منابع مقاله:
پاره ای از خورشید ص295،
خزعلی، ابوالقاسم
؛
آیت الله ابوالقاسم خزعلی:
استاد مطهری از سال 1316 هجری شمسی که من در مدرسه نواب مشهد مشغول تحصیل بودم , از فریمان در ده فرسخی مشهد , به آن دیار آمدند و تابستانها هم از قم به مشهد می آمدند . نخستین بار مرحوم استاد مطهری را در همان مدرسه نواب دیدم . شاگردان فاضل مدرسه نواب که اکنون بعضی از آنها استادان دانشگاه و بعضی دیگر روحانی اند اطراف ایشان را می گرفتند و در همان فرصت مختصر و سرپا ایستاده در کنار مدرسه از بیاناتشان استفاده می کردند و مجذوب ایشان می شدند . از آن موقع پی بردم که این مرد دارای استعداد فراوانی است که فضلای مشهد , وقت را مغتنم می شمردند و حتی در لحظات مختصری از برخورد با ایشان استفاده می کنند .
چهار سال بعد به قم رفتم و در سال 1320 هجری شمسی بیشتر با ایشان آشنا شدم . آغاز آشنایی ما در مشهد بود ولی در قم از نزدیک آشنا شدیم و ایشان اظهار لطف کردند و به حجره ما آمدند . بعد , که گاهی به جلساتی که برای طلاب در شهرستانها تشکیل می دادند می رفتم , می دیدم که ایشان صحبت می کنند و طلاب تمام گفته های ایشان را مثل خوراک ضروری برای روح خود می پندارند و آنها را می مکند .
با اینکه هنوز ایشان نام و آوازه ای نداشتند , همه از طرز بیان منطقی و حساب شده و سنجیده شان استفاده می کردند و فرصت را مغتنم می شمردند و منتظر بودند که پنجشنبه و جمعه که طبق معمول تعطیل بود و به کارهای داخلی حجره و امور شخصی می پرداختند برسد تا از جلسات ایشان بهره مند شوند .
بعدها پی بردیم که پیش از اینکه حوزه علمیه قم رونق بسزایی بگیرد , یعنی پیش از اینکه آیت الله بروجردی به قم تشریف فرما شوند , مرحوم استاد مطهری , این مرد تشنه علم , قم را ترک می کرد و به بروجرد می رفت تا از محضر آیت الله بروجردی استفاده کند .
گاه در ایام تعطیل با دوست هم بحث خود , آیت الله منتظری , به اصفهان می رفتند . در یکی از این سفرها , ظاهرا به طور اتفاقی به یکی از مردان وارسته و مهذب و کم نظیر یا بی نظیر به نام حاج میرزا علی آقا شیرازی برمی خورند و تحت تأثیر روحیه آن مرد که در فقه و اصول و حتی طب سررشته داشت , قرار می گیرند . مرحوم مطهری قبلا به آقای منتظری گفته بودند[ : نهج البلاغه] که چیزی نیست که بخواهیم دوباره وقت تحصیلی خود را به آن اختصاص بدهیم . لازمه فراگیری[ نهج البلاغه] عربی است و ما هم عربی بلدیم و خود از آن استفاده می کنیم .
بعد که با حاج میرزا علی آقا شیرازی برخورد کردند , دیدند که[ نهج البلاغه] ریزه کاری های فراوانی دارد . بعدها کتاب[ سیری در نهج البلاغه ] را با الهام از این روحیه و در نتیجه چنین برخوردی تألیف کردند . همچنین روحیه زاهدانه و مناجات سحرگاه آن مرد و سوز و گدازش , تا آخر عمر در مرحوم مطهری اثر گذاشت .
یک بار که به شیراز رفتم و در منزل یکی از دوستان بودم , او می گفت : [ مرحوم استاد مطهری به اینجا می آمدند و تمام روز را در دانشگاه شیراز به سخنرانی , صحبت و پاسخ دادن و به سؤالات می گذرانیدند , طوری که وقتی به منزل می آمدیم , همه ما خسته و کوفته بودیم و استاد مطهری خسته تر بودند . با وجود این , آخر شب ایشان می رفتند کنار حوض وضو می گرفتند و تازه قرآن را باز می کردند و با حالتی وصف ناپذیر تلاوت می کردند . بگذاریم از اینکه پیش از اذان صبح با نماز شب و توجه به خدای متعال , وقت خود را می گذرانیدند] .
ایشان به این ترتیب با[ قرآن] و نهج البلاغه] انس پیدا کرده بودند و این روحیه را از مرد بزرگی چون حاج میرزا علی آقای شیرازی داشتند . خود ایشان هم در مقدمه[ سیری در نهج البلاغه] از این موضوع یاد کرده اند .
پیش از تشریف فرمایی امام از نجف به پاریس , مرحوم مطهری به نجف رفتند و وقتی برگشتند , به مدرسان حوزه گفتند :
امام فرمودند[ : مسائل مکاتب روز را بررسی کنید و جواب بدهید . مسائلی از مکاتب چپی یا مکاتب دیگر را که انحرافی است , جواب بدهید . ]
یادم می آید که ایشان تقسیم بندی کردند و فلسفه اجتماع را خودشان برگزیدند و سهم بعضی دیگر از مدرسان را هم مشخص کردند . در همان جلسه گفتند :
ما وظیفه داریم که ابتدا مکاتبی را که به اسلام حمله ور شده اند , بررسی کنیم .
اما چون نهضت شتاب گرفت و انقلاب پیش آمد , آن مسائل تحت الشعاع قرار گرفت .
ایشان از نوشته های منحرفانه ای که به نام اسلام نشر می یافت , رنج می برندند . در ایامی که حکم تبعید مرا صادر کرده بودند و من در گوشه ای از کوی کن مخفی شده بودم , ایشان مرا پیدا کردند و به آنجا آمدند و با بزرگواری در آن ایام سخت اظهار محبت کردند . به ایشان گفتم[ : چه می نویسید ؟] گفتند :
درباره بعضی از مطالب غرب زده ها که به نام اسلام نشر می دهند .
گفتم[ : من در این باره چیزی یافته ام] . با عطش عجیبی سراغ آن را گرفتند . کتاب را به ایشان دادم و با اشتیاق آن را گرفتند . بعد گفتم : [ استاد اگر عیبهایی دارند که می نویسید , هنری را هم که دارند بنویسید تا بدانند منصفید و خیال نکنند که مهاجمید] . گفتند :
بنای من بر این است که اگر هنری هم دارند , بنویسم . ولی به اسلام دارد حمله می شود , به اسلام دارند ضربه می زنند . به نام اسلام دارد مطالبی گفته می شود که بر خلاف اسلام است . اینجا با زرنگی دارند اسلام را می کوبند . حالت ایشان که مثل همان اشتیاق دوران جوانی و طلبگی شان بود , برای من خیلی جالب بود . دفاع خالص ایشان از اسلام نیز خیلی برایم جالب بود . حتی گاهی از
دوستان خیلی صمیمی هم مختصری گلایه داشتند که :
آن طور که من دوست دارم , نمی آیند کار کنیم و به جوانها بگوییم که اینها التفاط است یا غرب زدگی است .
من این را از ویژگیهای خاص ایشان می دانم . ایشان خیلی دقیق بودند و در مواردی که ممکن بود مختصری به اسلام ضربه بخورد و دیگران پی نمی بردند . متوجه می شدند .