در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: ، اسماعیلی، اسماعیل ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

 

ماندگاری پویایی و پیوستگی ادیان در جاری زمان بسته به دلبستگی و پای بندی پیروان و گروندگان به آنهاست. زیرا دینداری سعادت و رستگاری و کامیابی خویش را در باورمندی به آموزه های دینی خود می داند و با چنین انگاره ای خود را از درون پای بند به پشتیبانی و دفاع از آن می بیند. بر همین اساس شخص دیندار حاضر است برای دست یابی به سعادت و رستگاری هرگونه پشتیبانی مادی و معنوی را در جهت تواناسازی و نشر و گسترش دین مورد نظر خود انجام دهد.

بی گمان اگر ادیان از چنین پای بندی و پشتیبانیهایی که گاه تا مرز فداکاری و از جان گذشتگی نیز پیش می رود بی بهره بودند دوران حیات و ماندگاری آنان دیری نمی پایید و هر دینی به طور طبیعی اندکی پس از ظهور از میان می رفت همان گونه که اگر ادیان باطل می بودند و دور نمایه ای تهی از آموزه های کارآمد داشتند نیز دوام نمی آوردند بر این اساس پایندگی ادیان با چشم پوشی از دورنمایه و رسالت آنها بیش از هر عامل دیگری بسته به پیروی جدی و پشتیبانیهای بی دریغ گروندگان به آن ادیان است. طبیعی است که پیروان هر دین و آیینی تنها باورهای خود را بر حق و صحیح بدانند و ادیان و مذاهب دیگر را باطل و نارسا بینگارند.

این گونه اختلافها و فرقها و ناسانیها و مرزبندیها تنها در بین ادیان نیست بلکه در داخل هر دینی نیز ممکن است گرایشها و مذهبهای گوناگونی وجود داشته باشد و پیروان هر یک از آنها تنها مذهب خود را بر حق بدانند و مذاهب دیگر را باطل. البته روشن است که در نظر گروندگان هیچ گاه ادیان و مذاهب دیگر با هم یکسان نیستند ممکن است پاره ای را نزدیک تر و پاره ای را دورتر از حق بدانند و یا پاره ای را باطل و پاره ای نارسا و ناتمام بدانند. اکنون این پرسش مورد گفت وگوست که آیا رستگاری و سعادت مندی انسان ویژه پیروی و عمل به یک دین است و تنها پیروان همان دین اهل نجات و رهاییند؟ یا این که دین حق تنها یک آیین نیست دینهای حق بسیارند و انسانها از هر یک پیروی کنند درست است؟ در صورتی که پذیرفتیم که دین حق همواره یکی بیش نیست و ممکن نیست همه ادیان بر حق باشند اگر کسی بدون داشتن دین حق و باور درست کارهای نیک و شایسته مورد پسند و خواست شرع انجام دهد آیا کار او پاداش خواهد داشت؟

پرسشهایی از این دست مدتهاست که محققان و اندیشه وران را به اندیشه وا داشته و بحثهایی هم ارأه شده است.

شهید مرتضی مطهری از طرح کنندگان نخستین این بحث به شمار می رود که می نویسد:

... )آیا دینی غیر دین اسلام مقبول است و یا دین مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت دیگر آیا آنچه لازم است فقط این است که انسان یک دینی داشته باشد و حداکثر این است که آن دین منتسب به یکی از پیغمبران آسمانی باشد و دیگر فرق نمی کند که کدام یک از ادیان آسمانی باشد مثلا مسلمان یا مسیحی یا یهودی و حتی مجوسی باشد؟ یا این که در هر زمان دین حق یکی بیش نیست؟)1

استاد شهید در کنار این بحث مساله کارهای نیک نامسلمانان را به شرح بحث کرده است: اگر کسی بدون باور به دین حق کار نیک پذیرفته شده و مورد امضای دین حق را انجام دهد آیا کار او پاداش خواهد داشت یا نه؟ و آیا شرط پاداش داشتن کارهای شایسته ایمان به دین حق است یا نه؟

در دو سه دهه اخیر بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی شماری با ترجمه آثار متکلمان و فیلسوفان غربی در این باب و بازگو کردن اندیشه های آنان به این گونه بحثها در محفلهای علمی و دانشگاهی دامن زده اند.2 به نظر می رسد دست کم شماری از اینان به انگیزه های سیاسی و با هدف شبهه افکنی و سست کردن پایه های ایمان اسلامی در جوانان وارد این میدان شده و مسأل کهنه و چند دهه پیش اروپا را با تفسیرها و تحلیل و بررسیهای نادرست و در قالبهای جدید قرار داده اند و می خواهند با دستاویزهای سست به متون دینی و بهره گیری از سروده های شاعران و قطعه های ادبی و عرفانی آن را با معیارها و ترازهای اسلامی نیز سازوار جلوه دهند حتی شماری از مدعیان روشنفکری به دروغ به عالمانی پیرایه بسته اند که آنان حق را ویژه یک شریعت نمی دانند.3

در این نوشتار برآنیم گذری و نظری بر اندیشه های اندیشه ور و فیلسوف بزرگ دنیای اسلام شهید مرتضی مطهری و بهره گیری از دیدگاههای وی در این زمینه داشته باشیم و درستی و یا نادرستی پلورالیزم دینی و تکثرگرایی را به بوته بحث بگذاریم و پیامدهای تکثرگرایی دینی را از نظر بگذرانیم ولی پیش از آن بایسته است به معنای پلورالیزم در فرهنگ غرب و کاربرد و قرأتهای گوناگون آن اشاره کنیم و گونه های پلورالیزم را یادآور شویم.

معنای پلورالیزم 

پلورالیزم از ریشهPlural) ) به معنای جمع فزونی و پرشمار است و در فرهنگ های انگلیسی به معنای جمع گرایی چند گانگی و تکثرگرایی به کار رفته است.4 همچنین به حکومتهای أتلافی که از چند حزب گاه مخالف هم به وجود می آیند و کسانی که

چندین همسر دارند و مشرکان و چند خدا باوران از باب این که چندگانگی و فزونی در آنها وجود دارد اطلاق می گردد.

بر همین اساس در فرهنگ غرب ابتدا به کسانی که چند مقام دینی را در کلیسای کاتولیک عهده دار بوده و از این رهگذر درآمدهای بسیاری داشته اند پلورالیستPluralist) ) گفته می شده است. ولی سپسها این مفهوم گسترش یافته و به همه کسانی که درآمدهای گوناگون و بسیار داشته و از چند جا درآمد به دست می آورده اند چه دست اندرکار کلیسا و پستهای کلیسای کاتولیک باشند و چه نباشند پلورالیست گفته شده است و کم کم در هر مقوله و هر چیزی که به گونه ای چندگانگی در آن راه داشته این واژه در آن به کار رفته است که در مقوله های دینی فرهنگی و سیاسی کاربرد ویژه خود را دارد.

در فرهنگهای سیاسی در معنای پلورالیزم نوشته اند:

(پلورالیزم یا مسلک کثرت نام آن فلسفه سیاسی است که گوید علاقه فرد نباید منحصر به پیوستگی سیاسی وی با دولت باشد بلکه علاقه های دیگر دارد مانند علاقه اقتصادی مذهبی و غیره و این علایق باید در تعیین خط مشی و سیاست جامعه مورد توجه قرار گیرد و مفهوم دیگر آن اعتقاد به لزوم تعدد احزاب و جماعات و انواع انجمنها و عقاید و سلیقه ها در اجتماع است و پرورش و تشویق این تعدد و کثرت دستجات و موافقت دولت با شرکت ایشان در امر حکومت و اداره امور جامعه.

این مسلک برابر (مونیسمMonism) () قرار دارد که آن را فرضیه (مونستیک) دولت نامند و گوید: حق حاکمیت (سورنته) حق منحصر دولت و اراده اعلای دولت است و تمام موسسات و افراد باید تابع دولت سیاسی باشند.

طبق آیین پلورالیست آتوریته حکومت در درون یک جامعه باید تقسیم شود بین گروههای مختلف مانند: گروههای مذهبی و اجتماعی و اقتصادی و در انحصار دولت نباشد. این جماعت بر سه فرقه تقسیم می شود افراطی تفریطی و اعتدالی...)5

در تعریف بالا بیش تر به پلورالیزم سیاسی توجه شده ولی روشن است که در بعد دینی و فرهنگی نیز همین تعریف راست می آید و در مفهوم پلورالیزم در گونه های گوناگون آن جمع گرایی گروه گرایی و چندگانگی نهفته است. اکنون کاربرد پلورالیزم در دنیای غرب بر این محور استوار است که اصل زندگی در جامعه و یا سرزمینی که ساکنان آن در نژاد فرهنگ زبان و دین ناسانیها و جداییهایی دارند امری ناگزیر است و ما باید بپذیریم که در چنین جامعه ای بر خلاف عقاید گوناگون و ناسازگار و اختلافهای ژرف اعتقادی و فرهنگی و نژادی زندگی صلح آمیز و به دور از تنش ممکن است و یکان یکان جامعه باید یکدیگر را تاب بیاورند و بپذیرند.

البته در شکلهای دیگری نیز اندیشه تکثرگرایی بروز و نمود می یابد که پرداختن به آنها از حوصله این نوشتار بیرون است.

گونه های پلورالیزم 

پلورالیزم در فرهنگ غرب چنانکه دیدیم کاربردهای گونه گون دارد و به همپا و همراستای آن به گونه های بسیاری نیز بخش شده که مهم ترین آنها اینهایند:

1-پلورالیزم سیاسی:

پلورالیزم سیاسی باورمندی به پخش قدرت در گروههای گوناگون و پذیرش بسیاری حزبها و دسته ها و گروه هاست. در حقیقت پلورالیزم سیاسی لازمه و نتیجه لیبرالیسم است. البته لیبرالیزم همه جا با پلورالیزم سیاسی هماهنگ نیست و ناسانیها و فرقهایی با هم دارند. براساس اندیشه پلورالیزم سیاسی برای نگهداشت جامعه از گزند خودکامگی و استبداد بایستی همه کسان و گروهها و حزبها در قدرت شریک شوند و تا آن جا که ممکن است قدرت در جامعه پخش گردد و از این که یک فرد و یا یک گروه کانون قدرت شوند پرهیز گردد.6

2-پلورالیزم اخلاقی:

در پلورالیزم اخلاقی هیچ یک از فرایافته های اخلاقی و ارزشی بر مدار پایا و پایداری نمی چرخد و ارزش آنها در این نگرش ناپایاست. در حقیقت براساس پلورالیزم اخلاقی ارزشها نسبی هستند و در حوزه اخلاق نسبیت حاکم است.

3-پلورالیزم دینی:

تکثرگرایی و پذیرش این نکته که در حوزه ادیان حقها بسیارند و هر دینی می تواند بارقه ای از حق داشته باشد. بدین معنی که ما حقیقت مطلق را در یک دین و مذهب ویژه ندانیم بلکه آن را مشترک میان همه آیینها و مذهبها بدانیم و بر این باور باشیم که سعادت و نجات و رستگاری بسته به پیروی از یک دین نیست پیروی از هر دینی انسان را به سرچشمه های سعادت رهنمون می شود. البته پلورالیزم دینی از جهت گستره فراگیری قلمرو آن فرقهایی دارد که شرح آن خواهد آمد.

پیشینه پلورالیزم

پلورالیزم گرچه در سالهای اخیر بر سر زبانها افتاده است و در کانون توجه اندیشه وران قرار گرفته ولی اندیشه جدید و نو نیست. پیشینه اندیشه پلورالیزم را باید در قرنهای پیشین جست. در بیان فلاسفه یونان ارسطو به گونه ای به پلورالیزم در حکومت باور داشته است و بر همین اساس اندیشه های استاد خود افلاطون را که نظریه یکجایی و کانونی قدرت داشته به بوته نقد قرار داده است و به روشنی یادآور شده که گوناگونی مردم در نژاد و زبان و عقیده و... به حال اجتماع مفیدتر است; زیرا حاکمیت کانونی و یکجایی انگیزه های سالم را برای تکاپوی اجتماع در راه سعادت فردی و جمعی از بین می برد.7

این گونه اندیشه ها را سپسها فیلسوفان غربی پی گرفتند چنانکه از اندیشه های سیرون در قرن اول ب.م و سن اگوستین در قرن پنجم گونه ای از پلورالیزم استفاده می شود.8

در دوران معاصر جان استوارت میل وتی.اچ.گرین و بسیاری دیگر از اندیشه وران غربی چنین نظریه ای را ابراز داشته اند. فلاسفه آمریکایی در دوران استقلال آن کشور و در هنگام وضع قانون اساسی تا اندازه ای اندیشه پلورالیزم را گسترش دادند.9

ریشه پلورالیزم دینی به قرون وسطی و دورانی که مسیحیان کاتولیک به ویژه بودن رستگاری در مذهب کاتولیک پای می فشردند باز می گردد. در حقیقت پلورالیزم بازتاب تندیها و خشونتهای کلیسای کاتولیک بود. در آن هنگام کشیشان بر این باور بودند که جز پیروان کاتولیک همه به دوزخ افکنده می شوند در نظر آنان هیچ یک از پیروان دیگر فرقه های مسیحی و پیروان ادیان دیگر اهل نجات نیستند حتی پیامبران پیشین مانند: حضرت ابراهیم و حضرت موسی(ع).10 این پیامبران گرچه مورد احترام و تکریم کلیسایند ولی در جایی میان بهشت و جهنم به نام (لیمبو) می مانند و تنها در روز رستاخیز و به وسیله حضرت مسیح به بهشت برده می شوند.11 اختلافها و درگیریهای شدید بین کاتولیکها و پروتستانها و دیگر فرقه های مسیحی که حتی به جنگ و خون ریزی انجامید به این اندیشه دامن زد و آن را گستراند که: عقاید و مذاهب دیگر را باید پذیرفت و به همه آنها به دیده احترام نگریست. بعدها دگرگونیهای گسترده ای که در اروپا پدید آمد رهبران کلیسا را بر آن داشت که نظریه پلورالیزم را مطرح و اعلام کنند: برای سعادت مندی و بهروزی و رفتن به بهشت لازم نیست غسل تعمید در کلیساو به دستیاری کشیشان صورت بگیرد بلکه اگر در جاهای دیگر و حتی با روشهای دیگر و بدون استفاده از آب هم انجام بگیرد کافی است.

بدین ترتیب واپس نشینی آشکار رهبران کاتولیک از دستورها و برنامه و کارهای خشک و بی روح و خشونت زا دایره سعادت و رستگاری را گستراند و کم وبیش شعاع آن همه مذهبها و آیینهای جدا شده از مسیحیت را در بر گرفت. با این حال در گذشته که پیوند و پیوستگی و رفت و آمد ملتها و جامعه ها بسیار کم بود مساله پلورالیزم و تکثرگرایی دینی به شکل کنونی آن مطرح نبود و تنها در قرن اخیر است که همپا و همراستای گسترش جامعه های غربی و برقراری پیوند گسترده بین آنها مساله تکثرگرایی به گونه جدی مطرح شده و دیدگاهها و آرای گوناگونی در این باب ارأه گردیده است. البته هیچ گاه دامن زدن به این اندیشه ها و بر انگیختن اندیشه وران به ناسازگاری و سازگاری با آن برکنار از هدفها و دکترین های سیاسی و استعماری نبوده است.12 در این روزگار جان هیگ از متکلمان مسیحی انگلیس ساکن آمریکا تفسیر و قرإتهای ویژه ای را که اکنون در میان بیش تر روشنفکران غرب باور مطرح است ارأه داده است:

(تندروتر از شمول گراها پلورالیزم هیگ می باشد که قأل است:

هر کس با قطع نظر از نژاد و رنگ و عقیده می تواند به بهشت برود به شرط این که از طریق برخی ادیان از (توجه به خود) منسلخ شود و به حقیقت توجه کند. حتی هیگ حاضر است بپذیرد که کمونیسم برای بعضی از مردم راه نجات است دست کم او این احتمال را رد نمی کند.)13

براساس نظریه هیگ پلورالیزم یا تکثرگرایی دینی به معنای بسیار بودن دینهای حق است. در تفکر هیگ در اساس هیچ یک از ادیان موجود در جهان الهی و غیرالهی باطل نیستند بلکه همه دینها و مذهبها و فرقه های شاخه شاخه شده از آنها بر مدار حق قرار دارند. به طور طبیعی پیروان و گروندگان آنها نیز برخلاف گوناگونی عقاید و رفتار اهل نجات و سعادت هستند و همه آنان به بهشت می روند هر چند خود آنها یکدیگر را کافر و اهل عذاب بدانند. بالاتر از این چنانکه سخنان بالا نیز بیانگر آن است هیگ گستره رستگاری و سعادت را محدود به دینداران و پیروان مذاهب نمی داند بلکه کمونیستها ناباورمندان و ناسازگاران با دین نیز اگر از توجه به خود جدا شوند می توانند اهل بهشت باشند.

در پلورالیزم هیگ یک حقیقت وجود ندارد بلکه حقها و حقیقتها وجود دارد.

هر چند هیچ کدام از آنها حق کامل و مطلق نیستند و هر کدام از آنها بهره ای از حقیقت را داراند.

شماری از روشنفکران غرب زده در سالهای واپسین با اثرپذیری و پیروی از اندیشه های لیبرالیستی تلاش ورزیده اند به گونه ای تفکر پلورالیستی جان هیگ را رونق دهند و با نگارش کتاب و مقاله و نشر آنها و انجام گفت وگوهای مطبوعاتی سعی کرده اند پلورالیزم دینی را به عنوان یک نظریه کار آمد مطرح سازند. در این تکاپو دانسته یا ندانسته بدون توجه به آموزه های روشن و بی چون وچرای وحیانی و برکنار از قرآن و سنت قطعی اسلام را با دیگر دینها و مذهبها که هیچ سند قطعی و معتبری برای دستورها و آیینهای آنها در دست نیست و به کلی واژگونه و تحریف شده اند همسان قرار داده اند.14

در حالی مدعیان روشنفکری از تفکر پلورالیستی جان هیگ به عنوان یک ارزش یاد می کنند و در دفاع از آن به این سو و آن سو می زنند که در خود غرب این گونه ارزشها بی ارزش شده و پایه های آنها دچار سستی شده یا دست کم درستی آنها مورد خدشه قرار گرفته است. روشنفکران غرب زده این نکته را نفهمیده اند و یا سستی شده نخواسته اند بفهمند که بانیان تفکر پلورالیستی در غرب بیش تر با انگیزه های سیاسی و استعماری به آن دامن زده اند و از این روی بسیاری از آنان پیرو هیچ دینی نیستند و یا باورها و اعتقادهای دینی آنان بسیار کم رنگ است و در میان دینداران غربی جایگاهی ندارند.

استعمارگران اروپایی و معماران تباهی غرب از آن جا که عقاید دینی مردم بویژه باورها و گرایشهای اسلامی را سدی بر سر راه خویش می دیده اند با عنوانهای گوناگون و گاه در قالبهای دینی و ارزشی سعی داشته اند دین را امری شخصی و سلیقه ای بنمایانند و بگویند: که دین به زندگی اجتماعی و سیاسی هیچ کاری ندارد و تنها برای سرگرمی و امری سلیقه ای است.

شهید مطهری درباره این گونه نگرش که ساخته و پرداخته عقیده پردازان استعماری است می نویسد:

(... فرنگیها که می گویند از نظر توحید و ایمان نباید مزاحم کسی شد

از این جهت است که فکر می کنند اینها جزء امور خصوصی و سلیقه ای و ذوقی و شخصی است. انسان در زندگی به یک چیزی باید سرگرم باشد که اسمش ایمان است. مثل امور هنری است یکی از حافظ خوشش می آید یکی از خیام خوشش می آید یکی از فردوسی خوشش می آید. دیگر نباید مزاحم کسی شد که سعدی را دوست دارد که تو چرا سعدی را دوست داری؟ من حافظ را دوست دارم تو هم حتما باید حافظ را دوست داشته باشی.

می گویند: دین هم همین جور است یک کسی اسلام را دوست دارد یک کسی مسیحیت را دوست دارد یک کسی فرد دیگری را دوست دارد یک کسی هم هیچ یک از اینها را دوست ندارد. نباید مزاحم کسی شد. اینها از نظر فرنگیها به اصل زندگی مربوط نیست آنها اصلا طرز تصورشان و طرز تفکرشان در دین با طرز تصور ما فرق می کند.

دینی که مثل دینهای آنها باشد همین جور هم باید بود. ولی از نظر مادین یعنی صراط مستقیم یعنی راه راست بشری بی تفاوت در مساله دین بودن یعنی در راه راست بشریت بی تفاوت بودن ما می گوییم توحید به سعادت بشری بستگی دارد مربوط به سلیقه شخصی نیست مربوط به این قوم و آن قوم نیست.)15

دیدگاهها و قرإتهای گونه گون از پلورالیسم دینی

اکنون که کم وبیش پیشینه تفکر پلورالیستی و خاستگاه آن در غرب روشن شد و بیان گردید که هدف غربیان بیرون کردن دین از عرصه زندگی و هموار کردن راه برای استعمارگران است می پردازیم به بیان قرإتها و دیدگاههای گوناگون و ناسانی که در این زمینه ابراز شده است. همان گونه که پیش از این اشاره شد پلورالیزم دینی یکی از

گونه های پلورالیزم به شمار می رود و مدتهاست که در برابر نظریه معروف انحصارگرایی که بر این باور است در بین دینها و مذهبهای گوناگون تنها یک دین (حق) است و سعادت و رستگاری انسان جز با پیروی از آن دین میسر نیست نظریه پلورالیزم دینی و تکثرگرایی مطرح شده است.

گرچه همه طرفداران پلورالیزم به گونه ای جمع گرایی و بازاندیشی در حوزه دینی باور دارند ولی در این که هدف از پلورالیزم انبوهی فزونی و پرشماری حقها و ویژه نبودن راه حق و رستگاری در یک دین باشد دیدگاه یکسانی ندارند. به دیگر سخن در خود پلورالیزم دینی نیز قرإتها و برداشتهای گوناگونی وجود دارد که در زیر به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:

1-همزیستی مسالمت آمیز: برابر این قرإت در پلورالیزم دینی با بسیاری و فزونی دینها و گوناگونی آنها و اختلاف پیروان آنها حقوق آنها یکسان خواهد بود پیرو هر مرام و مسلک و آیینی حقوق پیروان دیگر مذهبها و آیینها را محترم می شمرد و دیدگاههای دیگران را برمی تابد و در کنار یکدیگر با صلح و آرامش می زیند.

در این نگرش گروندگان به دینها و مذهبهای گوناگون بایستی به جای آن که با یکدیگر به جنگ و جدال بپردازند و نیروها و تواناییهای خود را صرف از بین بردن یکدیگر کنند به تواناسازی زمینه های مشترک و فراهم ساختن زمینه سازگار برای همزیستی شرافت مندانه در کنار هم بپردازند.

این گرایش می خواهد گونه ای سازگاری آشتی جویانه و سازگارانه بین پیروان دینها و آیینهای گوناگون پدید آورد و نگذارد همچون سده های پیشین کشمکش و جنگهای ویرانگر بین پیروان دینها و مذهبها ادامه یابد و امنیت و آسایش مردم را از بین ببرد و زمینه ای فراهم آورد که باورمندان و گروندگان هر دین به جای آن که نیروهای خود را در راه از بین بردن دین دیگر به کار برند به تواناسازی و اصلاح خویش و فراهم سازی زمینه های سازگار برای همزیستی صلح جویانه بپردازند.

برابر این قرإت از پلورالیزم لازم نیست که دینها و آیینها و فرقه ها یکی شوند و یا پیروان آنها دست از باورهای خویش بردارند بلکه با این که عقاید گوناگون دارند در پیوند با یکدیگر شیوه رفق و مدارا را در پیش گیرند و عقاید و حقوق یکدیگر را محترم شمارند. این گونه نباشد که پیروان هر دین با پافشاری بر حق بودن دین خویش به مبارزه با دینها و آیینها بپردازد و بخواهد آنها را از صحنه به در برد و از بین ببرد همان گونه که در طول تاریخ بر اثر به کار بستن همین تعصبها پیروان دینها و آیینهای گوناگون حاضر نبوده اند یکدیگر را برتابند. نمونه این ناسازگاری را در جنگهای خشن و درازمدت صلیبی بین مسلمانان و مسیحیان که سالها ادامه داشته و نیز جنگهای فرقه ای بین هواداران فرقه های کاتولیک و پروتستان در مسیحیت و بین شیعه و سنی در اسلام می توان دید.

در جنگ های ویرانگر بین پروتستانها و کاتولیکها میلیونها نفر از بین رفته اند. تنها در سال 1560 میلادی در شهر (کالابریا) از شهرهای ایتالیا بیش از یک میلیون نفر از فرقه پروتستانها به دست فرقه کاتولیک کشته شده اند. در یک مرحله دیگر کاتولیکهای جزم اندیش که برای هیچ کس جز پیروان پاپ حق حیات باور نداشته اند بیش از دویست وسی هزار نفر از مسیحیان پروتستان را تنها به جرم این که به پاپ ایمان نداشته اند به بدترین گونه در آتش سوخته و بسیاری دیگر را به گوناگون شکنجه ها به هلاکت رسانده اند.

در اسپانیا به موجب قانونی که پاپ گذرانده بود پادشاهان و حاکمان در آغاز حکومت خویش می بایست سوگند بخورند که هیچ کس را نگذارند در سرزمین و کشور خویش زندگی کند به جز کاتولیکها. از این روی کاتولیکها هر جا پروتستان می یافتند بی درنگ سر از بدن وی جدا می کرده اند. تنها در یک روز در فرانسه سی هزار تن از پروتستانها را از دم تیغ گذرانده اند.16 پروتستانها نیز آن گاه که به قدرت دست می یافته اند بسیار بدتر با کاتولیکها رفتار می کرده اند. از باب نمونه در یک یورش آنان ششصد و چهل وپنج کاروانسرا غارت شد نود مدرسه و سیصد و هفتادوشش کنیسه و دهها کتابخانه و بازار وهزاران خانه را نابود و مردمان بسیاری را آواره کرده اند. چنین درگیریهای خونینی کم وبیش بین مذاهب اسلامی نیز در برهه هایی رخ داده است.17

پلورالیزم دینی به این معنی که پیروان دینها و مذهبهای گوناگون از یک دین بدون هیچ برخوردی به گونه انسانی با یکدیگر زندگی کنند و حقوق یکدیگر را محترم شمارند مورد تایید و سفارش اسلام است. بسیاری از آیات قرآن و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) بایستگی همزیستی مسالمت آمیز و داشتن پیوندها و آمد و شد با پیروان دیگر ادیان الهی را بر مسلمانان یادآور شده اند. بر همین اساس قرنها پیوند و زندگی همراه با آرامش مسلمانان با پیروان ادیان الهی که در ذمه اسلام بودند دوستانه بوده است. مسلمانان آنها را در شهرها و سرزمینهای خود می پذیرفتند و با آنان آمدوشد می کردند و به آنها وام می دادند و در سختیها به آنان یاری می رساندند و رفتاری عادلانه با آنها داشتند با این که هیچ گاه آنها را بر حق نمی دانستند. پیروان هر دینی خود را بر حق و دیگران را باطل می دانست ولی با این حال مسلمانان براساس آموزه های اسلامی مامور بودند که با پیروان دیگر ادیان با تسامح و تساهل و گذشت و نرمی رفتار کنند و از دست اندازی به حقوق آنان بپرهیزند.18

در حقیقت پذیرش چنین تکثر و چندگانگی برخاسته از جهان بینی اسلام است که یک یک انسانها را دارای حق حیات می داند و بی عدالتی و ستم را درباره هیچ فرد و یا هر گروهی تنها به جرم اینکه مسلمان نیست روا نمی دارد.

2-شمول گرایی: برابر این قرإت پلورالیزم دینی به معنای پذیرش و برداشتهای گوناگون از یک حقیقت است. هر فردی در هر حال و پایگاهی که از نظر دینی و اعتقادی باشد هوادار و پیرو هر دین و مذهبی که باشد وقتی فهم و برداشتی از حقیقت برای وی پدید آید و در پیوند با مبدا هستی قرار گیرد سعادت مند و رستگار است و همین مقدار فهم و برداشت از حقیقت برای نجات وی و این که اهل بهشت باشد کافی است.

در واقع هر دینی در روزگار ظهور و بروز خود تنها کاری که می کرده آن بوده که فهمی خاص از حقیقت را که یافته است ارأه کند و پیروان و گروندگان خویش را به پیروی از همان فهم و برداشت خاص فرا خواند.

نظریه پرداز این نوع از پلورالیزم (کارل رانر) از متکلمان بنام کاتولیک است. کارل رانر با این که در ظاهر بر یکی بودن دین حق تاکید داشت و تنها آیین مسیحیت را حق و دیگر دینها و مذهبها را باطل می دانست بر این باور بود که با این حال رستگاری و سعادت ویژه پیروان کاتولیک نیست و همه گروندگان دیگر دینها و مذهبها هم اهل نجات هستند هر چند به دین مسیحیت و مذهب کاتولیک هیچ اعتقادی نداشته باشند و رفتار و کردار آنان نیز هماهنگ و سازوار بر مذهب کاتولیک نباشد. در نظر رانر پیروان دیگر دینها و آیینها و مذهبها در حقیقت همه مسیحی هستند هر چند در ظاهر آن را قبول ندارند و آیینها قانونها و احکام آن را به کار نمی بندند.

برابر این نظریه آنچه در دسترس هر بشری حتی پیامبران قرار می گیرد حقیقت ثابت و بی چون وچرا نیست بلکه تنها فهم و برداشت از حقیقت است; زیرا حقیقت ثابت و واحدی را که در نزد خداوند است به درستی هیچ کس نمی تواند دریابد. بی گمان چنین تصوری از حقیقت به هیچ روی نمی تواند با دیدگاههای اسلام هماهنگ باشد. در حقیقت برگشت نظریه شمول گرایی به بسیاری و فراوانی حقیقت است; زیرا اگر چه در نظریه شمول گرایی بر یکی بودن حق تاکید می شود ولی با توجه به این که حقیقت یگانه نیز تنها برداشت انسانهاست دلیلی بر درستی آن نمی تواند ارأه شود. افزون بر این درهر دینی از جمله دین مقدس اسلام یک دسته برنامه ها آیینها و قانونهای قطعی و خدشه ناپذیر و بی چون وچرایی وجود دارد که قوام دین به آنهاست و با خدشه دار شدن آنها دین از بین می رود و اگر کسی آنها را انکار کند بی گمان از دین خارج شده است. از باب نمونه در اسلام توحید و نبوت و معاد از اصول پایه ها و ارکان دین به شمار می روند و قوام و ماندگاری اسلام به آنهاست و احکامی همانند روزه نماز و حج از ناگزیریها و بایسته ها شمرده می شوند و هر کس به این مسأل باور داشته باشد مسلمان است و هر کس باور نداشته باشد مسلمان نیست.

براساس نظریه شمول گرایی مدار حق بودن مذاهب کاتولیک در مسیحیت است و (رانر) در حقیقت پیروان دیگر مذهبها و دینها را ندانسته مسیحی می داند و حال آن که در قرآن به روشنی از آیین مسیحیت انتقاد شده است و اهل کتاب به خاطر باورهای نادرستی که درباره خداوند داشته اند سرزنش شده اند:

(کبرت کلمه تخرج من افواههم ان یقولون الا کذبا.)19

آنچه از دهان آنها بیرون می آید حرف بزرگی است. آنان جز دروغ چیزی نمی گویند.

یا: (تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض وتخر الجبال هدا ان دعوا للرحمن ولدا)20

نزدیک است آسمانها از هم فرو ریزد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی شود. چرا که برای خدای مهربان فرزندی دعوی کردید.

و باز در آیه دیگری خداوند به روشنی بیش تری مسیحیان را از عقاید شرک آلودشان باز می دارد:

(ولاتقولوا ثلاثه.)21

نگویید سه تا.

در این آیات و آیات و روایات فراوان دیگری به روشنی از مسیحیت انتقاد شده و خداوند عقاید و باورهای آنان را نادرست و شرک آلود معرفی کرده است. بر این اساس چگونه می تواند از دیدگاه اسلام چنین دیدگاههایی درست باشد. همان گونه که اشاره کردیم: شمول گرایی در حقیقت شکل کمرنگی از همان کثرت گرایی است و کم وبیش همه و یا بسیاری از اشکالهایی که به نظریه (تکثرگرایی) وارد شده به نظریه شمول گرایی نیز وارد است که در بخش بعدی نوشتار بدان خواهیم پرداخت.

3-تکثرگرایی: پلورالیزم دینی در قرإت سوم همانا نبود یک حقیقت در جهان است. بلکه حقها و حقیقتها در جهان بسیارند. این گونه نیست که یک دین و یا یک مذهب خاص حق باشد و دینها و مذهبهای دیگر باطل بلکه همه دینها حق هستند. به دیگر سخن هر دینی بهره و جلوه ای از حق را داراست با این حال هیچ دینی و مذهبی حق کامل و خالص نیست.

در این گرایش در گستره تکثرگرایی یک نظر وجود ندارد. شماری از باورمندان به تکثرگرایی آن را ویژه ادیان الهی می دانند و غیر آنها را از شمول این نظریه بیرون می کنند. شماری بر فراگیری آن پای می فشارند و بر این باورند همه دینها و مذهبها الهی و غیرالهی توحیدی و غیر توحیدی و حتی دینها و آیینهای ابتدایی بر حق هستند و نظر تکثرگرایی شامل همه آنها می شود.

شماری از این نیز فراتر رفته اند و چنان دایره تکثرگرایی را گسترده گرفته اند که مکتبهای مادی همانند کمونیسم را که به ناسازگاری با دین شهره اند هم مشمول این قاعده قرار می دهند.22

در روزگار ما کم وبیش رایج ترین و معروف ترین قرإت از پلورالیزم دینی همین تکثرگرایی است که در کشورهای غربی به انگیزه های سیاسی و اقتصادی به شدت به آن دامن زده می شود.

اینان از جمله هدفهایی که دارند سست کردن بنیاد عقاید دینی کشورهای جهان سوم و هموار کردن زمینه سلطه فرهنگی و اقتصادی است. شماری از روشنفکران و نویسندگان غرب گرا با اثرپذیری از فرهنگ بیگانه و گرفتارآمدن در چنبره اندیشه های غربی و ناآگاه از هدفهای پشت پرده طرح این گونه مقوله ها در داخل کشور به نشر و تبلیغ تکثرگرایی دامن می زنند و اصرار دارند ثابت کنند که همه دینها و مذهبها در سراسر جهان بر مدار حق قرار دارند و هر کس از هر دینی پیروی کند رستگار و سعادت مند است. بر این اساس اسلام تنها دین حق و یگانه راه راست به سوی حقیقت نیست بلکه اسلام هم در کنار دیگر دینها و مذهبها قرار دارد و به همان اندازه حق است.23

گاهی همین مساله در شکل ملایم تری بیان می شود و چنان انگاشته می شود که در اصل دینی که حقیقت کامل باشد وجود ندارد حقیقت کامل مجموعه ای از اجزإ و عناصر است و هر یک از ادیان مسیحی یهودی زردشتی و اسلام بخشی از آن را دارند و حتی ممکن است عناصری از حقیقت در بت پرستی و مادی گرایی هم باشد. بنابراین همه دینها از این جهت با هم برابرند و ضمن آن که همه آنها بهره ای از حقیقت را دارند هیچ کدام از آنها حقیقت کامل نیستند و اعتقاد و پیروی از هریک از آنها انسان را به حقیقت اصلی نزدیک می کند. و برای تامین سعادت و رستگاری وی کافی است.24

البته روشن است که رواج دادن این گونه جستار از سوی شماری از به اصطلاح روشنفکران چیز تازه ای نیست. آنچه امروز آنان به عنوان پلورالیزم دینی به نسل جوان عرضه می دارند و تلاش می ورزند دل و دین جامعه جوان را بدان سو بکشانند و در سد باورهای دینی مردم که بی گمان عامل مهم پیروزی انقلاب اسلامی و بزرگ ترین بازدارنده استعمارگران بوده است رخنه پدیدآورند. چندین دهه پیش از این و در حال و روزی که استعمارگران غربی با موج استقلال طلبی و نهضتهای رهایی بخش در کشورهای اسلامی رو به رو بودند روشنفکران غرب زده در راستای برآوردن منافع اربابان استعمارگر چنین اندیشه هایی را در شعاع گسترده ای دامن زدند و کوشیدند تا در باورهای دینی مردم که انگیزاننده اصلی حرکتها و خیزشهای استقلال طلبانه بود شبهه پدید آرند که البته برخلاف سرمایه گذاریهای فراوان توفیقی به دست نیاوردند.

حاج شیخ مجتبی قزوینی(ره) فقیه و عارف معروف معاصر در مقدمه اثری که چندین دهه پیش نگاشته درباره این پدیده می نویسد:

(منور الفکرهای امروز جدیت می کنند حقأق قرآن را به نحوی بیان کنند که با کلیه مذاهب و آیینها وفق دهد و دیانت یا اسلام به مذهب خاص منحصر نشود. اسلام را مذهبی بی رنگ می دانند نه شیعه و نه سنی نه شیخی و نه صوفی و... این اساس مدتی است که در ایران نیز ترویج می شود هر روز یک ناپخته و خامی مقهور شهوت و دوستدار جاه و ریاست به این امر قیام می کند نه فقط جهان شیعه بلکه عامه (اهل سنت) نیز دچار این محذور شده اند.)25

شیخ مجتبی قزوینی به روشنی یادآور می شود: این گونه اندیشه ها بیرونی اند. هدف از نشر و رواج آنها تنها از بین بردن مذهب نیست بلکه بر آنند این نکته را در ذهنها و اندیشه ها وارد سازند که دین یکی است و آن هم با همه آیینها و دینها سازگاری دارد.

او با اشاره به تلاش یکی از همین به اصطلاح روشنفکران آن روز در نشر اندیشه پلورالیستی و شبهه آفرینی وی می نویسد:

(منظور کیوان قزوینی هم از نوشتجاتش همین است... وی می گوید:

از زرتشت پس از این که کارش بالا گرفت پرسیدند چه دستور می دهی[ شریعت تو چیست]؟ و او گفت: دستور من این است که: هر دینی دارید[ با هر عقاید و شریعت و اخلاق] بر همان دین بمانید و خدا را به همان روش پرستش کنید; زیرا خدا پرستیده می شود و به هر طریقی گرچه ستاره پرستی[ و بت پرستی و] ...چه با ناقوس و چه...)26

امروز نیز همین اندیشه ها به عنوان پلورالیزم دینی که البته انگیزه های سیاسی و استعماری در ورای آنها وجود دارد در میان نسل جوان رواج داده می شود که روشنفکران غرب زده بر این پندارند: دینها همه بر حق هستند و اعتقاد به هر دینی از ادیان برای سعادت و رستگاری کافی است.

بی گمان پلورالیزم به معنای تکثرگرایی و فراوانی ادیان حق به هیچ روی نمی تواند مورد تایید اسلام باشد; زیرا چنانکه بسیاری بر این نکته تاکید کرده اند: دین حق همواره یکی بیش نمی تواند باشد.

شهید مرتضی مطهری با اشاره به این که چنین اندیشه و نگرشی ریشه در غرب دارد و در بین روشنفکران رواج یافته است می نویسد:

(این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری اخیرا رایج شده است که می گویند: همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند اندیشه نادرستی است.

البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت می کنند. آنان نیامده اند که در میان بشر فرقه ها و گروههای متناقضی بوجود آورند ولی این سخن به این معنی نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعا انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را که می خواهد بپذیرد.

بر عکس معنای این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران سابق مبشر پیامبران لاحق خصوصا خاتم و افضلشان بوده اند و پیامبران لاحق مصدق پیامبران سابق بوده اند.

پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره ختمیه به آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این لازمه اسلام یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالت های فرستادگان اوست.)27

از این سخن استاد شهید مطهری چند نکته استفاده می شود:

1-خاستگاه اندیشه و نگرش پلورالیستی غرب است و مدعیان روشنفکری که یا از اسلام و بنیانهای دینی اسلام اطلاع ندارند و یا آگاهیهای آنها کم ژرفا و سست است به گمان این که به جستار مهمی دست یافته اند به ترویج و تبلیغ آن دامن می زنند و حتی تلاش می کنند چنین تفکری را با میزانها و معیارهای اسلامی هماهنگ سازند. در حالی که ریشه اندیشه و نگرش تکثرگرایی را باید در اختلاف کلیسا با دیدگاههای علمی جست وجو کرد. وقتی کلیسای کاتولیک و آیین مسیحیت در برابر بافته های علمی دانشمندانی همانند: گالیله و کپرنیک به ناسازگاری برخاست و آنان را تکفیر کرد و اندیشه های آنها را ناسازگار با مسیحیت و خداشناسی دانست به طور طبیعی مساله ناسازگاری بین علم و دین در اروپا به گونه ای جدی مطرح شد و سپسها که بانیان مذهب کاتولیک دیدند قافیه را باخته اند درصدد برآمدند که راه حلی برای آن بیابند. و نتیجه آن شد که متکلمان مسیحی اندیشه پلورالیزم را مطرح و تلاش کردند به این گونه ناسازگاری بین علم و دین پایان دهند و مسیحیت را از این گرداب نجات دهند. آنان اعلام کردند: در اصل همه معرفتهای دینی دارای اعتبارند با این حال برتری یکی بر دیگری هم وجود ندارد و هیچ یک از آنها هم یقین آور نیست.

مدعیان روشنفکری در کشورهای اسلامی نیز در حقیقت به دنبال چنین هدفی هستند در حالی که ناسازگاری بین علم و دین در اسلام جایی ندارد و با توجه دقیق و همه سویه اسلام به علم و فراگیری آن و مترقی بودن احکام آن هیچ نیازی به طرح این مباحث نیست و در اسلام علم و دین کامل کننده یکدیگرند و هر دوی آنها به منزله دوبال برای رسیدن به کمال و رسیدن به سعادت هستند.

2-برخلاف پندار شماری از مدعیان روشنفکری لازمه بسیاری پیامبران الهی و هماهنگی آنان در دعوت به حق و پرستش خداوند این نیست که همه دینهای الهی حق باشند و پیروی از هریک از آنها برای رسیدن به سعادت کافی باشد. بسیار بودن پیامبران الهی و هماهنگی آنان در دعوت به سوی خدا به معنای آن است که انسان باید همه آنان را قبول داشته باشد و بداند که پیامبران گذشته هریک مبشر و نوید دهنده پیامبر بعدی بوده اند و براساس همین بشارتها پیغمبر اسلام خاتم و برتر از همه پیامبران است و دین اسلام نیز کامل ترین و جامع ترین ادیان الهی است. بر این اساس لازمه ایمان به پیامبران آن است که در آخرین مرحله و دوره خاتمیت رسالت تنها تسلیم و پیرو اسلام باشیم و تنها آن را دین حق بدانیم و باور داشته باشیم که تنها در پرتو اسلام است که انسان سعادت دنیا و آخرت را به دست می آورد و به کمال و قرب الهی نزدیک می گردد.

3-دین و شریعت هر پیغمبری تنها در ظرف زمانی خود وی حق است و مردم باید به پیروی از آن بپردازند و آن شریعت دیگر در روزگار پیامبر بعدی که براساس رهنمود و بشارت پیامبران پیشین برانگیخته شده و رسالت و شریعت کامل تری را بر بشر عرضه کرده است اعتباری ندارد. تنها دین اسلام و شریعت محمدی(ص) است که حلقه پایانی سلسله نبوت و جامع ترین و کامل ترین همه شرایع است و همگان باید به آن ایمان آورند و با پیروی از آن راه رستگاری و سعادت را بپیماییند. براین اساس در یک زمان چندین دین حق نمی تواند وجود داشته باشد و انسان نمی تواند هر دینی را که می خواهد برگزیند و پیروی کند دین حق یکی بیش نیست و آن هم اسلام است.

مقالات مرتبط:

پلورالیزم دینی در نگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت ها:

1-عدل الهی) چاپ شده در مجموعه آثار شهید مطهری ج274/1 صدرا.

2-مجله (کیان) شماره 13/28 ;14 شماره12/36 روزنامه (ایران) 77/6/8.

3-روزنامه (ایران) 77/6/8.

4-فرهنگ انگلیسی به فارسی آریان پور) منوچهر آریان پور کاشانی ج409/4 امیرکبیر.

5-مکتبهای سیاسی) بهإالدین پازارگاد62/ نشر اقبال.

6-روزنامه (همشهری) 77/7/30.

7-همان.

8-سیر حکمت در اروپا) محمد علی فروغی ج64/1 80 169.

9-تاریخ فلسفه) فردریک کاپلستن ترجمه سید جلال الدین مجتبوی ج288/1 مرکز انتشارات علمی فرهنگی.

10-مجله (معرفت) شماره 10/22.

11-کتاب نقد) شماره 15/4.

12-تعلیم و تربیت در اسلام) مرتضی مطهری108/.

13-مجله (معرفت) شماره 13/22.

14-مجله (کیان) شماره 4/28 و شماره 12/36.

15-جهاد) مرتضی مطهری 54/.

16-اسرار العقاید) میرزا ابوطالب شیرازی210/ 212 چاپ مکتب اسلام.

17-همان213/.

18-شرح رساله الحقوق) سید علی قپانچی ج571/2 اسماعیلیان قم; (سیری در سیره أمه اطهار(ع)) مرتضیمطهری 158/ 163.

19-سوره (کهف) آیه 5.

20-سوره (مریم) آیه 90 91.

21-سوره (نسإ) آیه 71.

22-مجله (معرفت) شماره 6/22 12.

23-مجله (کیان) شماره2/36 17.

24-همان.

25-کتاب نقد) شماره 9/4 10 به نقل از: (بیان الفرقان فی نبوه القرآن) حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی2/ 3.

26-همان.

27-عدل الهی)297/.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است