در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: تجلی پیام (استاد مطهری)، ؛


مددهای غیبی اجتماعی

حالا که درباره یک فرد چنین است، درباره جامعه بشریت چطور؟ آیا ممکن است گاهی عنایت غیبی به کمک جامعه بشریت برخیزد و آن را نجات دهد؟

اتفاقاً همیشه یا غالباً نوابغی که پیدا شده اند، پیامبران عظیم الشأن مانند ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) که ظهور کرده اند، در شرایطی بوده که جامعه بشریت سخت نیازمند به وجود آن ها بوده است؛ آن ها مانند یک دست غیبی از آستین بیرون آمده اند و بشریت را نجات داده اند؛ مانند بارانی بوده اند که در بیابانی بر تشنه ای ببارد؛ مصداق قول خدا بوده اند؛ «و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». [1] خداوند به واسطه وجود آن ها بر بیچارگان و مظلومان منت نهاد و آن ها را برای نجات این خوار شمرده شدگان مبعوث فرمود.

علی (ع) عصر و زمینه بعثت رسول اکرم را این طور توصیف می فرماید:

 «ارسله علی حین فتره من الرُّسل و طول هجعه من الامم و انتفاض من المبرم و انتشار من الامور و تلظ من الحروب و الدنیا کاسفه النور ظاهره الغرور، علی حین اصفرار من ورقها و ایاس من ثمرها ». [2]

خداوند او را در دوره ای مبعوث فرمود که فترت و فاصله ای در آمدن پیامبران رخ داده بود؛ ملت ها در خوابی گران و طولانی فرو رفته بودند؛ کارها پراکنده، تنور جنگ ها داغ بود، جهان را تاریکی فرا گرفته و غرور و فریب در آن نمایان بود؛ برگ درخت بشریت به سوی زردی گراییده، امیدی به میوه این درخت نمی رفت.

پیامبران معمولًا در مواقعی ظهور کرده اند که بشریت و لااقل محیط اجتماعی ظهور آن ها در یک پرتگاه خطرناکی قرار داشته و آن ها سبب نجات و اصلاح اجتماع خود شده اند. قرآن کریم خطاب به مردم عصر رسول اکرم (ص) چنین می فرماید:

 «و کنتم علی شفا حفره من النار فانقذکم منها ». [3]

شما در پرتگاه سقوط در آتش بودید که خداوند (به وسیله رسول مکرّم) شما را از آن نجات داد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 621

می گویند: «عند انتهاء الشده تکون الفرج» شدّت که به نهایت رسد فرج طلوع می کند. اگر گفته اند «پایان شب سیه، سفیدی است» و امثال این ها، همه حکایت می کند از نوعی تجارب که بشر در گردش عالم داشته است و همه حکایت می کند از اینکه گردش عالم بر خلاف نظر مادی مذهبان، گزاف و بیهوده نیست.

آینده جهان

ما به دلیل اینکه مؤمن و مسلمانیم، در عمق ضمیرمان این اصل وجود دارد که: «جهان را صاحبی باشد خدا نام» هر چه در دنیا پیشامدهایی می شود هرگز احساس خطر عظیم، خطری که احیاناً بشریت را نیست و نابود کند و کره زمین را تبدیل به توده خاکستر کند و زحمات چند هزار ساله بشریت را کأن لم یکن نماید نمی کنیم. در ته دل خودمان باور داریم که سال های سال، قرن ها، شاید میلیون ها سال دیگر، در روی این زمین زندگی و حیات موج خواهد زد. فکر می کنیم بعد از ما آنقدر مسلمان ها بیایند و زندگی کنند و بروند که فقط خدا عدد آن ها را می داند. آری، ما در ته دل خود اینطور فکر می کنیم و هرگز این اندیشه را به خود راه نمی دهیم که ممکن است عمر جهان یعنی عمر بشر و عمر زمین ما به پایان رسیده باشد.

تعلیمات انبیاء، نوعی امنیت و اطمینان خاطر به ما داده است و در واقع در ته قلب خود به مددهای غیبی ایمان و اتّکا داریم. اگر به ما بگویند یک ستاره عظیم در فضا در حرکت است و تا شش ماه دیگر به مدار زمین می رسد و با زمین ما برخورد می کند و در یک لحظه زمین ما به یک توده خاکستر تبدیل می شود باز هم با همه ایمان و اعتقادی که به پیش بینی های دانشمندان داریم به خود ترس راه نمی دهیم، در ته دلمان یک نوع ایمان و اطمینانی هست که بنا نیست بوستان بشریّت که تازه شکفته است در اثر باد حوادث ویران گردد.

آری، همان طوری که باور نمی کنیم زمین ما به وسیله یک ستاره، یک حادثه جوّی نیست و نابود شود، باور نمی کنیم که بشریّت به دست خود بشر و به وسیله نیروهای مخربی که به دست بشر ساخته شده، منهدم گردد، آری، ما به حکم یک الهام معنوی که از مکتب انبیاء گرفته ایم باور نمی کنیم.

دیگران چطور؟ آیا آن ها هم باور نمی کنند؟ آیا همین طور اطمینان و خوشبینی نسبت به آینده انسان و زمین و زندگی و تمدن و خوشبختی و بهروزی و عدالت و آزادی در آن ها وجود دارد؟ ابداً.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 622

هر چندی یک بار در روزنامه ها، در نطق ها و سخنرانی های گردانندگان سیاست جهان آثار بدبینی شومی نسبت به آینده بشریت و تمدن مشاهده می کنیم. اگر از آن درسی که دین به ما آموخته صرف نظر کنیم و ایمان به مددهای غیبی را از دست بدهیم و تنها بر اساس علل ظاهری حکم کنیم باید به آن ها حق بدهیم که بدبین باشند. چرا بدبین نباشند؟ در دنیایی که سرنوشتش بستگی پیدا کرده به دگمه ای که انسانی فشار دهد و پشت سرش وسائل مخرب که قدرت آن ها را خدا می داند به کار بیفتد، در دنیایی که به راستی بر روی انباری از باروت قرار گرفته و جرقه ای کافی است که یک حریق جهانی به وجود بیاورد، چه جای خوشبینی به آینده است؟ «راسل» در کتاب امیدهای نو می گوید:

 «زمان حاضر زمانی است که در آن حس حیرت توأم با ضعف و ناتوانی همه را فرا گرفته است. می بینیم به طرف جنگی پیش می رویم که تقریباً هیچ کس خواهان آن نیست؛ جنگی که همه می دانیم قسمت اعظم نوع بشر را به دیار نیستی خواهد فرستاد و با وجود این مانند خرگوشی که در برابر مار افسون شده باشد خیره خیره به خطر نگاه می کنیم بدون آنکه بدانیم برای جلوگیری از آن چه باید کرد؟

در همه جا داستان های مخوف از بمب اتمی و هیدروژنی و شهرهای با خاک یکسان شده و خیل قشون روس [4] و قحطی و سبعیت و درنده خویی برای یکدیگر نقل می کنیم، ولی با اینکه عقل حکم می کند که از مشاهده چنین دورنمایی بر خود بلرزیم. چون جزئی از خودمان از آن لذت می برد و شکافی عمیق روح ما را به دو قسمت سالم و ناسالم تقسیم می کند، برای جلوگیری از بدبختی تصمیم قاطعی نمی گیریم. » [5]

چه تصمیمی؟ مگر بشر قادر است چنین تصمیمی بگیرد؟ هم او می گوید:

 «دوره به وجود آمدن انسان نسبت به دوره تاریخی، طولانی، ولی نسبت به دوره های زمین شناسی، کوتاه است. تصور می کنند انسان یک میلیون سال است که به وجودآمده. اشخاصی هستند و از آن جمله «اینشتاین» که به زعم آن ها بسیار محتمل است که انسان دوره حیات خود را طی کرده باشد و در ظرف سنین معدودی موفق شود با مهارت شگرف علمی خود، خویشتن را نابود کند.» [6]

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 623

انصافاً اگر بر اساس علل مادی و ظاهری قضاوت کنیم این بدبینی ها بسیار بجاست. فقط یک ایمان معنوی، ایمان به «امدادهای غیبی» و اینکه «جهان را صاحبی باشد خدا نام» لازم است که این بدبینی ها را زایل و تبدیل به خوشبینی کند و بگوید برعکس، سعادت بشریت، رفاه و کمال بشریت، زندگی انسانی و زندگی مقرون به عدل و آزادی و امن و خوشی بشر، در آینده است و انتظار بشر را می کشد.

اگر این بدبینی را بپذیریم واقعاً مسأله صورت عجیب و مضحکی به خود می گیرد؛ مَثَل بشر، طفلی می شود که در اولین لحظه ای که قادر می شود چاقو به دست بگیرد آن را به شکم خود می زند، خودکشی می کند و کوچکترین حظّی از وجود خود نمی برد.

می گویند از عمر زمین در حدود چهل میلیارد سال می گذرد و از عمر انسان در حدود یک میلیون سال. می گویند اگر همه زمین و حیوان و انسان را که بر روی زمین به وجود آمده، کوچک کنیم و نسبت بگیریم، مثلًا عمر زمین را یک سال فرض کنیم و نسبت بگیریم، هشت ماه از این سال گذشته و اساساً جانداری در آن وجود نداشته است؛ در حدود ماه نهم و دهم اولین جاندارها به صورت ویروس ها، باکتری ها و موجودات تک سلولی به وجود آمده است؛ در هفته دوم ماه آخر سال پستانداران به وجود آمده اند؛ در ربع آخر از ساعت آخر از روز آخر سال انسان به وجود آمده است. دوره ای که دوره تاریخی انسان به شمار می رود و انسان قبل از آن در حال توحش در جنگل ها و غارها زندگی می کرده است شصت ثانیه اخیر آن است که در این شصت ثانیه اخیر است که استعداد انسان ظهور کرده و عقل، علم بشر دست اندرکار شده و تمدّن عظیم و شگفت آور به وجود آمده است و انسان استعداد خود را کم و بیش به ظهور رسانده است. در همین شصت ثانیه است که انسان خلیفه الله بودن خود را به ثبوت رسانیده است. حالا اگر بنا باشد که انسان به همین زودی با مهارت شگرف علمی خود، خود را نابود کند و اگر واقعاً انسان با قدرت علمی خود گور خود را به دست خود کنده باشد و چند گامی بیشتر تا گور خود فاصله نداشته باشد؛ اگر واقعاً چنین خودکشی اجتماعی در انتظار بشر باشد باید بگوییم خلقت این موجود بسی بیهوده و عبث بوده است.

آری، یک نفر مادی مسلک می تواند این چنین فکر کند ولی یک نفر تربیت شده در مکتب الهی این طور فکر نمی کند؛ او می گوید: ممکن نیست که جهان به دست چند نفر دیوانه ویران شود؛ او می گوید: درست است که جهان بر سر پیچ خطر قرار گرفته است ولی خداوند همان طور که در گذشته- البته در

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 624

شعاع کوچکتری- این معجزه را نشان داده، بر سر پیچ های خطر بشر را یاری کرده و از آستین غیب، مصلح و منجی رسانده است، در این شرایط نیز چنان خواهد کرد که عقل ها در حیرت فرود رود؛ او می گوید: کار جهان، عبث نیست؛ او می گوید: اگر چنان شود که مادی مذهبان می گویند و ظهور انسان در روی زمین مصداق مثل معروف عربی بشود: «ما ادری أسلم ام ردع» [7] یا مصداق سخن حافظ بشود که:

راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی          خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

با حکمت و عنایت پروردگار منافی خواهد بود:اذ مقتضی الحکمه و العنایه # ایصال کل ممکن لغایه [8]

خیر. عمر جهان به پایان نرسیده است، هنوز اول کار است دولتی مقرون به عدل و عقل و حکمت و خیر و سعادت و سلامت و امنیت و رفاه و آسایش و وحدت عمومی و جهانی در انتظار بشریت است. دولتی که در آن دولت حکومت با صالحین است و انتخاب اصلح به معنی واقعی در آن صورت خواهد گرفت. روز بهروزی خواهد رسید (و اشرقت الارض بنور ربها)[9]، روزی که «اذقام القائم حکم بالعدل. ارتفع فی ایامه الجور و امنت به السبیل، و اخرجت الارض برکاتها و لا یجد الرجل منکم یومئذ موضعا لصدقه و لا بره و هو قوله تعالی: و العاقبه للمتقین » [10]در آن روز به عدالت حکم شود و ستم برای همیشه رخت بربندد، راه ها امن گردد. زمین برکات و استعدادهای خود را ظاهر گرداند و حداکثر استفاده از منابع و خیرات زمین صورت گیرد، فقیری پیدا نشود که مردم صدقات و زکوات خود را به او بدهند و این است معنی سخن خدا: عاقبت از آن متقیان است.

بجای اینکه مأیوسانه بنشینیم و بگوییم کار بشر تمام شده و بشر به دست خود گور خود را کنده و چند گامی بیشتر با آن فاصله ندارد و روزهای خوش بشر دارد به پایان می رسد، می گوییم:

باش تا صبح دولتش بدمد             کاین هنوز از نتایج سحر است

همانطور که ظهورهای گذشته پس از سختی هایی بوده، قطعاً این ظهور نیز پس از سختی ها و شدت ها خواهد بود. همیشه برق ها در ظلمت ها می جهد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 625

علی (ع) اشاره به ظهور مهدی موعود می کند و چنین می فرماید:

 «جنگ قد علم خواهد کرد در حالی که دندان های خود را نشان می دهد. پستان هایش پر است و آماده است، شروع کار شیرین است و عاقبت آن تلخ. همانا فردا- و فردا چیزی ظاهر خواهد کرد که او را نمی شناسید و انتظارش را ندارید- آن حاکم انقلابی هر یک از عمال حکومت های قبلی را به سزای خویش خواهد رسانید، زمین پاره های جگر خود را از معادن و خیرات و برکات برای او بیرون خواهد آورد و کلیدهای خود را با تمکین به او تسلیم خواهد کرد؛ آن وقت به شما نشان خواهد داد که عدالت واقعی چیست و کتاب خدا و سنت پیامبر را احیاء خواهد کرد.»

علی (ع) نیز از یک آینده عبوس و خشمناک و جنگ های وحشتزا یاد می کند ولی علی در پایان این شب سیه یک سفیدی میمونی را نوید می دهد. قرآن کریم هم می فرماید:

 «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر ان الارض یرثها عبادی الصالحون».

ما از پیش اطلاع داده ایم که وارث اصلی زمین، بندگان صالح و شایسته ما خواهند بود. (برای همیشه زمین در اختیار ارباب شهوت و غضب و بندگان جاه و مقام و اسیران هوای نفس نخواهد بود.)

آری، این است فلسفه بزرگ مهدویّت؛ در عین اینکه پیش بینی یک سلسله تکان های شدید و نابسامانی ها و کشتارها و بی عدالتی هاست، پیش بینی یک آینده سعادت بخش و پیروزی کامل عقل بر جهل، توحید بر شرک، ایمان بر شک، عدالت بر ظلم، سعادت بر شقاوت است؛ لهذا نوید و آرزوست. [11]

آینده روشن از نظر دین

از نظر منطق دین، از نظر «الذین یؤمنون بالغیب»، از نظر منطق خبرهایی که از طریق دین گرفته ایم نه از روی اصول ظاهر، می گوییم خیالمان از این جهت که بشریت به کلی نیست و نابود بشود راحت است. هر چه در گذشته بوده است مقدمه ای بوده برای آنچه که در آینده پیش می آید. ما آینده ای پیش رو داریم که در آن به تعبیر اسلام عقل ها کامل می شود. حدیث دارد که خداوند (نمی گوید امام زمان) در آن دوره دست لطف خودش را بر سر بندگان می گذارد «حتی کملت عقولهم» [12] و بشر عقل خودش را باز می یابد و دیگر این بی عقلی ها را خود به خود نمی کند. می فرماید: در آن دوره عمرها طولانی تر و بهداشت مردم

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 626

کامل تر می شود، امنیت به طور کامل برقرار می گردد. «تصطلح فی ملکه السباع» «1» درندگان با یکدیگر صلح می کنند (کاسیگین و جانسون [13] هم با هم صلح می کنند) «یخرج الارض افلاذ کبدها » [14] . زمین آنقدر منابع نیرو و ذخیره ها دارد که الی ماشاءالله. تازه شما به کجای آن پی برده اید؟ می گویید چهار پنج میلیارد جمعیت زیاد است؟ نه، بیش از این ها می تواند در خود جا دهد. زمین حداکثر نیرویی را که دارد، گنج های مدفونی را که دارد در اختیار بشر می گذارد. آسمان برکاتش را می بارد.

وقتی که ما روی الهام مذهبی درباره این امور مطالعه می کنیم و دنیای به اصطلاح روشن امروز را می نگریم، می بینیم مثل ما در این دنیا نسبت به دنیایی که دین به ما نوید می دهد که در انتظار ماست (خواه که ما شخصاً به آن دوره برسیم یا نرسیم) مثل مردمی است که دارند از یک تونل عبور می کنند. تونل در ذات خودش تاریک است ولی چراغ مصنوعی در آن نصب کرده اند، تازه باید از این تونل بیرون بیایند. وقتی که بیرون آمدند، به یک فضای بسیار باز و بسیار روشن که روشنی آن طبیعی است می رسند؛ عدالت به معنی واقعی برقرار است، امنیت به معنی واقعی برقرار است، آزادی به معنی واقعی برقرار است؛ توحید به حقیقت خودش طلوع می کند و ظاهر می شود و دنیا را روشن می کند. «اعلموا ان الله یحی الارض بعد موتها»[15]. قرآن می گوید: بدانید که خدا همین زمین مرده را در هنگام بهار زنده می کند. این آیه در احادیث ما این طور تفسیر شده است که این مطلب اختصاص به زمین خاکی ندارد، زمین اجتماع بشر هم چنین است. اگر شما دیدید که روزی فساد جهانگیر شد «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت ایدی الناس «5»». اگر تمام عالم مثل فصل زمستان مرد، مأیوس نشوید، نگویید دنیا را زمستان گرفت، دیگر دوره بهار منقضی شد؛ خیر، بهاری خواهد آمد.

این، معنی «الذین یؤمنون بالغیب»، ایمان به نهان و ایمان به مددهای غیبی و نهایی است، منتها مددها برای شخص به مقیاس شخصی، برای اجتماع کوچک به مقیاس اجتماعی و برای جهان بشریت به مقیاس

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 627

جهانی است. حکومت واحد جهانی، سراسر عدالت، سراسر امنیت، سراسر برکت، سراسر رفاه، سراسر آسایش، سراسر خوبی و سراسر ترقی خواهد بود [16]

مبانی امید به آینده در اسلام

راجع به آینده بشریت باید گفت که برخلاف نظریه بدبینان، فنای بشریت یک جبر و ضرورت نیست. درباره برقراری صلح و صفا و امنیت باید گفت که برخلاف زعم برخی جنگ و تنازع در میان بشر یک ضرورت و لازمه حیات نیست، بلکه جنگ بر ضد فطرت است. آنچه فطری است دفاع است. آیه «و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض» ... یا: «لهدمت صوامع و بیع» ...- برخلاف نظر امثال فروید و جدی در ماده «سلم» دایره المعارف- نمی خواهد بگوید جنگ و ستیز انسان ها یک ضرورت و یک سنت لایتغیر است، می خواهد بگوید دفاع از خود و از جامعه و از تمدن یک ضرورت فطری است. لهذا آیات جهاد قرآن با این جمله ها آغاز شده: «ان الله یدافع عن الذین امنوا» ... «اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا» ... در جای دیگر: «و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین». پس درندگی، طبیعت اصلی نیست و تعاون ها معلول تنازع ها و احساس خطرها از ناحیه دشمن مشترک خطرناک تر نیست آنچنان که داروینیسم مدعی است. بلکه تعاون و احسان و کمک، فطری بشر است و این نوعی اومانیسم اسلامی است. [17] درباره اصل سازگاری با طبیعت باید گفت که واقعاً طبیعت، مادر انسان است [18] ، نوعی رابطه معنوی بین انسان و طبیعت هست، صلاح انسان موجب رحمت طبیعت می شود. در آن حال، طبیعت مانند مادری شیرده است که تماس دست فرزند و لب فرزند با پستان او موجب رگ کردن و پر شدن و ریزش پستان مادر می شود، برخلاف حالت نارضایی که شیر خود را به اصطلاح بالا می دهد و اساساً رابطه طبیعت و انسان که گاهی تیره و خشم آلود و گاهی صاف و مهرآمیز [است ] از اصول معارف

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 628

قرآن است. قرآن در مورد روابط تیره و خشم آلود طبیعت با انسان است که از: «فمنهم من ارسلنا علیه حاصباً و منهم من اخذته الصیحه و منهم من خسفنا به الارض» و امثال این ها دم می زند.

در مورد پیروزی صلاح و تقوا بر زور و زر و فریب باید گفت برخلاف زعم بعضی ظلم و دروغ و تبعیض و فریب لازمه لاینفک سیاست عالم نیست، آنچنان که برخی به این دلیل حکومت علی (ع) را محکوم می کنند و می گویند با صلاح و تقوا و درستی کارها رو به راه نمی شود، دروغ و تقلب و ستم و اجحاف لازمه بقاست و مشروع است آنچنان که در روش سیاستمداران امروز هست. در حقیقت باید گفت این اصل انتخاب صالح است- نه انتخاب اصلح- که مفهوم نسبیت دارد.

عنصر فلسفی [این نوید] عبارت است از دید خوشبینانه و امیدوارانه به دوام و بقای بشریت به حکم: «ان الله یحی الارض بعد موتها» و به حکم: «و النهار اذا جلیّها» و نفی دیده های بدبینانه و مأیوسانه به آینده بشریت امثال راسل، همچنین است اصل زندگی مقرون به صلح و صفا و اخوت و محبت و تعاون و از بین رفتن درنده خویی ها که: (و یذهب الشر و یبقی الخیر) (البته در جهان انسان ها، نه در کل جهان که فکر زردشتی است) و این بر ضد فلسفه تنازع بقاست که اصل لاینفک در ذی حیات ها تلقی شده است و از این قبیل است اصل سازگاری انسان و طبیعت که با تعبیر «و تخرج الارض افلاذ کبدها» در حدیث و به صورت «واخرجت الارض اثقالها» و یا «ولو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» [در قرآن ] بیان شده است و از این قبیل است پیروزی نهایی صلاح و تقوا بر زر و زور و فریب، و انتخاب اصلح به معنی انتخاب پاکتر نه انتخاب اقوی.

عنصر انسانی یا فرهنگی و آموزش و پرورشی عبارت است از حکومت علی الاطلاق عقل و حکمت و معرفت و تجارب بر انسان و محکوم شدن و انقیاد خشم و شهوت، که این نیز یک ایده اسلامی است و همچنین منسوخ شدن عملی زنا، شرب خمر، ربا، دروغ، غیبت و غیره، عنصر تربیتی این ایده است. چون همه این ها ناشی از ناهمواری های اجتماع از یک طرف و نبودن تربیت صحیح از طرف دیگر است.

عنصر اقتصادی «و یقسم المال صحاحاً»: تقسیم عادلانه و بالسویه ثروت و اینکه اساساً فقیری در روی زمین نباشد: «لایبقی موضع صدقه». هدف اسلام این است که فقر ریشه کن شود، نه فقر باشد و اغنیا آن ها را سیر کنند.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 629

راجع به عنصر اقتصادی باید گفت که از نظر اسلام نیز اختلاف ثروت یک امر ضروری نیست تا چه رسد به اینکه وجود فقر و فقیر یک امر ضروری باشد. هدف اصلی اسلام دو چیز است: یکی ریشه کن کردن فقر و دیگری برابری مردم در استفاده از مواهب خلقت و اصل «والذین فی اموالهم حق معلوم. للسائل و المحروم» اصل ثانوی است. چیزی که هست اسلام طرفدار این اصل نیست که کار به قدر طاقت و خرج به قدر احتیاج، یعنی لزوماً هر کسی کار کند و نتیجه کارش در یک صندوق مشترک ریخته شود و بعد همه علی السویه به قدر احتیاج استفاده کنند از نظر اسلام کار به قدر طاقت و محصول کار هر کس به خود او تعلق دارد و جامعه نمی تواند کسی را که از طریق مشروع کسب ثروت کند از محصول کار خود محروم سازد مگر حاکم به حکم: «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم». ولی همان طوری که امثال غزالی گفته اند هدف اصلی اسلام این است که مردم از نظر رشد فکری و عاطفی و ایمانی به حدی برسند که من و تو از میان برود و جیب ها عملًا یکی شود. در حدیث هم هست که ایمان ها آنگاه کامل است که انسان برای برادر مؤمن مانند خود حق استفاده از ثروت خود قائل شود. علیهذا طبق این تز، هم تساوی است و هم آزادی و استقلال. هم تساوی اجتماعی است و هم فردیت و اندیویدوالیسم. در تعبیر حدیث آمده است که «یرضی عنه ساکن السماء و ساکن الارض» که نکته مهمی دارد و تز جمع دنیا و آخرت در اسلام را بیان می کند و بعد از جمله یقسم المال بالسویه می فرماید: «و یملا الله قلوب امه محمد غنی». این جمله را روشن می کند که این تقسیم بالسویه بر اساس جبر و تحمیل قانون نیست و اشتراک جبری قانونی نیست، بلکه اشتراک در سطح عالی اخلاقی است. این حدیث، شبیه معجزه است.

عنصر اجتماعی: برقراری عدل کامل، نفی هرگونه ظلم و تبعیض، صرفاً از جنبه اقتصادی بلکه از جنبه سیاسی و امتیازات غیر مالی مثلًا اداری که یکی دیگر از ایده های اسلام است. پیغمبر اکرم تبعیض را حتی در نگاه محکوم کرده بود: «کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه». همچین تبعیض در مقام قضا، همچنین تبعیض در کار و بیکاری، همچنین است عمومی بودن و عدم تعلق به گروه خاص.

ایضاً عنصر اجتماعی: عمران نه خراب. «لایبقی فی الارض خرب الّا یعمره». این نیز یک ایده اسلامی است: «هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها». امیرالمؤمنین در فرمان مالک اشتر می نویسد که او مأموریت دارد برای عمران بلاد مسلمین. مسئله اینکه «علیّ ما وضع لبنه علی لبنه» مربوط است به شخص خودش و استفاده به نفع خودش. و اما جنبه انسانی: بهداشت و طول عمر.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 630

و اما جنبه تمدن صنعتی: اینکه نظام، نظام از بین رفتن فاصله هاست و تسلط بر ماده و طبیعت است. این بحث را تحت عنوان «عمران دنیا» نیز می توان وارد داشت. [19]

3- 5- مهدویت در اسلام

مسأله مهدویت در اسلام- و بالأخص در تشیّع- یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است. نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مربوط به این نیست که یک منجی بیاید و مثلًا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد. مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. ممکن است افرادی خیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش، در عصری که بشر زمین را زیر پای خود کوچک می بیند و آهنگ تسخیر آسمان ها را دارد، تصور کنیم که خطری بشریت را تهدید می کند و بشریت نیازی به چنین مدد غیبی دارد. بشریت روز به روز مستقل تر و بالغ تر و کامل تر می شود و طبعاً نیازمندی اش به کمک ها و مددهای غیبی (به فرض قبول آن ها) کمتر می گردد. عقل و علم تدریجاً این خلأها و نیازها را پر می کند و از میان می برد. خطر، آن زمان بشریت را تهدید می کرد که جهالت و نادانی حکمفرما بود و افراد بشر به موجب جهالت و نادانی موجبات نیستی خود را فراهم می کردند، تعادل و توازن را در زندگی به هم می زدند؛ اما پس از روشن شدن فضای جهان به نور علم و دانش، دیگر خطری نیست.

متأسفانه این خیال، خیال باطلی است. خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانش برای بشریت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیم تر است.

اشتباه است اگر خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی بوده است. علمای اخلاق و تربیت همواره این مسأله را طرح کرده و می کنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است و بنابراین «تعلیم»، کافی است برای مبارزه با انحرافات و یا اینکه نادانی یکی از علل انحرافات بشر است؛ انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است، از ناحیه شهوت و غضب است، از ناحیه افزون طلبی، جاه طلبی، برتری طلبی، لذت طلبی و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی است؟ بدون شک نظریه دوم صحیح است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 631

اکنون ببنیم در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوت و غضب بشر، حس جاه طلبی و برتری طلبی بشر، حس افزون طلبی بشر، حس استخدام و استثمار بشر، نفس پرستی و نفع پرستی بشر و بالاخره ستمگری بشر در چه حالی است؟ آیا در پرتو علم همه این ها ساکن و آرام شده و

روح عدالت و تقوا و رضا به حق خود و حدّ خود و عفاف و راستی و درستی جایگزین آن شده است؛ یا کار کاملًا برعکس است. غرایز بشر بسی دیوانه تر از سابق گشته است و علم و فن، ابزار آلت کاری ای شده در دست این غرایز، فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبی و مدعیان «انا ربکم الاعلی» گشته اند؟!

گمان نمی کنم بتوان کوچکترین تردیدی در این مطلب روا داشت که پیشرفت های علمی، کوچک ترین تأثیری روی غرایز بشر نکرده است، برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانی او را افروخته تر کرده است و به همین جهت خود علم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر درآمده است، یعنی همین چیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگترین دشمن بشر شده است. چرا؟

علم چراغ است. روشنایی است. استفاده از آن بستگی دارد که بشر این چراغ را در چه مواردی و برای چه هدفی به کار ببرد؛ به قول سنایی برای مطالعه یک کتاب از آن استفاده کند و یا برای دزدیدن یک کالا در شب تاریک و «چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا».

بشر علم را همچون ابزاری برای هدف های خویش استفاده می کند؛ اما هدف بشر چیست و چه باید باشد؟ علم دیگر قادر نیست هدف های بشر را عوض کند؛ ارزش ها را در نظرش تغییر دهد، مقیاس های او را انسانی و عمومی بکند. آن دیگر کار دین است، کار قوه ای است که کارش تسلط بر غرایز و تمایلات حیوانی و تحریک غرایز عالی و انسانی اوست. علم همه چیز را تحت تسلط خویش قرار می دهد مگر انسان و غرایز او را. انسان علم را در اختیار می گیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کار می برد؛ اما دین انسان را در اختیار می گیرد، جهت انسان را و مقصد انسان را عوض می کند. ویل دورانت در مقدمه لذات فلسفه درباره انسان عصر ماشین می گوید: «ما از نظر ماشین توانگر شده ایم و از نظر مقاصد فقیر». [20]

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 632

انسان عصر علم و دانش با انسان ماقبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرق نکرده است.

علم نتوانسته است آزادی از هوای نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهیت حجاج ها، چنگیزها، نادرها، ابومسلم ها، سزارها را عوض کند. آن ها با همان ماهیت به علاوه مقدار زیادی نفاق و دورویی و تظاهر بر جهان حکومت می کنند با این تفاوت که علم دست آن ها را درازتر کرده است، تیغ یک ذرعی شان تبدیل شده به موشک بمب افکن قاره پیما.

انتظار ظهور

انتظار ظهور از نظر تربیتی و اجتماعی چه اثری در جامعه می گذارد؟ آیا به جامعه حیات و نشاط و امید و اعتماد می دهد یا نومیدی و افسردگی و بی اعتمادی خصوصاً نسبت به قیام ها و نهضت های اصلاحی؟ آیا انتظار ظهور مهدی انتظاری سازنده است یا بازدارنده؟

الف. خوشبینی به آینده بشریت به معنی اینکه بشر در نیمه راه عمر نابود نمی شود و باقی می ماند. جامعه بشریت دوره عمر خود را کامل می کند، در نیمه راه عمر جوانمرگ نمی شود.

جامعه بشریت مانند یک فرد سه دوره را طی می کند: دوره بازی و تخیل و اساطیری، دوره جوانی و خشم و شهوت و بمب و مینی ژوپ و دوره عقل و تجربه و کمال و صلح و صفا و عدل و انصاف و عواطف انسانی و حقوق بشر.

برخلاف آنچه امروز علمای امروز با بدبینی [21] به آینده جهان می نگرند. [22]

ب. پیروزی صلاح و تقوا و عدل و انسانیت بر زر و زور و فریب و پیروزی صالحان و متقیان بر ارباب زور و مستکبرین و بر ارباب زر و مترفین و بر دجّال ها و مظاهر فریب.

این پیروزی، پیروزی جناحی است بر جناحی که دائماً درگیرند و مربوط است به تضادهای اجتماعی.

ج. او مأمور عمران جهان است نه تخریب. «لایبقی فی الارض خرب الا یعمره».

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 633

د. بلوغ بشریت به مقام خردمندی کامل. «و یغبقون کأس الحکمه بعد الصبوح، یملأ الارض قسطاً و عدلًا و نوراً و برهاناً. یضع یده علی رؤوس الناس فتکمل عقولهم» ... این جهت مربوط است به کمال اخلاقی بشر.

ه-. برقراری عدل، امنیت، استفاده از همه مواهب و برکات و ذخایر زمین، ثروت عمومی، تقسیم مال و ثروت بالسویه، طول عمر و بهداشت کامل.

و. پیشرفت تمدن مادی و صنعتی:

 «ان قائمنا اذا قام مد الله لشیعتنا فی اسماعهم و ابصارهم حتی لایکون بینهم و بین القائم برید، یکلمهم فیسمعونه و ینظرون الیه و هو فی مکانه».

 «ان المؤمن فی زمان القائم و هو بالمشرق لیری اخاه الذی فی المغرب و کذا الذی فی المغرب» ....

ز. احیای اسلام درحدی که گفته شده: «و یستأنف الاسلام جدیداً». همه دستورهای اجرا نشده اسلام اجرا می شود.

ح. مفاسد: زنا، شرب خمر، ربا، کینه ها و شحناها، دروغ، خیانت، دزدی، جنایت، همه از بین می رود. [23]

مفهوم صحیح انتظار

پس از آنکه ایده ظهور را فی حد ذاته شناختیم که یک ایده انسانی مترقی عالی عمومی است مبرا از جنبه های ارتجاعی، نژادی، عقده ای و کینه ای، تنبلی و پس از آنکه آرمان های بزرگ اسلام را در این ایده منعکس دیدیم و آن را آیینه تمام نمای اسلام شناختیم و از این آیینه، اسلام را دیدیم و شناختیم و مهم تر اینکه پس از آنکه خودمان از ایده مهدویت ایده گرفتیم چه تکلیف و چه وظیفه ای داریم؟ انتظار؟ همان که درباره اش گفته اند: اشد من الاحتضار؟ یعنی چشم به در بودن؟ و به قول سعدی: فرق است میان آن که یارش در بر- با آن که دو چشم انتظارش بر در. همان انتظاری که شعرا توصیف کرده اند که معشوقی به عاشق خود وعده ای می دهد احیاناً مبهم و بدون تعیین دقیق وقت و عاشق بیچاره چشم به انتظار می نشیند و هر دقیقه برایش ساعتی است، احیاناً نگران وعده خلافی معشوق و دغدغه اینکه نکند با عاشق خسته دل

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 634

دیگری در همان وقت وعده ملاقات مشغول معاشقه و سرگرم است و این عاشق منتظر را مچل کرده است.

این که حالت بدی است، وقت تلف کن و دردناک و اشد من الاحتضار است. این حالت حالتی است که در وقتی هم که انسان احیاناً ناچار می شود، مانند کسی که منتظر مسافر عزیزی هست، باید خود را به چیزی مشغول کند که از حالت انتظار خارج شود، زیرا دو عیب دارد: یکی اینکه خودش حالتی دردناک است، زمان را کند می کند، مانند وقتی است که انسان در زندان یا در میان خزینه آب داغ است که طاقت

ماندن ندارد، هر ثانیه برایش دقیقه است و هر دقیقه ساعت و هر ساعت چند شبانه روز بلکه ماه و سال. عیب دوم این است که دست انسان به کار نمی رود. پس نتیجه چنین انتظاری یکی رنج است و دیگر از کار ماندن. این گونه انتظارها هیچ اثر مثبت ندارد، تنها اثر منفی دارد. اگر یار عاشق یا مسافر خانواده بدون وعده قبلی یعنی بدون در انتظار گذاشتن هم بیاید، مقصود حاصل می شود و هیچ درد و رنجی و از کار افتادنی هم رخ نمی دهد.

ولی نوعی دیگر انتظار است که انتظار مثبت است و در تحقق وعده مؤثر است و آن در حقیقت مواعده طرفینی است نه یکطرفی و آن مثل اینکه شخصی با شخص دیگر قرار می گذارد که مثلًا فلان روز فلان ساعت در فلان نقطه منتظر من باش و طرف برای ملاقات با او ناچار است در آن نقطه برود و بایستد و اگر نرود هرگز به ملاقات او موفق نمی شود. چنین نیست که چه انتظار بکشد و چه نکشد، ملاقات حاصل می شود، در حقیقت این گونه انتظار نوعی آمادگی است برای ملاقات.

در انتظار ظهور دو عنصر وجود دارد: یکی امید، دیگری آرزو. اما امید به معنی این است که روحتان در برابر تهاجم سیاه باطل شکست نخورد، پیروزی های ظاهری آنان را به چیزی نشمرید، آن ها را امری موقت بشمارید، تسلیم آن ها نشوید، زیرا یأس تسلیم می آورد. اما آرزو به معنی این است که ظهور در عین جنبه های خارق العاده ای که دارد، کار خود را انفرادی انجام نمی دهد، با کمک یک عده یاران انجام می دهد: یاران شایسته و همفکر. لازمه آرزو، آمادگی است.

انتظار وظیفه است اما وظیفه انتظار نیست، یعنی ما موظفیم که منتظر و امیدوار به آینده باشیم ولی وظیفه ما صرفاً این نیست که منتظر باشیم، انتظار مثبت همان است که توأم با آمادگی است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 635

می توان گفت اساساً انتظار فرج که سنت است و مورد توصیه، جز اعتقاد و ایمان به اینکه شدت ها برای اهل حق و اهل صبر «تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» پایان می یابد و مقهور یأس و ناامیدی و تسلیم فساد دستگاه های فاسد نشدن، چیزی نیست؛ یعنی اینچنین فرض نکنید که کار دنیا همین است که جریان دارد و با همین باید ساخت و تا آخر دنیا وضع همین است و آرزوی اینکه حق و حقیقت روزی حاکم مطلق بشود یک آرزوی اتوپیک و برج عاجی است؛ خیر، یک حقیقت است.

لهذا به احدی گفته نشده به صورت یک وعده شخصی که در عمر تو تحقق می یابد منتظر باش تا شخص را بلاتکلیف انتظار بگذارند، بلکه گفته شده که نهایت مبارزه های حق و باطل این است، پس شما از نظر حصول فرج در پایان کار ناامید نباشید و ضمناً گفته شده است که آرزو هم بکنید. آرزو طبعاً آمادگی ایجاد می کند، زیراآرزوی شرکت در یک برنامه بزرگ است که فقط افراد زبده می توانند شرکت کنند.

از این نظر انتظار فرج انسان را به صورت سربازی درمی آورد که مطمئن است فرضاً خودش از میان برود، ایده اش و هدفش قطعاً در آینده پیروز است و به فرزندان می گوید ممکن است ما روز پیروزی را درک نکنیم ولی چنین روزی هست و خوشا به حال کسی که چنین روزی را درک می کند، برخلاف کسی که از پیروزی ایده اش هم ناامید است. لهذا انتظار، عبادت است. [24]

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 636

گزین گویه ها

1- ارتباط با زمان گذشته و امید به آینده، مظهر انسانیت انسان و امتیاز وی از سایر موجودات و حیوانات است.

2- دین نیامده برای محدود کردن امید بلکه آمده برای توسعه امید و آرزو.

3- آن کس که امید خود را باخت در حقیقت حرارت و روشنایی و نیرویی محرک و بالاخره حیات خود را باخته است.

4- دین که جلوی طول امل را می گیرد نه این است که جلوی مطلق آمال را می گیرد بلکه جلوی شاخه های زائد را می گیرد، نظیر این است که درخت را هرس می کنند؛ همان طوری که احتیاج به باغبان یکی از جهت همین هرس کردن است. باغبان هم ریشه را تقویت می کند و پای درخت را نرم می کند، به موقع آب می دهد و کود می دهد، در عین حال هرس می کند و نباید چنین پنداشت که [بین ] این دو عمل تناقض است.

5- در تفکر اسلامی چند عنصر اساسی وجود دارد که برای هر ایدئولوژی زنده و امیدبخشی وجود این چند عنصر ضروری است. الف. شورانگیزی و تحرک بخشی و هیجان آوری. نه صرفاً هیجان احساسی کور بلکه مبتنی بر ارائه هدف مشخص و عملی و ارائه راه وصول به آن منطبق بر غرایز واقعی بشر. این شورانگیزی، هم در جنبه های مادی دعوت اسلامی هست و هم در جنبه روحانی و ماوراء مادی او. ب. اینکه واقع بینانه است نه خیالبافانه، چه درباره جهان و چه درباره انسان و چه درباره خدا و رحمت و غضب خدا. ج. سادگی و همه کس فهمی و روشنی. د. وسعت نظر و سعه مشرب، چه در آنچه مربوط به غیر مسلمانان است که یکی از علل تشکیل تمدن اسلامی تسامح با اهل مذاهب دیگر است و چه از نظر خود مسلمانان و اختلافات عقاید و سلایق، که امروز بر عکس نوعی تنگ نظری عجیب حکمفرماست که همه، همه را تخطئه و تکفیر و تفسیق می کنند، رحمت خدا را محدود می کنند، هی قید و شرط بر اسلام می افزایند.

6- تفکرهای محدود که منجر به تخطئه ها و تکفیر و تفسیق ها می شود بزرگترین اثرش تفرق و تشتت نیروهاست. از مظاهر وسعت تفکر اسلامی توجه به عامل زمان و مکان، اعتراف به ضرورت و اصالت عقل و وحدت ملل اسلامی می باشد.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 637

7- کمک های غیبی گاهی به صورت فراهم شدن شرایط موفقیّت است و گاهی به صورت الهامات و هدایت ها و روشنی ها و روشن بینی ها، ولی باید دانست که این گونه الطاف غیبی، گزاف و رایگان نیست؛ چنین نیست که انسان در خانه اش بنشیند، دست روی دست بگذارد و منتظر باشد دستی از غیب برون آید و کاری بکند. خیر چنین انتظاراتی برخلاف ناموس آفرینش است.

8- یاری الهی که مدد غیبی است، مشروط است به یاری قبلی خدا یعنی به اینکه خدمت و عمل و مجاهدتی در راه خیر عموم صورت بگیرد و مخصوصاً در راه خدا باشد یعنی لله و فی الله باشد؛ یعنی هم عمل و مجاهدت و کوشش شرط است و هم اخلاص و حسن نیّت.

9- پیامبران عظیم الشأن مانند ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص) که ظهور کرده اند، در شرایطی بوده که جامعه بشریت سخت نیازمند به وجود آن ها بوده است؛ آن ها مانند یک دست غیبی از آستین بیرون آمده اند و بشریت را نجات داده اند؛ مانند بارانی بوده اند که در بیابانی بر تشنه ای ببارد؛ مصداق قول خدا بوه اند. «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین». خداوند به واسطه وجود آن ها بر بیچارگان و مظلومان منت نهاد و آن ها را برای نجات این خوار شمرده شدگان مبعوث فرمود. این موارد، امداد غیبی اجتماعی است.

10- از نظر منطق دین، از نظر «الذین یؤمنون بالغیب»، از نظر منطق خبرهایی که از طریق دین گرفته ایم نه از روی اصول ظاهر، می گوییم خیالمان از این جهت که بشریت به کلی نیست و نابود بشود راحت است. هر چه در گذشته بوده است مقدمه ای بوده برای آنچه که در آینده پیش می آید. ما آینده ای پیش رو داریم که در آن به تعبیر اسلام عقل ها کامل می شود.

11- این، معنی «الذین یؤمنون بالغیب»، ایمان به نهان و ایمان به مددهای غیبی و نهایی است، منتها مددها برای شخص به مقیاس شخصی، برای اجتماع کوچک به مقیاس اجتماعی و برای جهان بشریت به مقیاس جهانی است. حکومت واحد جهانی، سراسر عدالت، سراسر امنیت، سراسر برکت، سراسر رفاه، سراسر آسایش، سراسر خوبی و سراسر ترقی خواهد بود.

12- از آنجا که اندیشه و جهان بینی اسلامی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، انسانی، فلسفی بر پایه ها، اصول، عقاید و آموزه های روشن و اصیلی استوار و مبتنی است، بنابراین، آینده ای امیدبخش، حکیمانه و روشن برای انسان ترسیم و نوید می نماید که این مبانی و اصولی عبارتند از ضروری

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 638

و فطری نبودن جنگ و نزاع بین انسان ها، دوام و بقای بشریت و زندگی مقرون به محبت و تعاون، حکومت علی الإطلاق عقل و حکمت بر انسان به دلیل تربیت صحیح انسان، تقسیم عادلانه ثروت و برقراری عدل کامل اجتماعی، تسلط بر ماده و طبیعت و عمران دنیا و ....

13- مسأله مهدویت در اسلام- و بالاخص در تشیع- یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است. نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریت. مربوط به این نیست که یک منجی بیاید و مثلًا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد. مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد. این اعتقاد (مهدویت)، ضرورت اصل انتظار را به دنبال خویش در پی دارد.

14- در انتظار ظهور دو عنصر وجود دارد: یکی امید، دیگری آرزو. اما امید به معنی این است که روحتان در برابر تهاجم سیاه باطل شکست نخورد، پیروزی های ظاهری آنان را به چیزی نشمرید، آن ها را امری موقت بشمارید، تسلیم آن ها نشوید، زیرا یأس تسلیم می آورد. اما آرزو به معنی این است که ظهور در عین جنبه های خارق العاده ای که دارد، کار خود را انفرادی انجام نمی دهد، با کمک یک عده یاران انجام می دهد: یاران شایسته و همفکر. لازمه آرزو، آمادگی است.

15- انتظار، وظیفه است اما وظیفه، انتظار نیست، یعنی ما موظفیم که منتظر و امیدوار به آینده باشیم ولی وظیفه ما صرفاً این نیست که منتظر باشیم، انتظار مثبت همان است که توأم با آمادگی است.

                        تجلی پیام (استاد مطهری)، ص: 639

منابع اصلی

1- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 3، انتشارات صدرا، تهران، 1372.

2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 13، انتشارات صدرا، تهران، 1376.

4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار استاد مطهری، ج 23، انتشارات صدرا، تهران، 1384.

5- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 1، انتشارات صدرا، تهران، 1379.

6- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 4، انتشارات صدرا، تهران، 1382.

7- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 9، انتشارات صدرا. تهران، 1383.

8- مطهری، مرتضی، یادداشت های استاد مطهری، ج 10، انتشارات صدرا، تهران، 1385.

لینک مقالات مرتبط:

مفهوم امید به آینده بخش اول



[1] -  قصص/ 5.

[2] -  نهج البلاغه، خطبه 87.

[3] - آل عمران/ 103.

[4] - در زمانی که کتاب امیدهای نو نوشته می شد، غرب از روس وحشت داشت، امّا اکنون عامل چین به میان آمده و هر دو از آن می ترسند. مثل معروفی است در خراسان« دیوانه بجه که مست آمد».

[5] -  امیدهای نو، بخش سرگردانی های ما، ص 2.

[6]  - همان مأخذ، بخش تسلط بر طبیعت، ص 26.

[7] - [ ترجمه: نمی دانم موافقت است یا مخالفت( کنایه از بلاتکلیفی).].

[8]  -  زمر/ 69.

[9] -  اعراف/ 128.

[10] -  بحار، ج 52، ص 338 و 339 با اندکی تلخیص.

[11] -  مجموعه آثار استاد مطهری، ج 3، ص 345 تا 363.

[12] -  منتخب الاثر، ف 7، ب 12، ح 1.

[13] -  رؤسای وقت کشورهای شوروی سابق و آمریکا]

[14] -  منتخب الاثر، ف 2، ب 1، ح 78.

[15] -   حدید/ 17.

[16] -  مجموعه آثار استاد مطهری، ج 23، ص 649 تا 652.

[17] -  درباره این که ویذهب الشر و یبقی الخیر، که هم شامل اصل صلح و صفا و ضدجنگ می شود و هم شامل اصل تربیت، باید گفت که برخلاف زعم بعضی، وجود شر در جامعه انسانی یک ضرورت لاینفک نیست، قلع و قمع شدنی است.

[18] -  اینجا باید از اصل تأثیر متقابل و به طور اعم و اصح وابستگی اشیاء که هگل و بعد مارکسیسم مطرح کرده اند بحث کنیم با این تفاوت که آن ها رابطه را فقط در حد مکانیسم می بینند، از لحاظ امور معنوی رابطه و تأثیری قائل نیستند ولی در معارف اسلامی این رابطه نیز وجود دارد و از این جهت است که تمام جهان یک واحد زنده است.

[19] -  یادداشت های استاد مطهری، ج 9، صص 392- 388.

[20] -  لذّات فلسفه، بخش دعوت، پاراگراف آخر.

[21] - و البته همان طور که گفته ایم بدبینی آن ها از نظر اصول ظاهر بجاست. در اینجا فلسفه تکامل هدفدار ظهور و بروز می کند و دست غیب دخالت می کند.

[22] -  رجوع شود به یادداشت ها: ورقه های مهدی موعود- امدادهای غیبی، شماره 12 و ورقه های آینده دین و مذهب راجع به بن بست های تمدن جدید.

[23] -  یادداشت های استاد مطهری، ج 9، ص 383- 384.

[24] -   یادداشت های استاد مطهری، ج 9، ص 393 تا 395.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است