در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: [پاره ای از خورشید ص109]، مطهری، مجتبی ؛


آقای مجتبی مطهری فرزند استاد

حقوق والدین

پدر شهید و معلم بزرگوار , مرحوم حاج شیخ مرتضی مطهری اعلی الله مقامه الشریف نصیحتها و پندهای گران بهایی در مورد احترام , دعای خیر و نیکی به والدین , و همچنین حقوق والدین نسبت به فرزند بیان می کردند . خاطرم می آید که زمانی پدرم گفتند :

گه گاه که به اسرار وجودی خود و کارهایم می اندیشم , احساس می کنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگیم شده و همواره عنایتو لطف الهی را شامل حال من کرده , احترام و نیکی فراوانی بوده است که به والدین خود کرده ام , به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری , علاوه بر توجه معنوی و عاطفی ( با وجود فقر مالی و مشکلات مادی در زندگیم ) تا آنجا که توانایی ام اجازه می داد , از نظر هزینه و مخارج زندگی به آنان کمک و مساعدت کرده ام .

قرآن کریم در سوره[ اسری] ( بنی اسرائیل ) بعد از دعوت به پرستش خدای یگانه , دعوت به نیکی و احسان به پدر و مادر می کند : و قضی ربک الا تعبد الا ایاه و بالوالدین احسانا ( 1 )

این سخن در عین سادگی و روانی , از عمق و حکمتی دقیق برخوردار است و در

واقع خواننده را به اخلاق و معنویت دعوت می کند .

در جای دیگر , خداوند سبحان می فرماید : فلاتقل لهما اف ( 2 ) امام صادق ( ع ) در تفسیر این آیه به نکته لطیفی اشاره می کنند[ : اگر چیزی پایین تر از کلمه اف وجود داشت , خداوند بیان می کرد] .

رسول خدا ( ص ) می فرماید[ : من لعن الله سب والدیه ( 3 ) و باز از سخنان آن حضرت است که[ : کسی که پدر و مادرش را ناراحت و غمگین کند , به تحقیق , عاق شده است] .

به خاطر دارم که مادرم می گفتند[ : مادر آقای حاج شیخ مرتضی مطهری , در میان عروسهایشان به من لطف و عنایت خاصی داشت و این لطف به خاطر علاقه خاصی بود که به فرزند دلبندش شیخ مرتضی داشت , اما این علاقه و محبت مادر و فرزند , دو طرفه بود . در آغاز جوانی , روزی گله کوچکی از مادر ایشان کردم . استاد شهید , به اندازه ای ناراحت شدند که یک روز با من صحبت نکردند . من از آنجا به میزان علاقه و احترام خاص استاد به مادرشان پی بردم و دیگر هرگز در این باره سخن نگفتم] .

من مکرر شاهد بودم که پدر و معلم بزرگوار , مرحوم آقا حاج شیخ مرتضی مطهری , چه در زمان حیات والدینشان و چه بعد از فوت ایشان , برای آنان دعای خیر و از خداوند متعال , طلب مغفرت می کردند . قرآن کریم در سوره نوح می فرماید : رب اغفرلی و لوالدی و لمن دخل بیتی مؤمنا و للمؤمنین و المؤمنات ( 4 )

و در سوره اسری می فرماید : قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا ( 5 ) استاد شهیدمان نسبت به پدر بزرگوار خویش , مرحوم آقای حاج شیخ محمد حسین مطهری , نیز تواضع و احترام خاصی داشتند . به خاطرم می آید هر گاه ما به فریمان ( زادگاه و محل سکونت پدر بزرگم و فامیل پدری ) سفر می کردیم , پدر تأکید خاصی داشتند که ابتدا به منزل پدر و مادرشان بروند . پس از آن , اقوامی را که برای دیدن ایشان و خانواده , به منزل آقای حاج شیخ می آمدند , می پذیرفتند . در موقع رو به رو

شدن با پدر و مادر, دست آنان را می بوسیدند و به ما نیز توصیه می کردند که دست ایشان را ببوسیم .

باز به خاطرم می آید گاهی که از صحبتهای پدر و مادرم دلتنگ می شدم , پدرم می گفتند :

مجتبی ! انسان هیچ گاه از سخن پدر و مادر ناراحت و دلگیر نمی شود . والدین همیشه خیر و سعادت فرزند را می خواهند .

انسان وقتی در فرهنگ اسلامی غور و بررسی می کند , به دو نکته اساسی می رسد که توجه هر فطرت حقیقت طلبی را به خود جلب می کند . یکی در مورد ارزش و حقوق معلم است و دیگر در مورد حقوق والدین . این دو نکته انسان را به حقانیت این دین اللهی توجه می دهد گاه , حتی غیر مسلمانها تحت تأثیر این دو نکته به اسلام روی می آورند . مثلا می توان به داستان زکریا اشاره کرد : ( رجوع کنید به[ داستان راستان] )

[ مادر زکریا مسیحی بود اما خود زکریا در ملاقات با امام صادق ( ع ) مسلمان شد او به خاطر مادرش , از تغییر دین خود سخنی نگفت امام صادق ( ع ) به او فرمود که به مادرت بسیار نیکی و احسان کن . زکریا توصیه امام را به کار بست . مادر که از تغییر روش فرزند و این همه احسان و محبت او تعجب کرده بود , از فرزند سؤال کرد : تو سابقا این طور به من محبت نمی کردی حال چرا این قدر به من نیکی می کنی واحترام می گذاری ؟ زکریا به ناچار , جریان ملاقات خود با امام صادق ( ع ) و مسلمان شدنش را به مادر گفت مادر که تحت تأثیر چنین اخلاقیاتی قرار گرفته بود , در لحظه های آخر زندگی , مسلمان می شود . به این ترتیب , مسلمانان برای تشیع و دفن جنازه مادر زکریا آماده می شوند] .

روش مطالعه استاد شهید

از خصوصیات پدر بزرگوارم , استاد شهید , این بود که به مطالعه و تحقیق علاقه شدیدی داشتند و از وقت و عمرشان کمال استفاده را می کردند . در یکی ازروزهایی که به کتابخانه ایشان رفته بودم و با کنجکاوی و دقت به کتابهای ایشان نگاه می کردم , پدرم به من گفتند :

مجتبی ! من در طول عمرم , خیلی کتاب خوانده ام . رشد و کمال علمی خود را نیز تا حدی مرهون همین مطالعه و تفکر می دانم .

ناگفته نماند که پدرم در طول روز , هشت تا ده ساعت را به تفکر و مطالعه می گذراندند . در دانشکده الهیات اتاق مخصوصی داشتند که ساعتهای آزاد و غیر درسی خود را درآنجا به تحقیق و تفکر می گذراندند . یادم هست زمانی که دانشجوی الهیات بودم , پدر بزرگوارم به من گفتند :

مجتبی ! انسان باید این طور از وقت و عمر خویش استفاده کند ببین , حالا معنی کار و کوشش را بهتر می توانی درک کنی .

یک روز دیگر که برای دیدن ایشان به کتابخانه رفته بودم , گفتم[ : پدرجان چرا شما با اینکه میز و صندلی دارید , بیشتر اوقات از آن استفاده نمی کنید ؟ من دیده ام که شما برای کار علمی و پژوهشی , روی تخت می نشینید و تکیه می دهید] .

پدرم در پاسخ گفتند :

میز و صندلی به درد دانشگاهیان و روشنفکران می خورد . ما با خوی و خصلت طلبگی انس گرفته ایم آن کارها با روحیه ما آخوندها جور در نمی آید . خاطرات استاد

یکی از خاطرات جالب و شگفت انگیزی که از پدرم به یاد دارم , داستانی است که در مورد پاکی و خلوص و تقرب به سوی خدا شنیده ام . این داستان را پدرم از استاد عالیقدر خویش , حضرت آیت الله العظمی امام خمینی شنیده بودند . داستان چنین است :

زمانی میرزا آقا شیخ عباس قمی , مؤلف[ مفاتیح الجنان] , مرد با تقوا و فضیلتی که کتابی هم آقای علی دوانی در مورد ایشان نوشته اند , به زیارت قبر حضرت امیر ( ع ) در نجف رفتند . پس از زیارت به محوطه اطراف برگشتند . در اطراف حرم حضرت امیر ( ع ) قبرستانهای زیادی هست . مؤلف[ مفاتیح] نقل می کرد[ : برای زیارت قبرستانها قدم زنان راه

افتادم . ناگاه صدای عجیبی نظرم را جلب کرد . صدا مانند نعره شتری بود که کوهانش را داغ می کنند . تعجب کردم . زیرا شتری در آن قبرستان ندیده بودم . عجیب تر اینکه صدا هر لحظه شدیدتر می شد . به اطراف خود دقت کردم , ابتدا چیزی نیافتم , اما بعد متوجه جنازه ای شدم که برای دفن و غسل به قبرستان می آوردند . تازه متوجه شدم که این صدای مهیب , مربوط به جنازه هاست و من فریاد ونعره این مرده را می شنوم . اما غسالها و تشیع کنندگان جنازه , چنین صدایی را نمی شنوند . آنها حتی با تعجب به من نگاه می کردند که چرا این فرد , مبهوت و شگفت زده شده ! مگر تا به حال جنازه ندیده است ؟]

استاد و نهضت 15 خرداد 1342

نهضت مقدس اسلامی , از پانزدهم خرداد ماه 1342 به رهبری حضرت آیت لله العظمی امام خمینی آغاز شد . در این نهضت , روحانیت نقش ویژه ای را بر عهده داشت . عده زیادی از روحانیان و واعظان مشهور تهران دستگیر و زندانی شدند .

من آن زمان , حدود ده یا یازده سال داشتم که پدرم به وسیله عمال رژیم دستگیر شد . پلیس های سازمانی برای دستگیری افراد , نیمه شب که سکوت همه جا را فرا گرفته بود , به منزل آنها می رفتند . پدرم نیز از این قاعده مستثنا نبود . صبح که از خواب برخاستم , مادرم به من گفت که او به مسافرت رفته است و چند روز دیگر باز می گردد , اما من چند ساعت بعد , حقیقت را فهمیدم .

آن روزها دقیقا به یادم هست . از هنگام دستگیری پدرم تا آزادی او روز شماری می کردم ایشان حدود چهل و سه روز در زندان بودند .

خاطره ای ازشب شهادت استاد شهید

دقیقا یادم هست که سه شنبه , یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 هش بود پدرم نماز مغرب خود را به جای آوردند . ساعت حدود هشت شب بود ابتدا از من و برادرم خواهش کردند که او را به جلسه هفتگی سیاسی که آن شب در منزل یکی از آقایان در دروازه شمیران تشکیل می شد برسانیم . اما پس ازمدتی گفتند[ : دیگرشما لزومی

ندارد که بیایید . یکی از دوستان با اتومبیل به دنبالم می آید و من همراه ایشان می روم] .

بعد از نماز , ایشان برای تنظیم و مرتب کردن یادداشت ها و کارهایشان به کتابخانه رفتند . من نیز که برای اقامه نماز , جانماز و مهر پیدا نکرده بودم , به کتابخانه رفتم تا یکی از جانمازهایی را که غالبا مهمانها ازآن استفاده می کردند , بردارم . در همین وقت , مادرم به کتابخانه آمدند و گفتند[ : مجتبی ! در اتاق دیگر , جانماز هست . چرا از جانمازهایی که برای مهمان هاست , استفاده می کنی ؟]

گفتم[ : مادرجان در اتاقهای دیگر , مهر و جانماز پیدا نکردم] . در این وقت , پدرم گفتند :

مسئله ای نیست , مهم , انجام فریضه نماز در اول وقت است . نماز از هر چیزی با ارزش تر و مهمتر است .

این آخرین سخنانی بود که از پدر بزرگوارم شنیدم پس از لحظاتی , دوست پدرم به منزل ما آمدند و ایشان را برای شرکت درجلسه بردند . پدرم رفت , اما دیگر پیش ما بازنگشت , بلکه به دیدار معشوق حقیقی خود , خداوند سبحان , شتافت .

پاورقی :

(1) سوره اسری , آیه[ : 23 خدای تو حکم فرموده که جز او هیچ کس را نپرستید و درباره پدر و مادر نیکویی کنید] .

(2) سوره اسری , آیه[ : 23 به پدر و مادر اف نگو] .

(3) حدیث[ : خدا لعنت کند کسی را که به پدر و مادرش ناسزا گوید].

(4) سوره نوح , آیه[ : 28 پروردگارا مرا و پدر و مادر من و هر که به خانه ( یا به کشتی من ) داخل شود و همه مردان و زنان با ایمان را ببخش] .

(5) سوره اسری , آیه[ : 74 بگو پروردگارا ! چنان که پدر و مادر مرا ازکودکی به مهربانی بپروردند , تو در حق آنها رحمت و مهربانی فرما] .

 

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است