در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پاره ای از خورشید ص208، اسدی گرمارودی، محمد ؛


دکتر محمد اسدی گرمارودی:

اگر به زندگی استاد بزرگوار , مرحوم استاد مطهری , بنگریم , درمی یابیم که اولا : ایشان صاحب علمی بودند که اولویت داشته و هدف ساز بوده است علمی که هدف و جهات زندگی انسان را مشخص می کند . ثانیا : با توجه به شناخت خود ایشان و زندگیشان روشن می شود که انگیزه و نیت ایشان از عالم بودن , نیتی خدایی بوده و جنبه خدمت به راه خدا داشته است . پس , ایشان هر دو امتیاز را داشتند . اما از بابت علم هدف ساز , خود آن مرحوم در آثارشان به این مطلب اشاره کرده اند :

بارها با خود فکر کردم که اگر نیرویی را که در خصوص یادگیری علوم اسلامی صرف کردم , در جهت علوم تجربی به کار می بردم , چه تخصص هایی پیدا کرده و چه عنوانهایی به دست آورده بودم با این حال , امروز , این آرامش روحی را دارم که هدف را مشخص کرده ام و در جهت این هدف می توانم مؤثر باشم .

مرحوم استاد همچنین در کتاب[ عدل الهی] به این مسئله اشاره می کنند که : اگر در جهت علوم غیر مذهبی زحمت می کشیدم , از لحاظ مادی ممکن بود شرایطی بهتر از این داشته باشم . اما تنها چیزی که به راستی جای همه آنها را می گیرد , همین طرز فکر و عقیده راسخ و متقنی است که نسبت به هدف زندگی پیدا کرده ام .

این مطلب را ایشان با بیانهای دیگری نیز در آثار دیگرشان بیان کرده اند . خلاصه نظرشان این است که از اینکه عمر و نیرو را در مسائل فکری و هدفی و مسائلی که مربوط به آرمان زندگی است , صرف کرده اند و از اینکه معضلات اندیشه ای را توانسته اند کنار بگذارند , خوشحال اند .

همه کسانی که استاد مطهری را می شناسند , به این حقیقت معترف اند که ایشان , فردی خوش فکر و تیز هوش و زیرک و فطن و پراستعداد و فعال و کوشا بوده اند که هم در دوران کودکی با جدیت کار می کرده اند و هم در دوران آخر عمر تعداد کارهای علمی و تحقیقی ایشان , نشانگر این واقعیت است . ذوق و علاقه استاد مطهری بسیار بالا و در سطح عالی بوده است . با این شدت شیفتگی به درس و بحث , کسی که این حد استعداد و علاقه و جدیت را دارد , اگر بخواهد برای ارضای مادی در زمینه های دنیوی و علوم عنوان ساز وارد شود , به طور قطع امتیازهای بالایی را برای خود نمی تواند کسب کند . ولی همان طور که خودشان هم در آثار شان به آن اشاره کرده اند و تذکر داده اند عشق به کشف حقایق فکری , ایشان را وامی دارد تا در زمینه علوم هدف ساز وارد شوند . پس از جهت علمی , همان طور که گفته شد که علم هدف ساز از علوم برتر و عالی تر است و نسبت به سایر علوم اولویت دارد , ایشان این امتیاز را هم داشتند که عمرشان را صرف این دسته از علوم کردند .

قسمت دوم بحث که مهمترین قسمت نیز هست , درباره انگیزه و نیت استاد است . ارزش و اهمیت هر عالمی , چه در علم هدف ساز و چه در علم ابزار ساز بسته به نیت و انگیزه اوست . حال باید ببینیم که با توجه به فرازهای زندگی آن مرحوم , انگیزه و نیت ایشان از درس خواندن چه بوده است . من در این قسمت فقط از خاطرات و نمونه هایی که خودم با آنها برخورد داشتم , یاد می کنم گاه نیز از آنچه در آثارشان درج شده است , کمک می گیرم تا انگیزه آن بزرگوار در جهت خدمات علمی روشن تر شود . یادم می آید که ایشان در جلسه درسی که حدود هفت هشت نفر بیشتر شرکت نداشتند , تدریس می کردند . در شروع یکی از جلسه ها چند لحظه ای مکث کردند و جیب هایشان را گشتند . بعد گفتند :

من یادداشتم را همراه نیاورده ام , صبر کنید تا برگردم .

ده دقیقه تا یک ربع بعد , با یادداشت ها برگشتند و درس را شروع کردند . در پایان درس به ایشان عرض کردم[ : استاد شما که هم حضور ذهن دارید و هم تسلط بر مطلب به گونه ای که بحث در چنین جلسه ای برای شما چندان مهم نیست . پس چرا بدون یاددشت هایتان بحث نکردید ؟]

گفتند :

من برای این جلسه مطلبی را در نظر گرفته بودم که بگویم . معمولا چون یادم می رود که چه مقدار ازمطلب را گفته ام و چه مقدار را نگفته ام , یادداشت می کنم . امروز هم دنبال آن یاددشت می گشتم . وقتی فهمیدم که یادداشت هایم همراهم نیست , مردد شدم . اگر می خواستم مطالب را بدون توجه به یادداشت مطرح کنم , شاید کمی اغراق و عدول از مواردی که نگفته ام , پیش می آمد و به این ترتیب , آنچنان که لازم بود , حق مطلب ادا نمی شد . برای اینکه سستی در کار نشده باشد , این چند لحظه وقت را صرف کردم تا یادداشت ها را بیاورم و بحث را روی روال درست پیش ببرم .

کسی که در یک جلسه , تنها برای چندتن از شاگردانی که می خواهند مباحثی را از محضر استاد بیاموزند , این قدر همت می گمارد و به جهتهای گوناگون وظیفه اش توجه می کند . مسلما انگیزه و هدف والایی دارد . انگیزه و هدفی که در عمل این چنین جلوه گر می شود .

از جمله خاطرات دیگری که به نظرم می آید , خاطره ای مربوط به دانشکده الهیات دانشگاه تهران است . پس از اینکه در این دانشکده مدتها فقط در دوره های فوق لیسانس و دکترا دانشجو گرفته می شد , ایشان سعی کردند که با برنامه ریزی جدید , دوباره در دوره لیسانس هم دانشجو پذیرفته شود . به نظر استاد , می بایست عده ای فارغ التحصیل از این دانشکده خارج می شدند که بتوانند در معرفی مبانی فکری اسلام سهمی داشته باشند . به میزان بسیار زیادی هم در انجام این مسئولیت و وظیفه موفق شده بودند . سرانجام هم علی رغم موانع بسیار زیاد , توانستند این کار عملی کنند .

استاد مطهری برای اینکه در راه رسیدن به هدفشان کوتاهی نکرده باشند با وجود

مشغله های بسیار و گرفتاری های شدیدی که در زندگی اجتماعی و مذهبی شان داشتند , به دانشجویان که تعداد محدودی و معمولا هم مبتدی بودند , اعلام کردند که :

من در هفته , ساعت معینی را برای پاسخگویی به سؤالهای شما در نظر می گیرم . در این ساعت من در دانشکده ام و شما می توانید هر سؤالی که دارید , بپرسید .

در عمل هم با کمال جدیت در همان ساعت معین می آمدند و در کناری می نشستند حتی گاهی استقبال دانشجویان از نظر کمیت و کیفیت به میزان قابل توجهی نبود , با این حال , خستگی و سستی در ایشان راه پیدا نمی کرد مگر در مواردی که به این نتیجه می رسیدند که این زمان و وقت نتیجه و فایده لازم را نداشته است . با این همه , با جدیت وقتشان را برای این کار صرف می کردند زیرا دارای هدف و انگیزه و در ضمن در کارها جدی و مسئول بودند .

نمونه های بسیاری را در این زمینه ها از آن مرحوم می توان ذکر کرد . نمونه هایی که نشانگر خلوص نیت ایشان نسبت به علوم اسلامی و نیز شناساندن و شناخت پیدا کردن از معارف مذهبی بود . از آن جمله حادثه ای بود که در دانشکده الهیات اتفاق افتاد حادثه ای که تا حد زیادی مربوط به خود من بود . در روایاتی که از این ماجرا نقل می شود , شاید کم و زیادی شده باشد , از این رو لازم می دانم که در این قسمت تذکری بدهم و آنچه را که نشانگر صداقت و بزرگی روح این بزرگوار است , بگویم . ماجرا مربوط به آریانپور و دانشکده الهیات در سالهای 54 و 55 است .

آقای آریانپور در کلاسهای درسش , حمله هایی به اسلام و پیامبر اکرم ( ص ) می کرد . من و یکی از هم دوره هایم به آریانپور اعتراض کردیم , او هم شکایت ما را به سرپرستی دانشکده کرد , ولی پس از دفاع دانشکده از ما , از آنجا که دید اعتراض در واقع ثمری نداشته , کار را به درگیری و کتک کاری کشاند . بالاخره مسئله حاد شد و شکایت به مقام های بالای دانشگاهی کشیده شد . جو حساس و خطرناکی در دانشکده الهیات به وجود آمده بود . از یک سو چپ گراها و مخالفان شدید مذهب وادار می شدند که فعالیت مذهبی ها را کاملا خنثی کنند و از بین ببرند . از سوی دیگر , درگیری جناح مذهبی با آریانپور , شخصی و فردی نبود , بلکه جنبه اعتقادی داشت و شکست این جناح , شکستی مذهبی , به شمار می آمد .

مرحوم استاد مطهری از کسانی بودند که در دفاع از جناح مذهبی , حکم سردسته و پیشوا را داشتند و با کمال قدرت می ایستادند و فریاد می زدند . یادم می آید که یکی از دانشجویان درباره حمله آرایانپور به من و مجروح شدنم و همچنین شکایت آریانپور به مسئولان دانشگاه به این عنوان که من دانشجویی شرورم و خواسته ام دانشکده را به شلوغی بکشانم , به استاد مطهری گفت[ : من حمله آریانپور به فلانی را ندیدم , ولی می دانم که دروغ نمی گوید . می خواهم شهادت بدهم که دیدم آریانپور به فلانی حمله کرد] . با اینکه شرایط بسیار حساس بود و حاد , استاد گفتند :

من اصلا راضی نمی شوم که در وادی احقاق حق , کلمه ای دروغ به میان آید , ما آنچه را که حق است , می گوییم . اگر توانستیم احقاق حق کنیم که هیچ , اگر نتوانستیم , به باطل نمی گرویم . چون دروغ گفتن خلاف است , حتی اگر برای پیش بردن احکام ما مؤثر باشد . نه , نگوییداین دروغ را .

با وجود اینکه مشکلات دیگری هم در آن شرایط پیش آمد , ولسعی ایشان بر این بود که ما از جاده صداقت و نحوه صحیح و مقدر شده انجام وظایفمان , منحرف نشویم . چنین برخوردی نشانگر چیزی جز خلوص نیت و صداقت در عمل و انگیزه پاک انسان , نمی تواند باشد .

نمونه های روشن دیگری نیز در اثبات خلوص نیت ایشان در خدمات علمی و مذهبی هست .

ایشان علاقه شدیدی داشتند که عده ای مخصوصا جوان ترها را برای فعالیتهای علمی و سخنرانی وبحث و مناظره در دفاع از دین , تربیت کنند . از آنجا که به این امر , به عنوان یک اعتقاد دینی توجه داشتند , جدیت و کوشش ایشان واقعا در خور توجه بود . من دو نمونه را که در ارتباط با زندگی شخصی خودم نیز بود , عرض می کنم

نمونه اول : یادم می آید چند شبی برای طرح مسئله و سخنرانی به یکی از مسجدهای تهران که امام جماعتش از دوستان استاد بود , دعوت شدم . در همان ایام , شبی در مجلس شامی که تشکیل شده بود , هم مرحوم استاد مطهری دعوت داشتند و هم آن امام جماعت . ایشان صحبت با استاد مطهری اشاره می کنند[ : یکی از شاگردان شما در مسجد ما صحبت هایی دارد که شاید برای جوانها مفید و مؤثر واقع شده باشد] .

فردای آن شب , صبح زود , ایشان به بنده تلفن کردند و خواستند که خدمتشان برسم . به ایشان عرض کردم که صبح را مشغول نوشتن نامه ای هستم . بعد از ظهر که از کارم برگشتم , خدمتشان شرفیاب می شوم . عصر آن روز , به منزل استاد مطهری رفتم و ایشان درباره سخنرانی های من و برخورد جوانان پرسیدند . نکته جالب توجه آنکه استاد در آن زمان مشغله ها و گرفتاری های بسیاری داشتند .

نقل می کنند که ایشان در جمع دوستان گاهی به این مطلب اشاره می کردند , خود من هم یک بار شاهد این مدعا بودم . استاد می گفتند :

سی سال است که قلم می زنم و سخن می رانم , اما هنوز یک سخنرانی یا یک مقاله , آن طور که دلم می خواهد , صورت نگرفته است . تمامی آن سخنرانی ها و مقاله ها و نوشته ها بر مبنای نیاز جامعه و وظیفه شرعی بوده است . کارهایی را که خودم می خواهم , هنوز فرصت نیافته ام که انجام دهم . کسی که این قدر ضیق وقت داشته و انجام وظایف شرعی , آن چنان او را به خود مشغول داشته که طی سی سال هیچ سخنرانی و نوشته ای را جز براساس احقاق وظیفه شروع نکرده و به پایان نبرده است , برای یکی از کوچکترین شاگردانش این قدر وقت می گذارد که بپرسد[ : چه گفتی ؟ موضوع صحبت چه بود ؟ استقبال جوانها به چه صورت بوده ؟ به مطالب چگونه وارد و خارج می شوی ؟ احساس می کنی که باید چه چیزهایی به بحث اضافه یا کم کرد ؟] پس از آن هم سفارش های لازم را در نحوه سخنرانی و ورود و خروج از مباحث و نیز تعمیم آنها از نظر نیاز زمان و نتیجه گیری را بگوید , مسائلی که برای من فراموش نشدنی است .

نمونه دوم : به یاد دارم هفته اول بعد از پیروزی انقلاب بود ایشان در آن موقع , بیشتر در مدرسه علوی تشریف داشتند و به خاطر گرفتاری های بسیار , فکرشان هم بسیار مشغول بود . به طوری که بعضی شبها برای استراحت به منزل هم نمی رفتند . یکی از ان شبها , خانم بنده که سؤالی داشتند , به منزل ایشان تلفن زدند . ( البته ایشان هم از شاگردان مرحوم استاد بودند ) خانم استاد مطهری جواب دادند که هنوز استاد به منزل نیامده اند و وقتی آمدند به ایشان می گویند . صبح زود , چیزی از اذان نگذشته بود که استاد مطهری به منزل ماتلفن زدند و گفتند :

من دیشب دیروقت از مدرسه علوی آمدم . فرصت تلفن زدن نبود , ولی حالا قبل از رفتن , می خواستم بپرسم که شما چه سؤالی داشتید .

توجه کنید کسی که آن قدر گرفتاری های اجتماعی و سیاسی داشته و با وجود اینکه می دانسته که سؤال خانم من , مذهبی وعلمی است , به خاطر شدت علاقه اش به مسائل مذهبی , سؤال یکی از شاگردانش را که طالب بوده مشکلاتش را با او در میان بگذارد , بی جواب نمی گذارد . این جز شدت شوق و علاقه به انجام خدمات دینی و نشر افکار مذهبی و خلوص نیت چیز دیگری نمی تواند باشد . جدیت خود ایشان هم در این زمینه یادم نمی رود .

اواخر اسفند 1356 بود که دختر استاد مطهری که همسر آقای لاریجانی می شدند به خدمتشان رسیده بودند . سرسفره شام به ایشان عرض کردم[ : ما برای تعطیلات نوروز برنامه ای داریم] .

گفتند :

خیلی خسته ام و دلم می خواهد در گوشه خلوتی , چندروزی استراحت کنم . به ایشان عرض کردم[ : بنده عازم شمال هستم . آنجا جای مناسبی را برای رفع خستگی و استراحت سراغ دارم] .

مرحوم استاد مطهری , شماره تلفن را از بنده گرفتند و گفتند :

اگر توانستم کارهایم را ردیف کنم , تلفن می زنم و به شما اطلاع می دهم . چند روزی از فروردین گذشته بود که استاد تلفن زدند و آمدند . در تمام یک هفته ای که ایشان تشریف داشتند , با وجود هوای مساعد و محیط مناسب برای قدم زدن و گردش , در داخل ساختمان ماندند . حتی از داخل ساختمان هم کمتر پا به حیاط گذاشتند و فقط مشغول نوشتن و مطالعه بودند . روزی به ایشان عرض کردم : [ شما که خسته بودید و برای رفع خستگی و استراحت مسافرت کرده اید بهتر نیست قدری هم قدم بزنید و رفع خستگی کنید ؟]

گفتند : اگر یک ماه هم در اتاق بنشینم و به وظایف علمی خود مشغول باشم , راحتم و احساس خستگی نمی کنم . خستگی من در اثر نداشتن فرصت مناسب برای انجام کارهای علمی خودم است . استراحت من , این است که در فرصت مناسب , مطالبی را که لازم می دانم , بنویسم و در اختیار علاقه مندان قرار بدهم .

دقت کنید فردی که خسته بود و برای رفع خستگی به مسافرت نیاز داشت , تا شرایط را برای کار علمی و تحقیقی مناسب می بیند , با جدیت به کار مشغول می شود , طوری که در طول یک هفته از ساختمان هم خارج نمی شود . آیا این , جز شدت ذوق و شوق به خدمات مذهبی و علمی چیز دیگری می تواند باشد ؟

از ویژگیهای برجسته مرحوم استاد مهطری این بود که وقتی احساس می کردند که برای اشاعه فرهنگ اسلامی و ارشاد و هدایت مردم باید کاری انجام دهند , آن چنان قاطعیت و جدیتی پیدا می کردند که هیچ عاملی باعث بازدارندگی ایشان از آن کار نمی شد . برای نمونه دو خاطره دیگر از ایشان به یاد دارم که تعریف می کنم :

در بحبوحه اختلاف های فکری اجتماع اسلامی ما و دکتر شریعتی و جو حسینیه ارشاد بود . مرحوم استاد مطهری به این نتیجه رسیدند که اعلامیه ای بدهند و برخی نکته ها را در آن , روشن کنند . شرایط بسیار نامناسب و خطرناک بود . ایشان هم کاملا از این امر آگاه بودند . حتی یکی از افراد سرشناس و معروف تهران هم به ایشان پیشنهاد کرده بودند که[ : شما این اعلامیه را ندهید . زیرا از نظر شخصیتی محبوبیت خود را در بین جوانان از دست می دهید و این برای شما مناسب نیست] .

با وجود این , استاد با صراحت کامل گفتند :

شخصیت من کوبیده می شود یا اعتقاد و اصولی که من برای آنها کار می کنم ؟ اگر دین من کوبیده شود , نمی توانم صبر کنم . من برای دفاع از دینم , باید این کار را بکنم . حتی اگر شخصیت من و خود من , فدا شود . بالاخره استاد مطهری اعلامیه را دادند . چندی پس از آن , روزی در کتابخانه ایشان , خدمتشان بودم . دست را به زیرپتویی که رویش نشسته بودند , بردند و اعلامیه ای را به من نشان دادند . در آن اعلامیه به شدت به ایشان حمله شده بود و دشنام و ناسزا که چرا ایشان این کار را کرده اند . استاد با لبخندی شیرین و ضمن توجه به حساسیت و دقت نسبت به این نکته , گفتند :

ما وظیفه داریم آنچه را که مصلحت دین مان است , انجام بدهیم و گوشمان بدهکار این این حرفها نباشد .

با قاطعیت و جدیت ایستادند و دشنامها را به جان خریدند و به خاطر احساس وظیفه , کار خود را انجام دادند .

نمونه دیگری هم در این زمینه به یاد دارم . جوخاصی در دانشگاهها حاکم بود . در سویی افراد مخالف مذهب و چپ گراها فعالیت داشتند . در سویی عده ای بی تفاوت بودند و در عالم بی خیالی خود به سر می بردند و در سویی دیگر نیز عده ای فعالیت های مذهبی و دینی داشتند . در میان مذهبی ها نظرها و دسته های مختلفی مشاهده می شد . برخی از آنها که پیرو نظرات استاد , مسائل ایدئولوژیکی و اعتقادی را مهم می دانستند , جلسه ای ترتیب دادند و از استاد دعوت کردند تا در این جلسه صحبت کنند .

گروههای تند رو که بعدها فعالیتشان بیشتر شد , آنهایی که فقط به فکر مبارزات سیاسی بودند و به مبانی فکری و اندیشه ای توجه نداشتند , آگاهانه یا ناآگاهانه و تحت تأثیر خواسته های دشمنان اسلام که به نام اسلام فعالیت می کردند , برای جلوگیری از سخنرانی استاد , از شخص دیگری دعوت کردند . این شخص هر چند که ظاهری اسلامی داشت , ولی از کسانی بود که مبنای فکریش التقاطی بود و اسلام جدید روشنفکرنمایان را داشت , آنها برای کوبیدن استاد , آن فرد را به پشت تریبون فرستادند . ولی استاد مطهری در کمال بی تفاوتی , آن قدر منتظر ماندند تا به ایشان هم وقت داده شود . آن گاه مطالب خود را مستدل بیان کردند .

این ویژگیها از اخلاص و تدین و احساس وظیفه و مسئولیت سرچشمه می گیرد.

مثلا ایشان در مقام تدریس به عنوان استادی ممتاز شناخته شده بودند و به عنوان یک چهره قوی و موفق و قابل توجه در حوزه های علمیه به درس و بحث مشغول بودند . با وجود این , حتی اگر در یک جلسه معمولی و در جمعی عامی و عادی دعوت به سخنرانی می شدند اگر تشخیص می دادند که در آن جمع هم می توان خدمت کرد بدون کوچکترین درنگی دعوت را می پذیرفتند . به طور اجمال باید گفت که مرحوم استاد در دو بعد علم و اخلاص و ایمان موفق زیستند و موفق مردند .

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است