در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: مجله مکتب تشیع » شهریور 1338 - شماره 1، مطهری، مرتضی ؛


آدرس مقاله در پایگاه مجلات تخصصی نور: 

www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=295531

عنوان مقاله: نویسنده : مطهری، مرتضی

از دانشمند محترم: جناب آقای مرتضی مطهری

در نشریهء سالیانهء مکتب تشیع،بحثی فلسفی در اطراف مسئلهء روح و حیات کردیم.آن بحث در اطراف این مطلب بود که آیا روح و حیات خاصیت و اثر و طفیلی ماده است،مانند سایر خواص و اعراض و آثار ماده و یا آنکه ماده در ذات خود فاقد حیات و آثار حیات است و حیات به نوبهء خود حقیقتی است دارای آثار و خواص مخصوص،و تا آن حقیقت با ماده توأم نشود آثاری که آنها را آثار حیاتی می نامیم پیدا نمیشود؟

آن بحث،بحثی فلسفه وارد آن شدیم. اکنون میخواهیم بحثی قرآنی دربارهء حیات بکنیم و ببینیم که منطق خاص قرآن دربارهء حیات و زندگی چیست؟و مخصوصا طرز بیان قرآن راجع به ارتباط حیات با ماوراء الطبیعه و ارادهء خداوند چیست؟

در قرآن کریم مکرر از حیات و زندگی، ذکرهائی به میان آمده، در آیات بسیاری زنده شدن موجودات؛ پیدایش متئالی موجودت زنده تطورات حیات؛ نظامی که در خلقت موجودات زنده بکار رفته، آثار حیات از فهم و شعور و ادراک و سمع و بصر و هدایت و الهام و غریزه و امثال اینها را بعنوان«آیت»و نشانهء حکمت و تقدیر الهی ذکر کرده و هریک از اینها

(صفحه 39)

خود،موضوع بسیار جالبی است و فعلا در مقام بیان اینها هستیم.

یکی از مسائل حیات که در قرآن کریم بیان شده اینست که(حیات بدست خدا است،خدا است که جان میدهد و جان میگیرد) قرآن کریم با این منطق خاص خود میخواهد بگوید:  حیات در اختیار غیر خدا نیست.کسی دیگر نمیتواند حیات بدهد و بگیرد.مسئله ای که اکنون در نظر داریم،بحثی از آن کرده باشیم این مسئله است.

در سورهء بقره از زبان ابراهیم نقل میکند؛که به طاغی و جبار زمان خود گفت:

ربی الذی یحیی و یمیت.

خدای من همان است که حیات دادن و حیات گرفتن در دست اوست،او است که جان میدهد و جان میگیرد.در سورهء ملک،خدا را اینطور توصیف میکند:

الذی خلق الموت و الحیاة

خدائیکه مرگ و زندگی را آفریده است.آیات زیادی در قرآن هست که صرفا خدا را محیی و ممیت میداند و جان دادن و جان گرفتن را مستقیما به خدا نسبت میدهد،یعنی غیر خدا را از حریم این عمل ببرون میکند. از هیمن قبیل است آیاتی که قضایای زنده کردن مرده ای را به بعضی از پیغمبران نسبت میدهد که مخصوصا قید میکند که این کار به اذن خدا شد؛مثل آیهء 144 از سورهء آل عمران:

و رسولا الی بنی اسرائیل انی قد جئتکم بآیة من ربکم انی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فانفخ فیه فیکون طیرا باذن الله و ابرئ الا کمه و الا برص و احیی الموتی باذن الله

بطور کلی،یکی از موارد اختلاف نظر الهیون و مادیون همین مسئله است که الهیون مبدأ و منشاء حیات و آفریننده و خالق حیات را بیرون از

(صفحه 40)

ماده میدانند.و مادیون خود ماده را خالق حیات میدانند؛چیزیکه هست منطق قرآن،در بیان اینکه آفرینندهء حیات خدا است نه چیز دیگر؛با منطق معمولی الهیون در این باب تفاوت باریک؛ولی عظیمی دارد که نمونهء اعجاز این کتاب کریم است و بعقیدهء ما اگر دانشمندان الهی با این منطق آشنا بشوند میتوانند برای همیشه گریبان خود را از چنگال مادیین خلاص کنند، و آن بیچارگان را هم از چنگال و هم و خیال و اشتباه خودشان رهائی بخشند.

معمولا دانشمندان آنجا که میخواهند موضوع حیات را با مسئلهء توحید و ارادهء خداوند مربوط کنند؛ مسئلهء آغاز پیدایش حیات را در روی زمین پیش میکشند و این سؤال را طرح میکنند که حیات و زندگی اولین بار به چه وسیله پیدا شد؟ قرائن مسلم علمی نشان میدهد که ظهور حیات و زندگی در روی زمین آغازی دارد، یعنی هیچیک از انواع ذی حیاتها، از گیاه و حیوان همیشه و در گذشته نامتناهی نبوده اند؛ زیرا خود زمین، عمر محدود و معینی دارد و بعلاوه؛ زمین در همهء عمر تخمینی چند ملیون سالی خود قابل اینکه جانداری در او وجود داشته باشد نبوده است.پس این جاندارها اولین بار بچه وسیله پیدا شدند؟

در جریان مشهود ما اینطور است که همواره هر فردی از فرد دیگر از نوع خود متولد میشود،گندم از گندم و جو از جو،اسب از اسب و شتر از شتر و انسان از انسان پدید میآید. طبیعت أبا دارد از اینکه خود بخود از یک تودهء خاک خالص، یک حیوان و یا یک درخت مثلا پدید آید و بالاخره همیشه مبدأ تکون یک موجود زنده یک موجود زنده دیگری است که از او بصورت تخم

(صفحه 41)

یا نطفه مثلا جدا میشود و در محل مناسبی رشد میکند.

حالا ابتداء این کار چطور بوده و به چه وسیله بوده است. آیا هر یک از این انواع بی شمار؛ منتهی میشوند به یک فرد معین که او مبدء این نوع است؟ اگر اینطور است خود آن فرد از چه راه و بچه وسیله ای پیدا شده؟ طبیعت أبا دارد از اینکه بدون سابقهء نطفه یا تخم و بالاخره ماده ایکه از موجود زندهء قبلی جدا شده باشد، موجود زنده ای بوجود آورد. پس ناچار باید گفت استثنائی رخ داده و باصطلاح،اعجازی بوقوع پیوسته است و دست قدرت الهی از آستین بیرون آمده و آن فرد را آفریده است.

و یا اینکه همهء این انواع،یک اصل و یک ریشه دارند و بین همهء آنها رابطهء فامیلی برقرار است؟ بنابراین فرض هم، دوباره عین همان سؤال پیش میاید که بر فرض،همهء انواع به یک و یا چند اصل و ریشه برگردد و قبول کنیم که مبدء تکون همهء این موجودات زندهء متنوع، یک حیوان یک سلولی است، باز نظیر سؤال گذشته پیدا میشود که آن زندهء اول چگونه پیدا شد؟!مگرنه این است که علم ثابت و مسلم کرده که موجود زنده،جز از مجرای وجود زندهء دیگر،بوجود نمیآید؟! پس آیا استثنائی پیش آمده و اعجازی رخ داده و ارادهء خداوند دخالت کرده و ناگهان سلولی زنده پدید آمده؟!

این جا است که طرفداران نظریهء مادی،خود را ناچار می بینند که فرضیاتی پیشنهاد کنند که برای خودشان هم غیر قابل قبول است و الهیون برعکس این را دلیل بر وجود آفریننده میگیرند و می گویند حتما در پیدایش

(صفحه 42)

زندهء اول قدرت ماوراء الطبیعی دخالت کرده و ارادهء خداوند ظهور کرده و آن را بوجود آورده است. همچنانکه داروین که شخصا الهی است بعد از آنکه اشتقاقات انواع را پیش خود به نحوی حل میکند،میرسد به یک یا چند موجود زندهء که اول بار در روی زمین پیدا شده اند، بدون آنکه از زندهء دیگر مشتق شده باشند و میگوید: اینها دیگر با نفخهء الهیه حیات پیدا کرده اند.

«کرسی موریسن»در کتاب«راز آفرینش انسان»در همین زمینه میگوید:«بعضی ها میگویند جرثومهء حیات از یکی از سیارات گریخته و پس از آنکه در طول ازمنه و قرون متمادی در جو هوا سر گردان بوده است بالاخره بر روی کرهء ارض فرود آمده است، این عقیده قابل قبول نمیتواند باشد،زیرا جرثومهء حیات محال است در برودت مطلق فضا زنده بماند و تازه به فرض آنهم که از این مرحله جان بدر برد، اشعهء کونیه که در فضا پراکنده است آن را تلف خواهد کرد اگر باز از این مرحله گذشته باشد،آنوقت باید برحسب تصادف در نقطهء بسیار مساعدی مثل اعماق دریاها که شرایط پدیده باهم در آن جمع شده و محیط مناسبی فراهم آورده است فرود آمده باشد.بعد از همهء این مشکلات؛ باز این سؤال پیش می آید که اصل حیات چیست و در سیارات دیگر چگونه پدید آمده است؟ امروز ثابت و مسلم شده که هرقدر محیط مناسب و مساعد به حال حیات باشد،ممکن نیست بتواند ایجاد حیات نماید.همچنین با هیچ نوع امتزاج و ترکیب مواد شیمیائی،نمی توان جرثومهء حیات را بوجود آورد.مسئلهء حیات هنوز از مسائل لا ینحل علمی است.

(صفحه 43)

بعضی ها میگویند ذرهء بسیار کوچکی از ماده ای که با هیچ میکرسکوپی دیده نمیشود با ذرات کثیرهء اتم جمع آمده، موازنهء آنها را بهم زنده و با جمع و تفریق اجزاء آنها صورت حیات بخود گرفته است،اما با این حال هیچکس تاکنون مدعی نشده است که بوسیلهء فعل وانفعالها؛موجب تکوین حیات شده باشد»

منظور«کرسی موریسن»از این بیان اینست که ثابت کند در پیدایش و آغاز حیات دست خالقی دخالت داشته است.چون با علل مادی و طبیعی قابل توجیه نیست،وی راجع به ابتدای پیدایش انسان و تحول عظیمی که موجب شد موجودی پیدا شود عاقل و متفکر و دارای قدرت خارق العادهء تفکر، و نیروئی که بتواند«علوم»را بوجود آورد،میگوید:«ظهور انسان عاقل متفکر،غامض تر از آنست که تصور کنیم این ظهور معلول تحولات ماده است و دست خالقی در آن دخالت نداشته است».

این بود نمونه ای از طرز تفکر و استدلال این دسته راجع به رابطهء حیات با ارادهء خداوند؛لزومی ندارد کلمات دیگران را که کم وبیش مشابه همین بیان است واختلاف جوهری با آن ندارد نقل کنیم.

چنانکه میدانیم،تاکنون بشر هرچه سعی کرده نتوانسته است مادهء موجود زنده را با وسائل علمی بسازد. یعنی نتوانسته مثلا گندم مصنوعی با مواد شیمیائی بسازد که خاصیت حیاتی داشته باشد که اگر آن را بکارند سبز شود و دانه بدهد: و یا نطفهء حیوان یا انسان را بسازد که قابل تبدیل به  یک حیوان یا انسان باشد. ولی دانشمندان از سعی و کوشش در این راه خودداری نکرده اند و دارند زور آزمائی میکنند و هنوز کاملا از نظر علمی بر خود آنها

(صفحه 44)

روشن نشده که در آینده قادر به این کار خواهند بود یا این موضوع از حدود قدرت علمی و صنعتی بشر خارج است.

این موضوع هم که مربوط به آینده است،مثل موضوع آغاز حیات،سر و صدائی در دنیا راه انداخته است،و قهرا آن دسته از الهیون که میگویند حیات و زندگی بدست خدا است،و طرز بیان و منطفشان هم در رابطهء حیات با ارادهء خداوند همان بود که ذکر شد،در این مسئله هم اظهارنظر میکنند که کوشش بشر در این راه بی فائده است، زیرا اختیار حیات بدست بشر نیست؛ بسته به ارادهء خداوند است،بشر نمی تواند به ارادهء خود و با وسائل علمی و صنعتی هر وقت بخواهد حیات و زندگی ایجاد کند. پیغمبران هم که به مادهء مرده جان می دادند؛ باذن خدا بوده و اگر کسی بخواهد بدون اذن و اجازهء خدا اینچنین کاری بکند، ممکن نیست و محال و ممتنع است و اگر بخواهد با اذن و اجازهء خدا بکند،لازم میآید،در ردیف پیغمبران الهی قرار گیرد و معجزی بوجود آورده باشد و البته خداوند جز بدست انبیاء خود معجزی را جاری نمیکند.

این دسته همین عجز حاضر بشر را دلیل بر مدعای خود گرفته اند و می گویند ببینید که بشر گندمی میسازد که از لحاظ ترکیبات شیمیائی با گندم طبیعی هیچ فرقی ندارد؛ عین او است،در عین حال فاقد حیات است این از آن جهت است که حیات وابسته به ارادهء خداوند است و حتما باید با اجازهء خداوند صورت بگیرد و خداوند بغیر پیغمبران خود چنین اجازه ای نداده است.

گفتیم که قرآن کریم هم،صریحا میگوید:حیات به دست خدا است

(صفحه 45)

و دخالت غیر را در ایجاد حیات نفی میکند. و در هیچ جای قرآن دیده نمی شود که برای اثبات این منظور به سراغ آغاز حیات انسان یا آغاز حیات سایر جاندارها رفته باشد؛بلکه برعکس همین نظام موجود و مشهود را به شهادت میخواند و همین نظام جاری حیات و زندگی را نظام خلق و تکوین و ایجاد و تکمیل میداند،قرآن میگوید:حیثیات به دست خدا است خالق حیات خدا است؛ولی آنجا که میخواهد،خالقیت خدا را نسبت به حیات بیان نماید بسراغ روز اول نمیرود و فرقی از این جهت بین روز اول و روزهای بعد قائل نمیشود،بلکه میگوید همین طورات منظم حیاتی،تطورات خلقت است. مثلا در سورهء مبارکهء مؤمنون می فرماید:

و لقد خلقنا الانسان من سلالة من طین،ثم جعلناه نطفة فی قرار مکین.ثم خلقنا النطفة علقة فخلقنا العلقة مضغة فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما.ثم انشاناه خلقا آخر فتبارک الله احسن الخالقین .

یعنی ما انسان را از مایهء گل آفریدیم و بعد او را بصورت نطفه در قرار گاهی محفوظ و محکم قرار دادیم.بعد نطفه را بصورت خون بسته آفریدیم بعد خون بسته را بصورت گوشت بریده بریده آفریدیم،بعد آن را به صورت استخوان آفریدیم، بعد استخوان را جامهء گوشت پوشاندیم. سپس آن را مخلوقی دیگر کردیم،بزرگ است خدا که بهترین آفریننده است. این آیهء کریمه تحولات و تطورات جنین را روی نظامی معین ذکر میکند و همین تطورات را به عنوان تطورات خلقت و آفرینشهای پی درپی یاد میکند. در سورهء نوح میفرماید:

ما لکم لا ترجون لله وقارا و قد خلقکم اطوارا

(صفحه 46)

یعنی چه میشود شما را که عظمت الهی را از یاد می برید و حال آنکه او است که شما را مرحله به مرحله آفرید.در سورهء زمر(آیهء 9)میفرماید:

یخلقکم فی بطون امهاتکم خلق من بعد خلق فی ظلمات ثلاث

شما را در شکمهای مادرانتان می آفرید،آفریدنی بعد از آفریدنی در میان سه تاریکی.

در سورهء بقره میفرماید:

کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون.

چگونه به خدا کفر می ورزید، و حال آنکه او است که شما را که بی جان و مرده بودید، زنده کرد و بعد می میراند و بعد زنده میکند و سپس به سوی او باز گشت. میکنید.در سوره حج میفرماید:

و هو الذی احیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم.

خدا است که به شما زندگی داد بعد هم شما را می میراند و سپس زنده میکند

آیات دیگر به این مضمون زیاد است در همهء آن آیات، همین نظام جاری و مشهود را نظام خلقت میخواند، شکافته شدن دانه و هسته در زیر زمین و روئیدن گیاهها و سبز شدن درختها در فصل بهار؛ همهء اینها به عنوان خلق جدید و آفرینش های پی درپی الهی یاد شده و در هیچ جا دیده نمی شود که قرآن خلقت و ارادهء خداوند را در ایجاد حیات منحصر بداند به انسان اول یا حیوان اولی که در روی زمین پیدا شده و آن یک فرد و یک دانه را فقط بعنوان مخلوق خدا و مولود ارادهء خدا معرفی کند.

در قرآن کریم ذکر خلقت آدم اول آمده؛ولی نه برای اثبات توحید و استدلال به اینکه چون آدم اولی بوده؛پس دلیل است که خلقتی واقع شده و ارادهء خداوند ظهور کرده و به اصطلاح دست قدرت الهی از آستین بیرون آمده

(صفحه 47)

و آفرینشی کرده، زیرا مطابق منطق قرآن، دست قدرت خدا، هیچوقت در آستین نیست و ارادهء خداوند،هیچوقت مخفی و در حال کمون نیست، ارادهء خداوند همیشه ظهور دارد و دست قدرت حق،همیشه از آستین بیرون است تمام عالم هستی،با همه نظاماتی که دارد ظهور ارادهء الهی و دست قدرت الهی است که از آستین بیرون آمده،هیچوقت در آستین نبوده و هیچوقت هم در آستین نخواهد رفت.

نکتهء عجیب از قرآن همین است که در قصهء آدم،به تعلیمات اخلاقی و تربیتی زیادی اشاره میکند،از قبیل: شایستگی بشر برای رسیدن به مقام خلافت الهی، استعداد فراوان بشر برای علم، خضوع فرشتگان در پیشگاه علم، استعداد بشر برای پیشی گرفتن بر فرشتگان، زیانهای طمع، زیانهای کبر،اثر گناه برای ساقط کردن انسان از عالیترین درجات،اثر توبه برای نجات دادن انسان و برگرداندن او به مقام قرب حق،تحذیر بشر از وساوس گمراه کنندهء شیطانی و امثال اینها. ولی به هیچ وجه وضع خاص و استثنائی خلقت آدم، به موضوع توحید و شناختن خالق ربط داده نشده است و چون غرض از ذکر داستان آدم یک سلسله تعلیمات اخلاقی و تربیتی بوده؛ نه استشهاد به آغاز حیات برای توحید،تنها بذکر آدم اول اکتفا شده و ذکری از سایر انواع حیوانها نشده که حیات آنها در روی زمین به چه نحو آغاز شده است.

قبلا گفتیم که معمولا الهیون همینکه بسراغ زندهء اول میروند و راهی برای توجیه حیات او پیدا نمیکند؛میگویند:«او دیگر با نفخهء الهی بوجود آمده»ولی قرآن کریم؛همانطوری که حیات آدم اول را نفخهء الهی

(صفحه 48)

میداند،حیات سایر انسانها را نیز که روی نظام جاری صورت میگیرد،نفخهء الهی میداند.

در یک جا در موضوع آدم اول خطاب به فرشتگان میفرماید و میگوید:

فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین

(سورهء حج و سورهء ص)یعنی همین که خلقت او را تمام و از روح خود در او دمیدم پس شما برای او سجده کنید.و در جای دیگر(سورهء اعراف)میفرماید:

و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لادم.

یعنی ما شما را آفریدیم(خلقت شما را تمام کردیم) بعد بشما صورت (روح انسانی)دادیم بعد به فرشتگان گفتیم که به آدم سجده کنید. بدیهی است که در این آیه، خلقت و روح دمیدن و خضوع فرشتگان را به همه آدم تعمیم داده است.در سورهء الم سجده می فرماید:

الذی احسن کل شی ء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة لعلکم تشکرون.

یعنی خدائیکه هر چیزی را نیکو افرید و خلقت انسان را از گل شروع کرد و بعد نسل او را از مایه ای(چکیده ای)از آب پستی قرار داد،بعد او را(آن نسل را)تمام و کامل کرد و از روح خود در آن دمید و از برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد تا او را سپاسگذاری کنید.

همانطوری که مفسرین گفته اند و سیاق قبل و بعد هم دلالت میکند ضمیر«سواه»به«نسل»برمیگردد نه به«الانسان»

در اینجا لازم است که علت این امر را بدست آوریم که چرا معمولا

(صفحه 49)

الهیون آنجا که می خواهند،حیات و زندگی را به ارادهء خداوند مربوط کنند؛ دنبال آغاز پیدایش حیات می روند،و چرا قرآن کریم در طریقهء توحیدی خود هیچگاه از این راه نرفته و حیات و تطورات حیات را مطلقا نتیجهء مستقیم ارادهء خداوند می داند؛بدون آنکه فرقی بین آغاز حیات و ادامهء حیات فائل باشد.

حقیقت اینست،که این اختلاف منطق قرآن با سایر منطقها،از یک اختلاف اساسی تری سرچشمه میگیرد و آن اینکه معمولا آن دسته از الهیون میخواهند به خدا از جنبهء منفی معلومات خود پی ببرند؛ نه از جنبهء مثبت آنها، یعنی آنجا که در مجهولی درماندند،پای خدا را به میان میکشند. همیشه خدا را در میان مجهولات خود جستجو میکنند،یعنی همیشه به دنبال چیزهائی میروند که علل طبیعی آن چیزها را نمی دانند؛ و چون در یک مورد بالخصوص؛ علت طبیعی یک چیز بر آنها مجهول ماند؛ فورا میگویند: «این دیگر با ارادهء خداوند موجود شده» و قهرا به هر اندازه مجهولاتشان در شناختن علل طبیعی اشیاء،زیادتر شد، دلائل توحیدشان بیشتر است و هراندازه بر میزان معلوماتشان افزوده شد از دلائل توحیدشان کاسته میشود. برای یک دسته از خداشناسان و پیروان مکتب توحید؛ماوراء الطبیعة به منزلهء انباری است برای مجهولاتشان؛هر چیزی را که ندانستند و نفهمیدند و علت طبیعی آن را کشف نکردند، فورا آن را به ماوراء الطبیعه مستند میکنند،تأثیر ماوراء الطبیعه را در طبیعت،در مواردی می دانند که بعقیدهء آنها استثنائی رخ داده و نظمی بهم خورده و حسابی بهم ریخته است.و چون در موردی علت طبیعی را نیافتند؛یک علت ماوراء الطبیعی،جانشین آن میکنند غافل از آنکه اولا

(صفحه 50)

ماوراء الطبیعه هم برای خود حسابی و قانونی دارد و ثانیا اگر علتی جانشین یک علت مادی و طبیعی شد؛او خودش مادی و طبیعی و هم دوش و هم درجهء ماده و طبیعت است،او دیگر ماوراء الطبیعی نیست،طبیعت و ماوراء الطبیعه در طول یکدیگر قرار گرفته اند،نه در عرض؛نه یک علت طبیعی میتواند جانشین یک علت ماوراء الطبیعی واقع شود و نه یک علت ماوراء الطبیعی میتواند در درجهء یک علت طبیعی قرار گیرد.

در قرآن هیچگاه به مواردی که گمان میرود نظمی بهم خورده و حسابی بهم ریخته،برای اثبات توحید استشهاد نمیکند. به مواردی استشهاد میکند که مردم مقدمات وعلل طبیعی آنها را میدانند و خود همین نظم را به گواهی میخواند.

در مورد خصوص حیات، منطق قرآن بر این اساس است که حیات مطلقا فیضی است عالی و بالاتر از افق جسم محسوس؛ این فیض روی هر حساب و قانونی که برسد؛ از افقی عالیتر از جسم محسوس سرچشمه گرفته،لهذا تطورات حیات،تطورات ایجاد و تکوین و خلق و تکمیل است.

البته روی این منطق؛فرق نمیکند که حیات بصورت خلق الساعة در روی زمین موجود شود و یا به صورت تدریج و تکامل و خلقا من بعد خلق.

این منطق روی این اساس است که مادهء محسوس در ذات خود فاقد حیات است و حیات فیضی و نوری است که باید از مشعلی بالاتر افاضه شود پس قوانین حیات،به هر شکل و هر صورتی باشد،همان قانون خلقت است.

اختلاف سطح درجهء ماده و حیات،مطلبی است علمی و مبرهن،ما اگر از راه اختلاف سطح وجودی ماده و حیات بخواهیم به منبع ماوراء الطبیی حیات

(صفحه 51)

پی ببریم،از جنبهء مثبت معلومات خود پی برده ایم نه از جنبهء منفی آنها؛خدا را در میان معلومات خود جسته ایم،نه در میان مجهولات خود دیگر؛ محتاج نیستیم که در هرجا که در مقام توجیه یک علت طبیعی در ماندیم ماوراء الطبیعة را از درجهء خود تنزل دهیم و جانشین طبیعت نمائیم،بلکه حتما باید حدس بزنیم یک علت طبیعی در کار هست؛ گو اینکه علم ما هنوز به آن نرسیده است.

صدر المتألهین در سفر نفس اسفار، روی همین نکته به امام فخر رازی حملهء شدیدی میکند و میگوید:«من تعجب میکنم از این مرد و امثال این مرد که هر وقت میخواهند اصل توحید،یا اصل دیگری از اصول دین را اثبات کنند، به دنبال این میگردند که جائی را پیدا کنند که علت طبیعی مجهول باشد و به زعم آنها نظم جهان بهم خورده باشد و حسابها درهم ریخته باشد»1

از مجموع آیاتی که قبلا نقل کردیم؛معلوم شد که از نظر قرآن کریم خلقت یک امر آنی نیست،یک حیوان و یا یک انسان،در مراتب تکاملی که طی میکند دائما در حال خلق شدن است؛بلکه اساسا جهان همیشه در حال خلق شدن و دائما در حال حدوث است.

نقطهء مقابل این فکر،فکر دیگری است که خلقت را منحصر به «آن» میداند؛هر وقت میخواهد از خلقت عالم بحث کند؛ دنبال«آن»اولی میرود که عالم خلق شد و از کتم عدم بیرون آمد،مثل اینکه اگر چنین فرضی نکند؛دیگر عالم حادث و مخلوق نیست و همچنین هر وقت که میخواهد از مخلوق بودن حیات بحث کند، دنبال«آن»اولی که حیات آغاز شده

(1)رجوع شود بجلد سوم اصول فلسفه و روش رئالیسم ص 220

(صفحه 52)

است می رود.

این طرز فکر؛یک طرز فکر یهودی است. و قالت الیهود ید الله مغلولة.غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا.آن طرز فکر دربارهء رابطهء حیات با ارادهء خداوند که همیشه به دنبال آغاز حیات میرود؛ تا آن را با ارادهء خداود مربوط کند، مولود همین فکر یهودی است. این فکر یهودی تدریجا شیوع پیدا کرد و همه جا را گرفت و متأسفانه غالبا متکلمین اسلامی هم تحت تأثیر همین فکر یهودی قرار گرفتند.

و البته همانطوری که قبلا اشاره شد؛در طرز تعلیم قرآنی«آن»دخالتی ندارد.

قبلا اشاره کردیم که این مسئله در زمان ما مطرح است که آیا بشر قادر خواهد بودکه موجود زنده بسازد؟. آیا خواهد توانست که مثلا نطفهء مصنوعی انسان بسازد که پس از قرار گرفتن در رحم یا محیط مناسب دیگری به صورت یک انسان کامل در آید؟. و گفتیم که یک دسته از الهیون که طرز حیات است،جدا منکر این مطلب می باشند.

ولی روی طرز تعلیمی که ما از قرآن میگیریم، باید گفت:مانعی ندارد. این مسئله محتاج به توضیح است.

توضیح این مسئله را؛ از دو جنبه باید موردنظر قرار داد: یکی از این نظر که پیچیدگی ساختمان موجود زنده، چه اندازه است و آیا بشر روزی خواهد توانست به تمام رموز و اسراری که در ترکیب مادی اجزاء یک سلول زنده به کار رفته؛ پی ببرد و قانون طبیعی بوجود آمدن

(صفحه 53)

یک سلول زنده را کشف کند و یا هرگز نخواهد توانست و هرگز بر میزان قانون پی نخواهد برد. از این نظر ما به هیچ وجه نمیتوانیم اظهارنظر بکنیم، زیرا خارج از صلاحیت ما است. آن مقداری که اهل فن گفته و میگویند اینست که:«چیزیکه از خلقت زمین و سیارات و منظومه های شمسی و از همهء کائنات بالاتر و مهمتر است مادهء«بروتو پلاسم»است»

نظر دیگر اینکه؛آیا اگر بشر روزی موفق شد و قانون خلقت جانداران را کشف کرد -همانطوری که بسیاری از قوانین دیگر موجودات را کشف کرده- و تمام شرائط و اجزاء مادی ترکیب موجود زنده را بدست آورد و عینا نظیر مادهء زندهء طبیعی را ساخت، آیا آن موجود مصنوعی؛حیات پیدا میکند یا نمیکند؟. جواب این سؤال اینست که:قطعا حیات پیدا میکند؛ زیرا محال است که شرائط وجود یک افاضه،کاملا فراهم شود و آن افاضه تحقق پیدا نکند. مگرنه اینست که ذات احدیت صمد است و کامل مطلق و فیاض علی الاطلاق است؟ مگرنه که واجب الوجود بالذات؛واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است؟.

در اینجا ممکن است این شبهه باز در اذهان بیاید که پس تکلیف آن مطلب که حیات فقط بدست خداست و غیر خدا از حریم عمل احیاء و اماته بیرون است چه میشود؟ قبلا گفتیم که این مطلب را خود قرآن کریم هم قبول کرده است. جواب این مطلب پس از تذکر مطالب گذشته واضح است. اگر بشر روزی چنین توفیقی حاصل کند؛ منتها کاری که کرده اینست که توانسته شرائط حیات را فراهم کند؛نه اینکه حیات را بیافریند؛بشر حیات نمی دهد قابلیت ماده را برای افاضهء حیات کامل میکند،و باصطلاح،بشر فاعل حرکت

(صفحه 54)

است نه مفیض وجود.

بشر اگر روزی،چنین توفیقی حاصل کند؛از نظر کشف علمی کار مهمی کرده،ولی از نظر دخالت در ایجاد حیات؛ همان مقدار دخالت دارد که پدر و مادر از طریق تناسل در ایجاد حیات فرزند دخالت دارند و یا کشاورز در ایجاد حیات دانه های گندم دخالت دارد.در هیچ یک از این موارد انسان،خلق کنندهء حیات نیست، فراهم کنندهء شرائط قابلیت یک ماده برای حیات است قرآن کریم در سورهء مبارکهء واقعه این مطلب را به بهترین وجهی بیان کرده است:

افرأیتم ما تمنون أانتم تخلقونه ام نحن الخالقون.

و اما موضوع اعجاز پیغمبران: البته آن از آن جهت است که بشر با علم وقدرت عادی خود عاجز است از انجام چنان کاری؛ پیغمبران هم از طریق عادی به آن علم و آن قدرت نرسیده اند، یک قدرت و علم فوق عادت همراه آنها بوده و آن ها را از افق طبیعت بالاتر برده که توانسته اند،منشأ چنان کارهای عظیم بشوند اگر بشر روزی باین مقصود موفق شود، نه اینست که آن کاری را انجام داده که پیغمبران به اذن خدا انجام می داده اند،پیغمبران باذن خدا حیات می بخشیده اند و پس می گرفته اند،ولی بشر معمولی اگر روزی قدرتی پیدا کند،شرائط حیات را فراهم میکند؛همانطوری که امروز از جنبهء اماته قادر به خراب کردن شرائط حیات هست؛ولی قادر نیست که حیات را قبض نماید.افاضه و قبض حیات بدست خدا است،گو اینکه بشر میتواند با کشف قوانین افاضه و قبض حیات؛موجبات قابلیت ماده ای را برای حیات فراهم کند یا از بین ببرد.

گفتیم که حیات فعل بشر نیست و از حریم عمل بشر بیرون است.احیاء

(صفحه 55)

و اماته بدست خدا است و گفتیم که فراهم کردن شرائط حیات فعل بشر است.

از اینها نباید چنین نتیجه گرفت که تقسیم کار شده؛ بعضی کارها کار بشر است و کار خدا نیست و بعضی کارها کار خدا هست و کار بشر نیست،بکه صرفا مقصود تحدید و تقیید فعل بشر بود،نه تقیید و تحدید فعل خداوند.آنچه از طرف خداوند است، اطلاق و لاحدی است و آنچه تقیید و تحدید است از طرف مخلوق است.

این مطلب دامنهء وسیعی دارد.برای توضیح و بیان این مطلب شما را ارجاع می کنیم به جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم که عن قریب آمادهء طبع میشود.

 

پایان مقاله


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است