در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نشریه آفاق 22، ؛


مقدمه
دین مبین اسلام در راستای اعتلا و ترقی جامعه اسلامی و مسلمانان،قوانین و مقرراتی حکیمانه و خردمندانه وضع نموده است.از آن جمله می توان به قوانین سیاسی و اجتماعی ای که در کتاب و سنت وارد شده است،اشاره نمود.
با توجه به این اصل،متأسفانه در اثر عدم رضایت و پیروی کامل از اوامر و نواهی شرع مقدس،در این مضامین،در قرن های اخیر ملل و جوامع اسلامی،سربلندی و عزت سده های نخستین ظهور اسلام را نداشته است و بر این اساس غالبا این ملل در میان جوامع عقب افتاده و جهان سوم جای می گیرند.
در صدد بیان«علل انحطاط مسلمین»نیستم که نه نگارنده را توان وافی و نه خواننده را زمان کافی است.
اما حتما در این امر با بنده موافقید که نباید علت این رکود و عدم پیش رفت را به حساب اسلام و مکتب گذاشت؛چرا که طبق فرمایش نورانی پیامبر اعظم صلی اللّه علیه و آله و سلم:«الإسلام یعلوا و لا یعلی علیه» «1»
اما آیا تا به حال اندیشیده اید که علت اصلی چیست؟و باعث و بانی این همه ذلت،خواری و بدبختی هایی که گریبان اکثر ملل اسلامی را گرفته،چه کسی و یا کسانی است؟
می دانیم که صلاح یا فساد یک جامعه از عوامل اصلی و زیربنایی پیش رفت و یا رکود آن جامعه به حساب می آید و این عوامل نیز به فرموده پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم در گرو صالح بودن و یا فاسد بودن دو قشر تأثیرگذار آن جامعه است.«صنفان من امّتی ان صلحا صلحت امّتی و اذا فسدا فسدت امّتی،قیل:یا رسول اللّه و من هما؟ قال:الفقهاء و الامراء» «2»
قشر مؤثر و سازنده جوامع اسلامی،یعنی عالمان دینی-که به فرموده پیامبر گرامی اسلام صلی اللّه علیه و آله و سلم نقش اساسی در صلح و فساد امت

صفحه 2


اسلامی و به تبع آن در آرمان های بلند اسلام در زمینه ترقی و پیشرفت جامعه اسلامی دارند-در صورتی می توانند تأثیر مثبت داشته باشند که در وهله اول وظیفه شناس باشند و به آن وظایف به خوبی عمل نمایند.به عبارت دیگر علم و عمل را مقرون با یکدیگر سازند و فراتر از آن عالم به زمان خویش باشند؛چرا که«العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» «3»
از جمله مهم ترین وظایف علما و طلاب «وظایف سیاسی و اجتماعی»آن هاست، موفقیت در این دو زمینه زمانی میسر است که از تجارب کسانی که این راه را با موفقیت طی کرده اند و به سرمنزل مقصود رسانده اند،استفاده کنیم.
امام راحل عظیم الشأن(قدس سره)که به حق سیاست مداری کامل و رهبری مردم دار بودند و«فرزند عزیز و پارهء تن»ایشان،شهید والامقام مرتضی مطهری(قدس سره)که این دو عزیز از مفاخر اسلام و پیش گامان عرصه سیاست و اجتماع بوده اند،در این دو زمینه مواعظ و فرمایش های جالب توجهی دارند که شنیدن و عمل نمودن به آن ها قطعا راه گشا خواهد بود.
لذا این مقاله در سه عنوان تقدیم خوانندگان عزیز می گردد:
1-حضور در صحنهء سیاست و اجتماع:
پس از طرح و پذیرش جدایی دین از سیاست و اجتماع و به طور کلی شخصی نمودن دین و حذب آن از ابعاد اجتماعی(سکولاریزم)،توسط جهان غرب،این نظریه-که حربه ثمربخشی برای صاحبان زر و زور غربی جهت چپاول ذخایر مادی و معنوی جهان اسلام بود-در میان ملل اسلامی مطرح شد و گروهی که فریب ظاهر آن را خورده بودند،در پی استقبال و پذیرش آن برآمدند و حتی متأسفانه بعضی از روشن فکران جوامع اسلامی در صدد برآمدند که به آن رنگ دینی ببخشند.
درست است که نظریهء سکولاریزم به معنای شایع و امروزی آن-که البته بنابر ادعای نویسندگان در این زمینه،مفهومی دقیق ندارد-و ورود آن در ملل اسلامی، محصول تأثیرپذیری جهان غرب از فلسفه های انسان مدار،جریان صنعتی شدن و پیش رفت و رویکرد به علوم مادی است،اما برخی بر این عقیده اند که نظریهء تفکیک دین و سیاست-که معنای غالبی لغت سکولاریزم در جهان اسلام است -اولین بار در جهان اسلام توسط معاویه بن ابی سفیان مطرح و به آن عمل شد. علامه طباطبایی(قدس سره)به همین نظر اشاره کرده و چنین می فرمایند:«در سال چهلم هجری،معاویه بر خلافت اسلامی استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانی ای که کرد به مردم اخطار نموده و گفت:«من با شما سر نماز و روزه نمی جنگیدم،بلکه می خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم» ...معاویه با این سخن اشاره می کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی،ضمانتی نخواهد داشت و همهء نیروی خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست» «4»
امام خمینی(قدس سره)نیز نقطه آغاز نظریه جدایی دین از سیاست را دوران بنی امیه می دانند:«طرح مسئله جدا بودن سیاست از روحانیت،چیز تازه ای نیست. این مسئله در زمان بنی امیه طرح شد و در زمان بنی عباس قوت گرفت» «5»
امام(قدس سره)مسئله جدایی دین از سیاست و اجتماع را،در قرن های اخیر،یک توطئه استعماری می دانند و در این باره چنین می فرمایند:«شعار سیاست از دین جداست،از تبلیغات استعماری است که می خواهند ملت های مسلمان را از دخالت در سرنوشت خویش بازدارند.در احکام مقدس اسلام،بیش از امور عبادی در امور سیاسی و اجتماعی بحث شده است.» «6»
اگر عملا ملتزم به جدایی دین از سیاست و اجتماع باشیم در این صورت،عالمان و متخصصان دینی از صحنهء سیاست و اجتماع کنار خواهند رفت و درست در همین جاست که باید فاتحهء دین و دین داری را خواند که البته دین مبین اسلام و سیرهء عملی معصومان علیهم السّلام شدیدا با این امر مخالفت دارد.
امام راحل(قدس سره)وظیفه قشر روحانی را دخالت در امور سیاسی و اجتماعی می دانند و در این باره چنین می فرمایند:
«پیغمبر سفارش کرده است که باید اهتمام(به)امور مسلمین(داشته باشید) اهتمام به امور مسلمین فقط همین است که ما بگوییم نماز چند رکعت است و شک بین کذا چی است؟این اهتمام به امور مسلمین است؟مسئله گویی که اهتمام به امور مسلمین نیست.امور مسلمین عبارت از امور سیاسی مسلمین است،امور اجتماعی مسلمین است،گرفتاری های مسلمین است و کسی که اهتمام به این نکند،به حسب آن روایت:«فلیس بمسلم»و ما امیدواریم که لا اقل از این دنیا نرویم و مشمول این نشویم که(بگویند)شما مسلم نبودید.» «7»
امام خمینی(قدس سره)نقش روحانیت را در جامعه-مخصوصا سیاست-نقشی سازنده و تعیین کننده دانسته اند و بر آگاهی از این امر،تأکید می ورزند و علما و روحانیون همهء کشورهای اسلامی را مخاطب قرار داده و چنین می فرمایند:«متأسفانه نه تنها مردم کشورها، بلکه روحانیون ممالک اسلامی اکثرا از کارآیی و نقش سازنده و تعیین کنندهء خود در مسائل روز و سیاست های بین المللی بی خبر هستند و متأثر از القائات و برداشت های مادی،تصور می کنند که در عصر تمدن و تکنیک و صنعت و تحولات علمی و پیشرفت های مادی،نفوذ روحانیت کم شده است.و نعوذ باللّه اسلام از ادارهء کشورها عاجز مانده است که بحمد اللّه پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری روحانیت خلاف این تصورات را ثابت نموده است» «8»
امام(قدس سره)در قسمتی دیگر از سخنانشان،کناره گیری طلاب و روحانیون را از صحنه های سیاسی و اجتماعی،در هر زمانی به دورهء انقلاب مشروطه تشبیه می کنند و شکست مشروطه خواهان را به عنوان درس عبرتی برای همیشه مطرح می کنند.و کنار رفتن روحانیت را از صحنه، مساوی با صدمه دیدن انقلاب می دانند. «9»
شهید مطهری(قدس سره)جدایی دین از سیاست و اجتماع را به کلی رد نموده و با کلامی قاطع و صریح،اسلام را دارای نظامی سیاسی و اجتماعی می دانند،همان گونه که مکتبی اخلاقی و تهذیبی است.ایشان بزرگ ترین ضربهء وارده بر پیکر اسلام را در قرن های گذشته از روزی می دانند که سیاست از دیانت منفک شد و ابتدای این تفکیک و جدایی را،زمان بنی امیه و منشاء اصلی آن را از زمان دو خلیفهء بعد از پیامبر صلی اللّه علیه و علی آله و سلم می دانند. «10»
ایشان در فرمایشی زیبا و جالب توجه،رابطهء میان سیاست و دیانت را به رابطهء

صفحه 3


روح و بدن تشبیه می کنند و سیاست را به منزلهء پوست و قشر برای اسلام می دانند و چنین می فرمایند:«نسبت این دو باهم،نسبت روح و بدن است.این روح و بدن. این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند.فلسفهء پوست حفظ مغز است.پوست از مغز نیرو می گیرد و برای حفظ مغز است.اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی؛یعنی توحید و معارف روحی و اخلاق و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است» «11»
شهید مطهری(قدس سره)در اوایل انقلاب اسلامی ایران،در سخنرانی با عنوان روحانیت و انقلاب اسلامی در صحنه بودن علما و روحانیون را چنین تبیین فرمودند:«اکنون می باید برای آینده فکر بکنیم.در آینده،این انقلاب زیادی به روحانیت دارد به شرط آن که روحانیت وظایف خودش را به خوبی درک کند و از عهدهء مسئولیت هایی که دارد به خوبی برآید.روحانیت می باید تلاش خود را چند برابر کند و از جمله تبلیغش می باید چند برابر شود.ابتدای انقلاب ما نظیر صدر اسلام است.می باید قدرت های حاکم را درهم کوبید.اکنون دوره،دورهء جهاد و مبارزه است.» «12»
استاد شهید حضور فعال علما و روحانیون را در صحنه لازم و ضروری دانسته و عدم حضور آن ها را مساوی با مسخ شدن اسلام می دانند:«انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به نتیجه برسد و هم چنان پیروزمندانه به پیش برود.می باید باز هم روی دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد.اگر این پرچم داری از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشن فکران بیفتد،یک قرن که هیچ، یک نسل که بگذرد،اسلام به کلی مسخ می شود.» «13»
بنابر فرمایش های امام(قدس سره)و شهید مطهری(قدس سره)به این نتیجه می رسیم که اسلام دینی است دارای نظام سیاسی و اجتماعی و در صورتی می توانیم در این دو عرصه،موفق باشیم و دستورات دین مبین اسلام و بزرگان دین را جامهء عمل بپوشانیم،که تک تک افراد جامعهء اسلامی مخصوصا عالمان دینی و متخصصان اسلام شناس،حضوری فعال و چشم گیر داشته باشند و این نکتهء اساسی را نباید فراموش کرد که دشمنان اسلام و بدخواهان جوامع اسلامی که مخالف پیش رفت مسلمانان در زمینه های؛سیاسی،اجتماعی،علمی،فرهنگی،اقتصادی و...هستند، زمانی به خواسته های شوم خود می رسند که تفکر جدایی دین از سیاست و اجتماع و کنار گذاشتن عالمان دین را از این دو صحنه،در میان ملل اسلامی انتشار داده و به تحقق برسانند.
2-(نحوهء حضور در صحنهء سیاست:)تشکیل حکومت اسلامی:
اعتقاد عموم مسلمانان بر این است که حاکمیت،شأنی از شئون ولایت تامّهء خداوند بر بشریت است:« إن الحکم الا للّه » «14» و خداوند آن را به پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و علی آله و سلم تفویض نموده است:« یتحکم بین الناس بما أریک اللّه ». «15» و اعتقاد مخصوص پیروان مکتب اهل بیت علیهم السّلام این است که بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی اللّه علیه و علی آله و سلم حق حاکمیت از آن ائمه دوازده گانه علیهم السّلام و بعد از آن ها فقها و عالمان دین می باشد:« یا أیها الذین آمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم ». «16»
در این که حکومت اسلامی در عصر غیبت زیر نظر فقهای جامع الشرایط باشد(ولایت فقیه)،اختلاف چندانی-مگر در موارد جزیی-در میان علما و اندیشمندان اسلامی به چشم نمی خورد. «17» و روایات صادره از امامان معصوم علیهم السّلام نیز مؤید این امر می باشد. «18»
بنابراین علما و روحانیون وظیفه دارند در عصر غیبت حکومت اسلامی تشکیل داده و زیر پرچم این حکومت صالحه به تبیین،تفسیر و تبلیغ و اجرای احکام اسلامی بپردازند.
امام خمینی(قدس سره)،در جای جای کتاب«ولایت فقیه»خود تشکیل حکومت اسلامی را از وظایف اصلی مسلمانان،مخصوصا فقها و روحانیون می دانند و بر این مسئله تأکید می ورزند:«ما موظفیم برای تشکیل حکومت اسلامی جدیت کنیم، اولین فعالیت ما را در این راه تبلیغات تشکیل می دهد.بایستی از راه تبلیغات پیش بیاییم.البته مسائل عبادی را باید یاد بدهید،اما مهم مسائل سیاسی اسلام است، مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است این ها محور کار بوده و باید باشد.وظیفهء ما این است که از حالا(قبل از انقلاب اسلامی)برای پایه ریزی یک دوست حقه اسلامی کوشش کنیم» «19» امام خمینی(قدس سره)تشکیل حکومت و حاکمیت را هدف ندانسته،بلکه آن را وسیله ای برای پیش برد اهداف متعالی به شمار می آورند. «20» و هم چنین هدف از تشکیل حکومت را،رسیدن به وحدت اسلامی و جلوگیری از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشاندهء آن ها می دانستند و وظیفهء سران حکومت راه نجات مظلومین و محرومین،در تمام ممالک اسلامی،از چنگال دشمنان اسلام و ظالمین می دانستند. «21»
این دید وسیع و نگاه دوراندیش امام(قدس سره)،علاوه بر این که وظایف علما و روحانیت را به خوبی مشخص می سازد،مسئولیت آن ها را در قبال جامعه اسلامی به مراتب سنگین تر می نماید.
علامه استاد،شهید مطهری،با آگاهی از وظایف خطیر قشر روحانی جامعه، در تشکیل حکومت و رهبری جامعه اسلامی،در این باره چنین می فرماید:«وظایف عمومی و اجتماعی،اگرچه متوجه همه افراد مسلمان است،اما بر طبقه علمای امت اسلامی شدیدتر و سنگین تر است؛زیرا این طبقه هستند که قادرند دردهای اجتماع و چارهء آن را به درستی تشخیص دهند و از عهدهء چاره جویی آن ها برآیند.دیگران این گونه وظایف را باید با راهنمایی و تحت نظر و تشخیص علمای امت انجام دهند.پس همه موظفند،نهایت امر بعضی پیش رو و بعضی تابع اند:عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاة؛اقامه دین و دفاع از دین وظیفه خاص علما است.میراث معنوی عظیم نبوی به دست علما سپرده شده که آن را حفظ و نگهداری کنند.» «22»
در تبیین و تفسیر اصل ولایت فقیه رهبری جامعه اسلامی در عصر غیبت،میان علما و بزرگان دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
برخی عقیده دارند که فقیه خود بر مسند حکومت تکیه کرده و به اداره و حل و فصل امور از طریق نمایندگان خود بپردازد،به عبارت دیگر او مسئول مستقیم و اول کلیه امور کشور باشد مانند سایر نظام ها که در آن ها پادشاه یا رئیس جمهور یا نخست وزیر در رأس حکومت قرار دارد.بعضی دیگر معتقدند،ولایت و زمامت فقیه به معنای اشراف بر امور و نظارت بر حاکم،به عنوان رهبر و مرجع دینی است

صفحه 4


که استاد شهید مرتضی مطهری(قدس سره)،در دسته دوم قرار دارند.
3-نحوهء حضور در حضور در صحنهء اجتماع: شناساندن اسلام به عنوان یک مکتب:
وظایف اجتماعی طلاب و روحانیون را-بعد از حضور در صحنهء اجتماع در دو وظیفه می توان خلاصه نمود:وظایف معنوی و وظایف مادی،آن چه مهم و اساسی است،وظایف معنوی علما و طلاب در قبال جامعه است.از آن جایی که-طبق روایات رسیده-علما وارثان انبیاء هستند:«العلماء ورثة الأنبیاء»، «23» و وظایف انبیا در قبال مردم و جامعه در این آیه خلاصه شده است:
« یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمة. «24» لذا وظیفه دارند ابتدا زوایای گوناگون دین؛بایدها و نبایدهای عبادی،مقوله های اعتقادی، اجتماعی و سیاسی و اخلاقی و به طور کلی آن چه مربوط به دنیا و آخرت مردم می شود را به درستی بیاموزند و بعد به دیگران تعلیم دهند.
معنای تفقه در دین که بر گروهی واجب شده است،تنها مراد احکام عبادی نیست،بلکه تفقّه یعنی فهم عمیق مجموعهء دین.بر همین اساس است که امام(قدس سره) می فرمایند:«آقایان علمای اعلام مسئولیت هایشان زیاد است،چنان چه شغلشان از شغل ها شریف تر است.شغل،شغل انبیاء است و مسئولیت،مسئولیت انبیاء.» «25»
امام(قدس سره)هدف و آرزوی فرد مسلمان را حفظ اسلام و تعلیم آن به دیگران دانسته و وجود و بقای طلاب را مساوی با بقای اسلام تلقی کرده اند:«همه آمال ما این است که احکام اسلام به آن طوری که هست در بین مسلمین پیاده شود و اسلام به آن طوری که هست معرفی شود و فقه اسلام تدریس شود،تعلیم شود،حفظ شود، که با حفظ احکام اسلام،اسلام محفوظ است و حفظ احکام اسلام بسته به وجود طبقه روحانیون [است ]. «26»
با توجه به همین وظایف و انجام صحیح آن ها از سوی علما و طلاب است که رهبر فقید جمهوری اسلامی(قدس سره)روحانی را مدغم در اسلام دانسته «27» و این قشر را نمونه ای از اسلام و نمونه ای از انبیا می دانند «28» و توهین به آن ها را توهین به اسلام و پیامبر اسلام صلی اللّه علیه و علی آله و سلم تلقی می کنند. «29»
و وظایف علما و طلاب غیرایرانی را دربارهء جامعه و کشورشان چنین بیان می فرماید:«برادران،وقتی که می روید بیرون،مسائل را بگویید.ننشینید دیگر در خانه تا این که آن ها برای شما هجوم کنند،شما هجمه کنید آن ها عقب می نشینند،.. شما اسلام را به مردم بگویید،-شما احکام اسلام را-نروید سراغ احکام فقط نماز و روزه،آن ها را هم بگویید،اما احکام اسلام که منحصر در این نیست.شما سورهء برائت را برای مردم چرا نمی خوانید؟و شما آیات قتال را چرا نمی خوانید؟هی آیات رحمت را می خوانید!آن قتال هم رحمت است برای این که می خواهد آدم درست کند.آدم گاهی درست نمی شود-مگر این که-مرض گاهی صحیح نمی شود.«الا بالکلّی» «30» باید ببرند،داغ کنند تا درست شود...شما روی قرآن عمل کنید.قرآن با اشخاصی که مسلمانند و معتقدند و ایمان به خدا دارند،به برادری رفتار می کند. با اشخاصی که برخلاف این هستند،آن ها را می گوید بکشید،بزنید،حبس کنید؛ « أشدّاء علی الکفّار »شما همان طرفش را گرفتید،زمین هم می خورید..مسائلی که خدا فرموده است،بگویید« اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم »،این را باید به مردم حالی (تفهیم)کنید که معنی اش چیست.ما باید چه بکنیم با آن ها؟به آن هایی که هجمه کردند به همه بلاد اسلامی و دارند همه چیز بلاد اسلامی را از بین می برند.» «31» شهید مطهری(قدس سره)یکی از وظایف اصلی حوزه های علمیه و طلاب و روحانیون را -که مقدمهء شناساندن اسلام به دیگران است-چنین بیان می فرمایند:«احیای همه علومی که هم اکنون جزء علوم اسلامی محسوب می شود:(از تفسیر،حدیث،درایه، رجال،فقه،اصول،ادبیات،تاریخ اسلام،تاریخ ملت های مسلمان،کلام اسلامی، فلسفهء اسلامی،عرفان اسلامی،اخلاق اسلامی،منطق اسلامی،با توجه به سیر تحولی و تاریخی آن ها و مشخص ساختن نقش شخصیت هایی که در پیش برد این علوم مؤثر بوده اند.یعنی علاوه بر این که خود این علوم مشمول احیا و اصلاح و آرایش و پیرایش قرار گیرند،تاریخ تحول این علوم نیز دقیقا مشخص می شود» «32»
استاد مطهری(قدس سره)همان گونه که خود-به روایت دوستان «33» -ده سال آینده را زودتر از همه درک می کردند و دیگران بعد از او بودند،در این که مبلغ و هادی باید پیش بینی داشته باشد و آینده را از هم اکنون پیش بینی نماید، تأکید فراوانی می ورزیدند و مسئولیت اصلی قشر روحانی را این چنین بازگو می فرمودند:«روحانیت ما...مسئولیت اصلی اش ایجاد رشد و لیاقت و اعطای شناخت اسلام فرهنگ اسلامی، سرمایه های اسلامی،تاریخ اسلام و معرفی اسلام،به صورت یک مکتب و یک ایدئولوژی و یک جهان بینی اسلامی است.»
پی نوشت ها:

«(1).وسائل الشیعه،شیخ حر عاملی،انتشار: دار احیاء التراث العربی،بیروت-لبنان،ج 17.کتاب الفرایض و الحواریث،باب اول،ص 376.»

«(2).بحار الانوار،علامه مجلسی،انتشارات مؤسسه الوفاء،بیروت،سال 1402 ه 1983،ج 2،ص 49»

«(3).اصول کافی،کلینی،انتشارات اسوه،ج 3،سال 1375.ج 1.کتاب العقل و الجهل،ج 29،ص 72.»

«(4).شیعه در اسلام،علامه طباطبایی،دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)،ج 11،1375 ش،ص 48.»

«(5).صحیفه امام،ج 16،ص 418.»

«(6).همان،ج 5،ص 188.»
 
«(7).همان،ج 17،ص 40.»

«(8).همان،ج 20،ص 335.»

«(9).همان،ص ج15،ص 329-328.»

«(10).امامت و رهبری،مرتضی مطهری،انتشارات صدرا،ج 11،1369 ش،ص 31.»

«(11).همان،ص 32.»

«(12).پیرامون انقلاب اسلامی،مرتضی مطهری، انتشارات صدرا،ج 9،1372 ش،ص 180.»

«(13).همان،ص 184.»

«(14).انعام:57.»

«(15).نساء:105.»

«(16).همان.59.»

«(17).ر.ک،ولایت فقیه از دیدگاه فقهای اسلام، احمد آذری قمی،قم،مؤسسه مطبوعاتی دار العلم،ج 1، سال 1371.»

«(18).ر.ک،ولایت فقیه،امام خمینی(قدس سره)، انتشارات آزادی.»

«(19).همان،ص 151.»

«(20).ر.ک،همان،ص 60.»

«(21).ر.ک،همان،ص 36.»

«(22).مجله حوزه،چاپ دفتر تبلیغات اسلامی، شماره 122،سال بیست و یکم،خرداد و تیر 83.ویژه جاذبه های فکری شهید مطهری،ص 228.»

«(23).اصول کافی،کلینی،ج 1،ص 181،باب صفة العلم و فضله و فضل العلماء.»

«(24).جمعه:2.»

«(25).صحیفه نور،ج 7،ص 182.»

«(26).همان،ج 5،ص 146.»

«(27).ر.ک،همان،ج 6،ص 259.»

«(28).ر.ک،همان،ج 7،ص 22.»

«(29).ر.ک،همان،ج 1،ص 68.»

«(30).اشاره به مثلی معروف،برگرفته از احادیث که می فرماید:«آخر الدّواء الکلی»یعنی«آخرین درمان و چاره داغ کردن است»،این مثل در جایی به کار می رود که به آخرین تدبیر اقدام شود.»

«(31).صحیفه نور،ج 19،ص 95.»

«(32).پیرامون جمهوری اسلامی،مرتضی مطهری، انتشارات صدرا،ج 7،1372 ش،ص 35.»

«(33).سیمای استاد در نگاه یاران،ص 76 و 77،به نقل از مجله حوزه،شماره 122.»


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است