در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: [پاره ای از خورشید ص359]، غفاری، حسین ؛


دکتر حسین غفاری:

قدرت علمی

یک روز در همین سالهای آخر قبل از انقلاب در منزلشان خدمت ایشان بودم . به مناسبتی مطالبی گفتند , از جمله اینکه :

افراد از نظر استعداد یادگرفتن و فراگیری مطالب علمی بر دو گونه اند . برخی در سنین جوانی از قدرت فوق العاده ای برخوردارند و تا چند سال می توانند به شدت بیاموزند ولی وقتی به اصطلاح پا به سن می گذارند , دیگر گویی استعداد آنها خشک می شود و فقط به هر آنچه که تا آن موقع آموخته اند اکتفا می کنند و به اصطلاح از کیسه می خورند . عموم افراد و دانشمندان از این سنخ اند .

و برخی از بزرگان ونیز شخصیتهای معاصر و سهیم در انقلاب را که ذکر نام آنها صحیح به نظر نمی رسد , مثال زدند . ولی درباره خودشان گفتند : اما در مورد برخی مطلب طور دیگری است . یعنی همیشه دارای قدرت فراگیری اند من از این دسته ام . من امروز بیشتر از گذشته در خودم آمادگی برای آموختن احساس می کنم . من امروز دلم می خواهد که دائما مطالعه کنم و بیاموزم و تدریس کنم و بیاموزانم . یکی از تفصلات الهی بر من این است که در حالی که بسیاری اهل نظر هر چند سال یک بار در نظریات خود تجدید می کنند و به اصطلاح تغییر رأی می دهند و گاه تا آخر عمر به چندین عقیده متفاوت و متضاد گرایش پیدا می کنند , من از ابتدای جوانی تا حال , حتی یک سطر هم ننوشته ام که بعدا ببینم غلط بوده است . بحمدالله هر چه از همان روزهای اول تا حالا نوشته ام و اندیشیده ام , هنوز هم بر همان عقیده ام . گاه به نوشته های سی سال پیش خودم نگاه می کنم می بینم که البته تکامل پیدا کرده اند , یعنی نظری اجمالی داشته ام که اکنون آن را تفصیل داده ام و پخته تر شده یا یک دلیل برای مطالبی داشته ام و به دلایل دیگری رسیده ام ولی این طور نیست که ببینم چیزی گفته ام یا نوشته ام که اکنون به آن معتقد نیستم و نظرم چیز دیگری است . من این را یکی از الطاف بزرگ الهی به خودم می دانم .

بعد معنوی

استاد از لحاظ روحی و اخلاقی , در یک کلام , اهل واقعیت و مرد حق و واقع بود . مردم عموما به حرفهایی که می زنند , خود عمل نمی کنند یا دست کم به همه آنها عمل نمی کنند . ولی اهل واقعیت , یک دهم یا یک صدم اعمالی را که انجام می دهند , محسناتی را که دارند و فضایلی را که بدان آراسته اند نیز بیان نمی کنند . مردم معمولی که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند , مانند بادکنک هایی اند که روی آب و در فضا , حجمی دروغین و غیر متناسب با جرم خود را اشغال کرده اند . اهل واقعیت , به عکس مانند کوههای یخی درون آب اند که در سطح آب تنها قسمت ناچیزی از آنها نمایان است . استاد این گونه بود .

در تمام سالهایی که من تقریبا همه روزه حتی خارج از درس نیز در خدمتشان بودم , یک کلام و یک جمله و یک حرکت که از آن بوی تظاهر به زهد و تقدس استشمام شود , ندیدم . با آنکه سرتاسر زندگیشان تقوا و تهذیب نفس بود , همیشه رفتاری عادی داشتند . بنده اصلا از ایشان غیبت نشنیدم . با وجود اینکه از نظر مسائل خصوصی و سیاسی و اجتماعی خیلی به من حسن ظن و اعتماد داشتند , یک جا هم نشد که از کسی غیبت کنند . حسادت و مرید پروری که در وجود ایشان جایی نداشت . شبها مقید بودند که زود بخوابند که برای نماز شب کسل نباشند . البته خود ایشان این مسئله را به هیچ وجه اظهار نمی کردند , بلکه می گفتند از نظر جسمی وضعشان طوری است که باید زودتر بخوابند .

خودشان برای من نقل کردند که در جلسه ای که رجال مذهبی و سیاسی , از جمله آقای مفتح و برخی از گردانندگان حسینیه ارشاد حاضر بودند و جلسه مهمی بود و ظاهرا می خواستند برای دانشجویان خارج از کشور به مناسبتی پیام دهند نزدیک ساعت 11 شب که جلسه به جای حساسی رسیده بود , آقای مطهری بلند شده و گفته بودند :

من دیگر وقت خوابم گذشته و نمی توانم بنشینم . باید بروم بخوابم . بعدا بعضیها همین را برای ایشان دست گرفته بودند که[ : آقا حاضر نیست یک ساعت از خوابش را کم کند] ! مردم غافل همیشه اهل بصیرت را سرزنش می کنند . آنها نمی دانستند که ایشان حاضر نبودند حال نماز شبشان را از دست دهند و شب باکسالت در حضور خدا حاضر شوند و می خواستند توجه و حضور قلب داشته باشند .

انسان اهل حقیقت و معنا , اصل برایش زندگی معنوی است . سایر امور , مقدمات و وسائل این زندگی اند . هیچ چیز , نه علم , نه سیاست , نه زن و زندگی و . . . نباید در مقابل حیات معنوی انسان سد راه شود . این نصب العین مردان اهل واقعیت است و مرحوم مطهری از این دسته بود . توحید

در ایامی که سعادت درک محضرشان را داشتم , یک روز نزدیکی های عصر خدمت ایشان در منزلشان بودم . همان روزهایی بود که سردمدار خط فکری گروه فرقان , یعنی حبیب الله آشوری با انتشار کتاب[ توحید] اظهار وجود کرده و سروصدایی به پا شده بود . ایشان آن روز ضمن صحبت هایی که پیرامون این مسائل شد , ناگهان گفتند :

فلانی ! باور بفرمایید اینها نمی دانند توحید اصلا لفظش یعنی چه , حرف توحید را هم نمی فهمند . ولی من ( ظاهرا سوگند یاد کردند ) توحید را همین طور بالعیان لمس می کنم . شب و روز توحید است و توحید را وجدان می کنم و می بینم و اگر احساس وظیفه بکنم , در هر راهی و هر کاری عمل می کنم .

طوری این جملات را می گفتند که بنده مبهوت شدم و انگار به نظرم رسید که تمام فضای اتاق , توحید است .

جامعه و تاریخ

یک روز هنگام مراجعت از درس قم , همراه استاد به تهران آمدیم . ضمن راه صحبت می کردیم , تازه کتاب[ جامعه و تاریخ] را نوشته بودند که منتشر هم نشده بود . این کتاب , بعد از شهادت استاد منتشر شد . ولی من نسخه ای از کتاب را داشتم . در همان ایام در قم درس دیگری را تحت عنوان [ معارف قرآن] شروع کرده بودند که گویا همین بحث جامعه , آنجا هم مطرح بود . ایشان گفتند :

این مطالب را من همه اش را از علامه طباطبایی گرفته ام . یعنی اصولا شاید بیشتر مطالبی را که در کتابها و نوشته های خودم دارم , ریشه هایش را از علامه طباطبایی و خصوصا از[ المیزان] گرفته باشم , علامه طباطبایی خیلی شخصیت عجیبی است . ایشان سبک بیان و اسلوب خاصی دارند . مطالب عالی و عالیترین مسائل معارف را آن چنان به راجتی و در جملات کوتاه بیان می فرمایند که وصف ناشدنی است . حتی خودشان هم گاه توجه ندارند . یعنی به نظر من ایشان مطالب را در یک حالت الهام مانند می نویسند , به طوری که خودشان آن چنان پایبند نتیجه گیری مطقی از لوازم نفایس سخنان خود نیستند و از این جهت حتی مطالب ایشان گاه یک نحو گسستگی هم دارد . ولی من با توجه به این جهات , لوازم منطقی و نتایج و آثار نظریات ایشان را دنبال و تا به آخر استخراج می کنم . این مطالب راجع به جامع و تاریخ , یکی از آن نکات عالی است که از[ المیزان] به دست آورده ام .

مرگ در راه عقیده

گروه فرقان , قبل از انقلاب نوشته هایی منتشر می کرد و پس از انقلاب فعال شد . مرحوم مطهری سخت از این افکار متأسف شدند و احساس خطر کردند و مقدمه معروف کتاب[ علل گرایش به مادیگری] را در تحلیل و نقد عقاید این گروه نوشتند . با انتشار این کتاب , موجی به راه افتاد . مرحوم مطهری نیز مرتبا از من می خواست که آخرین تحولات و تأثیرات این نوشته را در اقشار مختلف و طرفداران این گروه به ایشان اطلاع دهم . در همان ایام , فردی با چند واسطه با من تماس گرفت و پرسید که[ : آیا این مقدمه را شما خودتان نوشته ای و آقای مطهری به کتاب افزوده اند ؟ ]

من هم گفتم[ : خیر , مقدمه اثر خود آقای مطهری است] . و متوجه بودم که این شخص به نحوی در ارتباط با فرقان است . همان شخص , همان روز و یا چند روز بعد به من گفت[ : اگر آقای مطهری بخواهد این روش را ادامه دهد , بچه های فرقان شدت عمل به خرج می دهند] . بعد هم اعلامیه ای از طرف فرقان منتشر شد که در آن نوشته بود[ : هر کس در مقابل افکار ما قرار گیرد , به طریق انقلابی پاسخ او را می دهیم] .

من ایشان را در جریان همه این مسائل گذاشتم ولی ایشان گفتند :

می دانید چیست ؟ اگر قرار باشد که انسان از دنیا برود , چه بهتر که در راه اصلاح عقاید و دفاع از اسلام باشد و من در این راه کوچکترین تردیدی ندارم .


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است