در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، ؛


به نام خدا

کتاب نهج البلاغه با آنکه یک شاهکار فوق العاده است و شاهکارها معمولاً یک بعدی هستند، معذلک شاهکاری چند بعدی است و در هر بُعدی نیز فوق شاهکار است. سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام تنزل روح مقدس اوست. لذا در این جهت بی مانند و بی نظیر است. درباره آن حضرت گفته اند:

  • جُمعت فی صفاتک الاضداد و لهذا عَزَّت لک الانداد
  • و لهذا عَزَّت لک الانداد و لهذا عَزَّت لک الانداد

در میان صفات تو، اضداد که در جای دیگر با یکدیگر جمع نمی شوند، در شخصیت تو جمع شده است.

سخنان آن حضرت نیز که تجلی روح اوست. دارای اضداد است. عبادت و عرفان و تزکیه نفس، حماسه، پند و موعظه و حکمت.

یکی از جنبه های سخنان آن حضرت «مواعظ» است. سبک سخن موعظه است. موعظه با سایر سبک ها متفاوت است. در این زمینه، چند بحث قابل توجه است که به صورت گذرا مطرح می کنیم:

سبک موعظه و تفاوت آن با سبک های دیگر

وضعیت موعظه در زبان فارسی و عربی

موعظه در نهج البلاغه

حکمت و موعظه

موعظه در قرآن کریم در مقابل حکمت و جدال قرار داده شده است. می فرماید: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن.» از اینکه پیامبر باید با حکمت و موعظه مردم را دعوت کند، معلوم می شود که حکمت با موعظه تفاوت دارد. تفاوت آنها این است که حکمت، تعلیم است و موعظه، تذکر. بدین معنا که گاهی انسان در صدد آموزش چیزی است که طرف مقابل نمی داند. خاصیت علم این است که باید همراه با دلیل و برهان باشد. اگر معلم ریاضی زوایای مثلث را، 180 درجه اعلام کند، دانشجو دلیل مطالبه می کند.

وقتی جاهل یاد گرفت هدف حاصل می شود. اما موعظه، تذکر و یادآوری است. واعظ، مطلبی را که شنونده می داند، به او یادآوری می کند. هدف از موعظه، توجیه احساسات شنونده است و واعظ با احساسات و عواطف و تذکرات و توجهات ذهنی مخاطب سر و کار دارد نه با عقل و اندیشه او.

واعظ به مردم می گوید:«ایها الناس! همه ما خواهیم مرد، مرگ بدون خبر فرا می رسد، چقدر جوانان می میرند، نمی توان توبه را به زمان پیری موکول کرد، هر ساعتی که می گذرد، قدمی است که ما به سوی مرگ بر می داریم.»

و همه اینها مسائلی است که همه می دانند ولی انبوهی از آرزوها، خیالات، اوهام، اندیشه ها، دوستی ها، دشمنی ها و تعصب ها انسان را دچار غفلت می کند و اجازه نمی دهد تا درباره این حقایق مسلم و قطعی بیندیشد. کار یک واعظ قوی این است که این حقایق قطعی را از عمق ذهن مخاطب بیرون می کشد.

موعظه در قرآن

قرآن خود را هم کتاب تعلیم می داند و هم کتاب موعظه و تذکر، می فرماید: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنی و فرادی.»، در سوره قمر نیز جمله کوتاه «و لقد یسرنا القرآن للذکر فهل من مذکر.» چهار مرتبه تکرار شده بدین معنا که ما این کتاب را به گونه ای نازل کردیم که به آسانی در دسترس شما باشد، برای تنبه و تذکر، آیا کسی هست متنبّه شود؟!

یکی از نکات قابل توجه در قرآن کریم مکررات آن بویژه در قصص است، درباره هدف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز که تعلیم و تزکیه است در دو سوره آل عمران و جمعه تکرار شده سرّ این تکرارها چیست؟

گذشته از اینکه در هر جایی به تناسب، نکاتی خاص وجود دارد، سر آن این است که قرآن کتاب تعلیم نیست تا با یک مرتبه گفتن، مردم بیاموزند، بلکه هدفش پند و عبرت آموزی از تاریخ است و لازمه موعظه که از نوع تلقین است، تکرار است، هدف این است که روح مخاطب متوجه شود تا برای عمل قیام نماید.

در تعلیم، شخصیت گوینده کمترین اثری ندارد، معتقد باشد یا نباشد، خوب باشد یا بد، در بسیاری از دبیرستان ها که معلمین باید درسی را تدریس کنند و مع الاسف چون معلم دینی کم داریم کسی که چه بسا نه نماز می خواند و نه روزه می گیرد، نه اعتقادی دارد، فقط چون شغل فرهنگی دارد و درس شرعیات هم معلم ندارد، او را برای تدریس می گمارند. اما موعظه، پیام روح گیرنده است، تا دلی آتش نگیرد، حرف جان سوزی نگوید. در سخن موعظه ای تنها بلیغ بودن کافی نیست تا در مخاطب اثر کند، بلکه باید مقرون به اعتقاد باشد و از جان برخیزد.

سخن کز دل برون آید نشیند لاجرم بر دل

موعظه در قلمرو دین

موعظه با خطابه نیز تفاوت دارد، خطابه هم با احساسات سر و کار دارد با این تفاوت که خطابه، احساسات را تهییج می کند ولی موعظه ترقیق می کند، موعظه بیشتر جنبه درونی دارد و مخاطب متوجه درون خود می شود، ولی در خطابه، مخاطب متوجه بیرون از خویش می شود، البته خطابه حماسی حس سلحشوری مخاطب را تحریک می کند، و گاهی حس ترحم او را تهییج می کند تا به افراد نیازمند کمک کند مثل تحریک حس ترحم قاضی در مورد تخفیف مجازات مجرم.

اما موعظه، شخص را متوجه درون خویش می کند لذا موعظه فقط در قلمرو دین است و بس در غیر ادیان موعظه واقعی نمی توان یافت.

سخنان موعظه ای پیشوایان غیر دینی نیز متأثر از تعلیم دینی بوده است. اگر سعدی موعظه می کند، بخاطر آن است که مسلمان است و تحت تأثیر تعالیم اسلامی بوده است. اگر سعدی متأثر از تعالیم دینی نبود، یک کلمه هم نمی توانست موعظه کند.

هیچ فکر کرده اید که چرا در میان شعرای درجه اول، دوم و سوم امروز قطعه ای در موعظه پیدا نمی کنید؟ برای اینکه روح شعرای ما، روح موعظه نیست، نمی تواند یک کلمه در این زمینه موعظه بگوید. واعظ باید خودش دارای روح لطیف و رقیق باشد تا بتواند سخن موعظه ای بگوید و دیگران را تحت تأثیر قرار دهد. و امروز چنین روحی نداریم. شعرای ما ممکن است در زمینه غزل شبیه اشعار سعدی و حافظ بسرایند، اما در زمینه موعظه چند درجه کمتر از موعظه سعدی هم نمی توانند بگویند.

یکی از دوستان پیشنهادی کرد که در برنامه حسینیه ارشاد، منابر موعظه ای بگنجانند چون منابر موعظه ای کم شده است، این پیشنهاد خوب است و هیچگاه ما بی نیاز از منابر موعظه ای نیستیم، اما علت اینکه منابر موعظه ای کم شده، این است که خطبای ما در میدان دیگری مشغول فعالیتند. در عصر ما در اثر یک بحران مذهبی که در برخی از طبقات مثل جوانان به وجود آمده، خطبا بدنبال رفع شبهات فکری این طبقه اند. در سی، چهل سال گذشته کسی در زمینه اعتقاد تشکیک نمی کرد، درباره خدا و نبوت و معاد و احکام اجتماعی شبهه نمی کرد، قهرا سخنان خطبا و وعاظ جنبه موعظه و تذکر داشت. در عین حال همیشه منابر موعظه ای لازم است. کسی نمی تواند بگوید: من این مطالب را می دانم و احتیاجی ندارم. زیرا موعظه برای دانستن نیست، حتی نوشته اند که علی علیه السلام به بعضی از اصحاب خود می فرمود: بلند شو و موعظه کن، جاحظ در «البیان و التبیین.» درباره او می گوید: مرد خطیب فوق العاده ای بود و بهترین دلیلش اینکه علی از او می خواست که خطابه بخواند، «اول من کل شئی استنطاق علی له.» به بعضی از اصحاب دیگر هم می فرمود: برخیز و موعظه کن، و وقتی عرض می کردند که آقا این جسارت است، می فرمود: «در شنیدن اثری است که در دانستن نیست.» بگذریم از اینکه آن حضرت احتیاج به موعظه نداشت و این فرمایش هم جنبه تعلیمی دارد.

تقوای مردم، مرهون وعاظ باتقوا

در گذشته واعظهای بسیار بسیار ارجمند و باتقوایی داشتیم و علت اینکه گفته می شود: در گذشته مردم باتقواتر بودند، این است که در گذشته وعاظ بسیار بسیار خوبی داشتیم، مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری اعلی اللّه مقامه، مرحوم حاج شیخ عباس قمی که بسیاری از مردم عصر ما، او را درک کرده اند که وقتی مردم از مجلس منبر او خارج می شوند، احساس می کردند که تغییر حالتی پیدا کرده اند. همچنین مرحوم آقا سید مهدی قوام که داستانی هم در این زمینه داریم:

روزی جوانی مرا به اتومبیل خود سوار کرد و گفت: من زنده شده یکی از شماها هستم، بدین جهت به طبقه شما ارادت دارم. وقتی جریان را پرسیدم، گفت: من غرق در فساد بودم و با پدرم اختلاف شدیدی داشتم به طوری که تصمیم گرفتم پدرم را به قتل برسانم و مال و ثروتش را در راه عیاشی مصرف کنم. روزی در بازار نوروز خان به طرف چهار سوق می رفتم، که صدایی از بلندگو شنیدم، نمی دانم که چه نیروی مرموزی مرا به آن طرف کشید، چند دقیقه فرصت داشتم، چون نمی خواستم زیاد بنشینم، سر پا نشستم، ولی کم کم علاقمند شدم و در جای خود استقرار یافتم. درباره حقوق پدر و فرزند صحبت می کرد. آنقدر مرا تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفتم به توصیه های او درباره پدرم عمل کنم. با اینکه تصمیم به قتل پدرم گرفته بودم، از این تصمیم به شدت منصرف شده و به او محبت کردم، میان ما چنان صمیمیتی برقرار شد که خدا می داند. نمازخوان شدم، روزه گرفتم، بر خلاف گذشته که شخص ولگردی بودم، امروز احساس آرامش می کنم و فکر می کنم دنیا و آخرت تأمین شده است. آن سید را رها نکردم و در جلسات هفتگی اش شرکت می کردم، تا اینکه از دنیا رفت. سپس افزود: من می ترسم که امثال شماها بمیرند (می خواست تعارف کند، مرا هم داخل می کرد) و کسی جانشین شما نباشد. گفتم: نترس! خداوند دست از یاری دین خود بر نمی دارد، در گذشته سید قوام ها بودند و در آینده هم خواهند بود.

امام علی، قهرمان میدان موعظه

بنابر این موعظه جزء ضروریات اجتماع است و جز در مجامع دینی پیدا نمی شود. در عرب جاهلیت، موعظه به این معنا یافت نمی شود. ولی در جهان اسلام مواعظ فراوانی به چشم می خورد. می توانم به جرأت ادعا کنم که در خطابه از نوع موعظه نثر، شخصی مثل علی بن ابی طالب علیه السلام نیامده است و موعظه ای مؤثرتر از مواعظ علی وجود ندارد. هنوز پس از چهارده قرن مواعظ او زنده و جاندار است. مکرر در منابر دیده ام که خطیب، مواعظ آن حضرت را می خواند و مخاطبین اشک می ریزند. البته بحث از کلمات قصار علی علیه السلام بحث علیحده ای است، اگر کسی زبان عربی را فقط بخاطر استفاده از نهج البلاغه یاد بگیرد، به خدا قسم ارزش دارد. درباره تأثیر مواعظ آن حضرت در زمان خودش نیز، داستانها نقل شده است که یکی از آنها ماجرای هَمّام بن شریح است که با شنیدن صفات متقین چهره اش برافروخته تر شد تا آنکه فریاد زد و جان به جان آفرین تسلیم نمود. آنگاه حضرت فرمود: «اهکذا تصنع المواعظ البالغة باهلها» آیا موعظه اگر بلیغ باشد، اینگونه بر افراد اثر می کند؟

مواعظ شعری

ما در زبان فارسی و عربی، در نظم موعظه داریم ولی در نثر بسیار مشکل است. سعدی در گلستان و بوستان و در قصاید فارسی و عربی مواعظ خوبی دارد:

  • ای که پنجاه رفت و در خوابی عمر برف است و آفتاب تموز هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت ...
  • مگر این پنج روزه دریابی اندکی مانده است خواجه غرّه هنوز رفت و منزل به دیگری پرداخت ... رفت و منزل به دیگری پرداخت ...

قصیده ای هم دارد که با این مصراع آغاز می شود: ایها الناس جهان جای تن آسایی نیست

در زبان عربی نیز قصاید موعظه ای بلیغی داریم مثل قصیده معروف ابوالفتح:

  • زیادة المرء فی دنیاه نقصان و ربحه غیر معدالخیر خسران
  • و ربحه غیر معدالخیر خسران و ربحه غیر معدالخیر خسران

و قصیده ابوالحسن تهامی در مرثیه فرزندش که دارای مواعظ عالی است.

  • حکم الملیة فی البریه جار ما هذه الدنیا بدار قرار
  • ما هذه الدنیا بدار قرار ما هذه الدنیا بدار قرار

و قصیده بوسیری مصری در مدح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که جزء شاهکارهای جهان است.

بنابر این در فارسی و عربی به صورت نظم مواعظ بسیار عالی داریم، ولی به صورت نثر نداریم. سعدی با آن عظمت، «مجالس»اش و مولوی با آن عظمتش «فیه ما فیه»اش ارزش ندارد.

بنظر من، یگانه مرد این میدان علی بن ابی طالب علیه السلام است و البته خطبی که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام نیز نقل شده، از همین قبیل است. متأسفانه ما از این گنج ها استفاده نمی کنیم با اینکه جامعه به خطابه های موعظه ای به شدت نیازمند است.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است