در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله آینه معرفت » تابستان 1383 - شماره 3 ، سعیدی، حسن ؛


چکیده:

یکی از موضوعاتی که در حوزه علوم اسلامی پیوسته مورد توجه و کندوکاو اندیشه وران بوده،نسبت دین با فلسفه و عقل و خردورزی در عرصه دین می باشد.این موضوع را از دو منظر می توان بررسی نمود:

1.بررسی نسبت فلسفه و دین به عنوان روش؛

2.بررسی نسبت فلسفه و دین در موضوعات و مسائل. نگارنده در این مقاله کوشیده است حول دو محور یاد شده طی مباحث ذیل به کاوش پیرامون نسبت فلسفه و دین بپردازد:

مخالفت با خردورزی در حوزه معارف عقلی دین،حیات فلسفی و حیات تعقلی در اسلام،جایگاه خرد در فرهنگ شیعه،تأثیر قرآن بر حکمت اسلامی،میزان تکیه قرآن بر روش های تجربی و عقلی،طرح موضوعات ماورای طبیعی در قرآن و سرانجام طرح الهیات در قرآن.

واژگان کلیدی:

سنت،خرد،روش تجربی،روش عقلی،ماورای طبیعت.

در فلسفه اسلامی سه مشرب عمده(مشایی،اشراقی و حکمت متعالیه)وجود دارد که محور کاوش های همه آن ها،نگرش به هستی و عالی ترین مرتبه آن،یعنی علت نخستین

(صفحه 52)

(واجب الوجود)،می باشد.گرچه این مکاتب فلسفی از نظر متدلوژی با یکدیگر تفاوت هایی دارند،مشاء با رویکرد عقلانی و با تکیه بر روش تعقلی به کندوکاو پیرامون هستی می پردازد و وجه غالب آن،بررسی مسائل هستی با خردورزی می باشد،ضمن آن که از دو منبع دیگر معرفت،یعنی از باطن وحی نیز غفلت ننموده است.مکتب اشراق نیز در کنار خردورزی بر روش شهود و تصفیه باطن به صورت توأمان تأکید ورزیده است و در مواردی نیز اندیشه های فلسفی خود را به آیات قرآن مستند ساخته و با بهره گیری از آبشخور وحی به این اندیشه ها صبغه وحیانی بخشیده است.حکمت متعالیه صدرایی نیز می کوشد با پیوند عرفان،قرآن و برهان به شناخت حقایق نظام هستی بپردازد.بنابراین توجه به عنصر وحیانی را-با چشم پوشی از میزان شدت و ضعف حضور آن-می توان وجه مشترک همه این مشارب فلسفی قلمداد کرد.

یکی از وجوه اساسی تمایز فلسفه اسلامی از فلسفه های مادی،گستره حوزه معرفتی این فلسفه است؛بدین معنا که فلسفه مادی انحصارگرا است و واقعیت و هستی را به ماده منحصر می داند،اما فلسفه الهی شعاع دایره هستی را فراتر از ماده می داند(مطهری،علل گرایش به مادیگری،ص 12 و 13)و این ویژگی در واقع ریشه در آیات وحیانی دارد.

نظر به آن چه گفته شده ایم نوشتار به بررسی تأثیر قرآن،معارف الهی و سخنان ائمه معصومین(ع)بر اندیشه های فلسفی از منظر شهید مطهری،فیلسوف و اندیشمند معاصر، می پردازد.

 

مخالفت با خردورزی در حوزه معارف عقلی دین

آیا حقایق ماورای طبیعت اثبات پذیراند؟در صورت اثبات پذیری تا چه میزان می توان آن ها را شناخت؟آیا خرد آدمی توانایی رهیابی به افق های مافوق طبیعت را دارد یا خیر؟

با توجه به این که برخی متفکران اندیشه ورزی را در حوزه فرا طبیعی دشوار و یا

(صفحه 53)

 ناممکن می دانند،می توان این دیدگاه ها را در چهار بخش خلاصه کرد: 1.مادی گرایان عقیده دارند از آنجا که ماوراء طبیعت در حس نمی گنجد و در طبیعت نمی توان آن را مشاهده و لمس نمود لذا نمی توان آن را پذیرفت؛ 2.برخی نیز با توجه به در دسترس نبودن مسائل الهی و دوری آن ها از حوزه محسوسات و مشهودات،در ارزش و اعتبار این مسائل تشکیک کرده و معتقدند چون حقایق و رموز مربوط به ماوراء طبیعت مجهول و کشف نشدنی است بنابراین،بشر باید از گشایش این معما چشم بپوشد و اثباتا یا نفیا از اظهارنظر در مورد متافیزیک خو داری نماید زیرا دست ما کوتاه است و خرما بر نخیل؛

 

3.برخلاف دو گروه قبلی،عارفان عقیده دارند آدمی حقایق ماورای فیزیک را می تواند دریابد ولی با پای استدلال و سلوک عقلی،بلکه با راه دل و سلوک قلبی است که می تواند در مسیر دریافت امور متافیزیک بادیه پیمایی کند(مطهری،اصول فلسفه،ج 5، صص 8 و 9 10)؛

4.گروه چهارم مانند گروه نخست و دسته دوم بر ناتوانی بشر تأکید می ورزند و بشر خاکی توانایی ندارد تا به سیر و سلوک عقلی و قلبی در وادی سهمگین ماوراء حس بپردازد و تنها راه شناخت آن مراجعه به وحی است و چون و چراهای عقلی بدعت و حرام می باشد بنابراین در این گونه مسائل باید به تعبد و تسلیم روی آورد(این گروه را خردستیزان در حوزه اسلام می توان نام نهاد.)اما در عین حال،گروهی از اهل سنت-مانند معتزله به تأمّل و ژرف اندیشی و اجتهاد و استنباط در حوضهء معارف عقلی قرآن اعتقاد داشتند و گروهی دیگر نیز که اهل حدیث نام گرفته اند-مانند«حنابله»- هرگونه بحث وتحلیل عقلی را در مورد معارف عقلی قرآن ممنوع می شمارندو سؤال از برخی موضوعات مانند سؤال از«استواء علی العرش»را بدعت دانسته و اعتقاد به آن را بر همگان واجب می دانند.از دیدگاه آنان،سؤال کننده نیز فردی گمراه تلقی می گردد و آگاهی به چنین موضوعاتی را باید به خدا واگذاشت.(مطهری،اصول فلسفه،ج 5، ص 20 و 21)

(صفحه 54)

نقد و بررسی تفصیلی دیدگاه های پیش گفته مجالی وسیع تر می طلبد اما در یک نگاه گذرا به چند نکته باید توجه نمود:

1.به لحاظ مبانی معرفت شناختی،در خصوص دیدگاه مادی گرا باید گفت:در جای خود مدلل و معلل است که حقایق نظام هستی را در محسوسات نمی توان خلاصه نمود؛

2.همچنین در یک نگاه کلی در خصوص دیگر دیدگاه ها باید به این نکته اشاره کرد که عقل و خرد نیز یکی از حقایق ماورایی می باشد که خداوند به آدمی داده و لذا در قابلیت و توانایی این موجود ماورایی برای شناخت متافیزیک نباید تردید نمود؛گرچه با توجه به میزان آسیب شناسی و توجه به عوامل و موانع فرا راه شناخت و صفا و کدری آن،میزان دریافت می تواند متفاوت باشد؛

3.ازسوی دیگر اگر بشر از شناخت و دریافت حقایق توسط خرد ناتوان می بود، چگونه است که بسیاری از حقایق نظری که جنبه تکلیفی ندارد در متون دینی آمده است.امام علی بن الحسین(ع)در مورد توحید می فرماید:خداوند می دانست در آخر الزمان گروه هایی ژرف اندیش خواهند آمد،از این رو «قل هو الله احد» و آیات نخستین سورهء حدید را فرستاد و هرکس سخنی غیر آن بگوید هلاک شده است.(کلینی، ج 1،ص 91؛ص 283)

از سویی نیز بدعت دانستن سؤال و پرسش و خردورزی در قلمرو معارف دینی و قرآنی ازسوی کسانی که خود را اهل حدیث می دانند،در تعارض سریع با سنت و سیره پیامبر(ص)قرار دارد؛زیرا در سیره پیامبر هرگز چنین روش های جزم گرا و تحکم آمیز در برخورد با سؤال کننده دیده نمی شود و آن حضرت هیچ گاه سؤال را بدعت نشمرده و سؤال کننده به گمراهی متهم نساخته است.به علاوه،سیرهء امامان معصوم(ع)نیست در تداوم سیره حضرت رسول(ص)بر روش پاسخگویی و خردورزی در حوزه معارف عقلی استوار بوده است.چنان که در کتاب های روایی شیعه-مانند اصول کافی،توحید صدوق و...-عناوینی برای روایات برگزیده شده است که نشانگر پرسشگری مراجعان در زمینه معارف قرآنی و پاسخگویی ائمه(ع)در نهایت شکیبایی با روش های عقلانی می باشد.

(صفحه 55)

شهید مطهری از این که برخی شیعیان نیز تحت تأثیر اندیشه خرد گریز و خردستیز این گروه از اهل سنت قرار گرفته اند،ابزار تأسف می نماید و صدر المتالهین نیز پیوسته از این گروه قشری نگر در حوزه معارف قرآنی شکوه دارد؛زیرا این رویکرد قشری گرایانه،با قرآن و برهان و سنت ناسازگار است.استاد مطهری در خصوص رویکرد عقلانی آیات و روایات می گوید:

اما عقل برخلاف نظر آن ها حکم می کند و کتاب و سنت نیز آنان را تأیید نکند.آیات قرآن به شدت تمام دعوت می کند به تدبر و تعمق و کوشش در معرفت خدا و آیات به وسیله تذکر وتفکر و نظر و استدلالات عقلی و روایات متواطی بالمعنی نیز در همین معنا آمده است.معنا ندارد که به مقدمه ای که مستلزم نتیجه ای است امر شود،اما خود نتیجه ممنوع باشد.دعوت به تذکر و تفکر برای معرفت است نه برای چیز دیگر.(مطهری، اصول فلسفه،ج 5،صص 16 و 20 و 21)

جدایی زمانی حیات فلسفی و حیات عقلی مسلمانان

استاد مطهری به نوعی فاصله زمانی میان«حیات تعقلی»و«حیات فلسفی»در حوزه اسلام قائل بوده،معتقد است حیات تعقلی مسلمانان همزاد و همراه با وحی است و جدای از آن نمی باشد؛گرچه حیات فلسفی حدود دو قرن به درازا کشیده است؛زیرا قبل از هر چیز قرآن کریم و روایات معصومین بر خردورزی تأکیدی ویژه دارند و پاره ای از استدلال های قیاسی و منطقی را به کار برده اند؛بنابراین باید حیات تعقلی مسلمانان را همزاد با ظهور اسلام دانست که بیش از چهارده قرن سابقه دارد.

حیات تعقلی مسلمین متقارن است با ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی.قرآن کریم تکیه فراوانی به حیات تعقلی دارد و خود پاره ای استدلالات قیاسی و منطقی به کار برده است.در کلمات مأثوره از رسول خدا(ص)و بالخصوص در آثار مرویه از علی(ع) بحث های تعقلی دقیق و عمیق فراوان است...متکلمین اسلامی قبل از آنکه کتب فلسفی ترجمه شود،به یک سلسله بحث های تعقلی و استدلالی پرداختند.علی هذا حیات عقلی

(صفحه 56)

مسلمین سابقه طولانی تر دارد و چهارده قرن بعد از آن می گذرد.(مطهری،مقالات فلسفی، ج 3،ص 13)

جایگاه خرد در فرهنگ شیعه

خردورزی در دیدگاه شیعه و به ویژه در روایات شیعی اهمیتی ویژه دارد و یکی از برجستگی ها و مزایای فرهنگ شیعی و احادیث ائمه معصومین(ع)،همین ویژگی می باشد.احمد امین،دانشمند مصری،با آنکه ضد شیعه است،عقیده دارد عقل شیعی عقل استدلالی بوده و در تمام ادوار تاریخ،این واقعیت وجود داشته.(مطهری، اصول فلسفی،ج 5،ص 16)

در سنت اسلامی و به ویژه در روایات شیعی،به عقل و تعقل اهمیت زیادی داده شده و یکی از مزایای روایات شیعی بر روایات غیر شیعی همین اهتمام بیشتر روایات شیعی به عقل می باشد.(مطهری،تعلیم وتربیت در اسلام،ص 274)

تأثیر قرآن بر حکمت اسلامی

اساسی ترین منبع معرفتی در حوزه اندیشه اسلامی،قرآن است که با توجه به جامعیت و ابعاد گوناگونی که دارد،بر علوم بسیاری تأثیر گذاشته و موجب رشد و بالندگی آنها به ویژه در حوزه علوم اسلامی شده است.فقه اسلامی با همه گستره اش،در مرحله نخست رهین الهام بخشی کتاب وحی می باشد و از آبشخور وحیانی جرعه هایی بسیار نوشیده و از آن منبع لایزال است که سیراب گشته و اندیشه های عرفانی و فلسفی نیز در حوزه تفکر اسلامی تحت تأثیر عمیق آیات وحیانی اند:

از صدر اسلام هرچه که گذشته است،دوره به دوره قرآن نفوذ بیشتری در حکمت الهی داشته است.(مطهری،خاتمیت،ص 177)

گذشته از این،بسیاری از مسائل فلسفی که در عرصه فلسفه اسلامی مورد توجه و بحث و کندوکاو فیلسوفان قرار گرفته،در آیات قرآنی و سنت مورد توجه بوده است-که در

 

(صفحه 57)

 

ادامه تحقیق به آن ها اشاره خواهد شد.استاد مطهری با تأکید بر تأثیر قرآن بر فلسفه و عرفان و دیگر علوم اسلامی،معتقد است مشرب کلامی احیاناً در مواردی مانعی فرا راه معارف قرآن بوده،اما به مرور زمان فلسفه اسلامی کلام را تسلیم خود ساخته است؛با وجود این،به تناسب گذشته زمان،فلسفه اسلامی هرچه بیشتر تحت تأثیر معارف قرآن قرار گرفته و در نهایت تسلیم آن شده است.(مطهری،مقالات فلسفی،ج 3،ص 50 و 51)

میزان تکیه قرآن بر روش های تجربی و عقلی

قرآن کریم،به عنوان یک اصل،فکر بشر را به طبیعت و پدیده های جهان خلقت معطوف می دارد و توجه به آن ها را مایه کسب معرفت الهی دانسته و بران تأکید و اصرار ورزیده است.با وجود این باید گفت قرآن تنها به روش تجربی اکتفا نکرده بلکه به روش عقلی بیش از روش تجربی توجه داشته است:

حقیقت این است که میزان کمکی که مطالعه در آثار آفرینش می تواند بکند نسبت به مسائلی که صریحاً قرآن کریم آن ها را عنوان کرده است اندک است.قرآن مسائلی را در الهیات مطرح کرده که به هیچ وجه با مطالعه در طبیعت و خلقت قابل تحقیق نیست.(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 51)

هدف از طرح موضوعات الهیات و ماورای طبیعت در قرآن

از سویی قرآن به موضوعاتی پرداخته است که خارج از حوزه حس و تجربه قرار دارند و آن ها را به عنوان یک سلسله درس ها القا و انسان را به تدبر در آن ها دعوت نموده است و توصیه می فرماید افراد با به کار گرفتن خرد،در معانی ژرف آن ها بیندیشند:

«افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها.»(محمد/24) و «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته.»(ص/29)

استاد شهید مطهری در این با ره می گوید:

در قرآن بسیار مسائل دیگر مطرح است:از قبیل کتب علوی،لوح محفوظ،لوح محو و اثبات،جبر و اختیار،وحی و اشراق و غیره که هیچ کدام از آن ها از طریق مطالعه حسی

(صفحه 58)

مخلوقات قابل تحقیق نیست...ناچار راهی برای وصول به این حقایق معتبر می دانسته است و به عنوان یک سلسله مجهولات درک نشدنی القا نمی کرده است.(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 56-55)

طرح الهیات در قرآن

با نگاهی گذرا در می یابیم که در آیات وحیانی قرآن موضوعات بسیاری مطرح شده که دست یابی به مفاهیم آن ها نیاز به تأمل و ژرف اندیشی های کاملاً عقلانی دارد و از سویی نمی توان گفت خداوند این ها را به عنوان موضوعاتی که نمی توان آن ها را شناخت و یا اصولاً نباید در مورد آن ها فکر کرد مطرح ساخته است.در این راستا به آیات ذیل می توان توجه نمود:

«اینما تولوا فثم وجه الله»(بقره/115)

«و هو الله فی السموات و فی الارض»(انعام/3)

«هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»(حدید/3)

«الحی القیوم»(بقره/255)

«قل هو الله احد الله الصمد لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد»(اخلاص/1تا4)

«لیس کمثله شی ء»(شوری/11)

«و لله المثل الاعلی»(نحل/60)

«فله الاسماء الحسنی»(اسراء/110)

«الملک القدوس العزیز المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر.»(حشر/23)

استاد مطهری با طرح یک سؤال جدی به واقع پیوند میان وحی و اندیشه های عقلانی و فلسفی در حوزه الهیات و ضرورت ژرفکاوی در این خصوص را مطرح ساخته و می گوید:

قرآن این مسائل را برای چه منظوری مطرح کرده است آیا برای این بوده است که مسائلی نفهمیدنی و درک نشدنی...بر بشر عرضه بدارد و از مردم بخواهد تعبدا بدون اینکه آن ها را درک کنند بپذیرند و یا واقعاً می خواسته است که مردم خدا را با این شئون و صفات بشناسد؟اگر خواسته است خداوند با این صفات شناخته شود،از چه راه است؟چگونه ممکن است مطالعه در طبیعت ما را به این معارف آشنا نماید؟(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 55-54)

(صفحه 59)

موضوعات ویژه الهیات بالمعنی الاخص در قرآن

شهید مطهری در کتاب اصول فلسفه نیز با طرح موضوعات مربوط به فلسفه و به ویژه الهیات-بالمعنی الاخص-بر این نکته تأیید می ورزد که در اثبات صانع و آفریدگار جهان از رهگذر به کار گیری متد تجربی سرانجام به سوال های اساسی برمی خوریم که این روش قادر به پاسخگویی به آن ها نمی باشد؛به عنوان مثال،آیا آفریدگار جهان نیز آفریدگار دارد؟آیا خداوند قائم با لذات بوده و مصنوع دیگری نیست؟همچنین خیر محض بودن او،وجود صرف وکمال مطلق بودن،عالم مطلق بودن،عینیت صفات با ذات الهی،حکمت بالغه،فیض قدیم و قدرت کامله چگونه اثبات می شود؟آیا خدا از نوع جسم و جرم و ماده است؟آیا جوهر است یا عرض؟بسیط است یا مرکب؟آیا خودآگاه است یا ناخودآگاه؟حدود قدرتش چیست؟آیا مختار است با موجب و مسائل بسیار دیگر وجود داردکه بشر از دانستن آن هاست بی نیاز نیست و راه دانستن آن ها نیز استدلال های فلسفی و عقلی است که می توان به مفاهیم قرآن دست یافت؟بدیهی است با عدم شناخت این همه سؤالات طرح شده،خداوند به صورت یک فرضیه مجهولی در می آید که هزاران مشکل لاینحل در پی دارد.(مطهری،اصول فلسفه،ج 5، صص 95-94و 148؛سیری در نهج البلاغه،ص 37)

اثبات واجب الوجود بودن مبدأ عالم

مطالعه جهان با روش حسی و تجربی،فقط ثابت می کند که جهان طبیعت ماورائی دارد که توانا و داناست و جهان را اداره می کند اما روش تجربی در خصوص مسائلی مانند نبوت خاتم،واجب الوجود بودن خداوند،مخلوق بودن او و این که او مسخّر دیگری نیست،کار آیی ندارد؛با آنکه این حقایق را در بسیاری از آیات قرآنی به خوبی می توان مشاهده نمود:

هدف قرآن تنها این نیست که بدانیم دستی دانا و توانا جهان را می گرداند هدف این است که بدانیم گرداننده اصلی«الله»است و«الله»مصداق «لیس کمثله شی ء» است،ذات

(صفحه 60)

مستجمع جمیع کمالات است و به عبارت دیگر کمال مطلق است و به تعبیر خود قرآن «له المثل الاعلی»

است.مطالعه طبیعت چگونه می تواند ما را با چنین مفاهیمی آشنا سازد.(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 54-53)

یگانگی خداوند

یگانگی خداوند نیز از جمله موضوعاتی است که با روش تجربی نمی توان به سراغ آن رفت و راهی که قرآن در این خصوص طی کرده،راه استدلالی و عقلانی است. استاد مطهری در این خصوص می گوید:

قرآن این مسأله را به صورت استدلالی مطرح کرده است و با یک قیاس استثنایی به اصطلاح منطق مطلب را ادا کرده است.برهانی که اقامه کرده است همان است که فلسفه اسلامی آن را«برهان تمانع»می خواند گاهی از طریق تمانع علل فاعلی وارد شده است

«لو کان فیهما الهه الا الله لفسدتا»(انبیاء آیه 22)و گاه از طریق تمانع علل غایی «ما اتخذ الله من ولد و ما کان معه من اله اذا لذهب کل اله به ما خلق و لعلی بعضهم علی بعض.» (مؤمنون/91؛سیری در نهج البلاغه،ص 54)

اثبات علم نامتناهی

کار آیی مطالعه طبیعت با متد تجربی در ارتباط با علم خداوند تا حد اثبات اصل دانایی برای خداوند می باشد ولی به ویژگی مهم علم الهی که عبارت است از نامتناهی بودن علم او،ارتباط ندارد؛گرچه قرآن در مواردی به مسأله نامتناهی بودن علم خداوند پرداخته است؛مانند:

«انه ب کل شی ء علیم»(شوری/12)

«و لا یعزب عنه مثقال ذره»(سبأ/3) و «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفذ البحر قبلان تنفذ کلمات ربی.»(کهف/109)(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 55)

(صفحه 61)

نسبت حدیث و فلسفه

شهید مطهری احادیث شیعه را سرشار از معارف بلند عقلی می داند،اما احادیث مسلمانان غیر شیعی را فاقد این خصوصیت قلمداد می کند:

به طور کلی اخبار و احادیث شیعی و همچنین دعاهای شیعی از نظر معارف الهی و همچنین از نظر سایر مضامین،با اخبار و احادیث و دعاهای مسلمانان غیر شیعی،قابل مقایسه نیست مسائلی که در اصول کافی یا توحید صدوق یا احتجاج طبرسی مطرح است در هیچ کتاب غیر شرعی مطرح نیست.(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 39)

 

تأثیر احادیث در شکل گیری عقل فلسفی شیعی

به نظر شهید مطهری طرح وتجزیه و تحلیل مسائل الهیات در روایات توسط ائمه(ع) به ویژه در نهج البلاغه سبب شد که عقل شیعی شکل فلسفی به خود بگیرد و این راهی است که قرآن به مسلمانان ارائه کرده است و ائمه به عنوان برترین مفسران قرآن به تفسیر حقایق قرآنی پرداخته اند.بنابراین روش عقلی و فلسفی را نباید یک بدعت در دین به شمار آورد؛گرچه دیگران نیز می بایست از این روش و مکتب تبعیت می کردند،ولی در این تبعیت کوتاهی کرده اند.ایشان در نقد دیدگاه احمد امین،دانشمند مصری،در خصوص بررسی زمینه های پیدایش اندیشه فلسفی در حوزه شیعه می گوید:اصولاً توجه به خرد اختصاص به باطنی گری و حکومت فاطمیون ندارد بلکه این حقیقت را در احتجاجات و استدلال ها و نیایش های امام معصوم(ع)باید جستجو نمود:

آن ها(امامان شیعه)بودند که در احتجاجات خود،در خطابه های خود،در احادیث و روایات خود و در دعاهای خود عالی ترین و دقیق ترین مسائل حکمت الهی را طرح کردند نهج البلاغه یک نمونه از آن است...همه محققان اهل سنت اعتراف دارند که علی(ع)حکیم اصحاب بود و از ابو علی سینا نقل شده که می گوید:

«کان علی(ع)بین اصحاب محمد(ص)کالمعقول بین المحسوس»یعنی علی در میان یاران رسول خدا مانند «کلّی»در میان«جزئیات محسوسه»بود.(مطهری،سیری در نهج البلاغه،ص 42)

 

(صفحه 62)

نهج البلاغه؛تفسیر عقلانی قرآن

استاد مطهری پس از طرح موضوعات مربوط به حوزه فلسفه و الهیات و ضرورت ژرف اندیشی پیرامون آن ها و عدم تعطیل خرد و اندیشه،معتقد است که اصولاً طرح چنین موضوعاتی در قرآن محرک امام علی(ع)در تبیین مسائل الهیات در نهج البلاغه بوده است و سخنان آن حضرت تفسیری بر قرآن مجید در حوزه الهیات می باشد و اگر علی(ع)بدان ها نمی پرداخت بسیاری از این معارف و حقایق برای بشر بدون تفسیر می ماند.ایشان همچنین معتقدند که طرح مباحث بسیار عمیق با روش استدلالی و عقلی و فلسفی توسط حضرت علی(ع)عامل بسیار مهمی برای توجه به الهیات عقلی و پیشرفت آن در جهان اسلام و به ویژه در جهان شیعه به شمار می رود.(مطهری،اصول فلسفه،ج 5، ص 141؛سیری در نهج البلاغه،ص 56)

منابع و مآخذ

مطهری،مرتضی.علل گرایش به مادی گری.تهران:صدرا،1372.چ سیزدهم.

اصول فلسفه و روش رئالیسم.ج 5.تهران:صدرا،1370.چ دوم.

مقالات فلسفی.ج 3.تهران:حکمت،1369.

تعلیم و تربیت در اسلام.تهران:صدرا،1373.چ بیست و سوم.

خاتمیت.تهران:صدرا،1370،چ پنجم.

سیری در نهج البلاغه.تهران:صدرا.1354.چ دوم.

کلینی،یعقوب.اصول کافی.ج 1.قم:انتشارت اسوه،1370.

صدوق،توحید:مکتب الصدوق.

پایان مقاله

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است