به وحدت معقول و عقل مطالب عمیق و محققانه ای ایراد می فرمودند و بر این نمودار تکیه کرده بودند که معقول در عقل مانند آب در کوزه نیست که دو حقیقت به شمار آیند. شاگرد بذله گوی یاد شده پس از آن که درس به پایانش نزدیک می شد یکباره با لحن خودمانی به استاد گفت: «بسه، بسه، چرا این همه به خود زحمت می دهی، از اول بگو مطلب، در نداره؛ راحتمان کن، دو ساعت حرف زدی، خسته مان کردی و می خواستی بگویی مطلب در نداره!» استاد بزرگوار ما سخت به خنده افتاد و نتوانستند از خنده طولانی در برابر این مزاح خودداری کنند.

و بالاخره در یکی از این روزها استاد بی ریای ما در یکی از عویصات فلسفه

.............................. ص 177 ................................

غورسی می فرمودند، و پس از آن که همه جوانب مطلب را به طور سنجیده ارائه کردند سرانجام فرمودند: «بالاخره من نفهمیدم حقیقت چیست» شاگرد یاد شده هم گفت: «من هم اتفاقا نفهمیدم» استاد با لحن شوخی و توأم با تبسم فرمودند: «تو بیجا می کنی که نمی فهمی! نفهمیدن مطلب کار تو نیست!» منظور استاد آن بود که نفهمیدن هایی وجود دارد که به مایه های فراوان علمی نیازمند است، و به تو چه می رسد که نمی فهمی! گویا ابوشکور بلخی و یا شاعر دیگری است که می گوید:

تا بدانجا رسید دانش من   

که بدانم همی که نادانم

البته جای یادآوری است که این گونه مزاح ها در محضر استاد هر از چندی به ندرت برگزار می شد و جلسه درس غالبا توأم با وقار و متانت بوده، حالت جدی و هیبت استاد عزیز ما چنان محیط درس را آرام و مطمئن نگاه می داشت که کمتر کسی جرأت به خود می داد یاوه ای هرچند کوتاه بر زبان آورد. اساسا پرمایگی استاد و حضور ذهن و احاطه عجیبی که در مسائل علمی داشتند کمتر اتفاق می افتاد شاگردی سخن بی مایه و کم محتوایی در حضور ایشان مطرح سازد و فرصت و مجال سرشار از غنائم علمی محضر درس شان را تباه کند و موجب اتلاف وقت دیگران شود.

تدریس کتب دیگر حکمت

تدریس کتاب شرح منظومه پس از چندی جای خود را به شرح اشارت تفویض کرد، و استاد گرانقدر به تدریس این کتاب آغاز کرده و بدان ادامه دادند که پس از مدتی تدریس شفا شروع شد. مرحوم استاد کتاب شفا را برای طلاب تدریس می کردند و شخصی به اصطلاح «کلاهی» و غیرمعمم که از طلاب نبود، لکن نسبت به فلسفه اظهار علاقه می کرد، در درس شفا همراه ما شرکت می کرد. وی «قاینی» نام داشت و همواره در درس شرح اشارات و شفا کتاب دانشنامه علائی را با خود به جلسه درس می آورد و عباراتی از این کتاب را گاهی در اثناء درس بر استاد می خواند؛ البته به سان قرائتی که سابقا میان طلاب به منظور کشف و بیان و توضیح، معمول و متداول بود.

............................. ص 178 ............................

تتملذ ما نزد استاد علامه شهید آیت الله مطهری سال های مدیدی استمرار یافت و عمده اطلاعات ناچیزی که در فلسفه به دست آوردم محصول مجالس درس آن بزرگوار است، اگرچه طی همین مدت از محضر درس استادان بزرگواری چون :آیت الله حاج سید ابوالحسن رفیعی قزوینی و آیت الله میرزا ابوالحسن شعرانی و دیگران ایامی چند در فلسفه کسب فیض می کردم؛ معظم بضاعت مزجاتم در حکمت و فلسفه مرهون افاضات استاد بسیار عزیزمان آیت الله علامه شهید مرتضی مطهری است.

جامعیت استاد

اگرچه مرحوم استاد مطهری سال های مدیدی در مدرسه مروی سرگرم تدریس حکمت و فلسفه اسلامی بودند، و اکثر چنین فکر می کردند که ایشان فقط از نظر کارایی در فلسفه شاخص اند؛ لکن من چنین دریافته ام که استاد عزیز ما نه تنها در فلسفه ید طولایی داشتند، در فقه و اصول نیز فردی صاحب نظر و به معنای واقعی کلمه، فقیه مجتهد بودند، در بحث هایی که احیانا گفتگوهای فلسفی با فقه و اصول پیوند می خورد از قبیل «اعتبارات ماهیت» که با مبحث «اطلاق و تقیید» که در اصول فقه مطرح است سخت خویشاوندی دارد، (و به قول استاد: «بحث اعتبارات ماهیت که از مواضیع فلسفی است دارای عوائد فزون تری در اصول فقه می باشد.» می دیدم استاد بزرگوار ما چنان جولانگاه گسترده ای برای بحث و گفتگو در مباحث اصول فقه برای خود می یافتند که گویا در عرصه فلسفه گام های استواری برمی دارند و سوار کار بسیار ماهری در هر دو جولانگاه اصول فقه و فلسفه هستند.

قدرت بیان و تقریب عویصات به اذهان

این حقیقت برای همه آشکار است که استاد گرامی ما، از لحاظ این که توانست علم و فلسفه را از عرش به فرش آورند و حکمت و فلسفه را با مهارت ویژه به خود در میان توده مردم راه دهند، شخصیتی بی نظیر یا کم نظیر بوده اند، و این نکته بیانگر قدرت بیان و بنان استاد و احاطه عجیب ایشان در فلسفه و سایر علوم انسانی است که تاکنون با این خصوصیات همتایی را برای ایشان نمی شناسم.

..................... ص 179 ...............................

انتخاب وقت پربرکت برای تدریس

مدت بسیار زیادی، ساعات تدریس استاد عبارت از طلوع فجر تا مدتی پس از طلوع آفتاب بود. استاد بزرگوار، در آن روزگار ساکن خیابان آبشار در خیابان ری بودند. چندین ماه یا سال هایی از خیابان آبشار از منزل خود با پای پیاده قبل از طلوع فجر به راه می افتادند و حوالی طلوع فجر بر مدرسه مروی در می آمدند و نماز دوگانه بامدادان را در حجره مدرسه برگزار می کردند، و با نوشیدن چای که دوست بزرگوارمان حجت الاسلام محمد رضا توکلی که در این حجره بیتوته می کردند برای ایشان تهیه می دیدند و در آن لحظات پربرکت تدریس استاد در پرتو روشنایی چراغ آغاز می شد تا آن گاه که نور چراغ نوبت خود را به پرتو نور آفتاب می سپرد، ساعات و لحظاتی پس از طلوع خورشید این درس تا حدود ساعت 8 صبح ادامه می یافت. برای ما عجیب می نمود که استاد قبل از طلوع فجر این همه راه را پیاده در می نوردیده و در مدرسه حضور به هم می رساندند، و ما برای شرکت در درسی که در کنار ما، آماده بود آن هم در چنان ساعاتی احساس دشواری می کردیم؛ اما استاد، از ما برای تدریس آن هم پس از خستگی راه شاداب تر به نظر می رسیدند، حتی حجره ای که من در آن به سر می بردم دیوار به دیوار و مجاور حجره ای بود که استاد گرانمایه ما در آن تدریس می فرمودند.

این نکته را فراموش کردم که استاد به مناسبت های مختلفی آرا و نظریات حضرت امام(ره) را با تعبیر «استاد ما حاج آقا روح الله چنین فرمودند» گزارش می کردند و بسیار اتفاق می افتاد نظریات حضرت امام (ره) را به منزله گشاینده مشکل و حل اعضال و اشکال به میان می آوردند.

تدریس در معیت استاد در دانشکده الهیات

زمان سپری می شد و من ضمن تحصیل در مدرسه مروی که حدود قریب به دوازده سال ادامه داشت. در خلال آن من دانشجوی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران شدم و پس از دریافت لیسانس و دکترای حکمت و فلسفه اسلامی در مقام

.................................. ص 180 ..................................

استادیار در 1346 ه ش. به تدریس ادبیات عرب و فقه و فلسفه در این دانشکده آغاز کردم.

نتیجه این که هنوز به شاگردی استاد بزرگوارمان مباهی ام و حتی خود را لایق آن نمی دانم که مرا به سان شاگردی ضعیف و کم بضاعت ایشان برشمارند در کنار ایشان به عنوان همکار مشغول تدریس در دانشکده شدم.

اتاق استاد در دانشکده

در سال 1346ش که حکم استاد یاری من صادر شد محل قبلی حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه عبارت از ساختمانی بود که دانشکده الهیات و معارف اسلامی مستأجر آن بود.

استاد بزرگوار و بی اعتناء به تشریفات در کنار دَرِ ورودی قسمت شرق ساختمان دانشکده، اتاق بسیار محقری داشت که طول و عرض آن شاید کمتر از دو متر در سه متر بوده است. اثاث این اتاق مجموعا عبارت بود از: میز تحریر بسیار کوچک انباشته از کتاب و اوراق و یادداشت ها و تختخوابی چوبی که به نیمکت های قهوه خانه ها شبیه بود و تشکی باریک بر آن مفروش بود، و واردین از آن به جای صندلی استفاده می کردند و در ساعاتی که بعدازظهرها در دانشکده می ماندند روی این تختخواب یا به عبارت دیگر، روی نیمکت، اندکی می غنوده و می آرمیدند. همچنین دو سه صندلی کهنه و فرسوده نیز در این اتاق به چشم می خورد. اتاقی این چنین با چنان اثاث عرصه را چنان بر واردین تنگ می کرد که همواره شخص در ورود و خروج با تختخواب یا میز تحریر و یا صندلی ها و اوراق و کتاب ها، اصطکاک پیدا می کرد.

هر وقت این اتاق به ذهنم خطور می کند خاطره هایی را برای من تجدید می نماید، از آن جمله: روزی همگی اساتید معمم دانشکده را به چنین اتاقی احضار فرمودند که مرحوم حجت الاسلام شهید مفتح (عطرالله مرقده و الشریف) از جمله آنان بودند و مجموعا ما پنج تن از استادانی روحانی و معمم بودیم. وقتی همگی ما نزد استاد حضور به هم رساندیم پس از احوالپرسی و مذاکراتی مقدماتی به همه ما خطاب کرده، قریب به این

........................... ص 181 ...................................

مضمون فرمودند: «ماها باید در این دانشکده از نظر کار و کوشش برای دانشجویانی که عده زیادی از آن ها به منظور کسب معارف اسلامی، با اخلاص، به این دانشکده روی آوردند نمونه باشیم تا مخالفان ما نتوانند از ما خرده گیری کنند، همه ما باید برای نشر دین و دانش و حمایت از حریم اسلام و علم در این دانشکده مساعی خود را به کار گیریم و از زیر کار شانه خالی نکنیم و فرصت کافی در اختیار تدریس برای دانشجویان و پاسخ به سؤالات آن ها قرار دهیم. وجوهی که به عنوان حقوق ماهیانه دریافت می کنیم با شوائب درآمدهای ناپاک از قبیل مالیات درآمدهای مربوط به مراکز فساد، آلوده و وجوهی شبهه ناک است، باید آن چنان برای اسلام و علم در این دانشکده بکوشیم که حقوق شبهه ناک، بر ما گوارا و روا و حلال گردد، و باید بیش از دیگران سعی و کوشش به کار بریم».

از آن جا که یکی دو تن از این استادان معمم شغل های بیرون از دانشکده شان زیاد بود و به درس بحث و مطالعه برای دانشجویان نمی رسیدند و همواره از طرز کار آن ها چه از سوی دانشجویان و چه از طرف اولیاء دانشکده انتقاد به عمل می آمد، استاد بزرگوار به ما هشدار می دادند تا به نیازهای دینی و علمی دانشجویانی که در میان آنان افراد مخلص و علاقه مند به تحقیق و مطالعه دیده می شدند پاسخگو باشیم. این هشدار استاد اگرچه آن طور که شاید و باید عملاً اجراء شد؛ بی اثر هم نبود و تا اندازه ای آنان را به کار و کوشش در دانشکده واداشت.

مقالات مرتبط:

با استاد علامه آیت الله شهید مرتضی مطهری بخش دوم

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است