در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پاره ای از خورشید ص137، مطهری، محمد ؛


آقای محمد مطهری فرزند استاد

من تازه پا به سیزده سالگی گذاشته بودم که پدرم به شهادت رسیدند طبعا در آن زمان , قدرت فهم و درک عظمت معنوی و فکری ایشان را نداشتم , چنان که امروز نیز چنین است . با این حال , در چند سال آخر زندگی شهید مطهری , تا حدی می فهمیدم که در خانه کسی زندگی می کنم که در آینده , درباره او باید بسیار اندیشه کنم

شاید اولین باری که به این فکر افتادم , در سال 1354 بود . ما به اطراف اصفهان رفته بودیم و قرار بود با پدرم و دیگر همراهان در دشتهای اطراف قدم بزنیم پس از مدت کمی راهپیمایی , به کنار رودخانه ای رسیدیم . پدرم بر سر تپه ای مشرف به رود رفتند و نشستند و از ما خواستند که راه را ادامه دهیم . پس از آن , در همان حال به فکر فرو رفتند . پس از چند ساعت که بازگشتیم , ایشان در همان نقطه نشسته و به فکر مشغول بودند . آن منظره که اکنون نیز به وضوح در ذهنم مجسم است در آن دوران مرا بیشتر درباره رفتار و روحیات پدرم کنجکاو کرد .

حال به مقداری از آنچه که از دوران حیات پدرم که هرگز قدر آن را ندانستم به خاطر دارم و یا شنیده ام در ضمن بیان چند خصوصیت ایشان اشاره می کنم .

پدر و جد استاد

نام پدرشان , محمد حسین و نام جدشان محمد علی مشهور به آخوند محمد علی

فرزند محمد رضا بود . شهید مطهری از پدرشان به عنوان کسی که برای اولین بار , ایشان را با تقوا و راستی آشنا ساخت , یاد کرده اند ( 1 ) کسی که در زمان رضاخان برای تعیین نام خانوادگی به فریمان رفته بود , با دیدن آن چهره نورانی , نام[ مطهری] را برای ایشان برگزید .

مرحوم محمد حسین مطهری , در سال 1350 هش . در سن 101 سالگی به رحمت ایزدی پیوستند . به مناسبت رحلت ایشان حضرت امام خمینی تلگرام تسلیتی برای شهید مطهری ارسال کردند . حضرت امام , قبلا به دعوت شهید مطهری سه شبانه روز در منزل مرحوم محمد حسین مطهری در فریمان اقامت فرموده بودند ( 2 )

در فوت مرحوم محمد حسین مطهری , پدرم با صدای بلند می گریستند . ایشان در منطقه به ایمان و تقوا مشهور بودند توفیق ایشان به حدی بود که حتی در آخرین شب حیات خود نیز نماز شب خوانده بودند . مرحوم محمد حسین مطهری , در روز فوت ( جمعه 7 شوال ) بر سر سفره نشسته بودند و لقمه سوم را در دهان گذاشته بودند که به سرای باقی شتافتند .

از پدرم استاد مطهری , حدود هزار بیت شعر به زبان فارسی موجود است . این اشعار در جواب شخصی است که اشعاری بر ضد مذهب جعفری سروده بود . ایشان کتابهایی مانند[ قطرالندا] ی ابن هشام را با حوصله فراوان و با خط بسیار زیبا نوشته اند . نمونه های زیادی از خط ایشان موجود است . مرحوم آخوند محمد علی ( جد استاد مطهری ) نیز از علمای زمان خود بوده اند . از آن مرحوم کتابی با عنوان[ وقایع الایام] به خط خودشان موجوداست . ایشان در اول آن کتاب , چنین می نویسند :

[ هذا الکتاب المسمی بوقایع الایام فی احوال الانام و به نستعین . بسم الله الرحمن الرحیم . الحمدلله الذی جعل وقایع الایام تبصرة لاولی الافهام و صیر احوال الانام تذکرة لذوی الاوهام و ابلی عباده بالبداء للانعام و الانتقام فی اناء السنین و الشهور و الصلوة و السلام علی محمد صاحب الوحی و الالهام و علی آله مصابیح الظلام و مفاتیح الکلام . . . و بعد چنین گوید بنده عاصی و غریق بحر معاصی ابن محمد رضا محمد علی حشرهما الله مع النبی و الولی که این مختصری است از احوال انام و وقایع لیالی و ایام از بدو عالم تا هبوط آدم , و ازآدم تا ظهور خاتم و از خاتم نا نفخه دم . از آنچه به نظر قاصر و خاطر

فاتر رسیده از کتاب متقدمین و متأخرین , از مورخین و محدثین و مفسرین , تذکرة للخواص و تبصرة للعوام بعون الملک العلام] .

در این کتاب مرحوم آخوند محمد علی که 1005 صفحه است , برخی مطالب به زبان فارسی و برخی به زبان عربی نگارش یافته اند . در پایان این کتاب , این چند بیت که از سروده های خود ایشان است , آمده است :

این رنج در این کنج کشیدیم از آن

تا در ورق دهر بماند چندان

هم تذکره ای برای خوبان گردد

هم باعث تکمیل شود در ایمان

دین آینه عیب نمای دهر است

شاید که ز غفلت برهند اهل جهان

در پایان کتاب[ وقایع الایام[ , تاریخ فوت مرحوم محمد علی ظاهرا به خط مرحوم محمد حسین چنین نوشته شده است[ : وفات مرحوم مؤلف جنت مکان , یوم بیست و دوم شهر رمضان المبارک سنه هزار و سیصد و سی و چهار از هجرت نبویه] .

خاطره ای از مرحوم آخوند محمد علی ذکر شده است که نقل آن خالی از لطف نیست . در زمان حیات آن مرحوم , شخصی روحانی و یا بهتر بگویم روحانی نما , در بلاد مجاور می زیست که به خود لقب[ عالم الشریعه] داده بود . این شخص در نامه ای خطاب به آخوند محمد علی می نویسد[ : شریعتمدارا ! مجلدات شرع لمعه را برایم بفرستید تا قرائت نمایم] .

جد مرحوم شهید مطهری در جواب می نویسد[ : مجلدات نیست , مجلدین است شرح لمعه است نه شرع لمعه مطالعه نمایم نه قرائت] . و در پایان نامه می نویسد[ : ویل للشریعة اللتی انت عالمها و انا مدارها ( 3 ) مرحوم محمد رضا هم از علمای زمان خود بوده اند که مطلب بیشتری از ایشان و پدرانشان نمی دانم , اما چنانکه خود شهید مطهری می گفتند و تا آنجا که معلوم است , پدرانشان نمی دانم , اما چنانکه خود شهید مطهری می گفتند و تا آنجا که معلوم است , پدرانشان نمی دانم , اما چنانکه خود شهید مطهری می گفتند و تا آنجا که معلوم است , پدرانشان از علما بوده اند , رحمة الله علیهم رحمة واسعة ( 4 )

اما درباره فرزند شایسته این بزرگواران , یعنی مرتضی بن محمد حسین بن محمد علی بن محمد رضا مطهری .

توجه به معنویات

درباره معنویت و تهجد و شب زنده داری های ایشان مطالب زیادی گفته شده است .

ایشان چه در سفر و چه در حضر به نماز شب مقید بودند . پس از نماز , خصوصا نماز مغرب و عشاء سجده های طولانی ( تا حدود نیم ساعت ) داشتند و در آخر قنوت , همیشه این دعا را می خواندند : افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد . و به راستی راین تفویض امر و توکل , در زندگی ایشان به چشم می خورد .

صورت قرآن ایشان قبل از خواب , هر شب شنیده می شد و لااقل بیست دقیقه به درازا می کشید .

نمونه دیگر در همین زمینه را از یکی از روحانیان شنیدم . این برادر روحانی می گفتند[ : وقتی در ایام طلبگی در قم بودم , شنیدم یکی از آقایان[ نهج البلاغه] را درس می دهند , تدریس این کتاب , در آن زمان چندان مرسوم نبود . پس از اندکی تحقیق متوجه شدم که مدرس این کتاب شخصی به نام آقای مطهری است . من ایشان را نمی شناختم . به اتفاق یکی از دوستان در درس ایشان شرکت کردم . شهید مطهری در اولین جلسه ای که ما در کلاس حاضر شدیم , توصیه زیادی برای نماز شب کردند و متذکر شدند که یکدیگر را در نماز شب دعا کنیم . بعد گفتند :

من ازشما می خواهم که دعایی که در حق من می کنید این باشد که من با شهادت از دنیا برو] . این جریان مربوط به حدود سی و پنج سال پیش بوده است .

تقید ایشان به نماز شب , زمانی برایم بیشتر روشن شد که از یکی از برادران روحانی شنیدم که در شبهای تحصن روحانیان در دانشگاه تهران , شهید مطهری در هر نیمه شب به گوشه ای از محوطه دانشگاه می رفتند و در آنجا به مناجات مشغول می شدند که جریان کامل ان را باید از خود آن برادر جویا شد. انس با معنویات و درک صحیح از دین , ایشان را در پاسداری از مرزهای دین به نهایت درجه متعهد کرده بود آنچه حتما باید به آن اشاره شود این است که برخورد ایشان با خطوط انحرافی , ناشی از حساسیت نبود چنانکه معمولا به حساسیت تعبیر می شود . بر خورد ایشان , نتیجه شناخت صحیح از دین و تعهد به آن بود که خود به خود , چنین حساسیتی را به دنبال می آورد عدم حساسیت اکثریت به ورود افکار انحرافی در اسلام که عموما به خاطر جهل

به این خطر است همواره دردی را در سینه شهید مطهری پدید می آورد . به نظر ایشان , سخنگویان و اظهار نظر کنندگان درباره اسلام زیادند اما کسانی که نظر اسلام را کاملا بفهمند و از انحرافات جلوگیری کنند , بسیار اندک . باری , صحبت از معنویت استاد بود . در منزل , هر دو سال یک بار , ایشان صدای افراد خانواده را ضبط می کردند . نکته به یاد ماندنی این بود که هرگاه از خود ایشان می خواستند که صدایشان را ضبط کنند , همیشه با اذان آغاز می کردند و بعد اشعاری درباره عشق الهی , مرگ و بی ارزشی دنیا می خواندند . بعضی از این اشعار که صدایشان هم موجود است , اینهایند : طفیل هستی عشق اند آدمی و پری

ارادتی بنما تا غنیمتی ببری

تا آنجا که می گوید :

به یمن همت حافظ امید هست که باز

اری اسامر لیلای لیلة القمری )5(

و یا :

دریغا پس از ما بسی روزگار

بروید گل و بشکفد نوبهار

تا آخر اشعار .

باز همین بعد معنویت , خوب است اشاره کنم که شهید مطهری به طور شفاهی وصیت کرده بودند که :

وقتی جنازه مرا از زمین بلند می کنید , نوار سوره[ تکویر] عبدالباسط و اذان آقای صبحدل را بگذارید .

و هر دو را در یک نوار آماده کرده بودند .

کارهای علمی

در بعد علمی , دو مطلب بیش از بقیه جلب نظر می کند . یکی از این دو , نظم علمی است . حضرت آیت الله امینی می گفتند[ : شهید مطهری در ایام طلبگی همیشه یک دفتر همراه داشتند و هر مطلب مفیدی را که می شنیدند ( حتی داستانی که یک نفر نقل می کرد ) همان جا می نوشتند] . در حاشیه هر کتابی هم که می خواندند , در صورت لزوم یادداشت هایی می نوشتند یا از آن فیش برداری می کردند .

یادداشت ها , فیشها و مطالب زیادی به صورت الفبایی و موضوعی از ایشان موجود است که فهرستی از آنها در آخر جلد اول[ یادنامه استاد شهید مطهری] چاپ شده است .

حدود دو سال پیش , جناب استاد محمد تقی جعفری در مراسم سالگرد ایشان فرمودند[ : یک روز از مرحوم مطهری پرسیدم که از میان اشعار سعدی کدام یک بیتر مورد توجه شما قرار گرفته است ؟ ایشان گفتند :

این شعر که در آن می گوید :

آب حیات من است خاک ره کوی دوست گر دو جهان خرمی است . ما و غم روی دوست

ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست] )6(

من پس از این سخنرانی , به سراغ[ کلیات سعدی] درمنزل رفتم تا ببینم تمام این شعر چیست , که دیدم پدرم این شعر را در دیوان خود کاملا مشخص کرده بودند .

این نکته علاوه بر اینکه روحیه شهید مطهری را در بعد معنویت بهتر مشخص می کند , تأییدی بر نظم علمی ایشان نیز است . ایشان هر مطلب قابل توجه را برای خود مشخص می کردند تا در جای مناسب از آن استفاده کنند . دومین خصوصیت بارز در بعد علمی , پرکاری ایشان است . برای کسی که با آثار ایشان آشنا باشد , احاطه علمی و تنوع مطالب و استحکام آنها , خبر از میدان کار وسیع مؤلف می دهد .

به خوبی به خاطر دارم که روزی پدرم گفتند :

اگر دیگر از امروز بر معلومات من افزوده نشود , تا سی سال دیگر نیز مطالب نو و جدید برای نوشتن دارم . اگرچند هفته فرصت کنم , دوجلد دیگر [ داستان راستان] آماده می شود . برای نوشتن جلد دوم[ نظام حقوق زن در اسلام] نیز به دنبال یک فرصت کوتاه هستم . البته عمده کار آن را انجام داده ام .

برای ختم سخن در بعد علمی , خوب است بیتی را که ایشان در اول کتاب [ مطول] خود در ایام طلبگی نوشته اند , ذکر کنم :

تلوح الحظ فی القرطاس دهرا

و صاحبه رمیم فی التراب ( 7 )

گویا این شعر همیشه مد نظر ایشان بوده است , زیرا اولا مطالب را همیشه می نوشتند تا از بین نرود ثانیا در نوشته , دقت بسیار می کردند , زیرا می دانستند یک اثر علمی برای همیشه خواهد ماند و توجه داشتند که وقتی انسان[ رمیم فی التراب] می شود , مبادایک عده به خاطر افکار غلط او به انحراف بیفتند .

عشق و ارادت به امام خمینی

مطلب دیگر , ارتباط با حضرت امام است . به کار بردن کلمه ارتباط در اینجا مبهم و نارساست , بهتر است که کلمه عشق و ارادت را به کار برم . من در حد خودم , امام را به وسیله شهید مطهری و شهید مطری را به وسیله امام شناختم . در اوایل انقلاب که روزنامه ها صحبتهای امام را چاپ می کردند , ایشان به دقت آنها را می خواندند . یادم هست که یک بار ایشان پس از خواندن سخنان امام سرتکان دادند و به ما گفتند :

از این سخنان در حیرتم که چطور با حکمت گفته شده و همه جوانب را در برگرفته است .

عشق به حضرت امام از حقیقت وجودشان بر می خاست , چنانکه در سخنرانی [ اهداف روحانیت] عبارت[ یادش و نامش قلب مرا به لرزه در می آورد] را به کار بردند . از طرف دیگر , حضرت امام به ایشان عنایت خاص داشتند . پیام سراسر سوز و گداز امام در شهادت ایشان قلبها را آتش زد . در یکی از ملاقاتهایی که با حضرت امام داشتیم , ( گمان می کنم در ششمین سالگرد شهادت استاد , یعنی در سال 64 بود ) , تلویزیون , شب قبل , فیلم بازسازی شده ترور ایشان را داده بود امام در بدو ورود به ما فرمودند[ : ما دیشب گریه کردیم] .

امام و شهید مطهری از سالهای قبل از پیروزی انقلاب , مکاتبات زیادی داشتند . طبق گفته پدرم , امام به شهید مطهری فرموده بودند که کم کم به قم نقل مکان کنند . در این اواخر , ایشان هفته ای دو روز در قم بودند و تصمیم داشتند که برای اقامت دائم به قم

بروند . طبق گفته خودشان :

وقتی از قم به تهران می آیم , مانند آن ماهی هستم که از دریا به خشکی افتاده است و وقتی از تهران به قم می روم , مانند ماهی ای هستم که به دریا انداخته اند .

اخلاص

مطلب دیگر درباره اخلاص پدرم است توجه اصلی در همه امور به مبدأ بود و ایشان هرگز به دنبال تظاهر در مقابل مردم نبودند عنوان همیشگی نویسنده بر روی کتابهایشان [ , مرتضی مطهری] بود و اجازه نمی دادند کلمه هایی مثل استاد و غیره قبل از اسمشان آورده شود .

از شهرت به شدت پرهیز داشتند . با اینکه تشکیل دهنده هسته مرکزی شورای انقلاب بودند , در روزنامه ها چندان نامی از ایشان آورده نمی شد . وقتی از ایشان می پرسیدیم که[ چرا اسمی از شما نیست و از اکثریت دست اندرکاران انقلاب , کم و بیش نامی هست ؟] ایشان می گفتند :

من کاری را که باید انجام بدهم , انجام می دهم , هر چه نامم کمتر مطرح شود , آسوده ترم , سعی من بر این است که در غیر موارد ضروری در اجتماعات عمومی مطرح نشوم .

پدرم درادامه می گفتند :

از روزنامه های خارجی برای مصاحبه با من آمده اند , اما من قبول نکرده ام . یاسر عرفات نیز به دنبال من می آمد تا با من عکس بگیرد , اما من امتناع کردم .

برای اینکه اخلاص ایشان بهتر مشخص شود , مطلبی را که اخیرا در کتاب [ گفتار ماه] دیدم , نقل می کنم . در آن کتاب که چند جلد است مقاله هایی از افراد

مختلف از جمله شهید مطهری به چاپ رسیده است . مقاله های ایشان در چند جلد از کتاب مذکور چاپ شده و این نوشته ها در اصل به صورت سخنرانی بوده است . شهید مطهری در خاتمه معرفی یکی ازمقاله هایشان , در کتاب[ گفتار ماه] می نویسند : ( 8 )

در این سخنرانی که اکنون به صورت مقاله آورده شده است , من یک اشتباه واضح ادبی کرده ام که پس از سخنرانی , یکی از روحانیون حاضر در جلسه به من تذکر دادند و من از ایشان سپاسگزارم .

این مطلب مربوط به حدود چهل سالگی استاد است یعنی زمانی که شخصیت ایشان کم کم مطرح شد . ایشان می توانستند به طور شفاهی از آن آقای روحانی تشکر کنند و احتیاج به چاپ آن نبود . اما این کار , قدرت تسلط بر نفس و عدم توجه به ظواهر و در نهایت اخلاص ایشان را می رساند . حقیقتا جمله ای را که گفته بودند :

برای خود , کار کردن , نفس پرستی است . . . کار برای خدا توحید و یگانه پرستی است .

خود در عمل به خوبی به کار بسته بودند .

نمونه دیگری از اخلاص شهید مطهری , ساده نویسی ایشان است که سعی در بلند و سخت جلوه دادن افکار خود نداشتند . در تألیفات و سخنرانیهای خود نیز , نیاز جامعه را بر موضوع مورد علاقه شخصی ترجیح می دادند . این نیز , نشانه اخلاص در نوشتار و گفتار بود .

مبارزات استاد شهید

ایشان در سال 1356 دروسی را تحت عنوان[ شناخت] در کانون توحید ارائه کردند . در شب دهم که شب عاشورا نیز بود , بعد از اتمام جلسه به اتفاق پدرم با اتومبیل آقای باهنر از کانون توحید بر می گشتیم که تعدادی اتومبیل ما را محاصره کردند و یک خودروی پلیس فرمان ایست داد . یکی از مأموران به پدرم گفت که باید با آنها بروند . پدرم با مهارت خاصی اوراق داخل جیبشان را آهسته درآوردند و به من دادند و من آنها را درجیب بغلم گذاشتم .

فردای آن روز , ایشان آزاد شدند و تعریف کردند که در آنجا از ایشان سؤال کرده بودند که[ : مگر شما ممنوع المنبر نبودید ؟ چرا سخنرانی کردید ؟] !

ایشان گفته بودند :

من سخنرانی نکرده ام . این یک کلاس درس بود .

و آنها در کمال تعجب گفته بودند[ : ما کلاس چند هزاری نفری ندیده بودیم] !

شهادت

پدرم خود می دانستند که توسط چه منحرفانی به شهادت خواهند رسید . از ایشان , پس از ترور سرلشکر قرنی شنیدم :

بعد از قرنی نوبت من است .

ایشان خود را برای شهادت آماده کرده بودند .

خوشحالی ایشان در روزی که شب آن روز به شهادت رسیدند , طوری بود که هرگز نمونه آن را ندیده بودم . شهید مطهری نیز مانند مولایش , حضرت امیرالمؤنین ( ع ) توسط خوارج زمان خود , آن هم ازناحیه سر و از پشت سر و در تاریکی شب , به شهادت رسیدند .

ساعت ده و نیم سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکی شب , هنگامی که صدایی جز صدای بالهای ملائکی که برای پرواز روح پاک مطهری به زمین هبوط کرده بودند شنیده نمی شد , ایشان از پشت سر هدف گلوله قرار گرفتند . گلوله ای آتشین از زیر لاله گوش راست داخل و از بالای ابروی چپ خارج شد و عاشقی از عشاق , سر سپردگیش به معشوق حقیقی را به اثبات رساند .

پس از شهادت ایشان , نامه ای در جیبشان پیدا شد که در آن , رئوس مطالبی را که در نظر داشتند دو روز بعد , خدمت امام در قم عرضه کنند , نوشته بودند : بسیج عمومی و آموزش نظامی همگانی , لزوم جلوگیری از انحرافاتی که در آن نامه از آن یاد کرده اند و . . . که در مجموع موارد نوشته شده , بیش از بیست مورد است .

پس از شهادت

در شبی که ایشان شهید شدند , ما تا صبح بیدار بودیم . در ساعت دوونیم بعد از نیمه شب دوازده اردیبهشت 58 بود که ساعت زنگ زد و ما از این مسئله فهمیدیم که پدرم از شب قبل , برای نماز شب , ساعت خود را تنظیم کرده بودند , ولی افسوس , دیگر کسی برای بر پا داشتن نماز شب نبود و برپا دارنده نماز شب در خانه ما , به ملکوت اعلی پیوسته بود .

پس از شهادتشان , هنوز حضورشان را در زندگی احساس می کنیم . در بعضی موارد , با واسطه هایی مانند خواب و یا افراد دیگر ما را راهنمایی می کنند پس از حدود دو ماه که از شهادت ایشان می گذشت , در یکی از خوابهایی که دیدم , گفتم[ : ما چطور قاتل شما را بشناسیم ؟]

ایشان فرمودند[ : وقتی او را ببینید , لباس سبز بر تن دارد] . چند ماه بعد , که برای محاکمه ضارب ایشان به دادگاه رفتیم , در وسط دادگاه , یکمرتبه به یاد این خواب افتادم . دیدم آری , لباس قاتل سبز است .

در شبی که قاتل استاد اعدام شد ( البته ما به صحنه اعدام نرفتیم ) , آمبولانسی که جنازه قاتل استاد را می برد , شدیدا بوق می زد و راننده اش بسیار خوشحال بود . این امر برایمان غیر طبیعی بود . وقتی از راننده علت را سؤال کردیم , گفت[ : شب ترور آقای مطهری , من پس از حادثه از بیمارستان طرفه به محل رفتم . بدون اینکه بدانم این شخص کیست , دیدم که یک آقای روحانی نفسهای آخر را می کشد . در همان حال , با خدای خودم گفتم [ : خدایا آیامن که در این حال , این مظلوم را در حال جان دادن بلند می کنم , می شود روزی جنازه قاتلش را بلند کنم ؟] خداوند دعای مرا مستجاب کرد و اتفاقا در این شب مرا با آمبولانس به اوین اعزام کردند که متوجه شدم قاتل شهید مطهری را اعدام کرده اند] .

پاورقی :

( 1 ) ابتدای کتاب[ داستان راستان] .

( 2 ) این سفر در سال 1327 بوده است و حضرات میرزا علی اکبر نوغانی و غلامحسین بادکوبه ای در این سفر همراه امام بوده اند .

( 3 ) اشاره به لغت شریعتمدار , در اول نامه .

( 4 ) از اجداد مرحوم پدرم , چند نسخه خطی به ایشان رسیده است مثل کتاب[ جامع السعادات] [ , مفتاح الفلاح] , یک قرآن خطی و چند کتاب دیگر .

( 5 ) مرحوم استاد بر تمام اشعار حافظ حاشیه نوشته اند و ارز ش هر شعر را از نظر عرفانی بودن , عالی یا خوب یا متوسط بودن با توضیحاتی اندک مشخص کرده اند .

( 6 ) اسن شعر در قسمت بدایع[ کلیات سعدی] است .

( 7 ) خط ( دست نوشته و آثار ) برای روزگاران باقی می ماند . در حالی که صاحبش در خاک به استخوان پوسیده تبدیل شده است .

( 8 ) البته این نقل به مضمون است زیرا در این هنگام , این کتاب در دسترس نبود .

 

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است