در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


تدکر: این مقاله جهت رعایت حال کاربر به دو بخش تقسیم گردیده که بخش دیگر آن تحت عنوان لینک مقالات مرتبط در ذیل هر مقاله درج شده است.

5- اخلاص، شرط لازم است ولی کافی نیست

همان طور که در مباحث پیشین بیان شد، در صورتی عمل انسان به «احسن عمل» موصوف و مقبول درگاه الهی می شود که دارای دو ویژگی «حسن فعل» و «حسن فاعل» باشد. همچنین به این نکته اشاره شد

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 140

که ضرورت و اهمیت «اخلاص» مربوط به «حسن فاعل» است. اما در این بخش قصد بر آن است که بر این مطلب تأکید شود که عامل «اخلاص» در عین ضرورت و لزومش، شرط ناکافی برای تحقق «حسن فاعل» است. به این معنی که انسان علاوه بر داشتن نیت خالص و الهی برای انجام اعمال و زندگی نمودنش باید از شرط و عامل دیگری که در آیات و روایات بسیار مورد تأکید واقع شده است، بهره مند باشد که آن عامل، معرفت به معنای عام آن یعنی آگاه، عاقل، اهل تجزیه و تحلیل و زیرک بودن است، یعنی این که انسان معتقد، جاهل، سطحی نگر و ظاهربین نباشد.

وجود یا عدم این شرط (تعقل و تعمق) در میان معتقدین و دین ورزان، عاملی است که ایشان را در سطوح و گروه های مختلف، تقسیم بندی می نماید، به این معنی که تمام معتقدین در یک سطح، ردیف و یک گروه واقع نمی شوند بلکه از لحاظ حسن فاعلی، برخی از ایشان تنها دارای خلوص نیت هستند و بی بهره از قدرت تعقل و تعمق که البته ایشان، مؤمنین ناقص و خطرناک و فتنه انگیز برای جامعه اسلامی می باشند «1». برخی دیگر از معتقدین نیز علاوه بر خلوص نیت، از تعقل، تعمق و زیرکی نیز برخوردارند «2».

اهمیت و ضرورت عامل تعقل و تعمق به اندازه ای است که عدم آن در شخصیت انسان مؤمن و معتقد، یعنی در حسن فاعل، صلاحیت و «حسن فعل» وی را باطل می نماید «3». توضیح این مطلب این گونه است که منکرین و دشمنان اسلام نیز به مانند معتقدین به اسلام در یک گروه و سطح واقع نمی شوند از این جهت که برخی از ایشان، انکار، کفر و دشمنی شان را ظاهر و آشکار می نمایند که به آن ها «کافرین» می گویند و برخی از ایشان کفر و دشمنی اشان را، پنهان و مستور می نمایند «4». از دشمنانی که کفر و دشمنی خویش را پنهان و مستور می نمایند، به «منافقین» تعبیر می شود، منافقین یعنی کسانی که دارای «نفاق» هستند. نفاق در اصل به معنای دوچهره گی بودن است یعنی این که انسان، حقیقت و باطنش به گونه ای باشد ولی به گونه دیگر و برخلاف باطنش عمل نموده و خود را نشان دهد؛ یعنی، یکی نبودن بود و نمود انسان «5».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 141

 «نفاق» یعنی فاصله میان دل و زبان ... فاصله میان ظاهر و باطن، فاصله میان ادعا و عمل، فاصله میان گفتار و کردار «1». البته کلیت و مطلق نفاق، امری ناپسند و باطل نمی باشد؛ یعنی، این که صرف یکی نبودن ظاهر و باطن، مشکل و نقص نیست بلکه این توانائی در انسان است که می تواند با توجه به تشخیص و مصلحت خود، ظاهر خود را برخلاف باطن خویش، نشان دهد. این استعداد، نوعی کمال است که مختص به انسان می باشد که از آن به قدرت «تصنع» تعبیر می شود یعنی بروز ندادن ذاتیات و باطن خود و ساختن و بروز دادن ظاهری برخلاف باطن خود چنان که از اوصاف برتر مؤمنین است که پیامبر اکرم (ص) به آن اشاره می نماید: «المؤمن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه». مؤمن، شادی اش در ظاهر و صورتش است و غم و اندوه اش در باطن و قلبش. اما اگر این تصنع و یکی نبودن ظاهر و باطن به قصد و همراه با فریب دادن، انحراف ایجاد کردن و باطل نمودن باشد، خصیصه ای ناپسند می باشد «2».

کافر پنهان را به این دلیل منافق می گویند که وی در عین اینکه در باطن و حقیقت ذاتش کافر حق و دشمن اسلام است ولی به قصد اینکه بتواند هر چه سریع تر و بهتر و بیشتر به اغراض و اهداف خویش نائل گردد و به موانع کمتری؛ نظیر، مقابله و ممانعت مسلمین و جامعه اسلامی دچار شود، خویش را به ظاهر اسلام، ملبس و آرایش می نماید و به لباس اسلام درآمده و از نیروی آن استفاده می نماید. در حالی که علیه و به ضرر اسلام اقدام می نماید «3». قرآن کریم منافقین را چنین توصیف می نماید: «و من الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمؤمنین» (سوره بقره/ آیه 8) ترجمه: گروهی از مردم هستند که می گویند که به خدا و روز آخرت ایمان داریم در حالی که به آن ها مؤمنین نیستند. بنابراین، نفاق همان کفر پنهان و زیر پرده است.

خطر منافقین برای جامعه اسلامی از خطر کافرین ظاهر و مشکوف و مشرکین، بیشتر و مشکل سازتر است. مشکل ترین مبارزه ها، مبارزه با نفاق است، یعنی مبارزه با زیرک هایی که ا حمق ها را (یعنی کسانی که اهل تعقل و تعمق نیستند) وسیله قرار می دهند. این پیکار از جنگ با کافر که دشمنی اش ظاهر و بی پرده است، مشکل تر است زیرا نفاق دو روی دارد، یک روی ظاهر که اسلام است و مسلمانی و یک روی باطن که کفر است و شیطنت. درک و کشف باطن منافق برای توده ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 142

غیر ممکن است لذا مبارزه با نفاق ها غالباً به شکست برخورده است، زیرا توده ها، شعاع درکشان از سرحدّ ظاهر نمی گذرد و نهفته را روشن نمی سازد و آن قدر برد ندارد که تا اعماق باطن ها نفوذ کند. امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه ای که برای محمدبن ابی بکر نوشتند، می فرمایند: «ولقد قال لی رسول الله، انی لا اخاف علی امتی مؤمناً و لا مشرکاً، اما المؤمن فیمنعه الله بایمانه و المشرک فیقمعه الله شرکه و لکنی اخاف علیکم کل منافق الجنان عالم اللسان یقول ما تعرفون و یفعل ما تنکرون.» (نهج البلاغه، نامه 27) ترجمه: رسول خدا به من فرمود: من بر امتم نه از مؤمن هراسانم و نه از مشرک ترسان، چه مرد با ایمان را، خدا به خاطر ایمان وی بازمی دارد و مشرک را به خاطر شرک او از پای درمی آورد. لیکن بر شما از مرد دورویی می ترسم که به حکم شرع داناست او چیزی را می گوید که آن را نیکو می شمارید و کاری را می کند که آن را ناپسند می دارید.

 «نفاق»، امری خطرناک است. زیرا منافقین ظاهر سازند و عامه هم بی خبر و ناآگاه اند و از ظاهر فریب می خورند. باید توجه داشت که هر اندازه احمق و جاهل زیاد باشد، بازار نفاق داغ تر است، مبارزه با احمق و حماقت و جهل، در اصل مبارزه با نفاق است، زیرا احمق، ابزار دست منافق و بهترین مخاطب وی است «1».

به این ترتیب شرط و ضرورت تعقل و زیرکی مؤمن، بیشتر و در حقیقت در ارتباط و مصاف با دشمنان پنهان و زیرک دین، نمود و برجستگی می یابد.

در طول تاریخ اسلام، نمونه برجسته وجود مسلمانانی که فاقد شرط تعقل و تعمق بودند، قشر و گروه «خوارج» در زمان خلافت و زمامداری حضرت علی (ع) می باشد. «خوارج» گروهی از مسلمین در جامعه اسلامی بودند که معتقد به دین اسلام بودند و نیت خالص داشتند و عامل به اعمال و عبادات دینی بودند به طوری که امیرالمؤمنین درباره ایشان فرمودند: «لاتقتلوا الخوارج بعدی فلیس من طلب الحق فأخطاه کمن طلب الباطل فادرکه» (نهج البلاغه، خطبه 59)، ترجمه: بعد از من، خوارج را مکشید زیرا کسی که طالب و جویای حق است، ولی به خطا و اشتباه می رود به مانند کسی نیست که طالب و جویای باطل است و آن را می یابد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 143

اما خوارج در عین اخلاص، فاقد معرفت، تعقل و زیرکی بودند و همین نقیصه، یعنی جهل، ساده انگاری و ظاهربینی آن ها، ابزاری برای موفقیت و پیشبرد معاویه که فردی منافق و علیه و برضد اسلام و امام علی (ع) بود، شدند و با جهل و حماقتشان موجب و زمینه ساز انحراف و فتنه انگیزی در جامعه اسلامی شدند «1». چنان که حضرت علی (ع) درباره ایشان فرمودند: «فإنی فقأت عین الفتنه و لم یکن لیجتری علیها احد غیری». (نهج البلاغه، خطبه 91) ترجمه: من بودم که چشم فتنه را از سرش درآوردم، غیر از من احدی جرأت این کار را نداشت.

نتیجه ای که از این بخش حاصل می شود این مطلب است که عاقل، آگاه و هوشیار بودن مسلمین درجامعه اسلامی. در عین خلوص نیت آن ها، بهترین، اصلی ترین و مناسب ترین ابزار مبارزه با منافقین و دشمنان اسلام است.

6- آسیب شناسی مفهوم «اخلاص»

] منظور از آسیب شناسی مفهوم «اخلاص»، تبیین تصور غلط از مفهوم «اخلاص» است که پیامدهای سوء فردی و اجتماعی را در پی دارد که از جمله آن ها، تضعیف شعائر و نشانه های اسلامی (به لحاظ اجتماعی) می باشد].

لزوم تعظیم شعائر اسلامی

شعائر، جمع شعیره به معنی شِعار است. شعار به معنی علامت و معرفی شخص و انتساب به یک جمعیت و بلکه معرّف شخصیت است. در جنگها شِعار می دادند. اما شَعار، لباس زیرین است در مقابل دثار.

شعار، علامت و معرّف است اما نه معرّف شخص بما هو شخص بلکه شخص از جهت انتساب به یک قوم یا عقیده. شعارهای ملی معرّف انتساب و ارتباط یک قوم یا یک خاک و بالاخره یک واحد قومی است. در میان عقاید و مسلکها شاید غیر از اسلام، در جای دیگر پیدا نکنیم که رسماً شعایری داشته باشد و آن شعایر، معرّف ارتباط با عقیده و مسلک خاص باشد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 144

مردم خواه ناخواه دارای ذوقها، سلیقه ها، محبت ها و فکرهای مختلفند. اختلاف ها، مردم را به هم پیوند نمی دهند، لازم است مردم در بعضی امور، یک جور فکر و قضاوت کنند؛ یک جور متأثر شوند؛ یک جور حس کنند؛ یک جور بخواهند و یک جور نفرت داشته باشند. شعارها، نقطه های تمرکز شعور عمومی است؛ نقطه اتحاد است؛ آیینه عمومی است که مردم، خود را در این آیینه ها با هم و عین هم می بینند.

اخلاق، آن وقت اخلاق است که جنبه تقدس و برون از خودی داشته باشد. اخلاق منفعتی، اخلاق نیست. تنها شعائر الهی است که جنبه اخلاقی به معنی واقعی دارد زیرا خارج از حدود خودپرستی است و از همین جهت است که ناشی از «تقوی القلوب» است. اما تعظیم شعائر ملی و قومی که معرّف انتسابات و غرورهای ملی و تعصبات قومی است، ناشی از «تقوی القلوب» نیست؛ ناشی از پاکی نیست؛ ناشی از عصبیتها، ظلمتها، تاریکیها و جهالتهاست. «1»

یکی از دستورها و مقررات اسلامی که شامل همه مسلمانان است، مسئله لزوم تعظیم شعائر اسلامی؛ یعنی، بزرگ شمردن شعارهای اسلامی است.

کلمه «شعار» از همان ماده ای است که کلمه «شعور» آمده است که مفهوم علم و درک در آن است. شعار عبارت است از چیزی که نوعی اعلام وابستگی در آن وجود داشته باشد. هر کاری که انسان می کند که مفهوم و معنی آن کار، این باشد- یا لااقل متضمن این جهت باشد- که وابستگی انسان را به یک گروه معین، به یک فرقه معین، به یک حزب و جمعیت معین اعلام کند، به آن «شعار» می گویند. اصل این کلمه راجع به شعارهایی است که در قدیم در میدان جنگ معمولًا سربازها می دادند. در جنگهای قدیم که بیشتر جنگهای تن به تن بود و احیاناً افراد دو لشگر در یکدیگر مخلوط می شدند و یکدیگر را می کوبیدند، چون همه غرق در اسلحه بودند و بعلاوه همه افراد همه رفقای خودشان را از نزدیک نمی شناختند، برای اینکه در میدان جنگ افراد یکدیگر را بشناسند و با دشمن اشتباه نکنند، یک جمله ای را با خودشان تکرار می کردند که وقتی افراد در آن غلوای جنگ و در آن گیرودار با یک فرد روبرو می شدند از شعارش یعنی از جمله ای که تکرار می کرد می توانستند بفهمند که این از سپاهیان خودشان است یا از سپاهیان دشمن. قهراً دشمن هم شعار خودش را تکرار می کرد. او هم همین فکر و حساب را می کرد که به دست دوستان و

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 145

رفقای خودش کشته نشود، که این یک داستانی است، در قبل از اسلام و در دوره اسلام وجود داشته است، مثل اسم رمزی که در میان ارتشیها وجود دارد و احیاناً اسم رمز و شعار را عوض می کردند و نمی خواستند قبلًا دشمن شعار آنها را بفهمد و از آن سوء استفاده کند.

شعارهای اسلامی

اسلام یک دین اجتماعی است. اسلام، هم دین است هم دنیا، هم آخرت است هم زندگی، هم مقررات معنوی و الهی و روحی دارد و هم مقررات اجتماعی. در جمیع شئون زندگی بشر مقررات دارد و ایدئولوژی اسلام همه چیز دارد؛ قانون اقتصادی دارد، قانون سیاست دارد، قانون اجتماعی دارد، قانون قضایی دارد، فرهنگ دارد، اخلاق دارد، خداشناسی دارد. اسلام به حکم اینکه یک دین اجتماعی است به این مسئله قانع نیست که من و شما مسلمان باشیم برای خودمان. من خودم برای خودم که زندگی می کنم شخصاً یک آدم مسلمان هستم، یعنی معتقَداتم معتقَدات اسلامی است و به مقررات اسلامی عمل می کنم. عبادات اسلامی را، نماز و روزه را در موقع خودش به جا می آورم. قوانین به اصطلاح خانوادگی، ازدواج و طلاقم براساس موازین اسلام است. قوانین تجاری من براساس موازین اسلام است. قوانین اخلاقی من براساس موازین اسلام است. پس من مسلمانم. اسلام گذشته از این مسائل، به حکم اینکه محتوای اجتماعی دارد و می خواهد همیشه به صورت یک واحد اجتماعی زندگی کند، از این نوع دستورها هم دارد و از آن جمله یک سلسله شعارها دارد، شعارهایی که یک مسلمان باید با این شعارها زندگی کند، یعنی باید زندگی خودش را با این شعارها توأم کند و همیشه با این شعارها اعلام کند من مسلمانم، نه به زبان بگوید من مسلمانم. شما اگر در یک کشور خارجی حرکت می کنید و روی اتومبیل خودتان پرچم سه رنگ زده اید، به زبان نمی گویید من ایرانی هستم ولی با عملتان می خواهید به همه اعلام کنید من ایرانیم، من وابسته به ایرانم، من ابایی و ننگی ندارم از اینکه ایرانی باشم، افتخار هم می کنم که ایرانی باشم. همان پرچم را که شما نصب می کنید وابستگی خودتان را به ایران اعلام می کنید.

ما علاوه بر همه مقررات و دستورهایی که داریم که باید تهذیب نفس کنیم، باید خداشناس باشیم، باید نماز بخوانیم، باید روزه بگیریم، باید حج کنیم، باید ربا نخوریم، باید شراب نخوریم، باید دروغ نگوییم و راست بگوییم، باید امین باشیم، دستورهای لایتناهی که در اسلام هست، علاوه بر همه این دستورها ما

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 146

باید وقتی که زندگی می کنیم یک نوع برداشتهای دیگری هم در زندگی داشته باشیم که در آن برداشتها عملًا داریم می گوییم من مسلمانم. این برداشتها در لباس ما باید ظاهر باشد، در قیافه ما باید ظاهر باشد، در نامگذاریهای ما برای بچه های خود باید ظاهر باشد، در تابلوهایی که در خانه های خودمان نصب می کنیم باید ظاهر باشد، در استیل ساختمانهای ما و در شهر ما باید ظاهر باشد، در همه شئون زندگی ما باید ظاهر باشد؛ یعنی خانه ما باید بگوید من خانه یک نفر مسلمانم. اگر کسی از کوچه عبور می کند، یک نشانه ای باید روی خانه ما باشد که آن خانه بگوید من خانه یک نفر مسلمانم. در لباس پوشیدن ما لااقل یک نشانه باید وجود داشته باشد که بگوید به این نشانه من مسلمانم.

ما در این مسائل نه شعار ملی باقی گذاشته ایم نه شعار اسلامی، هیچ کدام، نه زن ما و نه مرد ما. اگر بیایند ببینند، نه یک زن ما را روی قیافه و خانه و این جور چیزها می توانند بفهمند که ایرانی است یا مسلمان است و نه یک مرد ما را؛ یعنی دیگر هیچ شعاری در شئون زندگی خودمان باقی نگذاشته ایم. جمیع حرکات و سکنات ما باید اعلام بکند. ما اگر این شعارها را حفظ کنیم، می توانیم روح اسلامی خودمان را در شعائر اسلامی و روح ملی خودمان را در شعائر ملی حفظ کنیم و الّا اگر شعارهای خودمان را از دست بدهیم، مخصوصاً اگر شعارهای دیگران و رنگ دیگران را بگیریم- که شعار هر قومی رنگ آن قوم است- بگوییم ما مسلمانیم، ما ایرانی هستیم اما شعار فرنگیها را بگیریم، معنایش این است: بنده یک لقمه آماده ای هستم برای حلق فرنگیها که ما را بخورند، هضم ببرند، از هضم رابع خودشان هم رد کنند.

من مثالهای ساده نسبتاً کوچکی عرض می کنم ولی کوچک نیست؛ از نظر معنا بزرگ است، از نظر ظاهر کوچک است. ما موحدیم، خداپرستیم. خداپرستی یک حقیقت است. خداپرستی، شعار نیست، حقیقت است. خداشناسی، حقیقت است. ما خدا را می شناسیم، به خدا ایمان داریم و در عمل هم تکیه مان به خداست و خدا را پرستش می کنیم. این حقیقت مطلب. اما این توحید یک شعارهایی هم دارد، یعنی یک مسائلی هم در اسلام وجود دارد که شعار توحید است و ما با این شعارها می خواهیم عملًا اعلام بکنیم من موحدم، من خداپرستم، من خداشناسم.

نبوت به نوبه خودش حقیقتی است. نبوت یعنی جمیع پیغمبران خدا تا وجود مقدس خاتم الانبیاء را اذعان و به همه اعتراف دارم و به وجود مقدس محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم به عنوان آخرین پیامبران و به قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی ایمان دارم. این یک حقیقتی است، ولی یک شعارهایی هم دارد

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 147

که با آن شعارها اعلام می کنیم که ما به نبوّت ایمان و اعتقاد داریم (ممکن است ما موحد باشیم ولی نبوّت را مثلًا باور نداشته باشیم).

امامت و ولایت هم همین جور است. ما که شیعه هستیم یک بینش خاصی در مسائل پیشوایی و امامت در اسلام داریم که از نظر ما جزء اصول دین است. امامت خودش یک حقیقتی است که ما به آن حقیقت ایمان و اعتراف داریم و یک شعارهایی هم در میان خودمان داریم که با آن شعارها نشان می دهیم که ما مسلمانیم مانند دیگران، موحدیم مانند دیگران، به رسالت پیغمبر، اعتقاد و ایمان داریم مانند دیگران، ولی ما به امامت هم اعتقاد داریم، ما شیعه هستیم. یک چیزهایی هم شعار تشیع است.

اسلام یک دین اجتماعی است، به عدالت به عنوان یک اصل مسلّم قطعی اجتماعی اعتراف دارد بلکه پیامبران را مأمور اجرای آن می داند یکی از دو هدف ارسال پیغمبران را برقراری عدالت می داند. عدالت خودش یک حقیقتی است ولی اسلام شعارهایی دارد که به موجب آن شعارها ما می خواهیم بگوییم در دین ما اصلِ عدالت هست، در دین ما اصلِ انصاف هست، در دین ما اصلِ مبارزه با ظلم و زیر بار ظلم نرفتن است، یعنی وابستگی خودمان را به این اصل اعلام می کنیم. «1»

شعایری که در اسلام باید تعظیم شود یعنی اولَاً شعار است و ثانیاً عملًا باید محترم شمرده شود: الف- بسم الله در اول هر کاری، خصوصاً کارهای عمومی از قبیل تألیف، خطابه و همچنین الحمدالله ما این دو را ترک کرده ایم. ب- در نامگذاریها که باید نام بزرگان دین را بگذاریم. «2»

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 148

گزین گویه ها

1- حقیقت اخلاص بر دو رکن و محور اصلی مبتنی است: یکی این که «اخلاص»، مربوط به ساحت و حوزه اعمال و رفتار انسان می باشد. به این ترتیب که موضوع «اخلاص» اعمال نیک و صالح انسان می باشد. محور دیگر، لزوم جهت و غرض الهی داشتن فاعل اعمال نیک و صالح می باشد. از رکن اول به «حسن فعل» و از رکن دوم به «حسن فاعل» تعبیر می شود.

2- مقبولیت عمل انسان معتقد و مسلمان به درگاه خداوند موقوف و وابسته به تحقق شرایط و عواملی است که برخی از آن ها مربوط به «فعل و عمل» می باشند و برخی مربوط به «فاعل فعل». در این میان «اخلاص» به عنوان شرط اساسی احسن و مقبول گشتن اعمال انسان معتقد، جزء شرایط فاعل فعل است.

3- میزان اهمیت و جایگاه «اخلاص» در أحسن گشتن اعمال انسان به این ترتیب مشخص می شود که برای أحسن گشتن اعمال، علاوه بر نیکو و حسنه بودن عمل، فاعل باید دارای شرایطی؛ چون: داشتن آگاهی و معرفت و اخلاص و نیت الهی داشتن، باشد. بنابراین «اخلاص» در عین لزوم و اهمیتش، عامل و شرطی ناکافی برای حسنه و مقبول گشتن اعمال انسان است.

4- شرایط و عوامل «حسن فاعلی»، در یک روند منطقی و علّی- معلولی مطرح و در طول و راستای هم تحقق می یابند به این ترتیب که تعقل و اندیشه در نظام هستی و خلقت موجودات (معرفت به معنای عام) اثبات وجود خداوند و صفات کمالی وی را (توحید نظری) در پی دارد. خداشناسی نیز سبب و عامل یگانگی و توحید در عمل و رفتار و عبادت و طاعت می شود که به آن «اخلاص» گویند. «اخلاص» علاوه بر تحقق، برای مصونیت و محفوظ بودنش از سوء استفاده دشمنان پنهان جامعه اسلامی، یعنی منافقین، موکول و نیازمند به آگاهی، تعقل و هوشیاری است.

5- عامل معرفت (معنای عام یعنی تعقل و تجزیه و تحلیل) در تحقق و تداوم احسن بودن و مقبولیت اعمال انسان، اهمیت و برجستگی اصلی را داراست، زیرا اثر مستقیم و اساسی بر عوامل و ارکان أحسن گشتن و اعمال، یعنی خداشناسی و اخلاص دارد.

6- تأثیر تعقل و تأمل در خداشناسی (که عامل اصلی تحقق و تقویت اخلاص می باشد) به این ترتیب است که انسان به واسطه تعقل و تأمل در هستی و خلقت موجودات به طور آگاهانه و مستقیم و نه تقلیدی اثبات خداوند و صفات کمالی وی بر او روشن و مبرهن می گردد. در نتیجه در حیطه اندیشه و بینش به

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 149

وحدت و یگانگی و همان توحید نظری می رسد و این توحید اندیشه و نظر، اعمال و رفتار وی را وحدت می دهد و جهت اورا در زندگی و اعمال یگانه می نماید که همان توحیدی عملی و اخلاص می باشد.

7- تأثیری که تعقل، تجزیه و تحلیل و هوشیاری در ارتباط با اخلاص دارد، مبتنی بر این اصل است که فرد مسلمان و مخلص، در جامعه اسلامی دارای دشمنان متنوع پنهان و آشکار است که برای وی و جامعه اسلامی اش موانع ومشکلات بسیاری را ایجاد می نماید که در این میان دشمنان پنهان (منافقین) ایجاد کننده مشکلات پیچیده ای می باشد. مشکلاتی که حل و رفع آن ها علاوه بر پاکی نیت (اخلاص) به هوشیاری، زیرکی و تعقل مسلمین نیازمند است که نبودن شرط دوم (تعقل)، زمینه ساز انحراف و فتنه در جامعه اسلامی می باشد.

8- برخی گمان می کنند که لازمه إعمال حقیقت و نهایت اخلاص و گریز از ابتلاء به «ریا»، انجام مناسک دینی در خلوت می باشد. این رویکرد سبب می گردد که شعائر اسلامی که از نشانه ها و شاخصه های جامعه اسلامی می باشند، در جامعه تضعیف شود.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 150

منابع اصلی

1- جوادی آملی، عبدالله، ادب فنای مقربان، ج 2 و 1، انتشارات اسراء، قم، 1385.

2- خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1376.

3- فهری، سید احمد، ریا و عجب از دیدگاه امام خمینی، انتشارات فیض کاشانی، تهران، 1383.

4- مطهری، مرتضی، آشنایی با قرآن، ج 2، 3، 6، 7، 8، 9، 11، انتشارات صدرا، تهران.

5- مطهری، مرتضی، پانزده گفتار، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

6- مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه علی (ع)، انتشارات صدرا، تهران، 1380.

7- مطهری، مرتضی، جهان بینی توحیدی، انتشارات صدرا، تهران، 1377.

8- مطهری، مرتضی، عدل الهی، انتشارات صدرا، تهران، بی تا.

9- مجموعه آثار، ج 2، 4، 16، 21، انتشارات صدرا، تهران.

10- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 8 (ج اول از بخش موضوعی)، انتشارات صدرا، تهران، 1383.

11- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 6، انتشارات صدرا، تهران، 1381.

 

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم رفتار خالصانه بخش اول

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است