در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، کامکار، طه ؛


 

 

ساده و بی تکلف

از سال 1325 یعنی در شهریور 1325 هجری شمسی من برای ادامه تحصیلم از اصفهان به قم رفتم. در همان اوایل در جمع دوستانی که در درس و بحث با آنها آشنا شدم با مرحوم آقای مطهری هم آشنایی پیدا کردم. در جرگه دوستان ما ایشان می آمدند و گفتگوها و بحث های متفرقه اسلامی و اجتماعی با ایشان داشتیم تا این که در بهار سال 1326 برنامه ای برای فعالیت های تبلیغی اسلامی در روستاها مطرح کردیم. در جلسه دوستانه ای که من و حجه الاسلام شیخ عباس ایزدی نجف آبادی و آیه الله منتظری و مرحوم آقای مطهری، در حجره آقای ایزدی نجف آبادی در مدرسه حاج ملاصادق قم داشتیم؛ صحبت از ضرورت ارشاد و تبلیغات در نقاط دورافتاده به میان آمد و آنجا این اندیشه به ذهنمان رسید که باید عده ای از ما به روستا برویم و قرار شد نفری 100 تومان بدهیم و چون غالباً این مبلغ را نداشتیم مرحوم آقای بروجردی که به وسیله امام خمینی در جریان این برنامه قرار گرفته بودند این خرج سفر را تأمین کردند.

برنامه ای تنظیم کردیم و در آن سال حدود هجده نفر از ما به اطراف رفتیم. در بازگشت از آن سفر تصمیم گرفتیم که علاوه بر برنامه جاری درس های حوزه، در روزهای پنجشنبه و جمعه که حوزه تعطیل است؛ برنامه مطالعاتی خاصی را داشته باشیم که آگاهی ها و مطالعات مورد نیاز ما را برای این گونه فعالیت ها بالا ببرد. هفت شاخه مطالعاتی برای این تقریباً هجده نفر در نظر گرفتیم: شاخه فلسفه ماتریالیستی (اسلام و ماتریالیسم)، شاخه اسلام و ادیان دیگر، شاخه تفسیر و اخلاق، مبحث تاریخ، و در مبحث اسلام و ادیان دیگر هم ما سه بخش را تعیین کردیم و بنابراین هفت مبحث مورد کار قرار گرفت.

در مبحث اسلام و ماتریالیسم من و مرحوم آقای مطهری و آیه الله منتظری با هم کار می کردیم و یادم می آید که زمینه بحثمان کتابی بود به نام علی اطلال المذهب المادّی که نویسنده آن فرید وجدی بود که کتاب جالبی به زبان عربی بود. به این ترتیب بود که ما کار منظم بحثی با هم پیدا کردیم و بعد هم همچنان آشنایی و برنامه هایمان ادامه داشت تا سال 1331.

در سال 1330-31 هم در جلسات بحث استاد علامه آیه الله طباطبایی در جلسات درس فلسفه ایشان با هم حضور داشتیم و در آن جلسات باز بحث از اسلام و ماتریالیسم بود که بعدها به صورت کتاب روش رئالیسم درآمد و منتشر شد. البته این جلسات تا سال 1335 ادامه داشت ولی مرحوم آیه الله مطهری در سال 1331 به تهران آمدند. باز هم البته روابط دوستانه و روابط فکری ادامه داشت.

در خصوص آشنایی ایشان با امام، بیش از آن چه خود ایشان در نوشته هایشان در این باره نوشته اند مطلب خاصی نمی دانم ولی خوب یادم می آید که در همان سال 1325 که من به قم رفتم مرحوم آیه الله مطهری و آیه الله منتظری به عنوان شاگردان فاضل و برجسته و ارزنده امام شناخته می شدند و از نظر فکری و درسی خیلی به ایشان نزدیک بودند و باز آن چه می دانم آن است که در برخوردهایی که خود من در خدمت امام در این سال های اخیر داشتم امام علاقه خاصی به ایشان داشته و برای ایشان ارزش فکری و علمی و خدماتی ویه ای را قائل بودند و هستند.

در مورد رفتار ایشان با شاگردانشان طبعاً باید از خود آنها سؤال کرد ولی آن طور که من از برخی از شاگردانشان شنیده ام ایشان را استادی توانا و ارزنده و خبیر می دیدند. یکی از علمای با فضیلت و با معلومات جوان در تهران در زمان حیات آقای مطهری همواره از ایشان با احترام خاصی یاد می کرد. دانشجویانی که با ایشان در دانشکده الهیات درس داشتند نیز ایشان را فردی علاقه مند و استادی ارزنده می یافتند. در این سال های اخیری که ایشان در روزهای آخر هفته به قم برای تدریس می رفتند؛ فضلای جوان با معلومات که در درس ایشان حضور می یافتند نیز همین برداشت را داشتند. به هر حال اطلاعات بیشتر را باید از خود آنها بپرسید.

در رابطه با دوستان مرحوم آقای مطهری، دوستی بی تکلف و فعال و خوش فکر و خوش مجلس و پرمعلومات بود و من خودم همواره دوست می داشتم که همیشه فرصت بیشتری می داشتیم تا با هم باشیم و این برداشت را من در بسیاری از دوستان مشترکمان درباره ایشان یافتم.

مرحوم آقای مطهری از همان زمان که وارد قم شده بودند به مسایل مبارزاتی سیاسی مردم علاقه نشان می داد و طلبه فاضلی بود که خود را از سیاست برکنار نمی دید و نمی گرفت. در آن زمان فدائیان اسلام در قم فعالیت ها و تلاش هایی داشتند. بنابراین جوّ حوزه با فعالیت های سیاسی و حتی فعالیت های حادّ چهره های روحانی آشنا بود و این مسایل مطرح بود. مرحوم آقای مطهری، هم در رابطه با فعالیت های سیاسی و هم در رابطه با فعالیت های مترقی فرهنگی و فکری اسلامی قرار داشت و در این زمینه ها هم علاقه مند بودند.

ولی فعالیت جدی و مؤثری که من از آن اطلاع داشته باشم مربوط به سال 1341 به بعد بود که مبارزات به رهبری امام خمینی در مسیر تازه ای در جهت خالص تر اسلامی وضع تازه ای به خود گرفت و در سال 1342 که من در زیر فشار ساواک ناچار شدم قم را ترک کنم و به تهران آمدم و در آن گروه روحانیونی که از طرف امام برای کار با هیئت های موتلفه اسلامی تعیین شدند مرحوم آقای مطهری هم شرکت داشتند. به هر حال از آن موقع به بعد در مبارزات شرکت داشتند تا مرحله اخیر که روحانیت مبارز در تهران تأسیس شد ایشان عضو برجسته و مؤثر تشکیلات مرکزی روحانیت مبارز بودند.

مرحوم آقای مطهری همان طور که گفتم دوستی بی تکلف و در دوستی و ادامه دوستی دیرپای، در رفتار اجتماعی نیز ساده و بی تکلف، در اهتمام به عبادات اسلامی دارای اهتمامی قوی، مردم دوست و انسان دوست و به هر حال از ملکات ارزنده متعددی پر بهره بود. دارای پشتکار فراوان، جدّ و پشتکاردار، خوش قریحه و خوش نفس بود.

مرحوم مطهری دارای فکری قوی و تحلیل گر و قدرت جمع آوری و جمع بندی بود و این را در آثار و کتاب های ایشان به خوبی می توانیم بیینم. در فقه و اصول در حدّ اجتهاد و صاحب نظر و در فلسفه دوره اسلامی بسیار پر مطالعه و پر بهره بود. در فلسفه مقایسه ای و تطبیقی با مکاتب فلسفی غرب در چند قرن اخیر دارای مطالعات گسترده در حدود منابع ترجمه شده به فارسی و عربی بود. در تفسیر و تاریخ و حدیث دارای مطالعات خوب و ارزنده بود و این کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ایشان نشان دهنده این بخش از مطالعات ایشان است.

از نظر خط فکری در زمینه ایدئولوژی، ایشان سخت با خطوط التقاطی و انحرافی مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند به طوری که با احزاب و گروه هایی که تفکر التقاطی داشتند سخت درگیر می شدند. از نظر خط سیاسی و مبارزاتی تا آنجا که من اطلاع دارم ایشان در همان خط امام گام برمی داشتند و به هر حال اگر هم در مواردی خود ایشان در تصمیم گیری نسبت به مسائل حساس از همان آغاز نقطه نظرهای روشنی همچون نقطه نظرهای روشن و صریح امام از خودشان نشان نمی دادند، در عمل می دیدیم که هر وقت از امام نقطه نظری روشن و صریح می رسید مرحوم آقای مطهری در جلسات بحث ها در تحقق بخشیدن به این نقطه نظرها کوشا بودند.

وقتی دو نفر با هم در طول بیش از 30 سال آشنایی و معاشرت دارند؛ آن قدر خاطره ها زیاد است که نمی شود روی یکی از آنها انگشت گذاشت. می توانم بگویم یکی از خاطراتی که به یادم مانده، دیدار مفصلی بود که با ایشان و برادران دیگر در مکه معظمه داشتیم. در آن سال من از هامبورگ به حج مشرف شده بودم، مرحوم آقای مطهری و عده ای از دوستان هم از تهران با کاروان «حسینیه ارشاد» آمده بودند و در آن سال چند سالی بود که ایشان را ندیده بودم، پس از چند سال دوری دیدن این دوست دیرین و انس با ایشان برایم بسیار جالب و مطلوب بود. در آن دیدار از خیلی مسائل سخن می رفت، از کوشش هایی که در آن جا می شد به سود رشد اسلام و انقلاب اسلامی بکنیم، از تلاش هایی که ایشان و دوستان در تهران با پایه گذاری «حسینیه ارشاد» و کارهای مشابه آن می کردند و از آینده ای که در آن، این کارهای موضعی گوناگون همچون جویبارهای کوچک به هم بپیوندند و سیلی خروشان و بنیان کن به وجود بیاورند که رژیم شاهی را برکند و نظام اسلامی را به جای آن بنشاند.[1]

 

 

 

 

 

 


[1] - به نقل از سایت راسخون


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است