منابع مقاله:
پاره ای از خورشید ص241،
حجازی، فخرالدین
؛
آقای فخرالدین حجازی:
رفتار شخصی و اخلاص شهید مطهری چیزهایی دیده ام که اکنون افسوس می خورم که این کاش بیشتر از آن چشمه فیض استفاده می بردم . او را در حال احرام دیدم که می گریست و در طواف کعبه بی تاب و در برابر ضریح پیامبر خاشعانه می ایستاد و به روی شنهای عرفات تنها به نیایش می پرداخت و باز به جمع می پیوست و در جمع نیز می گریست .
همه چیز را می دانست از هر امامی و از هر کتابی و از هر آیه ای سرودها داشت و برداشت ها و از هر عالمی یادگارها . ساده می نوشت , خطش خوش بود , ساده سخن می گفت . گاهی به مبارزه کانت و دکارت می رفت و راجع به شناخت سخن می گفت و مسائل را چنان از هم باز می کرد که چیز ناشناخته ای باقی نمی گذاشت . دندانهایش در حال تبسم عشق به مردم , چه خوب
می خندیدند و می درخشیدند . هرگز در او آثاری از غرور علمی نبود . بارها دیدم که در نماز جماعت به شاگردان خود اقتدا می کرد و گویا هنوز می بینیم که در خیابان , وسایل و لوازم زندگی را در زیر عبا حمل می کند .
آنچه در مطهری تحسین آمیز بود , مرزداری او بود . او کاملا از مرز مکتبی اسلام دفاع می کرد و اگر تجاوزی به این مرز می دید , فریاد می کشید . کسانی بودند که به نام اسلام سخنانی زیبا می گفتند وگروهی انبوه را جذب می کردند . ولی او خطر تهمت ها را می پذیرفت و بر ضد جریانی که به وجود آمده بود , یک تته برخاست و گفت که فلان حدیث از قول امام نیست , فلان برداشت از قرآن نیست , فلان سخن هر چند زیباست ,
چون اسلامی نیست به ضرر اسلام است . گروهی از طبقات روشنفکر اسلامی از او رنجیدند که چرا در حسینیه ارشاد چنین و چنان کرد ولی او می گفت :
آنچه اسلام ناب است باید گفته شود و نویسنده باید احاطه به مسائل اسلامی داشته باشد . شیوایی سخن دلیل نیست , محتوا باید صحیح باشد . آن روزها گفتار و نوشته های او چندان خواستار نداشت زیرا موجهای تندی در مقابلش بود که احساسها را جذب می کرد و او در چند خانه در برابر عده ای کم قرآن را تفسیر می کرد و من رنج می بردم که چرا شیفتگان این تفسیر , اندک اند . اکنون هم من در گوشه اتاقم , همان جا که استاد مطهری سوره ضحی را تفسیر می کرد , به نماز می ایستم شایداز برکت آن وجود نمازم پذیرفته شود .
اما امروز , پس از انقلاب , پس از آرامش احساس ها و هیجان ها بعد از روشن شدن افقها و کنار رفتن پرده ها , پس از محو شدن تاریکی ها و التفاط هاو نفاق ها , چهره خونین مطهری می درخشد . در عمق تاریکی سنگرهای کوت الشیخ و خونین شهر , چهره مطهری را می بینم که خون از چشمانش می چکد و حضور مطهری را در صحنه نبرد اعلام می کند . در دانشگاهها و مسجدها , در هر جایی که انسان شیفته انسان است , مطهری حضور دارد . با تمثال خونین , با کتابها و نوارهایش . . .