در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: روزنامه رسالت 11/02/80، آژینی، محسن ؛


موضوع خطر التقاط و تحجر در حوزه های علمی و فکری از دغدغه های مسلمی بوده که فکر و ذهن شهید مطهری را به خود مشغول داشته بود و استاد به مناسبتهای گوناگون در این باره هشدارهای به موقع و تاثیرگذار خود را داده بود.
تحلیل هشدارها و دیدگاههای استاد شهید در این زمینه گفتار و مجال مفصلی را می طلبد هر قطره ای که از این دریای مواج چشیده شود خود غنیمتی ذی قیمت است.مطلع شدیم که آقای محسن آژینی، محقق و نویسنده متعهد در این خصوص تحقیق مهمی را انجام داده و حاصل تحقیقات خود را در کتابی گردآوری کرده است.فرصت را مناسب دانسته گفتگویی را با وی انجام داده از عصاره دیدگاههای شهید مطهری در این خصوص پرسیدیم.کمی مجال ما را واداشت که تنها به یکی از این دو موضوع«التقاط»اکتفا کرده تحلیل عنصر تحجر را به فرصتی جدا موکول کنیم. پرسشهای ما و پاسخهای محسن آژینی به شرح زیر می باشد.
از نگاه تخصصی اگر بخواهید ویژگیهای شهید مطهری را برشمارید به کدامین موارد اشاره خواهید کرد؟
ویژگی استاد شهید آیت الله مطهری در آنست که او:
اولا معارف و حقایق اسلام را با توجه به نیازهای جامعه و خصوصا نسل جوان و روشنفکر عرضه می نمود.ثانیا قلم و بیان او به زبان کسانی بود که مخاطب او بودند.ثالثا با توجه به اطلاعات و آگاهیهای جامع استاد نسبت به مکاتب غرب و شرق،بخوبی از عهده پاسخگویی به مسایل و مشکلات جوانان در مسایل دینی و فکری و بخصوص شبهات و اشکالات ناشی از مکاتب بیگانه برمی آمد.همین ویژگیها بود که استاد را نسبت به کلیه کسان دیگر متمایز نموده و برجستگی خاصی به آثار قلمی و بیانی ایشان می دهد.
خصوصیت بسیار برجسته دیگر استاد،قدرت«انحراف شناسی»ایشان بود.در دورانی که هجوم مکاتب غرب و شرق،موجب تأثیرپذیری افکار مردم(خصوصا روشنفکران مسلمان)از این مکاتب شده بود و دیدگاهها و بینش های انحرافی مختلف و متنوع در جامعه فکری ما بوجود آمده بود،استاد با تیزبینی خاص خود،همه اظهارنظرها، کتب و مطالب عرضه شده به جامعه را مورد دقت و مطالعه قرار داده و هرکجا ردپایی(ولو ظریف و ضعیف) از انحراف دینی مشاهده می نمود،سریعا در مقابل آن عکس العمل نشان می داد.بطوریکه اگر مجموعه آثار استاد مرور شود خواهیم دید که کمتر کتاب یا سخنرانی از استاد وجود دارد که در آن ضمن بحث،به انحراف، اشتباه یا برداشت ناصحیحی از موضوع اشاره نشده و مورد بحث قرار نگرفته باشد.
در خصوص خطر التقاط فکری،استاد مطهری تکیه غالبشان روی چه محورهایی است به عبارتی در منظر و اندیشه ایشان نمودهای تفکر التقاطی کدامند؟
با مروری بر آثار استاد شهید درمی یابیم که او پنج محور اصلی را به عنوان نمودهای تفکر التقاطی مورد بحث قرار داده است.بعضی از این پنج محور می توانند مستقیما و«مستقلا»به عنوان یک مکتب التقاطی مطرح باشند و برخی دیگر افکار متأثر از مکاتب التقاطی یا یکی از نمودهای بارز آن،می باشند.همچنین برخی از این نمودها در چارچوب التقاط با غرب و برخی دیگر در ذیل التقاط با شرق و برخی هم مشترک بین هر دو می باشند. به هر جهت این پنج نمود التقاطی عبارتند از:
1-عقل گرای افراطی
2-علم زدگی
3-بینشهای مادی نسبت به جامعه،تاریخ،معارف،قرآن
4-اجتهاد آزاد در مقابل اجتهاد فقاهتی
5-انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران
عنایت دارید که خطرناکتر از تفسیر به رأی قرآن کریم،تفسیر و تحلیل آن با بینش مادی و مارکسیستی است که عاملی برای ایجاد و توسعه فضای التقاط شده است.نگاه شهید مطهری نسبت به این خطر چگونه بوده است؟
همانگونه که گفتید خطرناکتر از«تفسیر به رأی»،تفسیر و تحلیل آیات قرآن کریم با بینش«مادی و مارکسیستی» است که متأسفانه از بدو نفوذ تفکر مارکسیستی در برخی از روشنفکران شاهد بودیم.
این دسته از روشنفکران که بعضا داعیه مبارزه نیز داشته اند با پذیرش افکار مارکسیستی و ماتریالیستی به توضیح و تفسیر قرآن پرداخته و تلاش نمودند آنچه را که از دیگران گرفته بودند با آیات قرآن توجیه و رنگ و لعاب اسلامی به آن بزنند.
استاد شهید آیت الله مطهری در سالهای قبل از پیروزی انقلاب به این خطر بسیار بزرگ واقف شده و در کتاب علل گرایش به مادیگری چنین اعلام خطر نمودند:
«مطالعه نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال اخیر منتشر شده و می شود تردیدی باقی نمی گذارد که توطئه عظیمی در کار است.در اینکه چنین توطئه ای از طرف ضد مذهبها برای کوبیدن مذهب در کار است من تردید ندارم.آنچه فعلا برای من مورد تردید است این است که آیا نویسندگان این جزوه ها خود اغفال شده اند و تنها دستهای پشت پرده هستند که می دانند چه می کنند؟ و یا خود اینها عالما عامدا با توجه به اینکه با کتاب مقدس هفت صد میلیون مسلمان چه می کنند دست به چنین تفسیرهای ماتریالیستی زده و می زنند.»
استاد در مورد این تفاسیر که می توان آنها را از نوع«التقاط پنهان» دانست(چرا که در این تفاسیر ظواهر از قرآن گرفته شده ولی باطن و نوع نگرش به مفاهیم مذکور همه مبتنی بر مادیگری و ماتریالیسم است) اظهار می دارند:
«خلاصه در این تفسیر همه نامها مذهبی است و ابتدا جلب توجه می کند از قبیل: الله، توحید، نبوت، وحی، ملک،آخرت، بهشت، دوزخ، روح، نعیم،عذاب، توکل، صبر، تکامل، انقلاب...اما همین که به عمق و ژرفای برداشتها وارد می شویم همه از نظر ناپدید می شوند و به جای اینها معانی و مفاهیم دیگری جایگزین می کردند و جز لفظ چیزی باقی نمی ماند.»
استاد در همین مقدمه به برخی نمونه های تفسیری این«تفکر التقاطی»اشاراتی می کند.
نظر شهید مطهری در خصوص اجتهاد آزاد به عنوان یکی از محورهای التقاط فکری چیست؟ اصلا جایگاه و خاستگاه این فکر التقاطی در کجاست؟ اجتهاد آزاد به معنی شناختن حق آزادی اجتهاد برای کسانی است که فاقد صلاحیتهای تعریف شده در اجتهاد فقاهتی می باشند.
کسانی که به صرف داشتن اطلاعاتی مختصر در مورد دین به خود یا به دیگران حق اجتهاد و اظهار نظر در دین را می دهند،پیروان تز اجتهاد آزاد هستند.
نظریه«اجتهاد آزاد»شبیه نظریه«تعمیم امامت» است که عده ای با تکیه بر این نظریه معتقد بودند امامت در فرد خاصی منحصر نیست و همه آحاد مردم می توانند امام و رهبر خود باشند!
«اجتهاد آزاد»را می توان نمود دیگری از بینش التقاطی آن هم از نوع غربی آن دانست.چرا که این فکر التقاطی تحت تأثیر فرهنگ غرب مطرح شده است.استاد در این مورد می نویسد:
«برخی دیگر که به مسایل روز توجه دارند و درباره آینده می اندیشند متأسفانه سخاوتمندانه از اسلام مایه می گذارند.سلیقه روز را معیار قرار می دهند و به نام«اجتهاد آزاد»به جای آنکه اسلام را معیار حق و باطل زمان قرار دهند.سلیقه و روح حاکم بر زمان را معیار اسلام قرار می دهند.مثلا مهر نباید باشد چون زمان نمی پسندد. تعدد زوجات،یادگار عهد بردگی زن است، پوشیدگی هم همینطور،اجاره و مضاربه و مزارعه یادگار عهد فئودالیسم است و فلان حکم دیگر یادگار عهدی دیگر،اسلام دین عقل و اجتهاد است.اجتهاد چنین و چنان حکم می کند.»
در بینش فوق«اجتهاد آزاد»پوششی است برای مشروعیت دادن به آنچه که از دیگران اخذ شده است.ریشه این تفکر چیست؟و تز«اجتهاد آزاد» از کجا آمده است؟استاد شهید ریشه این تفکر را تجددگرایی افراطی می داند
«به هرحال تجددگرایی افراطی-که هم در شیعه وجود داشته و دارد و هم در سنی-و در حقیقت عبارت است از آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست،به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان کردن،آفت بزرگی برای نهضت است و وظیفه رهبری نهضت است که جلو آن را بگیرد.»
ببینیم«اجتهاد آزاد»چیست؟مبانی و اصول آن کدام است؟برای پاسخ به این سؤالات ابتدا باید حقیقت اجتهاد را شناخت.اصولا اجتهاد به معنی استباط احکام فرعیه از منابع اصلی(کتاب،سنت،عقل و اجماع)است.اجتهاد بدان گونه که در شیعه مطرح است و امری است تخصصی که از عهده هرکسی ساخته نبوده و تنها فقها هستند که می توانند احکام فرعی را از ادله اربعه استخراج نموده و در دسترس مردم قرار دهند.این معنی همان است که در طول تاریخ شیعه بخصوص در عصر غیبت امام زمان(عج)وجود داشته است.همان«اجتهاد فقاهتی»است که سالیان درازی،در حوزه های علمیه معمول بوده و مسلمین با تکیه بر آن به تکالیف شرعیه خویش عمل می نمودند. اجتهاد فقاهتی بر این فرض استوار است که استنباط و استخراج حکم مستلزم فهم دقیق و صحیح منابع می باشد،قرآن،سنت،عقل و اجماع منابعی هستند که جنبه تخصصی دارند.
هرکس نمی تواند به قرآن مراجعه و از آن برداشتی صحیح داشته باشد.قرآن ظاهر و باطن دارد.آیات قرآن محکم و متشابه،ناسخ و منسوخ،مطلق و مفید، خاص و عام،شأن نزول و...دارد که تشخیص این آیات از یکدیگر و فهم صحیح آن محتاج شناخت علوم دیگری است که به عنوان مقدمه باید فرا گرفته شوند.پیوستگی و ارتباط دقیق آیات قرآن با یکدیگر نیز بر ظرافت و پیچیدگی فهم آن می افزاید.مباحث قرآن متنوع است.مسایل فقهی،فلسفی، کلامی،منطقی،تاریخی و...در قرآن مطرح است که فهم آنها محتاج به اطلاع و آشنایی با علوم لازمه است تفسیر قرآن اصولا یک فن و تخصص است.همین بحث در مورد سنت هم صادق است روایات و احادیث معصومین(ع)به زمان عربی است.در بین روایات،صحیح و ضعیف،موثق و مرسل و مستند و...وجود دارد که انسان باید بتواند احادیث مختلف را از هم تشخیص بدهد علاوه بر این، احادیث سلسله اسناد دارند که لازمه استفاده از آنها شناخت ناقلین و راویان احادیث است.

صفحه 2


عقل نیز در اجتهاد و استنباط احکام،حوزه و محدوده مشخصی دارد که استفاده از آن برای کشف حکم،نیازمند داشتن اطلاعات کافی و شناخت دقیق این محدوده است.اجماع نیز که به معنی اتفاق آراء فقهاء و کاشف از قول معصوم می باشد،براحتی قابل درک نیست،به دلیل همین پیچیدگیها است که علوم مختلفی را برای اجتهاد برشمرده اند و کسب این علوم به عنوان مقدمه لازم می باشد.برخی از این علوم عبارتند از تفسیر،منطق، ادبیات عرب،اصول فقه،رجال،درایه و...
از میان نمودها پنج گانه ای که برای التقاط فکری برشمردید محور انتقال رهبری از روحانیت به روشنفکران از امکان و مجال بیشتر و محسوس تری برای محافل علمی و عوام برخوردار بوده است.نگاه شهید مطهری به این نمود التقاطی چگونه است به:
برای پاسخ به این پرسش ابتدا موضوع را از دیدگاه استاد شهید طرح می نماییم:
برخی دیگر به شکل دیگر درباره ضرورت انتقال رهبری نهضت اسلامی از"روحانیت"به طبقه به اصطلاح"روشنفکر"اظهار عقیده کرده اند و آن اینکه:
جامعه امروز ایران جامعه ای است مذهبی،ایران امروز از نظر زمان اجتماعی مانند اروپای قرن پانزدهم و شانزدهم است که در فضای مذهبی تنفس می کرد و تنها با شعارهای مذهبی به هیجان می آمد و از طرف دیگر مذهب این مردم اسلام است خصوصا اسلام شیعی که مذهب است انقلابی و حرکت آفرین و از ناحیه سوم در هر جامعه ای گروه خاص روشنفکران که خودآگاهی انسانی دارند و درد انسان امروز را احساس می کنند تنها گروه صلاحیتداری هستند که مسئول رهایی و نجات جامعه خویشند.روشنفکران جامعه امروز ایران نباید ایران امروز را با اروپای امروز اشتباه کنند و همان نسخه را برای ایران تجویز کنند که روشنفکران اروپا از قبیل سارتر و راسل برای اروپای معاصر تجویز می کنند،آنها باید بدانند که اولا جامعه امروز ایران در سطح اروپای قرن پانزدهم و شانزدهم است نه در سطح اروپای قرن بیستم و ثانیا اسلام مسیحیت نیست.اسلام و بالخصوص اسلام شیعی،مذهب حرکت و انقلاب و خون و آزادی و جهاد و شهادت است.روشنفکر ایرانی به توهم اینکه در اروپای امروز،مذهب نقش ندارند و نقش خود را در گذشته ایفا کرده است نقش مذهب را در ایران نیز تمام شده تلقی کند که نه ایران اروپاست و نه اسلام مسیحیت است.روشنفکر ایرانی باید از این منبع عظیم حرکت و انرژی برای نجات مردم خود بهره گیری نماید و البته شروطی دارد.اولین شرط این است که از متولیان و پاسداران فعلی مذهب"خلع ید"نماید.
فکر انتقال رهبری جامعه از روحانیت به روشنفکران،ایده تازه ای نیست بلکه ایده ای ریشه دار است.اصولا مردم مسلمان بدلیل عقاید و تعصبات دینی و مذهبی خود همواره در طول تاریخ روحانیت و علماء دینی را به عنوان رهبران مذهبی و سیاسی خود انتخاب نموده است.اگر در طول نهضتهای اسلامی صدساله اخیر ملاحظه کنیم خواهیم دید که هرجا یک یا چند روحانی مبارز پاک باخته،علمی را بلند کرده اند،مردم مسلمان نیز به سرعت و با ایمان و علاقه حرکت کرده و با دستگاه طاغوت مبارزه کردند.از نهضت تنباکو تا مشروطیت و از آن جا تا نهضت ملی شدن نفت و از قیام 15 خرداد تا پیروزی انقلاب اسلامی همواره روحانیت پرچمدار مبارزه با دستگاه جور بوده است.از طرف دیگر نیز طبقه به اصطلاح روشنفکر هم از بدو پیدایش در جامعه ایران همواره در فکر انتقال رهبری از روحانیت بوده است.بر آگاهان تاریخ سیاسی ایران روشن است که طبقه روشنفکر(به مفهوم خاص آن)در ایران از اساس نامشروع متولد شد.با اعزام عده ای از جوانان وابسته به دیار قاجاریه فرنگ به قصد تحصیلات عالیه و نیز بازگشت آنها به کشور اولین هسته های روشنفکری در ایران پایه گذاری شد از آن تاریخ به بعد،روشنفکران جامعه ایران نوعا دنباله همان هسته های اولیه و روشنفکری می باشند.
دستهایی که طبقه جدید روشنفکر را در ایران ساخته و پرداخته بودند،به منظور زمینه سازی جهت انتقال رهبری و خلع ید از روحانیت،همواره برای مردم و حتی خود به این باور رسیده اند که تنها طبقه ای که صلاحیت رهبری و هدایت جامعه را دارد طبقه روشنفکر است.
تاریخ معاصر ایران نشان می دهد که روشنفکران منحرف همواره برای در دست گرفتن رهبری فکری جامعه تلاش می کردند،هرچند که به دلیل ایمان مذهبی مردم توفیق چندانی نصیب آنها نشد.
به عنوان آخرین پرسش در دیدگاه شهید مطهری آثار سوء ناشی از مکاتب و افکار التقاطی و خطراتی که از این افکار علیه انقلاب اسلامی منبعث می شود کدام است؟
ایشان در مورد آثار سوء ناشی از مکاتب و افکار التقاطی و همچنین خطراتی که می تواند از این افکار ناشی شود،چنین می نویسد:
انقلاب ما آن وقت پیروز خواهد شد که ما مکتب و ایدئولوژی خودمان را که همان اسلام خالص و بدون شائبه است،به دنیا معرفی کنیم.یعنی اگر ما استقلال مکتبی داشته باشیم و مکتبمان را بدون خجلت و شرمندگی آنچنان که واقعا هست به جهانیان عرضه کنیم،می توانیم امید پیروزی داشته باشیم اما اگر قرار شود به اسم اسلام یک مکتب التقاطی درست شود و روشمان این باشد که از هرجایی چیزی اخذ کنیم،یک چیزی از مارکسیسم بگیریم،یک چیز از اگزیستانسیالیسم بگیریم و چیز دیگری از سوسیالیسم بگیریم و از اسلام هم چیزهایی داخل کنیم و از مجموعه اینها آش شله قلمکار دست کنیم و بگوییم این است اسلام،ممکن است مردم در ابتدا این امر را بپذیرند زیرا که در کوتاه مدت شاید بشود حقیقت را پنهان کرد ولی این امر برای همیشه مکتوم نمی ماند افرادی پیدا می شوند اهل فکر و تحقیق که حقیقت را می فهمند و بعد شروع می کنند به خرده گیری که آقا فلان حرفی که شما به نام اسلام می زنید مشخص است که مال اسلام نیست منابع اسلامی معلومند،قرآن و سنت پیامبر و فقه اسلام و اصول معتبر اسلامی همه و همه مشخص اند از آن طرف آن حرفهایی را که شما به نام اسلام می زنید،مشخص است.با مقایسه روشن می شود که این حرفها را شما مثلا از مارکسیسم گرفته اید و بعد یک روکش اسلامی روی آن کشیده اید.
نتیجه این می شود که همین اشخاص که با شوق به اسلام روی آورده بودند و همان افکار التقاطی را به نام اسلام پذیرفته بودند بعد از معلوم شدن حقیقت با شدت و سرعت از اسلام گریزان می شوند.
این است که به عقیده من این مکتبهای التقاطی ضررشان برای اسلام از مکتبهایی که صریحا ضد اسلام هستند اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و انقلاب ما اگر می خواهد پیروزمندانه راه خودش را ادامه دهد،باید خود را از همه این پدیده ها پاک کند و در راه احیای ارزشهای اسلام راستین اسلام قرآن و اهل بیت حرکت کند.
البته شهید بزرگوار مطهری به موازات هشدار در مورد التقاط،تحجر و مقدس مآبی در دین را هم مورد حمله قرار داده است و بخصوص از خطرات اینگونه گرایشها در بین عوام الناس و متدینین و حتی جوامع فقهی و حوزوی سخنها گفته است.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است