در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه - اطلاعات - تاریخ شمسی نشر 12/02/1386، ؛


اشاره :

این مقاله در 1363، به مناسبت پنجمین سالگرد شهادت استاد بزرگوارم مطهری - كه رضوان خدا بر او باد - چاپ شد.[1] البته اگر امروز بنا بر نوشتن آن بود، شاید نقد و نظرهای دیگری هم در آن می آوردم، اما به نظر می رسد محورهای مفهومی همان نوشته 16 سال پیش نیز همچنان جای طرح دارد كه البته این واقعیت از جهتی علامت خوبی نیست. پس به پیشنهاد دوست محترمی، همان مقاله را - تنها با چند ویرایش محدود صوری در بعضی عبارات - مجددا می خوانید، به رسم عرض ادبی شاگردانه به خاطره زحمات آن معلم خاطره انگیز و معرفت خیز:

هر روز كه بر انقلاب اسلامی می گذرد، نیازهای عمیق فكری و آموزشی جامعه جوان ایران محسوس تر می شود، حجم و وسعت و عمق كار بیشتر خودنمائی می كند و خلاء حضور مردی چون معلم بزرگوار، شهید مطهری در مجموعه روحانیت محسوس تر می گردد. مطهری، بنا به تعبیر خودش - در سخنرانی دانشگاه شیراز در آبانماه 1348 - صاحب دو حیات علمی حوزوی و دانشگاهی بود. اما زندگی اصیل حوزوی و روحانیش، و برآمدنش از شیوه تعلیم و تربیت و سلوك علمی حوزه، او را از درك نیازهای فضای پرالتهاب و پرطنین دانشگاه، و اذعان به اهمیت نقش مسلم آن در تحول فرهنگی جامعه ما باز نمی داشت، و حیات پربار و فعال دانشگاهیش نیز او را از درك اهمیت محوری حوزه و نیازهای آن منع نمی كرد و از زی طلبگی و روحانیش خارج نمی ساخت. او خود آشكارا بدین توفیق مباهات می كرد. خوب بیاد دارم كه در همان سخنرانی، در جمع كثیری از دانشگاهیان و دانشجویان شیراز، وقتی یكی از اساتید متدین دانشگاه در معرفی او گفت كه: بعضیها از لباس روحانیت كسب آبرو می كنند اما، مطهری كسی است كه لباس روحانیت به او افتخار می كند، فرمود: قبل از ورود در بحث، لازم است جمله ای را كه گفته شد تصحیح كنم. من كه هستم كه این لباس به من افتخار كند، من هرچه دارم از این عبا و این عمامه دارم، این عبا و عمامه وجود مرا بر می شمرد.

از او سخنی به یاد دارم كه باری از عمق و معنا را بر دوش می كشد و بخصوص برای آنانی كه او را می شناسند و میزان و عمق عرق دینی اش را می دانند، حجم بزرگی از احترام و خضوع نسبت به شخصیت علمی او را با خود می آورد. عصر یكی از روزهای سال 55 كه به روال مالوف - غالبا هفته ای دو روز - به خدمتش رفته بودم و او پس از شركت در جلسه شورای دانشكده الهیات به كتابخانه و اطاق كارش در منزل بازگشته بود، ضمن بازگو كردن آنچه در شورا [2] گذشته بود فرمود (نقل به مضمون): در شورا گفتم كه بعضی كه در بیرون دانشگاه آنها را استاد می نامند، در كلاس دانشگاه فقط خطیب اند و بجای درس دادن سخنرانی می كنند و شعار می دهند. و بعد اضافه كرد: اما من كه لباس روحانی دارم و هیچگاه بی وضو سر كلاس حاضر نشده ام، هیچگاه در كلاس مبلغ نبوده ام، من همواره در كلاس معلم بوده ام، كلاس جای تعلیم است نه جای تبلیغ.

از سیاق این بیان، كه هر چند در موضع خاص بیان شده، معنای عام دارد، واضح است كه منظور او از كلمه تبلیغ در این مقام و در این عبارت، یكی از معانی اصطلاحی و عرفی امروزی آن است و نه اصل معنای لغوی و قرآنی آن كه تعلیم را هم شامل می شود. چرا كه در عرف مصطلح امروز برخورد تبلیغی (یا تبلیغاتی) برخوردی است تزریقی، شعاری و خطابی و خالی از محتوا و معنای محصل علمی، كه تنها بر عنصر تهییج عواطف افراد خالی الذهن تكیه می كند تا بر اساسی منطقی و عقلانی كه ذهن را استواری و غنا می بخشد و به پایگاهی محكم می كشاند. در حالیكه در قرآن كریم ریشه واژگانی بلغ و مشتقات ابلاغ و تبلیغ در مفهوم و معنای عام رسانیدن به انتهای مقصد رسالت و یا سرحد كفایت[3] به كار رفته است كه تعلیم هم یكی از لوازم آن است.

مطهری كه معلم بود بر طاقچه اطاق كار و درسهای خصوصی اش، در كنار عكس های پدر و اساتیدش، این آیه زیبای قرآن را در قاب خاتمی گذاشته بود كه: الذین ییلغون رسالات الله ویخشونه ولایخشون احدا الا الله (آنان كه پیام های خدا را می رسانند و از او می ترسند و از هیچكس جز خدا نمی ترسند). و در این راه، در آن زمان كه جوشكنی ها و خط شكنی ها، در دو سوی سنت گرائی بی پایه و روشنفكر مآبی بی مایه، شهامت و اخلاص بسیار می خواست و با وجیه المله شدن از هر دو سو جور نمی آمد، خط شكنی ها و جوشكنی های بسیار داشت. اساس حركت او برخورد از موضع تعلیم كتاب و حكمت بود. به خوبی دریافته بود كه ابلاغ رسالات پروردگار - همچنانكه قرآن كریم در جای جای خود، تقریبا به یك سیاق تكرار كرده است - بر سه پایه تلاوت آیات الهی، تزكیه و تعلیم كتاب و حكمت قرار دارد[4].

تلاوت در اصل به معنای تبعیت و ازپی رفتن است[5] كه یك صورت آن پی در پی خواندن، و درپی تدبر در آیات رفتن است. تدبر در آیات ملفوظ و مكتوب، كه نشانه پروردگار و همان صورت تنزل یافته آیات وجود و حقایق آفرینش و مبین آن است. تا چشم انداز عقل و دید باطن گشوده شود و ذهن برای دریافت معانی و درك هماهنگی هستی و حركت عالم و اتصال به آیات وجود آماده گردد و به تبعیت از احكام الهی رو كند[6].

تزكیه جان و خرد از نتایج و آثار چنین تلاوتی است كه پس از آن زمینه تفكر خلاق و دریافت اصول معارف و احكام و رسیدن به آراء استوار فراهم می شود. و این همان ورود به مرحله تعلیم كتاب و حكمت است. كتاب به معنای عام آن، همان امور و حقایق ثابت و واجب هستی است، و تعلیم آن فرا گرفتن قوانین و احكام و قدرت اجتهاد در آن است. و حكمت مجموعه معارفی است كه مقدمه، و یا موجب تحكیم آراء روشن و استوار، و پا بر جا شدن خویهای پسندیده و تنظیم راه حیات، به معنای اعم آن، است[7].

از مقصد دور نیافتیم. غرض تذكر این نكته واضح بود كه تعلیم كتاب و حكمت در فضای ابلاغ رسالات پروردگار، در كنار تلاوت آیات و تزكیه، شانی و هویتی مخصوص به خود دارد. و گفتیم كه استاد شهید كلاس و فضای آموزش را به این معنی جای تعلیم می دانست و نه جای برخوردهای تبلیغی به معنای تزریقی و خطابی و شعاری كه طبعا نمی تواند مقدمه و یا موجب نیل به آراء استوار باشد.

استاد در سخنی كه در بالا از او نقل شد فرمود كه هیچگاه بی وضو به كلاس نرفته است و این خود اشاره ظریفی است كه توجه به روح تلاوت آیات و تزكیه جان و خرد را به عنوان زمینه تعلیم گوشزد می كند و چشم دل ما را به روشنائی واتقوالله و یعلمكم الله[8] توجه می دهد. اما از نظر او تقوای تعلیم اقتضا می كند كه وقتی ذهنی و دلی اعتماد كرد و دریچه خود را بر زبان و قلمی گشود، حرمتش را پاس دارند و با برخوردهای تحمیلی و تزریقی به بازی اش نگیرند. همین تقوای تعلیم است كه باعث می شود مطهری پس از انتشار جلد سوم اصول فلسفه، قبل از جلد چهارم، جلد پنجم را منتشر كند و در مقدمه آن بنویسد كه پاورقی های جلد چهارم هنوز كامل نیست. ایشان در ذكر دلیل آماده نشدن جلد چهارم گفته بودند - و از آیت الله مهدوی كنی هم این نقل به مضمون را شنیدم - كه: چون در مطالب مربوط به پاورقی های این جلد هنوز خودم نیاز به تعمق دارم، باید مدتی در آن غور كنم، و تا مطلب برای خودم كاملا و صد در صد پخته و هضم نشود، آن را به ذهن دیگران عرضه نمی كنم. رضوان خدا بر معلمی باد كه افكار و اذهان و استعدادهای پاك، به عنوان خزائن بالقوه حكمت، تا به این پایه برایش ارجمند و محترم باشد. منظور ما از حضور و ظهور عنصر تعلیم و گریز از تزریق و تحمیل در آثار او همین روح است.

عنصر تعلیم همان بذری است كه در زمین های ذهنی كه از تعمق و تدبر در آیات وجود مزكی و مستعد شده است نطفه حكمت می كارد، و دانه گرده ای است كه شكوفه استعدادها را بارور می كند، كه بدون آن عطرافشانی و شكوفه ها دیر نمی پاید، و میوه ای و هسته ای ببار نمی آید كه منشاء رویش شكوفه های عطرآگین دیگری باشد.

برخورد تعلیمی، اولا مایه علمی و كار مستمر می خواهد، و ثانیا ببار نشستن آن درخت صبر و حوصله طلب می كند و یك شبه و یك روزه در نمی رسد و به چشم نمی آید و به به و چه چه های آنی به دنبال ندارد. در صورتی كه برخوردهای شعاری و خطابی نه مایه چندانی می خواهد و نه كار مستمر، و در ارزیابی عوامانه پرهیاهو و پرانعكاس است. اما به قول قرآن: كفی است كه به كنار افتاده و نابود می شود[9] . شاخص آثار قلمی و زبانی استاد همان محتوای تعلیمی آن است، كه در آن سالها كه می نوشت و می گفت همیشه با استقبال انبوهی مواجه نمی شد، و گاه، نه در میان دشمنان كه حتی در میان دوستان علاقه مند به اسلام، بسیار مهجور می افتاد. اما اخلاص او بیش از آن بود كه به هیاهو تن در دهد كه می دانست كه آنچه كه به مردم نفع رساند در زمین می ماند. (اما ما ینفع الناس فیمكث فی الارض). [10]

حسن دیگر برخورد تعلیمی آن است كه معلم و متعلم را به نواقص و كمبودهای خویش آگاه می كند و در كنار هر سوالی كه پاسخ می دهد مدخلی بر سئوالات جدیدی می گشاید، و در نتیجه حركت فكر را استمرار می بخشد و از ركود و جمود آن مانع می شود تا آن را به مرز شهود برساند. ودیگر آن كه حدود و ثغور كار فكری در یك برخورد تعلیمی مشخص است و شاگرد، حوزه های مختلف معرفتهای ممكن را با یكدیگر خلط نمی كند.

* * * *

این نیز یكی از مشخصات بارز برخورد استاد به هنگام تدریس بود. وقتی كه درس فلسفه می داد شاگرد می توانست بدون آنكه تصور كند كه با یك روحانی مسلمان معتقد سروكار دارد، بهره علمی و عالمانه ببرد. و نیز چنین است وقتی كسی آثار فلسفی اش را می خواند. چرا كه رشته فكر منظم است و توالی منطقی دارد. قدم به قدم هم محتوی می دهد و هم اجازه تشكیك. دست را می گیرد و پا به پا می برد تا شیوه راه رفتن بیاموزد. نه تنها در آثار فلسفی و در كلاسهایش، كه در همه آثار و منبرهایش، البته به تناسب مخاطبانش، بالاخره سرانجام، برخورد او برخورد تعلیمی است، نه تزریقی و خطابی. حتی فرازهای عرفانی بحث هایش هم نهایتا تعلیم عرفان است و نه تزریق آن. و باز حتی در سنت ذكر مصیبت در پایان منبرهایش هم عنصر تعلیم بیش از مایه هیجان دخالت دارد.

جوهر تعلیم مخلصانه است كه آثار و خاطره او را جوهر دوام و قرار می بخشد. گفتم تعلیم مخلصانه، چرا كه در نظر او تعلیم یك تكلیف است و معلمی پیامبری است. می فرمود: آنچه كه به رسول اكرم (ص) ختم شد رسالت تشریعی بود وگرنه رسالت تبلیغی - در اینجا به معنای قرآنی ابلاغ رسالات - بعنوان یك تكلیف همچنان باقی است. و پیامبر (ص) معلم همه طبقات جامعه است. مطهری نیز چنین است و از این شانیت های كاذب كه بعضی صاحبان علم و قلم به خود می بندند پرهیز دارد. او كه در اصول فلسفه استاد فلسفه است، در داستان راستان معلم دبستان می شود و به این افتخار می كند، آنجا كه در مقدمه داستان راستان می گوید: . . . حتی بعضی پیشنهاد كردند كه حالا كه زحمت این كار را كشیده ای پس لااقل به نام خودت منتشر نكن! من گفتم چرا؟ مگر چه عیبی دارد؟ گفتند اثری كه به نام تو منتشر شود لااقل باید در ردیف همان اصول فلسفه باشد، این كار برای تو كوچك است! او از این منطق به عنوان یك بیماری اجتماعی نام می برد و آن را دلیل فقر ما از لحاظ داشتن كتب سودمند بر می شمارد. اصالت دادن به عنصر تعلیم، و تكلیف در تعلیم است كه مطهری فقیه فیلسوف را به نوشتن مقالات حقوق زن در اسلام در مجله زن روز می كشاند و تحمل نیش و جور را هم بر او آسان می كند. می فرمود: می بینیم كه این مجله بهرحال بدست گروهی از زنان و دختران مسلمان می رسد. تكلیف دیدم كه در این فضای پر از تحریف اصل سخن اسلام را به آنها برسانم. و نیز چنین بود كه ابائی نداشت كه سنت شكنی كند و به عنوان یك روحانی و مجتهد وزین و شناخته شده، قلم اش را در روزنامه های آن روز ، در پاسخ دادن به شبهاتی كه یك فیلم سینمائی درباره یك حكم فقهی ایجاد كرده بود بگرداند.

و باز چنین است كه فقیه فیلسوف متكلم ما كه عدل الهی می نویسد، وقتی می بیند كه از یكی از سرمایه های گرانقدر و كم نظیر تاریخ عرفان و ادب اسلام و ایران، حافظ، قلندر یك لا قبای كفرگوی منكر و لاابالی و بی اعتقادی می سازند و به خورد مردم می دهند، در مقدمه علل گرایش به مادیگری و بعدها در دانشكده الهیات به دفاع از حریم حرمت او جسورانه قد می افرازد و دلهای مشتاق تماشای راز را به تماشاگه راز می كشاند و وقتی این سوال و وسوسه كه: آیا احساسات دینی و میهنی ما الزاما متضاد و متناقضند؟ بالا می گیرد، خدمات متقابل اسلام و ایران را می نویسد و آبی از منطق و انصاف و شعور بر آتش بی منطقی و بی انصافی می ریزد. و برخوردش چون از تزریق و تحمیل بدور است بر دل می نشیند آنچنان كه ایرانی مسلمان را از مسلمان بودنش مفتخر می كند و مسلمان ایرانی را از ایرانی بودنش شاد می سازد. ببینید برخورد تحلیلی او را با تقابل كاذبی كه در آن روزها میان زبان عربی (كه از نظر او، برای ما، زبان قرآن است و نه زبان قوم عرب) با زبان فارسی، بعنوان زبان ملی ما و زبان دوم عالم اسلام، دامن زده بودند:

اصولا تنوع زبان علاوه بر اینكه مانع پذیرش اسلام نیست، وسیله ای برای پیشرفت بیشتر این دین محسوب می شود. چه هر زبانی می تواند بوسیله زیبایی های مخصوص خود و قدرت مخصوص خود خدمت جداگانه ای به اسلام بنماید.... چه خوب بود كه چند زبان دیگر همچون زبان فارسی در میان مسلمین وجود داشت كه هر یك می توانستند با استعداد مخصوص خود به اسلام خدمت جداگانه ای بنمایند. . . . شگفتا! مگر پذیرفتن اسلام مستلزم اینست كه اهل یك زبان، زبان خود را كنار بگذارند و به عربی سخن بگویند. یكی از مظاهر خدمات ذوقی و احساسی ایرانیان به اسلام خدماتی است كه از راه زبان فارسی به اسلام كرده اند. ادبا و عرفا و سخنوران ایرانی حقایق اسلامی را با جامه زیبای فارسی به نحو احسن آرایش داده اند. . . . شعر فارسی و نثر فارسی در طول 12 قرن از مضامین قرآن و حدیث به شدت متاثر بوده است. اغلب مضامین عالی عرفانی و موعظه ای فارسی ریشه قرآنی یا حدیثی دارد و تحت تاثیر قرآن و سنت راه تعالی را طی كرده است.[11]

در فضای آموزش موثرترین عامل پرهیز از افراطها و تفریطها و حب و بغض های نامعقول و نامربوط برخورد تعلیمی است. كه از انعقاد فكر جلوگیری می كند. . لازمه محیط تعلیم تفكر آزاد است. پیشرفت و تكامل بشر در گرو این آزادی است[12]. هر مكتبی كه به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفكر باشد و به عكس هر مكتبی كه ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلو آزادی اندیشه و آزادی تفكر را می گیرد، اینگونه مكاتب ناچارند مردم را در یك محدوده خاص فكری نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگیری كنند. این همان وضعی است كه ما امروز در كشورهای كمونیسیتی می بینیم.[13] اما هر عقیده ای ناشی از تفكر صحیح و درست نیست. بسیاری از عقاید یك سلسله عادتها و تقلیدها و تعصب هاست. عقیده به این معنا نه تنها راه گشا نیست كه به عكس نوعی انعقاد اندیشه به حساب می آید. یعنی فكر انسان در چنین حالتی، به عوض اینكه باز و فعال باشد، بسته و منعقد شده است. و در اینجاست كه آن قوه مقدس تفكر به دلیل این انعقاد و وابستگی در درون انسان اسیر و زندانی می شود. استاد بر این نكته بسیار ظریف انگشت می گذارد كه احترام به تفكر نباید با احترام به انعقاد فكر اشتباه شود. به این معنی یك متفكر نمی تواند هر عقیده ای را، ولو آنكه حاصل جهل و عادات و تعصب ها باشد مقدس و محترم بشمارد، كه این اغراء (كشایندن) به جهل است.[14]

یكی از شعارهایی كه بین سال های 52 تا 55 ، بعنوان جمله ای مسلم و قطعی از امام حسین (ع) زیاد بر سر زبان جوانهای پرشور افتاده بود، جمله ان الحیو عقید و جهاد بود. شعار زدگی چنان جو را پر كرده بود كه كمتر مجال چون و چرا در معنای تحلیلی این جمله را به اذهان می داد. اول بار مطهری، از همان پایگاه تعلیمی خویش، ندا در داد كه این جمله اصلا معقول نیست. چگونه می شود حسین (ع) حیات را مطلق هر عقیده ای و جهاد در راه آن دانسته باشد. می فرمود: احتمالا این شعار ساخته یك شاعر مصری است و در هیچ كتابی كه از 50 سال قبل به آن طرف نوشته شده باشد یافت نمی شود. افراط در جو شعار دور از شعور و زمینه التقاط چنان بود كه این برخورد استاد برای بعضی از بزرگان هم غافلگیر كننده و هم بحث انگیز بود. بیاد دارم كه شبی در بحث منبرش در مسجد جاوید همین نكته را باز هم مطرح كرد كه به بعضی شخصیتهای روحانی مطرح دیگر در آن ایام هم كه در مجموعه آن سخنرانیها مشاركت و مباشرت داشتند گران آمد.

برخورد تعلیمی از تفریط، و هراس از تفكر نیز جلوگیری می كند و جسارت تفكر آزاد می دهد، و فرد را در قضاوت هایش در مقایسه میان حوزه های مختلف معرفت متعادل و معقول می كند. و چنان نمی شود كه از ترس اشتباه، اصلا حركت فكری صورت نگیرد و از ترس سقوط، سواركاری بر مركب راهوار تفكر را تمرین نكنیم. در این میان، روش مطهری دلگرم كننده و جسارت بخش است. با سفارش به تقوی و تزكیه از لغزشگاهها بر حذر می دارد و در عین حال به حركت تشویق می كند و جسارت علمی می دهد.

در مباحث شناخت، آنجا كه اشكالات كانت را در مساله شناخت مطرح می كند، چه منصفانه و احترام آمیز می فرماید: فرق است میان اشتباه كردن یك فیلسوف، حتی با اشتباه نكردن عامی. یعنی اشتباه كردن یك فیلسوف بر اشتباه نكردن یك عامی ترجیح دارد، تا چه رسد به اشتباه عامی. و بعد توضیح می دهد كه یك متفكر قهرمانی است كه برای صعود به قله های فكر و یافتن چشم اندازی وسیع تر، از پیچ ها و دره های بسیار می گذرد و بالا می رود. اتفاقا ممكن است در یك مرحله هم پایش بلغزد و سقوط كند اما آنكه در دامن كوه می ایستد و فقط تماشا می كند و قدمی هم به بالا نمی گذارد، البته سقوط هم نمی كند. قهرمان مرده است. و آن یكی سالم در دامنه ایستاده: همان سقوط او، همان مرگ او فضیلت دارد بر نمردن دومی.[15]

صاحبان برخورد تعلیمی با صداقت و دور از فریب و ریا و جنجال، بهر حدی كه كمك می كنند تا اندیشه ها از پیچ و خمها بگذرند و از تنگ نظری رها شوند. و در افقی بلندتر جای گیرند، در جا و حد خود مورد احترام بسیار مطهری بودند. نحوه برخورد او به آراء فلسفی متفكران در آثارش، نشانه این مدعاست. احترام به اصل تعلیم و حرمت معلم او را وا می دارد كه ما را به پرهیز از قضاوت های تند و تنگ نظرانه فرا خواند. حدود یك هفته قبل از شهادتش مرا، كه در آن وقت بنا به نظر و امر او در رادیو تلویزیون مسئولیت داشتم، صدا زد و در پایان سفارش هایی كه داشت فرمود: از آدم هایی مثل آقای راشد در رادیو استفاده كنید. مبادا در این جو تند، به بهانه های واهی و جاهلانه به كسی مثل او بی مهری و كم لطفی شود.

كوتاه سخن، در زمینه ای از تلاوت آیات و تزكیه جان و خرد، برخورد تعلیمی به آن معنی كه گفتیم، معقول ترین و كارآترین راه پیشگیری از عوام زدگی، روشنفكر زدگی، سنت زدگی، انقلاب زدگی، سازمان زدگی، گروه زدگی، قشری زدگی، عرفان زدگی، علم زدگی، فلسفه زدگی، و هر زدگی دیگر از این قبیل است. و اگر بخواهیم پای در پایگاه تعلیم داشته باشیم، باید در مقابل درجه ای از حقیقت كه از آن بر می آید مقاومت نكنیم. باید تسلیم حقیقت، یعنی مسلمان باشیم. اگر - البته به این معنی[16] - اول مسلمان بودیم و بعد عارف، و بعد فیلسوف، و بعد عالم و روشنفكر، و بعد انقلابی، امید كه سر در راه فلاح داشته باشیم.

در پایان، اگر در انتخاب واژه ها و تعبیرات و توضیح مفاهیم و تعابیر خامی و قصوری یافته شد، بزرگان با عنایت به روح سخن و حسن نظر خویش اصلاح و تكمیل خواهند فرمود. باشد كه روح بزرگ و دل سوخته استاد بزرگوارم، شهید صداقت و غیرت فكری، علامه مرتضی مطهری از این بی بضاعت خشنود گردد.

رضوان و بركات خداوند بر او.

اردیبهشت 1363 شمسی


*از شاگردان استاد مطهری

[1] كیهان فرهنگی شماره 2، اردیبهشت 1363، صفحه 37-39. مقاله : شهید غیرت فكری؛ علامه مرتضی مطهری

[2] شورای مذكور پس از اهانت یك استاد آن روز دانشكده الهیات در سر كلاس به مقدسات اسلامی و درگیری دو دانشجوی مسلمان با او، كه به اخراج آن دو منجر شده بود، تشكیل یافته بود. این ماجرا سرانجام به بازنشسته شدن استاد مطهری و آن استاد دیگر انجامید.

[3] علامه طبرسی و بیضاوی بلاغ را در آیه "ان فی هذا لبلاغا لقوم عابدین" (سوره انبیاء:106) كفایت معنی كرده اند.

[4] در چهار جای قرآن برنامه رسالت و بعثت رسول اكرم (ص) در قالب این سه محور بیان شده است. در سوره جمعه آیه 2، سوره آل عمران 164، سوره بقره آیه 151 و 129. اینكه در سه آیه اول تلاوت آیات الهی و تزكیه مقدم بر تعلیم كتاب و حكمت ذكر شده شاید نشانه آن باشد كه با پی در پی خواندن و تدبر در آیات و تزكیه جان و خرد است كه استعدادها می روید و آماده شناخت دریافت مبانی احكام كتاب می شود و به شناختی محكم و نفوذ ناپذیر از مبداء و معاد و به حكمتی شهودی و ناشی از نظام وحی دست می یابد كه شك و ظن در آن راه نیابد. و اینكه در آیه چهارم كه دعای ابراهیم خلیل (ع) است تلاوت آیات و تعلیم كتاب و حكمت بر تزكیه مقدم آمده است شاید نشان دهد كه گویا چشم انداز و منتهای آرزوی ابراهیم خلیل همین تزكیه جانها و خردها بوده است (استفاده از طالقانی، پرتوی از قرآن).

[5] مثل والقمر اذا تلیها، قاموس قرآن: اقرب الموارد، مفردات راعب.

[6] همین است كه در قرآن كریم (آیه 121 سوره بقره) پس از آیاتی كه از اندیشه های درونی و تعصبات و غرورهای اهل كتاب پرده بر می دارد آن دسته را كه كتاب آنگونه كه حق تلاوت آنست تلاوت می كنند یعنی آن را از روی تدبر و دقت می خوانند (اعم از اینكه مراد از كتاب در اینجا تورات، انجیل، و یا قرآن باشد) استثناء می كند (استفاده از علامه طباطبائی، المیزان و طالقانی، پرتوی از قرآن).

[7] مجمع البیان، سوره بقره، ذیل آیه 32: حكمت آنست كه ترا بر امر حق كه باطلی در آن نیست آگاه كند. مفردات: حكمت رسیدن به حق به واسطه علم و عقل است.

[8] سوره بقره آیه 282: تقوای خدا پیشه كنید، و او می آموزد شما را و او به هر چیزی بسیار داناست.

[9] سوره رعد آیه 17.

[10] همان آیه.

[11] خدمات متقابل اسلام و ایران، صفحات 114، 115، 111 و 667.

[12] سخنرانی در دانشكده الهیات در 2/12/1357، پیرامون انقلاب اسلامی، صفحات 8 و 9 و 10

[13] همان

[14] همان

[15] شناخت (درسهای كانون توحید)، صفحه 99 و 100.

[16] در توضیح این معنی نگاه كنید به سخنرانی استاد در 1346 در دانشگاه شیراز تحت عنوان امدادهای غیبی در زندگی بشر.

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است