در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: عصر آزادگان 31/06/77، بزرگی، مهدی ؛


مقدمه-آزادی یکی از مقوله های مهم فلسفی، اجتماعی و سیاسی است،به همین دلیل اندیشمندانی که راجع به سیاست و اجتماع نظری داشته اند و در باب آن اندیشیده اند ناگزیر بوده اند موضع خود را نسبت به آزادی مشخص کنند،دلایل رد یا قبول آن را توضیح دهند و اصولا بگویند که چه زمینه هایی برای پذیرش یا عدم پذیرش آن وجود دارد
آزادی از واژه هایی است که هر انسان متفکر به سادگی نمی تواند از کنار آن بگذرد و به همین دلیل هست که بعضی می گویند هیچ استعدادی نمی شکفد مگر در سایه ی آزادی،اما باوجوداین که از آزادی زیاد صحبت شده است پیرامون آن اتفاق نظر کمتری وجود دارد.هرکس با توجه به بینش و فرهنگ خود آزادی و به نحوی تفسیر و توجیه کرده است که از نظر دیگری بوی اسارت می دهد.کارهای بسیاری در تاریخ بشریت به نام آزادی صورت گرفته است تمامی ظلم ها،استبدادها، حاکمیت های بی چون و چرا به نام آن انجام گرفته و هرکس برای توجیه اعمال خود، آزادی را دستاویز قرار داده است.
آزادی دارای مبانی و تعاریف گوناگونی است،هر مکتب فکری یا سیاسی،هر اندیشمند خوش بین به ذات آدمی یا بدبین،تعریفی خاص از آزادی ارایه داده است. آزادی از نظر مفهومی دارای تعاریفی یکسانی نمی باشد، هر متفکری تعریفی خاص از آزادی را مد نظر قرار می دهد و براساس آن به بسط اندیشه خود می پردازد.می توان آزادی را عبارت از انجام آزادانه اعمال قانونی و نبودن مانع در برابر خواست های مشروع آدمی و توانایی گزینش برمبنای حقوق طبیعی دانست.اسلام نیز آزادی را برای رشد انسان لازم می داند.اسلام آزادی انسان را تا جایی محترم می شمرد که این آزادی باعث ضربه به اسلام و مسلمین نگردد و این آزادی هرگاه فساد اجتماعی را به دنبال داشته باشد اسلام با آن مخالفت می کند.از نظر اسلام آزادی با اراده ی آدمی عجین است و عبارتست از «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام و ...»
به طور کلی مبنا و اساس حق آزادی و لزوم رعایت آن در هر سیستم فکری به گونه ای تبیین می شود.استاد مطهری نیز در این رابطه، ابتدا نظرات فلاسفه ی غربی را مورد نقد قرار می دهند و سپس براساس منطق و فلسفه ی اجتماعی اسلام، دیدگاه های خود را بیان می دارند.
شهید مطهری آزادی را یکی از نیازمندی های انسان دانسته و آن را برای ادامه حیات و تکامل ضروری می داند.برداشت های وی از مفهوم آزادی همان است که اندیشمندان غربی دارند ولی در ادامه که از انواع آزادی صحبت می کند از آنها جدا می شود و تا حدود زیادی در مقابل اندیشمندان لیبرال قرار می گیرد.ایشان آزادی را از حقوق اولیه انسان می داند که کسی نمی تواند آزادی مشروع انسانی را در مسیر تکامل از او سلب کند.

*مبنا و اساس حق آزادی
اغلب فلاسفه غرب مبنا و اساس آزادی را میل،خواست و اراده ی فرد می دانند و در این راستا دو مفهوم متفاوت از آزادی توسط اندیشمندان غربی ارایه شده است؛ اول:مفهوم آزادی منفی که به معنای فقدان اجبار و سلطه ی خارجی بر فرد است.این مفهوم به بهترین وجه در رساله ی«آزادی»جان استوارت میل آمده است.به گفته«میل»تنها آزادی ای که شایستگی این نام را دارد این است که هرکس به شیوه خاص خودش مصلحت خویش را دنبال کند به شرطی که به مصالح دیگران آسیب نرساند.آزادی فرد غایت زندگی سیاسی است و باید از آزادی اندیشه دفاع کرد زیرا ذهن آدمی مهمترین عامل دگرگونی و تکامل جامعه است.
همانطور که ملاحظه، می شود در این دیدگاه،عامل محدودکننده ی آزادی فرد، در مواجهه و معارضه آن با میل و خواست ها دیگران دانسته شده است.
دوم:مفهوم آزادی مثبت که آزادی را نه در رهایی فرد از دخالت و اجبار خارجی،بکله در تبعیت او از قدرت اخلاقی جامعه جستجو می کند.
از نظر«روسو»آزادی نه در تبعیت از اغراض و امیال شخصی است بلکه در تبعیت از اراده ی اخلاقی جامعه تحقق می یابد.
هگل نیز آزادی کامل فرد را در اطاعت از دولت می داند.از نظر او دولت والاترین مرحله در تکامل اخلاقی انسان است و بنابراین متضمن اراده ی عقلانی و آزادی انسان می باشد و تنها در تبعیت کامل فرد از دولت است که واقعیت عقلانی فردی تحقق می یابد.
دیدگاه اول آزادی را در تمرد از جامعه و دومی در تبعبت از آن می داند و این ناشی از طرز نگرش اینها نسبت به واقعیت انسان. جامعه و هستی است.هر دو دیدگاه،انسان را یک موجود غیردینی فرض کرده و با تفکر امانیستی،وجود میل و اراده را در انسان مبنای آزادی او می دانند و خواسته اند آزادی بشر را براساس غیردینی توجیه کنند.
شهید مطهری این تفکر را رد کرده و مبنای دیگری را برای آزادی انسان بیان می کنند:«برخلاف تصور بسیاری از فلاسفه غرب،آن چیزی که مبنا و اساس حق آزادی و لزوم رعایت و احترام آن می گردد،میل و هوی و اراده فرد نیست،بلکه استعدادی است که آفرینش برای سیر مدارج ترقی و تکامل به وی داده است.
ارده ی بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی که در نهاد بشر است هماهنگ است و او را در مسیر ترقی و تعالی می کشاند.
از نظر استاد،استعداد معنوی و دینی که از طرف خالق هستی در نهاد بشر گذاشته شده مبنای آزادی انسانی است نه میل و هواهای نفسانی.
آزادی برای این است که شخصیت دینی انسان رشد کند و انسان به کمال مطلوب خود برسد و این همان نظریه ی فطرت است.به اعتقاد استاد مفهوم آزادی انسانی فقط با قبول نظریه فطرت سازگار است و جز با آن قابل تصور نیست.
اما آنجا که بشر را به سوی فنا و نیسبتی سوق می دهد و استعدادهای نهانی او را به هدر می دهد احترامی نمی تواند

صفحه 2


داشته باشد.»

*آزادی و نظریه ی فطرت
شهید مطهری معتقدند که مفهوم آزادی انسانی فقط با قبول نظریه فطرت قابل تصور است،یعنی انسان در مسیر حرکت جوهری عمومی جهان با بعدی علاوه، به دنیا می آید و پایه اولیه شخصیت او را همان بعد می سازد و سپس تحت تاثیر عوامل محیط تکمیل می شود و آزادی انسان فقط با در نظر گرفتن این اصل بنیادین قابل پذیرش است.
آزادی انسان به مفهوم فوق نه با قانون علیت منافات دارد و نه با کلیت مسایل تاریخی و قانون مندی تاریخی.
آزادی انسان به مفهوم فوق از نظر اسلام در عین این که انسان یک حیوان است در عین حال نفحه ای از روح الهی در او هست لمعه ای از ملکوت الهی و نوری ملکوتی در وجود او هست.او«من واقعی»او است.
من حیوانی انسانی،من طفیلی است و اصالت ندارد. من اصیل در انسان همان من ملکوتی انسان است.درجه ی عالی من انسان،من ملکوتی است و درجه ی پایین انسان من حیوانی است.اگر انسان به درجه ی عالی خود حرکت کند احساس پیروزی می کند و اگر به سمت پایین خود سقوط کند.احساس شکست می کند.
خود واقعی را یادآوردن، با خدا یادآوری امکان دارد. من واقعی انسان،همان نفخه ی الهی است که در هر کسی هست و احساس اخلاقی انسان از این«من»سرچشمه می گیرد.هر انسانی که بیشتر عزت نفس داشته باشد و بیشتر با خود حیوانی و طفیلی خود مبارزه کرده و بیشتر خود انسانی و ملکوتی خود را تقویت کند پیشوای دیگران است تا در این راه قدم بردارند.خود حقیقی، الهام بخش اسلام فطری است.انسان های کامل اسلام یعنی انسان هایی که خود را بهتر از دیگران شناخته اند و شرف و کرامت را در ذات خودشان بیشتر احساس کرده اند.
خود واقعی به صورت یک حقیقت ثابت در این طبیعت سیال است. در عالم هم،که یک جریان دائم است،یک حقیقت وجود دارد که وحدت،آن را حفظ کرده است. شخصیت عالم هم به شخصیت واقعی روحی و روان انسان است.انسان به دلیل اینکه نفخه ای است الهی،می تواند از جبر طبیعت آزاد باشد.انسان شعله و فیضی است الهی و بدان جهت می تواند برطبیعت خودش مسلط باشد.
آنچه در طبیعت است همان چیزی است که خلق شده است جز انسان که همان چیزی است که بخواهد باشد.
در بیان فوق استاد،نظر خود را مبتنی بر علت غایی کرده است و از این جهت علما محدودکننده آزادی فرد را علاوه بر آزادی ها و حقوق دیگران،در مصالح عالیه خود فرد نیز می داند.
به عبارت دیگر آزادی انسان برای رسیدن وی به کمال مطلوب و در جهت مصالح عالیه وی است و طبیعتا این غایت،محدود کننده اصلی آزادی است و آزادی در چارچوب هدف، مفهوم پیدا می کند.از نظر استاد،آزادی یعنی رفع مانع از فعالیت یک قوه فعال و پیشرو. «3»
آزادی و تکامل انسان از نظر استاد اگر فعلیت و کمال و تکامل و رشدی نباشد،آزادی جایگاهی نخواهد داشت.«آزادی یکی از لوازم حیات و تکامل است یعنی یکی از نیازمندی های موجود زنده،از نوع گیاه باشد یا از نوع حیوان یا انسان،به هر حال نیازمند به آزادی است.منتها آزادی گیاه متناسب با ساختمان آن است، آزادی حیوان طور دیگری است.انسان به آزادی های دیگر ماوراء آزادی های گیاه و حیوان نیاز دارد.هر موجود زنده خاصیت اش این است که رشد می کند،تکامل پیدا می کند،متوقف نیست. جمادات رشد و تکامل ندارند،نیازمند به آزادی هم نیستند اصلا آزادی برای جمادات مفهوم ندارد.ولی گیاه باید آزاد باشد. موجودات زنده برای رشد و تکامل به سه چیز احتیاج دارند:تربیت،امنیت،آزادی
آزادی انسان در مجموع شئون حیاتی اش به این معنی است که مانع و سدی در مقابل پرورش استعدادهایش در کار نباشد.استاد در تبین مساله آزادی چنین بیان می دارند: «بعضی از موضوعات است که خود آن موضوعات اجبار بردار و زور بردار نیست طبعا در این گونه مسایل باید مردم آزاد باشند،یعنی امکانی غیر از آزادی وجود ندارد. یک سلسله مسایل دیگر است که در آنها می شود مردم را اجبار کرد ولی اجبار برای مردم کمال نیست.»ایشان، رشد بشر را از جمله مواردی می شمارند که اجبار در آن کمال محسوب نمی شود و بحث اصلی آزادی را در این بعد مطرح می کنند:«یکی دیگر از مسایلی که بشر باید در آن آزاد باشد،رشد بشر است.بشر اگر بخواهد رشد پیدا کند باید در کارش آزادی باشد،در انتخاب خودش آزاد باشد.«استاد در این مورد تربیت بچه را مثال زده و می گویند که در پرورش بچه لازم است در حدودی او را هدایت کرده و در حدودی نیز باید او را آزاد گذاشت یعنی تواما باید هدایت کرده و آزاد گذاشت.توام بودن و هماهنگ بودن این دو عامل باعث شکوفایی استعدادهای بچه و تربیت صحیح و کامل او می شود.استاد همین رابطه را در مباحث اجتماعی نیز وارد کرده و می گویند: «بسیاری از مسایل اجتماعی است که اگر سرپرست های اجتماع افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند گمراه می شوند.اگر هم بخواهند ولو با حسن نیت(تا چه رسد به اینکه سوء نیت داشته باشند) به بهانه اینکه مردم لیاقت ندارند،این مردم تا ابد بی لیاقت باقی می مانند.پس لازمه رشد و تکامل،آزادی است و اگر به بهانه عدم رشد و امکان عمل خلاف،آزادی را سلب کنند،رشد و تکاملی تحقق نخواهد یافت.رشد به این است که آزادی وجود داشته باشد هرچند که در ابتدا،اشتباهاتی هم صورت گیرد.

انواع آزادی

1-آزادی اجتماعی
استاد مخالف این بودند که افراد آزادی یکدیگر را بگیرند و یکی دیگری را از آزادی محروم کند و کسی حق ندارد آن را در خدمت منافع خودش بگیرد.«آزادی اجتماعی یعنی اینکه بشر باید در راه اجتماع از ناحیه سایر افراد اجتماع آزادی داشته باشد،دیگران مانعی در راه رشد و تکامل او نباشند، او را محبوس نکنند،استعباد نکنند و...این را می گویند:آزادی اجتماعی. پس یکی از اقسام آزادی، آزادی اجتماعی است که انسان از ناحیه افراد دیگر آزاد باشند.»این نظر استاد همان چیزی است که«برلین»درباره آزادی می گوید:«معنی آزادی عبارتست از آزادی از بند و زندان،آزادی از بردگی غیر، کوشش برای آزاد بودن یعنی

صفحه 3


سعی در راه از میان برداشتن موانع...آزادی در معنی سیاسی کلمه،به فقدان تهدید یا سلطه،حد مشترک دارد و این آزادی است که انسان را در راه رشد و تکامل یاری می دهد.

2-آزادی معنوی
شهید مطهری در بحث از مقوله آزادی باب نوینی را به روی اندیشمندان باز می کنند و آن اینست که غافل ماندن از آزادی معنوی انسان در مقوله آزادی های اجتماعی،نوعی خیانت به حقوق انسان هاست و فراموش کردن ارزش های حقیقی شخصیت انسانی است.استاد در بیان مفهوم آزادی معنوی و نقش آن در زندگی انسان می فرمایند: «تفاوتی که میان مکتب انبیاء و مکتب های بشری است در این هست که پیغمبران آمده اند تا علاوه بر آزادی اجتماعی به بشر آزادی معنوی بدهند و آزادی معنوی است که بیشر از هر چیز دیگر ارزش دارد.تنها آزادی معنوی هم مقدس است و آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی میسر و عملی نیست. و این درد جامعه بشری امروزی است که می خواهد آزادی اجتماعی را تامین کند ولی بدنبال آزادی معنوی نمی رود،یعنی نمی تواند، قدرتش را ندارند،چون آزادی معنوی را جز از طریق نبوت دین،ایمان و کتاب های آسمانی نمی توان تامین کرد. «بدون آزادی معنوی نمی توان به آزادی های اجتماعی رسید. شهید مطهری در بحث از مقوله آزادی معتقدند شرط اصلی رسیدن به آزادی های اجتماعی تامین آزادی معنوی است و بدون این شرط هرگز آزادی های دیگر حاصل نخواهد شد.استاد می فرمایند:
«بزرگترین برنامه انبیا، آزادی معنوی است.اصلا تزکیه نفس یعنی آزادی معنوی «قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»و بزرگترین خسران عصر این است که همه اش می گویند آزادی،اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند.از آزادی معنوی دیگر حرفی نمی زنند و به همین دلیل هم به آزادی اجتماعی هم نمی رسند.در عصر ما یک جنایت بزرگ که به صورت فلسفه و سیستمهای فلسفی مطرح شده این است که اساسا درباره انسان، شخصیت انسان و شرافت معنوی انسان هیچ بحث نمی کنند.
«تفخت فیه من روحی» فراموش شده است. می گویند اصلا چنین چیزی وجود ندارد.انسان یک موجود دو طبقه ای نیست که طبقه عالی و دانی داشته باشد. اصلا انسان با یک حیوان هیچ فرقی نمی کند،یک حیوان است،زندگی،تنازع بقاست و جز تنازع بقا چیز دیگری نیست.یعنی زندگی جز تلاش کردن هر فرد برای خود و جنگیدن برای منافع خود چیزی نیست.می دانید این جمله چقدر به بشریت ضربه وارد کرده است. می گویند:زندگی جز جنگ و میدان جنگ چیزی نیست بلکه جمله ای می گویند که بعضی ها هم خیال می کنند که خیلی حرف درستی است. می گویند حق گرفتنی است نه دادنی.حق هم گرفتنی است و هم دادنی.»
محدودیت آزادی،توسط دیگران که در فلسفه های غربی متداول است مبتنی بر اصل تنازع بقا در زندگی اجتماعی انسان ها می باشد و برتراند راسل از جلمه فلاسفه غربی است که نظریه اخلاقی، اجتماعی خویش را بر آن بنا می سازد و می گوید:قدرت منع و جلوگیری دیگران، می تواند آزادی شخص را محدود کند و او در مقابل آزادی های دیگران،وادار به تسلیم و احترام نماید.ایشان در کتاب«جهانی که می شناسم»می گوید روش اخلاقی من عبارت از ایجاد هماهنگی بین منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع می باشد!.


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است