در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه مسجد شماره 37و38، علینی، محمد ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

مقدمه

شهید بزرگوار،فیلسوف و فقیه عالی مقام مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی مطهری،در جواب این اشکال که:«چگونه ممکن است دوشی ء که در طبیعت و ذات خود ضد یکدیگرند- اسلام به حکم اینکه دینی جاودانی است با مقتضیات زمان به حکم اینکه در زمان قرار گرفته و دارای تغییر و تحول است-، می توانند با یکدیگر تناسب و هماهنگی داشته باشند، می فرمایند:«نه اسلام به مفهوم مطلق ثابت است که هیچ گونه تغییری در قوانین آن صورت نگیرد،و نه شرایط و مقتضیات زمان به صورتی است که بگوییم لازمهء زمان این است که همه چیز تغییر کند.بلکه در اسلام عناصری ثابت و عناصری متغیر وجود دارد،همان طور که در زمان عناصری ثابت و متغیر وجود دارد».

همچنین،استاد شهید مطهری دو ضرورت فوری را به عنوان مسؤلیت و رسالت سنگین،برای طبقهء روشنفکر مسلمان در هر عصر و زمانی یادآور می شود:

1.ضرورت شناخت اسلام واقعی به عنوان یک فلسفهء اجتماعی،یک ایدئولوژی الهی و یک دستگاه سازنده فکری و اعتقادی همه جانبه و سعادت بخش

2.ضرورت شناخت شرایط و مقتضیات زمان،و تفکیک واقعیات ناشی از تکامل علم و صنعت از پدیده های انحرافی و عوامل فساد و سقوط

در این مقاله سعی شده است تا دیدگاه های فقهی استاد فرزانه شهید مطهری درخصوص«انطباق قوانین اسلام با شرایط مختلف زمان»و«تبیین مسئلهء اجتهاد»،از کتاب های گرانمایه و پربار استاد آورده شود،تا دقت نظر استاد بزرگوار در طرح مسائل فکری موردنیاز اجتماع و هماهنگی نظرات ایشان با نظرات حضرت امام خمینی(ره)در باب اختیارات وسیع حاکم شرعی و ولی فقیه روشن شود.

یادآوری این نکته ضروری است که شهید مطهری،یگانه راه را برای قضاوت دربارهء اسلام و مقتضیات زمان،آشنایی با معارف اسلامی،درک روح قوانین اسلامی و شناخت سیستم خاص قانونگذاری در اسلام می دانند،تا مشخص شود آیا اسلام رنگ یک قرن معین و عصر را می پذیرد یا آنکه از مافوق قرون و اعصار،وظیفهء رهبری،هدایت و سوق بشر به سوی تکامل را برعهده گرفته است.

مقتضیات زمان

1.معنای مقتضیات زمان

معنای لغوی مقتضیات این است که زمان به طور دائم در حال گذشتن و آمدن است که در هر قطعه ای یک اقتضایی دارد. پس،زمان تقاضاهای مختلفی دارد.

در اصطلاح،مقتضیات زمان به معنای مقتضیات محیط،زندگی و اجتماع است.در توضیح اصطلاحی مقتضیات زمان باید گفت:وابستگی و تعلق بشر به نیازهای

صفحه 2

مادی و معنوی،تغییر دائمی عوامل و مسائل رفع کنندهء این نیازها و کامل تر و بهتر شدن دائمی آن ها که خود نیز یک سلسله نیازهای جدید به وجود می آورند،سبب می شود که مقتضیات محیط،اجتماع و زندگی در هر عصر و زمانی تغییر کند و انسان به ناچار خود را با مقتضیات جدید تطبیق دهد.با چنین مقتضیاتی نه باید نبرد کرد و نه می توان دربست تسلیم آن ها شد،زیرا زمان هم امکان پیشروی و هم امکان انحراف دارد.در نتیجه،با پیشروی های زمان باید هماهنگ پیش رفت،و با انحرافات آن باید مبارزه کرد. «1»

2.تفسیرهای مختلف از مقتضیات زمان

سه گونه تفسیر از مقتضیات زمان می توان تصور کرد،که فقط یک تفسیر آن صحیح است:

الف:تبعیت از مقتضا و تقاضای زمان؛یعنی،در این زمان پدیده هایی پیدا شده است و لذا این قرن تقاضا دارد،و باید خود را با این تقاضای تطبیق داد.

بنابراین تفسیر،معنای مقتضای زمان غلط است؛زیرا طبق این تفسیر باید هرچه در هر زمان پیدا شد تابع آن باشیم.و چون برخی پدیده ها در جهت فساد بشریت است،بنابراین هماهنگی با آن ها درست نیست.

ب:تقاضای مردم زمان؛یعنی ذوق و سلیقهء مردم در زمان های مختلف،تفاوت پیدا می کند.

بنابراین تفسیر،معنای مقتضای زمان غلط است؛زیرا در بسیاری از موارد،ذوق و پسند مردم در جهت باطل قرار دارد.

ج:تغییر احتیاجات واقعی در طول زمان؛یعنی:احتیاج و نیازی که بشر در هر زمان دارد،یک نوع تقاضای خاصی را طلب می کند.ازاین رو،مقتضای زمان به معنای حاجت های زمان خواهد بود.

این تفسیر از مقتضای زمان،با توجه به آنکه محور فعالیت بشر«احتیاج»است،و نیازهای اولی بشر ثابت و حاجت های ثانوی آن متغیر است،صحیح می باشد.به دیگر عبارت،انسان برای رسیدن به هدف های واقعی اش نیازمند اموری است که نیازهای دوم او به شمار می رود.انسان یک سلسله نیازهای ثابت دارد که از آن ها،نیازهای دیگری برمی خیزد که انسان برای تأمین آنها به دنبال وسایلی می رود که همیشه در تغییر و تحولند.به طور مثال«گرم شدن»احتیاج اولی است که همیشه ثابت می باشد،ولی وسیلهء گرم کردن حاجت دومی متغیر است. «2»

بشر و نیازمندی های او

نیازهای بشر بر دوگونهء نیازهای اولی و ثانوی است.

1.نیازمندی های اولی

نیازمندیهای اولی از عمق ساختمان جسمی و روحی بشر،و از طبیعت زندگی اجتماعی سرچشمه می گیرد.این نیازمندی ها عبارتند از:1-نیازهای جسمی مانند نیاز به خوراک و پوشاک 2.نیازهای روحی همچون نیاز به علم و زیبایی 3.نیازهای اجتماعی مثل نیاز به معاشرت و مبادله.

2.نیازمندی های ثانوی

خاستگاه نیازمندی های ثانوی،نیازمندی های اولی است.نیازمندی به ایزار و وسایل زندگی در هر دورانی با یکدیگر فرق می کند،نیازمندی های ثانوی محسوب می شود.

نیازمندیهای اولی،محرک بشر به سوی توسعه و کمال زندگی است،ولی نیازمندی های ثانوی جهت توسعه و کمال بیشتر است.نیازمندی های اولی همیشه زنده و ثابت است،اما اکثر نیازمندی های ثانوی متغیر و غیرثابت است.

از خصوصیات دین مقدس اسلام آن است که همیشه روی «حاجت های ثابت»انسان مهر ثابت زده است،اما حاجت های متغیر انسان را تابع حاجت های ثابت قرار داده است.مثلا،امام جعفر صادق(ع)در جواب شخصی که به نوع پوشیدن لباس آن حضرت اعتراض کرده بود،فرمودند:اینکه پیامبر گرامی اسلام(ص)و حضرت علی(ع)از این لباسها نمی پوشیدند مربوط به اسلام نبوده،بلکه مربوط به«زمان»است.اگر پیامبر(ص)در زمان من بود،مثل من لباس می پوشید.و اگر من هم در زمان پیامبر(ص)بودم،مثل او لباس می پوشیدم.

بنابراین،آنچه در اسلام اصالت دارد،«مواسات»و ابراز همدردی مسلمانان با یکدیگر است.این،امری ثابت و در تمام زمان ها و عصرهای مختلف جاری است.اما اینکه انسان نوع لباسش را چگونه باید انتخاب کند،به زمان مربوط است که تغییر می کند.

بنابراین،در سیستم قانونگذاری اسلام برای نیازهای ثابت،قانون ثابت و برای نیازهای متغیر،قانون متغیر وضع شده است.ولی قانون متغیر،قانونی است که اسلام آن را به یک قانون ثابت وابسته کرده است؛قانون ثابتی که به منزلهء روح این قانون متغیر است،و این قانون متغیر را تغییر می دهد.

از طرفی،ماده و ترکیبات مادی همواره در تغییر و تحولند،اما قوانین و نظام های طبیعی و اجتماعی مشمول این قاعده نیستند.در طبیعت نیز«پدیده ها»تغییر می کنند،نه قانون ها.به طور مثال،قوانین زیست شناسی ثابت است،ولی گیاهان و جانوران در حال تغییر و تحولند.«اسلام»نیز که قانون است(نه پدیده)،ثابت و دائمی است. «3»

3.جنبه های ثابت و متغیر در انسان

انسان دارای جنبه های ثابت و متغیر است.قوانین زندگی بشر را می توان به بدن انسان با مجموعه ای از میلیاردها سلول تشبیه کرد،که بیشتر آن سلول ها،به طور دائم از بین می روند و دوباره ایجاد می شوند.اما در همین حال،قسمتی از سلول ها که سلسلهء اعصاب را تشکیل می دهند و فعالیت های اصلی بدن با آن هاست،ثابت و جاوید می باشند.وجود یک سلسله عناصر

صفحه 3

ثابت در زندگی بشر،امکان ترقی در زندگی او را ممکن می سازد.تغییر باید در مداری معین و جهتی خاص صورت بگیرد تا ترقی و پیشرفت محقق شود،وگرنه ممکن است تغییر به صورت«سقوط»باشد؛زیرا همان طور که راه پیشرفت و ترقی برای آدمی باز است،راه فساد و انحراف نیز گشوده است.

خط سیر تکاملی بشر،خط ثابتی شبیه مدار ستارگان است.انسان به حکم اینکه خط سیر تکاملش ثابت است-نه خودش-،معیارها و ملاک هایی دارد که به منزلهء نشانه های راه و به عنوان امر ثابت تقلی می شوند.

از آنجا که«نوعیت انسان»ثابت است،در نتیجه سلسله ای از اصول ثابت که به انسان و کمال او مربوط است،خط سیر انسانیت را مشخص می کند و بر زندگی او حکومت دارد.و چون انسان منازل مختلفی را می پیماید،لذا به خاطر اختلاف منازل،احکام مربوط به هر منزل تغییر خواهد کرد.اما اسلا م خود«راه»است،نه منزل و توقفگاه.پس با عوض شدن منزل ها،راه عوض نخواهد شد و تغییر نخواهد یافت.

از مطالب پیشگفته مشخص می شود که انسان موجودی متغیر و متحول است.انسان مدار خاصی دارد که باید ثابت بماند و اگر بخواهد از مدار خودش خارج شود و در ملاک حیوان قرار بگیرد،هلاک و نابود خواهد شد.و نیز اگر انسان بخواهد در مدار ملائکه وارد شود،باز باید از مدار خود خارج شود.افراط ها و تفریط ها خروج از مدار انسانیت است.مدار انسانیت،مدار وسطیت و جامعیت است. «4»

4.انسان و راه اعتدال

یکی از خاصیت های بزرگ دین جاوید و مقدس اسلام،اعتدال و میانه روی است.بنابراین،انسان اگر در حد اعتدال باشد،با رهبری«عقل»سعی خواهد نمود زمن را با نیروی علم،ابتکار عمل و تلاش جلو ببرد،خود را با مظاهر پیشرفت زمان تطبیق دهد و درضمن جلوی انحرافات زمان را نیز بگیرد.افراط و تندروی که منشأ آن جهالت است،سبب می شود دخل و تصرف های جاهلانه ای در مبانی دین صورت بگیرد.از آنجا که نتیجهء بیماری جهل،سقوط و انحراف است،لذا جاهل همه چیز را به حساب توسعه و تمدن می گذارد و چشم به دنیای غرب و مد دارد.در مقابل،تفریط و کندروی که منشأ آن جمود است،سبب می شود خشکی های بیجا و بی مورد بروز کند.و در نتیجهء بیماری جمود،توقف و بازماندن از توسعه و پیشروی است.ازاین رو،شخص جامد،هر امر تازه ای را فاسد و منحرف می داند.در نتیجه،اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت.بدین رو،باید با پیروی از راه عقل و با الگو قرار دادن راه و روشی که ائمهء اطهار-علیهم السلام- حقیقت دین و سرزنده بودن تعالیم اسلام

قرآن در همه جا نام دینی را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را به آن دعوت می کرده اند،«اسلام»نامیده است.مقصود آن است که دین حقیقت و ماهیتی دارد که بهترین معرف آن،لفظ اسلام است،قرآ ن در عین اینکه دین را واحد می داند،اختلاف شرایع و قوانین را در فرعیات می پذیرد.به دیگر عبارت که بسیاری از اختلافات در روش انبیا،از نوع تفاوت در شکل اجرا بوده است نه در روح قوانین.

از نظر قرآن،سیر تکاملی جهان،انسان و اجتماع،یک سیر هدایت شده و هدفدار است که از لحاظ مبدأ،مسیر و منتها مشخص است.بنابراین،تحول و تکامل در انسان و اجتماع وجود دارد،ولی راه و خط سیر،مشخص،واحد و مستقیم است.در نتیجه،دین به عنوان یک شاهراه ثابت و لا یتغیر است،و اختلاف قوانین و شرایع مربوط به خطوط فرعی است که بنابر اقتضای هر زمان،قابل تغییر و تحول است.

رمز و راز زنده بودن دین و تعالیم دین برای همیشه،آن است که اسلام در تعالیم خود هرگز دنبال اهداف جزئی و موقت برای بشر نبوده،بلکه در پی اهداف نامحدود و وسیعی است که هرچه بشر پیشرفت کند و جلو برود،هدف را در جلوی خودش مشاهده می کند.بنابراین،تعلیم دین برای همیشه می تواند زنده بماند. «6»

1.خاتمیت و رابطهء نسخ با مقتضیات زمان

نسخ شرایع سابق به لحاظ مقتضیات زمان است؛یعنی قانونی که به وسیلهء پیغمبر سابق آمده است،از ابتدا محدود به زمان معینی بوده است.مثلا،قانون نوح(ع)یا ابراهیم(ع)برای همان زمان خوب و مناسب بود،و زمان بعد قانون دیگری را طلب می کرد.دیگر اینکه،هرکدام از پیامبران و انبیای الهی معارف الهی را متناسب با درجهء سیر و سلوک خودشان بیان می کنند.لذا،اگر مکاشفهء معارف به حد نهایی خود برسد،ختام صورت خواهد گرفت.و چون پیامبر گرامی اسلام(ص)آنچه را از معارف اسلامی که برای بشر ممکن و مقدور بود کشف نمود،بنابراین«پیامبر خاتم»شد.و سر احتیاج انسان به پیامبر،به خاطر برآورده شدن یک سلسله از مسائل است که کار«وحی»است.البته،باید دانست که مسألهء وحی نه به حسب زمان ها،بلکه به حسب استعدادها فرق می کند.هر زمان که بشر توانایی آن را پیدا کرد که آنچه را که از ناحیهء وحی به او می رسد بگیرد و حفظ کند،و استعداد او به مرتبه ای رسید که اصول ثابت وحی را که محدود است نگهداری نماید-و همچنین قوهء تطبیق و اجتهاد در او باشد،دورهء خاتمیت خواهد شد.

با سیر و گذری در تاریخ مشاهده می کنیم که بشر در

صفحه 4

دوره های گذشته حکم کودکی را داشت که چون کتابی را به دست او می دهند،بعد از گذشت چند روز آن را پاره پاره می کند.ولی بشر دورهء اسلام مانند یک عالم بزرگسال ست که با تمام مراجعات مکرر و متعدد،کتاب را به خوبی و بادقت هرچه بیشتر حفظ می کند.بنابراین،چون مقارن با عهد ختم نبوت،بشر با رشد و بلوغ انسانی خویش لیاقت خود را برای حفظ مواریث علمی و دینی نشان داد،بنابراین اسلام به عنوان دین خاتم و دائمی معرفی گردید.و آنچه در دین اسلام بیان شده است که:«حلال محمد حلال ابدا الی یوم القیامة و حرامه حرام الی یوم القیامة»نظر به اصول و مبانی ثابت در دین دارد که تغییرپذیر نیست.و اگر به تغییراتی پیش آمده در علم و صنعت بشر نظر بیندازیم،باز مشاهده خواهیم کرد که حکمت و فلسفهء همهء موارد ثابت و باقی است،و هیچ موردی را نمی توان یافت که تغییرات و تحولات زمان آن را نسخ کرده باشد.رشد انسانیت-که مقارن با ظهور اسلام بود-خودبه خود«وحی» منتفی گردید،و علمای دین با استفادهء از قوهء اجتهاد جانشین انبیای تبلیغی گردیدند. «7»

2.برخورد اسلام با نیازهای زمان

اسلام دستورهای اساسی و کلی دارد،که با همهء مظاهر متغیر زندگی سازگار است.و چون اسلام روی مظاهر متغیر زندگی دستور خاصی ندارد،بنابراین«نسخ»در اسلام راه ندارد.همچنین،اسلام هرگز جلوی راه بشر مانعی قرار نداده است که با مقتضیات ضروری موجود در هر زمانی مبارزه کند،بلکه از آن جهت که به موازات پیشرفت های علمی و فنی به ابتکار عده ای هوسران یکسری عادت های پلید و مخرب جسم و جان پیدا شده،اسلام جلوی این هوس ها و هوسرانی ها ایستاده است.بنابراین،باید میان پیشرفت های زمان که هماهنگی با آن ها موجب عزت،بقا و سعادت آدمی است با انحراف های زمان که هماهنگی با آن ها جز تباهی و نابودی نتیجه ای ندارد،فرق گذاشت.در نتیجه،به طور قطع و مسلم نه تنها اسلام جلوی مقتضیات زمان نایستاده است،بلکه هماهنگی و سازگاری خود را با پیشرفت های مثبت زمان نشان داده است. «8»

اجتهاد و اقسام آن

1.اقسام اجتهاد

اجتهاد از مادهء«جهد»و به معنای نهایت و منت های کوشش است.از آن جهت به فقیه،مجتهد می گویند که باید نهایت کوشش و تلاش خود را در استخراج و استنباط احکام،به کار گیرد.اجتهاد واقعی آن است که عالم دین با آشنایی با روح اسلام،وقتی با مسئلهء جدیدی مواجه شد که هیچ سابقهء ذهنی نسبت به آن ندارد و در هیچ کتابی طرح نشده است،بتواند با تطبیق صحیح اصول و برگرداندن فروع به اصول،استنتاج نماید.وقتی مجتهد با ابتکار خود توانست«رد فرع بر اصل»کند و با بصیرت در دین توانایی آن را پیدا کرد که هدف ها و وسیله های اسلام را شناسایی کند،هدف را با وسیله اشتباه نگرفت و صحیح را از سقیم تشخیص داد،آنگاه به وظیفهء خود عمل کرده است.بنابراین،اجتهاد در دین اسلام در واقع ابتکار است.

اجتهاد بر دو قسم:مشروع و ممنوع است.

«اجتهاد ممنوع»،همان«اجتهاد به رأی»و به معنای تشریع قانون است.یعنی،مجتهد حکمی را که در کتاب و سنت نیست،با فکر و رأی خودش وضع کند.این نوع اجتهاد از نظر شیعه ممنوع است.مبتکر آن در فقه اسلامی ابو حنیفه است،و اهل تسنن آن را در عرض کتاب و سنت قرار داده اند و آن را جایز می شمارند.اجتهاد ممنوع خود دارای اقسامی است که عبارتند از:

1.قیاس؛یعنی موارد مشابه را در نظر بگیریم و در قضیهء موردنظر،مطابق آن موارد مشابه حکم کنیم.

2.استحسان؛یعنی اینکه به طور مستقل موارد مشابه را در نظر بگیریم.آنگاه ببینیم نزدیکتر به حق و عدالت چیست و پسند ذوق و عقل را مدنظر قرار دهیم و طبق آن رأی دهیم.

3.استصلاح؛که به معنای تقدیم مصلحتی بر مصلحت دیگر است.

صفحه 5

4.تأول؛یعنی هرچند حکمی در نص دینی یا آیه و حدیث معتبری از پیامبر(ص)به ما رسیده است،ولی به خاظر جهاتی حق داشته باشیم از مدلول نص صرف نظر کرده و«رأی اجتهادی»خود را مقدم بداریم.

البته،حق اجتهاد در میان اهل تسنن دوام پیدا نکرد،و آنها به تقلید از چهار مجتهد معروف-ابو حنیفه،شافعی،مالک بن انس،و احمد بن حنبل-سوق داده شدند.

«اجتهاد مشروع»،همان اجتهاد مصطلح در نظر شیعه و عبارت است از:به کار بردن منت های کوشش در استنباط حکم شرعی از روی ادلهء معتبرهء شرعیه.دراین به اره،حدیثی از امام معصوم(ع)آمده است که:«علینا القاء الأصول و علیکم التفریع».یعنی،وظیفهء ما اهل بیت آن است که اصول،قوانین و قواعد کلی را بیان کنیم،اما فرع را از اصل استخراج کردن وظیفهء شما(علمای دین)است.این نوع اجتهاد نه تنها منعی از آن نشده،بلکه ضرورت و وجوب آن قطعی است؛زیرا اصول محدود و قابل بیان است.اما فروع و جزئیات،بی نهایت اما قابل استخراج از آن اصول متناهی است.باید دانست که تغییر در هر مسائل ناشی از تغییر قواعد نیست،بلکه ناشی از این است که صورت مسائل در هر زمان یا زمان دیگر متفاوت است.بنابراین،احکام و قوانین اسلامی در عین اینکه جنبهء ثابتی دارند،جنبهء متغیری نیز پیدا می کنند.

البته،به کار بردن تدبر و تعقل در فهم ادلهء شرعیه،به یک سری علوم که مقدمهء شایستگی و استعداد تعقل و تدبر صحیح را دارند،نیازمند است،مانند:ادبیات،منطق،دانستن قرآن و تفسیر،حدیث و رجال،قواعد علم اصول و اطلاع بر فقه. بنابراین مجتهد کسی است که واجد این علوم باشد. «9»

2.اجتهاد و تفقه در دین

«تفقه»غیراز علم است.هر نوع دانستنی را علم می گویند.اما تفقه در موردی اطلاق می شود که انسان،دانش عمیقی پیدا کند.راغب در مفردات می گوید:«التفقه هو التوسل به علم ظاهر الی علم باطن».بنابراین،تفقه این است که انسان از ظاهر باطن را کشف کند،و از پوست مغز را دریابد.بنابراین،معنای تفقه در دین آن است که انسان نسبت به معارف و احکام و دستورهای دین،معرفت عمیق پیدا کند و به شناخت سطحی دین اکتفا نکند.اجتهادپذیری با تفقه پذیری دین اسلام،فرع بر این است که یک عمقی در دستورات آن وجود داشته باشد که با نیروی تفقه و اجتهاد بتوان آن ها را درک و فهمید.به طور مثال اسلام به جامعهء اسلامی دستور می دهد که در مقابل دشمن،آنچه در توان دارید به کار گیرید تا ترس و رعب در دل دشمنان قرار بگیرد.آنچه در اسلام اصالت دارد و به عنوان حکم ثابت محسوب می شود،«نیرومند بودن مسلمانان» است.اما مشکل اجرایی نیرمندی،همان«سبق و رمایه»در اسلام است که بنابر اقتضای هر زمانی تغییر می کند.اجتهاد یا تفقه در دورهء خاتمیت،وظیفهء بسیار حساس و اساسی را بر عهده دارد و از شرایط جاوید ماندن اسلام است.علمای اسلام در دوره های درخشان تمدن اسلامی ثابت کردند که منابع اسلامی اگر مقرون به حسن تشخیص و حسن استنباط باشد،قادر است با یک اجتماع متحول و متکامل پیش برود و آن را راهنمایی کند؛و نیز ثابت کردند که حقوق اسلامی زنده است و قابلیت آن را دارد تا با مقتضیات ناشی از پیشرفت زمان هماهنگی کند و به نیازهای هر عصری پاسخ بگوید.بنابراین،اجتهاد و تفقه در دین به معنا و مفهوم واقعی عبارت است از:«تخصص و کارشناسی فنی در مسائل اسلامی».بدین جهت،دین نیاز به کارشناس دارد،خصوصا دین اسلام از آن جهت که دین خاتم است،علما و دانشمندان رکن بزرگی در آن به شمار می روند تا دین از دستبرد دیگران به ویژه جاهلان در امان باشد. «10»

3.اجتهاد،قوهء محرکهء اسلام

علامه اقبال لاهوری،از متفکران عالم اسلامی،دربارهء اجتهاد می گوید:اجتهاد قوهء محرکهء اسلام است.بوعلی سینا نیز در کتاب شفا راجع به ضرورت اجتهاد می گوید:به جهت آنکه اوضاع زمان در حال تغییر است و به طور پیوسته مسائل جدیدی پیش می آید،و نیازهایی که برای زندگی بشر پیش می آید نیز بی نهایت است؛و از طرف دیگر چون اصول کلی اسلام ثابت و لا یتغیر است،بنابراین اجتهاد ضرورت دارد؛یعنی،در هر عصر و زمانی باید افراد متخصص و کارشناس واقعی باشند که با معرفت و خبرویت کامل در مسائل اسلامی و توجه به مسائل جدیدی که در هر زمان پدید می آید،بتوانند اصول اسلامی را با مسائل متغیر در زمان تطبیق دهند و درک کننند که این مسئلهء جدید داخل در چه اصلی از اصول است.

در انطباق احکام کلی با مصادیق جدید،این اجتهاد است که نقش اصلی را ایفا می کند.وظیفهء مجتهد این است که بدون انحراف از مسائل کلی،مسائل جزئی،متغیر و تابع گذشت زمان را بررسی نماید و براساس همان احکام و چارچوب های اصلی که توسط وحی عرضه شده است،احکام مناسب را صادر کند.به طور مثال،در گذشته از خون استفاده ای نمی شد و معاملهء آن بنابر«اکل مال به باطل»،باطل محسوب می شد.اما ،امروزه با پیشرفت علم خون به صورت یک مادهء حیات درآمده است،و به وسیلهء آن جان افراد زیادی از خطر مرگ نجات پیدا می کند.پس به خاطر عوض شدن مصداق،حکم جزئی نیز تغییر کرده و دیگر اکل مال به باطل نخواهد بود؛هرچند حکم کلی همچنان ثابت و پابرجا باقی می ماند،و بر مصادیق تازه منطبق

صفحه 6

 می شود.

از خصوصیات اسلام آن است که حاجت های متغیر را به حاجت های ثابت متصل می کند.در اینجا وظیفهء مجتهد آن است که این ارتباط را کشف کند.

در واقع یکی از معجزات اسلام،خاصیت اجتهاد است.در ساختمان خود اسلام خصوصیاتی وجود دارد که بدون اینکه با روح اصول کلی آن مخالفتی به وجود آید،خودش حرکت می کند.

اجتهاد جزء مسائلی است که می توان گفت روح خودش را- که نیروی محرکهء اسلام است-از دست داده است.به طور نمونه،مردم خیال می کنند که معنای اجتهاد و وظیفهء مجتهد فقط این است که همان مسائلی را که در همهء زمان ها یک حکم دارد رسیدگی کند.مثلا،در مبحث تیمم آیا یک ضربه زدن کافی است یا حتما باید دو ضربه بزند؟یا در مسئلهء«تسبیحات اربعه» در رکعت سوم یا چهارم،یک بار خواندن کفایت می کند یا باید سه مرتبه خواند.

بنابراین،باید توجه داشت آنچه که اهمیت دارد،مسائل جدید و تازه ای است که در هر زمان پیدا می شود و باید دقت کرد که این مسئل با کدام یک از اصول اسلامی منطبق است.از این رو،طبق نظر شیعه اجتهاد بابی است که در همهء زمان ها باید باز باشد. «11»

مقالات مرتبط:

اسلام و نیازهای زمان از دیدگاه شهید مطهری بخش دوم

پی نوشت ها:

«(1)و(2).شهید مطهری،مرتضی،اسلام و مقتضیات زمان،ج 1»

«(3).شهید مطهری،مرتضی،ختم نبوت »

«(4).خاتمیت؛شهید مطهری،مرتضی،پیرامون انقلاب اسلامی؛اسلام و مقتضیات زمان،ج 1؛ختم نبوت »

«(5).شهید مطهری،مرتضی،نظام حقوق زن در اسلام؛اسلام و مقتضیات زمان،ج 1»

«(6).ختم نبوت؛خاتمیت »

«(7).اسلام و مقتضیات زمان،ج 1؛خاتمیت »

«(8).خاتمیت »

«(9).شهید مطهری،مرتضی،تعلیم و تربیت در اسلام؛شهید مطهری،مرتضی،ده گفتار(مقالهء:«اصل اجتهاد در اسلام»)؛ شهید مطهری،مرتضی،آشنایی با علوم اسلامی،ج 3؛خاتمیت »

«(10).اسلام و مقتضات زمان،ج 1 و 2»

«(11).ر.ک:اسلام و مقتضیات زمان،ج 1؛نظام حقوق زن در اسلام؛پیرامون انقلاب اسلامی؛ختم نبوت »


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است