در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله حکومت اسلامی » بهار 1383 - شماره 31؛ www.noormags.com، پورحسین، مهدی ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است. 

نقش ممتاز استاد شهید مرتضی مطهری، در تحوّلات فکری، سیاسی و اجتماعیِ نیم قرن اخیر ایران را نمی توان انکار کرد. این نادره زمان، که در اسلام شناسی و فنون مختلف اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود، با اتکا به طهارت روح، قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیرش، تاریخ تحوّلات علمی، فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران معاصر را تحت تأثیر عمیق خود قرار داد و در هر بُعدی از ابعادِ مسائل علوم انسانی با مبنای دینی که وارد شد، چون خورشید تابان درخشید و ابعاد وجودی خود را بر زندگی سعادتمند بشری گستراند.

مطهری در اعتقاد به «توحید»، «نبوت» و خاتمیت آن و «معاد» و «امامت و رهبری» عمیق و راسخ بود و نیز به «عدل الهی» باوری از دل و جان داشت. «انسان و سرنوشتِ» او را می«شناخت» و آنان را از «گرایش به مادیگری» بر حذر می داشت و «جهان بینی اسلامی» را برای آنان تبیین می کرد. بر «آشنایی با قرآن» تأکید می ورزید و خود با عشق به قرآن در «سیره نبوی و ائمه اطهار» سیری عمیق می نمود و با پیروی از مولای خود، علی علیه السلام «جاذبه و دافعه» عجیبی داشت. در «اصول فلسفه» استادی کم نظیر بود و در «اخلاق» و «عرفان» با تکیه بر «آزادی معنوی»؛ «اسفار» اربعه را طی کرد و برای «انسان کامل» شدن، از «فطرت» پاک خود بهره گرفت. در «تعلیم و تربیت» اسلامی کوشا بود. «خدمات متقابل اسلام و ایران» را تشریح کرد. به «نبرد حق و باطل» باور داشت و در این «جهاد» مقدس «حماسه حسینی» را تکرار کرد.

صفحه 296

اساسی ترین نیروی سازنده تارخ معاصر ایران، همین نیروی مذهب و ظرفیت بالای مذهب تشیع بوده است

معتقد به «نظام حقوق زن در اسلام» بود و بر «مسأله حجاب» تأکید داشت. با «نظری به نظام اقتصادی اسلام» «مسأله ربا» را حل کرد. «نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر» را مقدمه نهضت اسلامی ایران در بهمن 57 می دانست. «پیرامون انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی» «گفتارها» داشت و به «امدادهای غیبی» باورمند و به «قیام و انقلاب مهدی (عج)» امیدوار بود و در یک کلام «اسلام و مقتضیات زمان» را می شناخت و «تفکّر اسلامی» را احیا کرد.

این همه، از استاد شهید، شخصیت جامعی ساخت که «حاصل عمر» امام شد. در این میان، شخصیت سیاسی و حیات اجتماعی این بزرگمرد، حدیثی خواندنی دارد. گروهی ناآگاه، او را به عافیت طلبی و به دور از سیاست متهم کردند. ساواک شاه او را «روحانی افراطی» می شناخت و مبارزان مجاهد، او را مغز متفکر نهضت اسلامی می دانستند.

اکنون با مروری کوتاه به حرکت سیاسی روحانیت و تبیین راهبرد مبارزات حضرت امام قدس سره بعنوان پرچمدار احیای اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در عصر کنونی، جایگاه استاد در این نهضت را، از دهه چهل به بعد، بررسی می کنیم سپس با بیان سیر حرکت مبارزاتی آن شهید والامقام نشان خواهیم داد که او به واقع حاصل عمر امام و فرزند خلف آن یگانه دوران بود.

روحانیت و مبارزه

بررسی تحولات سیاسی، اجتماعی ایرانِ معاصر نشان می دهد که چهار نیروی عمده؛ مذهب، روشنفکری، دولت و بیگانه در این عرصه فعال بوده اند. در این میان، نیروی مذهب از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است، به طوری که می توان گفت اساسی ترین نیروی سازنده تارخ معاصر ایران، همین نیروی

صفحه 297

مذهب و ظرفیت بالای مذهب تشیع بوده است، مهمترین حوادث تاریخی و جنبش های آزادی خواهیِ سده های اخیر ایران، همچون جنبش تحریم تنباکو، نهضت مشروطیت و وقایع مربوط به ملی شدن صنعت نفت را قدرت مذهبی مردم ایران رقم زده است. پوشیده نیست که قدرت مذهبی در ایران، ذیل روحانیت شیعه قابل تعریف است. در تمامی حوادث سیاسی اجتماعی ایران، روحانیت نقش محوری داشته و رهبری حرکت های مردمی را عهده دار بوده است. میرزای شیرازی، میرزای نایینی، آخوند خراسانی، شیخ شهید فضل الله نوری، شهید مدرس، آیت الله کاشانی و حضرت امام خمینی قدس سرهم از جمله رهبران شاخص دینی هستند که در این دوره، خواسته های دینی مردم را رهبری کردند و حرکت های سیاسی اجتماعی آنان را سامان بخشیدند.

نهضت روحانیون ایران، احیای دین اصیل و حیات بخش، مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی را بعنوان اهداف عالی و مشترک پی گیری کرده است اما در اهداف، متوسط یا قریب و همچنین در شیوه های مبارزه در مقاطع مختلف تاریخ معاصر ایران متفاوت بوده است. در یک سنخ شناسی کلّی؛ مبارزات روحانیت در ایرانِ بعد از دهه چهل، اهداف و شیوه ای متفاوت از گذشته را پیشه خود کرده است و به لحاظ نتایج مؤثری که به بار آورده، صفحه جدید و درخشانی را در تاریخ مبارزات روحانیت شیعه گشوده و نقش عمده ای در فرایند مبارزات دینی ایفا کرده است، لذا حساب ویژه ای نیز باید برای آن باز کرد.

سنخ شناسی روحانیت

به دنبال درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی، در سال 1340، روحانیت در ایران وضعیت جدیدی یافت و حرکت های سیاسی آنان، شکل تازه ای به خود گرفت. یکی از عوارضِ از دست رفتن مرجعیتِ واحد این بود که نیروی بالقوه روحانیت را حول چند محور، با دیدگاههای متفاوت پراکنده ساخت و اختلافات سلیقه ای و گاه مبنایی در میان روحانیون را در معرض دید قرار داد. در این دوره، گونه های مختلف و طیف های رنگارنگی از روحانیت، از مرتبطین به دربار تا مبارزان مسلّح و جسور، در مقابل حکومت قابل مشاهده است. در یک تقسیم بندی کلّی می توان روحانیتِ این دوره را به دو گروه عمده تقسیم کرد:

صفحه 298

1.سیاست گریزان

گروهی از روحانیت در این دوره، یا به اعتقادِ جدایی دین از سیاست و مشروع ندانستن مبارزه روآوردند یا به باور تعطیل حکومت در عصر غیبت و یا به علت سرخوردگی از حوادث سیاسی گذشته و تجربه ناموفق نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت و یا به خاطر ساختار شخصیتی عافیت طلبانه از سیاست گریزان بوده اند. طیف وسیعی از روحانیت در این مقطعِ تاریخی، در این گروه بوده اند. اگر طیف ساکت، خاموش و بی تفاوت را نیز در این گروه جای دهیم اکثریت روحانیت شیعه در دهه چهل، در این گروه جمع بوده اند.

2. سیاست پذیران

گروه اقلیتی از روحانیت شیعه در این دوره، سیاست پذیر بودند. در حالی که شرایط حاکم آن روز، برای آنان قابل تحمل نبود، اراده کرده بودند با مجاهدت خود ضمن معرفی اسلام اصیل و سیاسی و مبارزه با ظلم و فساد بر تشکیل حکومت اسلامی پای بفشارند.

این گروه در عین قلّت و کمی تعداد، در سایه رهبریِ شخصیت بی نظیر حضرت امام قدس سره با قدرت درخشیدند و در اندک زمانی نه تنها حوزه و روحانیت، بلکه اقشار مختلف مردم را نیز تحت تأثیر خود قرار دادند.

حضرت امام، اگر چه قبل از درگذشت مرحوم آیت الله بروجردی، شخصیتی سیاسی و نیز از اساتید مبرز حوزه علمیه بود و محافل گرم علمی داشت اما رحلت آیت الله بروجردی وضعیت جدیدی را به وجود آورد و موجب شد که او بیش از گذشته و این بار از جایگاه مرجعیت بدرخشد.

حضرت امام قدس سره به جهت تقیّدات روحی و مشی عرفانی اش، همواره از مطرح شدن خود در حوزه، به عنوان مرجع، پرهیز داشت و دوری می گزید، اما عظمت و برجستگی علمی و فضیلت اخلاقی او به همراه تلاش عده ای از شاگردان و مریدانش موجب شد در مدتی کوتاه، در رأس امور دینی مردم مسلمان قرار گیرد. حضرت امام از پایگاه قویم مرجعیت بهره برد و راهبرد مبارزاتی خود را پی ریزی کرد.

راهبرد مبارزاتی امام

در دوران رژیم شاهنشاهی در ایران، مخالفان حکومت و مبارزان سه شیوه و راهبرد مبارزاتی را برگزیدند:

صفحه 299

بسیاری از مبارزان، به ویژه دین مداران و متدینان در مقابل اعمال ضدّ دینی و رفتارها ضدّ ملی حکومتِ وقت، استراتژی منفی اتخاذ کرده بودند؛ این گروه کوشیدند از طریق عدم همکاری با رژیم، تحریم برخی از کالاها و یا عدم اجرای برخی از قوانین و تمرّد از مقررات، نارضایتی خود را از نظام شاهنشاهی ابراز نمایند.

گروهی دیگر، که عمدتاً غیر روحانی بودند، تلاش داشتند با پذیرش اصلِ حکومت و قانون اساسی، مبارزات خود را در سطح جزئیات، برای اصلاح امور از طریق مبارزه پارلمانی پی گیری کنند.

برخی از گروه ها نیز سیاست مبازره مسلّحانه را در مقابله با رژیم حاکم، برگزیدند.

اما روش مبارزاتی حضرت امام قدس سره با نتایجی که به بار آورد نشان داد که از تمام شیوه های پیشگفته متمایز بوده است. استراتژی مبارزاتی حضرت امام ضمن رویاروییِ صریح، شفّاف و شجاعانه سیاسی با اصل نظام سلطنتی، به ویژه شخص حاکم و حکومت های استعماری حمایت کننده، برای زمینه چینی تشکیل حکومت اسلامی بر راهبرد فرهنگی متمرکز شد. امام پیوسته کوشیدند مبارزات خود را بر بستر آگاهی بخشی و تعمیق اندیشه های دینی پی ریزی نمایند.

این استراتژی مبارزاتی بر محورهای زیر متمرکز بود:

1 تربیت شاگردان صالح و نیروهای مناسب برای مبارزه ای پی گیر و همه جانبه.

2 جذب نخبگان جامعه و همراه کردن آنان با مبارزه ای دینی از طریق معرفی صحیح اسلام سیاسی اصلاح گر و مبارز.

3 آگاهی بخشی به اقشار مختلف مردم از طریق تبلیغ دین، با شیوه های رایج حوزوی و امکانات مذهبی.

4 وسرانجام تشکیل حکومت بر مبنای اندیشه سیاسی اسلام.

این شیوه مبارزاتی، از یک سو به جهت اعتقاد به عدم مشروعیت رژیمِ حاکم و از سوی دیگر پرهیز از هر نوع شتاب و ناپختگی در مبارزه، شیوه مبارزه پارلمانی و مسلحانه را خود به خود طرد کرده، و راهبرد مبارزه منفی را در درون خود جای داد.

این روش مبارزاتی، به حضرت امام امکان داد؛ اولاً اسلام ناب و حرکت آفرین را به خوبی تبیین نماید. ثانیاً هرگونه انحراف و التقاط را از فرهنگ مبارزه بزداید. این نوع مبارزه در بستر دو محور فوق، امکانات فراوانی را برای امام فراهم آورد و بدنه اصلی و جوان حوزه های علمیه و دانشگاهها را با او همراه ساخت و گروههای مذهبی؛

صفحه 300

چون هیئت های عزاداری، مجامع روحانی و انجمن های اسلامی دانشگاه ها را در مسیر مبارزه قرار داد. مکانهایی چون مدارسِ علوم دینی، دانشگاهها، مساجد، حسینیه ها و ایام مذهبی چون محرم، صفر، ماه رمضان و مناسبت های غم و شادی را با اهداف مبارزه هماهنگ کرد.

توجه به اقبال فوق العاده اقشار مختلف و طیف های گوناگون مردم با گرایش های متعدد سیاسی به افکار حضرت امام و هماهنگی و همکاری خیره کننده آنان در بر چیدن بساط استبداد و جایگزین کردن حکومت اسلامی، عظمت وجودی امام را نمایان تر می کند. افکار حضرت امام، زمانی توجه همگان را به خود جلب کرد و نتیجه بخشید، که افکار رنگارنگ سوسیالیستی با شعار عدالت و طرفداری از محرومین، افکار لیبرالیستی با شعار آزادی و دست یابی به تمدن جدید و گرایش های ناسیونالیستی با تحریم عِرق ملی به شیوه های مختلف، خود نمایی می کرد. با این اوضاع، امام توانست با تبیین صحیح اسلام و پالایش آن از خرافات، انحرافات و التقاط، توجه افکار بیدار را به خود جلب نماید و انقلاب شگفت آور بهمن 57 را به ثمر برساند. اکنون باید ببینیم مطهری در این روند، چه جایگاهی دارد، در جمع کدام دسته از روحانیان قرار می گیرد و چه راهبردی را اتخاذ کرده و چه اقداماتی انجام داده است.

سیاست پذیری مطهّری

اینکه نقطه عزیمت استاد شهید به دنیای سیاست از کجا و چگونه بوده، دقیقاً مشخص نیست، امّا مسلم است که او در سال 1316 شمسی برای ادامه تحصیل وارد قم شده و در همان ایام با بی نظیرترین شخصیت سیاسی الهی قرن، در قالب ارتباطات حوزوی و استاد و شاگردی آشنا و شیفته او شده است. او خود دلدادگی و تأثیرپذیری اش از حضرت امام را این گونه ترسیم می کند:

«پس از مهاجرت به قم، گمشده خود را در شخصیتی دیگر یافتم... اگر چه در آغاز مهاجرت به قم، هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «معقولات» را نداشتم، اما درس اخلاقی که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود، نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سر مست می کرد. بدون هیچ

صفحه 301

اغراق و مبالغه ای، این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را به شدت تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درسهای دیگری که در طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی که او «روح قدس الهی» بود”(2)

چنانکه خود استاد تصریح کرده است، بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی و علمی و اخلاقی او در ارتباط با حضرت امام شکل گرفته است. جالب است که تأثیر این درس اخلاق امام، منحصر به مطهّری نبود. او حوزه را در آستانه تحول قرار داد و مورد حساسیت ویژه ساواک رضاخانی نیز قرار گرفت.(3)

ارتباط اینچنینی با امام، به علاوه استعداد ذاتی و خلاقیت روحی که در استاد وجود داشت، حدود سالهای 1325 شمسی یک تحول روحی و فکری عمیقی را در ایشان پدید آورد و با پایه ریزی یک طرح اساسیِ فکری در او، زمینه ساز سیاست پذیری و اندیشه ورزی استاد در حوزه فکر و عمل سیاسی شد:

«یادم هست در زمانی که در قم تحصیل می کردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهی را که در زندگی برای تحصیل انتخاب کرده ام، ارزیابی می کردم، با خود حساب می کردم که آیا اگر به جای این تحصیلات، رشته ای از تحصیلات جدید را پیش می گرفتم بهتر بود یا نه؟... آن ایام تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی (که بر خلاف اکثریت به اتفاق مدعیان و مدرّسان این رشته صرفاً یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان، آنها را بازگو می کرد) می آموختم. لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطره های فراموش ناشدنی عمر من است... خلاصه یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در مسایل الهی بود... در این وقت فکر کردم، دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمی کردم، همه چیز دیگرم چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی ممکن بود بهتر از این باشد که هست. همه آن چیزهایی که اکنون دارم داشتم و لا اقل مثل و جانشین و احیاناً بهتر از آن را داشتم. اما تنها چیزی که قطعاً نه خودِ آن را و نه جانشین آن را داشتم همین طرح فکری بود با نتایجش، الآن هم بر همان عقیده ام”(4)

این، اوج تأثیر پذیری ایشان از امام است که برای او یک طرح اساسی فکری به ارمغان آورده بود و همه نتایجی که از عمر با برکت مطهری پدید آمد، حاصل این طرح فکری است.(5) به همین خاطر حضرت امام نیز در اولین پیام به مناسبت شهادت استاد از ایشان به

صفحه 302

مرحوم شهید مطهری پیش از آنکه یک مبارز سیاسی به معنای رایج آن باشد، یک فیلسوف سیاسی و «قوه عاقله» نهضت اسلامی بود؛ لذا همانگونه که امام در آغاز نهضت از میان استراتژی های مبارزاتی، برای بستر سازی مناسب یک انقلاب همه جانبه، راهبرد فرهنگی و اندیشه سازی را برگزیده بود مطهری نیز چنین کرد.

عنوان «فرزند بسیارعزیز» و «حاصل عمر» خویش یاد می کند.

بدین ترتیب مطهری در زمره روحانیان سیاست پذیر و البته متفاوت از انقلابیون دیگر، تحت رهبری حضرت امام قرار می گیرد و از این دوره ذهن او متوجه مشکلات اساسیِ فکری، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه شده، در متن تحولات قرار می گیرد. از این زمان است که مطهری در طرح اصلاحی حوزه، بعنوان پیش زمینه احیای تفکّر اصیل اسلامی، با عده ای از علمای طراز اول حوزه؛ از جمله حضرت امام، مشارکت می کند، با فداییان اسلام ارتباط برقرار می نماید و پس از مهاجرت به تهران، نبض تفکّر اسلامی را در مجامع دانشگاهی، در قالب استراتژی فرهنگی در دست می گیرد و این روند تا دم شهادت ادامه می یابد.

زندگی سیاسی شهید مطهری

اکنون پس از معلوم شدن سیاست پذیری مطهری و پیوستنش به استراتژی مبارزاتی حضرت امام، زندگی سیاسی او را در دو حوزه اندیشه و عمل سیاسی(6) پی می گیریم:

اول : مطهّری در حوزه اندیشه سیاسی

مرحوم شهید مطهری پیش از آنکه یک مبارز سیاسی به معنای رایج آن باشد، یک فیلسوف سیاسی و «قوه عاقله» نهضت اسلامی

صفحه 303

بود؛ لذا همانگونه که امام در آغاز نهضت از میان استراتژی های مبارزاتی، برای بستر سازی مناسب یک انقلاب همه جانبه، راهبرد فرهنگی و اندیشه سازی را برگزیده بود، مطهری نیز از یک سو عقیده مند بود:

«ما که هنوز یک ایدئولوژی صحیح و مدوّن ارائه نداده ایم و جوانهای خود را آموزش اسلامی نداده ایم و مفاهیم را روشن نکرده ایم...نتیجه عکس می گیریم»(7) چرا که عصر کنونی، از نظر دینی و مذهبی؛ به ویژه برای جوانان، عصرِ اضطراب و دو دلی و بحران است، مقتضیات عصر و زمان، یک سلسله تردیدها و پرسش ها برای آنان به وجود آورده و روح حماسه را از آن سلب کرده است، لذا:

«از همه ضروری تر اینکه در عصر ما باید علاقمندان و آشنایان به مفاهیم واقعی اسلامی سعی کنند بار دیگر «حماسه» را که رکنی از مفاهیم اسلامی بود، بدانها برگردانند. البته بازگردانیدن «حماسه» به مفاهیم اسلامی نیازمند است به جهادی فکری و قلمی و زبانی”(8)

از سوی دیگر با زیرکیِ خود، آگاه بود در زمان و موقعیتی دست به مبارزه زده است که فشار اختناق بر فضای سیاسی کشور حاکم است و سازمانهای امنیتی با مانع تراشی جلوی پیشرفت کار و موفقیت را خواهند گرفت، لذا باید دو جبهه را در مبارزه سامان دهد؛ یک جبهه در جلو و آشکار و دیگری پشت جبهه که کارش مدد رسانی، فکر دادن و عقیده سازی به کسانی باشد که در صحنه مبارزه فعالیت می کند.(9) از این رو، تصمیم گرفت پیش از هر اقدام آشکار و حساسیت برانگیز، وارد کارزار فکری شده به پرسش ها پاسخ گوید و مشکلات فکری موجود در این زمینه را با قلم و بیان خود حل کند.(10) او به همین منظور دو مسأله مهم «تدوین ایدئولوژیِ اسلامی» و «بر خورد با انحرافات فکری» را در دستور کار خود قرار داد:

1. تبیین ایدئولوژی اسلامی

مطهری می دانست که اگر بنا باشد نهضتی مکتبی راه بیفتد، باید بر اساس فکر صحیح و ناب، از همان مکتب باشد؛ لذا پیش از آنکه به بناهای سیاسی اجتماعی اسلام بپردازد، تبیین

صفحه 304

زیر بناهای ایدئولوژیکی اسلام را وجهه همّت خود قرار داد. از این رو، بر اساس مقتضیات زمان و به تناسب پرسش هایی که احیاناً می توانست ذهن نخبگان، مبارزان و مردم را تحت تأثیر قرار دهد، آثار قلمی و ربّانی تولید کرد و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکرد و برای این منظور اقداماتی را به قرار زیر انجام داد:

الف) تشکیل لجنه ای از فضلای قم

نخستین اقدامی که از شهید مطهری برای تبیین اسلام اصیل ثبت شده مربوط به اجتماعی است از 18 نفر از فضلای قم در سال 26 برای سامان دادن کار روحانیت در امور تبلیغ دینی بعنوان «بستر استراتژی فرهنگی» که مورد حمایت حضرت امام و مرحوم آیت اللّه بروجردی نیز قرار گرفت. قابل ذکر است که این اقدام، پس از آن صورت می گیرد که تحوّل فکری و روحی سابق الذکر برای استاد پیش آمده بود. شهید آیة الله بهشتی از این انجمن چنین یاد کرده اند:

«یادم است که در سال 1326 در قم با آقای مطهری و آقای منتظری و آقایان دیگر، علاوه بر درس و بحث و کارهای طلبگی مان، همیشه به فکر سامان دادن به روحانیت و پربار کردن این نهاد اسلامی، اجتماعی بودیم. در همان سال یک حرکتی را در یک جمع 18 نفری انجام دادیم که زمینه ای بود برای همکاری بیشتر و پر دوام تر... در آن روز باز صحبت از این شد که باید روحانیت برای مؤثرتر واقع شدن خودش تلاش کند”(11)

توجه به ترکیب افراد این انجمن که بعداً همگی از یاران نزدیک امام در مبارزه بودند، سمت و سوی انجمن را نمایان تر می کند. ضمن آنکه مقاله پرارزش «مشکل اساسی در سازمان روحانیت» استاد مطهری که در سال 1341 به همراه مقالاتی از دیگر اندیشمندان حوزوی انتشار یافت، حاکی از دغدغه دائمی مطهری نسبت به این موضوع، بعنوان زیر ساخت هر حرکت اصلاحی دینی در جامعه است.(12)

صفحه 305

ب) انجمن بحث و انتقاد فلسفی

گسترش فوق العاده فلسفه مادی و انتشار آن با تبلیغات سیاسی و توجه روز افزون جوانان روشنفکر به آثار فلسفی دانشمندان مادی گرا، علاّمه طباطبایی را بر آن داشت تا با اتکا بر تحقیقات گرانمایه هزار ساله فلسفه اسلامی با توجه به آراء و نظریات فلسفی جدید، یک دوره فلسفه را تدوین و از این طریق به مقابله با این موج ضد دینی بپاخیزد. بدین ترتیب به تشکیل انجمن بحث و انتقاد فلسفی در موضوعات مبتلا به جامعه، مرکب از عدّه ای از فضلای قم مبادرت ورزید که استاد شهید مطهری نیز یکی از اعضای تأثیر گذار این جلسه بوده اند. محصول این جلسه کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» بود که به تعبیر استاد نقش تعیین کننده ای در ارائه بی پایگی فلسفه مادی برای ایرانیان داشته است. از آنجا که فهم این کتاب بخاطر اختصار، دشوار می نمود؛ علامه طباطبایی شرح آن را به مرحوم مطهری واگذار کردند و استاد نیز آن را به شایستگی انجام داده و جلد اول آن را با مقدمه و پاورقی خود و با شرح و بسط کافی، در سال 1332 منشر کردند و چهار جلد دیگر آن به تدریج منتشر شد. این کتاب نقش بسزایی در خنثی سازی فلسفه مادی، به ویژه ماتریالیسم دیالکتیک و جریانات حزب توده در دهه 30 و بعد از آن ایفا کرده، تأثیر ویژه ای در جلب جوانان تحصیلکرده به منطق اسلام به جای گذاشت.

ج) عزیمت به تهران

این سؤال همیشه مطرح بوده است که شهید مطهری با اینکه در قم مورد توجه اکثریت علما، فضلا و طلاب حوزه بوده، به چه دلیل به تهران مهاجرت کرد؟ آنچه مسلم است اینکه یکی از علل این مهاجرت، تنگنای مالی بوده است. در اوّلین سند ساواک راجع به شهید مطهری از زبان ایشان نقل شده است که «چون از لحاظ مالی وضعم در قم خوب نبود حرکت به تهران کرده»ام(13) و دوستان نزدیک ایشان نیز این امر را تأیید کرده اند. با این حال جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای دوانی در خاطرات خود از استاد، از جلسه ای در سال 1353 در دانشکده الهیات با حضور خود و شهید مفتح سخن گفته است که «استاد گفت: بر اثر شکست طرح آقای خمینی برای اصلاح حوزه که من هم از فعّالین آن و شاگرد ایشان بودم، از اطرافیان آیت الله بروجردی ضربه خوردم... ناچار به تهران آمدم... از آن موقع تاکنون به جرم ارادت به آقای خمینی نزد خودی و بیگانه صدمه دیده و می بینیم»(14) این امر نشان می دهد که وضعیت

صفحه 306

فعالیت های فوق العاده استاد در تهران، ارتباط گسترده، دائمی و قوی با مجامع دانشگاهی، نخبگان و اقشار مختلف در تهران، نشان می دهد که استاد مهاجرت به تهران را پل ارتباطی حوزه و دانشگاه قرارداده، تصمیم گرفت از این طریق راهبرد مبارزاتی خویش را پیاده کند.

قم برای فعالیت های استاد مساعد نبوده است، لذا به دنبال تأمین وضعیت مطلوب، آن هم با حفظ ارادت به امام خمینی قدس سره راهی تهران می شود.

فعالیت های فوق العاده استاد در تهران، ارتباط گسترده، دائمی و قوی با مجامع دانشگاهی، نخبگان و اقشار مختلف در تهران، نشان می دهد که استاد مهاجرت به تهران را پل ارتباطی حوزه و دانشگاه قرارداده، تصمیم گرفت از این طریق راهبرد مبارزاتی خویش را پیاده کند. با شناختی که از مطهری وجود دارد با عظمت روحی و استغنای طبعی که جزو ذات او بود، بعید به نظر می رسد علة العلل مهاجرت از قم؛ یعنی شهری که استاد به آن و دریای مواج علمی آن عشق می ورزید؛ صرفاً مشکلات مالی و معیشتی باشد، لذا تبیین ایدئولوژی اسلامی در مرکز کشوری که هر روز جوانانش را به سوی فساد بیشتر سوق می داد به ویژه در دانشگاهها، می توانست یکی از علل این مهاجرت باشد و البته همین هم نتیجه حضور ایشان در تهران شد آیت الله جوادی آملی در این زمینه می گویند:

«مصلحت الهی هر چه بود، خدا خواست که ایشان بتواند جامع بین حوزه و دانشگاه باشند. رابطی باشند که قدیم و جدید را وصل کنند، دانشگاه و فیضیه را به هم متصل کنند»(15)

د) مدرسه مروی تهران

ایشان از بدو ورود به تهران تا حدود بیست سال در مدرسه مروی تدریس کردند و به تربیت طلاب و محققان علوم و فرهنگ اسلامی مطابق با نیازهای روز جامعه پرداختند. کلاس های استاد در مدرسه مروی صرف درس های خشک حوزوی نبود بلکه سعی کردند در راستای راهبرد فرهنگی خود، با پیوند دروس حوزوی به مباحث مطرح روز، فرهنگ ناب و روزآمد را در حوزه ها رواج دهند. یکی از شاگردان این کلاس ها فضای

صفحه 307

درس های مدرسه مروی را این گونه ترسیم می کند:

«اگر مثلاً ایشان درس منظومه تدریس می کردند، به بیان مطالبی که در منظومه منعکس بود اکتفا نمی کردند، بلکه ضمن بیان حکمت اسلامی، از افکار فلسفی جدید هم مسائلی مطرح می کردند و به نقد و تحلیل در این مسایل می پرداختند و با چنان شوری وارد درس می شدند که واقعاً من استادی که این همه علاقه و عشق به ترویج فرهنگ و اندیشه اسلامی داشته باشد، ندیده بودم؛ به صورتی که در حال درس از خود بی خود می شد. استاد علاقه عجیبی داشتند که اسلام در میان جامعه به صورت یک سرمشق زندگی روزمره نفوذ داشته باشد”(16)

ه) استاد در دانشگاه

شهید مطهری در سال 1334 تدریس خود را در دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغاز و تا سال 1356 یعنی به مدت 22 سال از این جایگاه به تبیین ایدئولوژی اسلامی پرداخت. این دوره، طولانی ترین و در عین حال تأثیر گذارترین دوره حیات سیاسی استاد در تبیین ایدئولوژی است که بهترین نیروهای انقلابی را تربیت کرد و جوانان بی شماری را از چنگ طوفان افکار سوسیالیستی و لیبرالیستی رهانید. ماهیت حضور ایشان در دانشگاه با حضور دیگر اساتید متفاوت بود. او عزم خود را جزم کرد تا جوانان کشور را از شبهات و احیاناً انحرافات فکری نجات بخشد:

«بار دیگر به همه جوانان، دانشجویان بخصوص دانشجویان مسلمان زاده؛ اعم از آنکه الآن افکار اسلامی داشته باشند (که چه بهتر) و یا دچار نوعی شکها، شبهه ها و یا خدای ناخواسته انحرافها در این مسائل هستند اعلام می کنم که با کمال صمیمیت از آنها در اینجا پذیرایی می کنم؛ یعنی آماده هستم سؤالات آنها را در اینجا گوش کنم”(17)

از سوی دیگر کمر همت بست تا کفر، الحاد و التقاط را نیز با منطق الهی خود، سرجایشان بنشاند. در سال 1355 به دنبال درگیری با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات که در سر کلاسها، تبلیغات ضد دین داشت، در نامه ای خطاب به رییس دانشکده می نویسد:

«من برای چندمین بار پیشنهاد خود را تکرار می کنم، می گویم آقایان اگر سخنی دارند، بیایند بنویسند تا بنویسم، روی اصول علمی و منطقی کنفرانس بدهند تا کنفرانس بدهیم، در جلسات مناظره با شرکت اساتید و دانشجویان حضور یابند تا رو در روی یکدیگر قرار گیریم و داوری را بر عهده اندیشمندان بگذاریم”(18)

ممکن است کسانی حضور این گونه استاد در مجامع دانشگاهی را فارغ از تأثیرگذاریِ سیاسی، تنها حاکی از قدرت علمی و توانایی فکری او ارزیابی کنند اما ارزیابی ساواک که شامه قوی در این گونه مسائل داشت غیر از این بود. حضور ایشان در دانشگاه و تبیین

صفحه 308

ایدئولوژی اسلامی در قالب کلاس های درس، سخنرانیها و کنفرانس های علمی و مبارز طلبیدن این گونه، آنچنان تأثیرات سیاسی داشته و موجب جذب افکار و قلوب به سوی اسلام سیاسی شده بود که آنان چاره ای جز تعطیل آن، پس از سالها مانع تراشی ندیدند. در این باره، اداره کل سوم ساواک به اداره چهارم اعلام می کند:

«نامبرده صلاحیت تدریس در هیچ یک از دانشکده ها را ندارد»(19) و اداره چهارم نیز استعلام می کند «عدم صلاحیت نامبرده فوق از نظر سیاسی می باشد یا غیر سیاسی» و پاسخ می گیرد(20) «تدریس نامبرده بالا، در دانشکده الهیات و سایر دانشکده ها، از نظر سیاسی به مصلحت نمی باشد»(21) و با پی گیریهای ساواک، دانشگاه نیز اعلام می کند او را از کلاس درس و دانشجویان جدا کرده است؛ یعنی همان جایی که نقطه تزریق حماسه سیاسی به جوانان اهل فکر جامعه شده بود:

«ترتیبات لازم داده شده است تا آقای شیخ مرتضی مطهری، دانشیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی از نیم سال دوم که از شانزدهم بهمن ماه 49 شروع می شود به امر تحقیق بپردازند و وظیفه آموزشی در دوره لیسانس و فوق لیسانس را در نیم سال دوم تحصیلی سال جاری نخواهند داشت”(22)

وقتی می بینند حضور مطهری نیز در دانشگاه برای بنیان ظلم و استبداد خطرساز است، در سال 1356 به اجبار از خدمت در دانشگاه بازنشست می گردد.

و) محافل علمی و مذهبی

از بدو ورود به تهران، به موازات تدریس و تألیف، سخنرانی های تحقیقی و همکاری علمی با تشکّل های سیاسی نیز آغاز شد. در همین ایام با برخی از نشریات ؛ از جمله مکتب اسلام و مکتب تشیع همکاری کرد و مقالات ارزشمندی در این دو نشریه به چاپ رساند. سلسله مقالات «زن در حقوق اسلامی» که در مقابل افکار روشنفکر مآبانه و در نقد مقاله ای در همین زمینه در مجله «زن روز» انتشار یافت زبانزد خاص و عام شد. دردی ماه سال 1334 برای سخنرانی و درس تفسیر در انجمن های اسلامی دانشجویان دعوت شد و فعالیت علمی خود را در این انجمن آغاز کرد. با تشکیل انجمن اسلامی پزشکان در سال 1337 از سخنرانان اصلی این انجمن شد و در آنجا موضوعات مهمی از ایدئولوژی اسلامی را به بحث گذاشت. در انجمن پزشکان، افزون بر سخنرانی، جلسات پرسش و پاسخ نیز برگزار می کرد. به علاوه، ایشان در انجمن ماهانه دینی و جامعه اسلامی معلّمین نیز سخنرانیهای بسیار داشت. برخی از

صفحه 309 

کتاب های ارزشمند ایشان ؛ مانند علل گرایش به مادیگری، امدادهای غیبی، سیری در نهج البلاغه، مسأله حجاب و... حاصل این جلسات می باشد. با هیئت های مؤتلفه نیز همکاری نزدیک داشت و بر جریان فکری این جمعیت سیاسی به نمایندگی از امام نظارت می کرد.

جالب است که استاد مطهری در هر یک از این مجالس به اقتضای زمان و مکان و به تناسب نیازهای مخاطبین، ایدئولوژی اسلامی را تبیین می کردند و هر یک از موضوعات مورد بحث را به گونه ای انتخاب می کرد که مشکلی از مشکلات فکری جامعه را حل کند و گوشه ای از چهره زیبای اسلام را بنمایاند؛ برای مثال، بعد از قضایای پانزده خرداد42 و شکست ظاهری نهضت و پس از آن تبعید حضرت امام، عده ای از انقلابیون، سرخورده و مأیوس شدند و جمعی نیز از مبارزه بریدند. در چنین وضعیتی استاد مطهری در جمع هیئت های مؤتلفه یعنی مجموعه ای از هیئت های مذهبی و انقلابی که برای سازمان دهی مجدد و ادامه مبارزه، دورهم جمع شده بودند، بحث «انسان و سرنوشت» را در قالب علل انحطاط مسلمین مطرح می کند تا مبادا انقلابیون تصور کنند دچار سرنوشت محتومی شده اند و لذا مبارزه بی فایده است. او خود در مقدمه کتابی به همین نام که از مجموعه آن مباحث، گرد آمده است، در تشریح تناسب این بحث می گوید:

«منظور از طرح این مسأله در این رساله، اولاً: تحقیق در این جهت است که آیا اعتقاد به سرنوشت، آن طور که قواعد برهانی فلسفی ایجاب می کند، از نوع عقاید و افکاری است که معتقدین خود را به سستی و تنبلی می کشاند و مردمی که به این عقیده می گرایند خواه ناخواه به انحطاط کشیده خواهند شد، یا این عقیده اگر درست تعلیم داده شود چنین تأثیر سوئی ندارد؟»

شاید به همین جهت بود که این موضوع مورد حساسیت ساواک قرار گرفته و در بازجویی از یکی از اعضای مؤتلفه از این درس و تدوین جزوه ای تحت عنوان انسان و سرنوشت پرس و جو شده است.(23)

مسجد الجواد، جاوید، ارک، هدایت، قانون توحید حتی جلسات خانگی و یا مسافرت به شهرستانها از دیگر موقعیت هایی بود که استاد شهید، آنها را برای بیان یک ایدئولوژی مدوّن، جامع و به روز که پاسخ گوی شبهات نسل جوان و فرهیخته باشد در راستای استراتژی خود انتخاب کرد و پس از تعطیلی هر یک از آنها از سوی ساواک، بی تکلّف و وظیفه مند به مسجدی دیگر و سنگری بهتر، روی آورد.

علاوه بر همه اینها، ساواک در سال های 48 و 49 از جلساتی ار روحانیون سرشناس

صفحه 310

و مبارز با حضور جدی شهید مطهری گزارش می دهد که با توجه به ترکیب آن از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی، فضل اللّه محلاتی، محمد رضا مهدوی کنی، امامی کاشانی، حسن لاهوتی و... که همگی از مبارزین خط مقدم بوده اند و قرائنی که در متن گزارش ها موجود می باشد، بعید نمی نماید که علاوه بر تصمیم سازی مبارزه، مباحث جدی فکری نهضت نیز در این جلسات مورد بحث قرار می گرفته است و یا مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای از جمعی از صاحبان فکر در تهران برای تدوین جهان بینی اسلامی خبر داده اند که مطهری مهمترین وزنه آن بوده است:

«شاید اولین موردی که با ایشان یک همکاری از نزدیک و جدی داشتیم عبارت بود از کوشش برای تدوین جهان بینی اسلامی. بر اثر تلاش چند نفر از دوستان ما، در این بحث، جلسه ای تشکیل دادیم در تهران که کارش و مأموریتش عبارت بود از این که جهان بینی اسلام را تدوین کند. بسیاری از صاحبان تفکر اسلامی یا مدعیان فکر اسلامی نیز در این جلسه شرکت می کردند و شاید بتوانم بگویم که مهمترین وزنه این مجمع مرحوم استاد شهید مطهری بود. از دیگر برادران ما که در این قسمت نیز همراه و همگام ما بودند شهید مظلوم دکتر بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم شهید باهنر و بعضی دیگر از برادران بودند”(24)

چنانکه در همین سالیان، ساواک مرتب از جلساتی گزارش می کند که طیف مذهبی جبهه ملّی؛ از قبیل مرحوم بازرگان و یدالله سحابی با استاد شهید همراه بوده و با ایشان ارتباط فکری و سیاسی داشته اند. همچنین ارتباط استاد با مرحوم طالقانی و فلسفی نیز در چارچوب مبارزات فرهنگی او قابل ارزیابی است. 

ز) حسینیه ارشاد

اوج راهبرد فرهنگی استاد مطهری، تأسیس حسینیه ارشاد در سال 1346 می باشد. این دوره ضمن اینکه صفحه درخشانی در کارنامه مبارزه فرهنگی ایشان در اوج غربت دین و دینداری، آن هم از نوع سیاسی آن بود، در عین حال سخت ترین دوره حیات سیاسی مطهری بشمار می رود که پایان غم انگیزی نیز داشته است. مقام معظم رهبری هنر شهید مطهری در تأسیس این حسینیه را این گونه بیان کرده اند:

«مرحوم استاد بنیان گذار حسینیه ارشاد بودند در آن روزی که تبلیغ اسلامی جز روضه خوانی ها آن هم به صورت ناقص وجود نداشت و مرکزی هم برای تبلیغ اسلام به صورت صرفاً تبلیغ و با توجه به انگیزه های تازه اسلامی یافت نمی شد ایشان به این فکر افتادند که

صفحه 311

مرکزی برای این گونه تبلیغات باید بوجود بیاید... حسینیه ارشاد که درست شد یک روز تنها نقطه و یا حداقل مهمترین مرکزی شد در تهران که می توانست ذهنها و دلها را به سوی اسلام جلب کند»(25)

اساسنامه این مؤسسه نیز نشان می دهد که دقیقاً در راستای تبیین ایدئولوژی اصیل اسلامی مطابق با نیازهای زمان و پاسخ گویی به سؤالات نسل جوان و روشنفکر تأسیس شده است. عبارتهایی چون:

«دعوت از سخنرانان دانشمند و ذی صلاحیت اسلامی برای ایراد یک سلسله سخنرانیهای آموزنده و مستدل و متناسب با سطح افکار طبقه تحصیل کرده»، «ایجاد دایره پاسخ به پرسش ها: ایجاد این دایره از آن جهت لازم تشخیص داده می شود که نسبت به خواسته ها و عقده ها و ایرادات و مشغولیات فکری و اخلاقی اجتماع بالاخص طبقه جوان وقوف کامل حاصل شود»، «مطالعات و تحقیقات در مسائل اسلامی و مخصوصاً در مسائلی که احتیاجات عصر و زمان، آنها را به وجود آورده است» یعنی همان اهدافی که بعداً خود را در اساسنامه شورای روحانیت تهران به قلم استاد نشان داد. گویای آن است که این استاد فرهیخته تا چه حد به روشنگری تحصیل کردگان جامعه متعهد بوده است. برخی از کتابهای گرانسنگ استاد چون عدل الهی، خدمات متقابل اسلام و ایران، جاذبه و دافعه علی علیه السلام ، حماسه حسینی و گفتارهای معنوی حاصل جلسات و سخنرانیها در این حسینیه است.

اما متأسفانه خود سری های آقای میناچی یکی از مؤسسان حسینیه و درگیری متعهدانه مطهری با ایشان و در نهایت کناره گیری از این مؤسسه، فعالیت مؤثر استاد از این طریق را عقیم گذاشت. استاد مطهری مهمترین دلیل کناره گیری از حسینیه که در واقع مهمترین هدف استراتژی فرهنگی ایشان در آن نهفته است را این گونه بیان کرده اند:

«طرز تفکر و هدف ما با ایشان در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیله وصول به هدف ها است، متفاوت است، ما می خواهیم اینجا را در یک سطح عالی اسلامی درآوریم که جوابگوی نیازهای فکری امروز و آینده باشد و ایشان می خواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهری و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا اداره کند، ایشان عملاً طرفدار اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سروکار داشته باشد، مخالف است و در راه آن کار شکنی می کند، و تنها همین برای اینکه ما از هم جدا شویم کافی است»(26)

صفحه 312 

ح) حضور مجدد در قم

گفتیم که یکی از اهداف استاد مطهری از رفتن به تهران، ایجاد تحول در فضای فکری نخبگان دانشگاهی بود اما این بدان معنا نیست که فضای فکری در حوزه علمیه، رضایت بخش بوده است. اساساً در یک فرض، فضای تنگ و متحجرانه حوزه باعث مهاجرت ایشان به تهران شده است و این فضا کم و بیش تا آستانه انقلاب دوام داشته است. علاوه بر فضای متحجرانه حاکم بر حوزه های علمیه در سالهای مبارزه امام و یاران کم شمار ایشان، حوزه به ویژه در دهه پنجاه با موج جدیدی از افکار التقاطی مواجه شد که عده ای از طلاب جوان را تحت تأثیر قرار داده بود لذا حضرت امام به این نتیجه می رسند که حوزه به یک تحول بنیادی نیازمند است و این امر نیز از مطهری بر می آید. از این رو ایشان را مأمور می کنند در حوزه علمیه قم حضور یافته، بستر فرهنگی مناسب برای انقلاب را ایجاد نماید حضرت امام در یکی از نامه های خود به استاد مطهری می نویسند: «اینکه من از دور بودن شما از حوزه قم و همینطور دور بودن بعض آقایان که خوب بود در این اوضاع آشفته و هرج و مرج، حوزه های ما از آنها استفاده کنند، من ناراحتم، برای همین مفاسد منتظره است”.(27) در همین حال برخی از طلاب جوان حوزه علمیه قم نیز طی نامه ای از استاد دعوت می کنند در حوزه علمیه قم حضور یابد.(28) و استاد نیز مصمم می شوند این مسؤولیت خطیر را به عهده بگیرند. خاطره جناب آقای دوانی در این مورد گویا است که شهید مطهری به ایشان گفتند:

«آقای خمینی در نجف اشرف سخت تحت نظر است. ماندن ما در تهران بیهوده است. فکری کرده ام و می خواهم آن را با شما در میان بگذارم. همه چیز علاج دارد غیر از حوزه که باید فکری برای آن کرد. فکرش را کرده ام و آن این است که برویم قم دست به یک نوع تحول در خودمان بزنیم تا موجب تغییرات تدریجی در روش تدریس و ساختن طلاب مجهز به علوم اسلامی هماهنگ با نیاز عصر و زمان گردد. شما هم باید بیایید... باید فکر اساسی کرد، پی ریزی اصولی کنیم، دست به تحوّل بزنیم، آن هم باید از حوزه شروع شود. جای آن هم قم است. هیچ کمکی به اسلام و نمایش عظمت و قدرت اسلام از این بهتر نیست که مجهز به سلاح روز؛ یعنی منطق علمی و بازسازی مبانی علمی شویم؛ چیزی که جایش خالی است”(29)

ط) راهبرد فرهنگی استاد بعد از انقلاب

شهید مطهری، پیروزی انقلاب را پایان استراتژی خود در تبیین ایدئولوژی اسلامی ندانسته اند، بلکه از یک جهت آن را دور تازه ای از مسؤولیت خود شمرده اند. تأسیس و اداره یک حکومت اسلامی و مردمی، پس از قرنها انتظار، آن هم بدون یک پشتوانه و تجربه عملی، 

صفحه 313

استاد مطهری در راستای راهبرد مبارزاتی خود تبیین اندیشه سیاسی را بر عمل سیاسی مقدم دانسته اند و به همین منظور در حوزه اندیشه ورزی سیاسی، تبیین ایدئولوژی اسلامی و برخورد با انحرافات فکری را در دستور کار خود قرار داده اند.

نیاز به تشریح مبانی و راهکارهای مناسب، برخاسته از محتوای اصیل دین دارد که از عهده همگان بر نمی آید. از این رو، مرحوم شهید صدوقی نقل می کنند:

«قبل از شهادت استاد، این جمله را از امام فراموش نمی کنم که می فرمود: خیلی علاقه دارم تا آقای مطهری باشد و در دوره جمهوری اسلامی، جامعه ایران و برادران مسلمان بتوانند حداکثر استفاده را از او بنمایند”(30)»

استاد نیز این مسؤولیت سنگین را احساس کرده بود، لذا می بینیم کاری که ایشان طی چند ماه پس از پیروزی انقلاب تا زمان شهادت در تبیین ایدئولوژی اسلامی، در حوزه حکومت اسلامی انجام دادند، از کسی صورت نگرفته و همچنان از قوت و تازگی برخوردار است و خواهد بود. دو کتاب ارزشمند و بی بدیل «پیرامون انقلاب اسلامی» و «پیرامون جمهوری اسلامی» دستاورد مجاهدت مطهری در این عرصه است. طرح موضوعاتی چون آزادی تفکر و عقیده، ماهیت و عوامل انقلاب اسلامی، پیرامون جمهوری اسلامی، عدالت اجتماعی، استقلال و آزادی، معنویت و روحانیت در انقلاب اسلامی و بررسی وظایف و اهداف حوزه های علمیه در مبارزه و انقلاب در این کتابها، نشان دهنده عظمت کار و گویای ثلمه ای است که با فقدان مطهری بر جمهوری اسلامی وارد شد.

2. مبارزه با انحراف و التقاط

گفته شد که استاد مطهری در راستای راهبرد مبارزاتی خود تبیین اندیشه سیاسی را بر عمل سیاسی مقدم دانسته اند و به همین منظور در حوزه اندیشه ورزی سیاسی، تبیین ایدئولوژی اسلامی و برخورد با انحرافات فکری را در دستور کار خود قرار داده اند.

تمامی دوستان نزدیک و همرزمان مطهری اذعان داشته اند که ایشان نسبت به انحرافات فکری حساس و در مبارزه با التقاط

صفحه 314 

نقش اول را داشته است:

حضرت آیة الله خامنه ای: «مرحوم شهید مطهری از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت و آن وقت که همه با تفکّرات التقاطی، برخوردهای سطحی داشتند، او با کمال سختگیری روی جابه جای این تفکر می ایستاد و آن را مردود می شمرد»(31)

آیة الله هاشمی رفسنجانی: «خطری که از ناحیه گروهکها احساس می شد، ایشان حساس ترین فردی بود که این خطرها را احساس می کرد و عمده برای او همین بود که خط اسلامی در اجرا آلوده نشود»(32)

شهید آیة الله بهشتی: «از نظر خط فکری در زمینه ایدئولوژی، ایشان سخت با خطوط التقاطی و انحرافی مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند؛ به طوری که با احزاب و گروههایی که تفکر التقاطی داشتند سخت درگیر می شدند»(33)

شهید آیة الله مفتح: «بارها در مسائلی که پیش می آمد بنده به ایشان عرض می کردم که حالا فلان مطلب را ممکن است عنوان نکنید، فعلاً مصلحت نیست، فعلاً چنین و چنان است و پاره ای از مسائل اجتماعی در نظر من بود، می فرمود این حرفها نیست، این را باید گفت، عقیده است، انحراف فکری به وجود می آید و من نمی توانم در برابر انحراف عقیده و فکر که در جامعه اسلام به وجود بیاید، آرام باشم»(34)

شهید آیت الله باهنر: «یکی از خصوصیات استاد این بود که سخت در برابر اصل اسلام و اصل قرآن تعصب داشت. کوچک ترین انحرافی را در یک برداشت تفسیری، فلسفی، اقتصادی و اجتماعی که در باره اسلام می دید عکس العمل نشان می داد”(35)

دیگر همراهان ایشان نیز همین خصوصیت را در استاد تصدیق و با ذکر موارد، بازگو کرده اند.

ممکن است تصور شود که با این حال، مطهری فردی متعصب و متحجر بوده و با بی اعتنایی به آزادی افکار؛ تحمل مخالفین را نداشته است، اما به جرأت می توان گفت: مطهری با توجه به غنای فکری که در منطق اسلام مشاهده می کرد و با عنایت به اعتماد به نفسی که داشت، از جمله معدود روحانیان آزاد اندیش و با سعه صدر است که تاریخ روحانیت به خودش دیده است. او باور داشت «الاسلامُ یَعْلُو وَ لا یُعْلی عَلَیه»(36) و منطق آن شکست ناپذیر است:«هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه

صفحه 315

و آزادی تفکر باشد و بر عکس، هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد و جلو آزادی اندیشه و آزادی تفکر را می گیرد”(37)

بنابراین با صدای بلند اعلام می کرد:

«من مکرر در نوشته های خودم نوشته ام: من هرگز از پیدایش افراد شکاک در اجتماع که علیه اسلام سخنرانی کنند و مقاله بنویسند، متأثر که نمی شوم هیچ، از یک نظر خوشحال هم می شوم. چون می دانم پیدایش اینها سبب می شود که چهره اسلام بیشتر نمایان بشود”(38)

ولی او معتقد بود که هر کس باید حرف خودش را بزند، نفاق را کنار بگذارد، از دروغ و تزویر و ریاکاری بپرهیزد، اندیشه آزاد است اما توطئه ممنوع! جان کلام مطهری این بود که «یک مارکسیست نباید تمسک به آیه قرآن کند و بگوید فلان آیه قرآن اشاره به فلان اصل مارکسیسم است. ما با این شیوه مخالفیم، این خیانت به قرآن است»(39) بنابراین، رمز مبارزه پیگیر و صریح استاد مطهری با تفکرات انحرافی بعضی از گروهها در طول مبارزه کشف می شود.

در سالیانی که افکار ماتریالیستی و مادیگرایی به عناوین مختلف در اذهان عده ای از نوخواندگان رسوخ کرد و محافل فکری دانشگاهها، جولان گاه آنان شد، یک تنه در مقابل آنان قد علم کرد، قلم به دست گرفت، سخنرانی کرد، دعوت به مناظره نمود و تا حد ممنوع المنبر شدن(40) و اخراج از دانشگاه پیش رفت.(41)

در زمانی که ا فکار التقاطی و انحرافی در جبهه مبارزان نفوذ کرد، اولین کسی که در مقابل آن جبهه گیری کرد مطهری بود. وقتی منافقین دستشان را رو کردند و ایدئولوژی غیر دینی خود را اعلام کردند، بیش از همه حساسیت نشان داد و با انحرافات آنان به مقابله پرداخت.(42)

در هنگامه ای که گروه نو ظهور فرقان، با ظاهری مذهبی، درصدد تفسیرهای نابجا از آیات قرآن برآمد و در قالب آن افکار ضد دینی و مادی خود را ترویج کردند، ناصحانه در مقابلشان ایستاد، مفصل و مستدلّ بر افکارشان خط بطلان کشید و در واقع شهادت خود را با این جسارت امضا کرد.(43)

او خود نبوغ دکتر شریعتی را کشف نمود و برای استفاده در حسینیه ارشاد دعوت کرد و در مقابل مخالفان نیز ایستاد اما به مجرد این که نقایصی در افکار و آثار او مشاهده کرد، بر اساس وظیفه الهی تذکر داد و در صدد اصلاح برآمد و هجمه ها را نیز به جان خرید.(44)

در برهه ای که افکار لیبرالیستی رونق گرفت و یا لیبرالها با تغییر شیوه سیاسی، رهبری

صفحه 316

امام را باور کردند مطهری بود که سخت نسبت به خطوط التقاط در افکار و منش آنان هشدار داد و چون نگهبانی همیشه بیدار از خط واقعی امام حفاظت کرد.(45)

یکی از عجایب رهبری حضرت امام در انقلاب این بود که با وجود شخصیت های برجسته ای که کاملاً وجهه سیاسی و مدیریتی داشته اند و سالیان متمادی از عمر خود را در زندان رژیم ستم شاهی سپری کرده اند و از رهبران نهضت اسلامی بشمار می آمدند، در آستانه پیروزی انقلاب، مطهری را به سرپرستی شورای انقلاب بر گزیدند و حتی به مشورت ایشان دیگر اعضای این شورا را انتخاب کردند. این امر البته جای پرسش دارد اما این کار امام علاوه بر این که نشان دهنده نقش والای شهید مطهری در مبارزه و شناخت عمیق امام از ایشان است که مؤید گفته های پیشین ما است، نکته ظریفی دارد که جناب آقای هاشمی رفسنجانی به آن توجه داده اند:

«چون امام از بروز خطوط گوناگون، خطوط چپ، راست و ملّی گرایی و امثال اینها خوب مطلع بودند که بعد از پیروزی و آزاد شدن جوّ، این خطوط ظهور می کند. آن موقع هم این خطوط، حمایت خارجی داشت. آقای مطهری در دوران پیش از پیروزی قاطعیت خودشان را در مقابل خطوط انحرافی نشان داده بودند و انعطاف ناپذیری شان را. از این جهت این رسالت را قاعدتاً؛ یعنی با اینکه ما همه با هم بودیم ولی امام ایشان را انتخاب کرده بودند و مأموریت داده بودند”(46)

بالاخره، حساسیت فوق العاده و مجاهدت جانانه استاد در مقابل انحرافات فکری، در مبارزه و زوایای مختلف آن، در متن نامه تاریخی استاد مطهری به حضرت امام در سال 1356 آمده است که مجال بررسی آن در این مقام نیست، اما این هشدار استاد شهید باید آویزه گوش همگان باشد که:

«من به عنوان یک فرد مسؤول به مسؤولیت الهی، به رهبران عظیم الشأن نهضت اسلامی که برای همه شان احترام فراوان قائلم، هشدار می دهم و بین خود و خدای متعال اتمام حجت می کنم که نفوذ و نشر اندیشه های بیگانه به نام اندیشه اسلامی و با مارک اسلامی؛ اعم از آنکه از روی سوء نیّت و یا عدم سوء نیت صورت گیرد، خطری است که کیان اسلام را تهدید می کند» (47)

مقالات مرتبط:

زندگی سیاسی شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت ها

1. دانش آموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد الهیات.

2. علل گرایش به مادیگری، ص10

3. ر.ک. به: حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج1، ص56 57

4. عدل الهی، ص125

5. بیانیه سیاسی شهید مطهری در سال 1357 و در آستانه پیروزی انقلاب در تبیین مقاصد نهضت اسلامی و سمت و سوی مبارزه مردم ایران به رهبری روحانیت و تبیین آرمانهای انقلاب نمونه کامل از هماهنگی استاد با آرمانهای حضرت امام در برپایی نهضت اسلامی و مجاهده در به ثمر رساندن آن است. ر.ک. به: نامه ها و ناگفته ها، مجموعه ای از نامه های شخصیتها به استاد مطهری و نامه ها و یادداشتهای ویژه استاد، ص198

6. استاد شهید در پیش نویس اساسنامه «شورای روحانیّت تهران» که بعدها «جامعه روحانیت مبارز تهران» نامیده شد در بند 10، همین تقسیم بندی را کرده و هدف تشکیلات را، فعالیت در این دو حوزه می داند و موارد آن را نیز می شمارد؛ چنانکه در اساسنامه شورا نیز نهادهای مناسب برای اجرایی کردن این اهداف پیش بینی شده است. ر.ک. به: نامه ها و ناگفته ها، صص141 و 161 به بعد.

7. مصلح بیدار، ج1، ص151

8. سیمای استاد در آیینه نگاه یاران، ص10، به نقل از علل گرایش به مادیگری.

9. همان، ص92

10. استاد در بند 11 پیش نویس شورای روحانیت تهران می نویسند: «فکر و عمل: ما معتقدیم که اول باید ملت مسلمان نسبت به اسلام و اصول و اهداف اسلام آشنا باشند و سپس وارد عمل شوند. در این روشنایی لازم است تحقیقهای عمیقی در قسمتهای زیادی از قرآن و حدیث و غیره بشود» نامه و ناگفته ها، ص142

11. مصلح بیدار، ج1، ص47

12 - محتوای یکی از نامه های حضرت امام به استاد مطهری نشان می دهد که استاد قبلاً در نامه ای به امام یکی از عوامل معضلات سیاسی و اجتماعی قبل از انقلاب را، ناکارآمدی حوزه های علمیه دانسته اند و امام نیز در جواب مرقوم داشته اند: «آنچه در رأس مفاسد است همان امر سوم است که اشاره کرده اید که حوزه از درون تهدید می شود، باید آن علاج شود” نامه ها و ناگفته ها، ص17

13. عالم جاودان، یاران امام به روایت اسناد ساواک، ص1

14. خاطرات من از استاد شهید مطهری، ص91

15. عالم جاودان، ص بیست و پنج.

16. مصلح بیدار، ج1، ص55

17. مسأله شناخت، ص186

18. سیری در زندگانی استاد مطهری، ص109

19. عالم جاودان (اسناد ساواک)، صص264 262

20. همان

21. 1 همان

22. همان، ص312

23. همان، ص81

24. سیمای استاد، ص28

25. همان مدرک، ص30

26. سیری در زندگانی استاد مطهری، ص251

27. نامه ها و ناگفته ها، ص17

28. همان، ص89

29. خاطرات من... ص102

30. سیمای استاد، ص204

31. همان مدرک، صص 29، 49، 212، 225، 238

32. همان

33. همان

34. همان

35. همان

36. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص334

37. پیرامون انقلاب اسلامی، ص11

38. پیرامون جمهوری اسلامی، ص134

39. پیرامون انقلاب اسلامی، ص14

40. استاد شهید به روایت اسناد، ص261259

41. نامه ها و ناگفته ها، ص133

42. ر.ک پاره ای از خورشید فصل سوم از جمله میر حسین موسوی، ص444

43. ر.ک مقدمه علل گرایش به مادیگری.

44. ر.ک سیری در زندگانی استاد مطهری، شهید مطهری و شریعتی و پاره ای از خورشید فصل سوم

45. پاره ای از خورشید، فصل سوم، ص192

46. سیمای استاد، ص38

47. نهضت های اسلامی درصد ساله اخیر، ص89

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است