در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجلات >اندیشه صادق>شماره 6و7 ، مهدوی کنی ؛


بحثی که پیش رو دارید، متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی کنی (دام ظله العالی) است که در اردیبهشت ماه سال 1376 در مراسم هجدهمین سالگرد شهادت آیت الله مطهری در تالار علامه امینی (ره) دانشگاه تهران ایراد شده است که تقدیم خوانندگان عزیز می شود. مطالعه این بیانات ارزشمند را که از سینه دردمند و پرسوز یکی از عزیزترین هم سنگران استاد شهید، تراویده و یادآور دقت ها، تعمق ها و فریادها و خروش های شهید مطهری است، به همه اهل معرفت، فرهنگ، علم و سیاست توصیه می کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

و صلی الله علی سیدنا أبی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و علی آله الطیبین و لا سیما علی بقیه الله حجه بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف و جعلنا من انصاره و شیعته. اما بعد فقد قال الله تعالی فی کتابه: «فی بیوت أَذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و اقام الصلوه و ایتاء الزکوه یخافون یوما تتقلب فیه القلوب و الأبصار». (النور/37 و 36)

امروز این توفیق نصیب من شد که در محضر شما برادران و خواهران دانشجو و استادان محترم شرفیاب باشم و در روزی که به عنوان بزرگداشت هجدهمین سالگرد شهادت مرحوم شهید بزرگوار، آیت الله مطهری رضوان الله علیه در دانشگاه تهران بر پا شده است، به این مناسبت سخنانی خدمت شما ایراد کنم.

می دانید که بنده نه زیاد صحبت می کنم و نه سخنگوی خوبی هستم و لذا معمولا در مجالس بزرگداشت ها و سایر مجالس کمتر برای نُطق شرکت می کنم و از نظر جسمی نیز قدرت بنده خیلی کم است. ولی نسبت به مرحوم شهید مطهری علاقه خاصّی داشته و دارم که این علاقه را باید از آن به عشق تعبیر کنم. اما امسال نیز بنده نمی پذیرفتم که سخنگو باشم، لیکن در اثر اصرار برخی دوستان و همچنین آقازادة مرحوم شهید، جناب آقای دکتر علی مطهری، استخاره نمودم و همین آیه ای که تلاوت کردم، آمد. این آیه ای که خواندم : « فی بیوت أَذن الله أن ترفع و یذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال لا تلهیهم تجاره و لا بیع عن ذکر الله و...»، لذا بنده اندیشیدم که از همین آیة کریمه الهام بگیرم و چند جمله ای دربارة آن شهید بزرگوار سخن بگویم.

ترجمة آیه مذکور این است که خداوند می فرماید: «خانه هایی هست که خداوند اجازه داده که آن خانه ها بلندمرتبه باشد، بلندآوازه باشد» هم به حسب ظاهر، بنایش رفیع و مرتفع باشد و هم در معنی، نامش همیشه به بلندی برده شود. خداوند متعال نمی خواهد همه خانه ها بلند باشند، ولی در مورد این خانه ها می فرماید بیوتی است که خدا اجازه داده است در این بیوت ذکر خدا شود و در این بیوت هر صبح و شام خدا را تسبیح می گویند. مردانی که هیچ بیع و تجارتی و هیچ کاری از کارهای دنیا، آن ها را از ذکر خدا و برپایی نماز و پرداخت زکات باز نمی دارد و می ترسند از آن روزی که چشم ها و دل ها منقلب می شوند. من آنچه را که از این آیه کریمه درباره مرحوم شهید مطهری می خواهم بهره بگیرم، چند نکته است که یکی از آن نکات بیشتر اهمیت دارد؛ نکته اولی که درباره شهید مطهری باید مورد توجه جوانان، دانشجویان و استادان باشد، این است که مرحوم مطهری مرد علم بودند؛ علم به معنای واقعی، و آن خانه ای که همواره باید بلندآوازه باشد، خانه علم است که همیشه باید بالا باشد و اسلام هم درباره آن خیلی سخن دارد و می دانید که اسلام دین علم است؛ مرحوم مطهری از همان اوانی که بنده در قم برای تحصیل مشرف شدم حدود 50 سال پیش مرد علم بود. مرد تحصیل. هم درس می خواند و هم درس می داد. درس خواندن در مرحله تحقیق, نه در مرحله خواندن کتابی و بعد بازگو کردن همان نوشته ها. در این به اره اگر بخواهم صحبت کنم، زیاد می شود صحبت کرد. به همین اشاره می گذرم که نوشته های آن مرحوم و شاگردان ایشان، نشانه و آثار این ویژگی استاد شهید هستند. در رابطه با مسایل علمی، فقهی، دینی، فلسفی، عرفانی و ادبی که یک روحانی باید داشته باشد، باید گفت که مرحوم شهید مطهری در همه موضوعات استاد بودند و محقق و معلم. تا آن جا که حضرت امام راحل در جمله ای درباره شهید مطهری فرمودند که البته بنده این جمله را از قول مرحوم شهید صدوقی برای شما نقل می کنم در پاریس که در محضر امام بودیم، مرحوم شهید مطهری هم از ایران خدمت امام به پاریس تشریف آوردند. سپس در یکی از آن روزها امام مضمون این جمله را درباره شهید مطهری فرمودند: «خیلی علاقه دارم که آقای مطهری باشد و در دوره جمهوری اسلامی، جامعه ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند». این کلام امام است البته کلام بنده نیست. کلام کسی است که هیچ گونه تملق در بیان و موضع گیری های او و مبالغه در کلماتش دیده نمی شود و این جمله خیلی معنی دار است که می فرماید: «دلم می خواهد که مطهری بماند»، حال نمی دانم که آیا امام احساس می کردند که بعدا مطهری نمی ماند، و چه طور شد که این جمله را فرمودند که مطهری بعد از این که انقلاب پیروز شود، در دوره جمهوری اسلامی باشد و اسلام و ایران از او بهره بگیرند.

مرحوم مطهری، آن هنگام که ما جوان بودیم و ایشان از فضلا و استادان قم محسوب می شدند، بر خلاف روش معمول، طلاب را دعوت به تحقیق می کردند و روش ایشان هم روش تحقیقی بود. و اصولا طرفدار تحولی در حوزه بودند که حوزه های علمیه با اینکه در شکل خودش، به خصوص شکل درس های طلبگی زمان ما، در کنار تحقیق بود، و کار طلبه ها تحقیق بود، با این وجود مرحوم مطهری به این حد خشنود نبودند و می فرمودند که باید یک تجدید نظری بشود و روش آموزش تغییر بکند، گرچه اصل تحقیق در حوزه ها وجود دارد، اما دست کم باید روش تحقیق تغییر یابد. بنابراین، مرحوم مطهری از این نظر حقی بر حوزه های علمیه دارند. و این طور که ما فکر بکنیم که مطهری یک معلمی بود و رفت، این طور نیست.

ایشان با روشی که داشتند، و این روش را تا آخر عمر خویش ادامه دادند، تحولی در حوزه ها ایجاد کردند، به تبع استادِ بزرگوارشان، مرحوم امام راحل و مرحوم علامه طباطبایی. و این تحول در حوزه کاملا مشهود است به سبب حرکتی که ایشان و چند نفر دیگر انجام دادند. اما نکته دیگری که بنده در مورد مرحوم شهید مطهری عرض می کنم، مربوط به «ایمان» وی می باشد. خوب ممکن است شما بگویید که درباره یک روحانی بحث ایمان نمودن که چیز تازه ای نیست. خیر، مقصود من از ایمان، در اینجا یک درجه معمولی از ایمان نیست. بلکه مقصودم از ایمان، در یک درجه بالا که در حد آن باورهایی که اولیاء خدا دارند، می باشد. و این نکته «باور» در مرحوم مطهری در همه جا بسیار چشمگیر است. در همه مراحل زندگی ایشان، چه آن وقتی که در قم بودند و چه آن زمانی که در دانشگاه تهران تدریس می کردند. خواه آن هنگام که سخن می گفتند و خواه آن وقتی که در مسایل سیاسی قدم بر می داشتند و موضع گیری می کردند، نشانه های ایمان در سراسر وجود ایشان از بیان و گفتار و نوشتار و رفتار به خوبی مشاهده می شود. و آن چیزی که برای یک معلم واقعی می تواند منشأ بقاء باشد علاوه بر علم، این جنبه ایمان و باور داشتن به حقایق عالم است. و آن هایی که می توانند در دنیا تحولی ایجاد کنند، کسانی هستند که واقعاً به آنچه که می گویند ایمان داشته باشند. اینجا من نکته ای را خدمتتان عرض می کنم و آن اینکه: یادم هست که وقتی ایشان کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم را حاشیه می زدند، در آنجا بحث قوه و فعل و حرکت مطرح بود، خوب یادم هست که مرحوم مطهری می فرمودند که من در این بحث دارم مطالعه می کنم، و آن زمان می فرمودند که مسأله کاملا به رایم هضم نشده است. ما سؤال کردیم که شما سال ها، فلسفه خوانده اید، کتاب اسفار، شفا، و کتاب های دیگر را مطالعه کرده اید، تدریس کرده اید و آن همه استاد دیده اید! در درس امام بوده اید، در درس علامه طباطبایی بوده اید، پس چطور مسأله به رایتان حل نشده است؟

ایشان در پاسخ فرمودند که، بله من همه این ها را بوده ام، این که من می گویم تحقیق نکرده ام، آن طور نیست که برخی از طلبه های معمولی می گویند. بنده مباحثی را که می خوانم، می خواهم که برای خودم کاملا هضم شده باشد. و آن مسایل را آن قدر تحقیق و بررسی کنم تا نسبت به آن ایمان پیدا کنم و باور داشته باشم. و بعد از باور، آن را به صورت نوشته در بیاورم و عرضه کنم. که بعد هم بتوانم در برابر آنچه که گفته ام بایستم و دفاع کنم.

این نکته خیلی عمیق و دقیق است برای آن هایی که اهل تحقیق و اهل ایمان و اهل علم هستند. که در این جهت ایمان و باور داشته باشند. و با باور خود چیزی بنویسند و چیزی بگویند و چیزی را درس بدهند.

مسأله دیگری که در مرحوم مطهری کاملاً مشهود است، مسأله «عبادات و تعبد» است. مرحوم مطهری یک فیلسوف بودند، معمولا این هایی که اهل علمند حالا چه اهل علم دانشگاهی و چه اهل علم غیردانشگاهی، آن هایی که اهل علم و سوادند متدین هم که باشند، که بسیاری نیز چنین هستند، کار علمی را بر مسایل عبادی مقدم می دارند. خوب، می گویند که ما داریم درس می خوانیم، درس می دهیم، کتاب می نویسیم، تحقیق می کنیم و «فضل العالم علی العابد کفضل القمر علی سائر النجوم» به هر حال فضیلت یک عالم بر سایر مردم عادی، بر سایر عبادت کنندگان، مثل فضیلت نور ماه است بر سایر ستارگان. ولی مرحوم مطهری به این برداشت اعتقاد نداشتند. چنانکه بزرگان علم و بزرگان دین، در عین حال که عالم و معلم و متعلم بودند، به عبادات نیز اهمیت می دادند. شما در حالات بوعلی سینا می خوانید که می گوید من معتقدم که در مسایل علمی الهام برای انسان پیدا می شود و درس خواندن و مطالعه کردن لازم است ولی یک

الهام، یک رشحه فیضی از عالم غیب هم برای یک متعلم لازم است تا انسان خوب بفهمد و آنچه را که می فهمد، خوب بیان کند و آنچه را بیان می کند، درست بیان کند و خلاصه، عمرش بابرکت باشد. در حالات بوعلی سینا نوشته اند، هر وقت که برای او یک مسأله علمی و معضل و مشکلی پیدا می شده است، دو رکعت نماز می خوانده و متوسل می شده است و از خداوند می خواسته؛ چون خداوند در قرآن فرموده است: «واستعینوا بالصبر والصلوه» (البقره/45) شما هر روز در نماز آیه شریفه: «إیاک نعبد و إیاک نستعین» (الفاتحه/5) را می خوانید و از خدا تقاضا می کنید که خدایا ما تنها تو را می پرستیم و تنها از تو استعانت می جوییم. این استعانت را خداوند خود در قرآن بیان فرموده است که به چه چیزی به من استعانت بجویید و از آن راه به درگاه خدا بیایید. خداوند فرموده است: «واستعینوا بالصبر و الصلوه»، به نماز و صبر، که گفته اند از مصادیق صبر، «روزه» است. مرحوم ملاصدرا (صدرالمتألهین)، آن فیلسوف بزرگ اسلامی و شیعی که شاید پس از او دیگر مثل او در چند قرن اخیر نداریم، ایشان هم در قم که بودند که در همان مدرسه فیضیه، حجره ای داشتند، در بالای سر مدرسه فیضیه یا دارالشفاء و صحن قدیم حضرت معصومه سلام الله علی ها هر وقت مسأله ای برای ایشان دشوار می نموده است، به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها می رفته اند و در آنجا نماز می خوانده و متوسل می شده اند. زیارتی و نمازی، و بدین طریق مسایل مشکل برای ایشان حل می شده است.

بنابراین، بنده به شما دانشجویان عزیز عرض می کنم که مواظب باشید که نمازتان را اوّل وقت بخوانید، نمازهای مستحبی بخوانید، نماز شب بخوانید. مرحوم مطهری، مقید بودند از دوران جوانی که اهل تهجّد باشند. چنانکه امام قدس سره بودند، در حالات امام می گویند که از سنین 17، 18 سالگی همواره اهل تهجد بودند. مرحوم مطهری نیز همین طور. ما خودمان در مدرسه فیضیه بودیم و می دیدیم که بیشتر حجره ها، قبل از اذان صبح روشن بود، و طلبه ها بلند می شدند، اهل تهجد بودند، بعضی مطالعه می کردند. مرحوم مطهری یکی از آن طلاب فاضلی بود که از همان جوانی با راز و نیاز و مناجات، با خدا ارتباط برقرار می کرد و درس هم می خواند. مقدس نبودند، بعضی ها درس نمی خوانند، چون مقدسی از درس خواندن راحت تر است. در بین دانشجویان نیز چنین افرادی پیدا می شوند، در بین طلبه ها نیز یافت می شوند که مقدس می شوند. درس نخواندن راحت است و درس خواندن سخت است. ولی مرحوم مطهری هم اهل تحقیق بودند، هم اهل درس و هم اهل عبادت. بعضی ها هم اهل درس هستند، ولی می گویند درس، پدر جد نماز است، دیگر ما فیزیک می خوانیم، شیمی می خوانیم، دروس اسلامی می خوانیم، ملا شدیم، چی شدیم! و بالأخره ما خیلی بالاتر از این ها هستیم که دیگر مثلاً بایستیم نماز بخوانیم. یا نماز اوّل وقت بخوانیم و از این قبیل. خوب، حالا آخر وقت نمازمان را می خوانیم. نه، این اشتباه است!

چون امروز مجلسی است که به نام آن شهید بزرگوار برقرار شده است، بنده از حالات ایشان می گویم. می توانستم مسایل علمی و غیرعلمی، آن قدر که عقلم می رسد و می دانستم، بگویم، امّا اندیشیدم که اگر بنده در حالات آن مرحوم چند جمله بگویم، شاید روح آن شهید بزرگوار، بیشتر خشنود باشد به این که من این جریان را برای شما جوان ها عرض بکنم، باشد که دلی اگر که قدری رمیده شده باشد به سوی خدا و به سوی اسلام و به سوی انقلاب و به سوی امام قدس سره و به سوی روحانیت بازگردد.

امّا نکته آخری که می خواهم خدمتتان عرض کنم، مسأله تیزبینی و روشن بینی و عاقبت اندیشی مرحوم شهید مطهری در مسایل سیاسی و اجتماعی است. مرحوم مطهری هم عالِم، هم متعلم و هم معلم بودند. همه این ها را داشتند. ما زیاد داریم کسانی را که عالمند؛ خوب، یک سری مسایل را بلدند. امّا نسبت به آینده هیچ نظری ندارند. نسبت به مسایل اجتماعی اصلاً بی تفاوتند. کاری ندارم که استاد دانشگاه است یا استاد حوزه علمیه. صبح خارج شده و به دنبال تدریس می رود. کاری به حوادث و آنچه که در اجتماع می گذرد، ندارد. و بعضی ها نه این که تقصیر هم داشته باشند، اصولاً بینش و دیدگاهشان همین است، به هر حال بیش از این نیستند. ولی بعضی ها هستند که هم عالِمند، هم معلم و هم متعلم و هم مرشد و هادی جامعه. مرحوم مطهری این صفات را جمع کرده بودند. عالم و متعلم و مرشد و هادی و سیاستمدار. مسایل و حوادثی که در مملکت می گذشت، به آن مسایل توجّه داشتند. هم توجّه کافی مبذول می داشتند و هم درک می کردند و هم در برابر این گونه حوادث، احساس مسؤولیت می کردند که باید بالأخره اگر یک انحرافی یا حادثه ناگواری اتفاق می افتد، فکری کرد. خوب، خیلی ها هستند که حوادث را نیز تا حدی درک می کنند، احساس ناراحتی می کنند، ولی اقدامی نمی کنند، می گویند خوب، حالا اینطور شده است، چه می شود کرد. گاهی هم دعا می کنند و می گویند که خداوند (إن شاء الله) اصلاح کند. این مسایل بوده، چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، حالا هم هست. ولی از خصوصیات بارز شهید مطهری این است که در جهت روحانیت و در جهت پاسداری از نام شامخ روحانیت دینی و تشیع، حساسیت خاصی داشتند. این مسأله ای است که در ایشان خیلی نمودار است. من درباره این ها چند خاطره خدمتتان عرض می کنم. یادم هستم که مرحوم شهید مطهری، شاید در سال 52 بود، در مسجد جلیلی که بنده امام جماعت آن مسجد بودم، چند شبی منبر می رفت، جوان ها زیاد می آمدند. بیشتر دانشجوها بودند. در آن جلسه شرکت می کردند. بحثی که ایشان در آنجا عنوان کرده بودند، بحث «گریز از ایمان» بود، ایشان همواره عناوین خاصی را مورد بحث خود قرار می دادند که بحث های روز بود. شما کتاب های وی را نیز اگر بنگرید، می بینید که از همین ویژگی برخوردار است. این ها چیزهای تکراری است که من به شما می گویم. شما همه با نوشته های آن مرحوم آشنایی دارید و می دانید که مرحوم مطهری برخلاف خیلی از نویسندگان در عالم مجرّدات! سیر نمی کردند و در فضا! مطلب نمی نوشتند، نگاه می کردند، ببینند چه چیزی مورد احتیاج است، چه چیزی مورد نیاز مردم ما است، و به ویژه نسل جوان ما، تا برای آن پاسخی تهیه کنند. و این قدرت را هم داشتند. آن روزها بحث الحاد و مارکسیسم و مبارزات مارکسیست ها در ایران به اوج خود رسیده بود و در دانشگاه تهران و جاهای دیگر، بسیاری از مبارزان با آن رژیم، جوان هایی بودند که علایق مارکسیستی داشتند. البتّه مسلمان ها هم بودند. جوان های مسلمان و معتقد نیز در دانشگاه بودند. ولی به حسب ظاهر، غلبه با مارکسیست ها بود. وقتی ما در همان زمان سال ها به زندان رفتیم، دیدیم که غلبه با مارکسیست ها است و جوان ها که اوّل وارد می شدند، آن ها جذبشان می کردند، و بحث دین و نماز و روزه و نجاست و طهارت و امثال این ها، بحث های ارتجاعی محسوب می شد. خلاصه مرحوم مطهری در آن ایام بحث های متناسب با زمان را عنوان می کردند که یکی از این بحث ها، بحث «گریز از ایمان» بود که چرا جوان ها از ایمان فرار می کنند؟

بحث های جالبی بود که مدت پنج شب، این بحث ها را در مسجد جلیلی داشتند. خوب بالأخره این بحث ها در برابر افکار الحادی بود. یادم هست که یکی از دوستان روحانی ما که از دنیا رفته است، خدایش بیامرزاد یکی از شب ها پای منبر بودند. همان موقع که مرحوم استاد شهید مطهری در روی منبر به ملحدین و ماتریالیست ها و مارکسیست ها و این مکاتب انحرافی و التقاطی حمله می کرد، آن روحانی پای منبر، مرتباً خطاب به من غر می زد و می گفت که این آقا را برای چه دعوت کرده اید، که این حرف ها را می زند؟ بنده پاسخ دادم: مگر چه اشکالی دارد؟ ایشان در جواب گفتند: الآن موقع آن نیست که ما به مارکسیست ها حمله بکنیم. ما الآن داریم با رژیم شاه می جنگیم و ما مسلمان ها و دیگران یک دشمن مشترکی داریم، باید ما فعلاً حمله را ببریم به سوی آن دشمن مشترک متوجّه کنیم، بعد از اینکه او از بین رفت، حساب هایمان را تسویه می کنیم. خوب، این جمله را ایشان گفتند. بعد مرحوم شهید مطهری از منبر تشریف آوردند پایین، سپس آن دوست ما به خود ایشان، همین مطلب را یادآور شد و با عصبانیت به مرحوم شهید مطهری حمله کرده و گفتند: این بحث ها چیست که شما مطرح می کنید؟ شما الآن دارید در جهت خواست رژیم حرکت می کنید. رژیم دوست دارد که مارکسیست ها مورد حمله قرار بگیرند، جوانان مبارز مورد حمله قرار بگیرند، جوانان انقلابی مورد حمله قرار بگیرند و شما دارید به آن ها کمک می کنید. و ما هدف مشترک داریم. مرحوم مطهری در پاسخ فرمودند که برادر! چه هدف مشترکی! مگر می شود که ما یک انقلابی بر پا کنیم که در رأس آن لنین و استالین و مارکس و انگلس قرار بگیرند؟ آیا می شود گفت که ما در حرکت به جهتی حرکت می کنیم که با آن ها مشترکیم؟ ایشان گفتند که حالا بگذارید بعداً دعواها را تمام می کنیم. امّا مرحوم مطهری فرمودند که اگر از الآن صف ها را جدا نکنیم، بعداً این ها خواهند آمد و خواهند گفت که «حاجی أنا شریک!» و این ها میراث خوار انقلاب خواهند شد. می گویند ما بودیم که انقلاب کردیم. و ما، ما آخوندها، ما مسلمان ها، جوانان مسلمان ما که در این مسیر قرار گرفتند، آیا برای این حرکت می کنیم که بعد دشمنان اسلام پیروز بشوند؟

این یک نکته ای بود که ایشان در آن زمان بیان می کردند و در همان زمان به خاطر این موضع گیری ها، مرحوم شهید مطهری، مورد حمله بسیاری از انقلابیون قرار می گرفتند و حتّی آن ها در نظر داشتند که مرحوم مطهری را منزوی کنند و منزوی هم می کردند و بسیاری از منبرهای ایشان را تحریم می کردند، سخنرانی های ایشان را تحریم می کردند که جوان های مذهبی و مبارز بر پای منبر ایشان ننشینند. ولی مرحوم مطهری به مصداق همین آیه شریفه «رجال لا تُلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر اللهِ و اقام الصّلوه...»، مرعوب و مقهور جو واقع نمی شدند. شما در آن جو نبودید، ولی در جو سیاسی فعلی هستید. متوجّه باشید، یک مرد مؤمن با استقامت می خواهد که در برابر جریانات سیاسی و انحرافی و نفوذی جوهایی که ساخته می شوند، مقهور نشود. این خیلی مهم است که مقهور جو قرار نگیرد، جو زده نشود. خیلی ها هستند که آدم های خیلی خوبی هم هستند، نیات پاک و خالصی هم دارند، ولی در جوی که قرار می گیرند، ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند و راه خودشان را عوض کنند و یا حداقل به خاطر جو موجود سکوت کنند و راه سازش در پیش بگیرند. ولی مرحوم مطهری چنین نبودند، و لذا امام قدس سره برای مرحوم مطهری احترام خاصی قایل بودند، البتّه اصحاب حضرت امام زیاد بودند. آن ها که رفتند و آن ها که باقی ماندند به تصدیق همه دوستان کسی که این حساسیت و دقت را بیشتر از همه داشت، او بود. حتّی بودند بعضی از دوستان که در اوّل انقلاب می خواستند از بعضی گروه های منحرف، برای شورای انقلاب دعوت کنند! و می گفتند ما شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» داده ایم و کلمه آزادی را

شامل همه گروهها می کردند و می گفتند که همه باید بیایند، اظهار نظر کنند، الحمدلله خود منافقین نیامدند. بنده یادم هست که در همین مجلس شورای اسلامی دعوتی شد در یک مجلسی که از دوستانی که در آن مجلس حضور داشتند، نام نمی برم و رییس مجاهدین آن وقت (منافقین امروز) آمد، دعوت کردند، بعضی از دوستان ما و اصرار می کردند که این ها وارد شورای انقلاب شوند و آن ها الحمدلله اباء کردند و گفتند نخیر ما نمی آییم، ما با شماها در یک صف نمی نشینیم. ولی مرحوم مطهری از همان اوّل می گفتند که آقا، این ها کسانی هستند که اصلاً مکتب ما را، و جهان بینی ما را و فلسفه ما را و اعتقادات ما را و هدف های ما را و فقه ما را و دین ما را، هیچ کدامشان را قبول ندارند. شما چرا این ها را در یک صف که علما و روحانیون و متدینین نشستند، در همان جا قرار می دهید که بعد در تاریخ بنویسند که این ها بودند که انقلاب را برپا کردند، آن وقت آیندگان را نمی شود هدایت کرد، بالأخره تاریخ وسیله عبرت است. تاریخ سند است برای آیندگان. حالا کسان دیگری غیر از این ها را که در شورای انقلاب دعوت کرده بودند، بگذرم، بنده نمی گویم، و خدا خواست که الحمدلله نیامدند. کسانی بودند که بعضی هایشان الان هم هستند که با انقلاب میانه خوبی ندارند. آن وقت در آن روزهای اوّل انقلاب، یادم هست که پادگان ها را خالی می کردند و گروه های مختلف سلاح ها را از هر طرف می آوردند.

قبل از تشکیل کمیته های انقلاب می شنیدیم که کامیون ها پر از سلاح می شود و از پادگان ها بیرون می رود، اما معلوم نیست کجا می رود؟

ما در همین مدرسه رفاه بودیم، می دیدیم که می آمدند و می گفتند مثلاً از پادگان عشرت آباد شش تا کامیون سلاح رفت. یکی از آن ها را به این طرف می فرستادند و بقیه را آن طرف، معلوم نبود کجا می رود! شبی بود، در ساعت یازده شب، در همین مدرسه علوی که امام در اوایل انقلاب تشریف داشتند، ما نشسته بودیم، مقام معظم رهبری، جناب آقای هاشمی، مرحوم شهید مفتح، مرحوم شهید بهشتی، شهید باهنر، شهید محلاتی و شاید مرحوم شهید شاه آبادی نیز بودند و بعضی دوستان دیگر، امام نیز در اتاق خودشان در آن کنار مدرسه تشریف داشتند و ناگهان مرحوم شهید مطهری تشریف آوردند، فرمودند که چه نشسته اید! الآن دارد یک فاجعه ای رخ می دهد. عرض کردیم که چه شده است؟ فرمودند که الآن در حضور امام یک عده از افراد جبهه و نهضت و منافقین و این ها جمع شده اند و بنا دارند ریاست کمیته ها و فرماندهی سپاه را به طور کلی به دست یک آقای روحانی بسپارند که آن فرد، آدم بدی نیست، ولی به علّت ساده اندیشی، آلت دست گروه های منحرف می شود. گفتیم چه کار کنیم؟ فرمودند کدامیک از شماها قبول می کند که مسؤولیت کمیته ها را موقتاً به عهده بگیرد؟ و بعد یک فکری می کنیم. چون الآن امام دارند حکم آن آقا را می نویسند و بنا است ساعت دوازده شب از رادیو پخش شود. بعد دوستان هر کدام گفتند ما مشکلی داریم و به من گفتند مهدوی تو قبول می کنی؟ عرض کردم به شرط اینکه شما به من کمک کنید. فرمودند کمک می کنم و واقعاً هم ایشان به قولش وفا کرد و کمک کرد. مرحوم مفتح هم گفتند من هم کمک می کنم. خلاصه ایشان رفتند به اتاق و برگشتند، شاید بیست دقیقه ای طول نکشید، حکم کمیته های انقلاب را نوشتند. آن وقت رفتند خدمت امام و عرض کردند این آقا آدم بدی نیست، ولی مصلحت نیست که در رأس نیروهای مسلح ما قرار بگیرد، آن هم در این موقعیت حساس، با آن دیدی که ایشان داشتند. امام فرمودند «چه کار کنیم؟» ایشان گفتند: من به مهدوی گفته ام، قبول می کند. حکمی را مرقوم بفرمایید و آن آقا را فعلاً به کار دیگری بگمارید. حکم کمیته های انقلاب به خط مرحوم مطهری و امضای حضرت امام الآن در نزد بنده موجود است را نوشتند و امام فرمودند که حالا موقتاً شما اداره کنید تا إن شاء الله نیروهای مسلح هر یک در جای خود قرار بگیرند، شهربانی، ژاندارمری و ارتش. می دانید که آن وقت کمیته حافظ همه مملکت بود، حتّی پادگان ها را ما حفظ می کردیم، وزارتخانه ها و مراکز حساس را ما حفظ می کردیم. خوب، در آن موقع مرحوم مطهری این اقدام را نه به خاطر دوستی با من یا فقط به خاطر اینکه ما روحانی و معمّم بودیم، خیر، فقط به خاطر اینکه ایشان احساس خطر بزرگی می کردند و به خاطر احساس تکلیف شرعی انجام دادند. واقعاً هم بعدها دوستان می گفتند که مرحوم مطهری چه دید تیزی داشتند و چطور آینده نگری می کردند که اگر نیروهای مسلح انقلاب به دست آنها می افتاد، مملکت در همان روزهای اوّل به باد رفته بود. با این که در دستشان نبود چه چیزهایی را بردند که آن ها مفصّل است. علی ای حال مرحوم مطهری با یک دید وسیعی نسبت به مسایلی که در برابر انقلاب و اسلام و عقاید اسلامی و حرکت های اسلامی بود، این حساسیت را داشت و شاید دشمن هم به خاطر همین فکر، به خاطر همین حساسیت و به خاطر همین درک و عمقی که مرحوم مطهری داشت، اولین کسی بود که مورد حمله دشمن قرار گرفت و مغز شریف و مطهر این متفکر بزرگ اسلامی، هدف تیر منافقان و فرقانت و مرفح شد. این ها مسایلی است که اگر بخواهم برای شما نقل کنم، زیاد است. اگر بخواهم برای شما از مسایل مربوط به حساسیت های مرحوم شهید مطهری بیان کنم، طول می کشد، ولی همین مقدار می خواهم خدمتتان عرض بکنم که شما اگر می بینید بعضی از روحانیون و غیر روحانیون در مسایل انقلاب حساسیت به خرج می دهند که مبادا نقطه های انحرافی پیش بیاید، این نه به خاطر مسایل گروهی و جناحی است، و نه به خاطر اغراض شخصی است. من در پیشگاه خدا، الآن در این مرکز علمی، خدا را شاهد می گیرم که من اگر حرفی می زنم، فقط از روی اعتقاد است. برای این که شما می دانید که بنده نه می خواهم وزیر بشوم، نه می خواهم رییس جمهور بشوم، نه می خواهم پست دیگری بگیرم، (من می خواهم إن شاء الله بروم بهشت، من إن شاء الله می روم بهشت برای شماها جا می گیرم تا شما بعد از صد و بیست سال إن شاء الله تشریف بیاورید!!!) ولی جوانان عزیز، خواهران دانشجو، استادان محترم، برادران، این مهدوی کنی اگر حرفی می زند فقط از روی احساس مسؤولیت شرعی است. من در برخی از مسایل، شامه ام تیز است، چون دوست و یا بهتر بگویم شاگرد مرحوم مطهری هستم. به این هم افتخار می کنم. ایشان نسبت به من لطف خاصی داشتند و این لطف فقط به خاطر همین شامه بود. به من می گفتند که تو شامه ات تیز است. بنده بعضی از چیزها را سال ها قبل حدس می زنم که بعضی ها بعد از اینکه واقع شد، باز هم متوجّه نمی شوند و باز هم می گویند خبری نشده است، خوب حالا من چکار کنم که نمی شود؟

بنده قضایای قهدریجان و سیدمهدی هاشمی را در کجا گفتم؟ چند سال قبل از اینکه امام آن را کشف بکنند. و جناب آقای ری شهری حفظه الله تعالی بیایند دادگاه تشکیل بدهند. بنده در کازرون گفتم که یک خاکریز هفتم در اصفهان و قهدریجان هست که این خاکریز هفتم را فقط باید امام فتح بکند. (آن وقت موقع جنگ هم بود و خاکریز اوّل و دوّم ... و هفتم اصطلاح بود.) بعضی ها گفتند چه می گویی؟ گفتم که بنده از روزهای اوّل انقلاب این خاکریز را در اصفهان کشف کردم. ولی هر چه گفتم، کسی گوش نکرد. به دوستان خودمان می گفتم، خیال می کردند که ما سوءظنی داریم یا بحث شخصی با کسی داریم. دیگر نمی خواهم پرده را بردارم و اسامی را ذکر کنم، ولی به هر حال، دوستان ما با تمام حسن نیتی که داشتند، به حرف بنده گوش نکردند. بنده پس از هفت هشت سال خدمت مقام معظم رهبری عرض کردم آقا! این مهدوی کنی گاهی بعضی حرف ها را هفت هشت سال قبل گفته، حالا بعضی از دوستان دارند می گویند که خوب است، این درست است. حالا هم دارم بعضی چیزهای دیگر را می گویم، باز هم یک قدری روی آن تأمل بشود. ایشان گفتند که خوب، اگر این جور نبود که تو مهدوی کنی نبودی! برادران، من شوخی نمی کنم، بنده اگر در انتخابات هم اظهار نظری کردم، هیچ جهت خاصی ندارم. من نه دبیر جامعه روحانیت هستم، و نه از طرف جامعه روحانیت با شما سخن می گویم. هر چه می گویم هم عقیده شخصی بنده است، به جامعه روحانیت هم نچسبانید. این مهدوی کنی است که خودش تک و تنها به میدان آمده است. حرف خودش را می زند، البتّه ممکن است دیگران هم گاهی حرف بنده را قبول داشته باشند، گاهی هم قبول نداشته باشند. من نسبت به آینده هشدار می دهم، احساس خطر می کنم، حداقل از قراین و شواهد و حرکات مشکوک می توان حدس زد و خطرات بزرگی را احتمالاً پیش بینی نمود و از خداوند متعال می خواهم که چنان روزی و چنان خطراتی متحقق نشود. بنده مخلص همه علما و روحانیت و حتّی روحانیون! هستم، و مکرراً بنده گفتم که جناب آقای کروبی از ماست. من به جناب آقای کروبی هیچ گاه توهینی نکردم، و نسبت به دیگران هم توهین نکردم و الآن هم به احدی حمله نمی کنم و اشخاص را اکثراً آدم های خوبی می دانم، مخصوصاً روحانیینی که در صحنه هستند. از نظر شخصی مخلصشان هستیم، ولی اگر من

یک موضع گیری می کنم، همان موضع گیری های شهید مطهری است. اگر مرحوم مطهری آن شبِ کمیته فرمودند این آقا نباشد، نمی گفتند که این آقا آدم بدی است. آن آقا از مبارزین و انقلابیون بود که سال ها در شکنجه بود، وقتی که ما در زندان با هم بودیم، سال ها شکنجه دیده بود. خود من با ایشان بودم، با آقای هاشمی هم پرونده بودیم. اما آن آقا در شناخت افراد، دید صحیحی نداشت، او قبل از انقلاب هم با منافقین نزدیک بود و احیاناً کمک می کرد. هر چه به او می گفتیم نکن، می گفت هدف مشترک داریم. همان آقایی که می گفت آقای مطهری چرا این حرف ها را در مسجد جلیلی می زند، همین آقا بود. ولی آقای مطهری نه به خاطر این که آقا آن شب آن حرف ها را زده، بلکه می گفتند که این آقا ساده است، به ظواهر نگاه می کند، به شعارها نگاه می کند، به بواطن امر نگاه نمی کند، به جهت گیری ها توجهی ندارد. برادران یک کشتی که پر از طلا شد، تنها به این که این کشتی پر از طلاست و سکاندار خوبی هم دارد، نباید اکتفا کرد. باید ببینیم قطب نما به چه سویی نشانه می رود. لذا می بینید که امام قدس سره نسبت به این منافقین هیچ گاه روی خوش نشان ندادند. با این که این ها خیلی تندتر از ما بودند، بیشتر هم در زندان بودند. ولی بحث این نیست که هر کس آمد کشته شد یا زندان رفت ... همین ها بودند که در زندان شربت درست می کردند (در زندان اوین) جلوی ما معمّمین شربت درست می کردند. چون ما می گفتیم کسی که ملحد است، پاک نیست، ما با این ها سر یک سفره ننشینیم، این ها صف ها را با هم مخلوط کرده بودند، غذاها مخلوط، لباس ها مخلوط، کُمُون درست کرده بودند. می گفتیم مارکس از بین می رود، پیامبر صلی الله علیه و آله باقی می ماند. مارکس از بین می رود، علماء و روحانیت باقی می ماند. هزار و چهارصد سال است که این حرکت باقی مانده، البتّه نوسان دارد. پایین می آید، بالا می رود. ممکن است به من فحش بدهند، من خانه نشین هم بشوم، خوب بشوم، ممکن است بنده را منزوی بکنند، شهید هم بکنند، این ها مطلب مهمی نیست. در دنیا هیچ چیزی از بین نمی رود، حق باقی می ماند و اگر دینی و حقیقتی باقی مانده، به واسطه فداکاری آن هایی است که روی حق ایستادند «لا تُلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر الله...» غیر از این نیست. آنجا این ها شربت درست می کردند در زندان، جلوی ما می دادند به بچه کمونیست ها، همین منافقین، می گفتند بخور تا تبرک بشود، یعنی آن بچه کمونیست بخورد تا تبرک شود، آن وقت جلوی روی ما این کار را می کردند. آقایان ما چیزهایی را دیده ایم که شماها ندیده اید، خیلی از شماها عمرتان با اندازه عمر انقلاب هم نیست. البتّه من ادّعا نمی کنم که شما آدم های کمی هستید، خیلی هم بزرگوار هستید، خیلی هم اهمّیّت دارید، خیلی هم ارزش دارید، آینده این مملکت را شماها باید حفظ کنید. ولی خدایا بنده حجت خودم را تمام کردم، می گویم حواستان جمع باشد. ببینید جهت گیری ها کجا می رود، ببینید امام چگونه جهت گیری می کردند، ببینید مقام معظم رهبری چگونه جهت گیری می کنند. یک قدری مسایلی را که ظریف است، با ظرافت نگاه کنید. مسایل اقتصادی مهم است ولی مسایل روحانی و سیاسی ظریف تر است، دقت بیشتر می خواهد. انحراف در مسایل اقتصادی ظریف است، امّا زود می شود فهمید ولی انحراف در مسایل سیاسی و فرهنگی و روحی خیلی دقیق و ظریف است. بالأخره ما اگر انقلاب کردیم، اوّل برای اسلام انقلاب کردیم، بعد هم برای دنیای مردم. و زیر سایه اسلام می خواستیم که دنیای خودمان و مردم درست بشود. حالا هم همین اعتقاد را داریم. و من اگر حرفی زده ام این است و لذا هیچ کسی را مورد حمله قرار نمی دهم، و برای همه نیز احترام قائلم، ولی این احترام مفهومش این نیست که ما هر کسی را برای رهبری خودمان انتخاب کنیم. احترام به جای خود محفوظ، ولی انتخاب، انتخابی است که انسان باید روی آن دقت بکند.

جالب اینکه همین افراد و روزنامه هایی که دم از آزادی و توسعه سیاسی زده و ادّعای مبارزه با انحصارطلبی و خفقان و... دارند و حتّی توهین ها و مطالب زیادی بر علیه بنده چاپ کردند و یک کلمه هم حرف های بنده را چاپ نکردند، اگر راست می گویند سخنرانی من را بنویسند، حرف مخالف مرا هم بنویسند، چرا فقط یک طرفه خوانندگانشان را به قضاوت می برند؟ این ها الآن که اینگونه اند، بعدها چه می خواهند بکنند؟!

جالب تر از این، می گویند «تا رهبری و مردم در صحنه هستند، اجازه نخواهند داد مشروطیت تکرار شود و روحانیت را کنار بزنند»، خوب، بنده هم یکی از این مردم، مگر من جزء مردم نیستم؟ آیا اکنون که نشانه های خطر و انحراف و نفوذ دشمن و خطر استحاله و شبیخون فرهنگی و فریب پاره ای از خودی ها را می بینم، نباید هشدار بدهم؟ خوب، این «مردمی» که به قول آقایان تا در صحنه هستند، نمی گذارند مشروطیت تکرار شود، بنده هم یکی از آن ها، چرا مرا از حق اعتراض و هشدار محروم می کنید؟

در خاتمه از کلیه حضار محترم خیلی معذرت می خواهم، إن شاء الله که روح مرحوم شهید مطهری از بنده راضی باشد، من می دانم که ایشان راضی هستند که من این مطالب را گفتم. اگر من آمدم اینجا فقط برای همین نکته بود که بگویم شهید مطهری، شهید این راه شد. فقط برای این نبود که یک روحانی بود و او را کشتند. معمّم و روحانی زیاد بود، برای اینکه باسواد بود، او را نکشتند، برای این نبود که انقلابی است. چرا اوّل مطهری را که به حسب ظاهر در مبارزه تندرو نبود، کشتند؟ اساس این انقلاب و فرهنگ این انقلاب، به دست مطهری برقرار شد. امام به زبان مرحوم مطهری نگاه می کرد که ببیند چه می گوید، آن امامی که به حرف احدی گوش نمی داد، زیر بار احدی نمی رفت، قاطع بود، خودش خیلی از مسایل را قبل از همه می فهمید، با این وجود نسبت به مطهری اینگونه بود. درباره مرحوم مطهری فرمود: «پاره تن من بود، محصول عمر من بود.»، امام شوخی نکرد که محصول عمر من بود. به خاطر چهار کلمه درس خواندن نبود؛ إن شاء الله امیدواریم که مرحوم مطهری از همه ما راضی باشد، امام بزرگوار از همه ما راضی باشد. إن شاء الله که شما دانشجویان عزیز و بزرگوار، استادان محترم، برای پاسداری از انقلاب و این نظام موفق باشید. خداوند متعال این انقلاب را از شر دشمن داخلی و خارجی محفوظ بدارد. سایه بلندپایه مقام معظم رهبری را مستدام و شهدای انقلاب را از همه ما راضی بدارد و به ما توفیق دهد که در مسیر آن ها حرکت کنیم و إن شاء الله توجهات خاصه ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف شامل همه ما باشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است