در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه شرق 31/2/84، باقی، عماد الدین ؛


 

یک گام به پیش یک تاریخ به پس
 
انقلابات مانند ولادتی دوباره هستند.جامعه شناسان انقلاب می گویند یکی از کارکردهای هر انقلابی ارتقای آگاهی جمعی است.در عین حال مطالعات انجام شده نشان می دهد که خود انقلاب نیز محصول یک سیر تحول و رشد فکری در جامعه است که این سیر سبب تغییر نگرش ها و ارزش های نیروهای موثر اجتماعی شده و میل به تغییر را به وجود می آورد.
پیش از انقلاب ایران علائم تحول فکری و تغییر در باورداشت های مذهبی و نگرش هایی که بسترساز کسب هویت فکری مشخص و تازه ای گردید در آثار و آرای اندیشمندان اسلامی خودنمایی می کرد.تفصیل این بحث را نگارنده در جای دیگری بازگو کرده است اما آنچه مراد این نوشتار است اینکه انقلاب اجتماعی در صورتی تحقق می یابد که پس از تغییر رژیم سیاسی تداوم یابد و همه جنبه های حیات اجتماعی را نوسازی کند و ساختارهای فکری و سیاسی و فرهنگی پوسیده و فرسوده را کنار بگذارد.در غیر این صورت تحول در سطح یک انقلاب سیاسی متوقف می ماند و آرام آرام واپس گرایی ها عرض اندام می کنند.
بارزترین نمادهای تغییر در باورداشت ها و نگرش های مذهبی را در اندیشه های مطهری و شریعتی می توان بازجست.گرچه در واپسین ماه های عمر شریعتی تکدرهای شخصی یک سویه ای بر مناسبات آنان فائق آمد اما در هر صورت این دو از یک قبیله بودند.اما حیرت زا اینکه پس از آنان نه تنها بالندگی اندیشه اسلامی باز ایستاد که به نوعی راه قهقهرا پیمود.اگر تنها اندیشه های شریعتی متروک می ماند،می توانستیم آن را پیامد تنش ها و جدال های سیاسی دوران انقلاب و یا ترور مطهری به دست گروه فرقان مدعی مریدی شریعتی بپنداریم اما آنچه رخ داد بسی فراخ تر است و بسیاری از پهنه های دیگر را دربرمی گیرد.پیش از انقلاب اسلامی،نوآوری هایی در حوزه روحانیت نیز دیده شد. تعلیم زبان انگلیسی(که پیش از آن زبان کفار و تعلیم آن حرام بود)،پرداختن به کلام جدید در زمینه خلقت انسان و حقوق زن و اقتصاد اسلامی و نقد فقه و نقد اصول و هکذا.موج تغییرات نه تنها در ساختار آموزشی که در مواد و متون آموزشی نیز تجلی کرده بود.پیش از آن تدریس و تدریب کتاب«قوانین الاصول»با خط دستی و تحشیه و تعلیق های فراوان و چاپ سنگی فضیلت بود.درحالی که تمثیل ها و کاربردهای آن برای تفهیم مطالب،کهنه و ذهنی و غیرعلمی بود اما به تدریج کتاب«حلقات الاصول»آیت الله صدر به مثابه یک متن منقح علمی و آموزشی با ساختار و ابواب درسی و مثال های مدرن و علمی جای خود را باز می کرد و در حلقه های درسی حوزه تدریس می شد.در گذشته اگر کسی بهترین متن در اصول فقه را می آموخت اما«قوانین الاصول»سنتی را نخوانده بود،دانش او به رسمیت شناخته نمی شد و او ملا نبود،در عین حال کتاب حلقت الاصول پذیرفته شده بود.گرچه انقلاب خود یک نوآوری و برخاسته از نوجویی و نوگرایی است اما انقلاب اسلامی به دلیل واکنش در برابر مظاهر غربی و مدرنیزاسیون به نوعی سنت گرایی کشیده شد و چنان در سنت گرایی زیاده روی شد که آنچه از در رانده شده بود از پنجره باز می گشت.دوباره حلقات رفت و قوانین الاصول آمد و شاهد بودیم شعار نوشته هایی بر درس و مدارس و حرم ملصق می شد که استاد و زمان و مکان تدریس قوانین را اعلام می کرد.در آن هنگام ممکن بود این را نشانه ای بالینی از آغاز یک رجعت پنداشت و چنین نیز شد.پیش از انقلاب مطهری از تحریفات عاشورا و دموکراسی و ولایت فقیه و حجاب و اسلام به عنوان یک سوسیالیسم اخلاقی یا مسلکی لیبرال چنان سخن می گفت و نه تنها حساسیتی را جز در جریان«ولایتی ها»بر نمی انگیخت که با اقبال مواجه می گردید اما پس از انقلاب کمتر کسی را یارای پیگیری و تداوم همان مباحث و نظریه ها بود.یکی از جلوه های آشکار این رجعت آن است که با گذشت ربع قرن از انقلاب ایران ایده ها و نظریه هایی در باب حقوق بشر از سوی برخی عالمان و روحانیان طراز نخست به میان می آید که جدی ترین نقد و پاسخ آنها نظریاتی است که مطهری پیش از انقلاب مطرح ساخته است.مصباح یزدی سخنان پیوسته ای در پیش خطبه های نماز جمعه تریبون رسمی جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب سال 57 پیرامون حقوق بشر بر زبان می آورد که در تضاد با آموزه های مطهری است و گویی ربع قرن پیش از مطهری بازگو شده و مطهری پاسخ گفته است اما امروز آنچه مردود شده در شماره آرای تازه و رسمی در نماز جمعه تبلیغ می شود و رادیو تلویزیون و مطبوعات دولتی به صورت گسترده ای آن را نشر و تبلیغ می کنند.یکی دیگر از فقها کتابی به نام فلسفه حقوق بشر می نویسد تا در سراسر آن این رای را به کرسی افناع بنشاند که علم بشر ناقص است و مجهولاتش بسیار و خداوند عالم مطلق است و انسان که در تاریک خانه عالم با چراغ کم سوی دانش خویش تنها در شعاع روشنایی محدودی می تواند گام زند قادر به دیدن افق های دوردست و تشخیص مصالح و مفاسد خویش نیست و تنها خداوند است که راز همه کائنات بر او فاش است.بنابراین اوست که می تواند قانونگذار بلامنازع باشد و منبع وحی یگانه منبع تشریع است.اینکه انسان گستاخی بورزد و قانون وضع کند دخالت در قلمرو باری تعالی است.انسان غربی بریده از خدا و وحی به خود جسارت می دهد که حقوق بشر را وضع کند و آن را جهانشمول سازد.(این عبارات نقل قول نیست و برآیند کتاب فلسفه حقوق بشر است که در جای دیگری به نقد آن پرداخته شده است.)
برخلاف آنان که گمان می کنند تا چند سال پیش کسی را یارای دفاع از حقوق بشر نبود و جز آنان کسی از این مقوله سخن نمی گفت اما مطهری پیش از انقلاب و در آن چنان فضای سیاسی بسته و انجماد حوزوی از فلسفه حقوق بشر دفاع می کرد و پاسخ آنان که 25 سال بعد برای بی اعتبار کردن حقوق بشر،فلسفه سازی می کنند را تدارک می دید.مطهری حقوق بشر را اساسا در ردیف حقوق وضعی نمی داند تا این بحث به میان آید که چه کسی شایسته قانون گذاری است؟انسان

صفحه 2


یا خدا؟او می گوید حقوق بشر جزء حقوق فطری و طبیعی است و منبع آن طبیعت است نه شریعت:«حقوق طبیعی مجموع قواعدی است که از طرف خود طبیعت به وجود آمده و به موجب آن اختیارات و وظایف افراد جامعه معین می شود.آزادی فردی،مساوات در مقابل قانون،حق تملیک اموال منقول و غیرمنقول، آزادی عقاید مذهبی و سیاسی و فلسفی،آزادی بیان و نظایر آنها حقوق طبیعی بشر را تشکیل می دهند.«اولا باید دید اسلام به حقوق فطری و تکوینی قائل است یا نه.اسلام با قبول عدل ذاتی به حقوق فطری اعتراف کرده.جز با اصل غائیت نمی توان برای حقوق فطری پایه درست کرد.«از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت با روشن بینی و توجه به هدف موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها را در وجود آنها نهفته است سوق می دهد.هر استعداد طبیعی مبنای یک«حق طبیعی»است و یک«سند طبیعی»برای آن به شمار می آید.مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد،اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد.
«مضحک این است که می گویند متن اعلامیه حقوق بشر را مجلسین تصویب کرده اند و چون تساوی حقوق زن و مرد جزء مواد اعلامیه حقوق بشر است پس به حکم قانون مصوب مجلسین زن و مرد باید دارای حقوقی مساوی بکدیگر باشند.مگر متن اعلامیه حقوق بشر چیزی است که در صلاحیت مجلسین باشد که آن را تصویب یا رد کنند.محتویات اعلامیه حقوق بشر از نوع امور قراردادی نیست که قوای مقننه کشورها بتوانند آن را تصویب بکنند یا نکنند.اعلامیه حقوق بشر،حقوق ذاتی و غیرقابل سلب و غیرقابل اسقاط انسان ها را مورد بحث قرار داده است،حقوقی را مطرح کرده است که به ادعای این اعلامیه لازمه حیثیت انسانی انسان هاست و دست توانای خلقت و آفرینش آنها را برای انسان ها قرار داده است،یعنی مبداء و قدرتی که به انسان ها عقل و اراده و شرافت انسانی داده است این حقوق را هم طبق ادعای اعلامیه حقوق بشر به انسان ها داده است.انسان ها نمی توانند محتویات اعلامیه حقوق بشر را برای خود وضع کنند و نه می توانند از خود سلب و اسقاط نمایند.از تصویب مجلسین و قوای مقننه گذشته یعنی چه؟ اعلامیه حقوق بشر فلسفه است نه قانون،باید به تصدیق فیلسوفان برسد نه به تصویب نمایندگان.مجلسین نمی توانند با اخذ رای و قیام و قعود،فلسفه و منطق برای مردم وضع کنند. اگر این چنین است پس فلسفه نسبیت اینشتین را هم ببرند به مجلس و از تصویب نمایندگان بگذرانند،فرضیه وجود حیات در کرات آسمانی را نیز به تصویب برسانند.قانون طبیعت را که نمی شود از طریق تصویب قوانین قراردادی تائید یا رد کرد.مثل این است که بگوییم مجلسین تصویب کرده اند که اگر گلابی را با سیب پیوند بزنند پیوندش می گیرد و اگر با توت پیوند بزنند نمی گیرد،عجبا،دانشمندان اسلامی آنجا که پای اصل عدالت و حقوق ذاتی بشر به میان می آید آنقدر برایش اهمیت قائل می شوند که بدون چون و چرا به موجب قاعده تطابق عقل و شرع می گویند حکم شرع هم همین است.یعنی احتیاجی به تائید شرعی نمی بینند،اما امروز کار ما به آنجا کشیده که می خواهیم با تصویب نمایندگان صحت این مسائل را تائید نماییم.مطهری البته گاهی زبان به انتقاداتی شکلی یا محتوایی نسبت به عباراتی در اعلامیه جهانی حقوق بشر می گشاید اما مبانی آن را نه تنها می پذیرد بلکه می ستاید و گاه از آن نیز فراتر می رود و پاره ای از حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر مانند آزادی و مساوات را فراتر از حق می داند و در واقع آنها را اموری می داند که تکیه گاه حقوق اند و حقوق بشر قائم به آنها است و خود حقوق بشر را ذاتی،طبیعی،فطری،غیرقابل سلب و غیرقابل اسقاط قلمداد می کند.اکنون این کجا و آنچه امروز توسط ایدئولوگ های رسمی گفته می شود کجا؟در مقایسه آرای مطهری با آنان می توان به خندق عظیم و شکاف قهقرایی در حوزه اندیشه دینی و کلام مذهبی پی برد.ربع قرن پیش و پیش از انقلاب اسلامی چنان سخنانی درباره حقوق بشر گفته می شود و همان زمان در مقایسه با آنچه یوسف خان مستشار الدوله در یکصد و چهل سال پیش در کتاب«یک کلمه»درباره حقوق بشر و اسلام گفت احساس در جازدگی و درماندگی و کندی پیشرفت تفکر سیاسی،کلام مذهبی را داشتیم و دلخوش و خشنود از ایده های پیشرو مطهری بودیم اما اینک باید در برابر ایده های سنت گرایانه و محافظه کارانه ای درباره حقوق بشر و دموکراسی به جدال و احتجاج برخیزیم.در پس این جدال و مجادله با دیر اندیشه خشونت و نفی حقوق بشر که سال ها پیش اندیشمندانی کوشیدند آن را در شیشه زندانی کنند،افسوس و اندوهی هم از این بازگشت نهفته است.<Parg


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است